روایت:الکافی جلد ۱ ش ۱۲۵۵
آدرس: الكافي، جلد ۱، كِتَابُ الْحُجَّة
محمد بن يحيي عن علي بن اسماعيل عن محمد بن عمرو الزيات عن رجل من اصحابنا عن ابي عبد الله ع قال :
الکافی جلد ۱ ش ۱۲۵۴ | حدیث | الکافی جلد ۱ ش ۱۲۵۶ | |||||||||||||
|
ترجمه
کمره ای, اصول کافی ترجمه کمره ای جلد ۳, ۳۳۹
امام صادق (ع) فرمود كه: جبرئيل بر محمد (ص) نازل شد و به او گفت: اى محمد به راستى خدا تو را به نوزادى مژده دهد كه فاطمه آن را زايد و امتت پس از تو او را بكشند، فرمود: اى جبرئيل بر پروردگارم درود، مرا نيازى نيست به نوزادى كه فاطمه آورد و امتم پس از من او را بكشد پس بالا رفت و سپس فرود آمد باز مانند آن را به پيغمبر گفت. پيغمبر در پاسخ فرمود: اى جبرئيل به پروردگارم درود، نيازى نيست مرا به نوزادى كه امتم پس از من او را مىكشند، پس جبرئيل به آسمان بالا رفت و سپس فرود شد و گفت: اى محمد روردگارت سلامت رساند و مژدهات دهد كه او امامت و ولايت و وصيت را در نژاد اين شهيد نهد، پيغمبر گفت: من راضى شدم، سپس پيغمبر فرستاد نزد فاطمه كه خدا مرا به نوزادى از تو مژده داده كه امتم پس از من او را مىكشند، فاطمه (ع) پاسخ فرستاد كه مرا نيازى نيست به نوزادى كه امتت پس از تو او را مىكشند. پيغمبر به او پيغام فرستاد كه به راستى خدا در نژاد او است كه امامت و ولايت و وصيت را نهاده است، فاطمه پاسخ فرستاد كه من راضى شدم (۱۵ سوره احقاف): «و به او از روى نگرانى و بد دلى آبستن شد و او را با نگرانى و بد دلى زائيد و آبستنى و شيرخوارگى او سى ماه بود، تا چون به نيرومندى رسيد و چهل ساله شد، گفت پروردگارا به من روزى كن كه شكرگزارى كنم از نعمتى كه تو به من انعام كردى و بر پدر و مادرم و براى اين كه كردار شايستهاى كنم كه تو آن را بپسندى و نژاد مرا اصلاح فرما». اگر نمىگفت نژادم را اصلاح كن برايم، هر آينه همه نژادش امام بودند. حسين از فاطمه (ع) و از هيچ زنى شير نخورد، او را نزد پيغمبر (ص) مىآوردند و ابهام خود را در دهانش مىنهاد و از آن به اندازه كفايت دو تا سه روزش مىمكيد پس گوشت حسين از گوشت رسول خدا (ص) روئيد و از خون او و كودك ۶ ماه نزائيدند (كه زنده ماند) جز عيسى بن مريم و حسين بن على (ع). در روايت ديگر است از امام رضا (ع) كه: پيغمبر (ص) را شيوه بود كه حسين را نزد او مىآوردند و زبانش را در دهان او مىگذاشت و آن را مىمكيد و به همان اكتفاء مىكرد و از هيچ زنى شير نخورده است.
مصطفوى, اصول کافی ترجمه مصطفوی جلد ۲, ۳۶۵
امام صادق عليه السلام فرمود: جبرئيل عليه السلام بر محمد صلى اللَّه عليه و آله نازل شد و گفت: اى محمد! خدا ترا مژده ميدهد بمولودى كه از فاطمه متولد شود و امت تو او را بعد از تو ميكشند فرمود: اى جبرئيل! سلام بپروردگارم، مرا بمولودى كه از فاطمه متولد شود و امتم او را بكشند نيازى نيست، جبرئيل بآسمان بالا رفت و سپس فرود آمد و همان سخن را گفت، پيغمبر فرمود: اى جبرئيل! سلام بپروردگارم مرا بمولودى كه از فاطمه متولد شود و امتم او را بكشند نيازى نيست، جبرئيل بآسمان بالا رفت و سپس فرود آمد و گفت: اى محمد! پروردگارت بتو سلام ميرساند و ترا مژده ميدهد كه امامت و ولايت و وصيت را در ذريه آن مولود قرار ميدهد، فرمود: راضى گشتم، سپس نزد فاطمه فرستاد كه خدا مرا بمولودى مژده ميدهد كه از تو متولد مىشود و پس از من امتم او را ميكشند، فاطمه پيغام داد كه مرا بمولودى كه امت تو او را پس از تو بكشند نيازى نيست، پيغمبر پيغام داد كه خدا امامت و ولايت و وصيت را در ذريه او قرار داده، او هم پيغام داد كه من راضى گشتم.
«پس بناخوشى او را آبستن شد و بناخوشى زائيد و از آبستن شدن تا از شير گرفتنش سى ماه بود، و چون بقوت رسيد و چهل ساله شد، گفت: پروردگارا! مرا وادار كن تا نعمت ترا كه بمن و بپدر و مادرم انعام كردهئى سپاسگزارم و عملى شايسته كنم كه پسند تو باشد و بعضى از فرزندانم را شايسته كن» اگر او نمىفرمود: بعضى از فرزندانم را شايسته كن، همه فرزندان آن حضرت امام ميشدند، و امام حسين از فاطمه عليها السلام و از هيچ زن ديگر شير نخورد، بلكه او را خدمت پيغمبر صلى اللَّه عليه و آله مىآوردند و آن حضرت انگشت ابهامش را در دهان او ميگذارد و او باندازهاى كه دو روز و سه روزش را كفايت كند، از آن ميمكيد، پس گوشت حسين عليه السلام از گوشت و خون رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله روئيد. و فرزندى شش ماهه متولد نشد، جز عيسى بن مريم عليه السلام و حسين بن على عليهما السلام.
و در روايت ديگر است كه امام رضا عليه السلام فرمود: حسين را نزد پيغمبر صلى اللَّه عليه و آله مىآوردند و آن حضرت زبانش را در دهان او مىگذاشت تا مىمكيد و بهمان اكتفا مىكرد و از هيچ زنى شير نخورد.
محمدعلى اردكانى, تحفة الأولياء( ترجمه أصول كافى) - جلد ۲, ۵۹۵
محمد بن يحيى، از على بن اسماعيل، از محمد بن عمرو زيّات، از مردى از اصحاب ما، از امام جعفر صادق عليه السلام روايت كرده است كه فرمود: «جبرئيل عليه السلام بر محمد صلى الله عليه و آله فرود آمد و به آن حضرت عرض كرد كه: يا محمد، خدا تو را بشارت مىدهد به فرزندى كه متولّد مىشود از حضرت فاطمه كه امّت تو بعد از تو، او را بكشند. فرمود كه: اى جبرئيل، و سلام بر پروردگار من، مرا حاجتى نيست در فرزندى كه متولّد شود از فاطمه، كه امّت من بعد از من او را بكشند. پس جبرئيل عليه السلام به آسمان بالا رفت، بعد از آن فرود آمد و مثل آنچه به آن حضرت عرض كرده بود، عرض نمود. پيغمبر به جبرئيل فرمود كه: اى جبرئيل، و سلام بر پروردگار من، مرا حاجتى نيست در فرزندى كه متولّد شود از فاطمه، كه امّت من بعد از من او را بكشند. پس جبرئيل عليه السلام به سوى آسمان بالا رفت، بعد از آن فرود آمد و عرض كرد كه: يا محمد، پروردگارت تو را سلام مىرساند و تو را بشارت مىدهد به اينكه امامت و ولايت و وصايت را در فرزندان او قرار خواهد داد. پيغمبر فرمود كه: من راضى شدم. بعد از آن، حضرت به نزد فاطمه فرستاد و به او پيغام داد كه خدا مرا بشارت مىدهد به فرزندى كه از براى تو متولّد شود كه امّت من بعد از من او را بكشند. حضرت فاطمه به نزد پيغمبر فرستاد كه: مرا حاجتى نيست در مولودى كه امّت تو بعد از تو او را بكشند. پس به نزد فاطمه فرستاد كه: خدا امامت و ولايت و وصايت در فرزندان او قرار داده است. حضرت فاطمه به نزد پيغمبر فرستاد كه: من راضى شدم. بعد از آن، به آن حضرت حامله شد از روى كراهت، و او را زاييد از روى كراهت، و مدّت حمل آن حضرت و زمان شير باز گرفتنش سى ماه بود. «حَمَلَتْهُ أُمُّهُ كُرْهاً وَ وَضَعَتْهُ كُرْهاً وَ حَمْلُهُ وَ فِصالُهُ ثَلاثُونَ شَهْراً حَتَّى إِذا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَ بَلَغَ أَرْبَعِينَ سَنَةً قالَ رَبِّ أَوْزِعْنِي أَنْ أَشْكُرَ نِعْمَتَكَ الَّتِي أَنْعَمْتَ عَلَيَّ وَ عَلى والِدَيَّ وَ أَنْ أَعْمَلَ صالِحاً تَرْضاهُ وَ أَصْلِحْ لِي فِي ذُرِّيَّتِي» «۱»، يعنى: تا وقتى كه رسيد آن آدمى به نهايت قوّت و استحكام عقل خود و رسيد به چهل سالگى، گفت كه: پروردگارا، الهام كن مرا كه شكر گويم نعمت تو را كه انعام كردهاى بر من و بر پدر و مادر من، و ديگر آنكه عمل كنم عملى كه شايسته باشد كه بپسندى تو آن را و از آن خشنود شوى، و به صلاح آور براى من و آن را جارى گردان در فرزندان من» و حضرت فرمود: «اگر نه اين بود كه آن حضرت گفت كه: به صلاح آور براى من در فرزندان من، هر آينه همه فرزندان آن حضرت، امام بودند. و حضرت امام حسين عليه السلام، از پستان فاطمه عليها السلام و زنى ديگر شير نخورد، و امر چنان بود كه او را به نزد حضرت پيغمبر صلى الله عليه و آله مىآوردند، پس انگشت بزرگ خود را در دهانش مىگذاشت و از آن انگشت مىمكيد، آنچه را كه دو روز و سه روز او را كفايت مىكرد، و در آن مدّت، احتياج به شير نداشت، پس گوشت امام حسين عليه السلام از گوشت رسول خدا صلى الله عليه و آله و خون آن حضرت روييده، و هيچ فرزندى شش ماهه متولّد نشد، مگر عيسى بن مريم و حسين بن على عليهما السلام». و در روايت ديگر از حضرت امام رضا عليه السلام چنين است كه: «پيغمبر صلى الله عليه و آله عادتش اين بود كه امام حسين عليه السلام را به نزد او مىآوردند، پس زبان خويش را چون لقمه در دهانش مىگذاشت و امام حسين آن را مىمكيد و به همان اكتفا مىكرد و از هيچ زنى شير نخورد».