روایت:الکافی جلد ۱ ش ۱۱۸۳

از الکتاب
نسخهٔ تاریخ ‏۲۷ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۰۱:۱۶ توسط Move page script (بحث | مشارکت‌ها) (Move page script صفحهٔ الکافی جلد ۱ ش ۱۱۸۳ را بدون برجای‌گذاشتن تغییرمسیر به روایت:الکافی جلد ۱ ش ۱۱۸۳ منتقل کرد)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)


آدرس: الكافي، جلد ۱، كِتَابُ الْحُجَّة

احمد بن ادريس و محمد بن يحيي عن الحسن بن علي الكوفي عن عبيس بن هشام عن عبد الله بن سليمان عن ابي عبد الله ع قال :

سَأَلْتُهُ عَنِ اَلْإِمَامِ فَوَّضَ اَللَّهُ‏ إِلَيْهِ كَمَا فَوَّضَ إِلَى‏ سُلَيْمَانَ بْنِ دَاوُدَ فَقَالَ نَعَمْ وَ ذَلِكَ أَنَّ رَجُلاً سَأَلَهُ عَنْ مَسْأَلَةٍ فَأَجَابَهُ فِيهَا وَ سَأَلَهُ آخَرُ عَنْ تِلْكَ اَلْمَسْأَلَةِ فَأَجَابَهُ بِغَيْرِ جَوَابِ اَلْأَوَّلِ ثُمَّ سَأَلَهُ آخَرُ فَأَجَابَهُ بِغَيْرِ جَوَابِ اَلْأَوَّلَيْنِ ثُمَّ قَالَ‏ هََذََا عَطََاؤُنََا فَامْنُنْ أَوْ أَعْطِ بِغَيْرِ حِسََابٍ‏ وَ هَكَذَا هِيَ فِي قِرَاءَةِ عَلِيٍّ ع‏ قَالَ قُلْتُ أَصْلَحَكَ اَللَّهُ فَحِينَ أَجَابَهُمْ بِهَذَا اَلْجَوَابِ‏ يَعْرِفُهُمُ اَلْإِمَامُ قَالَ سُبْحَانَ اَللَّهِ أَ مَا تَسْمَعُ اَللَّهَ يَقُولُ إِنَّ فِي ذََلِكَ لَآيََاتٍ لِلْمُتَوَسِّمِينَ‏ وَ هُمُ‏ اَلْأَئِمَّةُ وَ إِنَّهََا لَبِسَبِيلٍ مُقِيمٍ‏ لاَ يَخْرُجُ مِنْهَا أَبَداً ثُمَّ قَالَ لِي نَعَمْ إِنَّ اَلْإِمَامَ إِذَا أَبْصَرَ إِلَى اَلرَّجُلِ عَرَفَهُ وَ عَرَفَ لَوْنَهُ وَ إِنْ سَمِعَ كَلاَمَهُ مِنْ خَلْفِ حَائِطٍ عَرَفَهُ وَ عَرَفَ مَا هُوَ إِنَّ اَللَّهَ يَقُولُ وَ مِنْ آيََاتِهِ خَلْقُ اَلسَّمََاوََاتِ وَ اَلْأَرْضِ وَ اِخْتِلاََفُ أَلْسِنَتِكُمْ وَ أَلْوََانِكُمْ إِنَّ فِي ذََلِكَ لَآيََاتٍ لِلْعََالِمِينَ‏ وَ هُمُ اَلْعُلَمَاءُ فَلَيْسَ يَسْمَعُ شَيْئاً مِنَ اَلْأَمْرِ يَنْطِقُ بِهِ إِلاَّ عَرَفَهُ نَاجٍ أَوْ هَالِكٌ فَلِذَلِكَ يُجِيبُهُمْ بِالَّذِي يُجِيبُهُمْ‏


الکافی جلد ۱ ش ۱۱۸۲ حدیث الکافی جلد ۱ ش ۱۱۸۴
روایت شده از : امام على عليه السلام
کتاب : الکافی (ط - الاسلامیه) - جلد ۱
بخش : كتاب الحجة
عنوان : حدیث در کتاب الكافي جلد ۱ كِتَابُ الْحُجَّة‏ بَابٌ فِي مَعْرِفَتِهِمْ أَوْلِيَاءَهُمْ وَ التَّفْوِيضِ إِلَيْهِم‏
موضوعات :

ترجمه

کمره ای, اصول کافی ترجمه کمره ای جلد ۳, ۲۵۱

عبد الله بن سليمان گويد: از امام صادق (ع) پرسيدم كه به امام هم اختياراتى داده شده چنانچه به سليمان بن داود (ع) داده شده بود؟ فرمود: آرى، و اين براى آن بود كه مردى از آن حضرت مسأله‏اى پرسيد، به او پاسخى داد و ديگرى از آن حضرت همين مسأله را پرسيد و پاسخى جز پاسخ اولى به او داد و مرد سومى همان مسأله را پرسيد و امام جواب سومى به او داد جز جوابهائى كه به دوتاى اولى داده بود، سپس فرمود (۳۹ سوره ص): «اين است عطاى ما بده يا ببخش بدون حساب» و چنين است اين آيه در قرائت على (ع) (در قرائت مشهوره به جاى اعط- امسك است). گويد: من گفتم: اصلحك الله وقتى اين جوابها را به آنها مى‏دهد آنها را مى‏شناسد؟ فرمود: سبحان الله آيا نمى‏شنوى كه خدا مى‏فرمايد (۷۵ سوره حجر): «به راستى در اين آياتى است براى متوسمين و آنها ائمه هستند (۷۶) و به راستى كه آن در راهى مقيم است» كه هرگز از آن بيرون نرود. سپس به من فرمود: آرى به راستى امام وقتى ديده به مردى افكند او را مى‏شناسد و رنگ او تشخيص مى‏دهد (يعنى نوع او را مى‏فهمد يا از رنگ رخساره راز درونش را درك مى‏كند) و اگر سخن او را از پشت ديوار هم بشنود او را مى‏شناسد و مى‏فهمد چه كاره است؟ به درستى كه خدا مى‏فرمايد (۲۱ سوره روم): «از آيات او است خلق آسمانها و زمين و اختلاف زبانهاى شما و رنگهاى شما، به راستى كه در آن آياتى است براى دانشمندان» و آنان علماء هستند (يعنى ائمه (ع)، چيزى نباشد كه بدو سخن گويد جز آنكه او را بشناسد، كه آيا اهل نجات است يا در هلاكت است، و از اين رو بدانها پاسخ دهد بدان چه پاسخ دهد.

مصطفوى‏, اصول کافی ترجمه مصطفوی جلد ۲, ۳۲۲

عبد اللَّه بن سليمان گويد: از امام صادق عليه السلام راجع بامام پرسيدم كه آيا كار باو واگذار شده است چنان كه بسليمان بن داود واگذار شده بود؟ فرمود: آرى، و دليلش اينست كه: مردى از امام مسأله‏اى پرسيد، آن حضرت جوابش گفت: سپس ديگرى همان مسأله را پرسيد و او جوابى بر خلاف جواب اول گفت، باز ديگرى همان مسأله را پرسيد و او جوابى بر خلاف آن دو جواب گفت، سپس فرمود: «اينست بخشش ما، منت گذار يا ببخش بدون حساب- ۳۹ سوره ۳۸-» در قرائت على عليه السلام اين گونه است (و در قرائت مشهور بجاى اعط، أمسك است). من عرضكردم: اصلحك اللَّه امام كه اين جواب را ميگويد، آنها را ميشناسد؟ (كه هر يك را مطابق فهم و استعدادش پاسخ ميگويد) فرمود: سبحان اللَّه!! مگر نميشنوى كه خدا ميفرمايد: «در اينها نشانه‏هائى است براى باريك‏بينان- ۷۵ سوره ۱۵-» و آنها ائمه هستند «و آن در راهى پا برجاست» كه هيچ گاه از آن خارج نشود (بحديث ۵۷۳ رجوع شود). سپس بمن فرمود: آرى امام زمانى كه مردى را ببيند، او را ميشناسد و رنگش را (ايمان يا نفاقش را) ميشناسد، و اگر سخن او را از پشت ديوار هم بشنود، او را و شخصيتش را ميشناسد، همانا خدا ميفرمايد «از جمله آيات خدا آفرينش آسمانها و زمين و اختلاف زبانها و رنگهاى شماست، همانا در اين اختلاف براى جهانيان نشانه‏هائى است- ۲۱ سوره ۳۰-» و آنها دانشمندان (ائمه عليهم السلام) هستند، پس امام هر امرى را كه بشنود و بزبان آيد، ميفهمد، چه آنكه گوينده اهل نجات يا هلاكت باشد، از اين جهت است كه بمردم آن گونه پاسخ ميدهد. (يعنى چون امام از طرز گفتار مردم مقدار فهم و استعداد و ايمان و كفر آنها را ميفهمد و درجه آمادگى و پذيرش آنها را تشخيص ميدهد، از اين جهت هر كس را بنوعى خاص پاسخ ميگويد).

محمدعلى اردكانى, تحفة الأولياء( ترجمه أصول كافى) - جلد ۲, ۵۰۹

احمد بن ادريس و محمد بن يحيى، از حسن بن على كوفى، از عُبيس بن هشام، از عبداللَّه بن سليمان، از امام جعفر صادق عليه السلام روايت كرده‏اند كه گفت: آن حضرت را سؤال كردم از امام كه آيا خدا به او تفويض فرموده، چنانچه به سليمان بن داود تفويض فرموده بود؟ حضرت فرمود: «آرى». و دليل اين آن است كه سائلى، آن حضرت را از مسئله‏اى سؤال نمود و حضرت او را در آن مسأله، جواب فرمود. و ديگرى او را از همان مسئله سؤال كرد، و حضرت او را به غير جوابى كه به اوّل فرموده بود، جواب داد. بعد از آن، ديگرى او را سؤال كرد، و او را به غير جواب سائل اوّل و دويم جواب داد. بعد از آن، فرمود: «هذا عَطاؤُنا فَامْنُنْ أَوْ أَعْطَ بِغَيْرِ حِسابٍ»، و اين كلمه، در قرائت على عليه السلام همچنين است» (و در قرآن، به جاى أو اعط «أَوْ أَمْسِكْ» «۱» است، چنانچه پيش از اين مذكور شد با ترجمه. بلى، بايد كه بنابر اين قرائت، «فَامْنُنْ» از منّ به معنى قطع باشد كه مرادف امساك است، نه از منّت كه مرادف عطا است. پس اين قرائت، با قرائت مشهوره در اصل معنى، تفاوتى ندارند، مگر در تقديم و تأخير). راوى مى‏گويد كه: عرض كردم: خدا تو را به اصلاح آورد، پس در آن هنگام كه امام ايشان را به اين جواب، جواب داد، ايشان را مى‏شناخت؟ فرمود: «سبحان اللَّه! آيا نمى‏شنوى از خدا كه مى‏فرمايد: «إِنَّ فِي ذلِكَ لَآياتٍ لِلْمُتَوَسِّمِينَ» و ايشان ائمّه‏اند (چنانچه مذكور شد) و «وَ إِنَّها لَبِسَبِيلٍ مُقِيمٍ» «۲»؛ كه هرگز از آن بيرون نمى‏رود». بعد از آن به من فرمود: «آرى، به درستى كه‏ __________________________________________________

(۱). ص، ۳۹.
(۲). حجر، ۷۵- ۷۶.

امام، چون نگاه به مردى كند، او را شناسد، و رنگ او (يعنى: صفاتى كه در اوست) همه را بداند و اگر سخن او را از پشت ديوارى بشنود، او را بشناسد و حقيقت او را بداند كه چيست (يعنى:بداند كه مؤمن است، يا منافق). به درستى كه خدا مى‏فرمايد: «وَ مِنْ آياتِهِ خَلْقُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ اخْتِلافُ أَلْسِنَتِكُمْ وَ أَلْوانِكُمْ إِنَّ فِي ذلِكَ لَآياتٍ لِلْعالِمِينَ» «۱»، يعنى: «و از نشانه‏هاى خدا و قدرت او آفريدن آسمان‏ها و زمين و مختلف بودن زبان‏ها و لغات شما (به عربى و فارسى و تركى و هندى و مانند اينها)، مختلف بودن رنگ‏هاى شما است (به سرخى و سفيدى و زردى و سياهى و امثال اينها) به درستى كه در اين‏كه مذكور شد، هر آينه نشانه‏ها است از براى عالميان» (و آن‏كه به كسر لام عالِمين خوانده، بنا بر قرائت او، معنى اين مى‏شود كه: نشانه‏ها است از براى اهل علم كه در آن نظر مى‏كنند و به غور و كنه حقيقت آن مى‏رسند. و استشهاد به اين آيه، بنابر قرائت اخير است؛ زيرا كه آن حضرت بعد از ذكر آيه، فرموده كه) و ايشان علمايند؛ يعنى: ائمّه عليه السلام-. پس، امام چيزى را نمى‏شنود از هر امرى كه باشد (يا از فرماينده‏اى كه به آن سخن گويد)، مگر اين‏كه او را بشناسد كه نجات مى‏يابد، يا هلاك مى‏شود. پس براى همين ايشان را جواب مى‏دهد به چيزى كه ايشان را جواب مى‏دهد». __________________________________________________

(۱). روم، ۲۲.

پيغمبر صلى الله عليه و آله متولّد شد در وقتى كه دوازده شب از ماه ربيع الاوّل گذشته بود؛ يعنى:در روز دوازدهم و مشهور روز هفدهم است، در سالى كه مشهور است به عام الفيل و آن، سالى است كه فيل را آورده بودند كه خانه كعبه را خراب كنند؛ چنانچه مذكور خواهد شد، و در روز جمعه در وقت زوال آفتاب. و نيز روايت شده كه اين ولادت كثير السّعادت در نزد طلوع صبح بود، چهل سال پيش از آن‏كه به پيغمبرى مبعوث شود. و مادر آن حضرت، به او حامله شد در ايّام تشريق «۳» در نزد جمره وسطى، و در منزل عبداللَّه بن عبد المطّلب بود، و آن حضرت را زاييد در شعب ابى‏طالب در خانه پدرش، كه محمد بن يوسف، برادر حجّاج از عقيل خريد. و در زاويه و كنج، در نزد آن از جانب چپت، در حالى كه تو __________________________________________________ (۳). و ايّام تشريق، يازدهم و دوازدهم و سيزدهم ماه ذى الحجّه را گويند كه در آن ايّام گوشت‏ها قربانى را به آفتاب‏خشك مى‏كردند؛ چه تشريق خشك كردن گوشت است به آفتاب، وليكن اين ايّام تشريق، ايّام تشريق مشهوره نبود؛ چنانچه اكثر علما فهميده‏اند و اشكال كرده‏اند كه مبدأ حمل در ايّام تشريق با بودن ولادت در ماه ربيع الأول به حسب ظاهر، جمع نمى‏شود؛ زيرا كه لازم مى‏آيد كه مدّت حمل، از اقلّ آن، كه شش ماه است، كم‏تر باشد، اگر تولّد در ماه ربيع الاوّل همان سال باشد، و اگر در ربيع سال ديگر باشد، لازم مى‏آيد كه مدّت حمل، از اكثر آن، كه ده ماه يا يك سال است، بيشتر باشد؛ زيرا كه در اوّل، سه ماه و هفت روز نمى‏شود و در دويم، از پانزده ماه بيشتر مى‏شود و اين را از خصائص آن حضرت نشمرده‏اند، بلكه مراد، ايّام تشريق، ماه حجّ اهل جاهليّت است كه بناى آن بر نسيئى و تأخير بوده كه حجّ را براى مصلحتى از موسم مقرّر، مؤخّر مى‏داشتند تا آن‏كه به آيه نسيئى ممنوع شدند. حاصل آن‏كه مادر آن حضرت حامله شد به آن حضرت در ايّام تشريق در منى. (مترجم) داخل آن خانه مى‏شوى، و خيزران، مادر هارون، آن حجره را از خانه محمد بن يوسف بيرون انداخت. پس، آن را مسجد كردند كه مردم در آن نماز مى‏كنند، و بعد از آن‏كه آن حضرت به پيغمبرى مبعوث شد، سيزده سال در مكّه ماند، پس به سوى مدينه مهاجرت فرمود، و ده سال در مدينه مكث كرد. بعد از آن، قبض روح مطهّر آن حضرت عليه السلام شد، در وقتى كه دوازده شب از ماه ربيع الاوّل گذشته بود، و مشهور، بيست و هشتم ماه صفر است (و آنچه كلينى رضى الله عنه در تاريخ ولادت و وفات آن حضرت ذكر فرموده، موافق مذهب اكثر اهل سنّت است). و رحلت در روز دوشنبه بود، و آن حضرت در آن وقت، شصت و سه ساله بود، و پدرش عبداللَّه بن عبدالمطّلب در مدينه وفات كرد در نزد خالوهاى خويش و آن حضرت، پسر دو ماهه بود و مادرش آمنه- بنت وهب بن عبد مناف بن زهرة بن كلاب بن مرّة بن كعب بن لوىّ بن غالب- وفات كرد و آن حضرت عليه السلام، پسر چهار ساله بود. و جدّش عبدالمطّلب وفات كرد و پيغمبر صلى الله عليه و آله را قريب به هشت سال بود، و خديجه را تزويج كرد و آن حضرت از بيست و سه سال تجاوز فرموده، به سى سال نرسيده بود. بعد از آن، از براى آن حضرت عليه السلام پيش از آن‏كه به پيغمبرى مبعوث شود، از خديجه، قاسم و رقيّه و زينب و امّ كلثوم متولّد شدند، و بعد از مبعث طيّب و طاهر و فاطمه عليه السلام از برايش به وجود آمدند. و نيز روايت شده كه از براى آن حضرت بعد از مبعث، فرزندى غير از فاطمه عليها السلام متولّد نشد، و اين‏كه طيّب و طاهر پيش از مبعث آن حضرت متولّد شدند (و من مى‏گويم كه بر كلينى رضى الله عنه و اين، قائل وارد مى‏آيد كه ابراهيم نيز از اولاد آن حضرت بود، و بعد از مبعث به وجود آمد). و در هنگامى كه رسول خدا صلى الله عليه و آله از شعب ابى‏طالب بيرون آمد، خديجه وفات فرمود و آن، يك سال پيش از هجرت به مدينه بود. و يك سال بعد از وفات خديجه، ابوطالب وفات فرمود، و چون رسول خدا صلى الله عليه و آله ابوطالب و خديجه را نيافت، ماندن در مكّه را دشمن داشت، و اندوه سختى بر او داخل شد، و اين مطلب را به جبرئيل عليه السلام شكايت كرد، پس خداى تعالى به سوى او وحى فرمود كه: «بيرون رو از اين دهى كه اهل آن ستم‏كارند كه تو را در مكّه بعد از ابوطالب يار و ياورى نيست»، و آن حضرت عليه السلام [را]، به هجرت به سوى مدينه امر فرمود.


شرح

آیات مرتبط (بر اساس موضوع)

احادیث مرتبط (بر اساس موضوع)