روایت:الکافی جلد ۱ ش ۱۰۷۱

از الکتاب
نسخهٔ تاریخ ‏۲۷ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۰۱:۱۵ توسط Move page script (بحث | مشارکت‌ها) (Move page script صفحهٔ الکافی جلد ۱ ش ۱۰۷۱ را بدون برجای‌گذاشتن تغییرمسیر به روایت:الکافی جلد ۱ ش ۱۰۷۱ منتقل کرد)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)


آدرس: الكافي، جلد ۱، كِتَابُ الْحُجَّة

محمد بن اسماعيل عن الفضل بن شاذان و علي بن ابراهيم عن ابيه جميعا عن ابن ابي عمير عن حفص بن البختري عن ابي عبد الله ع قال :


الکافی جلد ۱ ش ۱۰۷۰ حدیث الکافی جلد ۱ ش ۱۰۷۲
روایت شده از : امام جعفر صادق عليه السلام
کتاب : الکافی (ط - الاسلامیه) - جلد ۱
بخش : كتاب الحجة
عنوان : حدیث امام جعفر صادق (ع) در کتاب الكافي جلد ۱ كِتَابُ الْحُجَّة‏ بَابُ أَنَّ الْأَرْضَ كُلَّهَا لِلْإِمَامِ ع‏
موضوعات :

ترجمه

کمره ای, اصول کافی ترجمه کمره ای جلد ۳, ۱۵۷

امام صادق (ع) فرمود: به راستى جبرئيل با پاى خود پنج نهر را در مى‏آورد و زبانه آب به دنبال او بود: ۱- فرات ۲- دجله ۳- نيل مصر ۴- مهران ۵- نهر بلخ هر چه را آب دهند يا از آن آب داده شود از آن امام (ع) است با درياى گرد دنيا. سرى بن ربيع گويد: ابن ابى عمير چيزى را با هشام برابر نمى‏دانست و از رفتن نزد او روزى خود دارى نمى‏كرد و سپس از او قطع رابطه كرد و با او مخالفت نمود و سببش اين بود كه ابى مالك حضرمى يكى از ياوران هشام بود و ميان او و ابن ابى عمير در باره مسأله‏اى از امامت ستيزه‏اى شد. ابن ابى عمير گفت: همه دنيا از امام است يعنى ملك او است و او بدان از آنها كه آن را در تصرف دارند اولى است. ابو مالك گفت: چنين نيست، املاك مردم از خود آنها است جز آنچه را خدا حكم كرده از امام باشد از في‏ء و خمس و غنيمت كه از امام است و آن را هم نيز خدا خود بيان كرده كه در كجا صرف كند و با آن چه كند. در اين باره به نظر هشام بن حكم رضايت دادند و هشام به سود ابى مالك بر عليه ابن ابى عمير قضاوت كرد، ابن ابى عمير خشم كرد و پس از آن ترك هشام نمود.

مصطفوى‏, اصول کافی ترجمه مصطفوی جلد ۲, ۲۷۱

امام صادق عليه السلام فرمود: جبرئيل عليه السلام با پاى خويش پنج نهر حفر كرد كه زبانه آب در پى آن مى‏آمد (تا نهر كنده شد آب جارى گشت): فرات و دجله و نيل مصر و مهران و نهر بلخ، پس آنچه آب دهد، و از آنها آب خورد (ماده آب جهان و زمينهاى آب گير) از آن امام است و درياى فراگيرنده دنيا (آبهائى كه خشكى را فرا گرفته است) از آن امامست.

  • سرى بن ربيع گويد: ابن ابى عمير كسى را (در علم و فضل) برابر هشام بن حكم نميدانست و روزى از رفتن نزد او باز نميايستاده، تا آنكه با او اختلافى پيدا نمود و از او قطع رابطه كرد، و علتش اين بود كه ميان ابو مالك حضرمى كه با هشام رابطه داشت با ابن ابى عمير در موضوعى راجع بامامت مشاجره شد ابن ابى عمير گفت: تمام دنيا ملك امامست و او از كسانى كه دنيا را بتصرف دارند، سزاوارتر است و ابو مالك گفت: چنين نيست، أملاك مردم متعلق بخود آنهاست، مگر آنچه را كه بحكم خدا از آن امام گشته است مانند فى‏ء و خمس و غنيمت كه متعلق بامامست و آن را نيز خدا دستور داد كه امام عليه السلام بكى بايد بدهد و چگونه مصرف كند.

اين مشاجره را نزد هشام بن حكم بردند و هر دو باو راضى شدند، هشام موافق ابو مالك و مخالف ابن ابى عمير رأى داد، لذا ابن أبى عمير خشمگين شد و پس از آن با هشام قطع رابطه كرد.

محمدعلى اردكانى, تحفة الأولياء( ترجمه أصول كافى) - جلد ۲, ۴۰۱

محمد بن اسماعيل، از فضل بن شاذان و على بن ابراهيم، از پدرش هر دو روايت كرده‏اند، از ابن ابى عمير، از حفصَ بن بخترى از امام جعفر صادق عليه السلام كه فرمود: «جبرئيل به پاى خويش پنج نهر كند، و زبانه آب در پى او مى‏آمد و آنها: فرات و دجله و نيلِ مصر و مهران و نهر بلخ است. پس، آنچه را كه اين نهرها آب دهند، يا از اينها آب داده شود، مال امام است و همچنين است دريايى كه دور دنيا را فرا گرفته است» (يعنى درياى محيط). على بن ابراهيم، از سندى بن ربيع روايت كرده است كه گفت: ابن ابى عمير هيچ چيز را با هشام بن حكم برابر نمى‏كرد و چنان بود كه روزى، نه، روزى، به ديدن او راضى نمى‏شد، بلكه هر روزه به نزد او مى‏آمد. پس از او بريده شد و به ديدن او نمى‏رفت و با او مخالفت‏ ورزيد، و سببش اين بود كه ابو مالك حضرمى كه يكى از رجال هشام بود و از او روايت مى‏نمود، در ميانه او و ابن ابى عمير در باب چيزى از امر امامت، منازعه واقع شد. ابن ابى عمير مى‏گفت كه: همه دنيا از براى امام عليه السلام است به طريقه ملكيّت، و امام به آن سزاوارتر است از آنها كه اين، در دنيا در دست ايشان است. و ابو مالك چنين مى‏گفت كه: ملك‏هاى مردم از براى ايشان است، مگر آنچه خدا از براى امام به آن حكم فرموده باشد؛ از غنيمت و خمس كه از براى اوست. و اين‏كه خدا از براى امام قرار داده نيز از برايش بيان فرموده كه آن را در كجا بگذارد، و به آن به چه كيفيت رفتار نمايد. پس، ابن ابى عمير و ابو مالك، به هشام بن حكم راضى شدند كه در ميانه ايشان حَكَم باشد. و به نزد هشام رفتند و هشام براى ابو مالك بر ابن ابى عمير حكم كرد و گفت: حق با ابو مالك است. پس، ابن ابى عمير، غضب كرد و بعد از آن، از هشام دورى نمود.


شرح

آیات مرتبط (بر اساس موضوع)

احادیث مرتبط (بر اساس موضوع)