روایت:من لايحضره الفقيه جلد ۳ ش ۱۱۲۱
آدرس: من لا يحضره الفقيه، جلد ۳، كِتَابُ النِّكَاح
روي عن زراره بن اعين انه قال :
من لايحضره الفقيه جلد ۳ ش ۱۱۲۰ | حدیث | من لايحضره الفقيه جلد ۳ ش ۱۱۲۲ | |||||||||||||
|
ترجمه
محمد جواد غفارى, من لا يحضره الفقيه - جلد ۵ - ترجمه على اكبر و محمد جواد غفارى و صدر بلاغى, ۳
از زرارة بن اعين نقل كردهاند كه گفت: از امام صادق عليه السّلام در باره خلق حوّا پرسيدند و گفتند: مردمى در ناحيه ما ميگويند: خداوند عزّ و جلّ حوّا را از آخرين دنده چپ آدم آفريد، آيا همين طور است؟ امام عليه السّلام فرمود: خداوند منزّه است و بسيار برتر از آنكه چنين كند، آيا كسى كه به اين قائل شده ميگويد: خداوند توان آن نداشت كه حوّا را از غير دنده آدم بيافريند، و از اين رو راه را براى گويندگان هرزهدراى باز گذارد كه يكى بگويد: اگر از دنده آدم بود پس او با پاره تن خود همبستر گشته، اينان را چه شده است؟ خداوند خود ميان ما و آنان داورى كند، آنگاه فرمود: خداوند تبارك و تعالى چون آدم را از گل بسرشت و فرشتگان را فرمان سجده داد، خواب بر چشمان آدم افكند، و حوّا را آفريد و وى را در پشت آدم در محلّ مهره كمر او قرار داد و اين بدان جهت كرد كه زن تابع مرد باشد، پس حوّا جنبيدن آغاز كرد و از جنبش او آدم بيدار گشت، چون از خواب برخاست حوّا را آواز دادند كه از وى دور شو، آدم نظر كرد مخلوقى زيبا ديد كه هم شكل اوست غير آنكه زن است، پس با وى به سخن آمد و حوّا به زبان او پاسخ داد، آدم پرسيد: تو كه باشى؟ حوّا گفت: آفريدهاى كه خدايم آفريده است چنان كه مينگرى، آدم عليه السّلام در اين هنگام عرض كرد: بار الها اين مخلوق زيبا كيست كه همنشينى و ديدارش مرا آرام دل گشته، خداوند متعال فرمود: اين كنيز من حوّاست، آيا دوست دارى همدم تو باشد و با تو همصحبتى كند، و از تو پيروى نمايد؟ آدم گفت: آرى پروردگار من و بپاس آن تا زنده هستم حمد و ثنايت بر من لازم آيد، خداوند فرمود: وى را از من خواستگارى كن زيرا او كنيز من است و براى كامجوئى تو بسيار شايسته، آنگاه شهوت جنسى را بر آدم مسلّط ساخت و پيش از آن او را بتمامى مسائل زناشوئى آشنا ساخته بود، آدم عرض كرد: پروردگارا من او را از تو خواستگارى ميكنم تا به چه مهريّهاى رضا دهى، خداوند فرمود: به اينكه دستورات دينى را به او بياموزى، بدان خشنود ميشوم، آدم گفت: خداى من اگر در مورد مهريه همين رضاى تو است آن را پذيرفتم و براى تو به گردن ميگيرم و تعهّد ميكنم خداوند فرمود: خواست من همين است، آنگاه فرمود: او را به نكاح تو در آوردم پس او را نزد خود ببر، آدم رو به حوّا كرد و گفت: نزديك من آى، حوّا گفت: تو نزد من آى، پس خداوند عزّ و جلّ آدم را گفت: تو نزد او برو. آنگاه امام عليه السّلام فرمود: اگر چنين نميشد هر آينه زنان به جستجوى شوهر به خواستگارى ميرفتند، اينست قصّه حوّا كه درود بر او باد.
(مؤلّف گويد): أمّا سخن خداوند عزيز كه فرموده: «اى گروه مردم از خداوند پروا كنيد همان خدائى كه شما را از يكتن آفريد و همسرش را نيز از او، و از آن دو تن مردمى بسيار از مرد و زن در همه جا بر انگيخت- نساء: ۲» پس مراد آنست كه خداوند عزّ و جلّ همسر آدم را از گل او آفريد، و از آن دو مردان و زنان بسيار پديد آورد.
و نيز آن خبرى كه ضمن آن روايت شده حوّا از دنده چپ آدم آفريده شده صحيح است، و معنايش اينست كه از گل باقى مانده دنده چپ آدم، و به همين جهت دندههاى مرد يكى كمتر از دندههاى زن مىباشد.