البقرة ٨
ترجمه
البقرة ٧ | آیه ٨ | البقرة ٩ | ||||||||||||||
|
معنی کلمات و عبارات
«مِنَ النَّاسِ مَنْ ...»: انسانها سه گروهند: مؤمنان و کافران و منافقان. از این آیه تا آخر آیه بیستم از گروه سوم صحبت میگردد.
آیات مرتبط (تعداد ریشههای مشترک)
نَشْهَدُ إِنَّکَ لَرَسُولُ اللَّهِ وَ... (۱)
مَثَلُهُمْ کَمَثَلِ الَّذِي... (۰) إِنَ الَّذِينَ تَوَفَّاهُمُ... (۳)
نزول
محل نزول:
این آیه در مدینه بر پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله نازل گردیده است. [۱]
شأن نزول:[۲]
«شیخ طوسی» گوید: اين آيه و ما بعد آن درباره منافقين اوس و خزرج و غير آنان نازل گرديده است؛ چنانكه ابن عباس اين موضوع را متذكر شده و از آنها نيز نام برده است ولى ما از آنان نام نمى بريم زيرا داراى فائده نيست.[۳]
تفسیر
تفسیر نور (محسن قرائتی)
«8» وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَقُولُ آمَنَّا بِاللَّهِ وَ بِالْيَوْمِ الْآخِرِ وَ ما هُمْ بِمُؤْمِنِينَ
و از مردم كسانى هستند كه مىگويند: به خدا و روز قيامت ايمان آوردهايم، در 1- قرآن در عظمت، مقامى بس والا دارد. «ذلك» در ادبيات عرب، «ذلك» اسم اشاره به دور است. در اينجا به قرآن كه در پيش روى ماست، با «ذلك» اشاره مىكند كه از عظمتِ دست نايافتنى قرآن حكايت مىكند.
«1». بقره، 10.
«2». انعام، 125.
«3». نساء، 155.
«4». آلعمران، 8.
«5». تفسير نورالثقلين.
«6». تفاسير نورالثقلين و كنزالدقائق.
جلد 1 - صفحه 56
نکته ها
در آغاز اين سوره، براى معرّفى مؤمنان چهار آيه و براى شناسايى كفّار دو آيه آمده است. از آيه 8 تا 20 گروه سومى را معرّفى مىكند كه منافق هستند. اينان نه ايمان گروه اوّل را دارند و نه جرأت و جسارت گروه دوم را در ابراز كفر. منافق، همانند موش صحرايى است كه براى لانهاش دو راه فرار قرار مىدهد، يكى از آن دو را باز مىگذارد و از آن رفت و آمد مىكند و ديگرى را بسته نگه مىدارد. هر گاه احساس خطر كند با سر خود راه بسته را باز كرده و مىگريزد. نام سوراخ مخفى موش «نافقاء» است كه كلمه منافق نيز از همين واژه گرفته شده است. «1»
گرچه مراد از نفاق در اين آيات، كفر در دل و اظهار ايمان است، ولى در روايات نفاق، داراى معناى گستردهاى است كه هركس زبان وعملش هماهنگ نباشد، سهمى از نفاق دارد. در حديث مىخوانيم: اگر به امانت خيانت كرديم و در گفتار دروغ گفتيم و به وعدههاى خود عمل نكرديم، منافق هستيم گرچه اهل نماز و روزه باشيم. «2»
نفاق، نوعى دروغِ عملى و اعتقادى است و رياكارى نيز نوعى نفاق است. «3»
پیام ها
1- ايمان، يك مسئله قلبى است و اظهار انسان كافى نيست. «ماهم بمؤمنين»
2- ايمان به مبدأ و معاد، دو اساس براى ايمان است. «آمَنَّا بِاللَّهِ وَ بِالْيَوْمِ الْآخِرِ»
3- خداوند از درون انسان، آگاه است. «وَ ما هُمْ بِمُؤْمِنِينَ»
تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)
وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَقُولُ آمَنَّا بِاللَّهِ وَ بِالْيَوْمِ الْآخِرِ وَ ما هُمْ بِمُؤْمِنِينَ «8»
شأن نزول: جماعتى از منافقان و اتباع آنان با هم قرار دادند كه به زبان اظهار ايمان كنند و در دل به اعتقاد باطل خود باشند، تا از دست مسلمانان رهائى يابند و مانند آنان نزد پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم مقرب شوند و از اسرار مسلمانان خبردار شده كفار را خبردار كنند. پس به اتفاق خدمت حضرت نبوى صلّى اللّه عليه و آله و سلّم آمده اظهار ايمان نمودند، حق تعالى آيه شريفه را نازل فرمود:
وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَقُولُ: و بعضى از مردمان كسانى هستند كه مىگويند به زبان، آمَنَّا بِاللَّهِ: ايمان آورديم به خداى يگانه، وَ بِالْيَوْمِ الْآخِرِ: و به روز باز پسين كه قيامت مىباشد. چون اقرار آنها زبانى بود، نه از روى تصديق قلبى؛ لذا خداى تعالى نفى ايمان آنها را فرمود كه: وَ ما هُمْ بِمُؤْمِنِينَ: و حال آنكه نيستند ايشان گرويدگان و تصديق كنندگان.
تبصره: نسبت قلب به زبان دوازده قسم مىشود. زيرا احوال قلب چهار است: اول- اعتقادى است مطابق واقع، و آن علم است. دوم- اعتقادى است مطابق بدون دليل، و اين اعتقاد مقلد است. سوم- اعتقادى است غير مطابق، و آن جهل است. چهارم- خلو قلب از يكى از اين احوال. و احوال زبان سه قسم است: اول- اقرار. دوم- انكار. سوم- سكوت. پس حاصل تركيب به ضرب اين دو با هم دوازده قسم مىشود، دو قسم آن
تفسير اثنا عشرى، ج1، ص: 65
صحيح و ده قسم ديگر جزء نفاق است.
در كتاب كافى- از حضرت صادق عليه السلام مروى است كه فرمود رسول اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم: ثلث من كنّ فيه كان منافقا و ان صام و صلّى و زعم انّه مسلم: من اذا ائتمن خان و إذا حدّث كذب و اذا وعد اخلف «1». يعنى: سه صفت در هر كه باشد، منافق است و اگرچه روزه بدارد و نماز بخواند و گمان كند كه مسلمان است.
اول: كسى كه هرگاه امينش كنى خيانت كند، و اين دو قسم را شامل است: يكى خيانت در امانت خلقى و ديگرى خيانت در امانت خالقى كه قرآن و احكام خدا و رسول باشد.
دوم: كسى كه هرگاه سخن گويد، دروغ گويد: اين هم دو قسم باشد:
يكى دروغ به خلق و ديگر به خالق و نسبت به دين كه گويد: الاسلام دينى و القرآن كتابى و در عمل مخالفت اسلام و قرآن نمايد كه كذب عملى باشد.
سوم- كسى كه هرگاه وعده كند خلاف نمايد، كه شامل شود وعدهاى كه با خدا نمايد مانند توبه، و وعده با مردم كه خلاف كند.
تتمه: علامات منافق: صفاتى براى مؤمن و منافق ذكر نمودهاند:
1- مؤمن مأيوس است از همه كس به غير از خدا، و منافق اميدوار به همه كس به غير از خدا.
2- مؤمن عمل مىكند و مىگريد، و منافق گناه مىكند و مىخندد.
3- مؤمن امر و نهى كند به سياست شرعيه و منافق امر و نهى كند به رياست نفسيه.
4- مؤمن مال را سپر دين كند، و منافق دين را سپر مال كند.
5- مؤمن طلب كند مستحق را تا بدهد و منافق تعلل نمايد تا چيزى ندهد.
«1» اصول كافى، جلد 2، صفحه 290، حديث 8 (كتاب الايمان و الكفر، باب فى اصول الكفر)
تفسير اثنا عشرى، ج1، ص: 66
6- مؤمن زلّتى كه نمايد استغفار كند، و منافق قاصد هر گناه و اصرار نمايد.
7- مؤمن افعال حسنه را بجا آورد بىگفتن، و منافق همه را گويد بدون به جا آوردن.
8- سعى مؤمن در نجات خود و غير باشد، و جهد منافق در هلاك خود و غير باشد.
9- مؤمن هر چه كند نگويد، و منافق نكرده باز گويد.
تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)
وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَقُولُ آمَنَّا بِاللَّهِ وَ بِالْيَوْمِ الْآخِرِ وَ ما هُمْ بِمُؤْمِنِينَ «8»
ترجمه
و پاره از مردم كسانى هستند كه ميگويند ايمان آورديم بخدا و بروز قيامت و نيستند آنها از اهل ايمان..
تفسير
در برهان از امام كاظم (ع) نقل فرموده كه در روز عيد غدير وقتى كه حضرت رسول (ص) امير المؤمنين (ع) را بخلافت نصب فرمود كه مشهور و معروف است فرمود اى- بندگان خدا نسب مرا بيان كنيد مردم عرض كردند محمد بن عبد اللّه بن عبد المطلب بن هاشم بن عبد مناف پس فرمود اى مردم آيا من اولى بتصرف نيستم در نفوس شما از خود شما پس من مولاى شما هستم و صاحب اختيارى من در باره شما از خودتان بيشتر است عرض كردند بلى يا رسول اللّه پس آنحضرت نظر مبارك را بآسمان انداخت و فرمود خدايا من گواه ميگيرم تو را بگفته اين جماعت و سه مرتبه خدا را گواه گرفت پس فرمود همانا آگاه باشيد هر كس من مولى و اولى بتصرف در او هستم پس اين على (ع) مولى و اولى بتصرف در او است خدايا دوست بدار هر كس او را دوست بدارد و دشمن دار هر كس او را دشمن دارد و يارى فرما هر كس او را يارى كند و درمانده كن هر كس او را درمانده نمايد پس فرمود برخيز اى ابو بكر و بيعت كن با على (ع) بامارت اهل ايمان و او برخواست و بيعت نمود پس فرمود برخيز اى عمر و بيعت كن با او بامارت اهل ايمان پس برخواست و بيعت كرد تا آنكه از نه نفر از آن جماعت باين ترتيب يك يك بيعت گرفت پس از سائر رؤساء مهاجر و انصار و همه بيعت نمودند پس از ميان آنها عمر بن الخطاب برخواست و گفت به به اى پسر ابو طالب صبح كردى در اينحال كه مولاى من و مولاى هر مرد مؤمن و زن مؤمنه گشتى پس مردم متفرق شدند و پيغمبر (ص) فرمود عهد و ميثاق را با آنها محكم نمودم بعد از آن جمعى از متمرّدان و سركشان آنها متفق شدند با يكديگر كه نگذارند بعد از رحلت حضرت رسول (ص) على بن ابى طالب (ع) باين مقام برسد و وانگذارند او را بحال خود و خدا آنها را ميشناخت كه چه قصد دارند و
جلد 1 صفحه 31
آنها ميامدند نزد پيغمبر (ص) و ميگفتند هر آينه واداشتى بر ما بخلافت محبوبترين خلق خدا را نزد خودت و نزد ما و بازداشتى ما را از آنكه براى اصلاح امور سياسى خودمان زير بار ظلم جباران برويم و خدا ميدانست دروغ ميگويند و اعتقاد ندارند و با يكديگر متحد شدند كه در عداوت ثابت قدم باشند و نگذارند حق باهلش برسد پس خداوند تبارك و تعالى خبر داد پيغمبر (ص) را از حال آنها باين آيه شريفه كه مفادش آنستكه گروهى از مردم ميگويند ايمان آورديم بخداونديكه امر فرمود تو را بآنكه نصب فرمائى على را بامامت و رياست و سياست مدارى امت با آنكه آنها ايمان ندارند و معتقد نيستند بآنچه اظهار مينمايند و با يكديگر اتحاد نموده و عهد و پيمان بستهاند كه تو را و او را بكشند و نگذارند بعد از تو على (ع) بر خلافت مستقر شود، و نيز از تفسير على بن ابراهيم نقل فرموده كه اين آيه در باره منافقان كه نزد پيغمبر (ص) اظهار اسلام مينمودند و چون بكفار ميرسيدند اظهار كفر ميكردند نازل شده است، و از حضرت باقر (ع) روايت فرموده است كه حكم بن عتيبه از اهل اين آيه است و در صافى بعبد اللّه بن ابى و اولى و دومى و امثال آن منافقان كه بأعلى درجه كفر و نفاق و عناد با خاندان نبوّت رسيدهاند بيان مصداق فرموده و قائل بتعميم آيه شده است نسبت بهر منافقى اگر چه بپايه آنها نرسد تا روز قيامت و خلاصه روايت مفصله را از تفسير امام (ع) نقل نموده است.
اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)
وَ مِنَ النّاسِ مَن يَقُولُ آمَنّا بِاللّهِ وَ بِاليَومِ الآخِرِ وَ ما هُم بِمُؤمِنِينَ «8»
(و بعضي از مردم كساني هستند که ميگويند بخدا و روز آخرت ايمان آورديم و حال آنكه ايشان گرويدهگان نيستند) اينکه آيه بضميمه آيات بعد که مجموعا سيزده آيه ميشود در صفات منافقين و نكوهش آنان است و تفسير آن را در ذيل چند جمله بيان ميكنيم:
جمله اولي در معني نفاق و اقسام آن
نفاق بمعني دو رويي و مخالف بودن ظاهر با باطن است و براي آن اقسامي است:
قسم اول
نفاق در عقيده است به اينكه در باطن كافر و مشرك و طبيعي و منحرف باشد ولي در ظاهر اظهار اسلام و ايمان كند و يا جزو فرق باطله و اهل بدعت و ضلالت باشد ولي اظهار تشيّع نمايد، و اينکه نوع از نفاق اعظم و اشدّ و اقبح اقسام كفر است زيرا علاوه بر كفر باطني، شامل مكر و حيله و خدعه نسبت بمسلمانان نيز ميباشد و آنچه از مصائب و بدبختيها که دامنگير مسلمانان شده از قبل اينگونه افراد بوده است و از اينجهت خداوند در قرآن سختترين عذاب و دركات دوزخ را براي آنان مقرر داشته و فرموده إِنَّ المُنافِقِينَ فِي الدَّركِ الأَسفَلِ مِنَ النّارِ«1».
و اشكال به اينكه منافق اگر باطنش قبيح است ولي ظاهرش حسن است بخلاف كافر که باطن و ظاهرش قبيح ميباشد دفع ميشود به اينكه ظاهر فريبنده علاوه بر اينكه حسني ندارد بدتر از ظاهري است که قبح آن آشكارا باشد زيرا آن ظاهر دامي پنهان است ولي اينکه، باطنش از ظاهر نمايان است.
و اما بر كسي که باطنا مسلمان و مؤمن باشد ولي در ظاهر اظهار كفر كند
1- سوره نساء آيه 144
جلد 1 - صفحه 304
منافق اطلاق نميشود بلكه چنين اظهاري ممكن است از روي تقيّه باشد و علاوه بر اينكه چيزي بر او نيست بسا واجب ميشود و امّا اگر از روي جحود باشد كفر جحودي خواهد بود.
قسم دوم
نفاق در اخلاق است يعني باطنا متخلّق باخلاق حميده نباشد ولي در ظاهر چنين نمايش دهد که داراي اخلاق حميده است مثل اينكه در باطن زهد و خوف از خدا و محبّت خدا و سخاوت و توكل و خشوع و امثال اينکه صفات را ندارد ولي در ظاهر خود را زاهد و خائف و محبّ خدا و سخي و متوكل و خاشع و نظائر اينها نشان ميدهد.
ولي اگر در باطن داراي اخلاق رذيله باشد ولي در ظاهر ترتيب اثر بر آنها ندهد، اينکه نفاق نميباشد بلكه طريقه معالجه اخلاق رذيله همين است و اگر باين قصد باشد بسيار ممدوح و پسنديده بلكه لازم است.
قسم سوم
نفاق در اعمال است يعني خلوت او با ملأ او و پنهان او با آشكاراي او و غيبت او با حضور او متفاوت باشد و در ظاهر خود را اعبد و اتقي ناس معرّفي كند ولي در حقيقت چنين نباشد، و اينکه نيز غير از اخفاء معصيت است زيرا اشاعه و اظهار معصيت خود گناه است.
و دليل بر اينكه نفاق شامل جميع اينکه اقسام است اخباري است که از رسول خدا (ص) و ائمه اطهار (ع) در تعريف نفاق و منافق وارد شده از امام چهارم زين العابدين عليه السّلام روايت شده که فرمود
1» «انّ المنافق ينهي و لا ينتهي و يأمر بما لا يأتي و اذا قام الي الصلاة اعترض و اذا ركع ربض يمسي و همّه العشاء و هو مفطر و يصبح و همّه النوم و لم يسهر ان حدثك كذبك و ان ائتمنه
جلد 1 - صفحه 305
خانك و ان غبت اغتابك و ان وعدك اخلفك«
(بدرستي که منافق نهي ميكند و نهي نميپذيرد و امر ميكند بآنچه خود انجام نميدهد و وقتي بنماز ميايستد التفات و توجّهش بغير خداست و هنگامي که بركوع ميرود چون چهارپايان فرود ميشود يعني از ركوع چيزي درك نميكند شام ميكند و همّش خوراك است با اينكه روزه نبوده و صبح ميكند و همّش خواب است با اينكه شب بيدار نبوده اگر با تو سخن گويد دروغ ميگويد و اگر باو امانت بسپاري خيانت كند و اگر از او غايب شوي غيبت ترا مينمايد و اگر با او وعده كني خلف وعده ميكند) و از حضرت صادق عليه السّلام روايت شده که فرمود
2» «قال رسول اللّه صلّي اللّه عليه و آله و سلّم ما زاد خشوع الجسد علي ما في القلب فهو عندنا نفاق»«
(رسول خدا صلّي اللّه عليه و آله و سلّم فرمود فزوني خشوع اعضاء و جوارح بر آنچه در قلب است نزد ما نفاق ميباشد) و نيز از حضرت صادق عليه السّلام روايت شده که فرمود
3» «قال رسول اللّه صلّي اللّه عليه و آله و سلّم ثلاث خصال من كنّ فيه کان منافقا و ان صام و صلّي و زعم انّه مسلم من اذا ائتمن خان و اذا حدث كذب و اذا وعد اخلف»«
(رسول خدا صلّي اللّه عليه و آله و سلّم فرمود سه خصلت است که در هر كس باشد منافق است و اگر چه روزه بدارد و نماز بگزارد و گمان كند مسلمان است، كسي که هر گاه امانت باو سپرده شود خيانت كند و هر گاه تكلّم كند دروغ گويد و هر گاه وعده كند وفا ننمايد) بنا بر اينکه نفاق امري است مقول بتشكيك و ذي مراتب و منافقين بمراتبهم در هر عصر و زماني بوده و هستند و آيات قرآن صريح است در اينكه در ميان صحابه پيغمبر صلّي اللّه عليه و آله و سلّم نيز بودهاند مانند آيات سوره برائت و آيات سوره منافقين و غير اينها ولي بعضي از اهل سنّت گفتهاند که اصحاب پيغمبر صلّي اللّه عليه و آله و سلّم همه عدول بوده و بر طبق اينکه ادعاء خبري بآن حضرت نسبت دادهاند که فرمود
«اصحابي كالنجوم بايّهم اقتديتم اهتديتم»
ولي اينکه ادعاء و خبري که بر طبق آن نقل كردهاند بوجوهي مردود است:
1 و 2 و 3- جامع السعادات
جلد 1 - صفحه 306
1- اكثر آياتي که درباره منافقين نازل شده بلكه شايد همه آنها در مدينه و در اواخر هجرت بوده و البته منافقيني در ميان صحابه بوده و خود را جزو صحابه ميشمردهاند که اينکه آيات درباره آنها نازل شده و پيداست که بفوت پيغمبر صلّي اللّه عليه و آله و سلّم از بين نرفتهاند.
2- در صحيح بخاري 14 حديث از پيغمبر صلّي اللّه عليه و آله و سلّم روايت كرده و در شفاء الصدور در شرح اينکه فقره زيارت
«فلعن اللّه امّة اسست اساس الظلم و الجور عليكم اهل البيت»
در صفحه 129 همه آنها را نقل كرده و حاصل مضمون آن اخبار اينکه است که پيغمبر صلّي اللّه عليه و آله و سلّم فرمود فرداي قيامت جماعتي را ميآورند من در پيشگاه احديت عرض ميكنم پروردگارا اينان اصحاب من و از امت منند چرا آنان را از حوض من منع فرمودي! خطاب ميرسد
«انّك لا تدري ما احدثوا بعدك انّهم ارتدوا علي ادبارهم القهقري فيقول النبي سحقا سحقا لمن غير بعدي فيؤمر بهم الي النار»
(تو نميداني بعد تو چه چيزها احداث كرده و چه بدعتها گزاردند، بدرستي که اينان به قهقري برگشتند و بهمان كفر نخست مراجعت نمودند پس پيغمبر صلّي اللّه عليه و آله و سلّم گويد هلاكت باد براي كسي که بعد از من دين را تغيير داد، پس امر شود ايشان را بطرف آتش برند).
3- از مسند احمد بن حنبل از پيغمبر صلّي اللّه عليه و آله و سلّم روايت شده که فرمود
«من آذا عليّا فقد آذاني ايها النّاس من آذا عليّا بعث يوم القيمة يهوديّا او نصرانيّا»
و مسلّم است که بسياري از صحابه نسبت بعلي اذيّت و آزار نمودند و با اينکه وصف چگونه ميتوان گفت آنها عدول و مانند نجومند.
4- حديث متواتر ثقلين و حديث متواتر سفينه و احاديث ديگري که از رسول خدا صلّي اللّه عليه و آله و سلّم وارد شده مانند
1» «الحقّ مع عليّ و عليّ مع الحق حيث ما دار»«
و مانند حديثي که بعمار ياسر فرمود
«ان سلك النّاس كلّهم واديا و سلك علي واديا فاسلك واديا سلكه علي و خلّ النّاس طرّا يا عمار انّ عليّا لا يزال علي هدي يا
1- غاية المرام باب 45 و 46 ص 539
1»
جلد 1 - صفحه 307
اللهعمار انّ طاعة علي من طاعتي و طاعتي من طاعة اللّه»«
(اگر همه مردم راهي را پيمودند و علي عليه السّلام راهي را، تو آن راهي را برو که علي عليه السّلام رفته و همه مردم را رها كن اي عمار بدرستي که علي هميشه بر طريق هدايت است، اي عمار طاعت علي طاعت من و طاعت من طاعت خدا است) و طبق اينکه احاديث راه غير علي راه هدايت نيست و اقتداي بغير علي باعث اهتداء نشود و حديث اصحابي كالنجوم درست نباشد.
5- از صحيح بخاري در اغلب كتب عامه و خاصه نقل شده که رسول خدا صلّي اللّه عليه و آله و سلّم فرمود
«فاطمة بضعة منّي فمن اغضبها فقد اغضبني»
و از صحيح مسلم نقل شده که فرمود
«يؤذيني ما آذاها»
و از صحيح ترمذي نقل شده که فرمود
«ينضبني ما انضبها»
و اينکه حديث بضميمه حديثي که از بخاري از عايشه نقل شده پس از آنكه ابو بكر فاطمه را از فدك منع نمود، گفته
فغضبت فاطمة علي ابي بكر و لم تتكلّم معه الي ان ماتت فدفنها علي ليلا و لم يخبر ابا بكر
» و از اينکه دو حديث معلوم ميشود که ابو بكر فاطمه (ع) را اذيت نموده و اذيت فاطمه هم اذيت پيغمبر صلّي اللّه عليه و آله و سلّم است و طبق آيه شريفه إِنَّ الَّذِينَ يُؤذُونَ اللّهَ وَ رَسُولَهُ لَعَنَهُمُ اللّهُ فِي الدُّنيا وَ الآخِرَةِ وَ أَعَدَّ لَهُم عَذاباً مُهِيناً«2» مورد لعن و عذاب قرار گرفته و با اينکه وصف چگونه اطلاق عادل و هادي بر او ميتوان نمود و باو اقتداء كرد.
6- بر فرض صحت حديث، منع ميكنم صدق اصحاب را بر كساني که مسلك علي عليه السّلام را نه پيمودهاند زيرا طبق حديث مسلم که از عقد إبن عبد ربّه از ام سلمه روايت شده که رسول خدا صلّي اللّه عليه و آله و سلّم بعمار فرمود
« يا بن سميّة لا تقتلك اصحابي لكن تقتلك الفئة الباغية»
(و اينکه حديث بقدري معروف بود که معاويه و عمرو عاص نتوانستند انكار كنند) پيغمبر صلّي اللّه عليه و آله و سلّم مخالفين علي عليه السّلام را از زمره اصحاب خود خارج نموده.
1- وافي باب المواعظ
2- سوره احزاب آيه 57
جلد 1 - صفحه 308
جمله ثانيه
نفاق از كذب ريشه ميگيرد بلكه اينکه دو صفت لازم و ملزوم يكديگرند، و هر منافقي كاذب و هر دروغگويي منافق است در قرآن مجيد ميفرمايد وَ اللّهُ يَشهَدُ إِنَّ المُنافِقِينَ لَكاذِبُونَ«1» و كذب خود يكي از معاصي بزرگ و جزو كبائر است و آيات و اخبار بسيار در مذمت آن وارد شده:
از رسول خدا صلّي اللّه عليه و آله و سلّم روايت شده که فرمود
2» «المؤمن اذا كذب بغير عذر لعنه سبعون الف ملك و خرج من قلبه نتن حتي يبلغ العرش و كتب اللّه عليه بتلك الكذبة سبعين زنية اهونها كمن يزني مع امّه»«
(مؤمن هر گاه بدون عذر دروغ گويد هفتاد هزار فرشته او را لعنت كنند و از دهانش بوي گندي خارج شود و تا عرش برسد و بر او هفتاد زنا نوشته شود که آسانتر آنها زناي با مادر است) و از حضرت باقر عليه السّلام روايت شده که فرمود
3» «الكذب خراب الايمان»«
(دروغ ويراني ايمان است) و از حضرت صادق عليه السّلام روايت شده که فرمود
4» «الكذب شرّ من الشراب»«
(دروغ از شرب خمر بدتر است) و از حضرت عسكري عليه السّلام روايت شده که فرمود
5» «جعلت الخبائث كلّها في بيت و جعل مفتاحها الكذب»«
(پليديها در حجره قرار داده شده و كليد آن دروغ است) و در قرآن مجيد ميفرمايد إِنَّما يَفتَرِي الكَذِبَ الَّذِينَ لا يُؤمِنُونَ«6» (همانا دروغ ميبافند كساني که ايمان ندارند) و نيز ميفرمايد فَأَعقَبَهُم نِفاقاً فِي قُلُوبِهِم إِلي يَومِ يَلقَونَهُ بِما أَخلَفُوا اللّهَ ما وَعَدُوهُ وَ بِما كانُوا يَكذِبُونَ«7» (پس اينکه منع الهي در دلهاي آنان ايجاد نفاق نموده تا روزي که خدا را ملاقات كنند، بواسطه اينكه آنچه با خدا وعده نموده بودند وفا
1- سورة المنافقين آيه 1
2 و 3 و 4 و 5 جامع السعادات
6- سوره نحل آيه 107
7- سوره توبه آيه 78
[.....]
جلد 1 - صفحه 309
نكردند و براي اينكه دروغ ميگفتند) و براي كذب اقسام و مراتي است: 1- كذب در گفتار، خواه تصريحا باشد يا تلويحا، بكنايه باشد يا اشاره و نحو اينها 2- كذب در نوشتن، آنهم بهمه اقسامش 3- كذب در نيّت، به اينکه معني که قصد خلوص و قربت ندارد ولي اظهار قربت و خلوص نمايد که همان رياء است.
4- كذب در عزم که در باطن ترديد يا ميل بر خلاف كاري داشته باشد و در ظاهر اظهار عزم آن كار را بنمايد.
5- كذب در وفا بعزم بعد از تنجّز آن. 6- كذب در عمل.
7- كذب در مقام صفات مثل اينكه اظهار خوف از خدا يا رجاء يا محبّت يا خضوع و خشوع كند و حال آنكه از اينکه صفات بيبهره باشد.
8- كذب در معاشرت و مراوده و معامله و نصيحت با مردم.
9- كذب در عقائد باين معني که داراي عقيده فاسد باشد و گمان كند عقيده او صحيح و مطابق با واقع است.
10- كذب در وعده که همان خلف وعده است، و اكثر بلكه همه اقسام كذب عين نفاق يا متضمن نفاق است.
و از كذب در گفتار است شهادت دروغ، يمين غموس (قسم دروغ) افتراء و تهمت، و آيات و اخبار در مذمت هر يك از اينها بسيار است، در قرآن مجيد در ذكر صفات عباد الرحمن ميفرمايد وَ الَّذِينَ لا يَشهَدُونَ الزُّورَ«1» (بندهگان خداي رحمن كساني هستند که شهادت دروغ نميدهند) و از پيغمبر اكرم صلّي اللّه عليه و آله و سلّم روايت شده که فرمود
2» شاهد الزور كعابد الوثن«
(شهادت دهنده بدروغ مانند بتپرست است) و در قرآن مجيد ميفرمايد وَ لا تُطِع كُلَّ حَلّافٍ مَهِينٍ«3» (و اطاعت مكن هر بسيار سوگند خورنده سست رأيي را)
1- سوره فرقان آيه 73
2- جامع السعادات
3- سوره القلم آيه 10
جلد 1 - صفحه 310
و از رسول خدا صلّي اللّه عليه و آله و سلّم روايت شده که فرمود
1» «ما حلف حالف باللّه فادخل فيه جناح بعوضة الّا كانت نكتة في قلبه الي يوم القيامة»«
و نيز از آن حضرت روايت شده که فرمود
2» «ثلاث يشأنهم اللّه: التاجر (البايع) الحلّاف، و الفقير المختال، و البخيل المنّان»«
(سه طايفه را خدا دشمن ميدارد:
تاجر (فروشنده) بسيار قسم خورنده، و فقير متكبّر و بخيل منّت گذار) و نيز از آن حضرت روايت است که فرمود
3» «ثلاث نفر لا يكلّمهم اللّه يوم القيمة و لا ينظر اليهم و لا يزكّيهم: المنّان بالعطيّة و المنفق سلتته بالحلف الفاجر و المسبل ازاره»«
(سه طايفهاند که خداوند در روز قيامت با آنها سخن نگويد و نظر رحمت نكند و از پليديها پاك ننمايد: كسي که بعطاي خود منّت گزارد و كسي که متاعش را بقسم دروغ ترويج كند و كسي که از روي تكبّر لباس خود را روي زمين كشد) و نيز فرمود
«التجّار فجّار قيل يا رسول اللّه صلّي اللّه عليه و آله و سلّم أ ليس اللّه قد احلّ البيع!
4» فقال نعم و لكنّهم يحلفون فيأثمون و يحدّثون فيكذبون»«
(تاجران نابكارانند گفته شد اي رسول خدا صلّي اللّه عليه و آله و سلّم مگر خدا بيع و تجارت را حلال نكرده! فرمود بلي ولي تاجران قسم ميخورند پس گناه ميكنند و در گفتار دروغ ميگويند) و درباره خلف وعد از رسول خدا صلّي اللّه عليه و آله و سلّم روايت شده که فرمود
5» «من کان يؤمن باللّه و اليوم الاخر فليف اذا وعد»«
(كسي که ايمان بخدا و روز قيامت دارد هر گاه وعده نمايد بايد وفا كند) و از حضرت صادق عليه السّلام روايت شده که فرمود
6» «عدة المؤمن اخاه نذر و لا كفّارة له فمن اخلف فبخلف اللّه ابدء و لمقته تعرّض و ذلک قوله تعالي لم تقولون ما لا تفعلون كبر مقتا عند اللّه ان تقولوا ما لا تفعلون»«
وعده نمودن مؤمن با برادر دينياش نذري است که كفاره ندارد پس كسي که خلف وعده كند بخلف وعده
1 و 2 و 3 و 4 و 5 و 6- جامع السعادات
جلد 1 - صفحه 311
خدا آغاز نموده و خود را در معرض دشمني او درآورده و كلام خداي تعالي نظر بهمين دارد که ميفرمايد چرا ميگوييد چيزي را که نميكنيد، بزرگ است از حيث دشمني در نزد خدا اينكه بگوئيد چيزي را که عمل نكنيد) و از رسول خدا صلّي اللّه عليه و آله و سلّم روايت شده که فرمود
1» «اربع من کان فيه کان منافقا و من كانت فيه خلة منهنّ كانت فيه خلة من خلال النفاق حتي يدعها: اذا حدث كذب و اذا وعد اخلف و اذا عاهد غدر و اذا خاصم فجر»«
(چهار خصلت است که در هر که باشد منافق است و كسي که خصلتي از اينکه خصال در او باشد، خصلتي از خصال نفاق در اوست تا آنكه او را رها كند: هر گاه سخن گويد دروغ گويد و هر گاه وعده كند وفا نكند و هر گاه عهد نمايد بشكند و هر گاه مخاصمه نمايد از حق عدول كند) و خداوند در تمجيد ذات مقدّسش ميفرمايد إِنَّ اللّهَ لا يُخلِفُ المِيعادَ«2» و در مدح حضرت اسمعيل ميفرمايد إِنَّهُ كانَ صادِقَ الوَعدِ«3» و غير اينها از آيات و اخبار.
جملة ثالثه
در آيه شريفه تنها متعرض ايمان بخدا و روز قيامت شده چنانچه در بسياري از آيات ديگر اينکه دو موضوع (مبدء و معاد) ذكر شده و از اينکه استفاده ميشود که ايمان بمبدء و معاد اهمّ عقائد و مستلزم جميع آنها است بلكه لازمه ايمان بمبدء و معاد، تزكيه اخلاق و اتيان بواجبات و ترك محرمات است، زيرا كسي که ايمان بخدا و روز جزا داشته باشد البته ايمان بانبياء و ائمه و عدل الهي هم دارد و لازمه ايمان بانبياء اخذ دستورها و اوامر و نواهي است که آنان از جانب خدا آوردهاند از نماز و روزه و انفاق و جهاد و امثال اينها، و همچنين تحصيل اخلاق حميده و تزكيه و تخلّي از اخلاق رذيله است بنا بر اينکه آيه شامل جميع امور ديني ميباشد
1- جامع السعادات
2- سوره آل عمران آيه 7
3- سوره مريم آيه 55
جلد 1 - صفحه 312
جملة رابعه
كلمه من در من النّاس تبعيضيه است و مراد از بعض مردم منافقين هستند و امّا ساير افراد يا كفّارند که آنان بزبان هم نميگويند ما ايمان بخدا و روز جزا آورديم، و يا مؤمنين هستند که اينان بزبان و دل معترف بخدا و روز جزا ميباشند.
بنا بر اينکه مردم سه دستهاند: دسته اول مؤمنينند که ذيل آيه وَ ما هُم بِمُؤمِنِينَ شامل آنها نميشود، دسته دوم كفّارند که صدر آيه آمَنَ بِاللّهِ وَ اليَومِ الآخِرِ شامل آنها نميگردد، دسته سوم منافقينند که صدر و ذيل آيه شامل آنهاست، و آيات اول سوره درباره طايفه اول، و از آيه إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا تا آيات قبل از اينکه آيه درباره طايفه دوم، و اينکه آيه با 12 آيه ديگر راجع بطايفه سوم است.
و كلمه النّاس اسم جمع است چنانچه انس و انسان اسم جنس است و در مبدء اشتقاق آن بعضي گفتند از انس است و انسان را انسان گفتند براي اينكه مدني بالطبع و اجتماعي است و در زندگي و حيات خود بايد با يكديگر انس گيرند و مجتمع شوند و هر يك قسمتي از احتياجات جامعه را عهدهدار شود تا نظام اجتماع برقرار شود.
و بعضي گفتند مبدء آن از نسيان است چون انسان داراي نسيان و فراموشي است و درباره انسان و مراتب و درجات انسانيت در مقام انسب از اينجا بحث خواهيم نمود انشاء اللّه.
313
برگزیده تفسیر نمونه
(آیه 8)- گروه سوم (منافقان). اسلام در یک مقطع خاص تاریخی خود با گروهی رو برو شد که نه اخلاص و شهامت برای ایمان آوردن داشتند و نه قدرت و جرأت بر مخالفت صریح، این گروه که قرآن از آنها به عنوان «منافقین» «1» یاد میکند و ما در فارسی از آن تعبیر به «دورو» یا «دو چهره» میکنیم، در صفوف مسلمانان واقعی نفوذ کرده بودند، و از آنجا که ظاهر اسلامی داشتند، غالبا شناخت آنها مشکل بود ولی قرآن نشانههای دقیق و زندهای برای آنها بیان میکند که خط باطنی آنها را مشخص میسازد و الگوئی در این زمینه به دست مسلمانان برای همه قرون و اعصار میدهد. نخست تفسیری از خود نفاق دارد میگوید: «بعضی از مردم هستند که میگویند به خدا و روز قیامت ایمان آوردهایم در حالی که ایمان ندارند» (وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَقُولُ آمَنَّا بِاللَّهِ وَ بِالْیَوْمِ الْآخِرِ وَ ما هُمْ بِمُؤْمِنِینَ).
نکات آیه
۱ - تقسیم انسانها به: تقواپیشگان، کافران و منافقان، از طبقه بندیهاى مردم در قرآن (هدًى للمتقین ... إن الذین کفروا ... و من الناس من یقول ءامنا)
۲ - گروهى از انسانها (منافقان) به دروغ مدعى ایمان به خدا و روز قیامت هستند. (و من الناس من یقول ءامنا باللّه و بالیوم الأخر و ما هم بمؤمنین)
۳ - ایمان به خدا و روز قیامت، از ارکان اعتقادى دین اسلام (و من الناس من یقول ءامنا باللّه و بالیوم الأخر) معمولا کسانى که در صدد نفوذ در میان طایفه و گروهى هستند، پایبندى خویش را به مهمترین اصول آن طایفه ابراز مى دارند. بنابراین از دیدگاه همگان، ایمان به خدا و قیامت از مهمترین ارکان اعتقادى اسلام مى باشد و آدمى با اظهار ایمان به آن از زمره مسلمانان محسوب مى شود.
۴ - خداوند آگاه به اسرار انسانها و اندیشه هاى آنان (و من الناس من یقول ءامنا ... و ما هم بمؤمنین)
موضوعات مرتبط
- اسلام: ارکان اسلام ۳
- انسان: راز انسان ها ۴; طبقه بندى انسان ها ۱
- ایمان: ایمان به خدا ۳; ایمان به قیامت ۳; متعلق ایمان ۳; مدعیان دروغین ایمان ۲
- خدا: علم غیب خدا ۴
- طبقات اجتماعى: ۱
- کافران: ۱
- متقین: ۱
- منافقان: ۱ ایمان منافقان ۲; دروغگویى منافقان ۲
منابع
- ↑ طبرسی، مجمع البيان في تفسير القرآن، ج ۱، ص ۱۱۱.
- ↑ محمدباقر محقق، نمونه بينات در شأن نزول آيات از نظر شیخ طوسی و ساير مفسرين خاصه و عامه، ص ۳.
- ↑ صاحبان كشف الاسرار از عامه و مجمعالبيان از خاصه نام اينان را بدين توضيح ذكر نمودند: عبدالله بن ابىسلول و جد بن قيس و معتب بن قشير و ياران آنها كه بيشتر يهودى بوده اند.