رُوحَنَا
ریشه کلمه
قاموس قرآن
به ضمّ (ر) اين كلمه در عرف به معنى روان و روح مقابل جسم، و جوهر مجرّد است ولى در قرآن مجيد كه مجموعاً بيستو يك بار آمده مراد از آن فرشته و غيره است كه ذيلا بررسى مىشود. فرشته [مريم:17]. روح خويش و فرشته خويش را به سوى او فرستاديم و به صورت بشر كامل بر روى نمودار شد ما بعد آيه درباره گفتگوى فرشته با مريم است كه به مريم گفت: من رسول پروردگار تو هستم. [نحل:103]، [شعراء:193و194]. كه مراد از روح جبرئيل است در آيهاول با «قدس» در دوم با «الامين» توصيف شده است. همچنين است آياتيكه درباره تأييد عيسى با روح القدس است [بقره:87و253]، [مائده:110]. چنانكه طبرسى و بيضاوى و ديگران گفتهاند. گرچه احتمالات ديگر هم داده شده ولى آيه «نَزَّلَهُ رُوحُ الْقُدُسِ» كه گذشت مىكند كه مراد از روح القدس در تأييد عيسى جبرئيل است زيرا مراد از آن در آيه بالا كه درباره وحى به حضرت رسول صلى اللّه عليه و آله و سلم است حتماً جبرئيل مىباشد شريعت و دين سه آيه زير در بيان مطلب فوق قابل دقّت است [شورى:52] [نحل:2]، [غافر:15]. در اين آيات قيد «مِنْ اَمْرِنا مِنْ اَمْرِهِ» روشن مىكند كه اين روح از امر خدا، وحى و نازل و القا شده است. و مراد از انزوال آن انذار و هدايت مردم است. و آيه سوم مقام نبوّت را مىرساند كه روح فقط به وسيله خدا القا شده و فرشته در آوردن آن واسطه نيست بر خلاف آيه دوم كه در بيان رسالت است و روح را ملك آورده است فرق ميان رسالت ئ نبوّت در «رسل» گذشت. ولى در آيه ظاهراً مراد از آن وحىهاى سه گانه است زيرا ما قبل آن درباره سه نوع وحى است كه فرموده «وَ ما كانَ لِبَشَرٍ اَنْ يُكَلِّمَهُ اللّهُ اِلّا وَحْياً اَمْ مِنْ وَراءِ حِجابٍ اَمْيُرْسرلَ رَسولاً فَيُوحِىَ بِاِذْنِهِ ما يَشاءُ...» كلمه «كذلك» نشان مىدهد كه مراد از «اَوْحَيْنا اِلَيْكَ رُوحاً...» همه وحىهاى سه گانه فوق است، زيرا كه آن حضرت هم رسول است و هم نبى. به نظر مىآيد مراد از «امر» در آيات سه گانه مقام تدبير است چنانكه فرموده [اعراف:54]. يعنى خلقت و تدبير عالم هر دو مال اوست و مقام تدبير اقتضاء مىكند كه پيامبران و دين از جانب خدا آيد. تقريباً يقين است كه مراداز روح در آيات سه گانه شريعت و كتاب است زيرا كه شريعت و كتاب اسباب انذار و هدايت اند و ايات صريح اند در اينكه منظور از القا و انزال اين روح همان انذار و هدايت است كافى است كه درباره آيه اول قدرى توضيح بدهيم. اين آيه مىگويد «اَحَيْنا اِلَيْكَ رُوحاً» بعد مىفرمايد: ما ان روح را نورى قرار داديم كه بندگان خود را به وسيله آن هدايت كنيم «وَلكِنْ جَعَلْناهُ نُوراً نَهْدى بِهِ مَنْ عِبادِنا» در جاهاى ديگر به جاى روح «قرآن» آمده مثل [يوسف:3]، [شورى:7]. ايضاً آيه 19 سوره انعام و 27 كهف و غيره. و در جاخاى ديگر به قرآن «نور» گفته و غيره. و در جاهاى ديگر به قرآن «نور» گفته شده چنانكه در آيه ما نحن فيه گفته «وَلكِنْ جَعزلْناهُ نُوراً» مانند [تغابن:8]، [نساء:174] و اينكه قرآن واسطه هدايت انسان است احتياج به توضيح ندارد. و چون روشن شد كه مراد از روح در آيه اول شريعت و قرآن است منظور از آيه دوم و سوم نيز روشن خواهد شد زيرا كه سياق آيات يكى است. راغب و طبرسى و الميزان نيز روح را در آيه اول قرآن دانستهاند و بعضى از بزرگان آياتى را كه «روح» در آنهاآمده به هم مخلوط كرده و نتيجهگيرى نمئده است ولى به نظر ما اينكار صحيح نيست زيرا سياق آيات با هم متفاوت است ايات سه گانه فوق در يك رديف و آياتيكه زير عنوان فرشته نقل شد در رديف ديگر و آياتيكه خواهد آمد در رديف سومى واقع شدهاند و بعضى از بزرگان در كتاب خود حتى آيات روح به فتح (ر) را با آيات روح به ضمّ (ر) به هم در آميخته و همه را در يك رديف حساب كرده است . فرشته بخصوص آيات سه گانه زير نيز مثل آيات گذشته در يك رديف اند قهراً مراد از روح در آنها يك چيز است [معارج:4و5]، [قدر:4]، [نباء:38]. در اين آيات سخن از روحى است كه در عروج به سوى خدا و در نزول براى هر كار و در ايستادن در پيشگاه خدا در روز قيامت، با ملائكه همراه است. ملائكه در مدّت عمر اين جهان در عروج و نزول اند و چون روز قيامت از مأموريت خود فارغ شدند به حال صف در پيشگاه خدا خواهند ايستاد. اين روح نيز در هر سه مرحله با آنهاهمراه مىباشد. مىشود گفت: مراد از روح جبرئيل است و به علت مزيّت و فضيلتش به خصوص ذكر شده و الف و لام آن براى عهد است. جبرئيل در نزد خدا مقان مخصوصى دارد. ملائكه ديگر از وى فرمان مىبرند چنانكه فرموده [تكوير:19-21]. اين آيات در وصف جبرئيل است و توضيح مىدهد كه او در ميان ملائكه مطاع است على هذا جا دارد كه به تنهائى برابر با همه ملائكه باشد. مجمع در ذيل آيه معارج آن را جبرئيل دانسته و علت جداگانه آمدن را شرافت او مىداند. زمخشرى نيز مانند مجمع گفته است. ايضاً در مجمع در ذيل آيه نباء چند قول يا وجه نقل كرده كه از جمله جبرئيل است. آنگاه از امام صادق عليه السلام نقل مىكند: روح ملكى است بزرگتر از جبرئيل و ميكائيل و در ذيل سوره قدر آن را جبرئيل گفته است. در صافى از قمى نقل مىكند كه روح ملكى است بزرگتر از جبرئيل و مكائيل و او با رسول خدا ب.د و او با امامان عليهم السلام است در دعاى سوم صحيفه پس از صلوات بر جبرئيل و ميكائيل و اسرافيل فرموده «وَ الرّوحِ الَّذى هُوَ عَلى مَلائِكَةِ الْحُجُبِ وَ الرُّوحِ الَّذى هُوَ مِنْ اَمْرِكَ» يعنى صلوات فرست بر آن روح كه بر ملائكه حجب موكل است و بر آن روح كه از امر تو است. اين جمله روح را از جبرئيل جدا مىكند مشروط بر آنكه مراد از آن همان ملك باشد كه در آيات فوق است. در سفينة البحار ماده «خلق» از على عليه السلام درباره حضرت رسول صلى اللّه عليه و آله و سلم نقل كرده «وَ لَقَدْ قَرَنَ اللّهُ بِهِ مِنْ لَدُنْكانَ فَطيماً اَعْظَمُ مَلَكٍ مِنْ مَلائِكَتِهِ يَسْلُكُ بِهِ طَريقَ الْمَكارِمِ وَ مَحاسِنَ اَخْلاقِ الْعالَمِ لَيْلَهُ وَ نَهارَهُ» اين حديث مطابق آن است كه از قمى نقل شد: روح با رسول خدا صلى اللّه عليه و آله و سلم بود...اين احتمال هم هست كه مراد از روح در اين آيات يم عقل كلى و وسيعى باشد مه عقول بشر و غريزههاى جانداران و احساس نباتات از شعبههاى آن است زيرا خداوند متعال به وسيله ملائكه و عقول انسانها و غريزه جانداران اين جهان را به سوى كمال سوق مىدهد عقل است كه در صعود و نزول و قيام در مقابل حق با ملائكه توأم مىباشد(واللّه العالم) اولين روايت كتاب اصول كافى درباره عقل است كه آن را مستقل و مجزا نشان مىدهد در همان روايت آمده: چون خدا عقل را آفريد آن را گويا كرد سپس فرمود: رو كن. رو كرد. فرمود قسم به عزّت و جلال خودم خلقى كه از تو به من محبوبتر باشد نيافريدهام و تو را جز در كسيكه دوست مىدارم كامل نكردهام و بدان فقط تو را امر و تو را نهى مىكنم و فقط تو را عذاب كرده و تو را ثواب مىدهم. روح مستقل آياتيكه در زير نقل مىشود قابل دقت است [سجده:9]، [حجر:29]، [ص:72]، [انبياء:91]، [تحريم:12]. همچنين است آيه [نساء:171]. ممكن است مراد از كلمه اثر باشد يعنى وجود عيسى اثرى از خداست و شايد مراد از آن كلمه «كن» تكوينى باشد كه وجود عيسى از طريق عادى نبوده بلكه كن فيكونى است. از طرف ديگر عيسى روحى و حياتى بود كه در مريم دميده شد و شروع به رشد كرد چنانكه دو جمله «فَنَفَخْنا فيها مِنْ رُوحِنا» و «فَنَفَخْنا فيهِ مِنْرُوحِنا» كه گذشت دليل اين سخن است. ناگفته نماند: ظهور آيات «نَفَخْنا - نَفَخْتُ» و آيات [واقعة:83]، [قيامة:26]. و صريح آيات برزخ [بقره:154]. [آل عمران:169]، [يس:26و27] كه در «برزخ» به طور مفصّل شرح داده شده دلالت بر استقلال روح و حيات برزخى دارند. و اگر روايات بى شمارى را كه براى نمونه مىشود مقدارى از آنها را در كافى ج 3 كتاب الجنائز ص 228 - 263 طبع آخوندى و بحارالانوار ج 6، ابواب برزخ طبع اخير، مطالعه شكّى نخواهيم داشت براى مزيد توضيح به «برزخ» در اين كتاب مراجعه شود . چند محلّ زير از نهج البلاغه و صحيفه سجاديّه در ولوج و خروج روح نقل مىكنيم : 1- در خطبه 107 فرموده:«وَ خَرَجَتِ الرُّوحُ مِنْ جَسَدِهِ فَصارَ جيفَةً بَيْنَ يَدَىْ اَهْلِهِ». 2- درباره قبض روح چنين آمده: «كَيْفَ يَتَوَفّى الْجَنينَ فى بَطْنِ اُمِّهِ؟ أَيَلِجُ عَلَيْهِ مِنْ بَعْضِ جَوارِحِها اَمِ الرُّوحُ اَجابَتْهُ بِاِذْنر رَبِّها» جنين را در شكم مادر چطور مىميراند؟ آيا از بعض اعضاء مادر وارد شكم او مىشود يا روح جنين در خارج شدن به اذن خدا از وى اطاعت مىكند. 3- در خطبه 163 درباره حتمى بودن مرگ فرموده: «وَ وَأَى عَلى نَفْسِهِ اَنْ لا يَظْرِبَ شَبَحٌ مِمّا آزوْلَجَ فيهِ الرُّوحَ اِلّا وَ جَعَلَ الْحِمامَ مَوْعِدَهُ» خدا بر خود وعده كرده كه هر جنبنده را كه روح در آن دميده بميراند. 4- در خطبه 191 درباره اهل ايمان فرموده: «لَمْ تَسْتَقِرَّ اَرْواحُهُمْ فى اَجْسادِهِمْ طَرْفَةَ عَيْنٍ». 5- در نامه 10 خطاب به معاويه نوشته: «وَ جَرى مِنْكَ مَجْرَى الرُّوحِ وَ الدَّمِ» شيطان مانند روح و خون در وجود تو جارى است. 6- در حكمت 147به كميل فرموده: «وَ صَحِبُوا الدُّنْيا بِاَبْدانِ اَرْواحِها مُعَلَّقَةً بِالْمَحَلِّ الْاَعْلى». 7- در دعاى چهارم صحيفه آمده «وَتُهَوِّنَ عَلَيْهِمْ كُلَّ كَرْبٍ يَحِلُّ بِهِمْ يُومَ خُرُوجِ الْاَنْفُسِ مِنْاَبْدانِها». دو آيه زير را به طور جداگانه بررسى مىكنيم: * [اسراء:85]. ممكن است مراد از روح جبرئيل باشد. چون حضرت رسول صلى اللّه عليه و آله و سلم پيوسته به مردم مىفرمود كه روح القدس و روح الامين اين مطلب را از سوى خدا آورد آنها در مقابل گفتهاند: اين روح چيست درباره آن توضيحى بدهيد؟ آيه در جواب فرموده: شما راهى به فهم آن نداريد آن از كار خداست. از اين جواب بدست مىآيد كه دانستن روح از بشر ساخته نيست و پيوسته اينطور خواهد بود. آيات قبل و بعد اين احتمال دوم را مىرسانند. شايد مراد از روح وحى باشد و از آن حضرت خواستهاند كه حقيقت وحى را بيان كند. خداوند از پى بردن به آن جواب يأس داده است و محتمل است كه روح انسانى مراد باشد، چنانكه گفتهاند. و در حديث نقل شده به عقيده الميزان مراد از روح مطلق روح است كه در كلام خدا آمده و سؤال از حقيقت همه آنهاست. در روايات تفسير عياشى فرشتهاى بزرگتر از جبرئيل و روحيكه در انسان و حيوان است نقل شده از امام باقر و صادق عليهما السلام . بعضىها آن را روح انسانى كه قوام بدن با آن است و بعضى جبرئيل، برخى ملكى از ملائكه، برخى قرآن، بعضى وحى دانسته و اختلاف كردهاند مه آيا سؤال كنندگان مسلمين بودند، يا كفّار و يا اهود و نقل شده كه يهود به مشركين گفتند از جريان اصحاب كهف و ذوالقرنين و حقيقت روح از آن حضرت بپرسند اگر از همه جواب داد بدانند كه پيامبر نيست و اگر روح را مبهم گذاشت بدانند كه حق است . * [مجادله:22] مراد از اين آيه مؤمنان است و آنها با روحى از جانب خدا تأييد شدهاند به نظر مىآيد مراد از آن نور ايمان باشد كه روح به خصوصى است و در آيات ديگر به جاى آن «نور» آمده است [انعام:122]. [حديد:28]. و شايد منظور از آن ملك باشد مه امده [فصّلت:30]. اين آيه روشن مىكند كه چون مؤمن در راه خدا استقامت ورزد ملائكه بر وى نازل شده و دلگرمش مىكنند. معاد و روح قرآن به مسئله معاد از راه به خصوصى وارد شده و اخرت را بروئيدن علفها از تخمها تشبيه مىكند همانطور كه فصل پائيز تخم علفها در زمين پراكنده شده و تخم حبوبا بدست بشر كاشته مىشود و طول زمستان به حالت خواب در زير خاكها مىمانند و چون بهار آمده و حرارت و رطوبت به آنهارسيد از درون خود بيدار شده و به حركت آمده و شروع به رشد مىكنند. همانطور ذرات بدن مردگان در بهار قيامت از درون به حركت آمده و سلولهاى خفته بيدار شده و شروع به روئيدن و تشكيل انسان مىكنند. نمىشود گفت :روح از حبوبات خارج شده و وقت روئيدن باز داخل مىشود بلكه به حالت خفته است و وقت بهار بيدار مىشود اينك آيات: [ق:9و11]، [روم:19]. ملاحظه مىشود كه قيامت به روئيدن علفها تشبيه شده همچنين است آيه 57 اعراف و 11 زخرف و 5و7 سوره حج. راه ديگرى كه قرآن در اين زمينه نشان مىدهد كيفيّت ايجاد تدريجى خود انسان و قياس آخر به اوّل است در جواب آنكه گفت: استخوانهاى پوسيده چگونه زنده مىشود آمد [يس:81] و در جاى ديگر فرموده [مريم:66-67]. در اين زمينه به كتاب معاد از نظر قرآن و علم كه نوشتهام رجوع شود. نيز به «قيامت» در اين كتاب. اين مخالف با استقلال روح نيست ولى قرآن از راهى وارد شده كه على فرض اگر استقلال روح را هم انكار كند ضرر به معاد نخواهد داشت؟؟؟؟