أُم

از الکتاب
نسخهٔ تاریخ ‏۱۱ دی ۱۳۹۵، ساعت ۱۳:۳۷ توسط 127.0.0.1 (بحث) (Added word proximity by QBot)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)

آیات شامل این کلمه

«أُمّ» به معناى اصل، اساس، ابتداء و آغاز هر چیزى است. با توجّه به آنچه گفته شد، روشن مى شود که اگر به مکّه «أُمّ القرى» مى گویند به خاطر این است که اصلوآغاز پیدایش تمام خشکى هاى روى زمین است; و این که عرب به مادر «اُمّ» مى گوید، به خاطر آن است که ریشه خانواده و پناهگاه فرزندان است.

ریشه کلمه

قاموس قرآن

مادر، اصل و پايه هر چيزى كه چيزهاى ديگر به آن منضم شود معظم چيزها ام النجوم يعنى كهكشان (قاموس مفردات) در حديث آمده: از خمر بپرهيزيد كه آن ام الخبائث است (نهايه) به جرأت مى‏توان گفت كه «امّ» مشترك معنوى است و معنى جامع آن همان اصل و پايه است، النهايه استعمال آن در مادر حقيقى بقدرى شهرت دارد كه احتمال داده مى‏شود: در (مادر) حقيقت و در معنى ديگر مجاز است. موارد استعمال آن در كلام اللّه مجيد به قرار ذيل مى‏باشد. 1- مادر حقيقى [قصص:7]. 2- اصل و پايه. مثل ام الكتاب در آيه [آل عمران:7]. يعنى: خدا كسى است كه بر تو كتاب نازل كرد، بعضى از آن، آيات محكم و واضح الدلالة است و آنها پايه كتاب اند و بعضى ديگر متشابه‏اند. در تفسير الميزان از عيون اخبار صدوق از امام رضا «عليه السلام» نقل است كه فرمود: هر كه متشابه قرآن را به محكم آن برگرداند به صراط مستقيم هدايت يافته است بعد فرمود: در اخبار ما نيز مانند قرآن متشابه هست متشابه آن به آن پيروى نكنيد مبادا گمراه شويد. بنابراين آيات محكم و واضح الدلاله از آن جهت ام الكتاب ناميده شده‏اند كه ريشه و پايه كتابند و آيات متشابه با برگرداندن به آن‏ها روشن مى‏شود مثلا در سوره حجر مى‏خوانيم [حجر:78] نمى‏دانيم اصحاب‏اى كه قوم كدام پيغمبرند آنگاه [شعراء:176]، معلوم مى‏شود كه اصحاب اى كه قوم شعيب اند يا مثلا در يك جا مى‏خوانيم [قيامة:23] از اين آيه به نظر مى‏آيد كه خداوند جسم است و روز جزا بعضى‏ها به او نگاه مى‏كنند و در آيه ديگر مى‏خوانيم [انعام:103] پى مى‏بريم كه مراد از آيه فوق، معنى ديگرى است زيرا كه اين آيه فوق، معنى ديگرى است زيرا كه اين آيه محكم و صريح است در اين كه چشمها، خدا را درك نمى‏كند، چه بسيار از آيات متشابه كه با ارجاع به آيات محكم واضح و روشن مى‏شود رجوع شود به (شبه) [رعد:39] به نظر مى‏آيد كه مراد از امّ در اين آيه، علّت و ريشه باشد و نيز احتمال دارد كه كتاب به معناى مصدرى باشد نه به معناى مكتوب اين مطلب در «اَجَلِ معلق» تحقيق شده است. [زخرف:4] در اينجا مى‏فرمايد: قرآن در اصل كتاب كه نزد ماست، بلند پايه و محكم است اگر «لَدَينا» را صفت اُمّ الكتاب بگيريم، روشن مى‏شود كه اُمّ الكتاب نزد خداست، و (فى) در فى اُمّ الكتاب به معنى ظرفيت است مى‏رساند كه اُمّ الكتاب ظرف قرآن است و قرآن در آن بوده و بر ما نازل شده است، براى روشن شدن اين امر، دو آيه ديگر نقل مى‏كنيم [واقعة:77-79]، در اينجا نيز آمده كه قرآن در كتابى پوشيده است، «كتابٌ» نكره، است و «فى» دلالت بر ظرف دارد يعنى قرآن در يك جور كتاب پوشيده است [بروج:21-22] بلكه آن قرآن مجيد است و در صفحه ايست محفوظ. (لوح محفوظ). لوح محفوظ و كتاب مكنون و اُمّ الكتاب هر سه، قهراً يك چيزاند و ظرف قرآن مى‏باشند قهراً اين سه چيز محلّى است كه مقدّرات انسان‏ها، در آن جاست و آن در نزد خداست و محفوظ از هر جهت و پوشيده از همه است، بعضى از ملائكه به اِذن خدا به آنجا راه دارند و براى پيامبران مى‏آورند، ممكن است بگوئيم كه مراد از اين سه چيز، قلب حضرت رسول «صلى الله عليه و آله» است كه قرآن در آنجاست، ولى كلمه ى «لَدَينا» در آيه اوّل و كلمه ى «مكنون» و «محفوظ» در دو آيه‏ى ديگر مانع از آن است، زيرا اولّى حاكى است كه آن نزد خداست و مكنون و محفوظ هم دلالت بر دوام و هميشگى دارند، و رسول خدا «صلى الله عليه و آله» هميشگى نيست و وفات يافته است ولى قرآن، اكنون هم در كتاب مكنون و لوح محفوظ هست. 3- معناى سوم اُم معظم شيئى و مراكز آن است. مثل اُمّ القرى كه بمكّه معظّمه گفته شده [انعام:92]، [شورى:7]، مكّه معظّمه را از آن جهت ام القرى گويند كه مراكز آبادى‏هاى حجاز بود مثل مراكز ممالك كنونى. راغب و ديگران گفته‏اند: اُمّ القرى بودن مكّه به جهت آنست كه زمين از زير آن گسترده شده. به موجب روايات، مكّه معظّمه، اوّلين محّل منعقد شده و خشكيده از زمين است، ولى تَدّبر در قرآن نشان مى‏دهد كه اُمّ القرى بودن بدين تناسب نيست، بلكه به مناسبت مركز بودن آنست. زيرا در قرآن هست [قصص:59] اين آيه، مى‏گويد: ابتدا در مركز آبادى‏ها و شهرها، رسولى برانگيخته مى‏شود، پس از آن دوران هلاكت آنها مى‏رسد، بنابراين، اُمّ القرى بودن مخصوص مكّه نيست تا بگوئيم زمين زير آن گسترده شده، بلكه تمام آبادى‏ها و شهرها، اُمّ (مركز) دارند. [قارعة:9] و امّا هر كه ميزان‏هاى او سبك شده، مسكن و قرارگاه او هاويه است، طبرسى فرمايد: به جهنم از آن سبب امّ گفته شده كه آدمى در آن جاى مى‏گيرد چنان كه در كنار مادرش. مى‏شود گفت: اين مثل «مَأواكُم النَّار» است زيرا مأوى به معنى جايگاه و محلّى است كه آدمى در آن جاى مى‏گيرد. ناگفنه نماند جمع اُمّ، مى‏بايست اُمّات باشد ولى اُمَّهات آمده، راغب گويد: گويند اصل اُمّ اُمّهة است زيرا در جمع آن گويند: اُمّهات در مصّغر آن گويند: اُمِيهه، و گويند اصل آن از مضاعف «اُمم» است، زيرا گفته‏اند: اُمّات و اُميمه، و بعضى گويند: اُمّات اكثراً در بهائم و امهّات در انسان بكار مى‏رود. اُمهات مؤمنين: مراد از امّهات مؤمنين، زنان حضرت رسول «صلى الله عليه و آله»اند [احزاب:6] يعنى پيامبر، به مؤمنان از خودشان برتر است و همسران وى مادر مؤمنان‏اند. در اين آيه، همسران حضرت نازل بمنزله مادران مؤمنان شده‏اند و مراد از اين تنزيل چنان كه شيعه و سنّى تصريح كرده‏اند، حرمت ترويج است مثل مادران حقيقى. و نيز احترام منظور است. ولى آنها به مؤمنين مَحرَم نيستند نگاه كردن به آنها جايز نيست، ميان آنها و مؤمنين توراث نيست و دختران شان بر مؤمنان حرام نيستند. گذشته از آيه‏ى فوق آيه‏ى 53 همان سوره، در اين مطلب صريح است «وَ ما كانَ لَكُمْ اَنْ تُوذوا رَسُولَ اللَّه و لا اَنْ تَنكِحوا اَز واجَهُ مِنْ بَعدِهِ اَبَداً اِنَّ ذلِكُمْ كانَ عِندَاللّهِ عَظيماً». يعنى شما را نرسد كه رسول خدا را آزار كنيد، و نه اينكه زنان وى را از پس وى بنكاح آريد، اين نزد خدا گناهى بزرگ است. شيعه و سنّى نقل كرده‏اند: بعد از نزول آيه حجاب درباره زنان آن حضرت، طلحة بن عبيداللّه گفت: محمّد ما رااز دختر عمّه‏هايمان محجوب مى‏كند ولى خود بعد از ما زنان ما را تزويج مى‏نمايد، اگر از دنيا برود زنان او را به نكاح خود در خواهيم آورد، در نتيجه آيه فوق نازل شد. نظر نگارنده اين مطلب خيلى سبك است، حرمت نكاح زنان آن حضرت حكمت بخصوصى دارد كه در -نساء النبى- خواهد آمد انشاء اللّه.كلمه «مِن بَعِده» در آيه مى‏رساند كه حرمت نكاح نسبت به زنانى است كه حضرت از آنها فوت كرده و آنها مانده‏اند، نه زنانى كه آن حضرت در حال حيات طلاقشان داده است. ابن كثير در تفسير خود ذيل آيه فوق گويد: درباره زنانى كه آن حضرت دخول كرده و در حال حيات خود طلاق داده، اختلاف كرده‏اند كه آيا مى‏شود با آنها ازدواج كرد يا نه؟... امّا در حليّت زنانى كه آن حضرت پيش از دخول طلاق داه، اختلافى سراغ نداريم. بيضاوى نقل مى‏كند: اَشْعَث بن قيس: مَستَعيذه (زنى كه بعد از ديدن آن حضرت، گفت: اعوذ باللّه منك. بعد از اين كلمه حضرت او را ترك كرد جريان مخصوصى دارد) را تزويج كرد، عمر بين خطاب خواست، باشعث حَدّ بزند، گفتند حضرت رسول با اين زن همبستر نشده است، عمر از وى دست كشيد.


کلمات نزدیک مکانی

تکرار در هر سال نزول

در حال بارگیری...