گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۸ بخش۱۰: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
جز
بدون خلاصۀ ویرایش
(Edited by QRobot)
 
جزبدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱: خط ۱:
{{تغییر صفحه | قبلی=تفسیر:المیزان جلد۱۸ بخش۹ | بعدی = تفسیر:المیزان جلد۱۸ بخش۱۱}}
__TOC__
__TOC__


خط ۲۴: خط ۲۶:
==آيات ۱ - ۱۴، سوره زخرف ==
==آيات ۱ - ۱۴، سوره زخرف ==
سوره زخرف مكى است و هشتاد و نه آيه دارد
سوره زخرف مكى است و هشتاد و نه آيه دارد
بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
حم (۱)
حم (۱)
وَ الْكِتَبِ الْمُبِينِ(۲)
وَ الْكِتَبِ الْمُبِينِ(۲)
إِنَّا جَعَلْنَهُ قُرْءَناً عَرَبِيًّا لَّعَلَّكمْ تَعْقِلُونَ(۳)
إِنَّا جَعَلْنَهُ قُرْءَناً عَرَبِيًّا لَّعَلَّكمْ تَعْقِلُونَ(۳)
وَ إِنَّهُ فى أُمِّ الْكِتَبِ لَدَيْنَا لَعَلىُّ حَكِيمٌ(۴)
وَ إِنَّهُ فى أُمِّ الْكِتَبِ لَدَيْنَا لَعَلىُّ حَكِيمٌ(۴)
أَ فَنَضرِب عَنكُمُ الذِّكرَ صفْحاً أَن كنتُمْ قَوْماً مُّسرِفِينَ(۵)
أَ فَنَضرِب عَنكُمُ الذِّكرَ صفْحاً أَن كنتُمْ قَوْماً مُّسرِفِينَ(۵)
وَ كَمْ أَرْسلْنَا مِن نَّبىٍّ فى الاَوَّلِينَ(۶)
وَ كَمْ أَرْسلْنَا مِن نَّبىٍّ فى الاَوَّلِينَ(۶)
وَ مَا يَأْتِيهِم مِّن نَّبىٍ إِلا كانُوا بِهِ يَستهْزِءُونَ(۷)
وَ مَا يَأْتِيهِم مِّن نَّبىٍ إِلا كانُوا بِهِ يَستهْزِءُونَ(۷)
فَأَهْلَكْنَا أَشدَّ مِنهُم بَطشاً وَ مَضى مَثَلُ الاَوَّلِينَ(۸)
فَأَهْلَكْنَا أَشدَّ مِنهُم بَطشاً وَ مَضى مَثَلُ الاَوَّلِينَ(۸)
وَ لَئن سأَلْتَهُم مَّنْ خَلَقَ السمَوَتِ وَ الاَرْض لَيَقُولُنَّ خَلَقَهُنَّ الْعَزِيزُ الْعَلِيمُ(۹)
وَ لَئن سأَلْتَهُم مَّنْ خَلَقَ السمَوَتِ وَ الاَرْض لَيَقُولُنَّ خَلَقَهُنَّ الْعَزِيزُ الْعَلِيمُ(۹)
الَّذِى جَعَلَ لَكمُ الاَرْض مَهْداً وَ جَعَلَ لَكُمْ فِيهَا سبُلاً لَّعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ(۱۰)
الَّذِى جَعَلَ لَكمُ الاَرْض مَهْداً وَ جَعَلَ لَكُمْ فِيهَا سبُلاً لَّعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ(۱۰)
وَ الَّذِى نَزَّلَ مِنَ السمَاءِ مَاءَ بِقَدَرٍ فَأَنشرْنَا بِهِ بَلْدَةً مَّيْتاً كَذَلِك تخْرَجُونَ(۱۱)
وَ الَّذِى نَزَّلَ مِنَ السمَاءِ مَاءَ بِقَدَرٍ فَأَنشرْنَا بِهِ بَلْدَةً مَّيْتاً كَذَلِك تخْرَجُونَ(۱۱)
وَ الَّذِى خَلَقَ الاَزْوَجَ كلَّهَا وَ جَعَلَ لَكم مِّنَ الْفُلْكِ وَ الاَنْعَمِ مَا تَرْكَبُونَ(۱۲)
وَ الَّذِى خَلَقَ الاَزْوَجَ كلَّهَا وَ جَعَلَ لَكم مِّنَ الْفُلْكِ وَ الاَنْعَمِ مَا تَرْكَبُونَ(۱۲)
لِتَستَوُا عَلى ظهُورِهِ ثُمَّ تَذْكُرُوا نِعْمَةَ رَبِّكُمْ إِذَا استَوَيْتُمْ عَلَيْهِ وَ تَقُولُوا سبْحَنَ الَّذِى سخَّرَ لَنَا هَذَا وَ مَا كنَّا لَهُ مُقْرِنِينَ(۱۳)
لِتَستَوُا عَلى ظهُورِهِ ثُمَّ تَذْكُرُوا نِعْمَةَ رَبِّكُمْ إِذَا استَوَيْتُمْ عَلَيْهِ وَ تَقُولُوا سبْحَنَ الَّذِى سخَّرَ لَنَا هَذَا وَ مَا كنَّا لَهُ مُقْرِنِينَ(۱۳)
وَ إِنَّا إِلى رَبِّنَا لَمُنقَلِبُونَ(۱۴)
وَ إِنَّا إِلى رَبِّنَا لَمُنقَلِبُونَ(۱۴)
ترجمه آيات  
ترجمه آيات  
به نام خداوند بخشنده بخشايشگر.
به نام خداوند بخشنده بخشايشگر.
خط ۶۶: خط ۶۸:
وَ الْكِتَبِ الْمُبِينِ
وَ الْكِتَبِ الْمُبِينِ
از ظاهر اين جمله برمى آيد كه سوگند است ، و جواب آن جمله ((انا جعلناه قرانا عربيا(( تا آخر دو آيه - مى باشد. و اين كه قرآن را كتابى مبين خوانده ، بدين جهت است كه قرآن طريق هدايت را ظاهر مى كند، همچنان كه فرموده : ((و نزلنا عليك الكتاب تبيانا لكل شى ء(( و يا بدين جهت است كه خودش ظاهر و روشن است ، و نقطه ضعفى در آن نيست ، همچنان كه در اين باره نيز فرموده : ((ذلك الكتاب لا ريب فيه ((.
از ظاهر اين جمله برمى آيد كه سوگند است ، و جواب آن جمله ((انا جعلناه قرانا عربيا(( تا آخر دو آيه - مى باشد. و اين كه قرآن را كتابى مبين خوانده ، بدين جهت است كه قرآن طريق هدايت را ظاهر مى كند، همچنان كه فرموده : ((و نزلنا عليك الكتاب تبيانا لكل شى ء(( و يا بدين جهت است كه خودش ظاهر و روشن است ، و نقطه ضعفى در آن نيست ، همچنان كه در اين باره نيز فرموده : ((ذلك الكتاب لا ريب فيه ((.
إِنَّا جَعَلْنَهُ قُرْءَناً عَرَبِيًّا لَّعَلَّكمْ تَعْقِلُونَ
إِنَّا جَعَلْنَهُ قُرْءَناً عَرَبِيًّا لَّعَلَّكمْ تَعْقِلُونَ
ضمير در ((جعلناه (( به كتاب برمى گردد، و معناى ((قرانا عربيا(( اين است كه اين كتابى است كه به لغت عربى قرائت مى شود.((لعلكم تعقلون (( اين جمله غايت و غرض جعل آن كتاب را بيان مى كند.
ضمير در ((جعلناه (( به كتاب برمى گردد، و معناى ((قرانا عربيا(( اين است كه اين كتابى است كه به لغت عربى قرائت مى شود.((لعلكم تعقلون (( اين جمله غايت و غرض جعل آن كتاب را بيان مى كند.
و همين كه اميد تعقل و فهميدن مردم را غايت و غرض جعل مذكور قرار داده ، خود شاهد بر اين است كه قرآن قبل از آنكه به زبان عربى درآيد، در مرحله اى از كينونت (هستى ) وجود داشته كه در آن مرحله عقول بشر دسترسى بدان نداشته ، با اينكه كار عقل اين است كه هر امر فكرى و مساءله ذهنى را درك كند، هر چند كه آن مساءله در نهايت درجه دقت و لطافت باشد.
و همين كه اميد تعقل و فهميدن مردم را غايت و غرض جعل مذكور قرار داده ، خود شاهد بر اين است كه قرآن قبل از آنكه به زبان عربى درآيد، در مرحله اى از كينونت (هستى ) وجود داشته كه در آن مرحله عقول بشر دسترسى بدان نداشته ، با اينكه كار عقل اين است كه هر امر فكرى و مساءله ذهنى را درك كند، هر چند كه آن مساءله در نهايت درجه دقت و لطافت باشد.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۱۲۳ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۱۲۳ </center>
در نتيجه از اين آيه فهميده مى شود كه كتاب بر حسب موطن نفس ‍ الامرى و واقعيتش مافوق فكر و اجنبى از عقول بشرى است ، و خداى تعالى آن را از آن موطن پايين آورده ، و در خور فهم بشر كرده ، و به لباس ‍ واژه عربيت در آورده ، به اين اميد كه عقول بشر با آن انس بگيرد و حقايقش را بفهمد. و چون استعمال كلمه ((اميد(( در باره خداى تعالى صحيح نيست ، لاجرم بايد گفت اميد قائم به مقام و يا به مخاطب است ، نه به خود گوينده ، كه خداى تعالى است .
در نتيجه از اين آيه فهميده مى شود كه كتاب بر حسب موطن نفس ‍ الامرى و واقعيتش مافوق فكر و اجنبى از عقول بشرى است ، و خداى تعالى آن را از آن موطن پايين آورده ، و در خور فهم بشر كرده ، و به لباس ‍ واژه عربيت در آورده ، به اين اميد كه عقول بشر با آن انس بگيرد و حقايقش را بفهمد. و چون استعمال كلمه ((اميد(( در باره خداى تعالى صحيح نيست ، لاجرم بايد گفت اميد قائم به مقام و يا به مخاطب است ، نه به خود گوينده ، كه خداى تعالى است .
وَ إِنَّهُ فى أُمِّ الْكِتَبِ لَدَيْنَا لَعَلىُّ حَكِيمٌ
وَ إِنَّهُ فى أُمِّ الْكِتَبِ لَدَيْنَا لَعَلىُّ حَكِيمٌ
اين جمله آنچه را كه آيه قبلى بيان مى كرد تاءكيد نموده و روشن مى سازد، و آن اين بود كه قرآن كريم در موطن اصليش ما فوق تعقل عقول است . ضمير در ((انه (( به كتاب بر مى گردد. و مراد از ((ام الكتاب (( لوح محفوظ است ، همچنان كه آيه ((بل هو قرآن مجيد فى لوح محفوظ(( به آن تصريح دارد. و اگر لوح محفوظ را ((ام الكتاب (( ناميده ، بدين جهت است كه لوح محفوظ ريشه تمامى كتب آسمانى است ، و هر كتابى آسمانى از آن استنساخ مى شود. و اگر كلمه ((قرآن (( را مقيد به قيد ((ام الكتاب (( و ((لدينا(( كرد، صرفا به منظور توضيح است ، نه احتراز. ساده تر بگويم : براى اين بود كه بفرمايد قرآن همان كتابى است كه نزد ما است ، نه اينكه بفرمايد قرآن دو تا است يكى نزد ما و يكى هم نزد ديگرى .
اين جمله آنچه را كه آيه قبلى بيان مى كرد تاءكيد نموده و روشن مى سازد، و آن اين بود كه قرآن كريم در موطن اصليش ما فوق تعقل عقول است . ضمير در ((انه (( به كتاب بر مى گردد. و مراد از ((ام الكتاب (( لوح محفوظ است ، همچنان كه آيه ((بل هو قرآن مجيد فى لوح محفوظ(( به آن تصريح دارد. و اگر لوح محفوظ را ((ام الكتاب (( ناميده ، بدين جهت است كه لوح محفوظ ريشه تمامى كتب آسمانى است ، و هر كتابى آسمانى از آن استنساخ مى شود. و اگر كلمه ((قرآن (( را مقيد به قيد ((ام الكتاب (( و ((لدينا(( كرد، صرفا به منظور توضيح است ، نه احتراز. ساده تر بگويم : براى اين بود كه بفرمايد قرآن همان كتابى است كه نزد ما است ، نه اينكه بفرمايد قرآن دو تا است يكى نزد ما و يكى هم نزد ديگرى .
شرح مراد از اينكه در وصف قرآن فرمود: ((و انه فى امّ الكتاب لدينا لعلىّ حكيم ((
شرح مراد از اينكه در وصف قرآن فرمود: ((و انه فى امّ الكتاب لدينا لعلىّ حكيم ((
خط ۸۸: خط ۹۰:
و مثل كلام بعضى ديگر كه در معناى كلمه حكيم گفته اند: يعنى حكمت بالغه را اظهار مى دارد. و يا گفته اند: قرآن جز با حكمت منطبق نمى شود، و جز حق و صواب نمى گويد، پس در حقيقت توصيف آن به وصف حكيم توصيفى است مجازى و به منظور مبالغه .
و مثل كلام بعضى ديگر كه در معناى كلمه حكيم گفته اند: يعنى حكمت بالغه را اظهار مى دارد. و يا گفته اند: قرآن جز با حكمت منطبق نمى شود، و جز حق و صواب نمى گويد، پس در حقيقت توصيف آن به وصف حكيم توصيفى است مجازى و به منظور مبالغه .
ضعف اين وجوه با دقت در مفاد آيه قبلى روشن مى شود، و نيز روشن مى شود كه با نزول و در خور فهم بشرى ساختن ، ام الكتاب ، قرآنى عربى شده است .
ضعف اين وجوه با دقت در مفاد آيه قبلى روشن مى شود، و نيز روشن مى شود كه با نزول و در خور فهم بشرى ساختن ، ام الكتاب ، قرآنى عربى شده است .
أَ فَنَضرِب عَنكُمُ الذِّكرَ صفْحاً أَن كنتُمْ قَوْماً مُّسرِفِينَ
أَ فَنَضرِب عَنكُمُ الذِّكرَ صفْحاً أَن كنتُمْ قَوْماً مُّسرِفِينَ
استفهام در اين آيه انكارى است ، و حرف ((فاء(( كه بر كلمه ((نضرب (( در آمده ، براى اين است كه بفهماند مضمون اين جمله فرع و نتيجه مطالب گذشته است ، و معناى ((ضرب الذكر عنهم (( برگرداندن روى سخن از ايشان است .
استفهام در اين آيه انكارى است ، و حرف ((فاء(( كه بر كلمه ((نضرب (( در آمده ، براى اين است كه بفهماند مضمون اين جمله فرع و نتيجه مطالب گذشته است ، و معناى ((ضرب الذكر عنهم (( برگرداندن روى سخن از ايشان است .
در مجمع البيان گفته : ريشه اصلى اين جمله اين بوده كه سواره وقتى بر مركب خود سوار مى شود، و مى خواهد آن را به طرف ديگر متوجه كند، با تازيانه يا چوب دستيش آن را مى زند تا متوجه طرفى كه او مى خواهد بشود، كه در باره اين عمل مى گفتند ((صرفه عنه (( حيوان را از آن سو منصرف كرد. و يا مى گفتند ((عدل عنه (( و سپس به جاى آن دو كلمه ، ((ضربه (( را استعمال كردند.
در مجمع البيان گفته : ريشه اصلى اين جمله اين بوده كه سواره وقتى بر مركب خود سوار مى شود، و مى خواهد آن را به طرف ديگر متوجه كند، با تازيانه يا چوب دستيش آن را مى زند تا متوجه طرفى كه او مى خواهد بشود، كه در باره اين عمل مى گفتند ((صرفه عنه (( حيوان را از آن سو منصرف كرد. و يا مى گفتند ((عدل عنه (( و سپس به جاى آن دو كلمه ، ((ضربه (( را استعمال كردند.
خط ۹۴: خط ۹۶:
و معناى آيه اين است كه : آيا ذكر را كه همان كتابى است كه عربى و خواندنيش كرديم تا تعقلش كنيد، از شما برگردانيم به خاطر اينكه شما مردمى اسرافگريد؟ و يا معنايش اين است كه : آيا قرآن را از شما به سوئى ديگر برگردانيم به خاطر اينكه شما اسرافگريد؟ يعنى ما بصرف اسرافگرى شما اين كار را نمى كنيم .
و معناى آيه اين است كه : آيا ذكر را كه همان كتابى است كه عربى و خواندنيش كرديم تا تعقلش كنيد، از شما برگردانيم به خاطر اينكه شما مردمى اسرافگريد؟ و يا معنايش اين است كه : آيا قرآن را از شما به سوئى ديگر برگردانيم به خاطر اينكه شما اسرافگريد؟ يعنى ما بصرف اسرافگرى شما اين كار را نمى كنيم .
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۱۲۶ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۱۲۶ </center>
وَ كَمْ أَرْسلْنَا مِن نَّبىٍّ فى الاَوَّلِينَوَ مَا يَأْتِيهِم مِّن نَّبىٍ إِلا كانُوا بِهِ يَستهْزِءُونَ
وَ كَمْ أَرْسلْنَا مِن نَّبىٍّ فى الاَوَّلِينَوَ مَا يَأْتِيهِم مِّن نَّبىٍ إِلا كانُوا بِهِ يَستهْزِءُونَ
كلمه ((كم (( براى تكثير است ، يعنى ((و چه بسا(( و منظور از كلمه ((اولون (( امت هاى گذشته است . و جمله ((و ما ياتيهم ...(( حال است ، و عامل آن جمله ((ارسلنا(( است .
كلمه ((كم (( براى تكثير است ، يعنى ((و چه بسا(( و منظور از كلمه ((اولون (( امت هاى گذشته است . و جمله ((و ما ياتيهم ...(( حال است ، و عامل آن جمله ((ارسلنا(( است .
اين دو آيه و آيه بعد آن در مقام تعليل آيه قبل است ، مى فهماند كه چرا ذكر را از ايشان برنگردانيد، و چرا از نازل كردن قرآن صرفنظر نكرد. به اين بيان كه صرف اينكه شما مردمى اسرافگر و متجاوز هستيد ما را از اجراى سنت الهيمان كه همان سنت هدايت از طريق وحى است باز نمى دارد، چون اعراض شما براى ما تازگى ندارد، چه بسيار پيامبرانى در امت هاى گذشته فرستاديم ، در حالى كه هيچ پيامبرى برايشان نيامد مگر آنكه او را استهزاء كردند، و كار بدين جا منجر شد كه آنها را هلاك كرديم ، با اينكه خيلى نيرومندتر از شما بودند. آرى آنها را هلاك كرديم ، نه اينكه از كار خود دست برداريم .
اين دو آيه و آيه بعد آن در مقام تعليل آيه قبل است ، مى فهماند كه چرا ذكر را از ايشان برنگردانيد، و چرا از نازل كردن قرآن صرفنظر نكرد. به اين بيان كه صرف اينكه شما مردمى اسرافگر و متجاوز هستيد ما را از اجراى سنت الهيمان كه همان سنت هدايت از طريق وحى است باز نمى دارد، چون اعراض شما براى ما تازگى ندارد، چه بسيار پيامبرانى در امت هاى گذشته فرستاديم ، در حالى كه هيچ پيامبرى برايشان نيامد مگر آنكه او را استهزاء كردند، و كار بدين جا منجر شد كه آنها را هلاك كرديم ، با اينكه خيلى نيرومندتر از شما بودند. آرى آنها را هلاك كرديم ، نه اينكه از كار خود دست برداريم .
پس همانطور كه عاقبت اسراف و استهزاء آنان هلاكت خود آنان بود، نه دست بردارى ما از سنت خود، همچنين عاقبت اسرافگرى شما هم هلاكت شما است .
پس همانطور كه عاقبت اسراف و استهزاء آنان هلاكت خود آنان بود، نه دست بردارى ما از سنت خود، همچنين عاقبت اسرافگرى شما هم هلاكت شما است .
پس در حقيقت اين آيات سه گانه وعده اى به رسول خدا و تهديدى به قوم آن جناب است .
پس در حقيقت اين آيات سه گانه وعده اى به رسول خدا و تهديدى به قوم آن جناب است .
فَأَهْلَكْنَا أَشدَّ مِنهُم بَطشاً وَ مَضى مَثَلُ الاَوَّلِينَ
فَأَهْلَكْنَا أَشدَّ مِنهُم بَطشاً وَ مَضى مَثَلُ الاَوَّلِينَ
راغب مى گويد: كلمه ((بطش (( به معناى اين است كه چيزى را با صولت بگيرى . و در آيه مورد بحث التفاتى از خطاب در آيه قبل ((افنضرب عنكم ((، به غيبت ((منهم (( به كار رفته . و گويا وجه اين التفات اين باشد كه چون ديده مردم اسرافگر از تهديد ((فاهلكنا(( عبرت نمى گيرند، روى سخن را كه تاكنون با خود اسرافگران بود از آنان برگردانيده و متوجه رسول خود كرده ، تا هم تعريضى به آنها كرده باشد و هم زمينه را براى جمله ((و مضى مثل الاولين (( فراهم نموده باشد. مؤ يد آن جمله ((و لئن سالتهم (( است كه خطاب را متوجه رسول خود كرده .
راغب مى گويد: كلمه ((بطش (( به معناى اين است كه چيزى را با صولت بگيرى . و در آيه مورد بحث التفاتى از خطاب در آيه قبل ((افنضرب عنكم ((، به غيبت ((منهم (( به كار رفته . و گويا وجه اين التفات اين باشد كه چون ديده مردم اسرافگر از تهديد ((فاهلكنا(( عبرت نمى گيرند، روى سخن را كه تاكنون با خود اسرافگران بود از آنان برگردانيده و متوجه رسول خود كرده ، تا هم تعريضى به آنها كرده باشد و هم زمينه را براى جمله ((و مضى مثل الاولين (( فراهم نموده باشد. مؤ يد آن جمله ((و لئن سالتهم (( است كه خطاب را متوجه رسول خود كرده .
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۱۲۷ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۱۲۷ </center>
و در نتيجه معناى آيه چنين مى شود: ما اقوامى نيرومندتر از ايشان را هلاك كرديم . و داستان آن گذشتگان در سوره هايى كه قبل از اين سوره نازل شد گذشت كه چگونه كيفر استهزاى خود را ديدند.
و در نتيجه معناى آيه چنين مى شود: ما اقوامى نيرومندتر از ايشان را هلاك كرديم . و داستان آن گذشتگان در سوره هايى كه قبل از اين سوره نازل شد گذشت كه چگونه كيفر استهزاى خود را ديدند.
وَ لَئن سأَلْتَهُم مَّنْ خَلَقَ السمَوَتِ وَ الاَرْض لَيَقُولُنَّ خَلَقَهُنَّ الْعَزِيزُ الْعَلِيمُ
وَ لَئن سأَلْتَهُم مَّنْ خَلَقَ السمَوَتِ وَ الاَرْض لَيَقُولُنَّ خَلَقَهُنَّ الْعَزِيزُ الْعَلِيمُ
در اين آيه و آيات بعدش - تا شش آيه - بر ربوبيت خداى تعالى و يگانگى اش در ربوبيت احتجاج شده ، و اشاره اى هم به مساءله معاد شده و اعترافشان را به اينكه خدا خالق هر چيز است سندى قرار داده بر بطلان اسرافگريشان ، و گوشه هايى از كار خلقت را - مانند: او است كه زمين را گهواره خلق كرده ، و در آن راههايى قرار داده و بارانهايى نازل مى كند - كه در عين حال تدبير امور بندگان هم هست دليل قرار مى دهد بر اينكه پس ‍ غير از خدا مالك و مدبرى براى امور خلق نيست ، پس تنها رب او است و غير او ربى نيست .
در اين آيه و آيات بعدش - تا شش آيه - بر ربوبيت خداى تعالى و يگانگى اش در ربوبيت احتجاج شده ، و اشاره اى هم به مساءله معاد شده و اعترافشان را به اينكه خدا خالق هر چيز است سندى قرار داده بر بطلان اسرافگريشان ، و گوشه هايى از كار خلقت را - مانند: او است كه زمين را گهواره خلق كرده ، و در آن راههايى قرار داده و بارانهايى نازل مى كند - كه در عين حال تدبير امور بندگان هم هست دليل قرار مى دهد بر اينكه پس ‍ غير از خدا مالك و مدبرى براى امور خلق نيست ، پس تنها رب او است و غير او ربى نيست .
<span id='link95'><span>
<span id='link95'><span>
==احتجاج بر ربوبيت و يگانگى خداى تعالى با ذكر بخشى از آيات تكوينى او ==
==احتجاج بر ربوبيت و يگانگى خداى تعالى با ذكر بخشى از آيات تكوينى او ==
و با اين بيان روشن مى گردد كه آيه مورد بحث مقدمه و زمينه چينى است براى مضمون آيات بعد - و همانطور كه گفتيم - بر ربوبيت و يگانگى خدا در آن احتجاج مى كند. و در اين كتاب مكرر گذشت كه وثنيت منكر اين معنا نيست كه صنع و ايجاد تنها كار خداى تعالى است ، بلكه تنها تدبير را مستند به غير خدا مى كند.
و با اين بيان روشن مى گردد كه آيه مورد بحث مقدمه و زمينه چينى است براى مضمون آيات بعد - و همانطور كه گفتيم - بر ربوبيت و يگانگى خدا در آن احتجاج مى كند. و در اين كتاب مكرر گذشت كه وثنيت منكر اين معنا نيست كه صنع و ايجاد تنها كار خداى تعالى است ، بلكه تنها تدبير را مستند به غير خدا مى كند.
الَّذِى جَعَلَ لَكمُ الاَرْض مَهْداً وَ جَعَلَ لَكُمْ فِيهَا سبُلاً لَّعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ
الَّذِى جَعَلَ لَكمُ الاَرْض مَهْداً وَ جَعَلَ لَكُمْ فِيهَا سبُلاً لَّعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ
يعنى : خدا آن كسى است كه زمين را براى شما طورى آفريد كه در دامن آن پرورش يابيد، آن طور كه اطفال در گهواره تربيت شده و نشو و نما مى كنند، و برايتان در زمين راه ها و بزرگراه هايى درست كرد تا به وسيله آنها به سوى مقاصد خود راه يافته و هدايت شويد.
يعنى : خدا آن كسى است كه زمين را براى شما طورى آفريد كه در دامن آن پرورش يابيد، آن طور كه اطفال در گهواره تربيت شده و نشو و نما مى كنند، و برايتان در زمين راه ها و بزرگراه هايى درست كرد تا به وسيله آنها به سوى مقاصد خود راه يافته و هدايت شويد.
بعضى از مفسرين گفته اند معناى ((لعلكم تهتدون (( اين است كه : شايد شما به معرفت خدا و توحيد در عبادتش راه يابيد.
بعضى از مفسرين گفته اند معناى ((لعلكم تهتدون (( اين است كه : شايد شما به معرفت خدا و توحيد در عبادتش راه يابيد.
خط ۱۱۵: خط ۱۱۷:
و بعيد نيست وجه آن ، عنايتى باشد كه به اين نكته داشته كه از مشركين اين اعتراف را بگيرد كه غير از خدا خالقى نيست . آنگاه اين معنا را ضميمه آن كند كه تدبير نيز از خلقت است ، و نتيجه بگيرد كه مرام وثنيت كه مرام شما مخاطبين است داراى تناقض است ، از يكسو خالق را منحصرا خدا مى دانيد، و از سوى ديگر از نادانى خود تدبير را كار غير خدا مى دانيد.
و بعيد نيست وجه آن ، عنايتى باشد كه به اين نكته داشته كه از مشركين اين اعتراف را بگيرد كه غير از خدا خالقى نيست . آنگاه اين معنا را ضميمه آن كند كه تدبير نيز از خلقت است ، و نتيجه بگيرد كه مرام وثنيت كه مرام شما مخاطبين است داراى تناقض است ، از يكسو خالق را منحصرا خدا مى دانيد، و از سوى ديگر از نادانى خود تدبير را كار غير خدا مى دانيد.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۱۲۸ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۱۲۸ </center>
وَ الَّذِى نَزَّلَ مِنَ السمَاءِ مَاءَ بِقَدَرٍ فَأَنشرْنَا بِهِ بَلْدَةً مَّيْتاً كَذَلِك تخْرَجُونَ
وَ الَّذِى نَزَّلَ مِنَ السمَاءِ مَاءَ بِقَدَرٍ فَأَنشرْنَا بِهِ بَلْدَةً مَّيْتاً كَذَلِك تخْرَجُونَ
در اين آيه شريفه ، نازل كردن آب از آسمان را مقيد كرده به قيد ((قدر(( تا اشاره كرده باشد به اينكه نازل شدن باران عبث و بى حساب نيست ، بلكه از اراده و تدبير خدا ناشى مى شود. و كلمه ((انشرنا(( ماضى ، از مصدر ((انشار(( و به معناى احياء است . و كلمه ((ميتا(( مخفف ميت - با تشديد - است . و اگر كلمه ((بلده (( را با كلمه ((ميت (( توصيف كرده و فرموده ((شهرى مرده (( تنها بدين اعتبار است كه شهر براى خود مكانى است ، چون همان طور كه زراعت مرده و زنده دارد، شهر را هم مى توان متصف به اين دو صفت كرد، چون گفتيم شهر نيز مكان و سرزمينى است .
در اين آيه شريفه ، نازل كردن آب از آسمان را مقيد كرده به قيد ((قدر(( تا اشاره كرده باشد به اينكه نازل شدن باران عبث و بى حساب نيست ، بلكه از اراده و تدبير خدا ناشى مى شود. و كلمه ((انشرنا(( ماضى ، از مصدر ((انشار(( و به معناى احياء است . و كلمه ((ميتا(( مخفف ميت - با تشديد - است . و اگر كلمه ((بلده (( را با كلمه ((ميت (( توصيف كرده و فرموده ((شهرى مرده (( تنها بدين اعتبار است كه شهر براى خود مكانى است ، چون همان طور كه زراعت مرده و زنده دارد، شهر را هم مى توان متصف به اين دو صفت كرد، چون گفتيم شهر نيز مكان و سرزمينى است .
در اين آيه در آغاز، خداى تعالى غايب فرض شده بود، مى فرمود ((خدا آن كسى است كه آبى از آسمان به اندازه نازل كرد(( و سپس متكلم با غير فرض شده و فرمود: ((پس ما به وسيله آن آب شهرى مرده را زنده كرديم (( و اين التفات صرفا براى اين است كه عنايت خود را به زنده كردن مكان هاى مرده اظهار بدارد.
در اين آيه در آغاز، خداى تعالى غايب فرض شده بود، مى فرمود ((خدا آن كسى است كه آبى از آسمان به اندازه نازل كرد(( و سپس متكلم با غير فرض شده و فرمود: ((پس ما به وسيله آن آب شهرى مرده را زنده كرديم (( و اين التفات صرفا براى اين است كه عنايت خود را به زنده كردن مكان هاى مرده اظهار بدارد.
خط ۱۲۱: خط ۱۲۳:
بعضى از مفسرين گفته اند: اگر از روياندن گياهان تعبير كرد به ((انشار(( - كه در واقع به معناى احياى مردگان است - و از احياى مردگان هم تعبير كرد به ((اخراج (( براى اين است كه در اولى روياندن را امرى عظيم نشان دهد، و در دومى مساءله بعث و معاد را كارى آسان جلوه داده باشد تا در نتيجه هم سنن استدلال را ارج نهاده باشد، و هم راه قياس را روشن تر ساخته باشد.
بعضى از مفسرين گفته اند: اگر از روياندن گياهان تعبير كرد به ((انشار(( - كه در واقع به معناى احياى مردگان است - و از احياى مردگان هم تعبير كرد به ((اخراج (( براى اين است كه در اولى روياندن را امرى عظيم نشان دهد، و در دومى مساءله بعث و معاد را كارى آسان جلوه داده باشد تا در نتيجه هم سنن استدلال را ارج نهاده باشد، و هم راه قياس را روشن تر ساخته باشد.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۱۲۹ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۱۲۹ </center>
وَ الَّذِى خَلَقَ الاَزْوَجَ كلَّهَا وَ جَعَلَ لَكم مِّنَ الْفُلْكِ وَ الاَنْعَمِ مَا تَرْكَبُونَ
وَ الَّذِى خَلَقَ الاَزْوَجَ كلَّهَا وَ جَعَلَ لَكم مِّنَ الْفُلْكِ وَ الاَنْعَمِ مَا تَرْكَبُونَ
بعضى از مفسرين گفته اند: مراد از ((ازواج ((، اصناف موجودات از نر و ماده و سياه و سفيد و امثال آن است . بعضى ديگر گفته اند: مراد جفت از هر چيز است ، چون هر چيزى - به جز خداى تعالى - زوجى دارد، مانند: بالا و پايين ، چپ و راست ، ماده و نر.
بعضى از مفسرين گفته اند: مراد از ((ازواج ((، اصناف موجودات از نر و ماده و سياه و سفيد و امثال آن است . بعضى ديگر گفته اند: مراد جفت از هر چيز است ، چون هر چيزى - به جز خداى تعالى - زوجى دارد، مانند: بالا و پايين ، چپ و راست ، ماده و نر.
((و جعل لكم من الفلك و الانعام ما تركبون (( - يعنى ((تركبونه (( و برايتان از كشتى و چارپايان چيزهايى قرار داد كه سوارش شويد. كلمه ((تركبون (( از ((ركوب (( است كه وقتى در مورد حيوانات يعنى اسب و شتر و امثال آن استعمال شود، به خودى خود متعدى مى گردد، و مى گوييم ((ركبت الفرس (( و چون در مورد كشتى و مانند آن به كار مى رود، با كلمه ((فى (( متعدى مى گردد، مى گوييم ((ركب فيه (( همان طور كه در كلام خداى تعالى آمده : ((و اذا ركبوا فى الفلك (( و اگر در آيه مورد بحث كه سخن از كشتى هم به ميان آمده كلمه ((فى (( نياورده براى اين است كه جانب انعام را غلبه داده باشد.
((و جعل لكم من الفلك و الانعام ما تركبون (( - يعنى ((تركبونه (( و برايتان از كشتى و چارپايان چيزهايى قرار داد كه سوارش شويد. كلمه ((تركبون (( از ((ركوب (( است كه وقتى در مورد حيوانات يعنى اسب و شتر و امثال آن استعمال شود، به خودى خود متعدى مى گردد، و مى گوييم ((ركبت الفرس (( و چون در مورد كشتى و مانند آن به كار مى رود، با كلمه ((فى (( متعدى مى گردد، مى گوييم ((ركب فيه (( همان طور كه در كلام خداى تعالى آمده : ((و اذا ركبوا فى الفلك (( و اگر در آيه مورد بحث كه سخن از كشتى هم به ميان آمده كلمه ((فى (( نياورده براى اين است كه جانب انعام را غلبه داده باشد.
لِتَستَوُا عَلى ظهُورِهِ ثُمَّ تَذْكُرُوا نِعْمَةَ رَبِّكُمْ إِذَا استَوَيْتُمْ عَلَيْهِ وَ تَقُولُوا ... لَمُنقَلِبُونَ
لِتَستَوُا عَلى ظهُورِهِ ثُمَّ تَذْكُرُوا نِعْمَةَ رَبِّكُمْ إِذَا استَوَيْتُمْ عَلَيْهِ وَ تَقُولُوا ... لَمُنقَلِبُونَ
((استواء بر ظهر(( به معناى استقرار بر پشت حيوان ، و يا هر مركب ديگر است . و ضمير در كلمه ((ظهوره (( به ((ما(( ى موصوله در جمله ((ما تركبون (( و ضمير در جمله ((اذا استويتم عليه (( نيز به همان موصول برمى گردد، و در اين آيه جمله ((لتستووا على ظهوره (( با آوردن كلمه ((ظهور((، و جمله ((استويتم (( عليه بدون آوردن كلمه ((ظهور((، به يك معنا است ، چون هم مى توان گفت بر پشت حيوان سوار شدم ، و هم مى توان گفت بر حيوان سوار شدم .
((استواء بر ظهر(( به معناى استقرار بر پشت حيوان ، و يا هر مركب ديگر است . و ضمير در كلمه ((ظهوره (( به ((ما(( ى موصوله در جمله ((ما تركبون (( و ضمير در جمله ((اذا استويتم عليه (( نيز به همان موصول برمى گردد، و در اين آيه جمله ((لتستووا على ظهوره (( با آوردن كلمه ((ظهور((، و جمله ((استويتم (( عليه بدون آوردن كلمه ((ظهور((، به يك معنا است ، چون هم مى توان گفت بر پشت حيوان سوار شدم ، و هم مى توان گفت بر حيوان سوار شدم .
<span id='link96'><span>
<span id='link96'><span>
خط ۱۳۷: خط ۱۳۹:
((و انا الى ربنا لمنقلبون (( - اين جمله شهادت به حقانيت معاد است ، مى گويند ما گواهى مى دهيم كه به سوى پروردگار خود برمى گرديم .
((و انا الى ربنا لمنقلبون (( - اين جمله شهادت به حقانيت معاد است ، مى گويند ما گواهى مى دهيم كه به سوى پروردگار خود برمى گرديم .


{{تغییر صفحه | قبلی=تفسیر:المیزان جلد۱۸ بخش۹ | بعدی = تفسیر:المیزان جلد۱۸ بخش۱۱}}


[[رده:تفسیر المیزان]]
[[رده:تفسیر المیزان]]
۸٬۹۳۳

ویرایش