۸٬۹۳۳
ویرایش
(Edited by QRobot) |
جزبدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۱: | خط ۱: | ||
{{تغییر صفحه | قبلی=تفسیر:المیزان جلد۱۷ بخش۲۳ | بعدی = تفسیر:المیزان جلد۱۷ بخش۲۵}} | |||
__TOC__ | __TOC__ | ||
خط ۳۵: | خط ۳۷: | ||
<span id='link197'><span> | <span id='link197'><span> | ||
==آيات ۳۰ - ۴۰ سوره ص == | ==آيات ۳۰ - ۴۰ سوره ص == | ||
وَ وَهَبْنَا لِدَاوُدَ سلَيْمَنَ نِعْمَ الْعَبْدُ | وَ وَهَبْنَا لِدَاوُدَ سلَيْمَنَ نِعْمَ الْعَبْدُ إِنَّهُ أَوَّابٌ(۳۰) | ||
إِذْ عُرِض عَلَيْهِ | إِذْ عُرِض عَلَيْهِ بِالْعَشىِّ الصفِنَت الجِْيَادُ(۳۱) | ||
فَقَالَ إِنى أَحْبَبْت حُب | فَقَالَ إِنى أَحْبَبْت حُب الخَْيرِ عَن ذِكْرِ رَبى حَتى تَوَارَت بِالحِْجَابِ(۳۲) | ||
رُدُّوهَا عَلىَّ فَطفِقَ مَسحَا بِالسوقِ وَ الاَعْنَاقِ(۳۳) | |||
وَ لَقَدْ | وَ لَقَدْ فَتَنَّا سلَيْمَنَ وَ أَلْقَيْنَا عَلى كُرْسِيِّهِ جَسداً ثمَّ أَنَاب (۳۴) | ||
قَالَ رَب اغْفِرْ لى وَ هَب لى مُلْكاً لا يَنبَغِى لاَحَدٍ | قَالَ رَب اغْفِرْ لى وَ هَب لى مُلْكاً لا يَنبَغِى لاَحَدٍ مِّن بَعْدِى إِنَّك أَنت الْوَهَّاب (۳۵) | ||
فَسخَّرْنَا لَهُ الرِّيحَ تجْرِى بِأَمْرِهِ رُخَاءً حَيْث أَصاب (۳۶) | |||
وَ الشيَطِينَ | وَ الشيَطِينَ كلَّ بَنَّاءٍ وَ غَوَّاصٍ(۳۷) | ||
وَ ءَاخَرِينَ | وَ ءَاخَرِينَ مُقَرَّنِينَ فى الاَصفَادِ(۳۸) | ||
هَذَا عَطاؤُنَا فَامْنُنْ أَوْ أَمْسِك بِغَيرِ حِسابٍ(۳۹) | هَذَا عَطاؤُنَا فَامْنُنْ أَوْ أَمْسِك بِغَيرِ حِسابٍ(۳۹) | ||
وَ | وَ إِنَّ لَهُ عِندَنَا لَزُلْفَى وَ حُسنَ مَئَابٍ(۴۰ | ||
ترجمه آيات | ترجمه آيات | ||
و ما به داوود سليمان را عطا كرديم كه چه بنده خوبى بود وبسيار رجوع كننده (به ما) بود (۳۰). | و ما به داوود سليمان را عطا كرديم كه چه بنده خوبى بود وبسيار رجوع كننده (به ما) بود (۳۰). | ||
خط ۶۱: | خط ۶۳: | ||
بيان آيات | بيان آيات | ||
اين آيات راجع به دومين داستان از قصص بندگان ((اواب (( است كه خداى تعالى آن را براى پيغمبرش بيان نموده و دستورش مى دهد به اينكه صبر پيشه سازد و در هنگام سختى به ياد اين داستان بيفتد. | اين آيات راجع به دومين داستان از قصص بندگان ((اواب (( است كه خداى تعالى آن را براى پيغمبرش بيان نموده و دستورش مى دهد به اينكه صبر پيشه سازد و در هنگام سختى به ياد اين داستان بيفتد. | ||
وَ وَهَبْنَا لِدَاوُدَ سلَيْمَنَ نِعْمَ الْعَبْدُ | وَ وَهَبْنَا لِدَاوُدَ سلَيْمَنَ نِعْمَ الْعَبْدُ إِنَّهُ أَوَّابٌ | ||
يعنى ما به داوود فرزندى داديم به نام سليمان . بقيه الفاظ آيه از بيان قبلى ما روشن مى شود. | يعنى ما به داوود فرزندى داديم به نام سليمان . بقيه الفاظ آيه از بيان قبلى ما روشن مى شود. | ||
<span id='link198'><span> | <span id='link198'><span> | ||
==معناى الصافنات الجيادكه دوزاند بر سليمان ع عرضه مى شده است == | ==معناى الصافنات الجيادكه دوزاند بر سليمان ع عرضه مى شده است == | ||
إِذْ عُرِض عَلَيْهِ | إِذْ عُرِض عَلَيْهِ بِالْعَشىِّ الصفِنَت الجِْيَادُ | ||
كلمه ((عشى (( در مقابل ((غداة (( است ، كه به معناى اول روز است و در نتيجه ((عشى (( به معناى آخر روز و بعد از ظهر است . و كلمه ((صافنات (( - به طورى كه در مجمع البيان گفته - جمع ((صافنة (( است ، و ((صافنة (( آن اسبانى را مى گويند كه بر سه پاى خود ايستاده و يك دست را بلند مى كند تا نوك سمش روى زمين قرار گيرد. و - نيز بنا به گفته وى - كلمه ((جياد(( جمع ((جواد(( است كه ((واو(( آن در جمع به ((ياء(( قلب مى شود، و اصل ((جياد(( جواد - به كسره جيم - بوده ، و معنايش تندرو است ، گويا حيوان از دويدن بخل نمى ورزد. | كلمه ((عشى (( در مقابل ((غداة (( است ، كه به معناى اول روز است و در نتيجه ((عشى (( به معناى آخر روز و بعد از ظهر است . و كلمه ((صافنات (( - به طورى كه در مجمع البيان گفته - جمع ((صافنة (( است ، و ((صافنة (( آن اسبانى را مى گويند كه بر سه پاى خود ايستاده و يك دست را بلند مى كند تا نوك سمش روى زمين قرار گيرد. و - نيز بنا به گفته وى - كلمه ((جياد(( جمع ((جواد(( است كه ((واو(( آن در جمع به ((ياء(( قلب مى شود، و اصل ((جياد(( جواد - به كسره جيم - بوده ، و معنايش تندرو است ، گويا حيوان از دويدن بخل نمى ورزد. | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۳۰۸ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۳۰۸ </center> | ||
<span id='link199'><span> | <span id='link199'><span> | ||
==چند وجه در معناى سخن سليمان عليه السلام : انى احببت حب الخير عن ذكر ربى ... == | ==چند وجه در معناى سخن سليمان عليه السلام : انى احببت حب الخير عن ذكر ربى ... == | ||
فَقَالَ إِنى أَحْبَبْت حُب | فَقَالَ إِنى أَحْبَبْت حُب الخَْيرِ عَن ذِكْرِ رَبى حَتى تَوَارَت بِالحِْجَابِ | ||
ضمير ((قال : گفت (( به سليمان برمى گردد، و مراد از خير - به طورى كه گفته اند - اسب است ، چون عرب اسب را خير مى نامند، و از رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ) هم روايت شده كه فرمود: تا قيامت خير را به پيشانى اسبها گره زده اند. | ضمير ((قال : گفت (( به سليمان برمى گردد، و مراد از خير - به طورى كه گفته اند - اسب است ، چون عرب اسب را خير مى نامند، و از رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ) هم روايت شده كه فرمود: تا قيامت خير را به پيشانى اسبها گره زده اند. | ||
بعضى هم گفته اند: ((مراد از كلمه ((خير(( مال بسيار است و در بسيارى از موارد در قرآن به اين معنا آمده ، مانند آيه ((ان ترك خيرا((. | بعضى هم گفته اند: ((مراد از كلمه ((خير(( مال بسيار است و در بسيارى از موارد در قرآن به اين معنا آمده ، مانند آيه ((ان ترك خيرا((. | ||
خط ۸۲: | خط ۸۴: | ||
<span id='link201'><span> | <span id='link201'><span> | ||
==نقل گفتار مفسرين در معناى آيه ردوها على فطفق مسحا بالسوق و الاعناق == | ==نقل گفتار مفسرين در معناى آيه ردوها على فطفق مسحا بالسوق و الاعناق == | ||
رُدُّوهَا عَلىَّ فَطفِقَ مَسحَا بِالسوقِ وَ الاَعْنَاقِ | |||
بعضى از مفسرين گفته اند: ((ضمير در ((ردوها(( به كلمه ((شمس (( برمى گردد، و سليمان (عليه السلام ) در اين جمله به ملائكه امر مى كند كه : آفتاب را برگردانند، تا او نماز خود را در وقتش بخواند. و منظور از جمله ((فطفق مسحا بالسوق و الاعناق (( اين است : سليمان شروع كرد پاها و گردن خود را دست كشيدن و به اصحاب خود نيز دستور داد اين كار را بكنند، و اين در حقيقت وضوى ايشان بوده . آنگاه او و اصحابش نماز خواندند. و اين معنا در بعضى از روايات ائمه اهل بيت (عليهم السلام ) هم آمده ((. | بعضى از مفسرين گفته اند: ((ضمير در ((ردوها(( به كلمه ((شمس (( برمى گردد، و سليمان (عليه السلام ) در اين جمله به ملائكه امر مى كند كه : آفتاب را برگردانند، تا او نماز خود را در وقتش بخواند. و منظور از جمله ((فطفق مسحا بالسوق و الاعناق (( اين است : سليمان شروع كرد پاها و گردن خود را دست كشيدن و به اصحاب خود نيز دستور داد اين كار را بكنند، و اين در حقيقت وضوى ايشان بوده . آنگاه او و اصحابش نماز خواندند. و اين معنا در بعضى از روايات ائمه اهل بيت (عليهم السلام ) هم آمده ((. | ||
بعضى ديگر از مفسرين گفته اند: ((ضمير به كلمه ((خيل (( برمى گردد، و معنايش اين است كه : سليمان دستور داد تا اسبان را دوباره برگردانند، و چون برگرداندند، شروع كرد به ساق و گردنهاى آنها دست كشيدن و آنها را در راه خدا سبيل كردن . و اين عمل را بدان جهت كرد، تا كفاره سرگرمى به اسبان و غفلت از نماز باشد((. | بعضى ديگر از مفسرين گفته اند: ((ضمير به كلمه ((خيل (( برمى گردد، و معنايش اين است كه : سليمان دستور داد تا اسبان را دوباره برگردانند، و چون برگرداندند، شروع كرد به ساق و گردنهاى آنها دست كشيدن و آنها را در راه خدا سبيل كردن . و اين عمل را بدان جهت كرد، تا كفاره سرگرمى به اسبان و غفلت از نماز باشد((. | ||
خط ۹۲: | خط ۹۴: | ||
<span id='link202'><span> | <span id='link202'><span> | ||
==جسدى كه بر تخت سليمان عليه السلام افكنده شد جنازه فرزند او بوده كه براىآزمايش و تنبيه او ميرانده شد و... == | ==جسدى كه بر تخت سليمان عليه السلام افكنده شد جنازه فرزند او بوده كه براىآزمايش و تنبيه او ميرانده شد و... == | ||
وَ لَقَدْ | وَ لَقَدْ فَتَنَّا سلَيْمَنَ وَ أَلْقَيْنَا عَلى كُرْسِيِّهِ جَسداً ثمَّ أَنَاب | ||
كلمه ((جسد(( به معناى جسمى است بى روح . | كلمه ((جسد(( به معناى جسمى است بى روح . | ||
بعضى از مفسرين گفته اند: ((مراد از جسدى كه بر تخت سليمان افتاد، خود سليمان (عليه السلام ) بوده كه خدا او را به مرضى مبتلا و آزمايش كرد، و تقدير كلام اين است كه : ((القيناه على كرسيه كجسد لا روح فيه من شدة المرض : ما او را مانند جسدى بى روح از شدت مرض بر تختش انداختيم ((. | بعضى از مفسرين گفته اند: ((مراد از جسدى كه بر تخت سليمان افتاد، خود سليمان (عليه السلام ) بوده كه خدا او را به مرضى مبتلا و آزمايش كرد، و تقدير كلام اين است كه : ((القيناه على كرسيه كجسد لا روح فيه من شدة المرض : ما او را مانند جسدى بى روح از شدت مرض بر تختش انداختيم ((. | ||
ليكن اين وجه صحيح نيست ، براى اينكه هيچ گوينده فصيحى ضمير را از كلام حذف نمى كند، و از كلامى كه ظاهرش انداختن جسدى بر تخت سليمان (عليه السلام ) است ، انداختن خود سليمان (عليه السلام ) را اراده نمى كند، آن هم گوينده اى كه كلامش فصيح ترين كلام است . | ليكن اين وجه صحيح نيست ، براى اينكه هيچ گوينده فصيحى ضمير را از كلام حذف نمى كند، و از كلامى كه ظاهرش انداختن جسدى بر تخت سليمان (عليه السلام ) است ، انداختن خود سليمان (عليه السلام ) را اراده نمى كند، آن هم گوينده اى كه كلامش فصيح ترين كلام است . | ||
مفسرين ديگر اقوال مختلفى در مراد از آيه دارند، و هر يك از روايتى پيروى كرده و آنچه به طور اجمال از ميان اقوال و روايات مى توان پذيرفت ، اين است كه : جسد نامبرده جنازه كودكى از سليمان (عليه السلام ) بوده كه خدا آن را بر تخت وى افكند، و در جمله ((ثم اناب قال رب اغفرلى (( اشعار و بلكه دلالت است بر اينكه : سليمان (عليه السلام ) از آن جسد اميدها داشته ، و يا در راه خدا به او اميدها بسته بوده ، و خدا او را قبض روح نموده و جسد بى جانش را بر تخت سليمان افكنده تا او بدين وسيله متنبه گشته و امور را به خدا واگذارد، و تسليم او شود((. | مفسرين ديگر اقوال مختلفى در مراد از آيه دارند، و هر يك از روايتى پيروى كرده و آنچه به طور اجمال از ميان اقوال و روايات مى توان پذيرفت ، اين است كه : جسد نامبرده جنازه كودكى از سليمان (عليه السلام ) بوده كه خدا آن را بر تخت وى افكند، و در جمله ((ثم اناب قال رب اغفرلى (( اشعار و بلكه دلالت است بر اينكه : سليمان (عليه السلام ) از آن جسد اميدها داشته ، و يا در راه خدا به او اميدها بسته بوده ، و خدا او را قبض روح نموده و جسد بى جانش را بر تخت سليمان افكنده تا او بدين وسيله متنبه گشته و امور را به خدا واگذارد، و تسليم او شود((. | ||
قَالَ رَب اغْفِرْ لى وَ هَب لى مُلْكاً لا يَنبَغِى لاَحَدٍ | قَالَ رَب اغْفِرْ لى وَ هَب لى مُلْكاً لا يَنبَغِى لاَحَدٍ مِّن بَعْدِى إِنَّك أَنت الْوَهَّاب | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۳۱۱ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۳۱۱ </center> | ||
از ظاهر سياق برمى آيد كه اين استغفار مربوط به آيه قبلى و داستان انداختن جسد بر تفسير كرسى سليمان (عليه السلام ) است ، و اگر واو عاطفه نياورده ، براى اين است كه كلام به منزله جواب از سؤ الى است كه ممكن است بشود، گويا بعد از آنكه فرموده : ((ثم اناب (( كسى پرسيده : در انابه اش چه گفت ؟ فرموده : ((گفت پروردگارا مرا بيامرز...(( | از ظاهر سياق برمى آيد كه اين استغفار مربوط به آيه قبلى و داستان انداختن جسد بر تفسير كرسى سليمان (عليه السلام ) است ، و اگر واو عاطفه نياورده ، براى اين است كه كلام به منزله جواب از سؤ الى است كه ممكن است بشود، گويا بعد از آنكه فرموده : ((ثم اناب (( كسى پرسيده : در انابه اش چه گفت ؟ فرموده : ((گفت پروردگارا مرا بيامرز...(( | ||
خط ۱۰۴: | خط ۱۰۶: | ||
<span id='link203'><span> | <span id='link203'><span> | ||
==معناى اينكه فرمود: فسخرنا الريح تجرى بامره رخاء... == | ==معناى اينكه فرمود: فسخرنا الريح تجرى بامره رخاء... == | ||
فَسخَّرْنَا لَهُ الرِّيحَ تجْرِى بِأَمْرِهِ رُخَاءً حَيْث أَصاب | |||
اين آيه فرع و نتيجه درخواست ملك است و از استجابت آن درخواست خبر مى دهد و ملكى را كه سزاوار احدى بعد از او نباشد بيان مى كند و آن ملكى است كه دامنه اش حتى باد و جن را هم گرفته ، و آن دو نيز مسخر وى شدند. | اين آيه فرع و نتيجه درخواست ملك است و از استجابت آن درخواست خبر مى دهد و ملكى را كه سزاوار احدى بعد از او نباشد بيان مى كند و آن ملكى است كه دامنه اش حتى باد و جن را هم گرفته ، و آن دو نيز مسخر وى شدند. | ||
و كلمه ((رخاء(( - به ضمه را - به معناى نرمى است و ظاهرا مراد از جريان باد به نرمى و به امر سليمان اين باشد كه : باد در اطاعت كردن از فرمان سليمان نرم بوده و بر طبق خواسته او به آسانى جريان مى يافته . پس ديگر اشكال نشود به اينكه توصيف باد به صفت نرمى ، با توصيف آن به صفت ((عاصفه : تند(( كه آيه ((و لسليمان الريح عاصفة تجرى بامره (( آن را حكايت كرده ، منافات دارد. براى اينكه گفتيم : منظور از جريان باد به نرمى ، اين است كه : جارى ساختن باد براى آن جناب هزينه اى نداشته ، و به آسانى جارى مى شده ، حال يا به نرمى و يا به تندى . | و كلمه ((رخاء(( - به ضمه را - به معناى نرمى است و ظاهرا مراد از جريان باد به نرمى و به امر سليمان اين باشد كه : باد در اطاعت كردن از فرمان سليمان نرم بوده و بر طبق خواسته او به آسانى جريان مى يافته . پس ديگر اشكال نشود به اينكه توصيف باد به صفت نرمى ، با توصيف آن به صفت ((عاصفه : تند(( كه آيه ((و لسليمان الريح عاصفة تجرى بامره (( آن را حكايت كرده ، منافات دارد. براى اينكه گفتيم : منظور از جريان باد به نرمى ، اين است كه : جارى ساختن باد براى آن جناب هزينه اى نداشته ، و به آسانى جارى مى شده ، حال يا به نرمى و يا به تندى . | ||
خط ۱۱۲: | خط ۱۱۴: | ||
<span id='link204'><span> | <span id='link204'><span> | ||
==شياطين جن در تسخير و خدمت سليمان (ع ) == | ==شياطين جن در تسخير و خدمت سليمان (ع ) == | ||
وَ الشيَطِينَ | وَ الشيَطِينَ كلَّ بَنَّاءٍ وَ غَوَّاصٍ | ||
يعنى ما شيطان هاى جنى را براى سليمان (عليه السلام ) مسخر كرديم ، تا هر يك از آنها كه كار بنايى را مى دانسته ، برايش بنايى كند و هر يك از آنها كه غواصى را مى دانسته برايش در درياها غواصى كند، و لؤ لؤ و ساير منافع دريايى را برايش استخراج كند. | يعنى ما شيطان هاى جنى را براى سليمان (عليه السلام ) مسخر كرديم ، تا هر يك از آنها كه كار بنايى را مى دانسته ، برايش بنايى كند و هر يك از آنها كه غواصى را مى دانسته برايش در درياها غواصى كند، و لؤ لؤ و ساير منافع دريايى را برايش استخراج كند. | ||
وَ ءَاخَرِينَ | وَ ءَاخَرِينَ مُقَرَّنِينَ فى الاَصفَادِ | ||
كلمه ((اصفاد(( جمع ((صفد(( است ، كه به معناى غل آهنى است ، و معناى جمله اين است كه : ما ساير طبقات جن را براى او مسخر كرديم ، تا همه را غل و زنجير كند و از شرشان راحت باشد. | كلمه ((اصفاد(( جمع ((صفد(( است ، كه به معناى غل آهنى است ، و معناى جمله اين است كه : ما ساير طبقات جن را براى او مسخر كرديم ، تا همه را غل و زنجير كند و از شرشان راحت باشد. | ||
هَذَا عَطاؤُنَا فَامْنُنْ أَوْ أَمْسِك بِغَيرِ حِسابٍ | هَذَا عَطاؤُنَا فَامْنُنْ أَوْ أَمْسِك بِغَيرِ حِسابٍ | ||
يعنى اين سلطنت كه به تو داديم عطاى ما به تو بود، عطايى بى حساب ، و ظاهرا مراد از بى حساب بودن آن ، اين است كه : عطاى ما حساب و اندازه ندارد كه اگر تو از آن زياد بذل و بخشش كنى ، كم شود. پس هر چه مى خواهى بذل و بخشش بكن ، و لذا فرمود: ((فامنن او امسك : ميخواهى بذل بكن و نخواستى نكن (( يعنى هر دو يكسان است ، چه بخشش بكنى و چه نكنى ، تاثيرى در كم شدن عطاى ما ندارد. | يعنى اين سلطنت كه به تو داديم عطاى ما به تو بود، عطايى بى حساب ، و ظاهرا مراد از بى حساب بودن آن ، اين است كه : عطاى ما حساب و اندازه ندارد كه اگر تو از آن زياد بذل و بخشش كنى ، كم شود. پس هر چه مى خواهى بذل و بخشش بكن ، و لذا فرمود: ((فامنن او امسك : ميخواهى بذل بكن و نخواستى نكن (( يعنى هر دو يكسان است ، چه بخشش بكنى و چه نكنى ، تاثيرى در كم شدن عطاى ما ندارد. | ||
ولى بعضى از مفسرين گفته اند: ((مراد از بى حساب بودن عطا، اين است كه : روز قيامت از تو حساب نمى كشيم (( بعضى ديگر گفته اند: ((مراد اين است كه : عطاى ما به تو از باب تفضل بوده ، نه از باب اينكه خواسته باشيم پاداش به تو داده باشيم ((. و معانى ديگرى هم براى آن كرده اند. | ولى بعضى از مفسرين گفته اند: ((مراد از بى حساب بودن عطا، اين است كه : روز قيامت از تو حساب نمى كشيم (( بعضى ديگر گفته اند: ((مراد اين است كه : عطاى ما به تو از باب تفضل بوده ، نه از باب اينكه خواسته باشيم پاداش به تو داده باشيم ((. و معانى ديگرى هم براى آن كرده اند. | ||
وَ | وَ إِنَّ لَهُ عِندَنَا لَزُلْفَى وَ حُسنَ مَئَابٍ | ||
معناى اين جمله در سابق گذشت . | معناى اين جمله در سابق گذشت . | ||
بحث روايتى | بحث روايتى | ||
خط ۱۳۱: | خط ۱۳۳: | ||
و در كتاب فقيه از امام صادق (عليه السلام ) روايت آورده كه فرمود: سليمان بن داوود، روزى بعد از ظهر از اسبان خود بازديد به عمل آورد، و مشغول تماشاى آنها شد تا آفتاب غروب كرد، به ملائكه گفت : آفتاب را برايم برگردانيد تا نمازم را در وقتش بخوانم . ملائكه چنين كردند، سليمان برخاست و نماز خود را خواند. و آفتاب دوباره غروب كرده و ستارگان درخشيدن گرفتند، و اين است معناى كلام خداى عزّوجلّ كه مى فرمايد: ((و وهبنا لداود سليمان ((، تا آنجا كه مى فرمايد: ((مسحا بالسوق و الاعناق ((. | و در كتاب فقيه از امام صادق (عليه السلام ) روايت آورده كه فرمود: سليمان بن داوود، روزى بعد از ظهر از اسبان خود بازديد به عمل آورد، و مشغول تماشاى آنها شد تا آفتاب غروب كرد، به ملائكه گفت : آفتاب را برايم برگردانيد تا نمازم را در وقتش بخوانم . ملائكه چنين كردند، سليمان برخاست و نماز خود را خواند. و آفتاب دوباره غروب كرده و ستارگان درخشيدن گرفتند، و اين است معناى كلام خداى عزّوجلّ كه مى فرمايد: ((و وهبنا لداود سليمان ((، تا آنجا كه مى فرمايد: ((مسحا بالسوق و الاعناق ((. | ||
{{تغییر صفحه | قبلی=تفسیر:المیزان جلد۱۷ بخش۲۳ | بعدی = تفسیر:المیزان جلد۱۷ بخش۲۵}} | |||
[[رده:تفسیر المیزان]] | [[رده:تفسیر المیزان]] |
ویرایش