۸٬۹۳۳
ویرایش
(Edited by QRobot) |
جزبدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۱: | خط ۱: | ||
{{تغییر صفحه | قبلی=تفسیر:المیزان جلد۱۳ بخش۳۹ | بعدی = تفسیر:المیزان جلد۱۳ بخش۴۱}} | |||
__TOC__ | __TOC__ | ||
جمله ((فى عين حمية (( به صورت ((عين حامية (( يعنى حاره (گرم ) نيز قرائت شده واگر اين قرائت صحيح باشد درياى حار با قسمت استوائى اقيانوس كبير كه مجاور آفريقا است منطبق مى گردد، وبعيد نيست كه ذوالقرنين در رحلت غربيش به سواحل آفريقا رسيده باشد. | جمله ((فى عين حمية (( به صورت ((عين حامية (( يعنى حاره (گرم ) نيز قرائت شده واگر اين قرائت صحيح باشد درياى حار با قسمت استوائى اقيانوس كبير كه مجاور آفريقا است منطبق مى گردد، وبعيد نيست كه ذوالقرنين در رحلت غربيش به سواحل آفريقا رسيده باشد. | ||
قُلْنَا يَذَا الْقَرْنَينِ | قُلْنَا يَذَا الْقَرْنَينِ إِمَّا أَن تُعَذِّب وَ إِمَّا أَن تَتَّخِذَ فِيهِمْ حُسناً(۸۶) | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه :۵۰۰ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه :۵۰۰ </center> | ||
قول منسوب به خداى عز وجل در قرآن كريم ، در وحى نبوى ودر ابلاغ به وسيله وحى استعمال مى شود، مانند آيه ((وقلنا يا آدم اسكن (( و آيه ((واذ قلنا ادخلوا هذه القرية (( وگاهى در الهام هم كه از نبوت نيست به كار مى رود، مانند آيه ((واوحينا الى ام موسى ان ارضعيه (( | قول منسوب به خداى عز وجل در قرآن كريم ، در وحى نبوى ودر ابلاغ به وسيله وحى استعمال مى شود، مانند آيه ((وقلنا يا آدم اسكن (( و آيه ((واذ قلنا ادخلوا هذه القرية (( وگاهى در الهام هم كه از نبوت نيست به كار مى رود، مانند آيه ((واوحينا الى ام موسى ان ارضعيه (( | ||
خط ۱۴: | خط ۱۶: | ||
<span id='link335'><span> | <span id='link335'><span> | ||
==ظالمان را عذاب مى كنيم ومؤ منان صالح العمل را جزاى حسنى است == | ==ظالمان را عذاب مى كنيم ومؤ منان صالح العمل را جزاى حسنى است == | ||
أَمَّا مَن ظلَمَ فَسوْف نُعَذِّبُهُ ثُمَّ يُرَدُّ إِلى رَبِّهِ فَيُعَذِّبُهُ عَذَاباً نُّكْراً(۸۷) | |||
كلمه : ((نكر(( به معناى منكر وغير آشنا وغير معهود است ، يعنى خدا ايشان را عذابى بى سابقه كند كه هيچ گمانش را نمى كردند و انتظارش را نداشتند. | كلمه : ((نكر(( به معناى منكر وغير آشنا وغير معهود است ، يعنى خدا ايشان را عذابى بى سابقه كند كه هيچ گمانش را نمى كردند و انتظارش را نداشتند. | ||
مفسرين ، ظلم در اين آيه را به ارتكاب شرك تفسير نموده ، وتعذيب را عبارت از كشتن دانسته اند. بنابراين ، معناى جمله چنين مى شود: اما كسى كه ظلم كند، يعنى به خدا شرك بورزد، واز شركش توبه نكند به زودى اورا مى كشيم . وگويا اين معنا را از مقابل قرار گرفتن ظلم با ايمان وعمل صالح در جمله ((من آمن وعمل صالحا(( استفاده كرده اند، و ليكن ظاهر از اين مقابله اين است كه مراد از ظلم اعم از اين است كه ايمان به خدا نياورد وشرك بورزد، ويا ايمان بياورد وشرك هم نورزد و ليكن عمل صالح نكند وبه جاى آن ، عمل فاسد كند يعنى فساد در زمين كند. واگر مقابل ، ظلم را مقيد به ايمان نكرده بود آن وقت ظهور در اين داشت كه اصلامقصود از ظلم فساد انگيزى در زمين باشد بدون اينكه هيچ نظرى به شرك داشته باشد، چون معهود از سيره پادشاهان اين است كه وقتى دادگسترى كنند سرزمين خود را از فساد مفسدين پاك مى كنند، (نه از شرك ) اين نظريه ما بود در تفسير ظلم به شرك وعين همين نظريه را در تفسير تعذيب ، به قتل داريم . | مفسرين ، ظلم در اين آيه را به ارتكاب شرك تفسير نموده ، وتعذيب را عبارت از كشتن دانسته اند. بنابراين ، معناى جمله چنين مى شود: اما كسى كه ظلم كند، يعنى به خدا شرك بورزد، واز شركش توبه نكند به زودى اورا مى كشيم . وگويا اين معنا را از مقابل قرار گرفتن ظلم با ايمان وعمل صالح در جمله ((من آمن وعمل صالحا(( استفاده كرده اند، و ليكن ظاهر از اين مقابله اين است كه مراد از ظلم اعم از اين است كه ايمان به خدا نياورد وشرك بورزد، ويا ايمان بياورد وشرك هم نورزد و ليكن عمل صالح نكند وبه جاى آن ، عمل فاسد كند يعنى فساد در زمين كند. واگر مقابل ، ظلم را مقيد به ايمان نكرده بود آن وقت ظهور در اين داشت كه اصلامقصود از ظلم فساد انگيزى در زمين باشد بدون اينكه هيچ نظرى به شرك داشته باشد، چون معهود از سيره پادشاهان اين است كه وقتى دادگسترى كنند سرزمين خود را از فساد مفسدين پاك مى كنند، (نه از شرك ) اين نظريه ما بود در تفسير ظلم به شرك وعين همين نظريه را در تفسير تعذيب ، به قتل داريم . | ||
وَ | وَ أَمَّا مَنْ ءَامَنَ وَ عَمِلَ صلِحاً فَلَهُ جَزَاءً الحُْسنى ... | ||
كلمه ((صالحا(( وصفى است كه قائم مقام موصوف خود شده ، و همچنين كلمه حسنى . وكلمه جزاء حال ويا تميز ويا مفعول مطلق است ، وتقدير چنين است : اما كسى كه ايمان آورد وعمل كند عملى صالح ، براى اوست مثوبت ((حسنى (( در حالى كه ((جزاء(( داده مى شود، ويا از حيث جزاء، ويا جزايش مى دهيم جزاى حسنى . | كلمه ((صالحا(( وصفى است كه قائم مقام موصوف خود شده ، و همچنين كلمه حسنى . وكلمه جزاء حال ويا تميز ويا مفعول مطلق است ، وتقدير چنين است : اما كسى كه ايمان آورد وعمل كند عملى صالح ، براى اوست مثوبت ((حسنى (( در حالى كه ((جزاء(( داده مى شود، ويا از حيث جزاء، ويا جزايش مى دهيم جزاى حسنى . | ||
((وسنقول له من امرنا يسرا(( - كلمه ((يسر(( به معناى ميسور يعنى آسان است ، ووصفى است ، كه در جاى موصوف نشسته ، وظاهرا منظور از امر در ((امرنا(( امر تكليفى است ، وتقدير كلام چنين است : به زودى به اواز امر خود سخنى مى گوييم آسان ، يعنى به او تكليفى مى كنيم آسان كه بر اوگران نيايد. | ((وسنقول له من امرنا يسرا(( - كلمه ((يسر(( به معناى ميسور يعنى آسان است ، ووصفى است ، كه در جاى موصوف نشسته ، وظاهرا منظور از امر در ((امرنا(( امر تكليفى است ، وتقدير كلام چنين است : به زودى به اواز امر خود سخنى مى گوييم آسان ، يعنى به او تكليفى مى كنيم آسان كه بر اوگران نيايد. | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۵۰۲ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۵۰۲ </center> | ||
ثمَّ أَتْبَعَ سبَباً(۸۹) حَتى إِذَا بَلَغَ مَطلِعَ الشمْسِ... | |||
يعنى در آنجا وسائلى براى سفر تهيه ديد، وبه سوى مشرق حركت كرد تا به صحرائى از طرف مشرق رسيد، وديد كه آفتاب بر قومى طلوع مى كند كه براى آنان وسيله پوششى از آن قرار نداديم . | يعنى در آنجا وسائلى براى سفر تهيه ديد، وبه سوى مشرق حركت كرد تا به صحرائى از طرف مشرق رسيد، وديد كه آفتاب بر قومى طلوع مى كند كه براى آنان وسيله پوششى از آن قرار نداديم . | ||
ومنظور از ((ستر(( آن چيزى است كه آدمى با آن خود را از آفتاب مى پوشاند وپنهان مى كند، مانند ساختمان ولباس ويا خصوص ساختمان ، يعنى مردمى بودند كه روى خاك زندگى مى كردند، و خانه اى كه در آن پناهنده شوند، وخود را از حرارت آفتاب پنهان كنند نداشتند. ونيز عريان بودند ولباسى هم بر تن نداشتند. واگر لباس وبنا را به خدا نسبت داد وفرموده : | ومنظور از ((ستر(( آن چيزى است كه آدمى با آن خود را از آفتاب مى پوشاند وپنهان مى كند، مانند ساختمان ولباس ويا خصوص ساختمان ، يعنى مردمى بودند كه روى خاك زندگى مى كردند، و خانه اى كه در آن پناهنده شوند، وخود را از حرارت آفتاب پنهان كنند نداشتند. ونيز عريان بودند ولباسى هم بر تن نداشتند. واگر لباس وبنا را به خدا نسبت داد وفرموده : | ||
خط ۳۱: | خط ۳۳: | ||
آيه شريفه ((وقد احطنا...(( در معناى كنائى اش نظير آيه ((واصنع الفلك باعيننا ووحينا(( وآيه ((انزله بعلمه (( وآيه ((واحاط بما لديهم (( مى باشد، يعنى هر چه مى كرد بدون اطلاع ما نبود. | آيه شريفه ((وقد احطنا...(( در معناى كنائى اش نظير آيه ((واصنع الفلك باعيننا ووحينا(( وآيه ((انزله بعلمه (( وآيه ((واحاط بما لديهم (( مى باشد، يعنى هر چه مى كرد بدون اطلاع ما نبود. | ||
بعضى از مفسرين گفته اند: آيه مورد بحث در مقام تعظيم امر ذوالقرنين است ، مى خواهد بفرمايد جز خدا كسى به دقائق وجزئيات كار اوپى نمى برد، ويا در مقام به شگفتى واداشتن شنونده است از زحماتى كه وى در اين سفر تحمل كرده ، واينكه مصائب وشدائدى كه ديده همه در علم خدا هست وچيزى بر اوپوشيده نيست . ويا در مقام تعظيم آن سببى است كه دنبال كرده . ولى آنچه ما در معنايش گفتيم وجيهتر است . | بعضى از مفسرين گفته اند: آيه مورد بحث در مقام تعظيم امر ذوالقرنين است ، مى خواهد بفرمايد جز خدا كسى به دقائق وجزئيات كار اوپى نمى برد، ويا در مقام به شگفتى واداشتن شنونده است از زحماتى كه وى در اين سفر تحمل كرده ، واينكه مصائب وشدائدى كه ديده همه در علم خدا هست وچيزى بر اوپوشيده نيست . ويا در مقام تعظيم آن سببى است كه دنبال كرده . ولى آنچه ما در معنايش گفتيم وجيهتر است . | ||
ثمَّ أَتْبَعَ سبَباً(۹۲)حَتى إِذَا بَلَغَ بَينَ السدَّيْنِ... | |||
كلمه ((سد(( به معناى كوه وهر چيزى است كه راه را بند آورد، واز عبور جلوگيرى كند. وگويا مراد از ((دوسد(( در اين آيه دوكوه باشد. ودر جمله ((وجد من دونهما قوما(( مراد از ((من دونهما(( نقطهاى نزديك به آن دوكوه است . وجمله ((لايكادون يفقهون قولا(( كنايه از سادگى وبساطت فهم آنان است . وچه بسا گفته اند: كنايه از عجيب وغريب بودن لغت وزبان آنان باشد، كه گويا از لغت ذوالقرنين ومردمش بيگانه بوده اند ولى اين قول بعيد است . | كلمه ((سد(( به معناى كوه وهر چيزى است كه راه را بند آورد، واز عبور جلوگيرى كند. وگويا مراد از ((دوسد(( در اين آيه دوكوه باشد. ودر جمله ((وجد من دونهما قوما(( مراد از ((من دونهما(( نقطهاى نزديك به آن دوكوه است . وجمله ((لايكادون يفقهون قولا(( كنايه از سادگى وبساطت فهم آنان است . وچه بسا گفته اند: كنايه از عجيب وغريب بودن لغت وزبان آنان باشد، كه گويا از لغت ذوالقرنين ومردمش بيگانه بوده اند ولى اين قول بعيد است . | ||
قَالُوا يَذَا الْقَرْنَينِ | قَالُوا يَذَا الْقَرْنَينِ إِنَّ يَأْجُوجَ وَ مَأْجُوجَ مُفْسِدُونَ... | ||
ظاهر اين است كه گويندگان اين حرف همان قومى باشند كه ذوالقرنين آنان را در نزديكى دوكوه بيافت . وياجوج وماجوج دوطائفه از مردم بودند كه از پشت آن كوه به اين مردم حمله مى كردند، وقتل عام وغارت راه انداخته اسير مى نمودند. دليل بر همه اينها سياق آيه است كه تماما ضمير عاقل به آنان برگردانده شده و(نيز) عمل سد كشيدن بين دوكوه ، و غير از اينها. | ظاهر اين است كه گويندگان اين حرف همان قومى باشند كه ذوالقرنين آنان را در نزديكى دوكوه بيافت . وياجوج وماجوج دوطائفه از مردم بودند كه از پشت آن كوه به اين مردم حمله مى كردند، وقتل عام وغارت راه انداخته اسير مى نمودند. دليل بر همه اينها سياق آيه است كه تماما ضمير عاقل به آنان برگردانده شده و(نيز) عمل سد كشيدن بين دوكوه ، و غير از اينها. | ||
((فهل نجعل لك خرجا(( - كلمه ((خرج (( به معناى آن چيزى است كه براى مصرف شدن در حاجتى از حوائج ، از مال انسان خارج مى گردد. قوم مذكور پيشنهاد كردند كه مالى را از ايشان بگيرد وميان آنان وياجوج وماجوج سدى ببندد كه مانع از تجاوز آنان بشود. | ((فهل نجعل لك خرجا(( - كلمه ((خرج (( به معناى آن چيزى است كه براى مصرف شدن در حاجتى از حوائج ، از مال انسان خارج مى گردد. قوم مذكور پيشنهاد كردند كه مالى را از ايشان بگيرد وميان آنان وياجوج وماجوج سدى ببندد كه مانع از تجاوز آنان بشود. | ||
خط ۴۴: | خط ۴۶: | ||
واينكه فرمود: ((آن مكنتى كه خدا به من داده بهتر است (( براى افاده استغناء ذوالقرنين از كمك مادى ايشان است كه خود پيشنهادش را كردند. مى خواهد بفرمايد: ذوالقرنين گفت آن مكنتى كه خدا به من داده ، وآن وسعت وقدرت كه خدا به من ارزانى داشته ، از مالى كه شما وعده مى دهيد بهتر است ، ومن به آن احتياج ندارم . | واينكه فرمود: ((آن مكنتى كه خدا به من داده بهتر است (( براى افاده استغناء ذوالقرنين از كمك مادى ايشان است كه خود پيشنهادش را كردند. مى خواهد بفرمايد: ذوالقرنين گفت آن مكنتى كه خدا به من داده ، وآن وسعت وقدرت كه خدا به من ارزانى داشته ، از مالى كه شما وعده مى دهيد بهتر است ، ومن به آن احتياج ندارم . | ||
((فاعينونى بقوة ...((كلمه ((قوه (( به معناى هر چيزى است كه به وسيله آن آدمى بر چيزى نيرومند مى شود. جمله مزبور تفريع بر مطلبى است كه از پيشنهاد آنان به دست مى آيد، وآن ساختن سد بوده ، و حاصل معنا اين است كه : من از شما خرج نمى خواهم واما سدى كه خواستيد اگر بخواهيد بسازم بايد كمك انسانيم كنيد، يعنى كارگر و مصالح ساختمانى بياوريد، تا آن را بسازم - واز مصالح آن آهن وقطر و نفخ با دميدن را نام برده است - وبه اين معنايى كه كرديم اين مطلب روشن مى گردد كه مراد ايشان از پيشنهاد خرج دادن اجرت بر سد سازى بوده در حقيقت خواسته اند به ذوالقرنين مزد بدهند كه اوهم قبول نكرده است . | ((فاعينونى بقوة ...((كلمه ((قوه (( به معناى هر چيزى است كه به وسيله آن آدمى بر چيزى نيرومند مى شود. جمله مزبور تفريع بر مطلبى است كه از پيشنهاد آنان به دست مى آيد، وآن ساختن سد بوده ، و حاصل معنا اين است كه : من از شما خرج نمى خواهم واما سدى كه خواستيد اگر بخواهيد بسازم بايد كمك انسانيم كنيد، يعنى كارگر و مصالح ساختمانى بياوريد، تا آن را بسازم - واز مصالح آن آهن وقطر و نفخ با دميدن را نام برده است - وبه اين معنايى كه كرديم اين مطلب روشن مى گردد كه مراد ايشان از پيشنهاد خرج دادن اجرت بر سد سازى بوده در حقيقت خواسته اند به ذوالقرنين مزد بدهند كه اوهم قبول نكرده است . | ||
ءَاتُونى زُبَرَ | ءَاتُونى زُبَرَ الحَْدِيدِ... | ||
<span id='link337'><span> | <span id='link337'><span> | ||
==بكار بردن قطعه هاى آهن در ساختن سدى محكم توسط ذوالقرنين == | ==بكار بردن قطعه هاى آهن در ساختن سدى محكم توسط ذوالقرنين == | ||
خط ۵۶: | خط ۵۸: | ||
فَمَا اسطعُوا أَن يَظهَرُوهُ وَ مَا استَطعُوا لَهُ نَقْباً(۹۷) | فَمَا اسطعُوا أَن يَظهَرُوهُ وَ مَا استَطعُوا لَهُ نَقْباً(۹۷) | ||
كلمه ((اسطاع (( و((استطاع (( به يك معنا است . و((ظهور(( به معناى علوواستيلاء است . و((نقب (( به معناى سوراخ كردن است . راغب در مفردات گفته : نقب در ديوار وپوست به منزله نقب در چوب است ، (يعنى نقب در سوراخ كردن ديوار وپوست ، ونقب در سوراخ كردن چوب به كار ميرود) ضميرهاى جمع به ياجوج وماجوج برمى گردد. در اين جمله نيز حذف وايجاز به كار رفته وتقدير آن : ((فبنى السد فما استطاع ياجوج وماجوج ان يعلوه لارتفاعه وما استطاعوا ان ينقبوه لاستحكامه (( مى باشد، يعنى بعد از آنكه سد را ساخت ياجوج وماجوج نتوانستند به بالاى آن بروند، چون بلند بود، و نيز به سبب محكمى نتوانستند آن را سوراخ كنند. | كلمه ((اسطاع (( و((استطاع (( به يك معنا است . و((ظهور(( به معناى علوواستيلاء است . و((نقب (( به معناى سوراخ كردن است . راغب در مفردات گفته : نقب در ديوار وپوست به منزله نقب در چوب است ، (يعنى نقب در سوراخ كردن ديوار وپوست ، ونقب در سوراخ كردن چوب به كار ميرود) ضميرهاى جمع به ياجوج وماجوج برمى گردد. در اين جمله نيز حذف وايجاز به كار رفته وتقدير آن : ((فبنى السد فما استطاع ياجوج وماجوج ان يعلوه لارتفاعه وما استطاعوا ان ينقبوه لاستحكامه (( مى باشد، يعنى بعد از آنكه سد را ساخت ياجوج وماجوج نتوانستند به بالاى آن بروند، چون بلند بود، و نيز به سبب محكمى نتوانستند آن را سوراخ كنند. | ||
قَالَ هَذَا رَحْمَةٌ | قَالَ هَذَا رَحْمَةٌ مِّن رَّبى فَإِذَا جَاءَ وَعْدُ رَبى جَعَلَهُ دَكاءَ وَ كانَ وَعْدُ رَبى حَقًّا(۹۸) | ||
كلمه ((دكاء(( از ((دك (( به معناى شدت كوبيدن است . ودر اينجا مصدر وبه معناى اسم مفعول است . بعضى گفته اند: مراد ((شتر دكاء(( يعنى بى كوهان است ، واگر اين باشد آنوقت به طورى كه گفته شده استعارهاى از خرابى سد خواهد بود. | كلمه ((دكاء(( از ((دك (( به معناى شدت كوبيدن است . ودر اينجا مصدر وبه معناى اسم مفعول است . بعضى گفته اند: مراد ((شتر دكاء(( يعنى بى كوهان است ، واگر اين باشد آنوقت به طورى كه گفته شده استعارهاى از خرابى سد خواهد بود. | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۵۰۶ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۵۰۶ </center> | ||
خط ۷۰: | خط ۷۲: | ||
واين آيه از كلام خداى عز وجل است ، نه تتمه كلام ذوالقرنين ، به دليل اينكه در آن ، سياق از غيبت به تكلم با غير كه سياق كلام سابق بر اين خداى تعالى بود ودر آن مى فرمود: ((انا مكنا له (( ((قلنا يا ذاالقرنين ((، تغيير يافته ، واگر تتمه كلام ذوالقرنين بود جا داشت چنين بيايد: ((ترك بعضهم ...(( در مقابل جمله ديگر كه فرمود ((جعله دكاء(( | واين آيه از كلام خداى عز وجل است ، نه تتمه كلام ذوالقرنين ، به دليل اينكه در آن ، سياق از غيبت به تكلم با غير كه سياق كلام سابق بر اين خداى تعالى بود ودر آن مى فرمود: ((انا مكنا له (( ((قلنا يا ذاالقرنين ((، تغيير يافته ، واگر تتمه كلام ذوالقرنين بود جا داشت چنين بيايد: ((ترك بعضهم ...(( در مقابل جمله ديگر كه فرمود ((جعله دكاء(( | ||
ومقصود از و((نفخ فى الصور(( نفخه دومى قبل از قيامت است كه با آن همه مردگان زنده مى شوند، به دليل اينكه دنبالش مى فرمايد: ((فجمعنا هم جمعا وعرضنا جهنم يومئذ للكافرين عرضا(( | ومقصود از و((نفخ فى الصور(( نفخه دومى قبل از قيامت است كه با آن همه مردگان زنده مى شوند، به دليل اينكه دنبالش مى فرمايد: ((فجمعنا هم جمعا وعرضنا جهنم يومئذ للكافرين عرضا(( | ||
الَّذِينَ كانَت أَعْيُنهُمْ فى غِطاءٍ عَن ذِكْرِى وَ كانُوا لا يَستَطِيعُونَ سمْعاً(۱۰۱) | |||
اين آيه تفسير كافرين است ، وآنان همانهايى هستند كه خداوند ميان آنان وذكرش سدى قرار داده وپردهاى كشيده - وبه همين مناسبت بعد از ذكر سد متعرض حال آنان شده - ديدگان ايشان را در پردهاى از ياد خدا كرده واستطاعت شنيدن را از گوششان گرفته در نتيجه راهى كه ميان آنان وحق فاصله بود آن راه كه همان ياد خدا است ، بريده شده است . | اين آيه تفسير كافرين است ، وآنان همانهايى هستند كه خداوند ميان آنان وذكرش سدى قرار داده وپردهاى كشيده - وبه همين مناسبت بعد از ذكر سد متعرض حال آنان شده - ديدگان ايشان را در پردهاى از ياد خدا كرده واستطاعت شنيدن را از گوششان گرفته در نتيجه راهى كه ميان آنان وحق فاصله بود آن راه كه همان ياد خدا است ، بريده شده است . | ||
آرى ، انسان يا از راه چشم به حق مى رسد، واز ديدن وتفكر در آيات خداى عز وجل به سوى مدلول آنها راه مى يابد، ويا از طريق گوش و شنيدن كلمات حكمت وموعظه وقصص وعبرتها، واينان نه چشم دارند ونه گوش . | آرى ، انسان يا از راه چشم به حق مى رسد، واز ديدن وتفكر در آيات خداى عز وجل به سوى مدلول آنها راه مى يابد، ويا از طريق گوش و شنيدن كلمات حكمت وموعظه وقصص وعبرتها، واينان نه چشم دارند ونه گوش . | ||
أَ فَحَسِب | أَ فَحَسِب الَّذِينَ كَفَرُوا أَن يَتَّخِذُوا عِبَادِى مِن دُونى أَوْلِيَاءَ... | ||
وجوهى كه در بيان مراد آيه شريفه : ((افحسب الذين كفروا ان يتخذوا عبادى من دونىاولياء...(( گفته شده است | وجوهى كه در بيان مراد آيه شريفه : ((افحسب الذين كفروا ان يتخذوا عبادى من دونىاولياء...(( گفته شده است | ||
استفهامى است انكارى . در مجمع البيان گفته : معنايش اين است كه آيا كسانى كه توحيد خداى را انكار مى كنند خيال مى كنند اگر غير از خدا اولياى ديگرى اتخاذ كنند ايشان را يارى خواهند نمود، وعقاب مرا از ايشان دفع توانند كرد ؟ آنگاه بر گفته خود استدلال نموده مى گويد: جمله ((انا اعتدنا جهنم للكافرين نزلا((، بر اين حذف دلالت مى كند. | استفهامى است انكارى . در مجمع البيان گفته : معنايش اين است كه آيا كسانى كه توحيد خداى را انكار مى كنند خيال مى كنند اگر غير از خدا اولياى ديگرى اتخاذ كنند ايشان را يارى خواهند نمود، وعقاب مرا از ايشان دفع توانند كرد ؟ آنگاه بر گفته خود استدلال نموده مى گويد: جمله ((انا اعتدنا جهنم للكافرين نزلا((، بر اين حذف دلالت مى كند. | ||
خط ۱۰۶: | خط ۱۰۸: | ||
واز آن جمله اختلاف در اين است كه چرا اورا ذوالقرنين خوانده اند ؟ در بعضى از روايات آمده كه قوم خود را به سوى خدا دعوت كرد، اورا زدند وپيشانى راستش را شكافتند پس زمانى از ايشان غايب شد، بار ديگر آمد ومردم را به سوى خدا خواند، اين بار طرف چپ سرش را شكافتند، بار ديگر غايب شد پس از مدتى خداى تعالى اسبابى به اوداد كه شرق وغرب زمين را بگرديد وبه اين مناسبت اورا ذوالقرنين ناميدند. ودر بعضى ديگر آمده كه مردم اورا در همان نوبت اول كشتند، آنگاه خداوند اورا زنده كرد، اين بار به سوى قومش آمد وايشان را دعوت نمود، اين بار هم كتكش زدند وبه قتلش رساندند، بار ديگر خدا اورا زنده كرد وبه آسمان دنياى بالابرد، واين بار با تمامى اسباب و وسائل نازلش كرد. | واز آن جمله اختلاف در اين است كه چرا اورا ذوالقرنين خوانده اند ؟ در بعضى از روايات آمده كه قوم خود را به سوى خدا دعوت كرد، اورا زدند وپيشانى راستش را شكافتند پس زمانى از ايشان غايب شد، بار ديگر آمد ومردم را به سوى خدا خواند، اين بار طرف چپ سرش را شكافتند، بار ديگر غايب شد پس از مدتى خداى تعالى اسبابى به اوداد كه شرق وغرب زمين را بگرديد وبه اين مناسبت اورا ذوالقرنين ناميدند. ودر بعضى ديگر آمده كه مردم اورا در همان نوبت اول كشتند، آنگاه خداوند اورا زنده كرد، اين بار به سوى قومش آمد وايشان را دعوت نمود، اين بار هم كتكش زدند وبه قتلش رساندند، بار ديگر خدا اورا زنده كرد وبه آسمان دنياى بالابرد، واين بار با تمامى اسباب و وسائل نازلش كرد. | ||
{{تغییر صفحه | قبلی=تفسیر:المیزان جلد۱۳ بخش۳۹ | بعدی = تفسیر:المیزان جلد۱۳ بخش۴۱}} | |||
[[رده:تفسیر المیزان]] | [[رده:تفسیر المیزان]] |
ویرایش