۱۶٬۲۷۸
ویرایش
خط ۱۹۹: | خط ۱۹۹: | ||
و چنين وانمود مى كند كه اين اسباب ظاهرى، هر يك براى خود سببى است مستقل در تأثير و هر كدام به صفتى از اوصاف ملك، سلطنت، قوّت، عزّت و كرامت متّصف است، و اتصافش هم، به طور حقيقت است و اين خود اين هايند كه يكى مى دهد و آن ديگرى منع مى كند. يكى نافع است و ديگرى مضرّ، و در غير اين اسباب ظاهرى سود و زيانى نيست. | و چنين وانمود مى كند كه اين اسباب ظاهرى، هر يك براى خود سببى است مستقل در تأثير و هر كدام به صفتى از اوصاف ملك، سلطنت، قوّت، عزّت و كرامت متّصف است، و اتصافش هم، به طور حقيقت است و اين خود اين هايند كه يكى مى دهد و آن ديگرى منع مى كند. يكى نافع است و ديگرى مضرّ، و در غير اين اسباب ظاهرى سود و زيانى نيست. | ||
==معناى | ==معناى جملۀ: «يَومَ يَأتِ لَا تَكَلَّمُ نَفسٌ إلّا بِإذنِهِ»، و معناى تكلم در قيامت== | ||
از همين جا مى توان به معناى آيه | از همين جا مى توان به معناى آيه: «يَومَ يَأت لَا تَكَلَّمَ نَفسٌ إلّا بِإذنِهِ» مأنوس شد، و اين معنا در آيات ديگرى، قريب به همين عبارت تكرار شده. مانند آيه: «لَا يَتَكَلَّمُونَ إلّا مَن أذِنَ لَهُ الرَّحمَنُ وَ قَالَ صَوَاباً»، و آيه: «هَذَا يَومُ لَا يَنطِقُونَ». | ||
وجه | وجه آن، اين است كه: خداى تعالى، در مواردى كه روز قيامت را توصيف مى كند، مى فرمايد: «يَومَ تُبلَى السَّرَائِر»، و نيز مى فرمايد: «إن تُبدُوا مَا فِى أنفُسِكُم أو تُخفُوهُ يُحَاسِبكُم بِهِ اللّه»، و با اين كلمات خود روشن مى سازد كه حساب در روز قيامت، به آن صفات و نيات و احوال خوب و بدى است كه در دل ها است، نه به ظواهر اعمال كه در اين نشئه، یعنى در دنيا كاشف آن احوال است. | ||
پس آنچه كه از احوال قلب و زواياى دل در دنيا مستور و پنهان | پس آنچه كه از احوال قلب و زواياى دل در دنيا مستور و پنهان بوده، در آخرت ظاهر و عريان جلوه گر مى شود، و آنچه كه امروز غيب است، در آن روز شهادت خواهد بود. | ||
(اما | (اما اين كه تكلم در قيامت به چه معناست، مى گوييم:) | ||
تكلمى كه در ميان ما مردم متداول است، عبارت است از استخدام صوت ها و تركيب آن به نحوى از وضع و اعتبار، كه دلالت كند بر آن معانى كه در ضماير و دل ها نهفته است، و اين معنا را احتياج اجتماعى به تبادل اغراض و منويات متداول كرده. چون نه مى توان از تفاهم افراد با يكديگر و تبادل اغراض صرف نظر كرد، و نه راهى غير استخدام اصوات به درون دل ها وجود دارد. | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۱ صفحه ۱۴ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۱ صفحه ۱۴ </center> | ||
آرى، سخن گفتن، از اسباب و وسايل اجتماعى است كه ما به وسيله آن، به معانى و اغراض نهفته در دل ها پى مى بريم. | |||
پس قوام آن و علّت پيدايشش | پس قوام آن و علّت پيدايشش اين بوده كه انسان از احاطه به آنچه كه در اذهان و دل هاست، عاجز مانده، و قطعا اگر حسى مى داشته كه به وسيله آن، معانى ذهنى يكديگر را در مى يافت، همان طور كه مثلا چشم نورها و رنگ ها، و لامسه حرارت و برودت و نرمى و زبرى را در مى يابد، احتياجى به وضع واژه ها و سپس تكلم با آن ها پيدا نمى كرد، و آنچه امروز در ميان ما به نام كلمه و يا كلام ناميده مى شود، وجود نمى يافت. و همچنين اگر نوع بشر مانند ساير انواع حيوانات مى توانست به طور انفرادى زندگى كند، باز از تكلم و سخن گفتن خبرى نبود، و نطق بشر باز نمى شد. | ||
آرى، نشئه دنيا، مثل اين كه از دو عالَم غيب و شهود، يعنى محسوس و بيرون از حس تركيب شده و مردم احتياج مبرم دارند به اين كه ضماير يكديگر را كشف نموده، بدان اطلاع يابند. | |||
حال اگر | حال اگر عالَمى را فرض كنيم كه شهادت صرف باشد و در آن غيب و نامحسوسى نباشد، احتياجى به تكلم و نطق پيدا نمى شود، و اگر هم در پاره اى از حالات آن عالَم اطلاق كلام بكنيم، مصداق و معنايش ظهور پاره اى از ضماير اشخاص است براى يكديگر. | ||
و | و نشئه اى كه داراى چنين وضعى باشد، همان نشئه قيامت است. چه خداى تعالى آن را به امثال: «يَومَ تُبلَى السَّرَائِر: روزى كه ضماير آشكار مى شود»، توصيف كرده و همين معنا، از آيه: «فَيَومَئِذٍ لَا يُسئَلُ عَن ذَنبِهِ إنسٌ وَ لَا جَانٌّ... * يُعرَفُ المُجرِمُونَ بِسِيمَاهُم فَيُؤخَذُ بِالنَّواصِى وَ الأقدَام» نيز استفاده مى شود. | ||
<span id='link9'><span> | <span id='link9'><span> | ||
ویرایش