۱۶٬۲۷۸
ویرایش
(۸ نسخهٔ میانیِ ایجادشده توسط همین کاربر نشان داده نشد) | |||
خط ۷۴: | خط ۷۴: | ||
<span id='link311'><span> | <span id='link311'><span> | ||
==ذكر نعمت | ==ذكر نعمت خانه، پوست و پشم و كرك و موى حيوان و... == | ||
«'''وَ اللَّهُ جَعَلَ لَكُم مِن بُيُوتِكُمْ سَكَناً ...'''»: | «'''وَ اللَّهُ جَعَلَ لَكُم مِن بُيُوتِكُمْ سَكَناً ...'''»: | ||
در مفردات گفته: | در مفردات گفته: «بَيت»، به معناى ماوراى آدمى در شب است. چون وقتى مى گويند: «فلانى، در فلان جا بيتوته كرد»، معنايش اين است كه يك شب در آن جا اقامت كرد. همچنان كه در باره روز مى گويند: «ظَلَّ بِالنَّهَار». آنگاه گاهى به مسكن هم «بَيت» مى گويند و جمع آن، هم «ابيات» آمده، و هم «بيوت»، ليكن «بيوت»، بيشتر در خانه ها و «ابيات»، بيشتر در شعر استعمال مى شود. | ||
و نيز (راغب) گفته: كلمۀ «بيت»، هم به خانه هاى سنگى اطلاق مى شود، هم گلى، هم پشمى، و هم كركى. اين بود مقدار حاجت ما از گفتار او. | و نيز (راغب) گفته: كلمۀ «بيت»، هم به خانه هاى سنگى اطلاق مى شود، هم گلى، هم پشمى، و هم كركى. اين بود مقدار حاجت ما از گفتار او. | ||
خط ۱۲۷: | خط ۱۲۷: | ||
در اين جمله، علاوه بر بيان وظيفه آن جناب، تسليت و دلجويى او نيز هست. | در اين جمله، علاوه بر بيان وظيفه آن جناب، تسليت و دلجويى او نيز هست. | ||
==معناى آيه : | ==معناى آيه: «يَعْرِفُونَ نِعْمَت اللَّهِ ثُمَّ يُنكِرُونهَا وَ أَكثرُهُمُ الْكَافِرُونَ»== | ||
«'''يَعْرِفُونَ نِعْمَت اللَّهِ ثُمَّ يُنكِرُونهَا وَ أَكثرُهُمُ الْكَافِرُونَ'''»: | «'''يَعْرِفُونَ نِعْمَت اللَّهِ ثُمَّ يُنكِرُونهَا وَ أَكثرُهُمُ الْكَافِرُونَ'''»: | ||
«معرفت»، مقابل انكار است و مانند علم است كه در مقابل جهل قرار دارد و اين، خود دليل بر اين است كه مراد از انكار (يعنى عدم معرفت) لازم معناى آن است، و آن، عبارت است از انكار عملى. يعنى به خدا و رسول و روز جزا ايمان نياوردن و يا انكار زبانى كردن با داشتن معرفت قبلى، و اين هر دو محتمل است، وليكن از آن جا كه در جملۀ «وَ أكثَرُهُمُ الكَافِرُون»، انكار را اختصاص به اكثر ايشان داده. پس تنها بايد معناى اولى مراد باشد. | |||
و | و اين كه به جاى «أكثَرُهُم كَافِرُون»، فرمود: «وَ أكثَرُهُمُ الكَافِرُون»، و «لام» بر سر «كافر» آورد، دليل بر اين است كه كافران نامبرده، كفران نعمت هاى الهى و يا به قرآن و به توحيدى كه نعمت ها بر آن دلالت دارند و يا كفران به توحيد و غير آن را به حد كمال رسانيده بودند. چون معناى «أكثَرُهُمُ الكَافِرُون»، «أكثَرُهُم كَامِلُونَ فِى كُفرِهِم» است. زيرا علاوه بر كفر و جحودشان، عناد و لجاجت هم مى كردند و از راه خدا جلوگيرى مى نمودند. | ||
و معنايش اين است كه آنان نعمت خدا را به عنوان | و معنايش اين است كه آنان نعمت خدا را به عنوان اين كه از خداست، شناختند و مقتضاى اين شناسايى، اين بود كه به او و رسول او و روز جزا ايمان آورند و در عمل تسليم شوند. بر عكس، وقتى در مورد عمل در مى آيند، به آنچه مقتضاى انكار است، عمل مى كنند. نه آنچه اثر معرفت است و بيشترشان به صرف انكار عملى قناعت ننموده، كفر و عناد با حق و جحود و اصرار بر آن را اضافه مى كنند. | ||
اين مقدار بيانى كه ما | اين مقدار بيانى كه ما كرديم، در معناى جملۀ «وَ أكثَرُهُمُ الكَافِرُون» كافى است، و طول و تفصيلى كه مفسران در معناى آن داده اند، زيادى است. | ||
وجوهى كه درباره آيه | ==وجوهى كه مفسران، درباره آيه «و اكثرهم الكافرون» گفته اند== | ||
يكى گفته : اگر آيه شريفه بيشتر | يكى گفته: اگر آيه شريفه بيشتر آن ها را «كافر» گفته، با اين كه همه آن ها كافر بودند، از اين جهت بوده كه اقليتى از آن ها كسانى بوده اند كه حجت بر آنان تمام نشده بود. | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۴۵۸ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۴۵۸ </center> | ||
يا از اين باب كه به | يا از اين باب كه به حدّ بلوغ و تكليف نرسيده بودند. و يا از اين جهت كه در عقل آنان آفت و نقصى وجود داشته. و يا از اين جهت كه اصلا دعوت پيغمبر به گوششان نخورده بوده. و معلوم است كه چنين كسانى را نمى توان كافر خواند. | ||
ما در جواب اين مفسر مى گوييم : | ما در جواب اين مفسر مى گوييم: | ||
آيه شريفه، اصلا در باره آن ها گفتگو ندارد، و اين گونه افراد به كلى از اطلاق آيه خارج اند. چون صريحا توبيخ و تهديد مى كند و مى فرمايد كه آن ها با اين كه نعمت خدا را شناختند، انكار كردند، و اقليتى كه شما فرض كرديد، اگر نعمت هاى خدا را دانسته انكار كردند كه جزء همان اكثريت اند، و اگر انكار نكرده اند، داخل در اطلاق آيه نيستند. | |||
بعضى گفته اند: مراد از | علاوه بر اين، فرض چنين اقليتى هم محل حرف است، زيرا مگر تماميت حجت به چيست؟ و حال آن كه حجت غير از ديدن نعمت هاى خداى سبحان، چيز ديگرى نيست و همان اقليت هم، نعمت هاى خداى را مى شناختند. | ||
يكى ديگر گفته: از اين جهت «كفر» را به اكثريت نسبت داده، نه به همه كه نمى دانستند عده اى از آنان به فاصله كمى ايمان خواهند آورد. جواب اين توجيه اين است كه سخنى است بدون دليل. | |||
بعضى گفته اند: مراد از «اكثر»، همه است و منظور از اين تعبير، تحقير و توهين آنان است. اين قول را به حسن بصرى نسبت داده اند و سخنى بس عجيب است. | |||
<span id='link315'><span> | <span id='link315'><span> | ||
بعضى به اين آيه استدلال كرده اند بر بطلان عقيده جبری ها، كه گفته اند: خداوند بر كافران هيچ نعمت و منتى ندارد. چون هر عملى كه آنان مى كنند، و هر نعمتى كه خدا به آنان مى دهد، نقمت و خذلان است. زيرا خداوند سبحان در اين آيه، بر خلاف عقيده آن ها، تصريح كرده است. زيرا مى فرمايد كه كافران نعمت خداى را مى شناسند. | |||
بعضى به اين آيه استدلال كرده اند بر بطلان عقيده | |||
ليكن حق مطلب اين است كه نعمت دو اعتبار دارد: | |||
يكى اعتبار اين كه ناعم و ملايم، حال منعم عليه است. و از اين جهت كه در صراط تكوين و رشد و سعادت جسمانى و بدنی اش بدان نيازمند است، و يكى از اين جهت كه منعم عليه در صراط تشريع، يعنى سعادت روحى و انسانی اش به آن احتياج دارد، و وجود نعمت باعث معرفت او به نعمت، سپس به منعم و در آخر ايمان به خدا و رسول و روز جزا مى شود، | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۴۵۹ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۴۵۹ </center> | ||
و باعث مى شود كه انسان آن نعمت را در راه مرضات خداى تعالى مصرف | و باعث مى شود كه انسان آن نعمت را در راه مرضات خداى تعالى مصرف نمايد. شخصى كه ايمان به خدا و رسولش دارد، هر دو نعمت را دارد، هم جسمانی اش را و هم روحانی اش را، ولى كافر به يك نعمت، منعم است، آن هم نعمت مادى و دنيوى است و از ديگرى محروم است، در كلام خداى سبحان، شواهد زيادى بر اين دو اعتبار هست. پس نمى توان سخن جبريان را پذيرفت و گفت كه خدا بر كافران هيچ نعمتى نداده. | ||
«'''وَ يَوْمَ | «'''وَ يَوْمَ نَبْعَثُ مِن كُلِّ أُمَّةٍ شَهِيداً ثُمَّ لا يُؤْذَنُ لِلَّذِينَ كفَرُوا وَ لا هُمْ يُستَعْتَبُونَ'''»: | ||
در مجمع البيان از زجاج نقل مى كند كه گفته : | در مجمع البيان از زجاج نقل مى كند كه گفته: «عتب»، به معناى غضب و حزن است. وقتى گفته مى شود: «فلانى، بر فلانى عتب كرد»، معنايش اين است كه غم او را خورد. و اگر برگردد و دلجوئی اش كند، مى گويند: «عَاتَبَهُ»، و اسم اين ماده «عتبى» است، يعنى برگشتن معتوب عليه به چيزى كه مايه رضايت عاتب باشد. و كلمه «استَعتَبَ»، به معناى «از او خواست كه دلجویى كند» می باشد. اين بود نقل كلام زجاج. | ||
<span id='link316'><span> | <span id='link316'><span> | ||
و از لفظ آيه شريفه هيچ بر نمى آيد كه مراد از | ==مراد از اين كه: در قيامت، از هر امتى، شهيدى مبعوث مى گردد == | ||
و در جملۀ «وَ يَومَ نَبعَثُ مِن كُلّ أُمَّةٍ شَهِيداً» از سياق به دست مى آيد كه مراد از اين «يَوم»، روز قيامت، و مراد از اين «شُهَداء» كه خدا هر يك را از يك امتى مبعوث مى كند، گواهان اعمال است كه حقايق اعمال امت خود را ضبط كرده اند، و در آن روز، از ايشان استشهاد مى شود، و ايشان شهادت مى دهند. | |||
و ما در تفسير آيه «لِتَكُونُوا شُهَدَاءَ عَلَى النَّاسِ وَ يَكُونَ الرَّسُولُ عَلَيكُم شَهِيداً»، در جلد اول اين كتاب، در معناى اين شهادت مقدارى بحث كرديم. | |||
و از لفظ آيه شريفه هيچ بر نمى آيد كه مراد از «شهيد» هر امت، پيغمبر آن امت است. و نيز بر نمى آيد كه مراد از «امت»، امت آن پيغمبر است، بلكه احتمال هم مى رود كه مراد از «شهيد»، غير از پيغمبر و شخصى نظير امام باشد. همچنان كه آيه سوره «بقره»، و همچنين آيه «وَ جِئَ بِالنَّبِيّينَ وَ الشُّهَدَاء»، دليل بر اين احتمال است. و بنابراين، مراد از «بِكُلّ أُمّةٍ»، امت و اهل زمان هر شهيد برانگيخته شده خواهد بود. | |||
و در جمله | و در جمله «ثُمَّ لَا يُؤذَنُ لِلَّذِينَ كَفَرُوا ...»، ذكر مبعوث كردن شهيد هر امت، دليل بر اين است كه شهيدان و گواهان مورد بحث، عليه امت خود شهادت مى دهند كه در دنيا چه كارهايى كردند. | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۴۶۰ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۴۶۰ </center> | ||
و نيز قرينه است بر | و نيز قرينه است بر اين كه لابد مراد از اين كه فرمود «به كفار اجازه داده نمى شود»، اين است كه اجازه سخن گفتن و عذر خواستن داده نمى شود، و اگر اجازه شان نمى دهند، براى اين است كه زمينه و فرصت براى اداى شهادت شهود فراهم شود. خلاصه امت ساكت شوند، تا گواهان، گواهى خود را بدهند. همچنان كه آيات ديگرى نيز اشاره اى بر اين دارد، مانند آيه: «اليَومَ نَختِمُ عَلَى أفوَاهِهِم وَ تُكَلِّمُنَا أيدِيهِم وَ تَشهَدُ أرجُلُهُم»، و آيه «هَذَا يَومُ لَا يَنطِقُون وَ لَا يُؤذَنُ لَهُم فَيَعتَذِرُونَ». | ||
<span id='link317'><span> | <span id='link317'><span> | ||
از | ==قيامت، روز پاداش و كيفر است، نه روز عمل و جبران== | ||
علاوه بر اين، سياق جمله مورد بحث، افاده مى كند كه مراد از جمله مذكور، اين است كه اجازه شان نمى دهند كه با زدن حرف هايى و به كار بردن حيله هايى، شرّ قيامت را از خود دور كنند. | |||
و خلاصه مى خواهد برساند كه هيچ راهى به تدارك مافات و اصلاح آنچه از اعمال دنيایی شان فاسد گشته، ندارند و اين اصلاح و تدارك، ناگزير به يكى از دو راه است: يا به عذرخواهى، و يا به اين كه اجازه شان بدهند كه برگردند و از ابتدا شروع به عمل صالح كنند. راه دومى را جملۀ «وَ لَا هُم يُستَعتَبُون» بسته است، و راه اول را هم كه عذرخواهى باشد، جملۀ «ثُمَّ لَا يُؤذَنُ»، سدّ نموده است. | |||
از همين جا معلوم مى شود كه: معناى جملۀ «وَ لَا هُم يُستَعتَبُون»، اين است كه از ايشان نمى خواهند كه در مقام راضى كردن خدا بر آيند، و خدا را از خود خوشنود سازند، و اين بيان، بيان عدم امكان تدارك مافات است، خواهد بفهماند چنين چيزى ممكن نيست، و محال است كه بار ديگر برگشته و اطاعت كنند. چون روز قيامت، روز پاداش و كيفر است، نه روز عمل، و راهى هم براى برگشتن بهسوى دنيا وجود ندارد، تا اين كه به عمل صالح بپردازند. | |||
و اين هر دو معنا | و اين هر دو معنا را، خداوند در موارد ديگرى از كلامش، به زبان ديگرى بيان فرموده. از آن جمله، در معناى اول، يعنى برگشت به عمل صالح در همان قيامت، فرموده: «يَومَ يُكشَفُ عَن سَاقٍ وَ يُدعَونَ إلَى السُّجُودِ فَلَا يَستَطِيعُونَ * خَاشِعَةً أبصَارُهُم تَرهَقُهُم ذِلَّةٌ وَ قَد كَانُوا يُدعَونَ إلَى السُّجُودِ وَ هُم سَالِمُونَ». | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۴۶۱ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۴۶۱ </center> | ||
و در معناى | و در معناى دوم، يعنى برگشتن به دنيا فرموده: «وَ لَو تَرَى إذِ المُجرِمُونَ نَاكِسُوا رُؤُسَهُم عِندَ رَبِّهِم رَبَّنَا أبصَرنَا وَ سَمِعنَا فَارجِعنَا نَعمَل صَالِحاً إنّا مُوقِنُونَ». | ||
<span id='link318'><span> | <span id='link318'><span> | ||
==در عذاب ظالمان در آخرت تخفيف و تاءخيرى نيست == | ==در عذاب ظالمان در آخرت تخفيف و تاءخيرى نيست == | ||
«'''وَ إِذَا رَءَا الَّذِينَ ظلَمُوا الْعَذَاب فَلا يخَفَّف عَنهُمْ وَ لا هُمْ يُنظرُونَ'''»: | «'''وَ إِذَا رَءَا الَّذِينَ ظلَمُوا الْعَذَاب فَلا يخَفَّف عَنهُمْ وَ لا هُمْ يُنظرُونَ'''»: |
ویرایش