۱۶٬۲۸۴
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
|||
خط ۴: | خط ۴: | ||
اين حقيقت را به اين بيان ارائه داده كه خداى | اين حقيقت را به اين بيان ارائه داده كه خداى تعالى، داراى نورى است عمومى، كه با آن آسمان و زمين نورانى شده، و در نتيجه به وسيله آن نور، در عالَم وجود، حقايقى ظهور نموده كه ظاهر نبود. و بايد هم اين چنين باشد. چون ظهور هر چيز اگر به وسيله چيز ديگرى باشد، بايد آن وسيله خودش به خودى خود ظاهر باشد، تا ديگران را ظهور دهد، و تنها چيزى كه در عالَم به ذات خود ظاهر و براى غير خود مظهر باشد، همان نور است. | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه : ۱۶۸ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه : ۱۶۸ </center> | ||
كدر، | پس خداى تعالى، نورى است كه آسمان ها و زمين با اشراق او بر آن ها ظهور يافته اند، همچنان كه انوار حسى نيز اين طورند. يعنى خود آن ها ظاهرند و با تابيدن به اجسام ظلمانى و كدر، آن ها را روشن مى كنند. با اين تفاوت كه ظهور اشياء به نور الهى، عين وجود يافتن آن ها است، ولى ظهور اجسام كثيف به وسيله انوار حسى غير از اصل وجود آن ها است. | ||
در اين | در اين ميان، نور خاصى هست كه تنها مؤمنان با آن روشن مى شوند، و به وسيله آن به سوى اعمال صالح راه مى يابند و آن نور معرفت است كه دل ها و ديده هاى مؤمنان در روزى كه دل ها و ديده ها زير و رو مى شود، به آن روشن مى گردد، و در نتيجه به سوى سعادت جاودانه خود هدايت مى شوند، و آنچه در دنيا برايشان غيب بود، در آن روز برايشان عيان مى شود. | ||
خداى | خداى تعالى، اين نور را به چراغى مَثَل زده كه در شيشه اى قرار داشته باشد و با روغن زيتونى در غايت صفا بسوزد و چون شيشه چراغ نيز صاف است، مانند كوكب درّى بدرخشد، و صفاى اين با صفاى آن، نور على نور تشكيل دهد، و اين چراغ در خانه هاى عبادت آويخته باشد، خانه هايى كه در آن ها مردانى مؤمن، خداى را تسبيح كنند. مردانى كه تجارت و بيع، ايشان را از ياد پروردگارشان و از عبادت خدا باز نمى دارد. | ||
اين مثال، صفت نور معرفتى است كه خداى | اين مثال، صفت نور معرفتى است كه خداى تعالى، مؤمنان را با آن گرامى داشته. نورى كه دنبالش سعادت هميشگى است، و كفار را از آن محروم كرده، و ايشان را در ظلماتى قرار داده، كه هيچ نمى بينند. | ||
پس | پس كسى كه مشغول با پروردگار خويش باشد و از متاع حيات دنيا اعراض كند، به نورى از ناحيه خدا اختصاص مى يابد، و خدا هرچه بخواهد، مى كند. ملك از آنِ او است، و باز گشت به سوى او است، و هر حكمى بخواهد مى راند، قطره باران و تگرگ را از يك ابر مى بارد، و شب و روز را جا به جا مى كند، گروهى از حيوانات را طورى قرار داده كه با شكم راه بروند، و گروهى ديگر با دو پا و گروه سوم با چهارپا، با اين كه همه آن ها را از آب آفريده. | ||
اين | اين آيات، چنان نيست كه به كلى با آيات قبلى اجنبى باشد، بلكه وجه اتصالى با آن ها دارد. چون آيات قبل كه احكام و شرايع را بيان مى كرد، بدين جا خاتمه يافت كه «وَ لَقَد أنزَلنَا إلَيكُم آيَاتٍ مُبَيِّنَاتٍ وَ مَثَلاً مِنَ الَّذِينَ خَلَوا مِن قَبلِكُم وَ مَوعِظَةً لِلمُتَّقِين»، كه در آن گفتگو از بيان شد، و معلوم است كه بيان به معناى اظهار حقايق معارف، و در نتيجه تنويرى است الهى. | ||
علاوه بر | علاوه بر اين، در آيه مذكور، كلمه «آيات» آمده بود، و «آيات»، همان قرآن است كه خداى تعالى، در چند جا، آن را نور خوانده. مانند آيه: «وَ أنزَلنَا إلَيكُم نُوراً مُبِيناً». | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه : ۱۶۹ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه : ۱۶۹ </center> | ||
«'''اللَّهُ نُورُ | «'''اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَ الاَرْضِ...'''»: | ||
كلمۀ «مشكاة» - به طورى كه راغب و ديگران گفته اند - طاقچه و شكاف بدون منفذ و روزنه اى است كه در ديوار خانه مى سازند، تا اثاث خانه و از آن جمله چراغ را در آن بگذارند، و اين غير از فانوس است. (چون فانوس، جاچراغى منقول و متحرك را مى گويند). | |||
و | و كلمۀ «كوكب دُرّى»، به معناى ستارۀ پر نور است كه در آسمان، چند عدد انگشت شمار از آن ها ديده مى شود. و كلمۀ «إيقاد»، به معناى روشن كردن چراغ يا آتش است. و كلمۀ «زيت»، به معناى روغنى است كه از زيتون مى گيرند. | ||
==مراد از اين كه فرمود: «خدا، نور آسمان ها و زمين است»== | |||
و | و كلمۀ «نور»، معنايى معروف دارد و آن، عبارت است از: چيزى كه اجسام كثيف و تيره را براى ديدن ما روشن مى كند و هر چيزى به وسيله آن ظاهر و هويدا مى گردد، ولى خود نور، براى ما به نفس ذاتش مكشوف و هويدا است. چيز ديگرى آن را ظاهر نمى كند. پس «نور» عبارت است از چيزى كه ظاهر بالذات و مظهر غير است، مظهر اجسام قابل ديدن مى باشد. | ||
اين، اولين معنايى است كه كلمه «نور» را براى آن وضع كردند و بعدا به نحو استعاره يا حقيقت ثانوى، به طور كلّى در هر چيزى كه محسوسات را مكشوف مى سازد، استعمال نمودند. در نتيجه، خود حواس ظاهر ما را نيز نور يا داراى نور، كه محسوسات به آن ظاهر مى گردد، خواندند. مانند حس سامعه و شامه و ذائقه و لامسه، و سپس از اين هم عمومى ترش كرده، شامل غير محسوسش هم نمودند. | |||
و چون وجود و هستى هر | در نتيجه، عقل را نورى خواندند كه معقولات را ظاهر مى كند، و همه اين اطلاقات، با تحليلى در معناى نور است، كه گفتيم معنايش عبارت است از ظاهر بنفسه و مظهر غير. | ||
و چون وجود و هستى هر چيزى، باعث ظهور آن چيز براى ديگران است، مصداق تام «نور» مى باشد، و از سوى ديگر، چون موجودات امكانى، وجودشان به ايجاد خداى تعالى است، پس خداى تعالى، كامل ترين مصداق نور مى باشد. او است كه ظاهر بالذات و مظهر ماسواى خويش است، و هر موجودى به وسيله او، ظهور مى يابد و موجود مى شود. | |||
پس خداى سبحان، نورى است كه به وسيله او، آسمان ها و زمين ظهور يافته اند. | |||
اين است مراد جملۀ «اللّهُ نُورُ السَّماوات و الارض». چون نور را اضافه كرده به آسمان ها و زمين، و آنگاه آن را حمل كرده بر اسم جلالۀ «اللّه» و فرموده: «نور آسمان و زمين، الله است». | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه :.۱۷ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه :.۱۷ </center> | ||
زمين | ناچار منظور آن كسى هم كه آيه را معنا كرده به «اللّهُ مُنَوِّرُ السَّماوات وَ الأرض: خدا نورانى كننده آسمان ها و زمين است»، همين است، و منظور عمده اش اين بوده كه كسى خيال نكند كه خدا عبارت از نور عاريتى قائم به آسمان ها و زمين است. و يا به عبارت ديگر، از وجودى كه بر آن ها حمل مى شود و گفته مى شود: آسمان وجود دارد، زمين وجود دارد. اين سخن، بسيار باطل است و خدا بزرگتر از اين ها است. | ||
از اين جا، استفاده مى شود كه خداى تعالى، براى هيچ موجودى مجهول نيست. چون ظهور تمامى اشياء براى خود و يا براى غير، ناشى از اظهار خدا است. اگر خدا چيزى را اظهار نمى كرد و هستى نمى بخشيد، ظهورى نمى يافت. پس قبل از هر چيز، ظاهر بالذّات، خدا است. | |||
از | و به اين حقيقت اشاره كرده و بعد از دو آيه فرموده: «ألَم تَرَ أنَّ اللّهَ يُسَبِّحُ لَهُ مَن فِى السَّماوَاتِ وَ الأرضِ و الطَّيرَ صَافَّات كُلٌّ قَد عَلِمَ صَلَاتَةُ وَ تَسبِيحَهُ»: مگر نمى بينى كه براى خدا تسبيح مى كند هر كس كه در آسمان ها و زمين است، و مرغ در حالى كه بدون بال زدن پرواز مى كند، و هر يك از آن ها، نماز و تسبيح خود را مى داند. | ||
براى اين كه اين آيه، براى تمامى موجودات «تسبيح» اثبات مى كند، و لازمۀ آن، اين است كه تمامى موجودات خدا را بشناسند. چون تسبيح و صلات ،از كسى صحيح است كه بداند چه كسى را تسبيح مى كند، و براى چه كسى عبادت مى كند. پس اين آيه، نظير آيه: «وَ إن مِن شَئٍ إلّا يُسَبّّحُ بِحَمدِهِ وَلَكِن لَا تَفقَهُونَ تَسبِيحَهُم» مى باشد، كه به زودى، بحث آن خواهد آمد - إن شاء الله تعالى. | |||
پس تا | پس تا اين جا اين معنا به دست آمد كه مراد از «نور» در جملۀ «خدا نور آسمان ها و زمين است»، نور خداست، كه از آن، نور عام عالَمى نشأت مى گيرد. نورى كه هر چيزى به وسيلۀ آن روشن مى شود، و با وجود هر چيزى، مساوى است، و عبارت اخراى آن است و اين، همان رحمت عام الهى است. | ||
<span id='link110'><span> | <span id='link110'><span> | ||
==مقصود از نور | ==مقصود از نور خدا، همان نور ايمان و معرفت است، كه به مؤمنان اختصاص دارد == | ||
«'''مثل نوره'''» - اين آيه شريفه ، نور خدا را توصيف مى كند، و اگر كلمه «نور» را اضافه به ضمير خدا كرده ، و فرموده «نور او» - با در نظر گرفتن اينكه اضافه مذكور، لاميه است و معنايش «نورى كه مال اوست» مى باشد - خود دليل بر اين است كه مراد وصف آن نور كه خود خداست نيست ، بلكه مراد و صف آن نورى است كه خدا آن را افاضه مى كند، البته باز مراد از آن ، نور عامى كه افاضه اش كرده ، و به وسيله آن هر چيزى ظهور يافته و عبارت است از وجودى كه هرچيزى به آن وصف مى گردد نيست به دليل اينكه بعد از تتميم مثل فوق، | «'''مثل نوره'''» - اين آيه شريفه ، نور خدا را توصيف مى كند، و اگر كلمه «نور» را اضافه به ضمير خدا كرده ، و فرموده «نور او» - با در نظر گرفتن اينكه اضافه مذكور، لاميه است و معنايش «نورى كه مال اوست» مى باشد - خود دليل بر اين است كه مراد وصف آن نور كه خود خداست نيست ، بلكه مراد و صف آن نورى است كه خدا آن را افاضه مى كند، البته باز مراد از آن ، نور عامى كه افاضه اش كرده ، و به وسيله آن هر چيزى ظهور يافته و عبارت است از وجودى كه هرچيزى به آن وصف مى گردد نيست به دليل اينكه بعد از تتميم مثل فوق، | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه : ۱۷۱ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه : ۱۷۱ </center> |
ویرایش