گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۵ بخش۲۵: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
خط ۱۵۹: خط ۱۵۹:
<span id='link207'><span>
<span id='link207'><span>


==تشبيه و تنظير جهل و ضلالت مردم و هدايت آنان به وسيله انبياء، به كشيدن سايه و... ==
==تشبيه جهل و ضلالت مردم و هدايت آنان به وسيله انبياء، به كشيدن سايه و... ==
«'''أَ لَمْ تَرَ إِلى رَبِّك كَيْف مَدَّ الظلَّ وَ لَوْ شاءَ لَجَعَلَهُ ساكِناً ثُمَّ جَعَلْنَا الشمْس عَلَيْهِ دَلِيلاً ثُمَّ قَبَضنَهُ إِلَيْنَا قَبْضاً يَسِيراً'''»:
«'''أَ لَمْ تَرَ إِلى رَبِّك كَيْف مَدَّ الظلَّ وَ لَوْ شاءَ لَجَعَلَهُ ساكِناً ثُمَّ جَعَلْنَا الشمْسَ عَلَيْهِ دَلِيلاً ثُمَّ قَبَضنَاهُ إِلَيْنَا قَبْضاً يَسِيراً'''»:
اين دو آيه و آيات بعد از اينها - تا نه آيه - نظير تنظير و تشبيهى است براى مضمون دو آيه
 
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه : ۳۱۱ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه : ۳۱۱ </center>
قبل ، بلكه چهارآيه قبل كه مى فرمود: خداى سبحان رسول را به منظور هدايت مردم به سوى راه رشد و نجاتشان از ضلالت فرستاد، تا بعضى از آنان كه خدا مى خواهد هدايت يابند و بعضى ديگر كه هواى نفس خود را معبود خود گرفته اند كارشان به جايى برسد كه نه بشنوند، و نه بفهمند، پس بعد از آنكه خدا اين طايفه را گمراه كرد كسى نمى تواند هدايتشان كند.
اين دو آيه و آيات بعد از اين ها - تا نُه آيه - نظير تنظير و تشبيهى است براى مضمون دو آيه قبل، بلكه چهار آيه قبل كه مى فرمود: خداى سبحان، رسول را به منظور هدايت مردم به سوى راه رشد و نجاتشان از ضلالت فرستاد، تا بعضى از آنان كه خدا مى خواهد، هدايت يابند و بعضى ديگر كه هواى نفس خود را معبود خود گرفته اند، كارشان به جايى برسد كه نه بشنوند، و نه بفهمند. پس بعد از آن كه خدا اين طايفه را گمراه كرد، كسى نمى تواند هدايتشان كند.


و آيات مورد بحث ، تا نه آيه ، مى فرمايد: اين داستان چيز نو ظهورى از ناحيه خداى سبحان نيست ، زيرا در عجائب صنع او و آيات بيناتش نظائر زيادى دارد، پس كسى سر از كار او در نمى آورد و او بر صراط مستقيم است (شيوه اش در همه عالم يكسان است )، مثلا سايه را گسترده تر و آنگاه آفتاب را دليل آن قرار داده تا آن را نسخ كند و از بين ببرد و نيز شب را پوشش ، و خواب را براى آرامش ، و روز را براى حركت قرار داده و نيز بادها را مژده آور باران كرده ، زمين مرده را زنده ، چارپايان و انسانها را سيراب ساخته است .
و آيات مورد بحث، تا نُه آيه، مى فرمايد: اين داستان چيز نوظهورى از ناحيه خداى سبحان نيست. زيرا در عجائب صنع او و آيات بيناتش نظائر زيادى دارد. پس كسى سر از كار او در نمى آورد و او بر صراط مستقيم است (شيوه اش در همۀ عالَم، يكسان است).  


پس ، مثل مؤمن و كافر، كه آن يكى راه مى يابد و اين يكى گمراه مى شود - با اينكه هر دو بندگان خدايند و در يك كره خاكى زندگى مى كنند - مثل دو تا آب است كه يكى شيرين و گوارا و ديگرى شور و تلخ است و خدا هر دو را پهلوى هم قرار داده ، ولى بين آن دو فاصله و برزخى قرار داده است و نيز، مثل همان آبى است كه خدا بشر را از آن آفريده و آنگاه خانمانها و فاميلها از آن پديد آورده و از همين راه زن دادن و زن خواستن ، مواليد را مختلف كرده و پروردگار تو قدير است .
مثلا سايه را گسترده تر و آنگاه آفتاب را دليل آن قرار داده، تا آن را نسخ كند و از بين ببرد، و نيز شب را پوشش، و خواب را براى آرامش، و روز را براى حركت قرار داده، و نيز بادها را مژده آور باران كرده، زمين مُرده را زنده، چارپايان و انسان ها را سيراب ساخته است.


اين معنا، آن چيزى است كه دقت در مضامين آيات و خصوصيات نظم آنها، آن را به دست مى دهد و با همين معنا وجه اتصال آنها به آيات قبلى نيز روشن مى شود. اما اينكه بعضى گفته اند كه : آيات در مقام بيان پاره اى از ادله توحيد، بعد از بيان جهالت معرضين از توحيد و گمراهى ايشان است ، درست نيست ، چون با سياق سازگارى ندارد و به زودى اين معنا را روشن خواهيم كرد.
پس مَثَل مؤمن و كافر، كه آن يكى، راه مى يابد و اين يكى، گمراه مى شود - با اين كه هر دو بندگان خدايند و در يك كره خاكى زندگى مى كنند - مثل دو تا آب است، كه يكى شيرين و گوارا و ديگرى شور و تلخ است، و خدا هر دو را پهلوى هم قرار داده، ولى بين آن دو، فاصله و برزخى قرار داده است. و نيز، مثل همان آبى است كه خدا بشر را از آن آفريده و آنگاه خانمان ها و فاميل ها از آن پديد آورده، و از همين راه، زن دادن و زن خواستن، مواليد را مختلف كرده و پروردگار تو، «قدير» است.


پس اينكه فرمود: «'''الم ترالى ربك كيف مد الظل و لو شاء لجعله ساكنا'''» - همان طور كه گذشت - تنظير و تشبيهى است براى اينكه چرا جهل و ضلالت دامنگير مردم مى شود و چگونه خداى تعالى آن را به وسيله فرستادن رسولان و دعوت حقه ايشان بر مى دارد و لازمه اين معنا اين است كه مراد از «'''مد الظل '''» امتداد سايه اى است كه بعد از ظهر گسترده مى شود و به تدريج از طرف مغرب به سوى مشرق رو به زيادى مى گذارد تا آنجا كه آفتاب به كرانه افق
اين معنا، آن چيزى است كه دقت در مضامين آيات و خصوصيات نظم آن ها، آن را به دست مى دهد و با همين معنا، وجه اتصال آن ها به آيات قبلى نيز روشن مى شود.  
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه : ۳۱۲ </center>
رسيده غروب كند كه در آن هنگام امتداد به آخر مى رسد و شب مى شود و اين سايه در همه احوالش در حركت است و اگر خدا مى خواست آن را ساكن مى كرد.


و اينكه فرمود: «'''ثم جعلنا الشمس عليه دليلا'''» منظور اين است كه دلالت آفتاب با نور خود بر اين دلالت مى كند كه در اين ميان سايه اى هست و نيز با گسترده شدن نورش ، دليل بر اين است كه سايه نيز به تدريج گسترده مى شود، زيرا اگر آفتاب نبود كسى متوجه نمى شد كه در اين ميان سايه اى وجود دارد، آرى علت عمومى تشخيص معانى مختلف براى انسان اين است كه احوال عارضه بر آن معانى مختلف مى شود، حالتى پديد مى آيد و حالتى ديگر مى رود و چون حالت دومى آمد آن وقت به وجود حالت اولى پى مى برد و چون حالتى پديد مى آيد حالت قبلى كه تاكنون مورد توجه نبوده به خوبى درك مى شود و اما اگر چيزى را فرض كنيم كه هميشه ثابت و به يك حالت باشد به هيچ وجه راهى براى تنبه به آن نيست .
اما اين كه بعضى گفته اند كه: آيات در مقام بيان پاره اى از ادله توحيد، بعد از بيان جهالت معرضين از توحيد و گمراهى ايشان است، درست نيست. چون با سياق سازگارى ندارد و به زودى، اين معنا را روشن خواهيم كرد.


و معناى اينكه فرمود: «'''ثم قبضناه الينا قبضا يسيرا'''» اين است كه ما با تاباندن خورشيد و بالا آوردن آن ، به تدريج آن سايه را از بين مى بريم و جهت اينكه از بين بردن را، قبض ناميده ، آن هم قبض به سوى خودش و آن قبض را هم به قبض آسان توصيف كرد خواست تا بر كمال قدرت الهى خود دلالت كند و بفهماند كه هيچ عملى براى خدا دشوار نيست و اينكه فقدان موجودات بعد از وجودشان انهدام و بطلان نيست ، بلكه هر چه كه به نظر ما از بين مى رود در واقع به سوى خدا باز مى گردد.
پس اين كه فرمود: «ألَم تَرَ إلَى رَبِّكَ كَيفَ مَدَّ الظِّلِّ وَ لَو شَاءَ لَجَعَلَهُ سَاكِناً - همان طور كه گذشت - تنظير و تشبيهى است براى اين كه چرا جهل و ضلالت دامنگير مردم مى شود و چگونه خداى تعالى، آن را به وسيله فرستادن رسولان و دعوت حقه ايشان بر مى دارد. و لازمۀ اين معنا، اين است كه مراد از «مَدَّ الظِّلّ»، امتداد سايه اى است كه بعد از ظهر گسترده مى شود و به تدريج از طرف مغرب، به سوى مشرق، <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه : ۳۱۲ </center>
رو به زيادى مى گذارد، تا آن جا كه آفتاب به كرانه افق رسيده، غروب كند كه در آن هنگام، امتداد به آخر مى رسد و شب مى شود و اين سايه، در همه احوالش، در حركت است و اگر خدا مى خواست، آن را ساكن مى كرد.


معناى «مد الظل»، از نظر ديگر مفسرين
و اين كه فرمود: «ثُمَّ جَعَلنَا الشَّمسَ عَلَيهِ دَلِيلاً»، منظور اين است كه دلالت آفتاب با نور خود، بر اين دلالت مى كند كه در اين ميان سايه اى هست و نيز، با گسترده شدن نورش، دليل بر اين است كه سايه نيز، به تدريج گسترده مى شود. زيرا اگر آفتاب نبود، كسى متوجه نمى شد كه در اين ميان سايه اى وجود دارد.
 
آرى، علت عمومى تشخيص معانى مختلف براى انسان، اين است كه احوال عارضه بر آن معانى مختلف مى شود. حالتى پديد مى آيد و حالتى ديگر مى رود و چون حالت دومى آمد، آن وقت به وجود حالت اولى پى مى برد و چون حالتى پديد مى آيد، حالت قبلى كه تاكنون مورد توجه نبوده، به خوبى درك مى شود و اما اگر چيزى را فرض كنيم كه هميشه ثابت و به يك حالت باشد، به هيچ وجه راهى براى تنبّه به آن نيست.
 
و معناى اين كه فرمود: «ثُمَّ قَبَضنَاهُ إلَينَا قَبضاً يَسِيراً»، اين است كه ما با تاباندن خورشيد و بالا آوردن آن، به تدريج آن سايه را از بين مى بريم، و جهت اين كه از بين بردن را، قبض ناميده، آن هم قبض به سوى خودش و آن قبض را هم به قبض آسان توصيف كرد، خواست تا بر كمال قدرت الهى خود دلالت كند و بفهماند كه هيچ عملى براى خدا دشوار نيست، و اين كه فقدان موجودات بعد از وجودشان انهدام و بطلان نيست، بلكه هرچه كه به نظر ما از بين مى رود، در واقع به سوى خدا باز مى گردد.
 
==معناى «مَدّ الظِّل»، از نظر ديگر مفسران==


و آنچه درباره تفسير «'''مد الظل '''» گفتيم - يعنى امتداد سايه بعد از رسيدن آفتاب به موقع ظهر - هر چند معنايى بود كه مفسرين آن را نگفته اند، ليكن سياق - همانطور كه بدان اشاره رفت - با غير آن سازگار نيست .
و آنچه درباره تفسير «'''مد الظل '''» گفتيم - يعنى امتداد سايه بعد از رسيدن آفتاب به موقع ظهر - هر چند معنايى بود كه مفسرين آن را نگفته اند، ليكن سياق - همانطور كه بدان اشاره رفت - با غير آن سازگار نيست .
خط ۲۰۳: خط ۲۰۸:
و جنب و جوش و سپس منتشر كردنشان در روز براى سعى و عمل ، حالش حال همان گستردن سايه و دليل قرار دادن آفتاب بر وجود سايه و گرفتن سايه به وسيله آفتاب به سوى خود مى باشد.
و جنب و جوش و سپس منتشر كردنشان در روز براى سعى و عمل ، حالش حال همان گستردن سايه و دليل قرار دادن آفتاب بر وجود سايه و گرفتن سايه به وسيله آفتاب به سوى خود مى باشد.
<span id='link209'><span>
<span id='link209'><span>
==اشاره به نعمت باد و آب باران ==
==اشاره به نعمت باد و آب باران ==
«'''وَ هُوَ الَّذِى أَرْسلَ الرِّيَاحَ بُشرَا بَينَ يَدَى رَحْمَتِهِ وَ أَنزَلْنَا مِنَ السمَاءِ مَاءً طهُوراً'''»:
«'''وَ هُوَ الَّذِى أَرْسلَ الرِّيَاحَ بُشرَا بَينَ يَدَى رَحْمَتِهِ وَ أَنزَلْنَا مِنَ السمَاءِ مَاءً طهُوراً'''»:
۱۶٬۲۷۸

ویرایش