گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۸ بخش۳۴: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
خط ۲۰۵: خط ۲۰۵:
<span id='link299'><span>
<span id='link299'><span>


==فردا پرچم را به دست كسى خواهم داد كه ... ==
==فضیلتی از امام علی«ع»، در فتح قلعۀ خییر==
بخارى و مسلم از قتيبه بن سعيد روايت كرده اند كه گفت : يعقوب بن عبد الرحمان اسكندرانى از ابى حازم برايم حديث كرد، و گفت : سعد بن سهل برايم نقل كرد كه : رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله وسلّم ) در واقعه خيبر فرمود فردا حتما اين پرچم جنگ را به مردى مى دهم كه خداى تعالى به دست او خيبر را فتح مى كند، مردى كه خدا و رسولش را دوست مى دارد، و خدا و رسول او وى را دوست مى دارند، مردم آن شب را با اين فكر به صبح بردند كه فردا رايت را به دست چه كسى مى دهد. وقتى صبح شد مردم همگى نزد آن جناب حاضر شدند در حالى كه هر كس اين اميد را داشت كه رايت را به دست او بدهد.
بخارى و مسلم، از قتيبه بن سعيد روايت كرده اند كه گفت: يعقوب بن عبدالرحمان اسكندرانى، از ابى حازم برايم حديث كرد و گفت: سعد بن سهل برايم نقل كرد كه:  
رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله وسلّم ) فرمود: على ابن ابى طالب كجاست ؟ عرضه داشتند يا رسول الله او درد چشم كرده . فرمود: بفرستيد بيايد. رفتند و آن جناب را آوردند. حضرت آب دهان خود را به ديدگان على (عليه السلام ) ماليد، و در دم بهبودى يافت ، به طورى كه گوئى چشم نداشت ، آنگاه رايت را به وى داد. على (عليه السلام ) پرسيد: يا رسول اللّه ! با آنان قتال كنم تا مانند ما مسلمان شوند؟ فرمود: بدون هيچ درنگى پيش ‍ روى كن تا به درون قلعه شان درآئى ، آنگاه در آنجا به اسلام دعوتشان كن ، و حقوقى را كه خدا به گردنشان دارد برايشان بيان كن ، براى اينكه به خدا سوگند اگر خداى تعالى يك مرد را به دست تو هدايت كند براى تو بهتر است از اينكه نعمت هاى مادى و گرانبها داشته باشى .
 
رسول خدا «صلّى اللّه عليه و آله و سلّم» در واقعه خيبر فرمود: «فردا، حتما اين پرچم جنگ را به مردى مى دهم كه خداى تعالى، به دست او خيبر را فتح مى كند. مردى كه خدا و رسولش را دوست مى دارد، و خدا و رسول او، وى را دوست مى دارند».
 
مردم، آن شب را با اين فكر به صبح بردند كه فردا رايت را به دست چه كسى مى دهد. وقتى صبح شد، مردم همگى نزد آن جناب حاضر شدند، در حالى كه هر كس اين اميد را داشت كه رايت را به دست او بدهد.
 
رسول خدا «صلّى اللّه عليه و آله و سلّم» فرمود: على ابن ابى طالب كجاست؟ عرضه داشتند: يا رسول الله! او درد چشم كرده. فرمود: بفرستيد بيايد. رفتند و آن جناب را آوردند. حضرت آب دهان خود را به ديدگان على «عليه السلام» ماليد، و در دم بهبودى يافت، به طورى كه گویى اصلا درد چشم نداشت. آنگاه رايت را به وى داد.  
 
على «عليه السلام» پرسيد: يا رسول اللّه! با آنان قتال كنم، تا مانند ما مسلمان شوند؟ فرمود: بدون هيچ درنگى پيشروى كن تا به درون قلعه شان درآیى. آنگاه در آن جا، به اسلام دعوتشان كن، و حقوقى را كه خدا به گردنشان دارد، برايشان بيان كن. براى اين كه به خدا سوگند، اگر خداى تعالى، يك مرد را به دست تو هدايت كند، براى تو بهتر است از اين كه نعمت هاى مادى و گرانبها داشته باشى.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۴۴۱ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۴۴۱ </center>
سلمه مى گويد: از لشكر دشمن مرحب بيرون شد، در حالى كه رجز مى خواند، و مى گفت : ((قد علمت خيبر انى مرحب ...((، و از بين لشكر اسلام على (عليه السلام ) به هماورديش رفت در حالى كه مى سرود:
سلمه مى گويد: از لشكر دشمن، مرحب بيرون شد، در حالى كه رجز مى خواند، و مى گفت: «قَد عَلِمَت خَيبَرُ أنّى مَرحَبُ...». و از بين لشكر اسلام، على «عليه السلام»، به هماورديش رفت، در حالى كه مى سرود:
انا الذى سمتنى امى حيدره
 
كليث غابات كريه المنظره
<center>أنا الّذِى سَمّتنِى أُمّى حَيدَرَه * کَلَيث غَابَاتٍ كَرِيهِ المَنظَرَة</center>
او فيهم بالصاع كيل السندره
<center>أو فِيهِم بِالصّاعِ كَيلِ السّندرة</center>
آنگاه از همان گرد راه با يك ضربت فرق سر مرحب را شكافت و به خاك هلاكتش انداخت و خيبر به دستش فتح شد.
 
اين روايت را مسلم هم در صحيح خود آورده .
آنگاه از همان گردراه، با يك ضربت، فرق سرِ مرحب را شكافت و به خاك هلاكتش انداخت و خيبر، به دستش فتح شد.
 
اين روايت را مسلم هم، در صحيح خود آورده.




۱۶٬۹۰۷

ویرایش