گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۸ بخش۲۶: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
خط ۱۸۵: خط ۱۸۵:
<span id='link228'><span>
<span id='link228'><span>


==اضلال و ابطال اعمال كافران ، و در مقابل ، پرده كشيدن بر سيئات مؤ منان صالح العمل و اصلاح قلب ايشان ==
== دلیل اضلال و ابطال اعمال كافران==
((اضل اعمالهم (( - يعنى خداوند اعمال ايشان را باطل كرد، در نتيجه ، اعمالشان راه به مقصد نمى برد، چون مقصد آنان از اعمالشان اين بود كه حق را باطل و باطل را زنده كنند، و هرگز نمى توانند. پس جمله مورد بحث نظير جمله اى است كه خداى تعالى مكرر خاطرنشان نموده مى فرمايد: ((و اللّه لا يهدى القوم الكافرين (( و خداى تعالى وعده داده كه حق را زنده كند، و باطل را ميرانده و باطل كند، همچنان كه فرموده : ((ليحق الحق و يبطل الباطل و لو كره المجرمون ((.
«'''أضَلّ أعمَالَهُم'''» - يعنى: خداوند اعمال ايشان را باطل كرد. در نتيجه، اعمالشان راه به مقصد نمى برد. چون مقصد آنان از اعمالشان اين بود كه حق را باطل و باطل را زنده كنند، و هرگز نمى توانند. پس جمله مورد بحث، نظير جمله اى است كه خداى تعالى، مكرر خاطرنشان نموده، مى فرمايد: «وَ اللّهُ لَا يَهدِى القَومَ الكَافِرِين». و خداى تعالى وعده داده كه حق را زنده كند، و باطل را ميرانده و باطل كند، همچنان كه فرموده: «لِيُحِقّ الحَقّ وَ يُبطِلَ البَاطِلَ وَ لَو كَرِهَ المُجرِمُون».
و مراد از ضلالت اعمال كفار، باطل شدن و فساد آن است قبل از اينكه به نتيجه برسد، و خداى تعالى اين معنا را به عنوان استعاره كنايى ضلالت خوانده است .
 
وَ الَّذِينَ ءَامَنُوا وَ عَمِلُوا الصلِحَتِ وَ ءَامَنُوا بِمَا نُزِّلَ عَلى محَمَّدٍ وَ هُوَ الحَْقُّ مِن رَّبهِمْ ...
و مراد از ضلالت اعمال كفار، باطل شدن و فساد آن است قبل از اين كه به نتيجه برسد، و خداى تعالى، اين معنا را به عنوان استعاره كنايى ضلالت خوانده است.
ظاهر اينكه صدر آيه مطلق آمده ، اين است كه مطلق دارندگان ايمان و عمل صالح منظورند، در نتيجه جمله ((و امنوا بما نزل على محمد(( كه ايمان آوردن را مختص به يك طائفه مى داند، قيدى احترازى خواهد بود، نه تاءكيد كه صرفا به خاطر عنايتى كه به ايمان دارد قيد مزبور را آورده باشد.
 
((و هو الحق من ربهم (( - اين قسمت ، جمله اى است معترضه . و ضمير ((هو(( راجع به ((ما نزل ...(( است .
«'''وَ الَّذِينَ ءَامَنُوا وَ عَمِلُوا الصالِحَاتِ وَ ءَامَنُوا بِمَا نُزِّلَ عَلى محَمَّدٍ وَ هُوَ الحَْقُّ مِن رَّبهِمْ...'''»:
((كفر عنهم سيئاتهم و اصلح بالهم (( - در مجمع البيان گفته : كلمه ((بال (( به معناى حال و شاءن است ، و بال به معناى قلب نيز مى آيد،مى گويند: ((خطر ببالى كذا : بدلم چنين افتاد(( و اين كلمه جمع ندارد، چون از آن دو كلمه ديگر يعنى حال و شاءن ، مبهم تر و كلى تر است .
 
ظاهر اين كه صدر آيه مطلق آمده، اين است كه مطلق دارندگان ايمان و عمل صالح منظورند. در نتيجه، جمله «وَ آمَنُوا بِمَا نُزّلَ عَلى مُحَمّد»، كه ايمان آوردن را مختص به يك طایفه مى داند، قيدى احترازى خواهد بود، نه تأكيد كه صرفا به خاطر عنايتى كه به ايمان دارد، قيد مزبور را آورده باشد.
 
«'''وَ هُوَ الحَقّ مِن رَبّهِم'''» - اين قسمت، جمله اى است معترضه. و ضمير «هُوَ»، راجع به «مَا نُزّلَ...» است.
 
«'''كَفّرَ عَنهُم سَيّئَاتِهِم وَ أصلَحَ بَالَهُم'''» - در مجمع البيان گفته: كلمه «بال»، به معناى حال و شأن است، و «بال»، به معناى قلب نيز مى آيد. مى گويند: «خَطَرَ بِبَالِى كَذَا : به دلم چنين افتاد»، و اين كلمه جمع ندارد. چون از آن دو كلمه ديگر، يعنى حال و شأن، مبهم تر و كلّى تر است.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۳۳۹ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۳۳۹ </center>
در اين آيه شريفه ، اضلال اعمال كه در آيه قبلى بود با تكفير سيئات و اصلاح بال مقابله شده ، در نتيجه معنايش اين مى شود كه : ايمان و عمل صالحشان به سوى غايت سعادتشان هدايت كرد. چيزى كه هست چون اين هدايت تمام نمى شود مگر با تكفير گناهان ، چون با بودن گناهان وصول به سعادت دست نمى دهد، لذا تكفير سيئات را هم ضميمه اصلاح بال نمود.
در اين آيه شريفه، اضلال اعمال - كه در آيه قبلى بود - با تكفير سيئات و اصلاح «بال»، مقابله شده. در نتيجه معنايش اين مى شود كه: ايمان و عمل صالحشان به سوى غايت سعادتشان هدايت كرد. چيزى كه هست، چون اين هدايت تمام نمى شود مگر با تكفير گناهان، چون با بودن گناهان، وصول به سعادت دست نمى دهد، لذا تكفير سيئات را هم ضميمه اصلاح «بال» نمود.
 
و معناى آيه اين است كه : خداوند با عفو و مغفرت خود پرده اى بر روى گناهانشان مى كشد، و هم در دنيا و هم در آخرت دلهايشان را اصلاح مى كند، اما در دنيا براى اينكه دين حق دينى است كه با آنچه فطرت انسانى اقتضايش را دارد موافق است ، و احكامش مطابق همان فطرتى است كه خداى تعالى بشر را بر آن فطرت آفريده ، و فطرت اقتضاء ندارد و نمى طلبد مگر چيزى را كه كمال و سعادت انسان در آنست ، و ايمان به آنچه خدا نازل كرده و عمل به آن وضع انسان را در مجتمع دنيايى اش ‍ اصلاح مى كند. و اما در آخرت براى اينكه آخرت ، عاقبت همين زندگى دنيا است ، وقتى آغاز زندگى توام با سعادت باشد، انجامش نيز سعيد خواهد بود، همچنان كه قرآن كريم هم فرموده : ((و العاقبه للتقوى ((.
و معناى آيه اين است كه : خداوند با عفو و مغفرت خود پرده اى بر روى گناهانشان مى كشد، و هم در دنيا و هم در آخرت دلهايشان را اصلاح مى كند، اما در دنيا براى اينكه دين حق دينى است كه با آنچه فطرت انسانى اقتضايش را دارد موافق است ، و احكامش مطابق همان فطرتى است كه خداى تعالى بشر را بر آن فطرت آفريده ، و فطرت اقتضاء ندارد و نمى طلبد مگر چيزى را كه كمال و سعادت انسان در آنست ، و ايمان به آنچه خدا نازل كرده و عمل به آن وضع انسان را در مجتمع دنيايى اش ‍ اصلاح مى كند. و اما در آخرت براى اينكه آخرت ، عاقبت همين زندگى دنيا است ، وقتى آغاز زندگى توام با سعادت باشد، انجامش نيز سعيد خواهد بود، همچنان كه قرآن كريم هم فرموده : ((و العاقبه للتقوى ((.
ذَلِك بِأَنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا اتَّبَعُوا الْبَطِلَ وَ أَنَّ الَّذِينَ ءَامَنُوا اتَّبَعُوا الحَْقَّ مِن رَّبهِمْ ...
ذَلِك بِأَنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا اتَّبَعُوا الْبَطِلَ وَ أَنَّ الَّذِينَ ءَامَنُوا اتَّبَعُوا الحَْقَّ مِن رَّبهِمْ ...
اين آيه مطالبى را كه در دو آيه قبل بود - يعنى بى نتيجه كردن اعمال كفار، و اصلاح حال مؤ منين و تكفير گناهانشان - تعليل مى كند.
اين آيه مطالبى را كه در دو آيه قبل بود - يعنى بى نتيجه كردن اعمال كفار، و اصلاح حال مؤ منين و تكفير گناهانشان - تعليل مى كند.
و اگر كلمه ((حق (( را مقيد كرد به جمله ((من ربهم (( براى اين است كه اشاره كند به اينكه آنچه منسوب به خدا است حق است و هيچ باطلى با خدا نسبت ندارد، و به همين جهت ، خودش متصدى اصلاح قلب مؤ منين شده ، چون طريق حقى كه مؤ منين مى پيمايند منتسب به خدا است . و اما كفار با آن اعمالى كه دارند خداى تعالى كارى به كارشان ندارد، چون كارشان منسوب به او نيست . و اما اينكه بى نتيجه كردن كارهاى آنان را به خدا نسبت داده معنايش اين است كه خدا اعمال آنان را به سوى نتيجه خوب و سعيد هدايت نمى كند. و در اين آيه اشاره اى است به اينكه تنها و تنها ملاك در سعادت و شقاوت انسان پيروى حق و پيروى باطل است ، علتش هم اين است كه حق به خدا انتساب دارد و باطل هيچ ارتباط و انتسابى به خدا ندارد.
و اگر كلمه ((حق (( را مقيد كرد به جمله ((من ربهم (( براى اين است كه اشاره كند به اينكه آنچه منسوب به خدا است حق است و هيچ باطلى با خدا نسبت ندارد، و به همين جهت ، خودش متصدى اصلاح قلب مؤ منين شده ، چون طريق حقى كه مؤ منين مى پيمايند منتسب به خدا است . و اما كفار با آن اعمالى كه دارند خداى تعالى كارى به كارشان ندارد، چون كارشان منسوب به او نيست . و اما اينكه بى نتيجه كردن كارهاى آنان را به خدا نسبت داده معنايش اين است كه خدا اعمال آنان را به سوى نتيجه خوب و سعيد هدايت نمى كند. و در اين آيه اشاره اى است به اينكه تنها و تنها ملاك در سعادت و شقاوت انسان پيروى حق و پيروى باطل است ، علتش هم اين است كه حق به خدا انتساب دارد و باطل هيچ ارتباط و انتسابى به خدا ندارد.
((كذلك يضرب اللّه للناس امثالهم (( - يعنى خداوند اوصاف آنان را عينا همان طور كه هست برايشان بيان مى كند. و اگر اسم اشاره اى را به كار برده كه مخصوص دور است براى بزرگ داشت مثلى است كه زده .
((كذلك يضرب اللّه للناس امثالهم (( - يعنى خداوند اوصاف آنان را عينا همان طور كه هست برايشان بيان مى كند. و اگر اسم اشاره اى را به كار برده كه مخصوص دور است براى بزرگ داشت مثلى است كه زده .
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۳۴۰ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۳۴۰ </center>
فَإِذَا لَقِيتُمُ الَّذِينَ كَفَرُوا فَضرْب الرِّقَابِ ...
فَإِذَا لَقِيتُمُ الَّذِينَ كَفَرُوا فَضرْب الرِّقَابِ ...
اين آيه نتيجه گيرى از سه آيه قبل است كه مؤ من و كافر را وصف مى كند، گويا فرموده : وقتى مؤ منين اهل حق باشند، و خدا آن انعامها را به ايشان بكند، و كفار، اهل باطل باشند، و خدا اعمالشان را خنثى و گمراه كند، پس ‍ مؤ منين بايد در هنگام برخورد با صف كفار با ايشان قتال كنند و اسير بگيرند تا حق كه هدف مؤ منين است زنده شود و زمين از لوث باطلى كه مسير كفار است پاك گردد.
اين آيه نتيجه گيرى از سه آيه قبل است كه مؤ من و كافر را وصف مى كند، گويا فرموده : وقتى مؤ منين اهل حق باشند، و خدا آن انعامها را به ايشان بكند، و كفار، اهل باطل باشند، و خدا اعمالشان را خنثى و گمراه كند، پس ‍ مؤ منين بايد در هنگام برخورد با صف كفار با ايشان قتال كنند و اسير بگيرند تا حق كه هدف مؤ منين است زنده شود و زمين از لوث باطلى كه مسير كفار است پاك گردد.


۱۶٬۲۸۸

ویرایش