گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۸ بخش۱۸: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
خط ۱۱۳: خط ۱۱۳:


==پاسخ از اشكال دوم ==
==پاسخ از اشكال دوم ==
و اما از اشكال دوم ممكن است همان جواب دوم از اشكال قبلى را داد، و گفت كه كلمه ((الا( به معناى ((سواى( است، چون گفتيم آدمى داراى دو مرگ است ، يكى مرگ اول كه آدمى را از دنيا به برزخ نقل مى دهد، و دوم مرگى كه آدمى را از برزخ به آخرت مى برد. و وقتى كلمه (الا( به معناى ((سواى (( باشد، و مجموعا جمله (الا الموته الاولى (( بدل از كلمه ((الموت (( باشد، آيه شريفه در اين سياق و اين مقام خواهد بود كه غير از مرگ اول را - يعنى مرگ دوم را كه همان مرگ برزخى است - نفى كند، و بفرمايد در بهشت آخرت اصلا مرگى نيست؛ نه مرگ اول و دنياى، براى اينكه آن را چشيدند، و نه غير آن كه مرگ برزخ باشد. با اين بيان علت تقييد موت به ((اولى (( روشن مى شود.
و اما از اشكال دوم، ممكن است همان جواب دوم از اشكال قبلى را داد، و گفت كه كلمه «إلّا» به معناى «سواى» است. چون گفتيم آدمى داراى دو مرگ است. يكى مرگ اول، كه آدمى را از دنيا به برزخ نقل مى دهد. و دوم، مرگى كه آدمى را از برزخ به آخرت مى برد. و وقتى كلمه «إلّا» به معناى «سواى» باشد، و مجموعا جمله «إلّا المَوتَةَ الأولى»، بَدَل از كلمه «الموت» باشد، آيه شريفه در اين سياق و اين مقام خواهد بود كه غير از مرگ اول را - يعنى مرگ دوم را كه همان مرگ برزخى است - نفى كند، و بفرمايد در بهشت آخرت اصلا مرگى نيست؛ نه مرگ اول و دنيایى. براى اين كه آن را چشيدند، و نه غير آن، كه مرگ برزخ باشد. با اين بيان، علت تقييد موت به «اولى» روشن مى شود.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۲۳۰ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۲۳۰ </center>
«'''و وقيهم عذاب الجحيم'''» - كلمه ((وقيهم (( مفرد ماضى از مصدر ((وقايت (( است ، كه به معناى حفظ هر چيز است از اينكه چيز ديگرى آن را اذيت كند و به آن ضرر بزند. پس معناى جمله اين است كه: خداوند ايشان را از عذاب دوزخ حفظ مى كند. در اين آيه شريفه بعد از آنكه مردن را از بهشتيان نفى كرد، و به عبارتى ديگر فرمود كه ((بهشتيان به وسيله مرگ از آن عالم به عالمى ديگر منتقل نمى شوند(( اينك در آخر آيه مى فرمايد: از حالت تنعم و سعادت در بهشت ، به حالت شقاوت و عذاب در جهنم نيز منتقل نمى گردند تا هر دو قسم انتقال را تكميل كرده باشد، هم انتقال مكانى را و هم انتقال حالى را.
«'''وَ وَقَيهُم عَذَابَ الجَحِيم'''» - كلمۀ «وَقيهم»، مفرد ماضى از مصدر «وقايت» است، كه به معناى حفظ هر چيز است از اين كه چيز ديگرى آن را اذيت كند و به آن ضرر بزند. پس معناى جمله اين است كه: خداوند ايشان را از عذاب دوزخ حفظ مى كند. در اين آيه شريفه، بعد از آن كه مُردن را از بهشتيان نفى كرد، و به عبارتى ديگر فرمود كه «بهشتيان به وسيله مرگ از آن عالَم به عالَمى ديگر منتقل نمى شوند»، اينك در آخر آيه مى فرمايد: از حالت تنعم و سعادت در بهشت، به حالت شقاوت و عذاب در جهنم نيز منتقل نمى گردند، تا هر دو قسم انتقال را تكميل كرده باشد، هم انتقال مكانى را و هم انتقال حالى را.


«'''فَضلاً مِّن رَّبِّك ذَلِك هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ'''»:
«'''فَضلاً مِّن رَّبِّك ذَلِك هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ'''»:


اين جمله ، جمله اى است حاليه از كرامت و نعمتى كه قبلا ذكر شده بود. ممكن هم هست مفعول مطلق و يا مفعول له باشد. در هر صورت چه حال باشد و چه مفعول مطلق، و چه مفعول له اين معنا را افاده مى كند كه آن كرامت و نعمت كه گفته شد فضلى است از ناحيه خدا، نه اينكه بندگان خدا از او چنين چيزى را طلب كار باشند، و آنچنان مستحق آن باشند كه خدا بر خود لازم و واجب بداند كه آن بهشت را به عنوان پاداش به ايشان بدهد، براى اينكه خدا مالك است ، مالكى غير مملوك، و هيچ چيزى و هيچ موجودى مالك حقى كه آن را از خدا طلب كند نيست تا خدا را محكوم به دادن آن حق كند، بلكه داستان نعمت بهشت تنها وعده اى است كه خدا به بندگان صالحش داده، و اين خود او است كه فرموده خدا خلف وعده نمى كند. و ما در بحث هاى گذشته بحث مفصل اين معنا را گذرانديم.
اين جمله، جمله اى است حاليه از كرامت و نعمتى كه قبلا ذكر شده بود. ممكن هم هست مفعول مطلق و يا مفعولٌ له باشد. در هر صورت، چه حال باشد و چه مفعول مطلق، و چه مفعولٌ له، اين معنا را افاده مى كند كه آن كرامت و نعمت كه گفته شد، فضلى است از ناحيه خدا. نه اين كه بندگان خدا از او چنين چيزى را طلبكار باشند، و آن چنان مستحق آن باشند كه خدا بر خود لازم و واجب بداند كه آن بهشت را به عنوان پاداش به ايشان بدهد. براى اين كه خدا مالك است، مالكى غير مملوك، و هيچ چيزى و هيچ موجودى، مالكِ حقى كه آن را از خدا طلب كند، نيست؛ تا خدا را محكوم به دادن آن حق كند. بلكه داستان نعمت بهشت، تنها وعده اى است كه خدا به بندگان صالحش داده، و اين خود اوست كه فرموده: «خدا، خُلف وعده نمى كند». و ما در بحث هاى گذشته، بحث مفصل اين معنا را گذرانديم.


كلمه ((فوز(( به معناى ظفر يافتن به مقصود است ، و اگر بهشت را پيروزى و فوزى عظيم خوانده ، بدين جهت است كه آخرين سعادتى است كه آدمى بدان نائل مى شود.
كلمه «فوز»، به معناى ظفر يافتن به مقصود است، و اگر بهشت را پيروزى و فوزى عظيم خوانده، بدين جهت است كه آخرين سعادتى است كه آدمى بدان نائل مى شود.


«'''فَإِنَّمَا يَسرْنَاهُ بِلِسانِك لَعَلَّهُمْ يَتَذَكرُونَ'''»:
«'''فَإِنَّمَا يَسَّرْنَاهُ بِلِسانِكَ لَعَلَّهُمْ يَتَذَكرُونَ'''»:


مضمون اين آيه به خاطر حرف ((فاء(( كه در اول آن در آمده، نتيجه و فرع همه مطالب گذشته - از اول سوره تا اينجا - مى باشد، و در حقيقت اين مضمون خلاصه و نتيجه گيرى از همه آن مطالب است. كلمه ((يسرنا(( صيغه متكلم مع الغير، از فعل ماضى از مصدر ((تيسير(( است، و ((تيسير(( كه مصدر باب تفعيل است به معناى آسان كردن است، و ضمير در ((يسرناه (( به كتاب برمى گردد. و خطاب در ((بلسانك (( به رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم) است ، كه لسانش عربى است .
مضمون اين آيه به خاطر حرف «فاء» - كه در اول آن در آمده - نتيجه و فرع همه مطالب گذشته - از اول سوره تا اين جا - مى باشد، و در حقيقت، اين مضمون خلاصه و نتيجه گيرى از همه آن مطالب است. كلمه «يَسّرنَا»، صيغه متكلم مع الغير، از فعل ماضى از مصدر «تيسير» است، و «تيسير» - كه مصدر باب تفعيل است - به معناى آسان كردن است، و ضمير در «يَسّرنَاهُ» به كتاب بر مى گردد. و خطاب در «بِلِسَانِكَ» به رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم» است، كه لسانش عربى است.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۲۳۱ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۲۳۱ </center>
مى فرمايد: ما فهم قرآن را با زبان و بيان خود تو كه زبانى عربى است آسان كرديم تا شايد ايشان - يعنى قوم تو - متذكر شوند. در نتيجه آيه مورد بحث قريب المعنى با آيه ((انا جعلناه قرانا عربيالعلكم تعقلون (( مى باشد.
مى فرمايد: ما فهم قرآن را با زبان و بيان خود تو - كه زبانى عربى است - آسان كرديم تا شايد ايشان - يعنى قوم تو - متذكر شوند. در نتيجه آيه مورد بحث، قريب المعنى با آيه «إنّا جَعَلنَاهُ قُرآناً عَرَبِيّاً لَعَلّكُم تَعقِلُون» مى باشد.


ولى بعضى از مفسرين گفته اند: مراد از تيسير كتاب به لسان رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم)، اين است كه با اينكه آن جناب امى و درس ناخوانده بود، قرآن را بر زبانش جارى ساخت تا آيت و معجزه اى بر صدق نبوتش باشد. ولى اين معنا از سياق قبلى كه گفتيم خلاصه مطالب سوره است بعيد است .
ولى بعضى از مفسران گفته اند: مراد از تيسير كتاب به لسانِ رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم»، اين است كه با اين كه آن جناب اُمّى و درس ناخوانده بود، قرآن را بر زبانش جارى ساخت تا آيت و معجزه اى بر صدق نبوتش باشد. ولى اين معنا از سياق قبلى كه گفتيم خلاصه مطالب سوره است، بعيد است.


«'''فَارْتَقِب إِنَّهُم مُّرْتَقِبُونَ'''»:
«'''فَارْتَقِب إِنَّهُم مُّرْتَقِبُونَ'''»:


گويا اين جمله نيز - بخاطر حرف فايى كه با آن ابتداء شده - متفرع بر همان چيزى است كه آيه قبلى متفرع بر آن بود. و حاصل معنا چنين است: ما قرآن را به وسيله عربيت آسان كرديم به اين اميد كه مردم متذكر شوند، ولى متذكر نشدند، بلكه همچنان در شك خود سرگرم بازى هستند، و منتظر عذابى هستند كه براى تكذيب كنندگان مفرى از آن نيست ، پس منتظر آن عذاب باش، همچنان كه خود آنان منتظرش هستند.
گويا اين جمله نيز - به خاطر حرف فايى كه با آن ابتداء شده - متفرع بر همان چيزى است كه آيه قبلى متفرع بر آن بود. و حاصل معنا چنين است: ما قرآن را به وسيله عربيت آسان كرديم، به اين اميد كه مردم متذكر شوند، ولى متذكر نشدند، بلكه همچنان در شك خود سرگرم بازى هستند، و منتظر عذابى هستند كه براى تكذيب كنندگان، مفرّى از آن نيست. پس منتظر آن عذاب باش، همچنان كه خود آنان منتظرش هستند.
و اينكه آنان را منتظر خوانده، از باب استهزاء به ايشان است. يكى از حرف هاى بى ربطى كه در تفسير اين آيه گفته اند اين است كه: اين آيه نسخ شده ، چون دستور متباركه با كفار را مى دهد، و آيه جهاد آن را نسخ كرده است.


بحث روايتى
و اين كه آنان را منتظر خوانده، از باب استهزاء به ايشان است. يكى از حرف هاى بى ربطى كه در تفسير اين آيه گفته اند، اين است كه: اين آيه نسخ شده، چون دستور متاركه با كفار را مى دهد، و آيه جهاد آن را نسخ كرده است.


(رواياتى درباره «تبع»، «شفاعت» و...)
«'''بحث روايتى'''»


در مجمع البيان در ذيل آيه ((اهم خير ام قوم تبع (( مى گويد: سهل بن ساعد از رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله وسلم) روايت كرده كه فرموده: تبع را ناسزا مگوييد، چون او اسلام آورده بود.
بحث روایتی: رواياتى درباره «تبع»، «شفاعت» و...


مؤلف: اين معنا در الدر المنثور هم از ابن عباس ، و نيز از ابن عساكر، از عطاء بن ابى رباح ، از رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله وسلم ) روايت شده.
در مجمع البيان، در ذيل آيه «أهُم خَيرٌ أم قَومُ تُبّعٍ» مى گويد: سهل بن ساعد، از رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم» روايت كرده كه فرموده: «تُبّع» را ناسزا مگوييد، چون او اسلام آورده بود.
 
مؤلف: اين معنا در الدر المنثور هم از ابن عباس، و نيز از ابن عساكر، از عطاء بن ابى رباح، از رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم» روايت شده.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۲۳۲ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۲۳۲ </center>
و نيز در همان كتاب آمده كه: وليد بن صبيح از امام صادق (عليه السلام) روايت كرده كه فرمود: تبع به اوس و خزرج گفت شما در اين سرزمين منزل كنيد تا شايد ظهور اين پيامبر را درك كنيد، من نيز اگر درك كنم به خدمتش درمى آيم و با او خروج مى كنم .
و نيز در همان كتاب آمده كه: وليد بن صبيح، از امام صادق «عليه السلام» روايت كرده كه فرمود: «تبع»، به اوس و خزرج گفت: شما در اين سرزمين منزل كنيد، تا شايد ظهور اين پيامبر را درك كنيد. من نيز اگر درك كنم، به خدمتش درمى آيم و با او خروج مى كنم.
 
و در الدر المنثور است كه ابونعيم - در كتاب دلائل - از عبداللّه بن سلام روايت كرده كه گفت: تبع از دنيا نرفت تا آن كه نبوت رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم» را تصديق كرد. چون يهوديان (كه از شام به مدينه آمده و بدان جا مهاجرت كرده بودند، تا ظهور آن جناب را درك كنند)، جريان نبوت آن جناب را به وى گفته بودند.


و در الدر المنثور است كه ابونعيم - در كتاب دلائل - از عبداللّه بن سلام روايت كرده كه گفت : تبع از دنيا نرفت تا آنكه نبوت رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله وسلم) را تصديق كرد، چون يهوديان (كه از شام به مدينه آمده بودند، و بدانجا مهاجرت كرده بودند، تا ظهور آن جناب را درك كنند) جريان نبوت آن جناب را به وى گفته بودند.
مؤلف: اخبار در داستان «تبع» بسيار زياد است، و در بعضى از آن ها آمده: او، اولين كسى بود كه براى كعبه، پوششى درست كرد.


مؤلف: اخبار در داستان تبع بسيار زياد است، و در بعضى از آنها آمده: او اولين كسى بود كه براى كعبه پوششى درست كرد.
و در كافى، به سند خود، از زيد شحّام روايت كرده كه گفت: امام صادق «عليه السلام»، در شب جمعه اى كه در خدمتش به راهى مى رفتيم، به من فرمود: امشب، شب جمعه است، قرآنى بخوان. من اين آيه را خواندم: «إنّ يَومَ الفَصلِ مِيقَاتُهُم أجمَعِين * يَومَ لا يُغنِى مَولىً عَن مَولىً شيئاً وَ لا هُم يُنصَرُون إلّا مَن رَحِمَ اللّه». حضرت صادق «عليه السلام» فرمود: به خدا سوگند، استثنا شدگان، ماييم كه به درد مردم مى خوريم.


و در كافى به سند خود از زيد شحام روايت كرده كه گفت: امام صادق (عليه السلام) در شب جمعه اى كه در خدمتش به راهى مى رفتيم به من فرمود: امشب شب جمعه است، قرآنى بخوان. من اين آيه را خواندم: ((ان يوم الفصل ميقاتهم اجمعين يوم لا يغنى مولى عن مولى شيئا و لا هم ينصرون الا من رحم اللّه ((. حضرت صادق (عليه السلام ) فرمود: به خدا سوگند استثناء شدگان ماييم كه به درد مردم مى خوريم.
مؤلف: اين روايت به مساله شفاعت اشاره مى كند و معلوم است كه مستثنا منه را، مولاى اولى گرفته است.


مؤلف: اين روايت به مساءله شفاعت اشاره مى كند و معلوم است كه مستثنا منه را مولاى اولى گرفته است.
و در تفسير قمى آمده كه: قرآن سپس فرموده «إنّ شَجَرةَ الزّقُومِ طَعَامُ الأثِيم»، و اين آيه در باره ابوجهل بن هشام نازل شده. و امام در باره جمله «كَالمُهلِ» فرموده: يعنى مس ذوب شده. «يَغلِى فِى البُطُونِ كَغَلىِ الحَمِيم»  يعنى مانند آبى كه در نهايت درجه جوشش و غليان است.


و در تفسير قمى آمده كه: قرآن سپس فرموده ((ان شجره الزقوم طعام الاثيم (( و اين آيه در باره ابوجهل بن هشام نازل شده. و امام در باره جمله ((كالمهل (( فرموده: يعنى مس ذوب شده. ((يغلى فى البطون كغلى الحميم (( يعنى مانند آيى كه در نهايت درجه جوشش و غليان است.
مؤلف: از طرق اهل سنت نيز رواياتى رسيده كه مؤيد اين معنا است، كه آيه شريفه در باره ابوجهل نازل شده است.


مؤلف: از طرق اهل سنت نيز رواياتى رسيده كه مؤيد اين معنا است كه آيه شريفه در باره ابوجهل نازل شده است.
<center> ''' * * * ''' </center>


سوره جاثيه
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۲۳۳ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۲۳۳ </center>
<span id='link158'><span>
<span id='link158'><span>
<center> «'''سوره جاثیه'''» </center>


==آيات ۱ - ۱۳، سوره جاثيه ==
==آيات ۱ - ۱۳، سوره جاثيه ==
۱۶٬۹۰۷

ویرایش