روایت:الکافی جلد ۱ ش ۸۸۷
آدرس: الكافي، جلد ۱، كِتَابُ الْحُجَّة
علي بن ابراهيم عن الحسن بن موسي الخشاب عن عبد الله بن موسي عن عبد الله بن بكير عن زراره قال سمعت ابا عبد الله ع يقول :
الکافی جلد ۱ ش ۸۸۶ | حدیث | الکافی جلد ۱ ش ۸۸۸ | |||||||||||||
|
ترجمه
کمره ای, اصول کافی ترجمه کمره ای جلد ۲, ۵۶۳
زراره گويد: از امام صادق (ع) شنيدم مىفرمود: براى آن پسر بچه، پيش از قيام و ظهورش غيبتى بايست، گويد: گفتم: چرا؟ فرمود: بيم دارد، و به شكم خود اشاره كرد، سپس فرمود: اى زراره او است كه انتظارش را بايد كشيد، او است كه در ولادتش ترديد شود، برخى گويند پدرش بىجانشين مرد، برخى گويند در شكم مادر بود كه پدرش مرد، برخى گويند دو سال پيش از مرگ پدر به دنيا آمد، او است منتظر، جز اين كه خدا عز و جل دوست دارد شيعه را بيازمايد، در اين جا است اى زراره كه باطل خواهان به شك اندر شوند، گويد: گفتم: قربانت، اگر به اين دوره رسيدم چه بايد كرد؟ فرمود: اى زراره وقتى به اين دوره رسيدى، اين دعا را بخوان: «بار خدايا خودت را به من بشناسان زيرا تو اگر خود را به من نشناسانى، من رسولت را نشناسم، بار خدايا رسول خود را به من بشناسان زيرا اگر تو رسول خود را به من نشناسانى حجت تو را نشناسم، بار خدايا حجت خود را به من بشناسان زيرا اگر تو حجت خود را به من نشناسانى از دينم به در شوم و گمراه گردم». سپس فرمود: اى زراره به ناچار بايد در مدينه پسر بچهاى كشته شود، گفتم: قربانت، همان نيست كه قشون سفيانى او را بكشند؟ فرمود: نه، ولى قشون آل بنى فلان او را بكشند، بيايد تا در مدينه در آيد و آن پسر بچه را بگيرد و بكشد، چون از راه خود سرى و عدوان و ستم او را بكشد ديگر مهلتشان به سر آيد، در اين هنگام توقع فرج داشته باش ان شاء الله.
مصطفوى, اصول کافی ترجمه مصطفوی جلد ۲, ۱۳۴
زراره گويد: شنيدم امام صادق عليه السلام ميفرمود: براى آن جوان پيش از آنكه قيام كند، غيبتى است، عرضكردم: چرا؟ فرمود: ميترسد- و با دست اشاره بشكم خود كرد- (يعنى ميترسد شكمش را پاره كنند) سپس فرمود: اى زراره! اوست كه چشم براهش باشند، و اوست كه در ولادتش ترديد شود: برخى گويند: پدرش بدون فرزند مرد، و برخى گويند: در شكم مادر بود (كه پدرش وفات يافت و سپس هم بدنيا نيا؟؟ مد) و برخى گويند: دو سال پيش از وفات پدرش متولد شد و اوست كه در انتظارش باشند ولى خداى عز و جل دوست دارد شيعه را بيازمايد» در زمان (غيبت) است اى زراره كه اهل باطل شك ميكنند، زراره گويد: من عرضكردم، قربانت، اگر من بآن زمان رسيدم چكار كنم؟ فرمود: اى زراره: اگر بآن زمان رسيدى، با اين دعا از خدا بخواه: «خدايا خودت را بمن بشناسان، زيرا اگر تو خودت را بمن نشناسانى، من رسولت را نشناسم (براى اينكه هر كس خدا را شناخت، بر او لازم ميداند، كه از راه لطف بندگانش را هدايت كند و كسى كه خدا را نشناخت، فرستاده او را هم نميشناسد) خدايا تو پيغمبرت را بمن بشناسان، زيرا اگر تو پيغمبرت را بمن نشناسانى، من حجت ترا نشناسم (براى اينكه امام جانشين پيغمبر و دست نشانده او بدستور خداست و مقام و ارزش جانشين مربوط بمقام و ارزش جانشين گذار است از اين جهت شيعه ميگويد: امام بايد از لحاظ علم و عمل و اخلاق و عصمت مانند پيغمبر باشد) خدايا حجت خود را بمن بشناسان، زيرا اگر تو حجتت را بمن نشناسانى، از طريق دينم گمراه ميشوم. سپس فرمود: اى زراره! بناچار جوانى در مدينه كشته مىشود، عرضكردم: قربانت، مگر لشكر سفيانى او را نميكشند؟ فرمود: نه، بلكه او را لشكر آل بنى فلان بكشند، آن لشكر مىآيد تا وارد مدينه مىشود و آن جوان را ميگيرد و ميكشد، پس چون او را از روى سركشى و جور و ستم بكشد، مهلتشان بسر آيد، در آن هنگام اميد فرج داشته باش ان شاء اللَّه (مقصود از اين جوان گويا همان نفس زكيه است. كه در علائم ظهور روايت شده است).
محمدعلى اردكانى, تحفة الأولياء( ترجمه أصول كافى) - جلد ۲, ۱۷۱
على بن ابراهيم، از حسن بن موسى خشّاب، از عبداللَّه بن موسى، از عبداللَّه بن بُكير، از زراره روايت كرده است كه گفت: شنيدم از امام جعفر صادق عليه السلام كه مىفرمود: «به درستى كه آن پسر را غيبتى باشد، پيش از آنكه به امر امامت قيام نمايد». زراره مىگويد كه: عرض كردم: چرا غايب مىشود؟ فرمود كه: «مىترسد» و به دست خود اشاره به شكمش فرمود (يعنى: مىترسد كه شكم او را بشكافند). بعد از آن، فرمود كه: «اى زراره، و اوست كه انتظار برده شود، و او همان است كه در ولادتش شك خواهد شد. بعضى از ايشان كسانى هستند كه مىگويند: پدرش مُرد، بى آنكه فرزندى از او مانده باشد. و بعضى از ايشان كسانى هستند كه مىگويند كه: حمل است (يعنى: در وقت وفات پدر و در شكم مادر است). و از جمله ايشان كسانى هستند كه مىگويند: دو سال پيش از وفات پدرش، متولّد شده. و اوست كه انتظارش مىبرند، مگر اينكه خداى عزّوجلّ دوست مىدارد كه شيعيان را بيازمايد. پس در آن هنگام تباهكاران و كجروان، در شكّ افتند. اى زراره، هر گاه آن زمان را دريابى، اين دعا را بخوان: اللّهمّ عرِّفنى نفسك فإنّك إن لمْ تُعرِّفنى نفسَك لم أعرِف نبيَّك.
اللّهمّ عرِّفنى رسولَك فإنّكَ إن لمْ تُعرِّفنى رسولَك، لم أعرفْ حُجّتك. اللّهمّ عرِّفنى حُجّتَك، فإنّك إن لمْ تُعرِّفنى حُجّتَك، ضللتُ عن دينى، يعنى: بار خدايا، خويش را به من بشناسان. پس به درستى كه تو اگر خويش را به من نشناسانى، پيغمبر تو را نشناسم. خداوندا، رسول خود را به من بشناسان، پس به درستى كه تو اگر رسول خود را به من نشناسانى، حجّت تو را نشناسم. خداوندا، حجّت خود را به من بشناسان، پس به درستى كه تو اگر حجّت خود را به من نشناسانى، از دين خويش گمراه مىشوم».
بعد از آن فرمود كه: «اى زراره، چارهاى نيست از كشته شدن پسرى در مدينه». عرض كردم كه: فداى تو گردم، آيا چنان نيست كه لشكر سفيانى او را بكشند؟ فرمود: «نه، وليكن لشكر اولاد بنى فلان او را خواهند كشت. مىآيند تا داخل مدينه مىشوند، پس آن پسر را مىگيرند و به قتل مىرسانند، و چون او را از روى بغى و عدوان و ظلم بكشند، خدا ايشان را مهلت ندهد. پس در آن هنگام بُردن اندوه را توقّع داشته باش. انشاءاللَّه».