روایت:الکافی جلد ۱ ش ۱۳۳۸
آدرس: الكافي، جلد ۱، كِتَابُ الْحُجَّة
اسحاق قال حدثني محمد بن الحسن بن شمون قال :
الکافی جلد ۱ ش ۱۳۳۷ | حدیث | الکافی جلد ۱ ش ۱۳۳۹ | |||||||||||||
|
ترجمه
کمره ای, اصول کافی ترجمه کمره ای جلد ۳, ۵۰۵
محمد بن حسن بن شمون گويد: به ابى محمد (امام عسكرى ع) نوشتم و در خواست كردم از او كه براى درد چشمم به درگاه خدا دعا كند، يك چشمم رفته بود و چشم ديگرم در آستانه از ميان رفتن بود، در پاسخ نوشت: خدا چشمت را برايت نگهدارد، آن چشم درستم خوب شد و در آخر نامه نوشته بود: خدا به تو أجر دهد و ثواب نيك، از اين جمله غمنده شدم و ندانستم كه كسى از خاندانم مُرده باشد، و چون چند روز گذشت خبر مرگ پسرم طيب به من رسيد و دانستم كه سر سلامتى براى او بوده است
مصطفوى, اصول کافی ترجمه مصطفوی جلد ۲, ۴۴۳
محمد بن حسن گويد: بحضرت ابى محمد عليه السلام نوشتم و تقاضا كردم براى درد چشمم دعا بفرمايد، در حالى كه يك چشمم از ميان رفته بود و چشم ديگرم هم نزديك برفتن بود، حضرت بمن نوشت: خدا چشمت را برايت نگهدارد [نگهداشت] پس چشم درستم بهبودى يافت و در آخر نامه نوشته بود: خدا بتو اجر و ثواب نيكو دهد، «۲» من از آن جهت اندوهگين شدم و خبر نداشتم كه كسى از خاندانم مرده باشد، چند روز كه گذشت، خبر مرگ پسرم طيب بمن رسيد، دانستم سر سلامتى حضرت براى او بوده. __________________________________________________
(۱) برذون غالبا باسبى گويند كه هيچ يك از پدر و مادر او عربى نباشند، و منتهى الارب گويد:
برذون اسب تاتارى است.
(۲)- اين جمله را در عربى هنگام تسليت و تعزيت گويند.
محمدعلى اردكانى, تحفة الأولياء( ترجمه أصول كافى) - جلد ۲, ۷۴۳
اسحاق روايت كرده و گفته است كه: حديث كرد مرا محمد بن حسن بن شمّون و گفت كه: به امام حسن عسكرى عليه السلام نوشتم و از آن حضرت سؤال كردم كه خدا را بخواند و براى من دعا كند، به جهت درد چشمى كه داشتم و يكى از چشمهاى من از كار رفته و ضايع شده بود، و چشم ديگر در شُرُف رفتن و نزديك به ضايع شدن بود. حضرت به من نوشت كه: «خدا چشم تو را بر تو حبس كند و نگذارد كه برود». پس آن چشم درست به حال آمد. و در آخر آن نامه نوشته بود كه: «خدا تو را مزد دهد و ثواب تو را نيكو گرداند» و من به جهت اين عبارت، بسيار غمناك شدم؛ چه اين عبارت دلالت بر تعزيه و پُرسه دادن دارد. راوى مىگويد كه: در كسان خويش كسى را نداشتم كه مرده باشد و چون بعد از چند روزى شد، خبر وفات پسرم طيّب به من رسيد، پس دانستم كه آن تعزيه از براى او بوده است.