حَج
ریشه کلمه
- حجج (۳۳ بار)
قاموس قرآن
قصد. (قاموس) طبرسى فرمايد: آن در لغت به معنى قصد پى در پى و در شريعت قصد خانه خداست براى عمل... [بقره:158] هر كه بيت را قصد كند (عمل حجّ آورد) يا عمره انجام دهد بر او گناهى نيست كه بر صفا و مروه طواف كند. راغب در مفردات قرآن گفته كه: حجّ به فتح اوّل مصدر و به كسر اوّل اسم است. صحاح و قاموس نيز چنين گفته است در اقرب الموارد گويد: حجّ به كسر اوّل لغتى است در حجّ (به فتح اوّل) بعضى گفتهاند به فتح اوّل اسم و به كسر اوّل مصدر است . تدبّر در آيات قرآن نشان مىدهد كه حجّ به فتح اوّل استعمال شده و به كسر اوّل مصدر، چنانكه اقرب الموارد نقل كرده است مثل [بقره:197]، [بقره:196]، [بقره:189]، [بقره:196] در اين آيات چنانكه مىبينيم، حجّ اسم است و منظور ار آن اعمال حجّ است . ولى در آيه [آل عمران:97] مصدر به كار رفته است يعنى براى خداست بر مردم قصد بيت و اعمال حجّ آوردن كسى كه قدرت رفتن داشته باشد. حاجّ در آيه [توبه:19] مفرد و به معنى زائر و قاصد بيت است و مراد از آن مطلق زائر مىباشد . حجّ اكبر [توبه:3] مراد از حجّ اكبر چيست؟ در الميزان آمده: درباره يوم الحجّ الاكبر اقوالى است يكى آنكه آن يوم نحر در سال نهمّ هجرت بود كه مسلمين و مشركين جمع شدند و بعد از آن مشركين حجّ نياوردند، روايات اهل بيت عليه السلام اين قول را تأييد مىكند و اعتبار نيز بر آن مساعد است كه آن بزرگترين روزى بود كه هر دو فريق در منى جمع شدند (على هذا حجّ اكبر يك دفعه بيشتر نبوده است) از اهل سنّت نيز رواياتى رسيده و حاصل عمده آنها اين است كه حجّ اكبر اسم روز قربانى است على هذا در هر سال تكرار مىشود . از جمله اقوال اينكه آن، روز عرفه است. از جمله آنكه روز دوّم نحر است و نيز تمام ايّام حجّ را گفتهاند (الميزان به اختصار) . در تفسير برهان ذيل روايت فضيل بن عياض از امام صادق عليه السلام چنين است: پس معناى اين لفظ (حجّ اكبر) چيست؟ فرمود: اكبر ناميده شد زيرا سالى بود كه در آن مسلمين و مشركين هر دو حجّ آوردند و بعد از آن مشركين حجّ نياوردند. طبرسى درباره آن سه قول نقل كرده كه دوّمى همان قول الميزان است . [انعام:149] راغب گويد حجّت دليلى است كه مقصود را روشن مىكند. بگو دليل كامل براى خداست اگر ميخواست همه را هدايت مىكرد على هذا محاجّه به معنى حجّت آوردن، آنست كه هر يك بخواهد با حجّت خود ديگرى از دليل خود منصرف كند چنانكه راغب گفته است . در آياتى نظير [بقره:258] [آل عمران:61] ظاهراً مراد مطلق محاجّه. مخاصمه و جدل است زيرا باطل و كافر دليلى روشن ندارد تا حجّت به معناى واقعى باشد و اين معنى در آياتى مانند [بقره:139] و غيره حتمى است . حجّت به معناى اصلى آن، همان برهان است كه در بعضى از آيات آمده است [نساء:174] رجوع شود به «برهان». [شورى:16]. پى بردن به وجود خدا و اثبات او از راه علّت معلول فطرى انسان بر هستى خدا پايه گذارى شده است لذا هر كه درباره وجود خدا يا دين او مخامصه كند بعد از آنكه فطرتش آن را اجابت و قبول مىكند، حجّت چنين كسى در پيش خدا بى اثر و خودش مورد غضب و عذاب خداست، اين است معنى آيه، چنانكه مدلول آيه [شمس:7-8] و همچنين مضمون آيه [روم:30] است . خيلى بعيد به نظر مىرسد كه مراد قبئل كردن عدّهاى از مردم باشد و خدا بفرمايد: چون عدّهاى خدا را پذيرفتهاند پس هر كه نپذيرد مورد غضب است زيرا مطلق پذيرد مورد غضب است زيرا مطلق پذيرفته شدن يك چيز دليل حقّانيّت آن نمىشود چه بسا باطل كه عدّهاى آن را پذيرفتهاند اللهم اينكه مراد پذيرفتن عدّهاى از مردم پاك و سليم النفس باشد مثل پيامبران كه روى فطرت خدادادى پذيرفتهاند، در اين صورت برگشت آن تقريباً به آنچه ماگفتيم است . * [قصص:27] در الميزان هست: حجج جمع حجّة است و مراد ار ان سال است به اعتبار آنكه در هر سال يك حجّ هست و از آن بدست ميايد كه در آن زمان حجّ بيت كه از شريعت حضرت ابراهيم عليه السلام مىباشد در نزدشان معمول بوده است . در الميزان از تفسير عيّاشى نقل شده «سُئِلَ اَبو عبداللّه عليه السلام عَنِ الْبَيْتِ كانَ يُحَجَّ قَبْلَ اَنْ يُبْعَثُ النَّبىُّ (ص) قالَ نَعَمْ وَ تَصْديقُهُ فى الْقُرآنِ قَوْلُ شُعَيْبٍ حينَ قالَ لِموسى حَيْثُ تَزَوَّجَ «عَلى اَنْ تَأْجُرَ ثَمانِىَ حِجَجٍ» وَ لَمْ يَقُلْ ثَمانِىَ سِنينٍ». معنى آيه چنين است: من مىخواهم يكى از دو دخترم را به تو تزويج كنم بر اينكه خودت را هشت سال بر من اجير كنى .