تفسیر:نمونه جلد۹ بخش۵۳

از الکتاب
→ صفحه قبل صفحه بعد ←



تفسير نمونه جلد ۹ صفحه ۹۶

آيه ۴۰-۴۳

آيه و ترجمه

حَتى إِذَا جَاءَ أَمْرُنَا وَ فَارَ التَّنُّورُ قُلْنَا احْمِلْ فِيهَا مِن كلٍّ زَوْجَينِ اثْنَينِ وَ أَهْلَك إِلا مَنْ سبَقَ عَلَيْهِ الْقَوْلُ وَ مَنْ ءَامَنَ وَ مَا ءَامَنَ مَعَهُ إِلا قَلِيلٌ(۴۰)

  • وَ قَالَ ارْكبُوا فِيهَا بِسمِ اللَّهِ مجْراهَا وَ مُرْساهَا إِنَّ رَبى لَغَفُورٌ رَّحِيمٌ(۴۱)

وَ هِىَ تجْرِى بِهِمْ فى مَوْجٍ كالْجِبَالِ وَ نَادَى نُوحٌ ابْنَهُ وَ كانَ فى مَعْزِلٍ يَبُنىَّ ارْكب مَّعَنَا وَ لا تَكُن مَّعَ الْكَفِرِينَ(۴۲) قَالَ سئَاوِى إِلى جَبَلٍ يَعْصِمُنى مِنَ الْمَاءِ قَالَ لا عَاصِمَ الْيَوْمَ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ إِلا مَن رَّحِمَ وَ حَالَ بَيْنهُمَا الْمَوْجُ فَكانَ مِنَ الْمُغْرَقِينَ(۴۳) ترجمه : ۴۰ - (اين وضع همچنان ادامه يافت ) تا فرمان ما فرا رسيد و تنور جوشيدن گرفت ، (به نوح ) گفتيم از هر جفتى از حيوانات (نر و ماده ) يك زوج در آن (كشتى ) حمل كن ، همچنين خاندانت را مگر آنها كه قبلا وعده هلاك آنان داده شده (همسر نوح و يكى از فرزندانش ) و همچنين مؤ منان را، اما جز عده كمى به او ايمان نياوردند ۴۱ - او گفت بنام خدا بر آن سوار شويد و به هنگام حركت و توقف آن ياد او كنيد، كه پروردگارم آمرزنده و مهربان است . ۴۲ - و او آنها را از لابلاى امواجى همچون كوهها حركت ميداد، (در اين هنگام ) نوح فرزندش را كه در گوشه اى قرار داشت فرياد زد، پسرم : همراه ما سوار شو و با كافران مباش : ۴۳ - گفت به كوهى پناه مى برم تا مرا از آب حفظ كند، گفت امروز هيچ حافظى در برابر فرمان خدا نيست ، مگر آن كس را كه او رحم كند، در اين هنگام موجى در ميان آندو حائل شد و او در زمره غرق شدگان قرار گرفت

تفسير نمونه جلد ۹ صفحه ۹۷

تفسير : طوفان شروع مى شود در آيات گذشته ديديم كه چگونه نوح و مؤ منان راستين دست به ساختن كشتى نجات زدند و تن به تمام مشكلات و سخريه هاى اكثريت بى ايمان مغرور دادند، و خود را براى طوفان ، همان طوفانى كه سطح زمين را از لوث مستكبران بى ايمان پاك مى كرد، آماده ساختند: آيات مورد بحث سومين فراز اين سرگذشت يعنى چگونگى نزول عذاب را بر اين قوم ستمگر به طرز گويائى تشريح مى كند. نخست مى گويد: «اين وضع همچنان ادامه داشت تا فرمان ما صادر شد و طلايع عذاب آشكار گشت و آب از درون تنور جوشيدن گرفت »! (حتى اذا جاء امرنا و فار التنور). «تنور» (با تشديد نون ) همان معنى را مى بخشد كه «تنور» در فارسى متداول امروز يعنى محلى كه نان در آن پخت و پز مى شود. در اينكه جوشيدن آب از تنور چه تناسبى با مساءله نزديك شدن طوفان دارد مفسران در آن گفتگو بسيار كرده اند. بعضى گفته اند جوشيدن آب از درون تنور يك نشانه الهى بوده است براى نوح ، تا او متوجه جريان شود و خود و يارانش با وسائل و اسباب لازم بر كشتى سوار شوند. گروهى ديگر احتمال داده اند كه تنور در اينجا در معنى مجازى و كنائى استعمال شده ، اشاره به اينكه تنور خشم و غضب پروردگار فوران پيدا كرد و شعله ور شد، و اين به معنى نزديك شدن عذاب كوبنده الهى است ، اين تعبير در فارسى و هم در زبان عربى آمده است كه شدت غضب را تشبيه به فوران آتش مى كنند.

تفسير نمونه جلد ۹ صفحه ۹۸

ولى اين احتمال قويتر به نظر مى رسد كه تنور به معنى حقيقى و معروف آن باشد و منظور از آن ، تنور خاصى هم نباشد بلكه منظور بيان اين نكته است هنگامى كه آب از درون تنور كه معمولا مركز آتش است جوشيدن گرفت نوح و يارانش متوجه شدند اوضاع به زودى ديگرگون مى شود و انقلاب و تحول نزديك است «آب كجا و آتش كجا»؟! به تعبير ديگر هنگامى كه ديدند سطح آب زير زمينى چنان بالا آمده است كه از درون تنور كه معمولا در جاى خشك و محفوظى ساخته مى شود جوشيدن گرفته فهميدند موضوع مهمى در پيش است و حادثه نو ظهورى در شرف تكوين است ، همين موضوع اخطار و علامتى بود براى نوح و يارانش كه برخيزيد و آماده شويد! شايد قوم غافل و بى خبر نيز جوشيدن آب را از درون تنور خانه هايشان ديدند ولى مانند هميشه از كنار اين گونه اخطارهاى پر معنى الهى چشم و گوش بسته گذشتند، حتى براى يك لحظه نيز به خود اجازه تفكر ندادند كه شايد حادثه اى در شرف تكوين باشد، شايد اخطارهاى نوح واقعيت داشته باشد. در اين هنگام به نوح ((فرمان داديم كه از هر نوعى از انواع حيوانات يك جفت (نر و ماده ) بر كشتى سوار كن )) تا در غرقاب ، نسل آنها قطع نشود (قلنا احمل فيها من كل زوجين اثنين ). «و همچنين خاندانت را جز آنها كه قبلا وعده هلاك آنها داده شده و نيز مؤ منان را بر كشتى سوار كن » (و اهلك الا من سبق عليه القول و من آمن ). «اما جز افراد كمى به او ايمان نياوردند» (و ما آمن معه الا قليل ). اين آيه از يك سو اشاره به همسر بى ايمان نوح و فرزندش «كنعان » مى كند كه داستان آنها در آيات آينده آمده است كه بر اثر انحراف از مسير ايمان و همكارى با گناهكاران رابطه و پيوند خود را از نوح بريدند و حق سوار شدن بر آن كشتى نجات نداشتند، چرا كه شرط سوارى بر آن در درجه اول «ايمان » بود.

تفسير نمونه جلد ۹ صفحه ۹۹

و از سوى ديگر اشاره به اين مى كند كه محصول ساليان بسيار دراز تلاش پيگير نوح (عليه السلام ) در راه تبليغ آئين خويش چيزى جز گروهى اندك از مؤ منان نبود كه طبق بعضى از اين روايات در اين مدت طولانى تنها هشتاد نفر به او ايمان آوردند و حتى بعضى ، عدد آنها را از اين هم كمتر نوشته اند. و اين خود مى رساند كه اين پيامبر بزرگ تا چه حد استقامت و پايمردى داشت كه براى هدايت هر يك از آنها بسوى خدا به طور متوسط ده سال زحمت كشيد: زحمتى كه مردم عادى حتى براى هدايت و نجات فرزندشان تحمل نمى كنند. نوح به سرعت بستگان و ياران با ايمان خود را جمع كرد و چون لحظه طوفان و فرارسيدن مجازاتهاى كوبنده الهى نزديك مى شد «به آنها دستور داد كه بنام خدا بر كشتى سوار شويد، به هنگام حركت و توقف كشتى نام خدا را بر زبان جارى سازيد و بياد او باشيد» (بسم الله مجراها و مرساها) چرا مى گويد: در همه حال به ياد او باشيد و از ياد و نام او مدد بگيريد؟ براى اينكه پروردگار من آمرزنده و مهربان است (ان ربى لغفور رحيم ) به مقتضاى رحمتش اين وسيله نجات را در اختيار شما بندگان با ايمان قرار داده و به مقتضاى آمرزشش از لغزشهاى شما مى گذرد. سرانجام لحظه نهائى فرا رسيد و فرمان مجازات اين قوم سركش صادر شد، ابرهاى تيره و تار همچون پاره هاى شب ظلمانى سراسر آسمان را فرا گرفت ، و آنچنان رويهم متراكم گرديد كه نظيرش هيچگاه ديده نشده بود، صداى غرش رعد و پرتو خيره كننده برق پى در پى در فضاى آسمان پخش مى شد و خبر از حادثه بسيار

تفسير نمونه جلد ۹ صفحه ۱۰۰

عظيم و وحشتناكى مى داد. باران شروع شد، سريع و سريعتر شدقطره ها درشت و درشتر شد و همانگونه كه قرآن در آيه ۱۱ سوره قمر ميگويد گوئى تمام درهاى آسمان گشوده شده و اقيانوسى از آب از لابلاى ابرها فرو مى ريزد از سوى ديگر سطح آب زير زمينى آنقدر بالا آمد كه از هر گوشه اى چشمه خروشانى جوشيدن گرفت . و به اين ترتيب آبهاى زمين و آسمان بهم پيوستند و دست بدست هم دادند و بر سطح زمين ها، كوه ها، دشتها، دره ها جارى شدند و بزودى سطح زمين به صورت اقيانوسى در آمد. وزش بادها امواج كوه پيكرى روى اين اقيانوس ترسيم مى كرد و اين امواج از سر و دوش هم بالا مى رفتند و روى يكديگر مى غلطيدند. «و كشتى نوح با سرنشينانش سينه امواج كوه پيكر را مى شكافت و همچنان پيش مى رفت » (و هى تجرى بهم فى موج كالجبال ). «نوح فرزندش را كه در كنارى جدا از پدر قرار گرفته بود مخاطب ساخت و فرياد زد فرزندم : با ما سوار شو و با كافران مباش » كه فنا و نابودى دامنت را خواهد گرفت (و نادى نوح ابنه و كان فى معزل يا بنى اركب معنا و لا تكن مع الكافرين ) نوح اين پيامبر بزرگ نه تنها به عنوان يك پدر، بلكه به عنوان يك مربى خستگى ناپذير و پراميد، حتى در آخرين لحظه دست از وظيفه خود بر نداشت به اين اميد كه سخنش در قلب سخت فرزند اثر كند. اما متاءسفانه تاءثير همنشين بد بيش از آن بود كه گفتار اين پدر دلسوز تاثير مطلوب خود را ببخشد: لذا اين فرزند لجوج و كوتاه فكر به گمان اينكه با خشم خدا مى توان به مبارزه برخاست ، «فرياد زد پدر براى من جوش نزن ، بزودى به كوهى پناه ميبرم

تفسير نمونه جلد ۹ صفحه ۱۰۱

كه دست اين سيلاب به دامنش هرگز نخواهد رسيد و مرا در دامان خود پناه خواهد داد» (قال ساوى الى جبل يعصمنى من الماء). نوح باز مايوس نشد، بار ديگر به اندرز و نصيحت پرداخت شايد فرزند كوتاه فكر از مركب غرور و خيره سرى فرود آيد و راه حق پيش گيرد، به او ((گفت : فرزندم امروز هيچ قدرتى در برابر فرمان خدا پناه نخواهد داد (قال لا عاصم اليوم من امر الله ). تنها نجات از آن كسى است كه مشمول رحمت خدا باشد و بس (الا من رحم ). كوه كه سهل است ، كره زمين كه سهل است ، خورشيد و تمام منظومه شمسى با آن عظمت خيره كننده اش در برابر قدرت لا يزال او ذره بى مقدارى بيش نيست . مگر بالاترين كوهها در برابر كره زمين همچون بر آمدگيهاى بسيار كوچكى كه روى سطح يك نارنج قرار دارد نيست ؟ همان زمينى كه يك ميليون و دويست هزار مرتبه بايد بزرگ شود تا به اندازه كره خورشيد گردد، همان خورشيدى كه يك ستاره متوسط معمولى آسمان از ميان ميليونها ميليون ستاره در پهنه عالم خلقت است . پس چه خيال خامى و چه فكر كوتاهى كه از «كوه » كارى ساخته باشد؟! در همين هنگام موجى برخاست و جلو آمد و جلوتر و فرزند نوح را همچون پر كاهى از جا كند و در لابلاى خود در هم كوبيد «و ميان پدر و فرزند جدائى افكند و او را در صف غرق شدگان قرار داد»! (و حال بينهما الموج فكان من المغرقين )

تفسير نمونه جلد ۹ صفحه ۱۰۲

نكته ها :

در اينجا به چند نكته مهم بايد توجه كرد:

آيا طوفان نوح (عليه السلام ) عالمگير بود؟

از ظاهر بسيارى از آيات قرآن چنين بر مى آيد كه طوفان نوح (عليه السلام ) جنبه منطقه اى نداشته است ، بلكه حادثه اى بوده است براى سراسر روى زمين ، زيرا كلمه ارض (زمين ) به طور مطلق ذكر شده مانند (رب لا تذر على الارض من الكافرين ديارا: ((خداوندا بر روى زمين از كافران كه هرگز اميد به اصلاحشان نيست احدى را زنده مگذار و همچنين آيه ۴۴ همين سوره هود (آيه آينده ) و قيل يا ارض ابلعى مائك ... اى زمين آبهاى خود را فرو بر...)) از بسيارى از تواريخ نيز، جهانى بودن طوفان نوح استفاده مى شود، به همين جهت تمام نژادهاى كنونى را به يكى از سه فرزند نوح (حام ، و سام و يافث ) كه بعد از نوح باقى ماندند باز مى گردانند. در تاريخ طبيعى نيز دورانى بنام دوران بارانهاى سيلابى ديده مى شود كه اگر آن را الزاما مربوط به قبل از تولد جانداران ندانيم قابل تطبيق بر طوفان نوح نيز هست . اين نظريه نيز در تاريخ طبيعى زمين هست كه محور كره زمين تدريجا تغيير پيدا مى كند يعنى قطب شمال و جنوب تبديل به خط استوا و خط استوا جاى قطب شمال و جنوب را مى گيرد، روشن است كه به هنگام گرم شدن يخهاى فوق العاده متراكم قطبى ، آب درياها به اندازه اى بالا مى آيد كه بسيارى از خشكيها را فرا مى گيرد و با نفوذ در لايه هاى زمين به صورت چشمه هاى خروشان از نقاط ديگر سر بر مى آورد، و همين گسترش آبها باعث فزونى ابرها و بارش بارانهاى زيادتر مى گردد.

تفسير نمونه جلد ۹ صفحه ۱۰۳

اين مطلب كه نوح از حيوانات روى زمين نمونه هائى با خود برداشت نيز مؤ يد جهانى بودن طوفان است ، و اگر محل زندگى نوح را كوفه - آنچنان كه در بعضى از روايات آمده است - بدانيم و باز طبق روايات ديگر دامنه طوفان به مكه و خانه كعبه هم كشيده شده باشد، اين خود مؤ يد ديگرى بر جهانى بودن اين طوفان است . ولى با اين حال احتمال منطقه اى بودن آن نيز بكلى منتفى نيست ، زيرا اطلاق كلمه «ارض » بر يك منطقه وسيع جهان در قرآن مكرر آمده است چنانكه در سرگذشت بنى اسرائيل مى خوانيم : (و اورثنا القوم الذين كانوا يستضعفون مشارق الارض و مغاربها: ((مشرقها و مغربهاى زمين را در اختيار گروه مستضعفان (بنى اسرائيل ) قرار داديم )). حمل حيوانات در كشتى نيز ممكن است به خاطر اين باشد كه در آن قسمت از زمين ، نسل حيوانات قطع نگردد، بخصوص اينكه در آن روز نقل و انتقال حيوانات از نقطه هاى دور دست كار آسانى نبود (دقت كنيد). همچنين قرائن ديگرى كه در بالا ذكر شد قابل تطبيق بر منطقه اى بودن طوفان نوح مى تواند باشد. اين نكته نيز قابل توجه است كه طوفان نوح به عنوان مجازات آن قوم سركش بود، و ما هيچ دليلى در دست نداريم كه دعوت نوح به سراسر زمين رسيده باشد، اصولا با وسائل آن زمان رسيدن دعوت يك پيامبر (در عصر خودش ) به همه نقاط، بسيار بعيد به نظر مى رسد. ولى در هر حال هدف قرآن از بيان اين سرگذشت عبرت انگيز بيان نكته هاى تربيتى مهمى است كه در آن نهفته است خواه جهانى باشد يا منطقه اى .

تفسير نمونه جلد ۹ صفحه ۱۰۴

آيا بعد از نزول عذاب توبه ممكن است ؟

از آيات گذشته استفاده مى شود كه نوح حتى بعد از شروع طوفان فرزند خود را تبليغ مى كرد، اين دليل بر آنست كه اگر ايمان مى آورد ايمانش پذيرفته بود، در اينجا اين سؤ ال پيش مى آيد كه با توجه به آيات ديگر قرآن كه در گذشته نمونه هائى از آن را داشته ايم درهاى توبه بعد از نزول عذاب بسته مى شود، چرا كه در اين هنگام غالب گنهكاران سركش كه مجازات را با چشم خود مى بينند بى اختيار و از روى اضطرار توبه مى كنند، توبهاى بى ارزش و بى محتوا! اما با دقت در آيات فوق پاسخ اين سؤ ال را مى توان چنين يافت كه شروع طوفان و آغاز كار آن نشانه روشنى بر عذاب نبود، بلكه يك باران تند و بى سابقه بنظر مى رسيد، به همين دليل فرزند نوح به پدر گفت من به كوه پناه مى برم تا از غرقاب نجات يابم به گمان اينكه باران و طوفان يك باران و طوفان طبيعى است ، در چنين هنگامى باز بودن درهاى توبه مساله عجيبى نيست !. سؤ ال ديگرى كه در مورد فرزند نوح ممكن است پيش آيد اين است كه چرا او در اين لحظه حساس تنها فرزند خود را مخاطب ساخت ، نه همه مردم را؟ اين ممكن است به خاطر آن باشد كه او وظيفه دعوت عمومى اش راحتى فرزندش انجام داده بود، ولى درباره فرزند وظيفه سنگين ترى داشت و آن وظيفه ابوت علاوه بر «نبوت » بود بهمين دليل براى اداى اين وظيفه در آخرين لحظه روى فرزندش تاءكيد بيشتر مى كرد. احتمال ديگرى با توجه به گفته بعضى از مفسران نيز وجود دارد كه فرزند نوح در آن موقع نه در صف كفار قرار داشت و نه در صف مؤ منان و جمله و كان فى معزل (او در گوشه تنهائى قرار گرفته بود) را دليل بر آن دانستند، گرچه به حكم قرار نگرفتن در صف مؤ منان مستحق مجازات بود ولى كناره گيريش از صف كفار ايجاب مى كرد كه مورد محبت و لطف بيشترى از طريق تبليغ قرار گيرد،

تفسير نمونه جلد ۹ صفحه ۱۰۵

به علاوه اين جدائى از صف كفار اين فكر را براى نوح به وجود آورده بود كه شايد از كار خود پشيمان شده باشد. اين احتمال نيز با توجه به آيات آينده وجود دارد كه پسر نوح با صراحت مخالفت با پدر نمى كرد بلكه به صورت منافقان بود، و در برابر او گاه اظهار موافقت مى نمود، به همين دليل نوح درباره او تقاضاى نجات از خدا كرد. به هر حال آيه فوق هيچگونه منافاتى با ساير آيات قرآن كه مى گويد: هنگام نزول عذاب درهاى توبه بسته مى شود، ندارد؟

درسهاى تربيتى در طوفان نوح

همانگونه كه مى دانيم هدف اصلى قرآن از بيان سرگذشت پيشينيان بيان درسهاى عبرت و نكات آموزنده و تربيتى است و در همين قسمت كه تاكنون از داستان نوح خوانده ايم نكته هاى بسيار مهمى نهفته است كه به قسمتى از آن ذيلا اشاره مى شود: الف : پاكسازى روى زمين - درست است كه خداوند، «رحيم » و مهربان است ولى نبايد فراموش كرد كه او در عين حال ، «حكيم » نيز مى باشد، به مقتضاى حكمتش هر گاه قوم و ملتى فاسد شوند و دعوت ناصحان و مربيان الهى در آنها اثر نكند، حق حيات براى آنها نيست سرانجام از طريق انقلابهاى اجتماعى و يا انقلابهاى طبيعى ، سازمان زندگى آنها در هم كوبيده و نابود مى شود. اين نه منحصر به قوم نوح بوده است و نه به زمان و وقت معينى ، يك سنت الهى است در همه اعصار و قرون و همه اقوام و ملتها و حتى در عصر و زمان ما! و چه بسا جنگهاى جهانى اول و دوم اشكالى از اين پاكسازى باشد.

تفسير نمونه جلد ۹ صفحه ۱۰۶

ب : مجازات با طوفان چرا؟ - درست است كه يك قوم و ملت فاسد بايد نابود شوند و وسيله نابودى آنها هر چه باشد تفاوت نمى كند، ولى دقت در آيات قرآن نشان مى دهد كه بالاخره تناسبى ميان نحوه مجازاتها و گناهان اقوام بوده و هست (دقت كنيد). فرعون تكيه گاه قدرتش را رود «عظيم نيل » و آبهاى پر بركت آن قرار داده بود و جالب اينكه نابودى او هم بوسيله همان شد! نمرود متكى به لشكر عظيمش بود و چنانكه مى دانيم لشكر كوچكى از حشرات او و يارانش را شكست داد! قوم نوح جمعيت كشاورز و دامدار بودند و چنين جمعيتى همه چيز خود را از دانه هاى حياتبخش باران مى داند، اما سرانجام همين باران آنها را از بين برد. و از اينجا به خوبى روشن مى شود كه چقدر برنامه هاى الهى حساب شده است و اگر مى بينيم انسانهاى طغيانگر عصر ما در جنگهاى جهانى اول و دوم بوسيله مدرنترين سلاحهايشان درهم كوبيده شدند، نبايد مايه تعجب ما باشد چرا كه همين صنايع پيشرفته بود كه تكيه گاه آنها در استعمار و استثمار خلقهاى مستضعف جهان محسوب مى شد! ج : نام خدا در هر حال و در همه جا - در آيات بالا خوانديم نوح به يارانش دستور مى دهد كه نام خدا را به هنگام حركت و توقف كشتى فراموش نكنند، همه چيز به نام او، و به ياد او، و با استمداد از ذات پاك او بايد باشد، هر حركتى ، هر توقفى ، در حال آرامش و در حال طوفان ، همه بايد با نام او آغاز شود چرا كه هر كار بينام او شروع شود «ابتر و بريده دم » خواهد بود. همانگونه كه در حديث معروفى از پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) نقل شده است كل امر ذى بال لم يذكر فيه بسم الله فهو ابتر «هر كار مهمى كه نام خدا در آن برده نشود نافرجام

تفسير نمونه جلد ۹ صفحه ۱۰۷

خواهد بود». ذكر نام خدا نه به عنوان تشريفات ، بلكه به عنوان انگيزه و هدف يعنى هر كار كه انگيزه خدائى ندارد و هدفش ‍ خدا نيست ابتر است ، چرا كه انگيزه هاى مادى پايان مى پذيرد ولى انگيزه هاى الهى تمام نشدنى است ، هدفهاى مادى به اوج خود كه رسيد خاموش مى شود، اما هدفهاى الهى همچون ذات پاك او جاودانى خواهد بود. د: پناهگاههاى پوشالى - معمولا هر كس در مشكلات زندگى به چيزى پناه مى برد، گروهى به ثروتشان ، گروهى به مقام و منصبشان ، عدهاى به قدرت جسمانيشان ، و جمعى به نيروى فكرى شان ، ولى همانگونه كه آيات فوق به ما مى گويد، و تاريخ نشان داده ، هيچيك از اينها در برابر فرمان پروردگار كمترين تاب مقاومت ندارد، و همچون تارهاى عنكبوت كه در برابر وزش طوفان قرار گيرد به سرعت در هم مى ريزد فرزند نادان و خيره پسر نوح پيامبر (عليه السلام ) نيز در همين اشتباه بود، گمان مى كرد كوه مى تواند در برابر طوفان خشم خدا به او پناه دهد، اما چه اشتباه بزرگى ؟ حركت يك موج كار او را ساخت و به ديار عدمش ‍ فرستاد. به همين دليل در پاره اى از دعاها مى خوانيم من از خشم تو به سوى تو فرار مى كنم هارب منك اليك يعنى اگر پناهگاهى در برابر طوفان خشم تو باشد باز همان ذات پاك تو است و باز گشت به سوى تونه چيز ديگر. ه : كشتى نجات - رهائى از هيچ طوفانى بدون كشتى نجات ممكن نيست

تفسير نمونه جلد ۹ صفحه ۱۰۸

لزومى ندارد كه اين كشتى حتما از چوب و آهن باشد، بلكه چه بسا اين كشتى نجات يك مكتب كار ساز حياتبخش مثبت است ، كه در برابر امواج طوفانهاى افكار انحرافى مقاومت مى كند و پيروانش را به ساحل نجات مى رساند. روى همين جهت در رواياتى كه از پيامبر اكرم (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) در كتب شيعه و اهل تسنن آمده است خاندان او يعنى امامان اهلبيت و حاملان مكتب اسلام به عنوان «كشتى نجات » معرفى شده اند. «حنش بن مغيره » مى گويد: من به همراه ابوذر كنار خانه كعبه آمدم او دست در حلقه در خانه كرد و صدا زد منم ابوذر غفارى ، هر كس مرا نمى شناسد بشناسد. من همان جندب هستم (نام اصلى ابوذر جندب بود) من يار پيامبرم ، با گوش خود شنيدم كه مى فرمود مثل اهلبيتى مثل سفينة نوح من ركبها نجى «مثل اهلبيت من مثل كشتى نوح است كه هر كس به آن پناه برد نجات مى يابد» در بعضى ديگر از طرق حديث جمله فمن تخلف عنها غرق :: «و هر كس از آن تخلف كند غرق مى شود »- يا - من تخلف عنها هلك ((هر كس از آن تخلف كند هلاك مى شود اضافه شده است . اين حديث پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) با صراحت مى گويد به هنگامى كه طوفانهاى فكرى و عقيدتى و اجتماعى در جامعه اسلامى رخ مى دهد تنها راه نجات پناه بردن به اين مكتب است ، و ما اين مساله را بخوبى در انقلاب شكوهمند ملت ايران

تفسير نمونه جلد ۹ صفحه ۱۰۹

آزموديم كه پيروان مكتبهاى غير اسلامى در برابر طاغوت ، شكست خوردند جز آن گروهى كه به مكتب اسلام و اهلبيت و برنامه هاى انقلابى آنها پناه بردند.

آيه ۴۴

آيه و ترجمه

وَ قِيلَ يَأَرْض ابْلَعِى مَاءَكِ وَ يَسمَاءُ أَقْلِعِى وَ غِيض الْمَاءُ وَ قُضىَ الاَمْرُ وَ استَوَت عَلى الجُْودِى وَ قِيلَ بُعْداً لِّلْقَوْمِ الظلِمِينَ(۴۴) ترجمه : ۴۴ - و گفته شد اى زمين آبت را فرو بر، و اى آسمان خوددارى كن ، و آب فرو نشست و كار پايان يافت ، و (كشتى ) بر (دامنه كوه ) جودى پهلو گرفت و (در اين هنگام ) گفته شد: دور باد قوم ستمگر! تفسير : پايان يك ماجرا. همانگونه كه در آيات گذشته بطور اجمال و سر بسته خوانديم ، سرانجام امواج خروشان آب همه جا را فرا گرفت ، آب بالا و بالاتر آمد، گنهكاران بى خبر به گمان اينكه يك طوفان عادى است به نقاط مرتفع و بر آمدگيها و كوههاى زمين پناه بردند، اما آب از آن هم گذشت و همه جا در زير آب پنهان شد، اجسام بيجان طغيانگران ، و باقيمانده خانه ها و وسائل زندگانيشان در لابلاى كفها روى آب به چشم مى خورد! نوح زمام كشتى را به دست خدا سپرده ، امواج كشتى را به هر سو مى برد در روايات آمده است كه شش ماه تمام (از آغاز ماه رجب تا پايان ماه ذى الحجة و به روايتى از دهم ماه رجب تا روز عاشورا) اين كشتى سرگردان بود و نقاط

تفسير نمونه جلد ۹ صفحه ۱۱۰

مختلفى و حتى طبق پاره اى از روايات سر زمين مكه و اطراف خانه كعبه را سير كرد. سرانجام فرمان پايان مجازات و بازگشت زمين به حالت عادى صادر شد. آيه فوق چگونگى اين فرمان و جزئيات و نتيجه آن را در عبارات بسيار كوتاه و مختصر و در عين حال فوق العاده رسا و زيبا در ضمن شش ‍ جمله بيان مى كند و مى گويد: «به زمين دستور داده شد، اى زمين آبت را در كام فرو بر »! (و قيل يا ارض ‍ ابلعى مائك ). «و به آسمان دستور داده شد اى آسمان دست نگهدار» (و يا سماء اقلعى ) «و آب فرو نشست » (و غيض الماء). «و كار پايان يافت » (و قضى الامر). «و كشتى بر دامنه كوه جودى پهلو گرفت » (و استوت على الجودى ) «در اين هنگام گفته شد: دور باد قوم ستمگر »! (و قيل بعدا للقوم الظالمين ) تعبيرات آيه فوق بقدرى رسا و دلنشين است و در عين كوتاهى گويا و زنده ، و با تمام زيبائى آنقدر تكان دهنده و كوبنده است كه به گفته جمعى از دانشمندان عرب اين آيه «فصيحترين و بليغترين » آيات قرآن محسوب مى شود، هر چند همه آيات قرآن در سر حد اعجاز از فصاحت و بلاغت است . شاهد گوياى اين سخن همان است كه در روايات و تواريخ اسلامى مى خوانيم كه گروهى از كفار قريش ، به مبارزه با قرآن برخاستند و تصميم گرفتند آياتى همچون آيات قرآن ابداع كنند، علاقمندانشان براى مدت چهل روز بهترين غذاها و مشروبات مورد علاقه آنان بر ايشان تدارك ديدند، مغز گندم خالص ، گوشت گوسفند و شراب كهنه ! تا با خيال راحت به تركيب جمله هائى همانند قرآن بپردازند!.

تفسير نمونه جلد ۹ صفحه ۱۱۱

اما هنگامى كه به آيه فوق رسيدند، چنان آنها را تكان داد كه بعضى به بعض ديگر نگاه كردند و گفتند اين سخنى است كه هيچ كلامى شبيه آن نيست ، و اصولا شباهت به كلام مخلوقين ندارد، اين را گفتند و از تصميم خود منصرف شدند و ماءيوسانه پراكنده گشتند. «جودى » كجا است ؟ بسيارى از مفسران گفته اند جودى كه محل پهلو گرفتن كشتى نوح در آيه فوق معرفى شده كوه معروفى است در نزديكى موصل بعضى ديگر از مفسرين آن را كوهى در حدود شام و يا نزديك «آمد» و يا در شمال عراق دانسته اند. در كتاب مفردات راغب آن را كوهى در ميان موصل و الجزيره (نام منطقه اى است در شمال عراق و آن غير از الجزائر و الجزيره معروف امروز است ) بعيد نيست كه همه اينها به يك معنى باز گردد زيرا «موصل » و آمد و «جزيره » همه جزء مناطق شمالى عراق و نزديك شام مى باشند. بعضى ديگر از مفسران احتمال داده اند كه منظور از جودى هر كوه و زمين محكمى است ، يعنى كشتى نوح بر يك زمين محكم كه براى پياده شدن سرنشينانش آماده بود پهلو گرفت ، ولى مشهور و معروف همان معنى اول است . در كتاب «اعلام قرآن » درباره كوه جودى تحقيق و تتبعى شده است كه در ذيل مى آوريم : «جودى نام كوهى است كه كشتى نوح بر فراز آن به خاك نشسته و نام آن در

تفسير نمونه جلد ۹ صفحه ۱۱۲

سوره هود آيه ۴۴ كه قريب المضمون با مندرجات تورات است ذكر شده است ... نسبت به محل كوه جودى سه قول اظهار شده است : ۱ - بنا بر قول اصفهانى ، كوه جودى در عربستان است و يكى از دو كوهى است كه در قلمرو قبيله ((طى » واقعست . ۲ - كوه جودى سلسله كار دين است كه در شمال شرقى جزيره «ابن عمر» در مشرق دجله ، نزديك به موصل ، واقع است ، و اكراد آن را به لهجه خود «كاردو» و يونانيان جوردى و اعراب آن را جودى خوانده اند. در تر گوم يعنى ترجمه كلدانى تورات ، و همچنين در ترجمه سريانى تورات ، محل به خاك نشستن كشتى نوح ، قلعه كوه اكراد «كاردين » معين شده است . جغرافيون عرب نيز جودى مذكور در قرآن را بر اين كوه منطبق كرده اند و گفته اند كه تخته پاره هاى كشتى نوح در قله اين كوه تا زمان بنى عباس باقى بوده است و مشركين آن را زيارت مى كرده اند. در داستانهاى بابلى داستانى شبيه به داستان توفان نوح موجود است ، به علاوه مى توان احتمال داد كه دجله طغيان كرده باشد و مردم آن حدود دچار طوفان شده باشند. در كوه جودى كتيبه هاى آشورى موسوم به كتيبه هاى «ميسر» موجود است و در اين كتيبه ها نام «ارارتو» ديده شده است . ۳ - در ترجمه فعلى تورات محل به خاك نشستن كشتى نوح كوهاى آرارات تعيين شده و آن كوه ماسيس واقع در ارمنستان است . نويسنده قاموس كتاب مقدس معنى اوليه را «ملعون » ضبط كرده و گفته است : بنا بر روايات ، كشتى نوح بر فراز اين كوه به خاك نشست ، و آن را عربها «جودى » مى نامند، و ايرانيان كوه نوح و تركان آن را «كرداغ » به معنى كوه سراشيب مى خوانند و در نزديكى ارس واقع است .

تفسير نمونه جلد ۹ صفحه ۱۱۳

تا قرن پنجم ارامنه در ارمنستان كوهى به نام جودى نمى شناختند، و از آن قرن شايد بر اثر اشتباه مترجمين تورات كه كوه «اكراد» را كوه آرارات ترجمه كرده اند براى علماء ارمنى چنين تصورى پيدا شده است . شايد مجوز اين تصور آن بوده است كه آشوريان بر كوههاى شمال و جنوب درياچه «وان » نام آرارات يا آرارتو، ميداده اند. مى گويند كه حضرت نوح بر فراز كوه جودى پس از فرو نشستن توفان ، مسجدى ساخت و ارامنه هم مى گويند كه در پاى كوه جادى قريه «ثمانين » يا «ثمان » نخستين محلى بوده كه همراهان نوح بدان فرود آمده اند.


→ صفحه قبل صفحه بعد ←