تفسیر:نمونه جلد۲۲ بخش۳
→ صفحه قبل | صفحه بعد ← |
آيه ۱۱-۱۴
آيه و ترجمه
سيَقُولُ لَك الْمُخَلَّفُونَ مِنَ الاَعْرَابِ شغَلَتْنَا أَمْوَلُنَا وَ أَهْلُونَا فَاستَغْفِرْ لَنَا يَقُولُونَ بِأَلْسِنَتِهِم مَّا لَيْس فى قُلُوبِهِمْ قُلْ فَمَن يَمْلِك لَكُم مِّنَ اللَّهِ شيْئاً إِنْ أَرَادَ بِكُمْ ضراًّ أَوْ أَرَادَ بِكُمْ نَفْعَا بَلْ كانَ اللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِيرَا(۱۱) بَلْ ظنَنتُمْ أَن لَّن يَنقَلِب الرَّسولُ وَ الْمُؤْمِنُونَ إِلى أَهْلِيهِمْ أَبَداً وَ زُيِّنَ ذَلِك فى قُلُوبِكُمْ وَ ظنَنتُمْ ظنَّ السوْءِ وَ كنتُمْ قَوْمَا بُوراً(۱۲) وَ مَن لَّمْ يُؤْمِن بِاللَّهِ وَ رَسولِهِ فَإِنَّا أَعْتَدْنَا لِلْكَفِرِينَ سعِيراً(۱۳) وَ للَّهِ مُلْك السمَوَتِ وَ الاَرْضِ يَغْفِرُ لِمَن يَشاءُ وَ يُعَذِّب مَن يَشاءُ وَ كانَ اللَّهُ غَفُوراً رَّحِيماً(۱۴)
ترجمه : ۱۱ - به زودى متخلفان از اعراب باديه نشين (عذرتراشى كرده ) مى گويند: حفظ اموال و خانواده ، ما را به خود مشغول داشت (و نتوانستيم در سفر حديبيه تو را همراهى كنيم ) براى ما طلب آمرزش كن ، آنها به زبان خود چيزى مى گويند كه در دل ندارند! بگو: چه كسى مى تواند در برابر خداوند از شما دفاع كند هرگاه زيانى براى شما بخواهد و يا اگر نفعى اراده كند (مانع گردد) و خداوند به تمام اعمالى كه انجام مى دهيد آگاه است . ۱۲ - بلكه شما گمان كرديد پيامبر و مؤ منان هرگز به خانواده هاى خود باز نخواهند گشت و اين پندار غلط در دلهاى شما زينت يافته بود، و گمان بد كرديد، و سرانجام هلاك شديد. ۱۳ - و آن كس كه ايمان به خدا و پيامبرش نياورده (سرنوشتش دوزخ است ) چرا كه ما براى كافران آتش فروزان آماده كرده ايم ! ۱۴ - مالكيت و حاكميت آسمانها و زمين از آن خدا است ، هر كس را بخواهد (و شايسته بداند) مى بخشد، و هر كس را بخواهد مجازات مى كند و خداوند غفور و رحيم است . تفسير : عذرتراشى متخلفان ! در آيات قبل گفتيم پيامبر (صلى اللّه عليه و آله ) با يكهزار و چهارصد نفر از مسلمانان از مدينه به قصد عمره به سوى مكه حركت كرد. از سوى پيامبر (صلى اللّه عليه و آله ) در ميان قبائل باديه نشين اعلام شد كه همه آنها نيز او را در اين سفر همراهى كنند، ولى گروهى از افراد ضعيف الايمان از انجام اين دستور سر باز زدند، و تحليلشان اين بود كه چگونه ممكن است مسلمانان از اين سفر جان سالم به در برند، در حالى كه قبلا كفار قريش حالت تهاجمى داشته ، و جنگهاى احد و احزاب را در كنار مدينه بر مسلمانان تحميل كردند،
اكنون كه اين گروه اندك و بدون سلاح با پاى خود به مكه مى روند، و در كنار لانه زنبوران قرار مى گيرند چگونه ممكن است به خانه هاى خود بازگردند؟! اما هنگامى كه ديدند مسلمانان با دست پر و امتيازات قابل ملاحظه اى كه از پيمان صلح حديبيه گرفته بودند سالم به سوى مدينه بازگشتند بى آنكه از دماغ كسى خون بريزد، به اشتباه بزرگ خود پى بردند، و خدمت پيامبر آمدند تا به نحوى عذرخواهى كرده ، و كار خود را توجيه كنند، و از پيامبر تقاضاى استغفار نمايند. ولى آيات فوق نازل گشت و پرده از روى كار آنها برداشت و آنها را رسوا نمود. به اين ترتيب بعد از ذكر سرنوشت منافقان و مشركان در آيات قبل ، در اينجا وضع متخلفان ضعيف الايمان را بازگو مى كند، تا حلقات اين بحث تكميل گردد. مى فرمايد: «به زودى متخلفان از اعراب باديه نشين عذرتراشى كرده ، مى گويند: حفظ اموال و زن و فرزند ما را به خود مشغول داشت ، و نتوانستيم در اين سفر پربركت در خدمت تو باشيم ! اكنون عذر ما را بپذير، و براى ما طلب آمرزش كن »! (سيقول لك المخلفون من الاعراب شغلتنا اموالنا و اهلونا فاستغفر لنا). «آنها به زبان خود چيزى مى گويند كه در دل ندارند» (يقولون بالسنتهم ما ليس فى قلوبهم ). آنها حتى در توبه خود صادق نيستند. ولى به آنها «بگو چه كسى مى تواند در برابر خداوند مالك چيزى براى شما باشد و از شما دفاع كند اگر بخواهد به شما زيانى برساند؟ يا اگر بخواهد
نفعى برساند چه كسى مى تواند مانع گردد»؟! (قل فمن يملك لكم من الله شيئا ان اراد بكم ضرا او اراد بكم نفعا). براى خدا به هيچ وجه مشكل نيست كه شما را در خانه هاى امنتان و در كنار زن و فرزند و اموالتان گرفتار انواع بلاها و مصائب كند، و نيز براى او هيچ مشكل نيست كه در مركز دشمنان و كانون مخالفان شما را از هر گونه گزند محفوظ دارد، اين جهل شما به قدرت خدا است كه اين گونه افكار را در نظر شما زينت مى دهد. آرى «خداوند به تمام اعمالى كه انجام مى دهيد خبير و آگاه است » (بل كان الله بما تعملون خبيرا). بلكه از اسرار درون سينه ها و نيات شما نيز به خوبى با خبر است ، او به خوبى مى داند كه اين عذر و بهانه ها واقعيت ندارد آنچه واقعيت دارد شك و ترديد و ترس و ضعف ايمان شما است ، و اين عذرتراشيها بر خدا مخفى نمى ماند، و هرگز مانع مجازات شما نمى شود. جالب اينكه هم از لحن آيات ، و هم از تواريخ ، استفاده مى شود كه اين آيات در اثناء بازگشت پيامبر (صلى اللّه عليه و آله ) به مدينه نازل شد، يعنى پيش از آنكه متخلفان بيايند و عذرتراشى كنند پرده از روى كار آنها برداشت و رسوايشان كرد! سپس براى توضيح بيشتر پرده ها را كاملا كنار زده مى افزايد: «بلكه شما گمان كرديد پيامبر و مؤ منان هرگز به خانوادههاى خود باز نخواهند گشت » (بل ظننتم ان لن ينقلب الرسول و المؤ منون الى اهليهم ابدا). آرى علت عدم شركت شما در اين سفر تاريخى مساءله اموال و زن و فرزند نبود، بلكه عامل اصلى سوءظنى بود كه به خدا داشتيد، و با محاسبات غلط
خود چنين فكر مى كرديد كه اين سفر، سفر پايانى عمر پيامبر (صلى اللّه عليه و آله ) و مؤ منان است و بايد از آن كناره گيرى كرد. آرى «اين پندار غلط و اين وسوسه هاى شيطانى در دل شما زينت يافته بود» (و زين ذلك فى قلوبكم ). «و گمان بد كرديد» (و ظننتم ظن السوء). چرا كه فكر مى كرديد خداوند پيامبرش را به اين سفر فرستاده ، و آنها را به چنگال دشمنان سپرده و از آنها حمايت نخواهد كرد! «و سرانجام به هلاكت رسيديد»! (و كنتم قوما بورا). چه هلاكت از اين بدتر كه از شركت در اين سفر تاريخى ، و بيعت رضوان و افتخارات ديگر محروم شديد، و به دنبال آن رسوائى بزرگ بود، و در آينده عذاب دردناك آخرت است . آرى شما دلهاى مرده اى داشتيد كه گرفتار چنين سرنوشتى شديد. از آنجا كه اين افراد ضعيف الايمان يا منافق مردمى ترسو، و راحت طلب و طبعا از جنگ و هرگونه درگيرى گريزانند، تحليلى كه درباره حوادث مى كنند هيچگونه با واقعيت تطبيق ، نمى كند با اين حال هميشه در نظرشان بسيار جالب است . و به اين ترتيب ترس و عافيت طلبى و فرار از زير بار مسئوليتها سوءظنها را در نظرشان واقعيتها جلوه مى دهد، و نسبت به همه چيز بدبين هستند حتى به پيامبر خدا و حتى نسبت به خدا! در «نهج البلاغه » در فرمان «مالك اشتر» مى خوانيم : ان البخل و الجبن و الحرص غرائز شتى يجمعها سوء الظن بالله : «بخل و ترس و حرص ، صفات نكوهيده مختلفى است كه همه آنها در سوء ظن به خدا جمع است ».
داستان حديبيه و آيات مورد بحث ، ظهور عينى همين معنى است ، و نشان مى دهد كه چگونه سوءظن به پروردگار از صفات زشتى همچون بخل و حرص و ترس سرچشمه مى گيرد. از آنجا كه اين موضع گيرى هاى غلط گاه از عدم ايمان سرچشمه مى گرفت در آيه بعد مى گويد: «كسى كه ايمان به خدا و پيامبرش نياورده سرنوشتش آتش دوزخ است چرا كه ما براى كافران آتش فروزان فراهم كرده ايم » (و من لم يؤ من بالله و رسوله فانا اعتدنا للكافرين سعيرا). «سعير» به معنى «برافروخته » است . و سرانجام در آخرين آيه مورد بحث براى اثبات قدرت خداوند بر مجازات كافران و منافقان مى فرمايد: «مالكيت و حاكميت آسمانها و زمين از آن خدا است ، هر كس را بخواهد مى بخشد و هر كس را بخواهد مجازات مى كند، و خداوند غفور و رحيم است » (و لله ملك السموات و الارض يغفر لمن يشاء و يعذب من يشاء و كان الله غفورا رحيما). جالب اينكه در اينجا مساءله غفران و آمرزش را بر مساءله عذاب مقدم مى دارد، و در آخر آيه باز هم تاءكيد بر غفران و رحمت الهى مى كند، چرا كه هدف از تمام اين تهديدها و انذارها تربيت است ، و مساءله تربيت ايجاب مى كند كه راه بازگشت به روى گنهكاران و حتى كافران باز باشد، به خصوص اينكه سرچشمه بسيارى از اين موضعگيريهاى منفى ، جهل و ناآگاهى است ، و در برابر
اينگونه افراد بايد اميد به آمرزش افزايش داده شود شايد به راه آيند.
نكته :
توجيه گناه ، يك بيمارى عمومى است ! هر قدر گناه سنگين باشد به سنگينى توجيه گناه نيست ، چرا كه گنهكار معترف به گناه غالبا به سراغ توبه مى رود، اما مصيبت زمانى شروع مى شود كه پاى توجيه گريها در ميان آيد كه نه تنها راه توبه را به روى انسان مى بندد، بلكه او را در گناه راسختر و جريتر مى سازد. اين توجيه گرى گاه براى حفظ آبرو و جلوگيرى از رسوائى در برابر مردم است ، اما از آن بدتر زمانى است كه براى فريب وجدان صورت گيرد. اين توجيه گرى مطلب تازه اى نيست ، و نمونه هاى مختلف آن را در تمام طول تاريخ بشر مى توان يافت ، كه چگونه جنايتكاران بزرگ تاريخ براى فريب خود يا ديگران دست به توجيهات مضحكى مى زدند كه هر انسانى را غرق تعجب مى كند. قرآن مجيد كه درس بزرگ تربيت و انسان سازى است در اين باره بحثهاى فراوانى دارد كه نمونه اى از آن را در آيات فوق خوانديم . بد نيست نمونه هاى ديگر را براى تكميل اين بحث نيز مورد بررسى قرار دهيم : ۱ - مشركان عرب براى توجيه شرك خود گاه متوسل به رسم نياكان مى شدند و مى گفتند: انا وجدنا آباءنا على امة و انا على آثارهم مقتدون «ما پدران خود را بر آئينى يافتيم و ما به آثار آنها اقتدار مى كنيم »! (زخرف - ۲۳). و گاه به نوعى جبر متوسل شده مى گفتند: لو شاء الله ما اشركنا و لا
آبائنا: «اگر خدا مى خواست نه ما و نه پدرانمان هرگز مشرك نمى شديم »! (۱۴۸ - انعام ). ۲ - گاه مؤ منان ضعيف الايمان براى فرار از جنگ ، خدمت پيامبر (صلى اللّه عليه و آله ) مى آمدند، و به اين عنوان كه خانه هاى ما در و ديوار درستى ندارد و آسيب پذير است صحنه را خالى مى كردند: و يستاذن فريق منهم النبى يقولون ان بيوتنا عورة و ما هى بعورة ان يريدون الا فرارا (احزاب - ۱۳): ((گروهى از آنها از پيامبر اجازه مى خواستند و مى گفتند خانه هاى ما آسيب پذير است در حالى كه آسيب پذير نبود آنها فقط مى خواستند فرار كنند. ۳ - گاه به اين بهانه كه اگر ما به جنگ روميان برويم ممكن است زيبارويان رومى ، دل ما را بربايند، و به حرام بيفتيم ! اجازه عدم شركت در جنگ را از پيامبر (صلى اللّه عليه و آله ) مى خواستند: و منهم من يقول ائذن لى و لا تفتنى (توبه - ۴۹): «بعضى از آنان مى گويد به من اجازه ده و مرا به گناه نينداز»! و گاه به اين عنوان كه اموال و زن و فرزند ما را گرفتار و به خود مشغول ساخته ، گناه بزرگ فرار از اطاعت فرمان پيامبر (صلى اللّه عليه و آله ) را توجيه مى كردند (آيات مورد بحث ). ۵ - شيطان نيز با يك مقايسه غلط نافرمانى صريح خود را در برابر خداوند توجيه كرد و گفت : «مرا از آتش آفريدهاى و آدم را از خاك ! چگونه ممكن است موجودى شريفتر براى موجودى پستتر سجده كند»!: انا خير منه خلقتنى من نار و خلقته من طين (اعراف - ۱۲). ۶ - در عصر جاهليت نيز براى توجيه جنايت بزرگ «فرزندكشى » مى گفتند از اين مى ترسيم كه در جنگها دختران ما به دست دشمنان بيفتند، غيرت ناموسى ما ايجاب مى كند كه نوزادان دختر را زير خاك پنهان كنيم !، و گاه مى گفتند اگر فرزندانمان زنده بمانند قادر بر تاءمين زندگى آنها نيستيم !(اسراء - ۳۱).
حتى از بعضى آيات قرآن بر مى آيد كه گناهكاران براى توجيه گناهان خود در قيامت نيز به امورى متشبث مى شوند از جمله اينكه ما پيروى از بزرگان قوم خود كرديم و آنها بودند كه ما را گمراه كردند، و بجاى ما تصميم گرفتند!: «ربنا انا اطعنا سادتنا و كبرائنا فاضلونا السبيلا» (احزاب - ۶۷). خلاصه اينكه بلاى «توجيه گرى » بلائى است فراگير كه گروه عظيمى از مردم اعم از عوام و خواص را در برگرفته ، و خطر بزرگ آن اين است كه راههاى اصلاح را به روى گنهكاران مى بندد و گاه واقعيتها را حتى در نظر خود انسان دگرگون جلوه مى دهد. بسيارند كسانى كه «ترس و جبن » خود را به عنوان «احتياط»، و «حرص » را به «تاءمين آينده » و «تهور» را به «قاطعيت » و «ضعف نفس » را به «حيا» و «بى عرضگى » را به «زهد» و «ارتكاب حرام » را به «كلاه شرعى » و «فرار از زير بار مسئوليت » را به «ثابت نبودن موضوع » و «ضعفها و كوتاهيها»ى خود را به «قضا و قدر» توجيه مى كنند، و چه دردناك است كه انسان با دست خود راه نجات را به روى خود ببندد؟! گرچه اين مفاهيم هر كدام در جاى خود معنى صحيحى دارد، ولى اشكال در اين است كه آن را تحريف كرده ، و نتيجه وارونه مى گيرند، و چه زيانهاى عظيمى كه از اين رهگذر به جوامع بشرى و خانواده ها و افراد رسيده است ؟! خداوند همه ما را از اين بلاى بزرگ و خانمان سوز حفظ كند (آمين ).
آيه ۱۵-۱۷
آيه و ترجمه
سيَقُولُ الْمُخَلَّفُونَ إِذَا انطلَقْتُمْ إِلى مَغَانِمَ لِتَأْخُذُوهَا ذَرُونَا نَتَّبِعْكُمْ يُرِيدُونَ أَن يُبَدِّلُوا كلَمَ اللَّهِ قُل لَّن تَتَّبِعُونَا كذَلِكُمْ قَالَ اللَّهُ مِن قَبْلُ فَسيَقُولُونَ بَلْ تحْسدُونَنَا بَلْ كانُوا لا يَفْقَهُونَ إِلا قَلِيلاً(۱۵) قُل لِّلْمُخَلَّفِينَ مِنَ الاَعْرَابِ ستُدْعَوْنَ إِلى قَوْمٍ أُولى بَأْسٍ شدِيدٍ تُقَتِلُونهُمْ أَوْ يُسلِمُونَ فَإِن تُطِيعُوا يُؤْتِكُمُ اللَّهُ أَجْراً حَسناً وَ إِن تَتَوَلَّوْا كَمَا تَوَلَّيْتُم مِّن قَبْلُ يُعَذِّبْكمْ عَذَاباً أَلِيماً(۱۶) لَّيْس عَلى الاَعْمَى حَرَجٌ وَ لا عَلى الاَعْرَج حَرَجٌ وَ لا عَلى الْمَرِيضِ حَرَجٌ وَ مَن يُطِع اللَّهَ وَ رَسولَهُ يُدْخِلْهُ جَنَّتٍ تجْرِى مِن تحْتِهَا الاَنهَرُ وَ مَن يَتَوَلَّ يُعَذِّبْهُ عَذَاباً أَلِيماً(۱۷)
ترجمه : ۱۵ - هنگامى كه شما در آينده براى به دست آوردن غنائمى حركت كنيد متخلفان مى گويند: بگذاريد ما هم از شما پيروى كنيم (و در اين جهاد شركت نمائيم !) آنها مى خواهند كلام خدا را تغيير دهند، بگو: هرگز نبايد به دنبال ما بياييد، اينگونه خداوند از قبل گفته است ، اما به زودى مى گويند: شما نسبت به ما حسد مى ورزيد ولى آنها جز اندكى نمى فهمند! ۱۶ - به متخلفان از اعراب بگو: به زودى از شما دعوت مى شود كه به سوى قومى جنگجو برويد و با آنها پيكار كنيد تا اسلام بياورند، اگر اطاعت كنيد خداوند پاداش نيكى به شما مى دهد، و اگر سرپيچى نمائيد همانگونه كه قبلا نيز سرپيچى نموديد شما را عذاب دردناكى مى كند. ۱۷ - بر «نابينا» و «لنگ » و «بيمار» گناهى نيست (اگر در ميدان جهاد شركت نكند) و هركس كه اطاعت خدا و رسولش نمايد او را در باغهائى (از بهشت ) وارد مى سازد كه نهرها از زير درختانش جارى است ، و آن كس كه سرپيچى كند او را به عذاب دردناكى گرفتار مى كند. تفسير : متخلفان آماده طلب ! غالب مفسران معتقدند كه اين آيات ناظر به «فتح خيبر» است كه بعد از صلح حديبيه و در آغاز سال هفتم هجرت روى داد. توضيح اينكه : طبق روايات هنگامى كه پيامبر (صلى اللّه عليه و آله ) از حديبيه بازمى گشت به فرمان خدا مسلمانان شركت كننده در حديبيه را بشارت به «فتح خيبر» داد و تصريح فرمود كه در اين پيكار فقط آنها شركت كنند، و غنائم جنگى مخصوص آنها است ، و تخلف كنندگان را نصيبى از اين غنائم نخواهد بود! اما اين دنياپرستان ترسو همين كه از قرائن فهميدند پيامبر (صلى اللّه عليه و آله ) در اين جنگى كه در پيش دارد قطعا پيروز مى شود و غنائم فراوانى به دست سپاه
اسلام خواهد افتاد، از فرصت استفاده كرده ، خدمت پيامبر (صلى اللّه عليه و آله ) آمدند، و اجازه شركت در ميدان «خيبر» خواستند! و شايد به اين عذر نيز متوسل شدند كه ما براى جبران خطاى گذشته ، و سبك كردن بار مسئوليت ، و توبه از گناه ، و خدمت خالصانه به اسلام و قرآن ، مى خواهيم در اين ميدان جهاد با شما شركت كنيم ! غافل از اينكه آيات قرآن از قبل نازل شده بود، و سر آنها را فاش ساخته بود، چنانكه در نخستين آيه مورد بحث مى خوانيم : «هنگامى كه شما براى به دست آوردن غنائمى حركت مى كنيد به زودى متخلفان مى گويند بگذاريد ما هم از شما پيروى كنيم ، و در اين جهاد شركت نمائيم »! (سيقول المخلفون اذا انطلقتم الى مغانم لتاخذوها ذرونا نتبعكم ). نه تنها در اين مورد كه در موارد ديگر نيز مى بينيم اين تن پروران طماع به سراغ لقمه هاى چرب و كم دردسر مى رفتند، و از ميدانهاى سخت و خطرناك و دور دست گريزان بودند، چنانكه در آيه ۴۲ سوره توبه مى خوانيم : هرگاه غنائمى نزديك ، و سفرى سهل و آسان باشد از تو پيروى مى كنند، ولى (اكنون كه براى ميدان تبوك ) راه دور و پرمشقت است سر باز مى زنند، و به زودى سوگند مى خورند كه اگر توانائى داشتيم همراه شما حركت مى كرديم «لو كان عرضا قريبا و سفرا قاصدا لا تبعوك و لكن بعدت عليهم الشقه و سيحلفون بالله لو استطعنا لخرجنا معكم ». به هر حال ، قرآن در آيات مورد بحث در پاسخ اين گروه سودجو و فرصت طلب مى گويد: «آنها مى خواهند كلام خدا را تغيير دهند» (يريدون ان يبدلوا كلام الله ). سپس مى افزايد: «به آنها بگو: شما هرگز نبايد به دنبال ما بيائيد» و حق نداريد در اين ميدان شركت كنيد (قل لن تتبعونا). اين سخنى نيست كه من از پيش خود بگويم ، «اين مطلبى است كه
خداوند از قبل گفته » و ما را از آينده شما با خبر ساخته است (كذلكم قال الله من قبل ). خداوند دستور داده «غنائم خيبر» مخصوص «اهل حديبيه » باشد، واحدى با آنها در اين امر شركت نكند! ولى اين متخلفان بى شرم و پرادعا، باز از ميدان در نمى روند و شما را متهم به حسادت مى كنند و به زودى مى گويند: مطلب چنين نيست بلكه شما نسبت به ما حسد مى ورزيد))! (فسيقولون بل تحسدوننا). و به اين ترتيب آنها حتى بطور ضمنى پيامبر (صلى اللّه عليه و آله ) را تكذيب مى كنند، و ريشه منع آنها را از شركت در «غزوه خيبر» حسادت مى شمرند! قرآن در آخرين جمله مى گويد: «ولى آنها جز اندكى نمى فهمند» (بل كانوا لا يفقهون الا قليلا). آرى ريشه تمام بدبختى هاى آنها جهل و نادانى و بى خبرى است كه هميشه دامنگير آنها بوده است ، جهل در مورد خداوند، و عدم معرفت مقام پيامبر (صلى اللّه عليه و آله ) و بى خبرى از سرنوشت انسانها و عدم توجه به ناپايدارى ثروت دنيا. درست است كه آنها در مسائل مالى و منافع شخصى باهوش و دقيق و باريك بودند، اما چه جهلى از اين بالاتر كه انسان همه چيز خود را با اندكى ثروت مبادله كند؟!. سرانجام پيغمبر اكرم (صلى اللّه عليه و آله ) طبق نقل تواريخ غنائم خيبر را تنها بر اهل حديبيه تقسيم كرد، حتى كسانى كه در حديبيه بودند و موفق به شركت در غزوه خيبر نشدند سهمى براى آنها قرار داد، البته اين موضوع يك مصداق بيشتر نداشت و آن «جابر بن عبدالله » بود.
در ادامه همين بحث و گفتگو با متخلفان «حديبيه » در آيه بعد پيشنهادى به آنها كرده ، و راه بازگشت را به روى آنها چنين مى گشايد و مى فرمايد: «به متخلفان از اعراب باديه نشين بگو به زودى از شما دعوت مى شود كه به سوى قومى جنگجو و پرقدرت گام بگذاريد، و با آنها پيكار كنيد تا اسلام را پذيرا شوند» (قل للمخلفين من الاعراب ستدعون الى قوم اولى باس شديد تقاتلونهم او يسلمون ). «اگر اطاعت كنيد خداوند پاداش نيكى به شما مى دهد، و اگر سرپيچى كنيد، آنگونه كه قبلا نيز سرپيچى كرديد، خداوند شما را عذاب دردناكى مى كند» (فان تطيعوا يؤ تكم الله اجرا حسنا و ان تتولوا كما توليتم من قبل يعذبكم عذابا اليما). هرگاه به راستى از رفتار قبلى خود پشيمان شده ايد، و دست از راحت طلبى و دنياپرستى برداشته ايد، بايد امتحان صداقت خود را در ميدان سخت و سهمگين ديگرى بدهيد، و گرنه از ميدانهاى سخت اجتناب كردن ، و در ميدانهاى راحت و پر غنيمت شركت نمودن به هيچوجه ممكن نيست و دليلى است بر نفاق يا ضعف ايمان و جبن و ترس شما. جالب اينكه قرآن روى عنوان مخلفين در اين آيات مكرر تكيه كرده ، و به اصطلاح بجاى استفاده از «ضمير» از «اسم ظاهر» استفاده مى كند. اين تعبير مخصوصا به صورت صيغه «اسم مفعول » آمده ، يعنى «پشت سر گذارده شدگان » اشاره به اينكه هنگامى كه مسلمانان با ايمان مشاهده سستى و بهانه جوئيهاى اين گروه را مى كردند آنها را پشت سر گذارده و بى اعتنا به وضعشان به سوى ميدان جهاد مى شتافتند. اما در اينكه اين قوم جنگجو و پرقدرت كه در اين آيه به آنها اشاره كرده چه جمعيتى بودند؟ در ميان مفسران گفتگو است .
جمله «تقاتلونهم او يسلمون » (با آنها پيكار كنيد تا مسلمان شوند) دليل بر اين است كه اهل كتاب نبودند، زيرا آنها را مجبور به پذيرش اسلام نمى كنند، بلكه مخير ميان اسلام آوردن يا پذيرش شرائط اهل ذمه و همزيستى مسالمت آميز با مسلمانان و پرداخت جزيه مى كنند، تنها مشركان و بت پرستان هستند كه چيزى جز اسلام از آنان پذيرفته نمى شود، زيرا اسلام بت پرستى را به عنوان يك دين نمى شناسد، و اجبار در ترك بت پرستى جايز است . و با توجه به اينكه در عصر پيامبر (صلى اللّه عليه و آله ) بعد از ماجراى حديبيه و «خيبر» غزوه مهمى با مشركان جز فتح «مكه » و غزوه «حنين » وجود نداشت ، آيه فوق مى تواند اشاره به آنها باشد، مخصوصا غزوه حنين كه مردان جنگجوى سختكوشى از طايفه «هوازن » و «بنى سعد» در آن شركت داشتند. اما اينكه بعضى احتمال داده اند اشاره به غزوه «موته » كه با روميان انجام گرفت بوده باشد بعيد به نظر مى رسد، چرا كه آنها اهل كتاب بودند. و احتمال اينكه منظور جنگهاى بعد از پيامبر (صلى اللّه عليه و آله ) از جمله جنگ با اهل «فارس » و «يمامه » بوده باشد بسيار بعيدتر است ، چرا كه لحن آيات نشان مى دهد مساءله مربوط به زمان پيامبر (صلى اللّه عليه و آله ) است ، و هيچ الزامى نداريم كه آن را بر جنگهاى بعد از عصر پيامبر (صلى اللّه عليه و آله ) تطبيق دهيم ، ظاهرا پارهاى انگيزههاى سياسى در فكر و انديشه بعضى از مفسران كه روى اين مساءله پافشارى داشته اند دخالت داشته است ! اين نكته نيز قابل توجه است كه پيامبر (صلى اللّه عليه و آله ) به آنها قول نمى دهد كه در جنگهاى آينده شما غنائمى به چنگ مى آوريد، زيرا هدف از جهاد كسب غنيمت نيست ، بلكه روى اين تكيه مى كند كه خداوند پاداش نيكى به شما خواهد داد كه معمولا اين تعبير در مورد پاداشهاى آخرت است .
در اينجا سؤ الى مطرح مى شود و آن اينكه : در آيه ۸۳ سوره توبه ، به طور كلى دست رد بر سينه اين نامحرمان زده و مى گويد: فقل لن تخرجوا معى ابدا و لن تقاتلوا معى عدوا انكم رضيتم بالقعود اول مرة فاقعدوا مع الخالفين : «شما هرگز با من در هيچ نبردى خروج نخواهيد كرد و مجاز نيستيد همراه من با دشمن پيكار كنيد چرا كه نخستين بار به كناره گيرى از جنگ راضى شديد اكنون نيز با متخلفان بمانيد». در حالى كه آيه مورد بحث از آنها دعوت به پيكار در ميدان سخت و سهمگين ديگرى مى كند؟ ولى با توجه به اينكه آيه سوره توبه مربوط به متخلفان جنگ تبوك است كه پيامبر (صلى اللّه عليه و آله ) از آنها قطع اميد كرده بود، و آيه مورد بحث از متخلفان حديبيه سخن مى گويد كه هنوز از آنها قطع اميد نشده بود پاسخ اين سؤ ال روشن مى گردد. و از آنجا كه در ميان متخلفان افرادى بودند كه به خاطر نقص عضو يا بيمارى به راستى قدرت بر شركت در جهاد نداشتند، و نبايد حق آنها در اين ميان ناديده گرفته شود، در آخرين آيه مورد بحث معذور بودن آنان را مشخص ساخته است . بخصوص اينكه بعضى از مفسران نقل كرده اند كه بعد از نزول آيه قبل و تهديد متخلفان به «عذاب اليم » جمعى از معلولين يا بيماران خدمت پيامبر (صلى اللّه عليه و آله ) آمدند و عرض كردند: اى رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله )! تكليف ما در اين ميان چيست ؟ در اينجا اين آيه نازل شد و حكم آنها را چنين بازگو كرد: «بر نابينا و لنگ و بيمار گناهى نيست اگر در ميدان جهاد شركت نكنند» (ليس على الاعمى حرج و لا على الاعرج حرج و لا على المريض حرج ).
تنها جهاد نيست كه مشروط به قدرت و توانائى است ، تمام تكاليف الهى يك سلسله شرائط عمومى دارد كه از جمله آنها «توانائى و قدرت » است ، و در آيات قرآن كرارا به اين معنى اشاره شده است ، در آيه ۲۸۶ سوره بقره به صورت يك اصل كلى مى خوانيم : لا يكلف الله نفسا الا وسعها: «خداوند هيچكس را جز به مقدار طاقتش تكليف نمى كند». اين شرط هم با ادله نقلى ثابت شده ، و هم با دليل عقل . ولى البته اين گروه گرچه از شركت در ميدان جهاد معافند اما آنها نيز بايد به مقدار توان خود براى تقويت قواى اسلام و پيشبرد اهداف الهى آن بكوشند چنانكه در آيه ۹۱ سوره توبه مى خوانيم : ليس على الضعفاء و لا على المرضى و لا على الذين لا يجدون ما ينفقون حرج اذا نصحوا لله و رسوله : بر ضعيفان و بيماران و آنها كه وسيله اى براى انفاق (در راه جهاد) ندارند گناهى نيست (كه در ميدان حاضر نشوند) به شرط اينكه براى خدا و رسولش خير خواهى كنند. يعنى اگر آنها قادر نيستند با دست كارى انجام دهند از آنچه در توان دارند با زبان مضايقه ننمايند، و اين تعبير جالبى است كه نشان مى دهد هر كس آنچه را در توان دارد بايد فروگذار نكند، و به تعبير ديگر اگر نمى توانند در جبهه شركت كنند لااقل «پشت جبهه » را محكم نگهدارند. و شايد جمله اخير آيه مورد بحث نيز اشاره به همين معنى باشد كه مى فرمايد: «هر كس اطاعت خدا و رسولش را كند او را در باغهائى از بهشت وارد مى سازد كه نهرها از زير درختانش جارى است ، و آن كس كه سرپيچى كند او را به عذاب اليم گرفتار خواهد كرد»! (و من يطع الله و رسوله يدخله جنات تجرى من تحتها الانهار و من يتول يعذبه عذابا اليما). اين احتمال نيز وجود دارد كه در مواقعى كه استثنائى به حكمى مى خورد
افرادى به فكر سوء استفاده افتاده ، خود را در صف معذوران جا مى زنند، قرآن به آنها هشدار مى دهد كه اگر به راستى معذور نباشند گرفتار عذاب اليم خواهند شد. اين نكته قابل توجه است كه مساءله معذور بودن نابينا و لنگ و بيماران سخت مخصوص جهاد است ، اما در مساءله دفاع هر كس به قدر توانائى خود بايد از كيان اسلام و وطن اسلامى و جان دفاع كند و هيچ استثنائى در اين زمينه وجود ندارد.
→ صفحه قبل | صفحه بعد ← |