تفسیر:نمونه جلد۱۵ بخش۶۹

از الکتاب

→ صفحه قبل صفحه بعد ←



تفسير نمونه جلد ۱۵ صفحه ۴۶۱

آيه ۳۶ - ۳۷

آيه و ترجمه

فَلَمَّا جَاءَ سلَيْمَنَ قَالَ أَ تُمِدُّونَنِ بِمَالٍ فَمَا ءَاتَانَِ اللَّهُ خَيرٌ مِّمَّا ءَاتَاكُم بَلْ أَنتُم بهَدِيَّتِكمْ تَفْرَحُونَ(۳۶) ارْجِعْ إِلَيهِمْ فَلَنَأْتِيَنَّهُم بجُنُودٍ لا قِبَلَ لهَُم بهَا وَ لَنُخْرِجَنهُم مِّنهَا أَذِلَّةً وَ هُمْ صغِرُونَ(۳۷) ترجمه : ۳۶ - هنگامى كه (فرستادگان ملكه سبا) نزد سليمان آمدند گفت : مى خواهيد مرا با مال كمك كنيد (و فريب دهيد!) آنچه خدا به من داده از آنچه به شما داده بهتر است بلكه شما هستيد كه به هدايايتان خوشحال مى شويد. ۳۷ - به سوى آنها بازگرد (و اعلام كن ) با لشكرهائى به سراغ آنها مى آئيم كه قدرت مقابله با آن را نداشته باشند، و آنها را از آن (سرزمين آباد) به صورت ذليلان و در عين حقارت بيرون مى رانيم . تفسير: مرا با مال نفريبيد! فرستادگان ملكه سبا با كاروان هدايا، سرزمين يمن را پشت سر گذاشتند و به سوى شام و مقر سليمان حركت كردند، به گمان اينكه سليمان از مشاهده منظره اين هدايا خوشحال مى شود، و به آنها شاد باش ‍ مى گويد. اما همين كه با سليمان روبرو شدند، صحنه عجيبى در برابر آنان نمايان گشت ، سليمان نه تنها از آنها استقبال نكرد بلكه گفت : آيا شما مى خواهيد مرا با مال (خود) كمك كنيد؟ در حالى كه اين اموال در نظر من بى ارزش است ،

تفسير نمونه جلد ۱۵ صفحه ۴۶۲

آنچه خداوند به من بخشيده ، از آنچه به شما داده است بهتر و پرارزشتر است (اتمدونن بمال فما آتانى الله خير مما آتاكم ). مال چه ارزشى در برابر مقام نبوت و علم و دانش و هدايت و تقوا دارد؟ شما هستيد كه به هداياى خود خوشحال مى شويد (بل انتم بهديتكم تفرحون ). آرى شما هستيد كه هر گاه يك چنين هداياى پر زرق و برق و گرانقيمتى براى هم بفرستيد، چنان مسرور مى شويد كه برق شادى در چشمانتان ظاهر مى گردد اما اينها در نظر من كم ارزش و بى مقدار است . و به اين ترتيب سليمان ، معيارهاى ارزش را در نظر آنها تحقير كرد و روشن ساخت كه معيارهاى ديگرى براى ارزش در كار است ، كه معيارهاى معروف نزد دنيا پرستان در برابر آن ، بى رنگ و بى بها است . سپس براى اينكه قاطعيت خود را در مساله حق و باطل نشان دهد به فرستاده مخصوص ملكه سبا چنين گفت : به سوى آنان بازگرد (و اين هدايا را نيز با خود ببر) اما بدان ما به زودى با لشكرهائى به سراغ آنها خواهيم آمد كه توانائى مقابله با آن را نداشته باشند (ارجع اليهم فلناتينهم بجنود لا قبل لهم بها). و ما آنها را از آن سرزمين آباد با ذلت خارج مى كنيم در حالى كه كوچك و حقير خواهند بود (و لنخر جنهم منها اذلة و هم صاغرون ) اذلة در حقيقت حال اول است ، و هم صاغرون ، حال دوم ، اشاره به اينكه نه تنها آنها را از سرزمينشان بيرون مى رانيم بلكه با وضع ذلتبار، و توأ م با حقارت ، به گونه اى كه تمام كاخها و اموال و جاه و جلال خود را از دست خواهند داد، چرا كه در برابر آئين حق ، تسليم نشدند و از در مكر و فريب وارد گشتند.

تفسير نمونه جلد ۱۵ صفحه ۴۶۳

البته اين تهديد، براى فرستادگانى كه وضع سليمان را از نزديك ديدند و لشكر و عسكر او را تماشا كردند، يك تهديد جدى و قابل ملاحظه بودبا توجه به آنچه در آيات قبل خوانديم كه سليمان دو چيز از آنها خواسته بود ترك برترى جوئى ، تسليم در برابر حق و پاسخ ندادن آنها به اين دو امر و توسل به ارسال هديه دليل بر امتناع آنها از پذيرش حق و ترك استعلاء بود و به اين دليل آنها را تهديد به فشار نظامى مى كند. هر گاه ملكه سبا و اطرافيان او، تقاضاى دليل و مدرك يا معجزه و مانند آن كرده بودند، به آنها حق مى داد كه بيشتر تحقيق كنند، اما فرستادن هديه ظاهرش اين بود كه آنها در مقام انكارند. اين را نيز مى دانيم كه مهمترين خبر ناگوارى كه هدهد به سليمان درباره اين قوم و جمعيت داد، اين بود كه آنها آفتاب پرستند، و خداوند بزرگ را كه بر غيب و شهود آسمان و زمين سلطه دارد رها كرده ، در برابر مخلوقى به خاك مى افتند. سليمان از اين مساله ناراحت شد، و مى دانيم بت پرستى چيزى نيست كه آئينهاى الهى در برابر آن سكوت كند، و يا بت پرستان را به عنوان يك اقليت مذهبى تحمل نمايد، بلكه در صورت لزوم با توسل به زور بتكده ها را ويران خواهد كرد و آئين شرك و بت پرستى را بر مى چيند. از توضيحاتى كه در بالا داديم روشن مى شود كه تهديد سليمان با اصل اساسى لا اكراه فى الدين تضادى ندارد كه بت پرستى دين نيست بلكه يك خرافه و انحراف است .

تفسير نمونه جلد ۱۵ صفحه ۴۶۴

نكته ها:

۱ - قابل توجه اينكه زهد در منطق اديان الهى اين نيست كه انسان از مال و ثروت و امكانات دنيا، بى بهره باشد، بلكه حقيقت زهد آن است كه اسير اينها نگردد، بلكه امير بر آن باشد، و سليمان اين پيامبر بزرگ الهى با رد كردن هداياى گرانبهاى ملكه سبا نشان داد كه امير است نه اسير! در حديثى از امام صادق (عليه السلام ) مى خوانيم الدنيا اصغر قدرا عند الله و عند انبيائه و اوليائه من ان يفرحوا بشى ء منها، او يحزنوا عليه فلا ينبغى لعالم و لا لعاقل ان يفرح بعرض الدنيا: دنيا در پيشگاه خدا و نزد انبياء و اولياى الهى كوچكتر از آن است كه آنها را خوشحال و ذوق زده كند، يا با از دست رفتن آن غمگين شوند، بنابراين براى هيچ عالم و عاقلى سزاوار نيست كه از متاع ناپايدار دنيا خوشحال گردد. ۲ - باز در اين بخش از داستان سليمان درسهاى قابل ملاحظه اى است كه در لابلاى تعبيرات پر معنى آيات نهفته است : الف : هدف از لشكر كشى كشتار انسانها نيست ، بلكه هدف آن است كه دشمن خود را در موضع ضعيفى بداند و قدرت مقابله در خود نبيند (جنود لا قبل لهم بها). اين تعبير نظير همان چيزى است كه به مسلمانان دستور داده شده كه آن چنان نيرو فراهم سازيد كه دشمن را بترسانيد (و اعدوا لهم ما استطعتم من قوة ... ترهبون به عدو الله ) (انفال - ۶۰). ب : سليمان مخالفان خود را تهديد به قتل نمى كند، بلكه تهديد به بيرون

تفسير نمونه جلد ۱۵ صفحه ۴۶۵

راندن از كاخها و قصرها با ذلت و خوارى مى كند و اين قابل توجه است . ج : سليمان مخالفان خود را غافلگير نمى سازد بلكه قبلا با صراحت آنها را در جريان حمله خويش مى گذارد. د: سليمان چشم داشتى به اموال ديگران ندارد، بلكه مى گويد آنچه خدا به من داده است بهتر است ، او مواهب الهى را در قدرت مادى و مالى خلاصه نمى كند، او به علم و ايمان و مواهب معنوى مفتخر است .

تفسير نمونه جلد ۱۵ صفحه ۴۶۶

آيه ۳۸ - ۴۰

آيه و ترجمه

قَالَ يَأَيهَا الْمَلَؤُا أَيُّكُمْ يَأْتِينى بِعَرْشهَا قَبْلَ أَن يَأْتُونى مُسلِمِينَ(۳۸) قَالَ عِفْرِيتٌ مِّنَ الجِْنِّ أَنَا ءَاتِيك بِهِ قَبْلَ أَن تَقُومَ مِن مَّقَامِك وَ إِنى عَلَيْهِ لَقَوِىُّ أَمِينٌ(۳۹) قَالَ الَّذِى عِندَهُ عِلْمٌ مِّنَ الْكِتَبِ أَنَا ءَاتِيك بِهِ قَبْلَ أَن يَرْتَدَّ إِلَيْك طرْفُك فَلَمَّا رَءَاهُ مُستَقِراًّ عِندَهُ قَالَ هَذَا مِن فَضلِ رَبى لِيَبْلُوَنى ءَ أَشكُرُ أَمْ أَكْفُرُ وَ مَن شكَرَ فَإِنَّمَا يَشكُرُ لِنَفْسِهِ وَ مَن كَفَرَ فَإِنَّ رَبى غَنىُّ كَرِيمٌ(۴۰) ترجمه : ۳۸ - (سليمان ) گفت ، اى بزرگان ! كداميك از شما توانائى داريد تخت او را پيش از آنكه خودشان نزد من آيند براى من بياوريد؟! ۳۹ - عفريتى از جن گفت : من آنرا نزد تو مى آورم پيش از آنكه از مجلست برخيزى و من نسبت به آن توانا و امينم ! ۴۰ - (اما) كسى كه دانشى از كتاب (آسمانى ) داشت گفت ، من آنرا پيش ‍ از آنكه چشم بر هم زنى نزد تو خواهم آورد! و هنگامى كه (سليمان ) آنرا نزد خود مستقر ديد گفت اين از فضل پروردگار من است تا مرا آزمايش ‍ كند كه آيا شكر او را بجا مى آورم يا كفران مى كنم ؟

تفسير نمونه جلد ۱۵ صفحه ۴۶۷

تفسير: در يك چشم بر هم زدن تخت او حاضر است ! سرانجام فرستادگان ملكه سبا هدايا و بساط خود را برچيدند و به سوى كشورشان بازگشتند و ماجرا را براى ملكه و اطرافيان او شرح دادند همچنين عظمت اعجازآميز ملك سليمان و دستگاهش را بيان داشتند كه هر يك از اينها دليلى بود بر اينكه او يك فرد عادى و پادشاه نيست ، او به راستى فرستاده خدا است و حكومتش نيز يك حكومت الهى است . در اينجا براى آنها روشن شد كه نه تنها قادر بر مقابله نظامى با او نيستند بلكه اگر فرضا بتوانند مقابله كنند به احتمال قوى مقابله با يك پيامبر پر قدرت الهى است . لذا ملكه سبا با عده اى از اشراف قومش تصميم گرفتند به سوى سليمان بيايند و شخصا اين مساله مهم را بررسى كنند تا معلوم شود سليمان چه آئينى دارد؟ اين خبر از هر طريقى كه بود به سليمان رسيد، و سليمان تصميم گرفت در حالى كه ملكه و يارانش در راهند قدرتنمائى شگرفى كند تا آنها را بيش از از پيش به واقعيت اعجاز خود آشنا، و در مقابل دعوتش تسليم سازد. لذا سليمان رو به اطرافيان خود كرد و گفت : اى گروه بزرگان ! كداميك از شما توانائى داريد تخت او را پيش از آنكه خودشان نزد من بيايند و تسليم شوند براى من بياوريد؟ (قال يا ايها الملا ايكم ياتينى بعرشها قبل أ ن تاتونى مسلمين ). گر چه بعضى از مفسران براى پيدا كردن دليل احضار تخت ملكه سبا خود را به زحمت افكنده اند، و گاه احتمالاتى ذكر كرده اند كه به هيچ وجه با مفاد آيات سازگار نيست ، ولى روشن است كه هدف سليمان از اين برنامه چه بود؟ او به اصطلاح مى خواست ضرب شستى نشان دهد و كار فوق العاده مهمى انجام گيرد،

تفسير نمونه جلد ۱۵ صفحه ۴۶۸

تا راه را براى تسليم بى قيد و شرط آنها و ايمانشان به قدرت الله هموار سازد، و نياز به حضور در ميدان نبرد و خونريزى نباشد. او مى خواست ايمان به اعماق وجود ملكه سبا و اطرافيانش راه يابد تا سايرين را نيز دعوت به تسليم و پذيرش ايمان كنند. در اينجا دو نفر اعلام آمادگى كردند كه يكى از آنها عجيب و ديگرى عجيبتر بود. نخست عفريتى از جن رو به سوى سليمان كرد و گفت من تخت او را پيش از آنكه مجلس تو پايان گيرد و از جاى برخيزى نزد تو مى آورم (قال عفريت من الجن انا آتيك به قبل ان تقوم من مقامك ). من اين كار را با زحمت انجام نمى دهم و در اين امانت گرانقيمت نيز خيانتى نمى كنم ، چرا كه من نسبت به آن توانا و امينم ! (و انى عليه لقوى امين ). عفريت به معنى فرد گردنكش و خبيث است ، و جمله انى عليه لقوى امين كه از جهات مختلفى توام با تاكيد است (ان - جمله اسميه - لام ) نيز نشان مى دهد كه بيم خيانت در اين عفريت مى رفته ، لذا در مقام دفاع از خود برآمده و قول امانت و وفادارى داده است . به هر حال سرگذشت سليمان مملو است از شگفتيها و خارق عادات ، و جاى تعجب نيست كه عفريتى اينچنين بتواند در يك مدت كوتاه يعنى يك يا چند ساعت كه سليمان در مجلس خويش براى داورى ميان مردم ، يا رسيدگى به امور مملكت ، يا نصيحت و ارشاد، نشسته است چنين امر مهمى را انجام دهد.

تفسير نمونه جلد ۱۵ صفحه ۴۶۹

دومين نفر مرد صالحى بود كه آگاهى قابل ملاحظه اى از كتاب الهى داشت ، چنانكه قرآن در حق او مى گويد: كسى كه علم و دانشى از كتاب داشت گفت من تخت او را قبل از آنكه چشم بر هم زنى نزد تو خواهم آورد!! (قال الذى عنده علم من الكتاب انا آتيك به قبل ان يرتد اليك طرفك ). و هنگامى كه سليمان با اين امر موافقت كرد او با استفاده از نيروى معنوى خود تخت ملكه سبا را در يك طرفة العين نزد او حاضر كرد: هنگامى كه سليمان آن را نزد خود مستقر ديد زبان به شكر پروردگار گشود و گفت : اين از فضل پروردگار من است ، تا مرا بيازمايد كه آيا شكر نعمت او را بجا مى آورم يا كفران مى كنم ؟! (فلما راه مستقرا عنده قال هذا من فضل ربى ليبلونى ءاءشكر ام اكفر). سپس افزود: هر كس شكر كند به سود خويش شكر كرده است ، و هر كسى كفران كند پروردگار من غنى و كريم است (و من شكر فانما يشكر لنفسه و من كفر فان ربى غنى كريم ). در اينكه اين شخص كه بوده ؟ و اين قدرت عجيب را از كجا به دست آورده ؟ و منظور از علم كتاب چيست ؟ مفسران گفتگو بسيار كرده اند. ولى ظاهر اين است كه اين شخص يكى از نزديكان با ايمان ، و دوستان خاص سليمان بوده است ، و غالبا در تواريخ نام او را آصف بن برخيا نوشته اند، و مى گويند وزير سليمان و خواهرزاده او بوده است . و اما علم كتاب منظور آگاهى او بر كتب آسمانى است ،. آگاهى عميقى كه به او امكان مى داد كه دست به چنين كار خارق عادتى بزند، و بعضى احتمال داده اند منظور لوح محفوظ است ، همان لوح علم خداوند كه اين مرد به گوشه اى

تفسير نمونه جلد ۱۵ صفحه ۴۷۰

از آن علم آگاهى داشت ، و به همين دليل توانست تخت ملكه سبا را در يك چشم بر هم زدن نزد سليمان حاضر كند. بسيارى از مفسران و غير آنها گفته اند اين مرد با ايمان از اسم اعظم الهى با خبر بود، همان نام بزرگى كه همه چيز در برابر آن خاضع مى گردد، و به انسان قدرت فوق العاده مى بخشد. ذكر اين نكته نيز لازم است كه آگاهى بر اسم اعظم بر خلاف آنچه بسيارى تصور مى كنند مفهومش اين نيست كه انسان كلمه اى را بگويد و آنهمه اثر عجيب و بزرگ داشته باشد، بلكه منظور تخلق به آن اسم و وصف است ، يعنى آن نام الهى را در درون جان خود پياده كند و آنچنان از نظر آگاهى و اخلاق و تقوا و ايمان تكامل يابد كه خود مظهرى از آن اسم گردد، اين تكامل معنوى و روحانى كه پرتوى از آن اسم اعظم الهى است قدرت بر چنين خارق عاداتى را در انسان ايجاد مى كند. در مورد جمله قبل ان يرتد اليك طرفك نيز مفسران احتمالات گوناگونى داده اند، اما با توجه به آيات ديگر قرآن حقيقت آن را مى توان دريافت : در سوره ابراهيم آيه ۴۳ مى خوانيم : لا يرتد اليهم طرفهم : در روز رستاخيز مردم آنچنان وحشتزده مى شوند كه چشمهايشان خيره مى گردد، و حتى پلكها به هم نمى خورد (مى دانيم در حالت وحشت چشم انسان به حالت يكنواخت و خيره همچون چشم مردگان باز مى ماند). بنابراين منظور اين بوده پيش از آنكه چشمت را بر هم زنى من تخت ملكه سبا را نزد تو حاضر مى كنم .

تفسير نمونه جلد ۱۵ صفحه ۴۷۱

نكته ها:

پاسخ به چند سؤ ال :

از سؤ الاتى كه در ارتباط با آيات فوق مطرح مى شود اين است كه چرا سليمان شخصا اقدام به اين كار خارق العاده نكرد؟ او كه پيامبر بزرگ خدا بود و داراى اعجاز، چرا اين ماموريت را به آصف بن برخيا داد؟ ممكن است به خاطر اين بوده كه آصف وصى او بوده است ، و سليمان مى خواسته در اين لحظه حساس موقعيت او را به همگان معرفى كند بعلاوه مهم اين است كه استاد شاگردان خود را در مواقع لازم بيازمايد و شايستگيهاى آنها را به دست آورد، و اصولا شايستگى شاگردان دليل بزرگى بر شايستگى استاد است ، اگر شاگردان كار فوق العاده اى انجام دهند مهم است . سؤ ال ديگر اينكه : سليمان چگونه تخت ملكه سبا را بدون اجازه او نزد خود آورد؟ ممكن است به دليل هدف بزرگترى مانند مساله هدايت و راهنمائى آنها و نشاندادن يك معجزه بزرگ بوده است ، از اين گذشته مى دانيم شاهان از خود مالى ندارند و اموال آنها معمولا از غصب حقوق ديگران به دست مى آيد! سؤ ال ديگر اينكه : عفريت جن چگونه توانائى بر چنين خارق عادتى دارد؟

تفسير نمونه جلد ۱۵ صفحه ۴۷۲

پاسخ اين سؤ ال را در بحثهاى مربوط به اعجاز گفته ايم كه گاهى حتى افراد غير مؤ من بر اثر رياضتهاى پرمشقت و مبارزه با نفس ، توانائى بر پاره اى از خارق عادات پيدا مى كنند ولى تفاوت آن با معجزات اين است كار آنها چون متكى به قدرت محدود بشرى است هميشه محدود است ، در حالى كه معجزات متكى بر قدرت بى پايان خدا است و قدرت او همچون ساير صفاتش نامحدود مى باشد. لذا مى بينيم عفريت توانائى خود را محدود مى كند برآوردن تخت ملكه سبا در مدت توقف سليمان در مجلس داورى و بررسى امور كشور، در حالى كه آصف بن برخيا هيچ حدى براى آن قائل نمى شود و محدود ساختن به يك چشم بر هم زدن در حقيقت اشاره به كمترين زمان ممكن است ، و مسلم است كه سليمان از چنين كارى كه معرفى يك فرد صالح است حمايت مى كند نه از كار عفريتى كه ممكن است كوته نظران را به اشتباه بيفكند و آنرا دليل بر پاكى او بگيرند. بديهى است كه هر كس كار مهمى در جامعه انجام دهد و مورد قبول واقع شود خط فكرى و اعتقادى خود را در لابلاى آن تبليغ كرده است ، و نبايد در حكومت الهى سليمان ، ابتكار عمل به دست عفريتها بيفتد، بلكه بايد آنها كه علمى از كتاب الهى دارند بر افكار و عواطف مردم حاكم گردند.

قدرت و امانت دو شرط مهم

در آيات فوق و همچنين آيه ۲۶ سوره قصص مهمترين شرط براى يك كارمند يا كارگر نمونه دو چيز بيان شده : نخست قوت و توانائى ، و ديگر امانت و درستكارى . البته گاه مبانى فكرى و اخلاقى انسان ايجاب مى كند كه داراى اين صفت باشد (همانگونه كه در مورد موسى در سوره قصص آمده است ) و گاه نظام جامعه و حكومت صالح ايجاب مى كند كه حتى عفريت جن به اين دو صفت الزاما متصف

تفسير نمونه جلد ۱۵ صفحه ۴۷۳

شود، اما به هر حال هيچ كار بزرگ و كوچكى در جامعه بدون دارا بودن اين دو شرط انجام پذير نيست ، خواه از تقوا سرچشمه گيرد، و خواه از نظام قانونى جامعه (دقت كنيد).

تفاوت علم من الكتاب و علم الكتاب

در آيات مورد بحث درباره كسى كه تخت ملكه سباء را در كمترين مدت نزد سليمان آورد، به عنوان من عنده علم من الكتاب (كسى كه بخشى از علم كتاب را دارا بود) تعبير شده است ، در حالى كه در سوره رعد آيه ۴۳ در مورد پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) و گواهان بر حقانيت او چنين آمده است قل كفى بالله شهيدا بينى و بينكم و من عنده علم الكتاب : بگو كافى است براى گواهى ميان من و شما، خداوند و كسى كه در نزد او علم كتاب است . در حديثى از ابو سعيد خدرى از پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) چنين آمده است كه ابو سعيد مى گويد: من از معنى الذى عنده علم من الكتاب (كه در داستان سليمان آمده ) از محضرش سؤ ال كردم فرمود: او وصى برادرم سليمان بن داود بود، عرض كردم و من عنده علم الكتاب از چه كسى سخن مى گويد فرمود: ذاك اخى على بن ابى طالب : او برادرم على بن ابيطالب است !. توجه به تفاوت علم من الكتاب كه علم جزئى را مى گويد، و علم الكتاب كه علم كلى را بيان مى كند روشن مى سازد كه ميان آصف و على (عليه السلام ) چه اندازه تفاوت بوده است ؟!. لذا در روايات بسيارى مى خوانيم كه اسم اعظم الهى هفتاد و سه حرف است كه يك حرف آن نزد آصف بن برخيا بود، و چنان خارق عادتى را انجام داد،

تفسير نمونه جلد ۱۵ صفحه ۴۷۴

و نزد امامان اهلبيت (عليهم السلام ) هفتاد و دو حرف آن است ، و يك حرف آن مخصوص به ذات پاك خدا است .

هذا من فضل ربى

دنيا پرستان مغرور، هنگامى كه به قدرت مى رسند، همه چيز را جز خود فراموش مى كنند، و تمام امكاناتى را كه بدست آورده اند، قارون وار كه مى گفت : انما اوتيته على علم عندى : آنچه را دارم بر اثر علم و دانش من است (سوره قصص آيه ۷۸) از ناحيه خودشان مى دانند لا غير، در حالى كه بندگان خاص خدا به هر جا برسند مى گويند: هذا من فضل ربى : اين از فضل خدا است بر ما. جالب اينكه سليمان نه تنها اين سخن را به هنگام مشاهده تخت ملكه سباء در برابرش بيان كرد، بلكه افزود اين براى اين است كه خدا مرا بيازمايد، آيا شكر گذارم يا نه ؟. قبلا نيز در همين سوره خوانديم كه سليمان نعمتهاى خود را همه از خدا مى داند، و خاضعانه رو به درگاهش مى كند كه پروردگارا! شكر اينهمه نعمت را به من الهام كن و توفيقى عطا فرما كه بتوانم در پرتو آن ، جلب رضاى تو كنم . آرى اين است معيار شناخت موحدان خالص از دنيا پرستان مغرور، و اين است راه و رسم مردان پرظرفيت و با شخصيت در برابر كم ظرفيتان خود خواه . گر چه معمول شده است كه بعضى از متظاهران فقط اين جمله پر معنى سليمان (هذا من فضل ربى ) را بر سر در كاخهاى طاغوتى خود مى نويسند بى آنكه به آن اعتقادى داشته باشند و در عملشان كمتر انعكاسى داشته باشد ولى مهم آنست كه هم بر سر در خانه باشد، هم در پيشانى تمام زندگى انسان و در قلب او، عملش

تفسير نمونه جلد ۱۵ صفحه ۴۷۵

نشان دهد كه همه را از فضل خدا مى داند، و در مقام شكر آن برآيد، نه شكر با زبان كه شكر با عمل و با تمام وجود.

آصف بن برخيا چگونه تخت ملكه را حاضر ساخت ؟

اين اولين خارق عادتى نيست كه در داستان سليمان ، و يا در زندگى پيامبران به طور كلى مى بينيم ، و آنها كه فكر مى كنند بايد اين گونه تعبيرات را با توجيه ها و تفسيرهائى از ظاهرش دگرگون ساخت ، و جنبه هاى كنائى و معنوى به آن داد، بايد حساب خود را يكجا با معجزات انبياء روشن سازند. آيا آنها به راستى انجام كارهاى خارق عادت از پيامبران يا جانشينان آنها را محال مى دانند و آن را به كلى منكرند؟! چنين چيزى نه با اصل توحيد و قدرت پروردگار كه حاكم بر قوانين هستى است سازگار است ، و نه با صريح قرآن در آيات بسيار. اما اگر بپذيرند كه چنين چيزى ممكن است تفاوتى نمى كند كه بحث از زنده كردن مردگان و شفاى كور مادرزاد وسيله حضرت مسيح (عليه السلام ) باشد، و يا حاضر كردن تخت ملكه سبا، وسيله آصف بن برخيا. بدون شك در اينجا روابط مرموز و علل ناشناخته در كار است كه ما با علم محدودمان از آن آگاه نيستيم ، ولى همين قدر مى دانيم كه اين كار محال نيست . آيا آصف با قدرت معنوى خود تخت ملكه سبا را تبديل به امواج نور كرد و در يك لحظه در آنجا حاضر كرد و بار ديگر آن را مبدل به ماده اصلى ساخت ؟ بر ما درست روشن نيست .

تفسير نمونه جلد ۱۵ صفحه ۴۷۶

همين قدر مى دانيم كه امروز انسان از طرق علمى متداول روز، كارهائى انجام مى دهد كه دويست سال قبل ، ممكن بود جزء محالات محسوب شود، فى المثل اگر به كسى در چند قرن قبل مى گفتند، زمانى فرا مى رسد كه انسانى در شرق دنيا سخن مى گويد و در غرب جهان ، درست در همان لحظه ، سخنانش را مى شنوند و چهره اش را همگان مى نگرند آن را هذيان يا خواب آشفته مى پنداشتند. اين به خاطر آن است كه انسان مى خواهد همه چيز را با علم و قدرت محدود خود ارزيابى كند، در حالى كه در ماوراء علم و قدرت او، اسرار فراوانى نهفته است .

تفسير نمونه جلد ۱۵ صفحه ۴۷۷

آيه ۴۱ - ۴۴

آيه و ترجمه

قَالَ نَكِّرُوا لهََا عَرْشهَا نَنظرْ أَ تهْتَدِى أَمْ تَكُونُ مِنَ الَّذِينَ لا يهْتَدُونَ(۴۱) فَلَمَّا جَاءَت قِيلَ أَ هَكَذَا عَرْشكِ قَالَت كَأَنَّهُ هُوَ وَ أُوتِينَا الْعِلْمَ مِن قَبْلِهَا وَ كُنَّا مُسلِمِينَ(۴۲) وَ صدَّهَا مَا كانَت تَّعْبُدُ مِن دُونِ اللَّهِ إِنهَا كانَت مِن قَوْمٍ كَفِرِينَ(۴۳) قِيلَ لهََا ادْخُلى الصرْحَ فَلَمَّا رَأَتْهُ حَسِبَتْهُ لُجَّةً وَ كَشفَت عَن ساقَيْهَا قَالَ إِنَّهُ صرْحٌ مُّمَرَّدٌ مِّن قَوَارِيرَ قَالَت رَب إِنى ظلَمْت نَفْسى وَ أَسلَمْت مَعَ سلَيْمَنَ للَّهِ رَب الْعَلَمِينَ(۴۴) ترجمه : ۴۱ - (سليمان ) گفت تخت او را برايش ناشناس سازيد به بينم آيا متوجه مى شود يا از كسانى است كه هدايت نخواهند شد.

تفسير نمونه جلد ۱۵ صفحه ۴۷۸

۴۲ - هنگامى كه او آمد گفته شد آيا تخت تو اينگونه است ؟ (در پاسخ ) گفت : گويا خود آن است ! و ما پيش از اين هم آگاه بوديم و اسلام آورده بوديم !... ۴۳ - و او را از آنچه غير از خدا مى پرستيد بازداشت كه او از قوم كافران بود. ۴۴ - به او گفته شد داخل حياط قصر شو، اما هنگامى كه نظر به آن افكند پنداشت نهر آبى است و ساق پاهاى خود را برهنه كرد (تا از آب بگذرد اما سليمان ) گفت (اين آب نيست ) بلكه قصرى است از بلور صاف ، (ملكه سبا) گفت پروردگارا! من به خود ستم كردم ، و با سليمان براى خداوندى كه پروردگار عالميان است اسلام آوردم . تفسير: نور ايمان در دل ملكه سبا در اين آيات به صحنه ديگرى از ماجراى عبرت انگيز سليمان (عليه السلام ) و ملكه سبا برخورد مى كنيم . سليمان براى اينكه ميزان عقل و درايت ملكه سبا را بيازمايد، و نيز زمينهاى براى ايمان او به خداوند فراهم سازد، دستور داد تخت او را كه حاضر ساخته بودند دگرگون و ناشناس سازند گفت : تخت او را برايش ‍ ناشناس سازيد ببينيم آيا هدايت مى شود يا از كسانى خواهد بود كه هدايت نمى يابند (قال نكروا لها عرشها ننظر اتهتدى ام تكون من الذين لا يهتدون ). گر چه آمدن تخت ملكه از كشور سباء به شام ، كافى بود كه به آسانى نتواند آن را بشناسد، ولى با اين حال سليمان دستور داد تغييراتى در آن نيز ايجاد كنند، اين تغييرات ممكن است از نظر جابجا كردن بعضى از نشانه ها و جواهرات و يا تغيير بعضى از رنگها و مانند آن بوده است . اما اين سؤ ال پيش مى آيد كه هدف سليمان از آزمايش هوش و عقل و درايت ملكه سباء چه بود؟ ممكن است آزمايش به اين منظور انجام شده كه بداند با كدامين منطق

تفسير نمونه جلد ۱۵ صفحه ۴۷۹

بايد با او روبرو شود؟ و چگونه دليلى براى اثبات مبانى عقيدتى براى او بياورد. و يا در نظر داشته پيشنهاد ازدواج به او كند و مى خواسته است ببيند آيا راستى شايستگى همسرى او را دارد يا نه ؟ و يا واقعا مى خواسته مسئوليتى بعد از ايمان آوردن به او بسپارد، بايد بداند تا چه اندازه استعداد پذيرش مسئوليتهائى را دارد. براى جمله اتهتدى (آيا هدايت مى شود) نيز دو تفسير ذكر كرده اند، بعضى گفته اند مراد شناختن تخت خويش است ، و بعضى گفته اند منظور هدايت به راه خدا به خاطر ديدن اين معجزه است . ولى ظاهر همان معنى اول است هر چند معنى اول خود مقدمه اى براى معنى دوم بوده است . به هر حال هنگامى كه ملكه سبا وارد شد، كسى اشاره اى به تخت كرد و گفت : آيا تخت تو اين گونه است ؟ (فلما جائت قيل اءهكذا عرشك ). ظاهر اين است كه گوينده سخن خود سليمان نبوده است و گرنه تعبير به قيل (گفته شد) مناسب نبود، زيرا نام سليمان قبلا و بعدا آمده و سخنان او به عنوان قال مطرح شده است . بعلاوه مناسب ابهت سليمان نبوده است كه در بدو ورود او چنين سخنى را آغاز كند. اما به هر صورت ملكه سبا زيركانه ترين و حساب شده ترين جوابها را داد و گفت گويا خود آن تخت است ! (قالت كانه هو). اگر مى گفت : شبيه آن است ، راه خطا پيموده بود، و اگر مى گفت عين خود آن است ، سخنى بر خلاف احتياط بود، چرا كه با اين بعد مسافت ، آمدن تختش به سرزمين سليمان ، از طرق عادى امكان نداشت ، مگر اينكه معجزه اى صورت

تفسير نمونه جلد ۱۵ صفحه ۴۸۰

گرفته باشد. از اين گذشته در تواريخ آمده است كه او تخت گرانبهاى خود را در جاى محفوظى ، در قصر مخصوص خود در اطاقى كه مراقبان زياد از آن حفاظت مى كردند و درهاى محكمى داشت ، قرار داده بود. ولى با اين همه ، ملكه سبا با تمام تغييراتى كه به آن تخت داده بودند توانست آن را بشناسد. و بلافاصله افزود: و ما پيش از اين هم آگاه بوديم و اسلام آورده بوديم ! (و اوتينا العلم من قبل هذا و كنا مسلمين ) يعنى اگر منظور سليمان از اين مقدمه چينى ها اين است كه ما به اعجاز او پى ببريم ما پيش از اين با نشانه هاى ديگر از حقانيت او آگاه شده بوديم و حتى قبل از ديدن اين خارق عادت عجيب ايمان آورده بوديم ، و چندان نيازى به اين كار نبود. و به اين ترتيب سليمان او را از آنچه غير از خدا مى پرستيد بازداشت (و صدها ما كانت تعبد من دون الله ). هر چند قبل از آن از قوم كافر بود (انها كانت من قوم كافرين ).

تفسير نمونه جلد ۱۵ صفحه ۴۸۱

آرى او با ديدن اين نشانه هاى روشن با گذشته تاريك خود وداع گفت و در مرحله تازه اى از زندگى كه مملو از نور ايمان و يقين بود گام نهاد. در آخرين آيه مورد بحث صحنه ديگرى از اين ماجرا بازگو مى شود، و آن ماجراى داخل شدن ملكه سباء در قصر مخصوص سليمان است . سليمان دستور داده بود، صحن يكى از قصرها را از بلور بسازند و در زير آن ، آب جارى قرار دهند. هنگامى كه ملكه سبا به آنجا رسيد به او گفته شد داخل حياط قصر شو (قيل لها ادخلى الصرح ) ملكه آن صحنه را كه ديد، گمان كرد نهر آبى است ، ساق پاهاى خود را برهنه كرد تا از آن آب بگذرد (در حالى كه سخت در تعجب فرو رفته بود كه نهر آب در اينجا چه مى كند؟) (فلما رأ ته حسبته لجة و كشفت عن ساقيها). اما سليمان به او گفت : كه حياط قصر از بلور صاف ساخته شده (اين آب نيست كه بخواهد پا را برهنه كند و از آن بگذرد) (قال انه صرح ممرد من قوارير). در اينجا سؤ ال مهمى پيش مى آيد و آن اينكه : سليمان كه يك پيامبر بزرگ الهى بود چرا چنين دم و دستگاه تجملاتى فوق العاده اى داشته باشد؟ درست است

تفسير نمونه جلد ۱۵ صفحه ۴۸۲

كه او سلطان بود و حكمروا، ولى مگر نمى شد بساطى ساده همچون ساير پيامبران داشته باشد؟ اما چه مانعى دارد كه سليمان براى تسليم كردن ملكه سبا كه تمام قدرت و عظمت خود را در تخت و تاج زيبا و كاخ باشكوه و تشكيلات پر زرق و برق مى دانست صحنه اى به او نشان دهد كه تمام دستگاه تجملاتيش در نظر او حقير و كوچك شود، و اين نقطه عطفى در زندگى او براى تجديد نظر در ميزان ارزشها و معيار شخصيت گردد؟! چه مانعى دارد كه به جاى دست زدن به يك لشكركشى پر ضايعه و توأ م با خونريزى ، مغز و فكر ملكه را چنان مبهوت و مقهور كند كه اصلا به چنين فكرى نيفتد، بخصوص اينكه او زن بود و به اين گونه مسائل تشريفاتى اهميت مى داد. مخصوصا بسيارى از مفسران تصريح كرده اند كه سليمان پيش از آنكه ملكه سبا به سرزمين شام برسد دستور داد چنين قصرى بنا كردند، و هدفش نمايش قدرت براى تسليم ساختن او بود؟ اين كار نشان مى داد قدرت عظيمى از نظر نيروى ظاهرى در اختيار سليمان است كه او را به انجام چنين كارهائى موفق ساخته است . به تعبير ديگر اين هزينه در برابر امنيت و آرامش يك منطقه وسيع و پذيرش دين حق ، و جلوگيرى از هزينه فوق العاده جنگ ، مطلب مهمى نبود. و لذا هنگامى كه ملكه سباء، اين صحنه را ديد چنين گفت : پروردگارا! من بر خويشتن ستم كردم ! (قالت رب انى ظلمت نفسى ). و با سليمان در پيشگاه الله ، پروردگار عالميان ، اسلام آوردم (و اسلمت مع سليمان لله رب العالمين ). من در گذشته در برابر آفتاب سجده مى كردم ، بت مى پرستيدم ، غرق تجمل و زينت بودم ، و خود را برترين انسان در دنيا مى پنداشتم . اما اكنون مى فهمم كه قدرتم تا چه حد كوچك بوده و اصولا اين زر و زيورها

تفسير نمونه جلد ۱۵ صفحه ۴۸۳

روح انسان را سيراب نمى كند. خداوندا! من همراه رهبرم سليمان به درگاه تو آمدم ، از گذشته پشيمانم و سر تسليم به آستانت مى سايم . جالب اينكه : او در اينجا واژه مع را به كار مى برد (همراه سليمان ) تا روشن شود در راه خدا همه برادرند و برابر، نه همچون راه و رسم جباران كه بعضى بر بعضى مسلط و گروهى در چنگال گروهى اسيرند، در اينجا غالب و مغلوبى وجود ندارد و همه بعد از پذيرش حق در يك صف قرار دارند. درست است كه ملكه سباء، قبل از آن هم ايمان خود را اعلام كرده بود زيرا در آيات گذشته از زبان او شنيديم : و اوتينا العلم من قبلها و كنا مسلمين (ما پيش از اينكه تخت را در اينجا ببينيم آگاهى يافته بوديم و اسلام را پذيرا شده بوديم ). ولى در اينجا اسلام ملكه به اوج خود رسيد لذا با تاكيد بيشتر، اسلام را اعلام كرد. او نشانه هاى متعددى از حقانيت دعوت سليمان را، قبلا ديده بود. آمدن هدهد با آن وضع مخصوص . عدم قبول هديه كلان كه از ناحيه ملكه فرستاده شده بود. حاضر ساختن تخت او از آن راه دور در مدتى كوتاه . و سرانجام مشاهده قدرت و عظمت فوق العاده سليمان و در عين حال اخلاق مخصوصى كه هيچ شباهتى با اخلاق شاهان نداشت .

تفسير نمونه جلد ۱۵ صفحه ۴۸۴

نكته ها:

سرانجام كار ملكه سبا

آنچه در قرآن مجيد پيرامون ملكه سباء آمده همان مقدار است كه در بالا خوانديم ، سرانجام ايمان آورد و به خيل صالحان پيوست ، اما اينكه بعد از ايمان به كشور خود بازگشت و به حكومت خود از طرف سليمان ادامه داد؟ يا نزد سليمان ماند و با او ازدواج كرد؟ يا به توصيه سليمان با يكى از ملوك يمن كه به عنوان تبع مشهور بودند پيمان زناشوئى بست ؟ در قرآن اشاره اى به اينها نشده است چون در هدف اصلى قرآن كه مسائل تربيتى است دخالتى نداشته ، ولى مفسران و مورخان ، هر كدام راهى برگزيده اند كه تحقيق در آن ضرورتى ندارد، هر چند طبق گفته بعضى از مفسران ، مشهور و معروف همان ازدواج او با سليمان است ولى ياد آورى اين مطلب را لازم مى دانيم كه پيرامون سليمان و لشكر و حكومت او و همچنين خصوصيات ملكه سبا و جزئيات زندگيش ‍ افسانه ها و اساطير فراوانى گفته اند كه گاه تشخيص آنها از حقايق تاريخى براى توده مردم مشكل مى شود، و گاه سايه تاريكى روى اصل اين جريان تاريخى افكنده و اصالت آن را خدشه دار مى كند و اين است نتيجه شوم خرافاتى كه با حقايق آميخته مى شود كه بايد كاملا مراقب آن بود.

يك جمع بندى كلى از سرگذشت سليمان

بخشى از حالات سليمان كه در ۳۰ آيه فوق آمده بيانگر مسائل بسيارى است كه قسمتى از آن را در لابلاى بحثها خوانديم ، و به قسمت ديگرى اشاره گذرائى

تفسير نمونه جلد ۱۵ صفحه ۴۸۵

ذيلا مى كنيم . ۱ - اين داستان از موهبت علم وافرى كه خداوند در اختيار سليمان و داود گذاشته است شروع مى شود، و به توحيد و تسليم در برابر فرمان پروردگار ختم مى گردد، آن هم توحيدى كه پايگاهش نيز علم است . ۲ - اين داستان نشان مى دهد كه گاه غائب شدن يك پرنده ، و پرواز استثنائى او بر فراز يك منطقه ممكن است مسير تاريخ ملتى را تغيير دهد، و آنها را از شرك به ايمان و از فساد به صلاح بكشاند، و اين است نمونه اى از قدرتنمائى پروردگار و نمونه اى از حكومت حق ! ۳ - اين داستان نشان مى دهد كه نور توحيد در تمام دلها پرتوافكن است و حتى يك پرنده ظاهرا خاموش از اسرار عميق توحيد خبر مى دهد. ۴ - براى توجه دادن يك انسان به ارزش واقعيش ، و نيز هدايت او به سوى الله بايد نخست غرور و تكبر او را در هم شكست تا پرده هاى تاريك از جلو چشم واقع بين او كنار برود همانگونه كه سليمان با انجام دو كار غرور ملكه سبا را درهم شكست : حاضر ساختن تختش ، و به اشتباه افكندن او در برابر ساختمان قسمتى از قصر! ۵ - هدف نهائى در حكومت انبياء، كشورگشائى نيست ، بلكه هدف همان چيزى است كه در آخرين آيه فوق خوانديم كه سركشان به گناه خود اعتراف كنند و در برابر رب العالمين سر تعظيم فرود آورند، و لذا قرآن با همين نكته داستان فوق را پايان مى دهد. ۶ - روح ايمان همان تسليم است ، به همين دليل هم سليمان در نامه اش ‍ روى آن تكيه مى كند، و هم ملكه سبا در پايان كار. ۷ - گاه يك انسان با دارا بودن بزرگترين قدرت ممكن است نيازمند به موجود ضعيفى همچون يك پرنده شود، نه تنها از علم او كه از كار او نيز كمك

تفسير نمونه جلد ۱۵ صفحه ۴۸۶

مى گيرد و گاه مورچه اى با آن ضعف و ناتوانى وى را تحقير مى كند! ۸ - نزول اين آيات در مكه كه مسلمانان ، سخت از سوى دشمنان در فشار بودند و تمام درها به روى آنان بسته بود، مفهوم خاصى داشت مفهومش تقويت روحيه و دلدارى به آنان و اميدوار ساختن آنان به لطف و رحمت پروردگار و پيروزيهاى آينده بود.


→ صفحه قبل صفحه بعد ←