تفسیر:نمونه جلد۱۴ بخش۶۸
→ صفحه قبل | صفحه بعد ← |
آيه ۲۷ - ۲۹
آيه و ترجمه
يَأَيهَا الَّذِينَ ءَامَنُوا لا تَدْخُلُوا بُيُوتاً غَيرَ بُيُوتِكمْ حَتى تَستَأْنِسوا وَ تُسلِّمُوا عَلى أَهْلِهَا ذَلِكُمْ خَيرٌ لَّكُمْ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ(۲۷) فَإِن لَّمْ تجِدُوا فِيهَا أَحَداً فَلا تَدْخُلُوهَا حَتى يُؤْذَنَ لَكمْ وَ إِن قِيلَ لَكُمُ ارْجِعُوا فَارْجِعُوا هُوَ أَزْكى لَكُمْ وَ اللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ عَلِيمٌ(۲۸) لَّيْس عَلَيْكمْ جُنَاحٌ أَن تَدْخُلُوا بُيُوتاً غَيرَ مَسكُونَةٍ فِيهَا مَتَعٌ لَّكمْ وَ اللَّهُ يَعْلَمُ مَا تُبْدُونَ وَ مَا تَكْتُمُونَ(۲۹) ترجمه : ۲۷ - اى كسانى كه ايمان آورده ايد در خانه هائى غير از خانه خود وارد نشويد تا اجازه بگيريد و بر اهل آن خانه سلام كنيد، اين براى شما بهتر است ، شايد متذكر شويد. ۲۸ - و اگر كسى در آن نيافتيد داخل آن نشويد تا به شما اجازه داده شود، و اگر گفته شود بازگرديد، بازگرديد، كه براى شما پاكيزه تر است و خداوند به آنچه انجام مى دهيد آگاه است . ۲۹ - گناهى بر شما نيست كه وارد خانه هاى غير مسكونى بشويد كه در آنجا متاعى متعلق
به شما وجود دارد، و خدا آنچه را آشكار مى كنيد يا پنهان مى داريد مى داند. تفسير: بدون اذن به خانه مردم وارد نشويد در اين آيات بخشى از آداب معاشرت و دستورهاى اجتماعى اسلام كه ارتباط نزديكى با مسائل مربوط به حفظ عفت عمومى دارد بيان شده است ، و آن طرز ورود به خانه هاى مردم و چگونگى اجازه ورود گرفتن است . نخست مى گويد: «اى كسانى كه ايمان آورده ايد در خانه هائى كه غير از خانه شما است داخل نشويد تا اينكه اجازه بگيريد و بر اهل آن خانه سلام كنيد» (و به اين ترتيب تصميم ورود خود را قبلا به اطلاع آنها برسانيد و موافقت آنها را جلب نمائيد) (يا ايها الذين آمنوا لاتدخلوا بيوتا غير بيوتكم حتى تستاءنسوا و تسلموا على اهلها). «اين براى شما بهتر است ، شايد متذكر شويد» (ذلكم خير لكم لعلكم تذكرون ). جالب اينكه در اينجا جمله «تستاءنسوا» به كار رفته است نه «تستاءذنوا» زيرا جمله دوم فقط اجازه گرفتن را بيان مى كند، در حالى كه جمله اول كه از ماده «انس » گرفته شده اجازه اى تواءم با محبت و لطف و آشنائى و صداقت را مى رساند، و نشان مى دهد كه حتى اجازه گرفتن بايد كاملا مؤ دبانه و دوستانه و خالى از هر گونه خشونت باشد. بنابراين هرگاه اين جمله را بشكافيم بسيارى از آداب مربوط به اين بحث در آن خلاصه شده است ، مفهومش اين است فرياد نكشيد، در را محكم نكوبيد با عبارات خشك و زننده اجازه نگيريد، و به هنگامى كه اجازه داده شد بدون سلام وارد نشويد، سلامى كه نشانه صلح و صفا و پيام آور محبت و دوستى است . قابل توجه اينكه اين حكم را كه جنبه انسانى و عاطفى آن روشن است با دو جمله
«ذلكم خير لكم » و «لعلكم تذكرون » همراه مى كند كه خود دليلى بر آن است كه اينگونه احكام ريشه در اعماق عواطف و عقل و شعور انسانى دارد كه اگر انسان كمى در آن بينديشد متذكر خواهد شد كه خير و صلاح او در آن است . در آيه بعد با جمله ديگرى اين دستور تكميل مى شود: «اگر كسى در آن خانه نيافتيد وارد آن نشويد تا به شما اجازه داده شود» (فان لم تجدوا فيها احدا فلا تدخلوها حتى يؤ ذن لكم ). ممكن است منظور از اين تعبير آن باشد كه گاه در آن خانه كسانى هستند ولى كسى كه به شما اذن دهد و صاحب اختيار و صاحب البيت باشد حضور ندارد شما در اينصورت حق ورود نخواهيد داشت . و يا اينكه اصلا كسى در خانه نيست ، اما ممكن است صاحب خانه در منزل همسايگان و يا نزديك آن محل باشد و به هنگامى كه صداى در زدن و يا صداى شما را بشنود بيايد و اذن ورود دهد در اين موقع حق ورود داريد، به هر حال آنچه مطرح است اين است كه بدون اذن داخل نشويد. سپس اضافه مى كند «و اگر به شما گفته شود بازگرديد، اين سخن را پذيرا شويد و بازگرديد، كه براى شما بهتر و پاكيزه تر است » (و ان قيل لكم ارجعوا فارجعوا هو ازكى لكم ). اشاره به اينكه هرگز جواب رد شما را ناراحت نكند، چه بسا صاحب خانه در حالتى است كه از ديدن شما در آن حالت ناراحت مى شود، و يا وضع او و خانه اش آماده پذيرش مهمان نيست ! و از آنجا كه به هنگام شنيدن جواب منفى گاهى حس كنجكاوى بعضى تحريك مى شود و به فكر اين مى افتند كه از درز در، يا از طريق گوش فرا دادن و استراق سمع مطالبى از اسرار درون خانه را كشف كنند در ذيل همين آيه مى فرمايد:
«خدا به آنچه انجام مى دهيد آگاه است » (و الله بما تعملون عليم ). و از آنجا كه هر حكم استثنائى دارد كه رفع ضرورتها و مشكلات از طريق آن استثناء به صورت معقول انجام مى شود در آخرين آيه مورد بحث مى فرمايد: «گناهى بر شما نيست كه وارد خانه هاى غير مسكونى بشويد كه در آنجا متاعى متعلق به شما وجود دارد» (ليس عليكم جناح ان تدخلوا بيوتا غير مسكونة فيها متاع لكم ). و در پايان اضافه مى نمايد: «و خدا آنچه را آشكار مى كنيد و پنهان مى داريد مى داند» (و الله يعلم ما تبدون و ما تكتمون ). شايد اشاره به اين است كه گاه بعضى از افراد از اين استثناء سوء استفاده كرده و به بهانه اين حكم وارد خانه هاى غير مسكونى مى شوند تا كشف اسرارى كنند، و يا در خانه هاى مسكونى به اين بهانه كه نمى دانستيم مسكونى است ورود كنند، اما خدا از همه اين امور آگاه است و سوء استفاده كنندگان را بخوبى مى شناسد. نكته ها:
امنيت و آزادى در محيط خانه
بى شك وجود انسان داراى دو بعد است ، بعد فردى و بعد اجتماعى و به همين دليل داراى دو نوع زندگى است ، زندگى خصوصى و عمومى كه هر كدام براى خود ويژگيهائى دارد و آداب و مقرراتى . انسان ناچار است در محيط اجتماع قيود زيادى را از نظر لباس و طرز حركت و رفت و آمد تحمل كند، ولى پيدا است كه ادامه اين وضع در تمام مدت شبانه روز خسته كننده و درد سر آفرين است .
او مى خواهد مدتى از شبانه روز را آزاد باشد، قيد و بندها را دور كند به استراحت پردازد با خانواده و فرزندان خود به گفتگوهاى خصوصى بنشيند و تا آنجا كه ممكن است از اين آزادى بهره گيرد، و به همين دليل به خانه خصوصى خود پناه مى برد و با بستن درها به روى ديگران زندگى خويش را موقتا از جامعه جدا مى سازد و همراه آن از انبوه قيودى كه ناچار بود در محيط اجتماع بر خود تحميل كند آزاد مى شود. حال بايد در اين محيط آزاد با اين فلسفه روشن ، امنيت كافى وجود داشته باشد، اگر بنا باشد هر كس سر زده وارد اين محيط گردد و به حريم امن آن تجاوز كند ديگر آن آزادى و استراحت و آرامش وجود نخواهد داشت و مبدل به محيط كوچه و بازار مى شود. به همين دليل هميشه در ميان انسانها مقررات ويژه اى در اين زمينه بوده است ، و در تمام قوانين دنيا وارد شدن به خانه اشخاص بدون اجازه آنها ممنوع است و مجازات دارد، و حتى در جائى كه ضرورتى از نظر حفظ امنيت و جهات ديگر ايجاب كند كه بدون اجازه وارد شوند مقامات محدود و معينى حق دادن چنين اجازه اى را دارند. در اسلام نيز در اين زمينه دستور بسيار مؤ كد داده شده و آداب و ريزه كاريهائى در اين زمينه وجود دارد كه كمتر نظير آن ديده مى شود. در حديثى مى خوانيم : كه ابو سعيد از ياران پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) اجازه ورود به منزل گرفت در حالى كه روبروى در خانه پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) ايستاده بود، پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) فرمود: به هنگام اجازه گرفتن روبروى در نايست ! در روايت ديگرى مى خوانيم كه خود آنحضرت هنگامى كه به در خانه كسى مى آمد روبروى در نمى ايستاد بلكه در طرف راست يا چپ قرار مى گرفت و مى فرمود: السلام عليكم (و به اين وسيله اجازه ورود مى گرفت ) زيرا آن روز
هنوز معمول نشده بود كه در برابر در خانه پرده بياويزند. حتى در روايات اسلامى مى خوانيم كه انسان به هنگامى كه مى خواهد وارد خانه مادر يا پدر و يا حتى وارد خانه فرزند خود شود اجازه بگيرد. در روايتى آمده است كه مردى از پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) پرسيد: آيا به هنگامى كه مى خواهم وارد خانه مادرم شوم بايد اجازه بگيرم ؟ فرمود: آرى ، عرض كرد مادرم غير از من خدمتگزارى ندارد باز هم بايد اجازه بگيرم ؟! فرمود: اتحب ان تراها عريانة ؟! «آيا دوست دارى مادرت را برهنه ببينى »؟! عرض كرد: نه ، فرمود: فاستاذن عليها!: «اكنون كه چنين است از او اجازه بگير»!. در روايت ديگرى مى خوانيم كه پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) هنگامى كه مى خواست وارد خانه دخترش فاطمه (عليه السلام ) شود، نخست بر در خانه آمد دست به روى در گذاشت و در را كمى عقب زد، سپس فرمود: السلام عليكم ، فاطمه (عليه السلام ) پاسخ سلام پدر را داد، بعد پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) فرمود: اجازه دارم وارد شوم ؟ عرض كرد وارد شو اى رسولخدا! پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) فرمود: كسى كه همراه من است نيز اجازه دارد وارد شود فاطمه عرض كرد: مقنعه بر سر من نيست ، و هنگامى كه خود را به حجاب اسلامى محجب ساخت پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) مجددا سلام كرد و فاطمه (عليه السلام ) جواب داد، و مجددا اجازه ورود براى خودش گرفت و بعد از پاسخ موافق فاطمه (عليه السلام ) اجازه ورود براى همراهش جابر بن عبدالله گرفت . اين حديث بخوبى نشان مى دهد كه تا چه اندازه پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) كه يك الگو و سرمشق براى عموم مسلمانان بود اين نكات را دقيقا رعايت مى فرمود.
حتى در بعضى از روايات مى خوانيم بايد سه بار اجازه گرفت ، اجازه اول را بشنوند و به هنگام اجازه دوم خود را آماده سازند، و به هنگام اجازه سوم اگر خواستند اجازه دهند و اگر نخواستند اجازه ندهند!. حتى بعضى لازم دانسته اند كه در ميان اين سه اجازه ، فاصله اى باشد چرا كه گاه لباس مناسبى بر تن صاحب خانه نيست ، و گاه در حالى است كه نمى خواهد كسى او را در آن حال ببيند، گاه وضع اطاق به هم ريخته است و گاه اسرارى است كه نمى خواهد ديگرى بر اسرار درون خانه اش واقف شود، بايد به او فرصتى داد تا خود را جمع و جور كند، و اگر اجازه نداد بدون كمترين احساس ناراحتى بايد صرف نظر كرد.
منظور از بيوت غير مسكونه چيست ؟
در پاسخ اين سؤ ال در ميان مفسران گفتگو است ، بعضى گفته اند: منظور ساختمانهائى است كه شخص خاصى در آن ساكن نيست ، بلكه جنبه عمومى و همگانى دارد، مانند كاروانسراها، مهمانخانه ها، و همچنين حمامها و مانند آن - اين مضمون در حديثى از امام صادق (عليه السلام ) صريحا آمده است . بعضى ديگر آن را به خرابه هائى تفسير كرده اند كه در و پيكرى ندارد، و هر كس مى تواند وارد آن شود، اين تفسير بسيار بعيد به نظر مى رسد چه اينكه كسى حاضر نيست متاع خود را در چنين خانه اى بگذارد. بعضى ديگر آن را اشاره به انبارهاى تجار و دكانهائى مى دانند كه متاع مردم به عنوان امانت در آن نگهدارى مى شود و صاحب هر متاعى حق دارد براى گرفتن متاع خويش به آنجا مراجعه كند.
اين تفسير نيز با ظاهر آيه چندان سازگار نيست . اين احتمال نيز وجود دارد كه منظور خانه هائى باشد كه ساكن ندارد و انسان متاع خود را در آنجا به امانت گذارده ، و هنگام گذاردن رضايت ضمنى صاحب منزل را براى سر كشى يا برداشتن متاع گرفته است . البته قسمتى از اين تفاسير با هم منافاتى ندارد، ولى تفسير اول با معنى آيه سازگارتر است . ضمنا از اين بيان روشن مى شود كه انسان تنها به عنوان اينكه متاعى در خانه اى دارد نمى تواند در خانه را بدون اجازه صاحب خانه بگشايد و وارد شود هر چند در آن موقع كسى در خانه نباشد.
مجازات كسى كه بدون اجازه در خانه مردم نگاه مى كند
در كتب فقهى و حديث آمده است كه اگر كسى عمدا به داخل خانه مردم نگاه كند و به صورت يا تن برهنه زنان بنگرد آنها مى توانند در مرتبه اول او را نهى كنند، اگر خوددارى نكرد مى توانند با سنگ او را دور كنند، اگر باز اصرار داشته باشد با آلات قتاله مى توانند از خود و نواميس خود دفاع كنند و اگر در اين درگيرى شخص مزاحم و مهاجم كشته شود خونش هدر است ، البته بايد به هنگام جلوگيرى از اين كار سلسله مراتب را رعايت كنند يعنى تا آنجا كه از طريق آسانتر اين امر امكان پذير است از طريق خشنتر وارد نشوند.
آيه ۳۰ - ۳۱
آيه و ترجمه
قُل لِّلْمُؤْمِنِينَ يَغُضوا مِنْ أَبْصرِهِمْ وَ يحْفَظوا فُرُوجَهُمْ ذَلِك أَزْكى لهَُمْ إِنَّ اللَّهَ خَبِيرُ بِمَا يَصنَعُونَ(۳۰) وَ قُل لِّلْمُؤْمِنَتِ يَغْضضنَ مِنْ أَبْصرِهِنَّ وَ يحْفَظنَ فُرُوجَهُنَّ وَ لا يُبْدِينَ زِينَتَهُنَّ إِلا مَا ظهَرَ مِنْهَا وَ لْيَضرِبْنَ بخُمُرِهِنَّ عَلى جُيُوبهِنَّ وَ لا يُبْدِينَ زِينَتَهُنَّ إِلا لِبُعُولَتِهِنَّ أَوْ ءَابَائهِنَّ أَوْ ءَابَاءِ بُعُولَتِهِنَّ أَوْ أَبْنَائهِنَّ أَوْ أَبْنَاءِ بُعُولَتِهِنَّ أَوْ إِخْوَنِهِنَّ أَوْ بَنى إِخْوَنِهِنَّ أَوْ بَنى أَخَوَتِهِنَّ أَوْ نِسائهِنَّ أَوْ مَا مَلَكَت أَيْمَنُهُنَّ أَوِ التَّبِعِينَ غَيرِ أُولى الارْبَةِ مِنَ الرِّجَالِ أَوِ الطفْلِ الَّذِينَ لَمْ يَظهَرُوا عَلى عَوْرَتِ النِّساءِ وَ لا يَضرِبْنَ بِأَرْجُلِهِنَّ لِيُعْلَمَ مَا يخْفِينَ مِن زِينَتِهِنَّ وَ تُوبُوا إِلى اللَّهِ جَمِيعاً أَيُّهَ الْمُؤْمِنُونَ لَعَلَّكمْ تُفْلِحُونَ(۳۱)
ترجمه : ۳۰ - به مؤ منان بگو چشمهاى خود را (از نگاه به نامحرمان ) فرو گيرند، و فروج خود را حفظ كنند، اين براى آنها پاكيزه تر است ، خداوند از آنچه انجام مى دهيد آگاه است . ۳۱ - و به زنان با ايمان بگو چشمهاى خود را (از نگاه هوس آلود) فرو گيرند، و دامان خويش را حفظ كنند، و زينت خود را جز آن مقدار كه ظاهر است آشكار ننمايند، و (اطراف ) روسريهاى خود را بر سينه خود افكنند (تا گردن و سينه با آن پوشانده شود) و زينت خود را آشكار نسازند مگر براى شوهرانشان يا پدرانشان يا پدر شوهرانشان يا پسرانشان يا پسران همسرانشان يا برادرانشان يا پسران برادرانشان ، يا پسران خواهرانشان ، يا زنان هم كيششان يا بردگانشان (كنيزانشان ) يا افراد سفيه كه تمايلى به زن ندارند يا كودكانى كه از امور جنسى مربوط به زنان آگاه نيستند، آنها هنگام راه رفتن پايهاى خود را به زمين نزنند تا زينت پنهانيشان دانسته شود. (و صداى خلخال كه بر پا دارند به گوش رسد) و همگى به سوى خدا بازگرديد اى مؤ منان تا رستگار شويد. شاءن نزول : در كتاب كافى در شاءن نزول نخستين آيه از آيات فوق از امام باقر (عليه السلام ) چنين نقل شده است كه جوانى از انصار در مسير خود با زنى روبرو شد - و در آنروز زنان مقنعه خود را در پشت گوشها قرار مى دادند - (و طبعا گردن و مقدارى از سينه آنها نمايان مى شد) چهره آن زن نظر آن جوان را به خود جلب كرد و چشم خود را به او دوخت هنگامى كه زن گذشت جوان همچنان با چشمان خود او را بدرقه مى كرد در حالى كه راه خود را ادامه مى داد تا اينكه وارد كوچه تنگى شد و باز همچنان به پشت سر خود نگاه مى كرد ناگهان صورتش به ديوار خورد و تيزى استخوان يا قطعه شيشه اى كه در ديوار بود صورتش را شكافت ! هنگامى كه زن گذشت جوان به خود آمد و ديد خون از صورتش جارى است و به لباس و سينه اش ريخته ! (سخت ناراحت شد) با خود گفت به خدا سوگند من خدمت پيامبر
مى روم و اين ماجرا را بازگو مى كنم ، هنگامى كه چشم رسولخدا (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) به او افتاد فرمود چه شده است ؟ و جوان ماجرا را نقل كرد، در اين هنگام جبرئيل ، پيك وحى خدا نازل شد و آيه فوق را آورد (قل للمؤ منين يغضوا من ابصارهم ...). تفسير: مبارزه با چشم چرانى و ترك حجاب پيش از اين هم گفته ايم كه اين سوره در حقيقت سوره عفت و پاكدامنى و پاكسازى از انحرافات جنسى است ، و بحثهاى مختلف آن از اين نظر انسجام روشنى دارد، آيات مورد بحث كه احكام نگاه كردن و چشم چرانى و حجاب را بيان مى دارد نيز كاملا به اين امر مربوط است و نيز ارتباط اين بحث با بحثهاى مربوط به اتهامات ناموسى بر كسى مخفى نيست . نخست مى گويد: ((به مؤ منان بگو چشمهاى خود را (از نگاه كردن به زنان نامحرم و آنچه نظر افكندن بر آن حرام است ) فرو گيرند، و دامان خود را حفظ كنند)) (قل للمؤ منين يغضوا من ابصارهم و يحفظوا فروجهم ). «يغضوا» از ماده «غض » (بر وزن خز) در اصل به معنى كم كردن و نقصان است و در بسيارى از موارد در كوتاه كردن صدا يا كم كردن نگاه گفته مى شود، بنابراين آيه نمى گويد مؤ منان بايد چشمهاشان را فرو بندند، بلكه مى گويد بايد نگاه خود را كم و كوتاه كنند، و اين تعبير لطيفى است به اين منظور كه اگر انسان به راستى هنگامى كه با زن نامحرمى روبرو مى شود بخواهد چشم خود را به كلى ببندد ادامه راه رفتن و مانند آن براى او ممكن نيست ، اما اگر نگاه را از صورت
و اندام او بر گيرد و چشم خود را پائين اندازد گوئى از نگاه خويش كاسته است و آن صحنه اى را كه ممنوع است از منطقه ديد خود به كلى حذف كرده . قابل توجه اينكه قرآن نمى گويد از چه چيز چشمان خود را فرو گيرند (و به اصطلاح متعلق آن فعل را حذف كرده ) تا دليل بر عموم باشد، يعنى از مشاهده تمام آنچه نگاه به آنها حرام است چشم برگيرند. اما با توجه به سياق آيات مخصوصا آيه بعد كه سخن از مساءله حجاب به ميان آمده به خوبى روشن مى شود كه منظور نگاه نكردن به زنان نامحرم است ، شاءن نزولى را كه در بالا آورديم نيز اين مطلب را تاييد مى كند. از آنچه گفتيم اين نكته روشن مى شود كه مفهوم آيه فوق اين نيست كه مردان در صورت زنان خيره نشوند تا بعضى از آن چنين استفاده كنند كه نگاههاى غيرخيره مجاز است ، بلكه منظور اين است كه انسان به هنگام نگاه كردن معمولا منطقه وسيعى را زير نظر مى گيريد، هر گاه زن نامحرمى در حوزه ديد او قرار گرفت چشم را چنان فرو گيرد كه آن زن از منطقه ديد او خارج شود يعنى به او نگاه نكند اما راه و چاه خود را ببيند و اينكه «غض » را به معنى كاهش گفته اند منظور همين است (دقت كنيد). دومين دستور در آيه فوق همان مساءله حفظ «فروج » است . «فرج » چنانكه قبلا هم گفته ايم در اصل به معنى «شكاف » و فاصله ميان دو چيز است ، ولى در اينگونه موارد كنايه از عورت مى باشد و ما براى حفظ معنى كنائى آن در فارسى كلمه دامان را به جاى آن مى گذاريم . منظور از «حفظ فرج » به طورى كه در روايات وارد شده است پوشانيدن
آن از نگاه كردن ديگران است ، در حديثى از امام صادق (عليه السلام ) مى خوانيم : كل آية فى القرآن فيها ذكر الفروج فهى من الزنا الا هذه الاية فانها من النظر: «هر آيه اى كه در قرآن سخن از حفظ فروج مى گويد، منظور حفظ كردن از زنا است جز اين آيه منظور از آن حفظ كردن از نگاه ديگران است ». و از آنجا كه گاه به نظر مى رسد كه چرا اسلام از اين كار كه با شهوت و خواست دل بسيارى هماهنگ است نهى كرده ، در پايان آيه مى فرمايد: ((اين براى آنها بهتر و پاكيزه تر است (ذلك ازكى لهم ). سپس به عنوان اخطار براى كسانى كه نگاه هوس آلود و آگاهانه به زنان نامحرم مى افكنند و گاه آن را غير اختيارى قلمداد مى كنند مى گويد: «خداوند از آنچه انجام مى دهيد مسلما آگاه است » (ان الله خبير بما تصنعون ). در آيه بعد به شرح وظائف زنان در اين زمينه مى پردازد، نخست به وظائفى كه مشابه مردان دارند اشاره كرده مى گويد: ((و به زنان با ايمان بگو چشمهاى خود را فرو گيرند (و از نگاه كردن به مردان نامحرم خوددارى كنند) و دامان خود را حفظ نمايند)) (و قل للمؤ منات يغضضن من ابصارهن و يحفظن فروجهن ). و به اين ترتيب «چشم چرانى » همانگونه كه بر مردان حرام است بر زنان نيز حرام مى باشد، و پوشانيدن عورت از نگاه ديگران ، چه از مرد و چه از زن براى زنان نيز همانند مردان واجب است . سپس به مساءله حجاب كه از ويژگى زنان است ضمن سه جمله اشاره فرموده :
۱ - ((آنها نبايد زينت خود را آشكار سازند جز آن مقدار كه طبيعتا ظاهر است (و لا يبدين زينتهن الا ما ظهر منها). در اينكه منظور از زينتى كه زنان بايد آن را بپوشانند و همچنين زينت آشكارى كه در اظهار آن مجازند چيست ؟ در ميان مفسران سخن بسيار است . بعضى زينت پنهان را به معنى زينت طبيعى (اندام زيباى زن ) گرفته اند، در حالى كه كلمه زينت به اين معنى كمتر اطلاق مى شود. بعضى ديگر آن را به معنى محل زينت گرفته اند، زيرا آشكار كردن خود زينت مانند گوشواره و دستبند و بازوبند به تنهائى مانعى ندارد، اگر ممنوعيتى باشد مربوط به محل اين زينتها است ، يعنى گوشها و گردن و دستها و بازوان . بعضى ديگر آن را به معنى خود زينت آلات گرفته اند منتها در حالى كه روى بدن قرار گرفته ، و طبيعى است كه آشكار كردن چنين زينتى توام با آشكار كردن اندامى است كه زينت بر آن قرار دارد. (اين دو تفسير اخير از نظر نتيجه يكسان است هر چند از دو راه مساءله تعقيب مى شود). حق اين است كه ما آيه را بدون پيشداورى و طبق ظاهر آن تفسير كنيم كه ظاهر آن همان معنى سوم است و بنابراين زنان حق ندارند زينتهائى كه معمولا پنهانى است آشكار سازند هر چند اندامشان نمايان نشود و به اين ترتيب آشكار كردن لباسهاى زينتى مخصوصى را كه در زير لباس عادى يا چادر مى پوشند مجاز نيست ، چرا كه قرآن از ظاهر ساختن چنين زينتهائى نهى كرده است . در روايات متعددى كه از ائمه اهلبيت (عليهمالسلام ) نقل شده نيز همين معنى ديده مى شود كه زينت باطن را به «قلاده » (گردنبند) «دملج » (بازوبند) «خلخال »
(پاى برنجن همان زينتى كه زنان عرب در مچ پاها مى كردند) تفسير شده است . و چون در روايات متعدد ديگرى زينت ظاهر به انگشتر و سرمه و مانند آن تفسير شده مى فهميم كه منظور از زينت باطن نيز خود زينتهائى است كه نهفته و پوشيده است (دقت كنيد). ۲ - دومين حكمى كه در آيه بيان شده است كه : «آنها بايد خمارهاى خود را بر سينه هاى خود بيفكنند» (و ليضر بن بخمرهن على جيوبهن ). «خمر» جمع «خمار» (بر وزن حجاب ) در اصل به معنى پوشش است ، ولى معمولا به چيزى گفته مى شود كه زنان با آن سر خود را مى پوشانند (روسرى ). «جيوب » جمع «جيب » (بر وزن غيب ) به معنى يقه پيراهن است كه از آن تعبير به گريبان مى شود و گاه به قسمت بالاى سينه به تناسب مجاورت با آن نيز اطلاق مى گردد. از اين جمله استفاده مى شود كه زنان قبل از نزول آيه ، دامنه روسرى خود را به شانه ها يا پشت سر مى افكندند، به طورى كه گردن و كمى از سينه آنها نمايان مى شد، قرآن دستور مى دهد روسرى خود را بر گريبان خود بيفكنند تا هم گردن و هم آن قسمت از سينه كه بيرون است مستور گردد. (از شاءن نزول آيه كه قبلا آورديم نيز اين معنى به خوبى استفاده مى شود). ۳ - در سومين حكم مواردى را كه زنان مى توانند در آنجا حجاب خود را برگيرند و زينت پنهان خود را آشكار سازند با اين عبارت شرح مى دهد: آنها نبايد زينت خود را آشكار سازند (و لا يبدين زينتهن ). ((مگر (در دوازده مورد): ۱ - براى شوهرانشان )) (الا لبعولتهن ).
۲ - «يا پدرانشان » (او آبائهن ) ۳ - «يا پدران شوهرانشان » (او آباء بعولتهن ). ۴ - «يا پسرانشان » (و ابنائهن ). ۵ - «يا پسران همسرانشان » (او ابناء بعولتهن ). ۶ - «يا برادرانشان » (او اخوانهن ). ۷ - «يا پسران برادرانشان » (او بنى اخوانهن ). ۸ - «يا پسران خواهرانشان » (او بنى اخواتهن ). ۹ - «يا زنان هم كيششان » (او نسائهن ). ۱۰ - «يا بردگانشان » (كنيزانشان ) (او ما ملكت ايمانهن ). ۱۱ - «يا پيروان و طفيليانى كه تمايلى به زن ندارند» (افراد سفيه و ابلهى كه ميل جنسى در آنها وجود ندارد) (او التابعين غير اولى الاربة من الرجال ). ۱۲ - ((يا كودكانى كه از عورات زنان (امور جنسى ) آگاه نيستند)) (او الطفل الذين لم يظهروا على عورات النساء). ۴ - و بالاخره چهارمين حكم را چنين بيان مى كند: «آنها به هنگام راه رفتن پاهاى خود را به زمين نزنند تا زينت پنهانيشان دانسته شود» (و صداى خلخالى كه بر پا دارند به گوش رسد) (و لا يضر بن بارجلهن ليعلم ما يخفين من زينتهن ). آنها در رعايت عفت و دورى از امورى كه آتش شهوت را در دل مردان شعله ور مى سازد و ممكن است منتهى به انحراف از جاده عفت شود، آنچنان بايد دقيق و سختگير باشند كه حتى از رساندن صداى خلخالى را كه در پاى دارند به گوش مردان بيگانه خود دارى كنند، و اين گواه باريك بينى اسلام در اين زمينه است .
و سرانجام با دعوت عمومى همه مؤ منان اعم از مرد و زن به توبه و بازگشت به سوى خدا آيه را پايان مى دهد، مى گويد: «همگى به سوى خدا باز گرديد اى مؤ منان !، تا رستگار شويد» (و توبوا الى الله جميعا ايها المؤ منون لعلكم تفلحون ). و اگر در گذشته كارهاى خلافى در اين زمينه انجام داده ايد اكنون كه حقايق احكام اسلام براى شما تبيين شد از خطاهاى خود توبه كنيد و براى نجات و فلاح به سوى خدا آئيد كه رستگارى تنها بر در خانه او است ، و بر سر راه شما لغزشگاههاى خطرناكى وجود دارد كه جز با لطف او، نجات ممكن نيست ، خود را به او بسپاريد! درست است كه قبل از نزول اين احكام ، گناه و عصيان نسبت به اين امور مفهومى نداشت ، ولى مى دانيم قسمتى از مسائل مربوط به آلودگيهاى جنسى جنبه عقلانى دارد و به تعبير مصطلح از مستقلات عقليه است كه حكم عقل در آنجا به تنهائى براى ايجاد مسئوليت كافى است .
→ صفحه قبل | صفحه بعد ← |