النساء ٩٠
کپی متن آیه |
---|
إِلاَّ الَّذِينَ يَصِلُونَ إِلَى قَوْمٍ بَيْنَکُمْ وَ بَيْنَهُمْ مِيثَاقٌ أَوْ جَاءُوکُمْ حَصِرَتْ صُدُورُهُمْ أَنْ يُقَاتِلُوکُمْ أَوْ يُقَاتِلُوا قَوْمَهُمْ وَ لَوْ شَاءَ اللَّهُ لَسَلَّطَهُمْ عَلَيْکُمْ فَلَقَاتَلُوکُمْ فَإِنِ اعْتَزَلُوکُمْ فَلَمْ يُقَاتِلُوکُمْ وَ أَلْقَوْا إِلَيْکُمُ السَّلَمَ فَمَا جَعَلَ اللَّهُ لَکُمْ عَلَيْهِمْ سَبِيلاً |
ترجمه
النساء ٨٩ | آیه ٩٠ | النساء ٩١ | ||||||||||||||
|
معنی کلمات و عبارات
«یَصِلُونَ»: پناه میبرند. میپیوندند. «مِیثَاق»: پیمان. «حَصِرَتْ صُدُورُهُمْ»: سینههایشان تنگ میگردد و میان انتخاب این یا آن در میمانند. «إعْتَزَلُوکُمْ»: از شما کنارهگیری و دوری کردند. «السَّلَمَ»: صلح. فرمانبرداری و تسلیم.
آیات مرتبط (تعداد ریشههای مشترک)
نزول
محل نزول:
این آیه همچون دیگر آیات سوره نساء در مدینه بر پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله نازل گردیده است. [۱]
شأن نزول:[۲]
«شیخ طوسی» گوید: عمر بن شبه گويد: اين قومى كه استثناء شده اند، طائفه بنومدلج اند كه از ميان آنان سراقة بن ملك بن جعثم المدلجى بعد از غزوه احد نزد رسول خدا صلى الله عليه و آله آمد و تعهد سپرد كه به جنگ نپردازد و اگر قريش مسلمان بشوند آنان نيز اسلام بياورند زيرا ميان آنان با قريش معاهده اى در بين بوده.
امام باقر|امام محمدباقر عليهالسلام فرمايد: كه منظور از إِلى قَوْمٍ بَيْنَكُمْ وَ بَيْنَهُمْ مِيثاقٌ هلال بن عويمر السلمى است چنان كه سدى و ابن زيد و عكرمة نيز چنين گفته اند.[۳][۴][۵]
تفسیر
تفسیر نور (محسن قرائتی)
إِلَّا الَّذِينَ يَصِلُونَ إِلى قَوْمٍ بَيْنَكُمْ وَ بَيْنَهُمْ مِيثاقٌ أَوْ جاؤُكُمْ حَصِرَتْ صُدُورُهُمْ أَنْ يُقاتِلُوكُمْ أَوْ يُقاتِلُوا قَوْمَهُمْ وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لَسَلَّطَهُمْ عَلَيْكُمْ فَلَقاتَلُوكُمْ فَإِنِ اعْتَزَلُوكُمْ فَلَمْ يُقاتِلُوكُمْ وَ أَلْقَوْا إِلَيْكُمُ السَّلَمَ فَما جَعَلَ اللَّهُ لَكُمْ عَلَيْهِمْ سَبِيلًا «90» مگر كسانى (از منافقان) كه به قومى پيوستهاند كه ميان شما و آن قوم پيمانى است، يا (كسانى كه) نزد شما مىآيند در حالى كه سينههاشان از جنگ با شما يا قوم خودشان به تنگ آمده است (و اصلًا حال جنگ با هيچ طرفى را ندارند و اين بىحوصلگى آنها لطف خداست) زيرا اگر خداوند مىخواست آنان را بر شما مسلّط مىكرد و آنان با شما مقاتله مىكردند.
جلد 2 - صفحه 127
پس اگر آنان از شما كناره گرفته و با شما نجنگيدند و پيشنهاد صلح و سازش دادند، خداوند براى شما راهى براى تعرّض و جنگ با آنان قرار نداده است.
پیام ها
1- به پيمانهاى نظامى حتّى با كفّار، بايد احترام گذاشت. «بَيْنَكُمْ وَ بَيْنَهُمْ مِيثاقٌ»
2- در جنگها، به كسانى كه اعلام بىطرفى مىكنند، متعرّض نشويد. «حَصِرَتْ صُدُورُهُمْ أَنْ يُقاتِلُوكُمْ أَوْ يُقاتِلُوا قَوْمَهُمْ»
3- مسلمانان بايد چنان قدرتمند باشند كه مخالفان در فكر هجوم نباشند.
«حَصِرَتْ صُدُورُهُمْ أَنْ يُقاتِلُوكُمْ»
4- توجّه به قدرت خدا داشته باشيد تا دچار غرور نشويد. «لَوْ شاءَ اللَّهُ لَسَلَّطَهُمْ»
5- با اراده ومشيّت الهى، دشمنان از جنگ با شما بازماندند، مبادا آن را به حساب قدرت خود بگذاريد. «لَوْ شاءَ اللَّهُ لَسَلَّطَهُمْ عَلَيْكُمْ»
6- جهاد اسلام براى سلطه و تحميل عقيده نيست، بلكه براى دفع شرّ و موانع است. پس اكنون كه آنان از شما دست برداشتهاند شما تعرّض بر آنان نكنيد و اگر متعرّض شويد ممكن است خداوند به آنان نيرو دهد و شما را قلع و قمع نمايند. وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ ... لَسَلَّطَهُمْ ...
7- به انگيزههاى صلحطلبانه و تقاضاى آتش بس، احترام بگذاريد. چون در اسلام، صلح اصل است و جنگ، در صورت ضرورت مجوّز دارد. فَإِنِ اعْتَزَلُوكُمْ فَلَمْ يُقاتِلُوكُمْ ... فَما جَعَلَ اللَّهُ لَكُمْ عَلَيْهِمْ سَبِيلًا
8- تنها پيشنهاد صلح از سوى دشمن كافى نيست، براى اطمينان، ترك جنگ و القاى سلام لازم است. «فَلَمْ يُقاتِلُوكُمْ وَ أَلْقَوْا إِلَيْكُمُ السَّلَمَ»
9- ملاك، معيار و ضوابط جنگ و صلح را بايد خدا تعيين كند. «فَما جَعَلَ اللَّهُ لَكُمْ عَلَيْهِمْ سَبِيلًا»
تفسير نور(10جلدى)، ج2، ص: 128
تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)
إِلاَّ الَّذِينَ يَصِلُونَ إِلى قَوْمٍ بَيْنَكُمْ وَ بَيْنَهُمْ مِيثاقٌ أَوْ جاؤُكُمْ حَصِرَتْ صُدُورُهُمْ أَنْ يُقاتِلُوكُمْ أَوْ يُقاتِلُوا قَوْمَهُمْ وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لَسَلَّطَهُمْ عَلَيْكُمْ فَلَقاتَلُوكُمْ فَإِنِ اعْتَزَلُوكُمْ فَلَمْ يُقاتِلُوكُمْ وَ أَلْقَوْا إِلَيْكُمُ السَّلَمَ فَما جَعَلَ اللَّهُ لَكُمْ عَلَيْهِمْ سَبِيلاً (90)
تفسير اثنا عشرى، ج2، ص: 536
إِلَّا الَّذِينَ يَصِلُونَ إِلى قَوْمٍ بَيْنَكُمْ وَ بَيْنَهُمْ مِيثاقٌ: (عطف بر فخذوهم) يعنى ايشان را بگيريد و به قتل آريد، مگر آن كسانى را كه پناه آورند به قومى كه واقع شده ميان شما و ايشان، عهد و پيمانى. و آنها قبيله خزاعه بودند كه هر كه به جوار ايشان درآيد، در حمايت آن حضرت باشد. أَوْ جاؤُكُمْ حَصِرَتْ صُدُورُهُمْ: يا مگر آن كسانى كه آمدند به شما در حالتى كه تنگ بود سينههاى آنها، يا آمدند ايشان تنگدل و منقبض الصدر، أَنْ يُقاتِلُوكُمْ: از آنكه مقاتله كنند با شما، يا به جهت كراهت آنكه با شما حرب نمايند، أَوْ يُقاتِلُوا قَوْمَهُمْ: يا مقاتله كنند با قوم خود از كفار. و آنها بنى مدلج بودند كه بعد از واقعه احد، سراقة بن مالك مدلجى را خدمت پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرستاده، عهد بستند كه با پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم مقاتله نكنند و با قريش نيز همين عهد را كردند. از حضرت باقر عليه السّلام مروى است كه مراد بنى اسلمند كه بلال بن عمر اسلمى را خدمت حضرت پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرستاده، عهد بستند كه مقاتله و حمايت مشركان ننمايند. و نزد بعضى مراد بنى اشجعند و پيشواى آنها مسعود بن رحيل بود، به مدينه آمدند. رسول صلّى اللّه عليه و آله و سلّم از آنها پذيرائى نمود و سبب آمدن را پرسيد، عرض كردند: براى معاهده كه با هم مقاتله نكنيم. حضرت با ايشان عهد بست.
وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لَسَلَّطَهُمْ: و اگر خواستى خدا، و حكمت و مصلحت او تقاضا نمودى، هر آينه مسلط ساختى ايشان را، عَلَيْكُمْ: بر شما به آنكه ترس شما را از قلوبشان بردارد و صدور ايشان را منبسط ساختى و قلوب آنها را تقويت دادى.
تفسير اثنا عشرى، ج2، ص: 537
فَلَقاتَلُوكُمْ: پس هر آينه قتال كردندى با شما و دست از جدال با شما باز نداشتى. فَإِنِ اعْتَزَلُوكُمْ فَلَمْ يُقاتِلُوكُمْ: پس اگر كناره كنند از شما، مرتدان حلفا و معاهدان شما، پس مقاتله نكنند با شما، وَ أَلْقَوْا إِلَيْكُمُ السَّلَمَ: و القا كنند به جانب شما، انقياد و استسلام را، يعنى از شما امان طلبند. فَما جَعَلَ اللَّهُ لَكُمْ عَلَيْهِمْ سَبِيلًا: پس قرار نداد خداوند مر شما را بر ايشان، راهى در قتل انفس و نهب اموال ايشان، يعنى شما را اذن نداد در اخذ و قتل ايشان. و به اتفاق علماء تفسير، اين آيه به آيه فَإِذَا انْسَلَخَ الْأَشْهُرُ الْحُرُمُ منسوخ مىباشد.
تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)
إِلاَّ الَّذِينَ يَصِلُونَ إِلى قَوْمٍ بَيْنَكُمْ وَ بَيْنَهُمْ مِيثاقٌ أَوْ جاؤُكُمْ حَصِرَتْ صُدُورُهُمْ أَنْ يُقاتِلُوكُمْ أَوْ يُقاتِلُوا قَوْمَهُمْ وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لَسَلَّطَهُمْ عَلَيْكُمْ فَلَقاتَلُوكُمْ فَإِنِ اعْتَزَلُوكُمْ فَلَمْ يُقاتِلُوكُمْ وَ أَلْقَوْا إِلَيْكُمُ السَّلَمَ فَما جَعَلَ اللَّهُ لَكُمْ عَلَيْهِمْ سَبِيلاً (90)
ترجمه
مگر آنانكه بهپيوندند بقوميكه ميانه شما و ميانه آنها پيمانى است يا آمده باشند شما را با آنكه تنگ شده باشد سينههاشان كه مقاتله نمايند با شما يا مقاتله كنند با قبيله خودشان و اگر خواسته بود خدا هر آينه مسلط نموده بود آنها را بر شما پس هر آينه مقاتله نموده بودند با شما پس اگر كناره كردند از شما پس مقاتله ننمودند با شما و پيشنهاد نمودند بشما صلح را پس قرار نداد است خدا از براى شما بر آنها راهى.
تفسير
خداوند سبحان دو دسته از كفار را از حكم وجوب قتل مستثنى فرموده يكى آنكسانيكه پناه ببرند بقوميكه بين آنها و مسلمانان معاهده واقع شده است كه هر كس به پناه آنها برود از تعرض مسلمانان در امان باشد و هر كس به پناه مسلمانان آيد از تعرض آنها در امان باشد چنانچه اين معاهده بروايت مجمع از حضرت باقر (ع) بين پيغمبر (ص) و هلال بن عويم اسلمى كه رئيس قبيله بود واقع شده بود ديگر كسانى كه در مضيقه واقع شدند كه نخواستند با مسلمين جنگ كنند و نتوانستند با قوم خودشان مقاتله كنند ناچار آمدند و از پيغمبر (ص) امان گرفتند كه نه اسلام بياورند و نه با قوم خودشان در جنگ با مسلمانان كمك نمايند تا پيغمبر (ص) از ساير قبائل عرب كه فارغ شد بآنها بپردازد و اين جماعت بروايت كافى از حضرت صادق (ع) بنى مدلج بودند و بروايت قمى مصداق هر دو مستثنى قبيله اشجعند كه به بنى ضمره متصل شدند كه پيغمبر با آنها معاهده داشت و نخواستند با پيغمبر (ص) جنگ كنند براى آنكه مرعوب شده بودند و بلاد آنها قريب بمسلمانان بود و نمىتوانستند با اقوام خودشان هم جنگ كنند براى آنكه عده آنها كم بود لذا با پيغمبر (ص) مصالحه نمودند و اگر خدا خواسته بود مرعوب نميشدند و با پيغمبر (ص) جنگ ميكردند و بر مسلمين مسلط ميشدند ولى چون خدا نخواسته بود عزت آنها را و خواسته بود عزت مسلمين را آنها را مرعوب نمود كه تقاضاى صلح نمودند و امان گرفتند علاوه بر آنچه ذكر شد هر وقت كفار متعرض مسلمانان نشدند و پيشنهاد صلح نمودند خداوند دستور قبول داده و منع از تعرض مسلمانان بآنها فرموده است با اين تفصيل چه قدر بىانصاف است كسيكه بگويد اسلام دينى است كه
جلد 2 صفحه 99
بشمشير بر خلق تحميل شده است با آنكه اين حكم صريح قرآن است كه بآن ثابت ميشود كه تمام غزوات صدر اسلام دفاع بوده چنانچه قمى ره هم بر اين منوال سيره پيغمبر (ص) را از حضرت صادق (ع) نقل نموده تا زمان نزول سوره برائة كه عذاب الهى شامل حال اهل شرك گرديد.
اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)
إِلاَّ الَّذِينَ يَصِلُونَ إِلي قَومٍ بَينَكُم وَ بَينَهُم مِيثاقٌ أَو جاؤُكُم حَصِرَت صُدُورُهُم أَن يُقاتِلُوكُم أَو يُقاتِلُوا قَومَهُم وَ لَو شاءَ اللّهُ لَسَلَّطَهُم عَلَيكُم فَلَقاتَلُوكُم فَإِنِ اعتَزَلُوكُم فَلَم يُقاتِلُوكُم وَ أَلقَوا إِلَيكُمُ السَّلَمَ فَما جَعَلَ اللّهُ لَكُم عَلَيهِم سَبِيلاً (90)
مگر كساني که واصل شوند بقومي که ميانه شما و آن قوم عهد و ميثاقي بسته شده يا كساني که از كفار شرفياب حضور شما شدند و قلب آنها منصرف است از اينكه با شما مقاتله كنند و نه با مشركين يعني نه با شما باشند و نه بر شما و اگر بر فرض مشية حق تعلق گرفت که با شما مقاتله كنند و بخواهند بر شما تسلطي پيدا كنند با آنها مقاتله كنيد پس اگر كنار رفتند و دست از مقاتله با شما برداشتند
جلد 5 - صفحه 163
و با شما بمسالمت حاضر شدند پس ديگر حق نداريد که متعرض آنها شويد خداوند سبيلي از براي شما بر آنها قرار نداده.
اينکه آيه شريفه و آيه قبل و آيه بعد كفار را چند قسم فرموده و چند دسته كرده: قسم اول- مشركين و كفاري که با شما در مقام مقاتله هستند و منافقيني که بآنها پيوستند و در مقاتله با شما شركت كردند واجب است که با آنها مقاتله كنيد که موضوع جهاد و دفاع از شر آنها است مگر اينكه بيايند و بشرف اسلام مشرف شوند که مفاد آيه قبل است.
قسم دوم- كفاري که با شما عهد و ميثاق بستند که با شما مقاتله نكنند مطلقا يا تا مدتي و منافقيني که بآنها واصل شدند و در مقام مقاتله با شما نيستند متعرض آنها نشويد مگر آنكه عهد خود را بشكنند و در مقام مقاتله بر آيند با آنها مقاتله كنيد.
قسم سوم- كفار و منافقيني که ملحق بكفار شدند اگر آمدند و قلبا با شما نه از روي حيله و تزوير قرار داد كردند که نه با شما باشند و نه بر شما باشند آنها را هم ترك مقاتله كنيد و متعرض آنها نشويد.
قسم چهارم- اگر همينها بمقتضي مشيت الهي خواستند مسلط بر شما شوند به اينكه خواستند شما را از بين ببرند با آنها مقاتله كنيد البته.
قسم پنجم- اگر اعتزال كردند و كنار رفتند و در مقام مقاتله با شما نيستند و با شما بمسالمت رفتار كردند حق نداريد متعرض آنها شويد پس از اينکه بيان در شرح آيه شريفه بپردازيم:
إِلَّا الَّذِينَ يَصِلُونَ إِلي قَومٍ بَينَكُم وَ بَينَهُم مِيثاقٌ الا استثناء از جمله آيه قبل است که فرمود فَإِن تَوَلَّوا فَخُذُوهُم وَ اقتُلُوهُم حَيثُ وَجَدتُمُوهُم مگر اينکه طائفه از كفار که ملحق شدند بكفاري که با شما عهد و ميثاق بستهاند که هيچكدام
جلد 5 - صفحه 164
از شما و آنها متعرض يكديگر نباشيد اينکه هايي که ملحق بآنها شدند حكم آنها را دارند كانه داخل در پيمان شدند.
أَو جاؤُكُم حَصِرَت صُدُورُهُم أَن يُقاتِلُوكُم أَو يُقاتِلُوا قَومَهُم حصر بمعني منع و اطراف گيريست و از اينکه باب است حصار شهر و شبهه محصوره، صدور جمع صدر بمعني قلب است يعني آمدند نزد پيغمبر صلّي اللّه عليه و آله و سلّم و متعهد شدند که نه با شما مقاتله كنند و نه با كفار که هم كيش آنها هستند يعني نه با شما باشند و نه بر شما باشند، اينکه جمله عطف است بر جمله قبل که جزو مستثني است يعني اينها را هم ترك مقاتله كنيد.
وَ لَو شاءَ اللّهُ لَسَلَّطَهُم عَلَيكُم فَلَقاتَلُوكُم لو امتناعيه است و قضيه فرضيه و معني مشيت الهي نه تشريعيه است بلكه تكوينيه است از باب اينكه هيچ امري در عالم صورت تحقق پيدا نميكند تا مشيت حق تعلق نگيريد ما قَطَعتُم مِن لِينَةٍ أَو تَرَكتُمُوها قائِمَةً عَلي أُصُولِها فَبِإِذنِ اللّهِ حشر آيه 5، و اينکه منافات با اختيار ندارد بلكه عين اختيار است، مرحوم سبزواري (ره) ميگويد (و الفعل فعل اللّه و هو فعلنا) يعني فعل باختيار عبد صادر ميشود و موجب ثواب و عقاب و حسن و قبح است و خود عبد با جميع قوي و اختيار تحت مشيت و اراده حق است و همين است معناي فرمايش حضرت رسالت صلّي اللّه عليه و آله و سلّم بابي عبد اللّه عليه السّلام
(اخرج الي العراق فان اللّه شاء ان يراك قتيلا و در حق عيالاتش ان اللّه شاء ان يراهن سبايا
و همين است فرمايش عليا عليه زينب سلام اللّه عليها بپسر مرجانه لعنه اللّه هؤلاء قوم كتب اللّه عليهم القتل فبرزوا الي مضاجعهم و احتياج بدست و پا ندارد فَإِنِ اعتَزَلُوكُم و اگر از شما اعتزال نمودند يعني جدا شدند و با شما مخالفت نكردند و معناي معتزله که يك طائفه از عامه هستند بواسطه خارج شدن از مجلس حسن بصري است و در آيه شريفه از قول حضرت ابراهيم عليه السّلام وَ أَعتَزِلُكُم
جلد 5 - صفحه 165
و آيه بعد فَلَمَّا اعتَزَلَهُم مريم آيه 48 و 49 بهمين معناست.
فَلَم يُقاتِلُوكُم طريفيت با شما نكردند وَ أَلقَوا إِلَيكُمُ السَّلَمَ يعني قرارداد صلح و مسالمت با شما بستند فَما جَعَلَ اللّهُ لَكُم عَلَيهِم سَبِيلًا جان و مال آنها محفوظ و هيچگونه تعرضي نسبت بآنها حق نداريد.
(تنبيهان)
تنبيه اول- ملاحظه فرمائيد مفاد اينکه آيات شريفه را که بصداي بلند فرياد ميزند که تمام جنگهاي نبيّ صلّي اللّه عليه و آله و سلّم با كفار دفاعي بوده يا كفار حمله باسلام ميكردند يا با محاربين هم دست ميشدند يا در مقام بودند که حمله كنند حضرت در مقام دفع آنها مجاهده ميفرمود، و اعتراضي که يهود و نصاري باسلام دارند که بسر نيزه پيشرفت كرد و تمسّك نمودند بآيه شريفه وَ قاتِلُوا المُشرِكِينَ كَافَّةً توبه آيه 36، بسيار واهي و افتراء محض است حتي اينکه آيه شريفه را جمله بعدش را غفلت ميكنند که ميفرمايد كَما يُقاتِلُونَكُم كَافَّةً.
و بالجمله مسئله جهاد و لو از احكام مهمّه اسلام است و در تمام شرايع قبل هم بوده مخصوصا در شريعت موسي (ع) و انبياء بعد از آن مثل داود (ع) سليمان (ع) قضيه طالوت و جالوت و حتي حضرت عيسي عليه السّلام بمقتضاي همين اناجيل رايجه هر چه اصرار كرد بحواريين که او را ياري كنند حتي گفت که شما خردلي ايمان نداريد او را رها كردند بلكه انكار نمودند لكن بعد از آني که آنها را دعوت باسلام ميفرمود که بيائيد معجزات و ادله و براهين واضحه را مشاهده كنيد و از هر جهت حجة را بر آنها تمام ميفرمود و آنها از روي عناد و عصيت قبول نميكردند و مخصوصا در اهل كتاب قبول جزيه هم ميفرمود و آنها حاضر نميشدند حكم جهاد ميآمد آن هم بشرائط مفصلي که در كتاب جهاد عنوان دارند و اغلب جنگهاي پيغمبر صلّي اللّه عليه و آله و سلّم دفاعي بوده چنانچه ذكر شد.
جلد 5 - صفحه 166
تنبيه دوم- اصل حكمت جهاد مثل مرضيست که در عضوي از بدن پيدا شود و موجب سرايت بساير اعضاء گردد طبيب دانشمند ابتداء در مقام معالجه بر ميآيد و اگر قابل معالجه نيست آن عضو را قطع ميكند که سرايت بساير اعضاء نكند، و انبياء و اطبّاء روحاني هستند که خداوند آنها را فرستاده که معالجه امراض روحي از اخلاق رذيله و اعمال سيّئه از پيكر جامعه نمايند و اعظم امراض روحي شرك و كفر است و مرضيست که سرايت بساير اعضاء جامعه ميكند، ابتداء وظيفه انبياء است که در مقام معالجه بر آيند بدعوت بايمان با منطق صحيح و قول ليّن و براهين عقليه و اقامه معجزات و حسن اخلاق بلكه معالجه شوند و اگر عناد و عصبيت و حبّ جاه و مقام و كبر و نخوت مانع شد و از معالجه مأيوس شدند حتي اگر ميديدند که در نسل آنها مؤمني پيدا ميشود باز هم خودداري ميكردند، و اگر از اينکه قسمت هم نااميد ميشدند ناچار بايد اينکه عضو فاسد را قطع كرد تا سرايت بساير اعضاء نكند اينست فلسفه جهاد با كفار و مشركين.
برگزیده تفسیر نمونه
نکات آیه
۱- ممنوعیّت تعقیب و کشتن منافقان و کافرانى که با همپیمانان مسلمین رابطه اى ویژه (همانند پیمان نظامى) دارند. (فان تولوا فخذوهم و اقتلوهم ... الّا الّذین یصلون الى قوم بینکم و بینهم میثاق) مراد از رابطه ویژه اى که از «یصلون الى ... » استفاده مى شود، رابطه اى است که اگر هر یک از آن دو طایفه مورد تعرض قرار گیرند، طایفه دیگر موظّف به حمایت از آنان شوند ; همانند پیمان نظامى.
۲- ممنوعیّت تعقیب و کشتن منافقان پناهنده، به همپیمانان مسلمین (الّا الّذین یصلون الى قوم بینکم و بینهم میثاق) مراد از «یصلون»، مى تواند پناهنده شدن منافقان به همپیمانان مسلمین باشد. چون «یصلون» را به منافقان اسناد داده، نه به همپیمانان.
۳- لزوم وفادارى جامعه اسلامى به همپیمانها و معاهده هاى بین المللى خود (الّا الّذین یصلون الى قوم بینکم و بینهم میثاق)
۴- جواز دوستى و یارى خواستن از منافقان و کافران پناهنده، به همپیمانان مسلمانان* (و لا تتخذوا منهم ولیّاً و لا نصیرا. الّا الّذین یصلون الى قوم بینکم و بینهم میثاق) در برداشت فوق احتمال داده شده که «الّا الّذین یصلون ... » استثنا از حکمى است که در جمله «و لا تتخذوا منهم ولیّاً و لا نصیرا» بیان شده است.
۵- جواز معاهده و پیمان همکارى و ترک مخاصمه با غیر مسلمانان (الّا الّذین یصلون الى قوم بینکم و بینهم میثاق)
۶- ممنوعیّت تعقیب و کشتن منافقان و کافرانى که از نبرد با مسلمانان و اقوام کافر خویش بیزارند و بیطرفى خویش را ابراز مى دارند. (الّا الّذین ... او جاءوکم حصرت صدورهم ان یقتلوکم او یقاتلوا قومهم) «حصر صدور»، به معناى دلتنگى است که از آن به بیزارى تعبیر شده است.
۷- ضعف روحیه دشمنان و ناتوانى آنان از رویارویى با مسلمانان، از عنایات خداوند (و لو شاء اللّه لسلّطهم علیکم فلقاتلوکم) تقدیم «سلطهم» بر «قاتلوکم» مى رساند که مراد از سلطه، جرأت و بیباکى است ; یعنى اگر خدا مى خواست ترس را از آنان زایل مى کرد و در نتیجه با شما مى جنگیدند.
۸- بازماندن منافقان و کافران از رویارویى و نبرد با مسلمانان، برخاسته از مشیّت خداوند (و لو شاء اللّه لسلّطهم علیکم فلقاتلوکم)
۹- توجّه به نقش اساسى مشیت الهى در تضعیف روحیّه دشمنان (منافقان و کافران)، زمینه پرهیز از غرور و خودبینى (و لو شاء اللّه لسلّطهم علیکم فلقاتلوکم)
۱۰- برخوردارى انسانها از روحیه نبرد و شهامت جنگیدن، به خواست و مشیت خداوند است. (و لو شاء اللّه لسلّطهم علیکم فلقاتلوکم)
۱۱- هشدار خداوند به مؤمنان از غرور و خودبینى، با مشاهده ضعف و ناتوانى دشمنان (و لو شاء اللّه لسلّطهم علیکم فلقاتلوکم) هدف از بیان این حقیقت که تنها مشیت الهى کارساز است، مى تواند این باشد که مسلمانان نباید ضعف دشمن را برخاسته از توانمندى خویش بدانند و این، مایه غرور و خودبینى آنان گردد.
۱۲- هشدار و تهدید خداوند به مسلمانان، در مورد تعرض به کافران و منافقانى که پیکار با آنان ممنوع شده است. (و لو شاء اللّه لسلّطهم علیکم فلقاتلوکم)
۱۳- حرمت تعرض و نبرد با منافقان و دشمنانى که از نبرد با مسلمانان دست برداشته و خواهان صلح مى باشند. (فان اعتزلوکم فلم یقتلوکم و القوا الیکم السلم فما جعل اللّه لکم علیهم سبیلا)
۱۴- جایگاه مهمّ حفظ روابط صلح آمیز با اقوام و ملتها، در حقوق بین الملل اسلامى (الّا الّذین یصلون الى قوم بینکم و بینهم میثاق ... و القوا الیکم السلم فما جعل اللّه لکم علیهم سبیلا)
۱۵- جهاد و نبرد در اسلام، براى دفع دشمنان است، نه سلطه بر آنان و یا تحمیل عقیده (فان اعتزلوکم ... فما جعل اللّه لکم علیهم سبیلا)
۱۶- جنگ اهل ایمان و نیز صلح آنان، همواره باید بر اساس موازین تعیین شده از سوى خداوند صورت گیرد. (فان اعتزلوکم ... فما جعل اللّه لکم علیهم سبیلا)
موضوعات مرتبط
- احکام:۱، ۲، ۵، ۶، ۱۳
- انسان: شهامت انسان ۱۰
- پناهندگى: احکام پناهندگى ۲
- تضعیف روحیه: عوامل تضعیف روحیه ۹
- جامعه: مسؤولیت جامعه اسلامى ۳
- جنگ: احکام جنگ ۱۳ ; جنگ حرام ۱۲، ۱۳ ; شرایط جنگ ۱۶
- جهاد: فلسفه جهاد ۱۵
- حقوق: بین الملل ۱۴
- خدا: تهدید خدا ۱۲ ; لطف خدا ۷ ; مشیت خدا ۸، ۹، ۱۰ ; هشدار خدا ۱۱، ۱۲
- دشمنان: جنگ با دشمنان ۱۳ ; ضعف دشمنان ۷، ۱۱
- ذکر: آثار ذکر ۹
- روابط بینخالملل:۱
- صلح: اهمیّت صلح ۱۴ ; شرایط صلح ۱۶
- عجب: موانع عجب ۹
- عهد: اهمیّت وفاى به عهد ۳
- قتل: حرام ۱، ۲، ۶
- کافران: استمداد از کافران ۴ ; جنگ با کافران ۱۲ ; دوستى با کافران ۴ ; ضعف کافران ۸، ۹ ; قتل کافران ۱، ۶ ; کافران بیخطرف ۶ ; کافران پناهنده ۴ ; همکارى با کافران ۵
- محرمات:۱۳
- مسلمانان: و کافران ۸ ; مسلمانان و منافقان ۸ ; معاهدات مسلمانان ۱، ۲، ۴ ; هشدار به مسلمانان ۱۲
- معاهدات: بین المللى ۳ ; معاهدات با کافران ۵
- منافقان: استمداد از منافقان ۴ ; جنگ با منافقان ۱۲، ۱۳ ; دوستى با منافقان ۴ ; ضعف منافقان ۸، ۹ ; قتل منافقان ۱، ۶ ; منافقان بیخطرف ۶ ; منافقان پناهنده ۴
- مؤمنان: هشدار به مؤمنان ۱۱
منابع
- ↑ طبرسی، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج ۳، ص ۳.
- ↑ محمدباقر محقق، نمونه بینات در شأن نزول آیات از نظر شیخ طوسی و سایر مفسرین خاصه و عامه، ص ۲۲۶.
- ↑ در تفسير ابن ابىحاتم و تفسير ابن مردويه از حسن بصرى موضوع سراقة بن مالك المدلجى روايت شده و نيز در تفسير ابن ابىحاتم از ابن عباس و مجاهد نقل شده كه راجع به هلال بن عويمر السلمى و سراقة بن مالك المدلجى و بنى جذيمة بن عامر بن عبدمناف است.
- ↑ در دنباله شأن و نزول آيه ۸۹ كه از تفاسير على بن ابراهيم و برهان نقل شده بود باز در همان تفاسير چنين افزوده شده كه طائفه اشجع كه خود را در مسير افراد و لشكريان رسول خدا صلی الله علیه و آله ديدند، ترسيدند كه مبادا جنگى در ميان آنها رخ بدهد در اين موقع كه عده آنها به هفتصد نفر ميرسيد با رئيس خود بنام مسعود بن رجيلة در شعب سلع فرود آمدند و اين واقعه در ماه ربیع الاول يا ربیع الثانی سال ششم هجرت بوده است. لذا رسول خدا صلی الله علیه و آله اسيد بن حصين را احضار فرمود و به وى دستور داد كه با چند نفر به طرف طائفه اشجع برود و از نيت آنها باخبر شود. اسيد با سه نفر از يارانش به دستور پيامبر به طرف طائفه اشجع رهسپار گرديد. بين اسيد و مسعود ملاقاتى دست داد. مسعود گفت: ما قصد جنگ نداريم بلكه مايل هستيم با پيامبر اسلام عهد و پيمان صلح ببنديم. اسيد موضوع نيت آنها را به اطلاع پيامبر رسانيد. رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: طائفه اشجع از جنگ با ما در وحشت افتاده اند و حاضر به صلح شدند، پيامبر حاضر شد كه با آنها صلح كند و ميثاق و عهدى فيما بين برقرار گرديد و اين آيه در اين باره نزول يافت.
- ↑ محمد بن يعقوب كلينى از على بن ابراهيم و او بعد از سه واسطه از فضل ابىالعباس او از امام صادق علیهالسلام و نيز در تفسير عياشى از سيف بن عمير او از امام صادق علیهالسلام روايت شده كه درباره بنىمدلج نازل شده است.