الصافات ٥٩
گسترشکپی متن آیه |
---|
ترجمه
الصافات ٥٨ | آیه ٥٩ | الصافات ٦٠ | ||||||||||||||
|
معنی کلمات و عبارات
«مَوْتَتَنَا الأُولی»: مرگ پیشین ما. گاهی عربها - مثل اینجا - واژه اوّل را به کار میبرند و دومی به دنبال ندارد. لذا مراد همان مرگ بعد از پایان عمر و فرا رسیدن اجل است (نگا: دخان / و ).
آیات مرتبط (تعداد ریشههای مشترک)
تفسیر
- آيات ۱۲ - ۷۰ سوره صافّات
- حكايت انکار و استهزاء معاد، توسط مشرکان
- مراد از محشور شدن کافران با ازواج خود، در دوزخ چیست؟
- وجه تعبير به «هدايت»، در راندن کافران به سوی جحیم
- کافران در قیامت، از چه چیز بازخواست می شوند؟
- جایگاه ویژه و مقام والای «مُخلَصین»، در بهشت برین
- توصيف شراب بهشتى و حوريانى كه براى «مُخلَصين» آماده مى شود
- گفتگوى اهل بهشت، با يكديگر
- توصیف شجرۀ «زقّوم»، و عذاب های دوزخ
- بحث روايتى
نکات آیه
۱ - انسان ها، تنها یک بار در زندگى دنیا با مرگ رو به رو مى شوند. (إلاّ موتتنا الأُولى)
۲ - سرور و شادمانى بهشتیان، از نمردن و جاودانه زیستنن و نیز رهایى از عذاب الهى در آخرت (إلاّ موتتنا الأُولى و ما نحن بمعذّبین)
۳ - حیات جاودانه از خواسته ها و آرزوهاى انسان ها و دستیابى به آن، مایه سرور و شادمانى آنان (أفما نحن بمیّتین . إلاّ موتتنا الأُولى و ما نحن بمعذّبین) شگفتى از نمردن و جاودانه زیستن و اظهار سرور و خوشحالى کردن از دستیازى به حیات جاودانه، مى تواند حاکى از حقیقت یاد شده باشد. گفتنى است آیه بعد که در آن بهشتیان دستیابى به حیات ابدى را فوز بزرگ مى شمرند (إنّ هذا لهو الفوز العظیم); مؤید همین برداشت است.
روایات و احادیث
۴ - «عن أبى جعفر(ع) قال: إذا دخل أهل الجنّة الجنّة و أهل النار النار ... یقال: خلود فلا موت أبداً . فیقول أهل الجنّة: «أفما نحن بمیّتین . إلاّ موتتنا الأُولى...»;[۱] از امام باقر(ع) روایت شده که فرمود: هنگامى که بهشتیان به بهشت و دوزخیان به دوزخ وارد مى شوند... گفته مى شود: این جا جاودانگى است و هرگز مرگى نیست پس اهل بهشت مى گویند: «أفما نحن بمیّتین...».
موضوعات مرتبط
- آرزو: آرزوى جاودانگى ۳
- انسان: آرزوى انسان ۳; مرگ انسان ها ۱
- بهشت: آثار جاودانگى در بهشت ۲; جاودانگى در بهشت ۴
- بهشتیان: بهشتیان و مرگ ۴; عوامل سرور بهشتیان ۲
- جهنم: جاودانگى در جهنم ۴
- سرور: عوامل سرور ۳
- عذاب: نجات از عذاب اخروى ۲
- مرگ: تعداد مرگ ۱
منابع
- ↑ تفسیر قمى، ج ۲، ص ۲۲۳; نورالثقلین، ج ۴، ص ۴۰۳، ح ۳۱.