الزخرف ١٥
کپی متن آیه |
---|
وَ جَعَلُوا لَهُ مِنْ عِبَادِهِ جُزْءاً إِنَ الْإِنْسَانَ لَکَفُورٌ مُبِينٌ |
ترجمه
الزخرف ١٤ | آیه ١٥ | الزخرف ١٦ | ||||||||||||||
|
معنی کلمات و عبارات
«جُزْءًا»: بخش. تکّه و پاره. همتا و همگون (نگا: أضواء البیان). مؤنّث و ماده (نگا: همان مرجع). مراد فرزند است که جزئی از وجود والدین است. مشرکان معتقد بودند که فرشتگان دختران خدایند (نگا: انعام / نحل / ، صافّات / . «کَفُورٌ»: بسیار کفرپیشه، بس ناسپاس (نگا: المصحف المیسّر).
آیات مرتبط (تعداد ریشههای مشترک)
تفسیر
تفسیر نور (محسن قرائتی)
وَ جَعَلُوا لَهُ مِنْ عِبادِهِ جُزْءاً إِنَّ الْإِنْسانَ لَكَفُورٌ مُبِينٌ «15»
(مشركان گفتند: ملائكه دختران خدايند) و براى او از بندگانش جزئى قرار دادند. همانا انسان، كفران پيشه آشكار است.
تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)
وَ جَعَلُوا لَهُ مِنْ عِبادِهِ جُزْءاً إِنَّ الْإِنْسانَ لَكَفُورٌ مُبِينٌ «15»
وَ جَعَلُوا لَهُ: «متصل به آيه و لئن سئلتهم» يعنى اگر بپرسى از ايشان خالق آسمان و زمين كيست، معترف شوند به او سبحانه و به خالقيت او اقرار كنند، و با وجود بر اين قرار دهند براى ذات سبحانه، مِنْ عِبادِهِ جُزْءاً: از بندگان او جزئى براى او كه ملائكه را بنات اللّه گفتند و اين غايت جهالت است كه بعد از اقرار به خالقيت و غالبيت او، اثبات ولد كنند و نمىدانند كه ولد صفت اجسام و او خالق تمام اجسام است، پس چگونه نسبت ولد به او توان داد. إِنَّ الْإِنْسانَ
«1» برهان، ج 4، ص 137، حديث 5.
جلد 11 - صفحه 459
لَكَفُورٌ مُبِينٌ: بدرستى كه جنس انسانى هر آينه به غايت ناسپاسى است آشكارا، زيرا نسبت ولد دادن به خالق عالم و عالميان، كفر، و كفر اصل همه كفران است.
تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)
وَ الَّذِي نَزَّلَ مِنَ السَّماءِ ماءً بِقَدَرٍ فَأَنْشَرْنا بِهِ بَلْدَةً مَيْتاً كَذلِكَ تُخْرَجُونَ «11» وَ الَّذِي خَلَقَ الْأَزْواجَ كُلَّها وَ جَعَلَ لَكُمْ مِنَ الْفُلْكِ وَ الْأَنْعامِ ما تَرْكَبُونَ «12» لِتَسْتَوُوا عَلى ظُهُورِهِ ثُمَّ تَذْكُرُوا نِعْمَةَ رَبِّكُمْ إِذَا اسْتَوَيْتُمْ عَلَيْهِ وَ تَقُولُوا سُبْحانَ الَّذِي سَخَّرَ لَنا هذا وَ ما كُنَّا لَهُ مُقْرِنِينَ «13» وَ إِنَّا إِلى رَبِّنا لَمُنْقَلِبُونَ «14» وَ جَعَلُوا لَهُ مِنْ عِبادِهِ جُزْءاً إِنَّ الْإِنْسانَ لَكَفُورٌ مُبِينٌ «15»
ترجمه
و آنكه فرو فرستاد از آسمان آبى باندازه پس زنده گردانديم بآن زمين بلد مرده را اينچنين بيرون آورده ميشويد
و آنكه آفريد اصناف و انواع مخلوقات را تمامى و قرار داد براى شما از كشتىها و چهارپايان آنچه سوار ميشويد
تا قرار گيريد بر پشتهاى آن پس ياد كنيد نعمت پروردگارتان را چون قرار گيريد بر آن و بگوئيد منزّه است آنكه رام گردانيد براى ما اين را و نبوديم ما مر آن را قادران بر سوارى
و همانا ما بسوى پروردگارمان هر آينه بازگشت كنندگانيم
و قرار دادند براى او از بندگانش پارهئى را همانا آدمى هر آينه ناسپاس آشكارى است.
تفسير
خداوند متعال آن ذات كثير البركاتى است كه نازل ميفرمايد از آسمان باران رحمت خود را بر بندگان بقدر حاجت ايشان پس زنده ميفرمايد بآن آب زمينهاى مرده بائر بلاد را بهمين نحو وقتى كه ميخواهد قيامت برپا شود بارانيكه موجب زنده شدن مردگان است مىآيد و مردم از قبرها بيرون ميآيند مانند گياهان از خاك بتفصيلى كه تاكنون مكرّر ذكر شده است و آن خداوندى است كه خلق فرموده است اصناف حيوان و انواع نبات و اقسام جماد و ازواج آنها را از پرنده و چرنده و درنده و خزنده و بحرى و برّى و اهلى و وحشى از نر و ماده و گل و گياه و اشجار و اثمار و سائر اشياء خوب و بد و شيرين و تلخ و نافع و مضرّ كه هر يك با نقطه مقابل خود جفت است و بنابر اين محتمل است ازواج بمعناى اصناف و انواع باشد و محتمل است بمعناى جفتها و قرار داد براى استفاده بندگان خود از جنس كشتيها و چهارپايان آنچه را كه سوار ميشوند بر آن در دريا و در صحرا مانند شتر تا مستوى و مستقيم و قرار گيرند بر پشتهاى آنها پس ياد نمايند نعمت و رحمت پروردگار خودشان را كه شامل حال آنها شده در موقع سوارى و بگويند براى اداء شكر اين نعمت منزّه است آن خدائى كه مسخّر نمود براى ما اين مركوب را و اگر خواست او نبود ما طاقت و قدرت و تمكّن از سوارى آنرا نداشتيم چون باد باختيار ما نبود كه هر جا بخواهيم
جلد 4 صفحه 596
كشتى را ببرد و شتر با اين بزرگى و قوّت ذليل و اسير ما و اطفال ما نميگشت و رام نميشد كه باين سهولت بما سوارى دهد و روزى هم بيايد كه ما در تابوت گذارده شده باشيم و بسوى پروردگارمان رهسپار شويم در كافى از امام رضا عليه السّلام نقل نموده كه در موقع سوارى بگو الحمد للّه الّذى سخّر لنا هذا و ما كنّا له مقرنين و از پدر بزرگوار او نقل نموده كه در سفر خشكى اين آيه را از سبحان الّذى تا آخر بخوان خداوند تو را از افتادن از شتر و چهارپا و آزار آن حفظ خواهد فرمود و ظاهرا و الّذى نزّل عطف است بر آيه سابقه كه بعد از نقل قول كفّار خداوند ابتدا بسخن فرموده بود و از اينجا باز روى سخن معطوف به آنها شده ميفرمايد با آنكه اقرار نمودند كفّار بآنكه خداوند خالق آسمانها و زمين است قرار دادند براى او از بندگانش پارهئى را فرزند مانند يهود و نصارى كه عزيز و مسيح را پسر خدا قرار دادند و مشركين مكّه ملائكه را دختران خدا خواندند ولى چون روى سخن با مشركين بوده قمّى ره و مفسّرين فقط دختران خدا خواندن آنها ملائكه را ذكر نمودهاند و آيه بعد مؤيّد آنست و بعضى گفتهاند جزء در لغت بمعناى دختر آمده و اينجا آن مراد است و بعضى جزء را بمعناى نصيب دانستهاند و گفتهاند مراد آنستكه قرار دادند براى خدا از مال بندگانش نصيبى را با آنكه تمام بندگان و اموال آنها مخلوق و مملوك حقيقى حقّند و خداوند منزّه از جسم و لوازم آنست كه توالد و تناسل باشد و بعضى گفتهاند اطلاق جزء بر ولد بملاحظه آنستكه آن پارهئى از والد است و بنظر حقير جزء در معناى خود استعمال شده ولى مراد از جعل قرار دادن ولد است در هر حال اينها همه كفران نعمت خدا است كه بنده او را نشناسد و از امورى كه لايق مقام او نيست او را تنزيه ننمايد و واضح و آشكار براى خداوند شريك و اولاد قرار دهد لذا خداوند فرموده نوع بشر طبعا كفران نعمت خدا را مينمايد و از اظهار آن استنكاف ندارد.
جلد 4 صفحه 597
اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)
وَ إِنّا إِلي رَبِّنا لَمُنقَلِبُونَ «14» وَ جَعَلُوا لَهُ مِن عِبادِهِ جُزءاً إِنَّ الإِنسانَ لَكَفُورٌ مُبِينٌ «15»
و محققا ما به سوي پروردگار خود بازگشتهگانيم.
اقرار به معاد و فناء دنيا و نزول موت و زوال حيات که متذكر شويد که اينکه قدرت و توانايي که خداوند به شما عنايت فرموده هميشگي نيست زوال و فنا دارد پس از موت هيچگونه قدرتي نداريد و هيچ چيز مسخر شما نيست و بازگشت شما به سوي پروردگار شما است اجمالا انسان در هر حالي که نعمتي به او عنايت شده بايد مغرور نشود و تصور نكند که اينکه نعمت براي او دائمي است و متذكر زوال آن نعم باقيه و دائميه برآيد زيرا دنيا دار زوال و فناء و الاخرة دار بقاء و ثبات لكن هيهات که ما بفكر آخرت بيفتيم و دنيا را دار ممر بدانيم و آخرت را دار مقرو بگوئيم وَ إِنّا إِلي رَبِّنا لَمُنقَلِبُونَ
جلد 16 - صفحه 11
و قرار دادند از براي خدا از بندگان او نصيبي و سهمي محققا انسان هر آينه ازدياد در كفر ميكند بطور وضوح و علنا آشكارا.
وَ جَعَلُوا لَهُ مِن عِبادِهِ جُزءاً دو نحوه تفسير كردند:
يكي در قسمت الوهيت مثل ملائكه و عيسي و غلات در حق ائمه عليهم السلام که آنها را الهه قرار دادند و جزء را بمعني نصيب گفتند و عيسي و عزير را إبن اللّه بلكه آدم را إبن اللّه گفتند بلكه طايفه يهود و نصاري خود را ابناء اللّه گفتند چنانچه ميفرمايد وَ قالَتِ اليَهُودُ وَ النَّصاري نَحنُ أَبناءُ اللّهِ وَ أَحِبّاؤُهُ- مائده آيه 11- و يكي در قسمت اموال که يك قسمت براي خدا قرار دادند و يك قسمت براي آلهه چنانچه ميفرمايد وَ جَعَلُوا لِلّهِ مِمّا ذَرَأَ مِنَ الحَرثِ وَ الأَنعامِ نَصِيباً فَقالُوا هذا لِلّهِ بِزَعمِهِم وَ هذا لِشُرَكائِنا فَما كانَ لِشُرَكائِهِم فَلا يَصِلُ إِلَي اللّهِ وَ ما كانَ لِلّهِ فَهُوَ يَصِلُ إِلي شُرَكائِهِم ساءَ ما يَحكُمُونَ- انعام آيه 137- و لكن تفسير اول اظهر بلكه ظاهر است.
إِنَّ الإِنسانَ لَكَفُورٌ مُبِينٌ كفور زيادتي در كفر است آنهم آشكارا و علني زيرا كفر اقسام زيادي دارد. اما نسبت بخداي متعال يا شريك بر او قرار دهند به اقسام شرك شرك در ذات يا صفات يا افعال يا در عبادت يا در نظر يا قائل به تجسّم شوند و خدا را جسم بدانند يا از براي او بنات و بنين قرار دهند. و اما نسبت به انبياء انكار يكي از آنها موجب كفر است و نسبتهايي که به انبياء دادهاند يا بدعتي در دين گذارند يا انكار ضروري دين كنند يا ناصب و عدوّ خاندان نبوت باشند يا در حق آنها يا انبياء غلو كنند يا نسبت به قرآن مجيد جسارت كنند بلكه بسياري از معاصي موجب كفر ميشود يا در حكم كافر محسوب ميشوند ولي اعلا مراتب كفر، كفر باللّه است و بالجمله دين حق يكي است و دين باطل هزار.
برگزیده تفسیر نمونه
]
(آیه 15)- چگونه ملائکه را دختران خدا میخوانید؟
بعد از تحکیم پایههای توحید از طریق بر شمردن نشانههای خداوند در نظام هستی و نعمتها و مواهب او، در اینجا به نقطه مقابل آن یعنی مبارزه با شرک و پرستش غیر خدا پرداخته نخست به سراغ یکی از شاخههای آن یعنی پرستش فرشتگان میرود و میفرماید: «آنها برای خداوند از میان بندگانش جزئی قرار دادند» (وَ جَعَلُوا لَهُ مِنْ عِبادِهِ جُزْءاً).
تعبیر به «جزء» هم بیانگر این است که آنها فرشتگان را فرزندان خدا میشمردند زیرا همیشه فرزند جزئی از وجود پدر و مادر است که به صورت نطفه از آنها جدا میشود.
و نیز بیان کننده پذیرش عبودیت آنهاست چرا که فرشتگان را جزئی از معبودان در مقابل خداوند تصور میکردند.
ج4، ص363
سپس میافزاید: «انسان کفران کننده آشکاری است» (إِنَّ الْإِنْسانَ لَکَفُورٌ مُبِینٌ).
به جای این که سر بر آستان خالق و ولی نعمت خود بساید راه کفران پیش گرفته به سراغ مخلوقاتش میرود.
نکات آیه
۱ - اعتقاد جاهلانه مشرکان عصر بعثت، به وجود فرزند براى خدا (و جعلوا له من عباده جزءًا) ضمیر فاعلى «جعلوا» - به قرینه آیات پیشین - مربوط به مشرکان معاصر پیامبراکرم(ص) است و «جزءا» - با توجه به آیه بعد - کنایه از فرزند مى باشد.
۲ - فرزند، بخشى از وجود پدر و مادر است. (و جعلوا له من عباده جزءًا)
۳ - اعتقاد مشرکان به وجود ترکیب و تجزیه در ذات الهى (و جعلوا له من عباده جزءًا) به کار رفتن واژه «جزء» به جاى «ولد»، اشاره به باور جاهلانه مشرکان در جسمانى بودن و ترکیب خدا دارد.
۴ - فرشتگان، بندگان خدا هستند; نه فرزندان او. (و جعلوا له من عباده جزءًا) مراد از «عباد» - به قرینه فرازهاى بعد - فرشتگان هستند که شرک پیشه گان عصر بعثت، آنان را فرزندان خدا مى پنداشتند.
۵ - بخشى از وجود خدا دانستن مخلوقات، امرى شگفت و متناقض (و الذى خلق الأزوج کلّها ... و جعلوا له من عباده جزءًا) عبد و مخلوق خداوند، نمى تواند جزء وجود او به حساب آید; زیرا هیچ موجودى نمى تواند خالق خود و یا خالق اجزاى وجود خود باشد. بنابراین دو تعبیر «عباده» و «جزءاً»، اشاره به وجود یک تناقض در این تفکر دارد. هم چنین آیه شریفه مى تواند نظر به اعتقاد مسیحیان در باب تثلیث نیز داشته باشد.
۶ - کفران و ناسپاسى انسان در برابر خداوند، امرى علنى و پوشش ناپذیر (إنّ الإنسن لکفور مبین)
۷ - پرستش مخلوقات خدا (فرشتگان) و فرزند او انگاشتن آنان، اقدامى ناسپاسانه و کفرآمیز (و جعلوا له ... إنّ الإنسن لکفور مبین) با توجه به فضاى آیات، مى توان استفاده کرد که مشرکان مکه فرشتگان را فرزند خدا مى دانستند و آنان را مورد پرستش قرار مى دادند. خداوند، پس از یاد کردن نعمت هاى خویش، این پندار را نمونه بارز ناسپاسى مى شمارد.
۸ - قرار دادن مخلوق خداوند در کنار او و جزء وى به شمار آوردن آن، کفرى آشکار و سرپوشى رسوا بر خرد آدمى و واقعیت هستى است. (و جعلوا له من عباده جزءًا إنّ الإنسن لکفور مبین) واژه «کفور» و «مبین» با توجه به ریشه آنها - که یکى پوشیدن و مخفى داشتن حق و دیگرى آشکار بودن و پوشش ناپذیرى است - مى تواند اشاره به خردناپذیر بودن و متناقض بودن مطلب مورد ادعاى مشرکان داشته باشد.
۹ - بى توجهى به نعمت هاى الهى، و تدبیر او در همسازى طبیعت با نیازهاى آدمى، نمودى آشکار از کفر و ناسپاسى انسان (جعل لکم من الفلک و الأنعام ... إنّ الإنسن لکفور مبین)
۱۰ - شرک، نمودى از کفر و ناسپاسى انسان، در برابر خالق یگانه هستى است. (و جعلوا له من عباده جزءًا إنّ الإنسن لکفور مبین)
موضوعات مرتبط
- اسماء و صفات: صفات جلال ۵
- بندگان خدا :۴
- خدا: اعراض از تدبیر خدا ۹; اعراض از نعمتهاى خدا ۹; انتساب جزء به خدا ۸; خدا و جزء ۳; خدا و فرزند ۴، ۷; خدا و ملائکه ۷; شگفتى انتساب جزء به خدا ۵
- شرک: آثار شرک ۱۰; شرک ذاتى ۸
- عقیده: عقیده به فرزندارى خدا ۱، ۷
- فرزند: حقیقت فرزند ۲
- کفر: موارد کفر ۸; نشانه هاى کفر ۷، ۹، ۱۰
- کفران: کفران نعمت ۷; نشانه هاى کفران نعمت ۹، ۱۰; وضوح کفران نعمت ۶
- مشرکان: عقیده باطل مشرکان ۳; عقیده باطل مشرکان صدراسلام ۱
- ملائکه: عبادت ملائکه ۷; عبودیت ملائکه ۴
- والدین: والدین و فرزند ۲
منابع