الحجر ٨٠

از الکتاب
کپی متن آیه
وَ لَقَدْ کَذَّبَ‌ أَصْحَابُ‌ الْحِجْرِ الْمُرْسَلِينَ‌

ترجمه

و «اصحاب حجر» [= قوم ثمود] پیامبران را تکذیب کردند!

|و اهل حجر (قوم صالح) نيز پيامبران را تكذيب كردند
و اهل «حِجر» [نيز] پيامبران [ما] را تكذيب كردند.
و اصحاب حجر (قوم صالح) هم رسولان را به کلی تکذیب کردند.
و به راستی اهل [دیار] حجر [که سرزمینی میان مدینه و شام است] پیامبران را تکذیب کردند.
مردم حجر نيز پيامبران را به دروغ نسبت دادند.
و به راستی که "اهل حجر" پیامبران را دروغ‌زن شمردند
و هر آينه مردم حِجر- ثمود، قوم صالح- فرستادگان را دروغگو شمردند.
ساکنان سرزمین حجر (نیز همچون قوم لوط و شعیب) فرستادگان (خدا) را تکذیب کردند (و دروغگویشان نامیدند).
و همانا به تحقیق اهل «حجر» پیامبران را تکذیب کردند.
و همانا تکذیب کردند یاران حَجر فرستادگان را

The people of the Rock also rejected the messengers.
ترتیل:
ترجمه:
الحجر ٧٩ آیه ٨٠ الحجر ٨١
سوره : سوره الحجر
نزول : ٣ بعثت
اطلاعات آماری
تعداد کلمات : ٦
تعداد حروف :

معنی کلمات و عبارات

«حِجْر»: سرزمینی که میان مدینه و شام قرار دارد. «أَصْحَابُ الْحِجْرِ»: مراد قوم ثمود است که پیغمبرشان صالح نام داشت. «الْمُرْسَلِینَ»: فرستادگان خدا. مراد صالح و همه پیغمبران پیش از او است، چرا که تکذیب پیغمبری به منزله تکذیب همه پیغمبران است.

آیات مرتبط (تعداد ریشه‌های مشترک)

تفسیر


تفسیر نور (محسن قرائتی)


وَ لَقَدْ كَذَّبَ أَصْحابُ الْحِجْرِ الْمُرْسَلِينَ «80»

وهمانا (قوم ثمود) اهالى حِجر نيز پيامبران را تكذيب كردند،

تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)



وَ لَقَدْ كَذَّبَ أَصْحابُ الْحِجْرِ الْمُرْسَلِينَ (80)

وَ لَقَدْ كَذَّبَ أَصْحابُ الْحِجْرِ الْمُرْسَلِينَ‌: و هرآينه بتحقيق تكذيب نمودند اصحاب حجر، يعنى قوم صالح عليه السّلام پيغمبران را.

حق تعالى در اين سوره مباركه چهار قصه را ذكر فرموده به طريق اجمال:

1- قصه آدم 2- قصه لوط 3- قصه اصحاب ايكه. 4- قصه ثمود؛ قوم صالح كه در ميان شام و مدينه ساكن و شهرهاى آنها را حجر مى‌ناميدند، حضرت صالح بر آنها مبعوث شد، تكذيب نموده، آيات مقترحه طلبيدند.


تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)


فَأَخَذَتْهُمُ الصَّيْحَةُ مُشْرِقِينَ (73) فَجَعَلْنا عالِيَها سافِلَها وَ أَمْطَرْنا عَلَيْهِمْ حِجارَةً مِنْ سِجِّيلٍ (74) إِنَّ فِي ذلِكَ لَآياتٍ لِلْمُتَوَسِّمِينَ (75) وَ إِنَّها لَبِسَبِيلٍ مُقِيمٍ (76) إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَةً لِلْمُؤْمِنِينَ (77)

وَ إِنْ كانَ أَصْحابُ الْأَيْكَةِ لَظالِمِينَ (78) فَانْتَقَمْنا مِنْهُمْ وَ إِنَّهُما لَبِإِمامٍ مُبِينٍ (79) وَ لَقَدْ كَذَّبَ أَصْحابُ الْحِجْرِ الْمُرْسَلِينَ (80) وَ آتَيْناهُمْ آياتِنا فَكانُوا عَنْها مُعْرِضِينَ (81) وَ كانُوا يَنْحِتُونَ مِنَ الْجِبالِ بُيُوتاً آمِنِينَ (82)

فَأَخَذَتْهُمُ الصَّيْحَةُ مُصْبِحِينَ (83) فَما أَغْنى‌ عَنْهُمْ ما كانُوا يَكْسِبُونَ (84)

ترجمه‌

پس گرفت آنها را صيحه آسمانى وارد در وقت طلوع آفتاب شدگان‌

پس گردانديم زبرش را زيرش و بارانديم بر آنها سنگهائى از گل سنگ شده‌

همانا در اين هر آينه نشانه‌ها است براى اهل فراست‌

و همانا آنها هر آينه براهى است ثابت‌

بدرستيكه در اين نشانه‌اى است براى اهل ايمان‌

و همانا بودند اهل بلدأيكه هر آينه ستمكاران‌

پس انتقام كشيديم از آنها و بدرستيكه آن دو هر آينه در راهى روشنند

و بتحقيق تكذيب كردند اهل وادى حجر پيغمبران را

و داديم بآنها نشانه‌هاى خودمان را پس بودند از آنها اعراض كنندگان‌

و بودند كه مى‌تراشيدند از كوهها خانه‌ها را ايمنان‌

پس گرفت آنها را صيحه آسمانى بامداد كنندگان‌

پس بى‌نياز نكرد آنها را آنچه بودند كه كسب ميكردند.

.


جلد 3 صفحه 261

تفسير

بيان عاقبت كار قوم لوط است كه فرياد مهيب جبرئيل مقارن طلوع آفتاب بآنها رسيد و بال خود را در زير زمين بلد آنها فرو برد و از جا كند و بآسمان برد و وارونه نمود و بزمين زد و زير و زبر نمود و در اينحال بارانى از سجّيل كه معرّب سنگ گل است بر آنها باريدن گرفت كه ديّارى را از آنها باقى نگذارد حتى بكسانيكه در شهر نبودند و باطراف مسافرت نموده بودند هم اصابت كرد و هلاك نمود چنانچه در سوره هود گذشت و در اين هلاكت قوم لوط و زير و زبر شدن بلدشان آياتى است بر قدرت و عظمت معصيت خداوند براى اهل فراست و كسانيكه بنظر دقيق در حقايق اشياء مينگرند تا حقيقت هر چيز را بسمه و علامت آن ميشناسند چون متوسم ناظر و متأمّل در سمه و علامت شى‌ء را گويند براى معرفت بحال آن و در مجمع از پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم روايت نموده بطريق صحيح كه فرمود بپرهيزيد از فراست مؤمن همانا او نظر ميكند بنور خدا و خداوند بندگانى دارد كه ميشناسند مردم را بتوسم و اين آيه را تلاوت فرمود و آن آيات و نشانه‌هاى قدرت خداوند در راهى است كه ثابت و مستقر است و قافله قريش و غيرها كه از مكّه بشام حركت ميكنند از آنراه ميروند و آثار باقيه بلد سدوم را كه شهر قوم لوط بوده مشاهده مينمايند و بايد عبرت گيرند و با پيغمبر خدا مخالفت ننمايند در كافى از امام باقر عليه السّلام نقل نموده كه امير المؤمنين عليه السّلام فرمود در قول خداوند انّ فى ذالك لآيات للمتوسمين متوسم پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم بود و بعد از او منم و ائمه كه از ذريّه منند متوسمانند و در چند روايت ديگر باين معنى تصريح شده و در بعضى علاوه شده كه سبيل در ما مقيم است و خارج از ما نميشود هرگز و قمّى ره علاوه فرموده كه سبيل راه بهشت است و در بعضى روايات باين آيه تمسك شده است براى آنكه ائمه عليهم السلام تمام مردم را بنوشته ايمان و كفرشان كه در ميان دو چشمشان است ميشناسند كه مؤمنند يا كافر و اين نوشته از ساير مردم محجوب است و نسبت بامام زمان علاوه شده است كه در آن آيت است براى متوسمان و او آيت است براى متوسمان و او است سبيل مقيم و عيّاشى از امام صادق عليه السّلام نقل نموده كه در امام آيت است براى متوسمان و او است سبيل مقيم مى‌بيند بنور خدا و سخن ميگويد از جانب خدا و پوشيده نميماند بر او چيزى از چيزها كه خواسته باشد و بنابر آنچه ذكر شد مرجع ضمير


جلد 3 صفحه 262

در و إنّها لبسبيل مقيم راجع است بآيات و مراد از انّ فى ذالك لآية للمؤمنين آنستكه در اين توسم و تفرّس و علامت شناسى و معرفت آيات خدا و ائمّه هدى و طرق الى اللّه آيت و علامتى است براى اهل ايمان يعنى اهل ايمان حقيقى باين امور شناخته ميشوند ولى مفسرين مرجع ضمير انّها را مدينه يا مدائن و آثار باقيه آنها قرار داده‌اند و مشار اليه ذالك را در آيه بعد نيز همان دانسته‌اند و اختصاص باهل ايمانرا فرموده‌اند براى آنستكه آنها منتفع ميشوند و بنظر حقير خلاف ظاهر آيه و روايات مفسره است و در هر دو معنى سهل انگارى شده است و كلمه ان در و إن كان اصحاب الأيكة ظاهرا مخفّفه از مثقّله است و أيكه درختان بسيار درهم رفته را گويند و نام بلدى است كه در جنگل واقع شده بود و حضرت شعيب علاوه بر اهل مدين بر آنها هم مبعوث شد و اطاعت ننمودند و ستم نمودند بخودشان و خلق و خداوند از آنها انتقام كشيد باين نحو كه هفت روز هوا بشدّت گرم شد و بعد ابرى ظاهر گشت آنها باميد فرج و تخفيف حرارت زير آن ابر جمع شدند ناگاه از آن صاعقه‌اى بآنها رسيد و تمامى سوختند و شهر سدوم و بلدأيكه در جلو راه مردم واضح و آشكار است و بنابراين مراد بامام مبين راه روشن است و بعضى گفته‌اند مراد از امام مبين لوح محفوظ است كه وقايع آن دو بلد در آن نوشته است مانند و كل شى‌ء احصيناه فى امام مبين و معناى اوّل اظهر است و اهل ديار حجر كه گفته‌اند واديى است بين مدينه و شام هم مانند ساير كفار تكذيب نمودند پيغمبران خدا را كه حضرت صالح و رسولان او يا ساير انبياء باشد و اينها همان قوم ثمود بودند كه شرح احوال آنها در سوره اعراف گذشت و مراد از آيات ناقه و بچه‌اش و آب خوردن و شير دادن و ساير جهات اعجاز آنست كه مفصلا ذكر و كيفيّت اعراض آنها بيان گرديد و يكى از سفاهتهاى آنها اين بود كه خانه‌هاشان را در كوهها از سنگ مى‌تراشيدند و باين ملاحظه ايمن بودند از وصول آفات ارضيّه و سماويّه بخودشان با آنكه باين امور نبايد دلگرم و از عذاب الهى ايمن بود پس تمامى در وقت صبح بصيحه آسمانى هلاك شدند و آن خانه‌ها و اولاد و اموالشان كه كسب ميكردند براى آنها ابدا نتيجه و فائده و ثمرى نداشت و چيزى از احتياج آنها را رفع ننمود.


جلد 3 صفحه 263

اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)


وَ لَقَد كَذَّب‌َ أَصحاب‌ُ الحِجرِ المُرسَلِين‌َ (80)

و ‌هر‌ آينه‌ بتحقيق‌ تكذيب‌ كردند أصحاب‌ حجر پيغمبران‌ ‌را‌ حجر بكسر، ديار و شهر ثمود قوم‌ صالح‌ ‌است‌ و ثمود اسم‌ شخصي‌ ‌است‌ ‌که‌ بسه‌ واسطه‌ بنوح‌ ميرسد ثمود پسر عاشر پسر ارم‌ پسر سام‌ پسر نوح‌ و قبيله‌ ‌آنها‌ بسيار بودند، و حضرت‌ صالح‌ ‌هم‌ ‌از‌ ‌اينکه‌ قبيله‌ ‌بود‌ و ‌در‌ ميان‌ ‌آنها‌ ‌از‌ زمان‌ نوح‌ ‌تا‌ زمان‌ صالح‌ انبياء بودند ‌که‌ ميفرمايد:

وَ لَقَد كَذَّب‌َ أَصحاب‌ُ الحِجرِ المُرسَلِين‌َ و تمام‌ ‌آن‌ پيغمبران‌ ‌را‌ تكذيب‌ كردند ‌که‌ بطور جمع‌ ميفرمايد: و حجر محل‌ سكونت‌ ‌است‌، و لذا دامن‌ ‌را‌ حجر گويند:

جلد 12 - صفحه 65

وَ رَبائِبُكُم‌ُ اللّاتِي‌ فِي‌ حُجُورِكُم‌ ‌الآية‌. نساء ‌آيه‌ 27.

و بيت‌ ‌را‌ ‌هم‌ حجره‌ مينامند إِن‌َّ الَّذِين‌َ يُنادُونَك‌َ مِن‌ وَراءِ الحُجُرات‌ِ أَكثَرُهُم‌ لا يَعقِلُون‌َ حجرات‌ ‌آيه‌ 4.

و ‌در‌ مجلد پنجم‌ سوره‌ اعراف‌ ‌آيه‌ 73 صفحه‌ 365 شرح‌ حال‌ ‌آنها‌ و حديث‌ شريفي‌ ‌از‌ كافي‌ ‌از‌ أبي حمزه‌ ‌از‌ حضرت‌ باقر ‌عليه‌ ‌السلام‌ ‌از‌ حضرت‌ رسالت‌ صلّي‌ اللّه‌ ‌عليه‌ و اله‌ نقل‌ كرده‌ايم‌ مراجعه‌ فرمائيد، و بالجمله‌ حضرت‌ صالح‌ ‌در‌ سن‌ 16 سالگي‌ مبعوث‌ برسالت‌ شد و صد و چهار سال‌ دعوت‌ كرد فقط فقراء و ضعفاء إيمان‌ آوردند و متكبّرين‌ و اعيان‌ تكذيب‌ كردند ‌تا‌ بالاخره‌ مطالبه‌ معجزه‌ كردند ناقه‌ ‌از‌ سنگ‌ بيرون‌ آمد و بچه‌ گذارد و شير فراواني‌ ‌که‌ تمام‌ قوم‌ ‌را‌ كافي‌ ‌بود‌ ميداد.

برگزیده تفسیر نمونه


]

(آیه 80)- و اما در مورد «اصحاب الحجر»، همان قوم سرکشی که در سرزمینی به نام «حجر» زندگی مرفهی داشتند و پیامبر بزرگشان «صالح» برای هدایت آنها مبعوث شد، چنین می‌گوید: «و اصحاب حجر، فرستادگان خدا را تکذیب کردند» (وَ لَقَدْ کَذَّبَ أَصْحابُ الْحِجْرِ الْمُرْسَلِینَ).

این نکته قابل توجه است که قرآن در مورد اصحاب الحجر- و همچنین در مورد قوم نوح و قوم شعیب و قوم لوط در آیات سوره شعراء به ترتیب آیه 105 و 123 و 160 و بعضی دیگر از اقوام پیشین- می‌گوید: آنها «پیامبران» را تکذیب کردند، در حالی که ظاهر امر چنین نشان می‌دهد که هر کدام یک پیامبر بیشتر

ج2، ص543

نداشتند و تنها او را تکذیب نمودند.

این تعبیر شاید به خاطر آن است که برنامه و هدف پیامبران، آنچنان با یکدیگر پیوستگی دارد که تکذیب یکی از آنها تکذیب همه آنها خواهد بود.

نکات آیه

۱- اصحاب حجر (قوم ثمود) رسالت رسولان الهى را تکذیب کردند. (و لقد کذّب أصحب الحجر المرسلین)

۲- اصحاب حجر (قوم ثمود) داراى پیامبران متعدد بودند. (و لقد کذّب أصحب الحجر المرسلین) جمع آمدن «المرسلین» مى تواند بیانگر مطلب فوق باشد.

۳- اصحاب حجر (قوم ثمود) رسالت حضرت صالح(ع) را مورد تکذیب قرار دادند. (و لقد کذّب أصحب الحجر المرسلین) برداشت فوق بنابراین احتمال است که مراد از «المرسلین» حضرت صالح(ع) باشد که پیامبر قوم ثمود بود و جمع آورده شدن «المرسلین» مى تواند به این دلیل باشد که آن قوم با تکذیب صالح(ع) در حقیقت همه انبیاى الهى را مورد تکذیب قرار مى دادند.

۴- انبیاى الهى و دین هاى آسمانى، داراى مشترکات و همبستگى جداناپذیر و تکذیب هر یک به منزله تکذیب همه آنهاست. (و لقد کذّب أصحب الحجر المرسلین) برداشت فوق مبتنى بر این نکته است که براى اصحاب حجر تنها یک پیامبر مبعوث شده باشد; چنان که در قرآن هم تنها از حضرت صالح(ع) یاد شده است. و جمع آمدن «المرسلین» مى تواند گویاى این حقیقت باشد که: میان ادیان و پیامبران الهى مشترکات و همبستگى وجود دارد و تکذیب هر یک از آنها، به منزله تکذیب همه آنهاست.

۵- اصحاب حجر (قوم ثمود) داراى خانه هاى سنگى و مستحکم بودند. (و لقد کذّب أصحب الحجر المرسلین) نام گذارى قوم ثمود به «اصحاب حجر» مى تواند گویاى برداشت فوق باشد. جمله «و کانوا ینحتون من الجبال بیوتاً...» در دو آیه بعد مؤید آن است.

موضوعات مرتبط

  • ادیان: هماهنگى ادیان ۴
  • انبیا: تکذیب انبیا ۴; مشترکات انبیا ۴; مکذبان انبیا ۱; هماهنگى انبیا ۴
  • خانه: خانه هاى سنگى ۵
  • صالح(ع): مکذبان صالح(ع) ۳
  • قوم ثمود: تعدد انبیاى قوم ثمود ۲; کفر قوم ثمود ۱، ۳; ویژگیهاى خانه هاى قوم ثمود ۵

منابع