البقرة ١٤
کپی متن آیه |
---|
وَ إِذَا لَقُوا الَّذِينَ آمَنُوا قَالُوا آمَنَّا وَ إِذَا خَلَوْا إِلَى شَيَاطِينِهِمْ قَالُوا إِنَّا مَعَکُمْ إِنَّمَا نَحْنُ مُسْتَهْزِءُونَ |
ترجمه
البقرة ١٣ | آیه ١٤ | البقرة ١٥ | ||||||||||||||
|
معنی کلمات و عبارات
«لَقُوا»: برخورد کردند. ملاقات نمودند. «خَلَوْا»: خلوت کردند. به خلوت نشستند. اجتماع کردند. «إلی»: با. «شَیَاطِینِهِمْ»: با اهریمنان خود. مراد از شیاطین، دوستان کفرپیشه و رؤسای شیطان صفت ایشان است. «مُسْتَهْزِءُونَ»: مسخرهکنندگان. بازیچه قراردهندگان.
آیات مرتبط (تعداد ریشههای مشترک)
نزول
محل نزول:
این آیه در مدینه بر پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله نازل گردیده است. [۱]
شأن نزول:[۲]
مفسرين عامه[۳] از طريق محمد بن مروان از كلبى او از ابوصالح او از ابن عباس چنين گويند: كه اين آيه درباره عبدالله بن ابى سلول الخزرجى و ياران او نازل گرديده بدين توضيح كه روزى اصحاب رسول خدا از آنها استقبالى به عمل آورده بودند. عبدالله به ياران خود گفت: توجه كنيد كه چسان من آنها را مسخره خواهم نمود سپس جلو آمد نخست دست ابوبكر را فشرد و گفت مرحبا به صديق بنىتميم و ثانى رسول خدا در غار، آن كسى كه مال خود را در راه دين خدا بخشيده است سپس دست عمر بن الخطاب را گرفت و گفت مرحبا به سيد بنىعدى بن كعب و فاروق قوى در دين خدا آن كسى كه مال و جان خود را در راه رسول خدا فدا میكند سپس دست امام على بن ابىطالب عليهالسلام را گرفت و گفت: مرحبا به پسرعموى رسول خدا و سيد بنىهاشم كه هميشه همراه رسول خدا است. بدانيد كه ايمان ما مانند ايمان شما و تصديق ما به رسول خدا مانند تصديق شما است.
وقتى كه جدا شدند عبدالله به اصحاب خويش گفت: ديديد چگونه با آنها رفتار كردم هر وقتى شما هم به آنها رسيديد به اين كيفيت آنها را گول زده و مسخره كنيد.[۴][۵][۶]
تفسیر
تفسیر نور (محسن قرائتی)
«14» وَ إِذا لَقُوا الَّذِينَ آمَنُوا قالُوا آمَنَّا وَ إِذا خَلَوْا إِلى شَياطِينِهِمْ قالُوا إِنَّا مَعَكُمْ إِنَّما نَحْنُ مُسْتَهْزِؤُنَ
وچون با اهل ايمان ملاقات كنند گويند: ما (نيز همانند شما) ايمان آوردهايم. ولى هرگاه با (همفكران) شيطان صفت خود خلوت كنند، مىگويند: ما با شما هستيم، ما فقط (اهل ايمان را) مسخره مىكنيم.
نکته ها
«شيطان» از «شَطَن» به معناى دور شده از خير است و به هركس القاى انحراف كند، اطلاق شده وبه انسانهاى بدكار و دور از حقّ نيز گفته مىشود. «1»
پیام ها
1- منافق، نان را به نرخ روز مىخورد. «قالُوا آمَنَّا ... قالُوا إِنَّا مَعَكُمْ»
2- گرچه اظهار ايمان براى مسلمانى كافى است، ولى بايد مواظب عوامل نفوذى بود. «قالُوا آمَنَّا»
3- منافق، شهامتِ صداقت ندارد واز مؤمنان ترس و هراس دارد. «خَلَوْا»
تماس وارتباط منافقان با مؤمنان، آشكار وعلنى است ولى تماس آنان با كفّار يا سران و رهبران خود، سرّى و محرمانه، در نهان و خلوت صورت مىگيرد.
«1». مفردات راغب.
جلد 1 - صفحه 63
4- دوستان منافقان، شيطان صفت هستند. «شياطينهم»
5- كفّار و منافقان با همديگر ارتباط تشكيلاتى دارند و منافقان از آنان خطّ فكرى مىگيرند. «شياطينهم»
6- منافقان، مؤمنان را به استهزا مىگيرند. «إِنَّما نَحْنُ مُسْتَهْزِؤُنَ»
تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)
وَ إِذا لَقُوا الَّذِينَ آمَنُوا قالُوا آمَنَّا وَ إِذا خَلَوْا إِلى شَياطِينِهِمْ قالُوا إِنَّا مَعَكُمْ إِنَّما نَحْنُ مُسْتَهْزِؤُنَ «14»
شأن نزول: عبد اللّه ابىّ با منافقان، حضرت امير المؤمنين عليه السلام را
«1» اصول كافى، كتاب العقل و الجهل، حديث 12 (جلد اوّل صفحه 17)
تفسير اثنا عشرى، ج1، ص: 73
با مؤمنين ملاقات و هريك را مدح نمودند. حضرت فرمود: اى ابىّ از خدا بترس و نفاق مكن. گفت: يا ابا الحسن نسبت نفاق به ما مىدهى؟ ما هم مثل شما ايمان و تصديق پيغمبر نمودهايم. حق تعالى به جهت تكذيب آنها و تصديق حضرت امير المؤمنين عليه السلام آيه شريفه را نازل فرمود:
وَ إِذا لَقُوا الَّذِينَ آمَنُوا: و زمانى كه ملاقات كنند منافقان با آنان كه ايمان آوردهاند، قالُوا آمَنَّا: گويند ايمان آوردهايم به پيغمبر و كتاب او؛ وَ إِذا خَلَوْا إِلى شَياطِينِهِمْ: و زمانى كه خلوت كنند همكيشان خود را كه در كفر و گمراهى و تكبر و خودسرى مانند شياطين هستند، قالُوا إِنَّا مَعَكُمْ: گويند از روى اعتقاد با شما هستيم در كيش و دين، إِنَّما نَحْنُ مُسْتَهْزِؤُنَ: اينست و جز اين نيست كه ما در گفتار آمنّا استهزاء و سخريه مىكنيم مؤمنان را.
ابن شهر آشوب از امام محمد باقر عليه السلام: انّها نزلت فى ثلثة لمّا قام النّبىّ صلّى اللّه عليه و آله بالولاية لأمير المؤمنين عليه السلام اظهروا الايمان و الرّضا بذلك فلمّا خلوا باعداء امير المؤمنين عليه السلام قالوا انّا معكم انّما نحن مستهزؤن «1».
ابن شهر آشوب از حضرت باقر عليه السلام روايت نموده تأويل آيه شريفه كه نازل شد در حق آن سه نفر: اوّلى و دومى و سومى، وقتى كه قيام فرمود پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم به ولايت به جهت امير المؤمنين عليه السلام، ظاهر كردند ايمان را و خشنودى به آنرا؛ پس چون خلوت با دشمنان امير المؤمنين عليه السلام نمودند، گفتند: ما با شما هستيم، به درستى كه ما استهزاء كنيم مؤمنين را.
حق تعالى از جانب مؤمنان جواب آنها را فرمايد كه:
«1» تفسير برهان، جلد اوّل صفحه 64، حديث سوّم.
تفسير اثنا عشرى، ج1، ص: 74
تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)
وَ إِذا لَقُوا الَّذِينَ آمَنُوا قالُوا آمَنَّا وَ إِذا خَلَوْا إِلى شَياطِينِهِمْ قالُوا إِنَّا مَعَكُمْ إِنَّما نَحْنُ مُسْتَهْزِؤُنَ «14»
ترجمه
و چون ملاقات كنند آنانرا كه ايمان آوردند گويند ايمان آورديم و چون خلوت نمايند با رفقاء شيطان خودشان گويند همانا ما با شما هستيم جز اين نيست كه ما استهزاء كنندگانيم..
تفسير
منافقان در نزد امثال سلمان و أبو ذر و مقداد و عمار اظهار ايمان مينمودند و چون برفقاى همعقيده خودشان ميرسيدند در خلوت ميگفتند ما بدين قديم خودمان باقى هستيم ما مسلمانان را مسخره ميكنيم، و از روايت مفصله كه در برهان از امام كاظم (ع) نقل نموده استفاده ميشود كه جمعى از كسانيكه نقض بيعت غدير را نمودند و پيمان بر عداوت با خاندان نبوت و منع على (ع) از حقش بستند با دوستان اهل بيت از قبيل اشخاص مرقوم در ظاهر مودت مينمودند و مناقب آنها را در حضورشان ذكر ميكردند براى آنكه آنها را بعقيده خودشان اغفال نمايند و چون بمعاهدان خودشان ميرسيدند براى رفع سوء ظن آنها از خودشان و تسجيل عهد ميگفتند ما بر عهد و ميثاق خودمان ثابتيم مبادا تزلزلى در خاطره شما از اين اظهارات ما روى دهد ما اينها را مسخره مينمائيم.
اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)
وَ إِذا لَقُوا الَّذِينَ آمَنُوا قالُوا آمَنّا وَ إِذا خَلَوا إِلي شَياطِينِهِم قالُوا إِنّا مَعَكُم إِنَّما نَحنُ مُستَهزِؤُنَ «14» اللّهُ يَستَهزِئُ بِهِم وَ يَمُدُّهُم فِي طُغيانِهِم يَعمَهُونَ «15»
(و هر گاه مؤمنين را ملاقات ميكنند ميگويند ايمان آورديم، و هر گاه با رؤساي شيطان صفت خود خلوت ميكنند ميگويند ما با شمائيم و همانا مؤمنين را استهزاء ميكنيم، خدا آنها را استهزاء ميكند و آنان را رها كند و مهلت دهد در سركشي و تجاوزشان در حالي که سرگردانند) مطالبي را که اينکه دو آيه متضمن است در ضمن چند امور بيان ميكنيم:
«امر اول»
در اينکه آيه خداوند حقيقت نفاق منافقين و آنچه را در باطن خود پنهان داشته و از ابراز آن خودداري مينمودند بيان ميفرمايد و آن اظهار ايمان در نزد مؤمنان و اظهار كفر در نزد همكاران خودشان ميباشد و اينکه اشدّ مراتب نفاق و حتي از كفر بدتر است چنانچه اينکه مطلب را در ذيل آيه «وَ مِنَ النّاسِ مَن يَقُولُ آمَنّا بِاللّهِ» بيان نموديم
«امر دوم»
منشأ اظهار ايمان منافق يكي از سه چيز است:
يا از جهت خوف است چنانچه اكثر منافقين قريش مانند ابو سفيان و معاويه و عمرو عاص و امثال اينها در فتح مكه از ترس و قدرت و سطوت پيغمبر صلّي اللّه عليه و آله و سلّم و مسلمين اظهار ايمان نمودند و در بحار الانوار مجلّد ششم باب پنجاه و هشتم قصّه فتح مكه و ايمان آوردن ابو سفيان و ساير كفار قريش را مفصّلا ذكر كرده و از جمله
جلد 1 - صفحه 397
فقراتش آنست
«و دخل صناديد قريش الكعبة و هم يظنّون انّ السيف لا يرفع عنهم فاتي رسول اللّه صلّي اللّه عليه و آله و سلّم البيت و اخذ بعضادتي الباب ثم قال لا اله الّا اللّه انجز وعده و نصر عبده و غلب الاحزاب وحده ثم قال ما تظنّون و ما انتم قائلون فقال سهيل بن عمرو نقول خيرا و نظنّ خيرا، اخ كريم و إبن عمّ، قال فانّي اقول لكم کما قال اخي يوسف لا تثريب عليكم اليوم يغفر اللّه لكم و هو ارحم الراحمين، الي ان قال: فاذهبوا فانتم طلقاء، فخرج القوم كانما تنشرون من القبور، الحديث»
(بزرگان قريش داخل كعبه شدند و گمان ميكردند که شمشير از آنها برداشته نميشود، پس رسول خدا صلّي اللّه عليه و آله و سلّم داخل خانه شد و دو چوبه در را گرفت، سپس فرمود نيست خدايي جز ذات پروردگار، وعده خود را منجّز فرمود و بنده خود را ياري نمود و احزاب را بتنهايي مغلوب ساخت، سپس فرمود چه گمان ميبريد و چه ميگوييد نسبت بمن در باره شما! سهيل بن عمرو گفت جز خير و خوب از جانب تو درباره خود گمان نمي بريم و نميگوئيم، چه برادر و پسر عم كريمي هستي، فرمود پس من ميگويم نسبت بشما آنچه را برادرم يوسف گفت، امروز مواخذهاي بر شما نيست خداوند شما را بخشيد و او ارحم الراحمين است، تا اينكه فرمود: برويد شما آزاد شدگانيد، پس قوم قريش پراكنده شدند چنانچه از قبرها محشور ميشوند) و يا از جهت اضرار و آزار رسانيدن بمسلمانان و جاسوسي و ايجاد تفرقه و تشتت در ميان آنهاست چنانچه اينکه نوع اظهار ايمان از صدر اول تا كنون بسيار بوده و گرگهايي که بلباس ميش مبدّل شده و بجان مسلمانان افتادهاند زياد بوده بلكه ميتوان گفت اغلب واردات و مصائبي که در اعصار متماديه بر پيكر اسلام و مسلمين وارد شده از قبل اينکه نوع مردمان مزوّر و حيلهگر بوده است.
و يا از جهت طمع مال و منصب و مقام و رياست در ميان مسلمانان است چنانچه ايمان اوّلي و دومي و همكاران آنها از اينکه قبيل بوده است، در كتاب مدينة المعاجز در باب معجزات حضرت قائم عجل اللّه تعالي فرجه
جلد 1 - صفحه 398
از راوندي از سعد بن عبد اللّه اشعري روايت ميكند که گفت
«ناظرني مخالف فقال اسلم ابو بكر و عمر طوعا او كرها ففكرت في ذلک فقلت ان قلت كرها خفت، اذ لم يكن حينئذ سيف مسلول و ان قلت طوعا فالمؤمن لا يكفر بعد ايمانه فدفعته دفعا لطيفا و خرجت من ساعتي الي دار احمد بن اسحق اسئله عن ذلک فقيل انه خرج الي سرّ من رأي في هذا اليوم»
(مخالفي با من مناظره نمود و گفت ابو بكر و عمر از روي ميل اسلام آوردند يا از روي اجبار و كراهت! من در فكر فرو رفتم و پيش خود گفتم اگر بگويم از روي اجبار اسلام آوردند آن موقع شمشير كشيدهاي نبود که بترسند و اسلام بياورند و اگر بگويم از روي ميل اسلام آوردند، مؤمن که پس از ايمانش كافر نميشود، باري او را بطرز لطيفي از خود دفع نموده و همان ساعت بخانه احمد بن اسحق رفتم که اينکه سؤال را از وي بنمايم، گفتند او امروز بسامره رفته) تا اينكه ميگويد من هم عازم سامره شده و با او خدمت حضرت عسكري عليه السّلام مشرف شده و حديث بسيار مفصّل است تا آنجا که ميگويد حضرت عسكري عليه السّلام بمن فرمودند چهل مسئله تو چيست از اينکه بچه بپرس (يعني حضرت قائم عليه السّلام) تا جواب ترا بگويد، پس حضرت قائم عليه السّلام بمن فرمودند پيش از اينكه من ابتداء بسخن كنم،
«هلّا قلت للسائل لا اسلما طوعا و لا كرها و انّما اسلما طمعا فقد كانا يسمعان من اهل الكتاب منهم من يقول هو نبيّ يملك المشرق و المغرب و تبقي نبوته الي يوم القيمة و منهم من يقول يملك الدنيا ملكا عظيما و تنقاد له الارض فدخلا كلاهما في الاسلام طمعا في ان يجعل محمّد صلّي اللّه عليه و آله و سلّم کل واحد منهما و الي ولاية فلمّا آيسا من ذلک دبّرا مع جماعة في قتل محمّد صلّي اللّه عليه و آله و سلّم ليلة العقبة فكمنوا له و جاء جبرئيل فاخبر محمّد صلّي اللّه عليه و آله و سلّم بذلك فوقف علي العقبة فقال يا فلان يا فلان يا فلان اخرجوا فانّي لا امرّ حتي اراكم قد خرجتم، و قد سمع حذيفة ذلک، و مثالهما طلحة و الزبير فهما بايعا عليّا عليه السّلام
جلد 1 - صفحه 399
بعد قتل عثمان طمعا في ان يجعل كليهما واليا علي ولاية لا طوعا و لا رغبة و لا كرها و لا اجبارا، فلما ايسا من ذلک من عليّ عليه السّلام نكثا العهد و خرجا عليه و فعلا ما فعلا الخبر»
ترجمه واضح است و اصحاب عقبه بنا بر آنچه در بحار الانوار از خصال صدوق از حذيفه روايت كرده که حذيفه گفت كساني که شتر پيغمبر صلّي اللّه عليه و آله و سلّم را در مراجعت از غزوه تبوك رم دادند چهارده نفر بودند «ابو الشرور، ابو الدواهي، ابو المعارف (معاوية)، ابوه (ابو سفيان)، طلحة، سعد بن ابي وقاص، ابو عبيده، ابو الاعور، مغيره، سالم مولي حذيفه، خالد بن وليد، عمرو بن عاص، ابو موسي اشعري، عبد الرحمن بن عوف، و آيه شريفه وَ هَمُّوا بِما لَم يَنالُوا«1» درباره اينها نازل شد و ممكن است منشأ اظهار ايمان منافق هر سه جهت از جهات فوق يا دو جهت از آنها باشد چنانچه اشخاص سياسي هميشه خود را برنك اجتماع در مي آورند و پس از آن بر خر مراد سوار ميشوند و براي اينكه نيرويي هم پشتيبان آنها باشد با دشمنان و بيگانگان هم سري و سرّي دارند
«امر سوم»
در بيان جمله «وَ إِذا خَلَوا إِلي شَياطِينِهِم»:
شيطان يا مأخوذ از شطن، و ياء آن زائد است بر وزن فيعال، و معني شطن تباعد و دوريست و شيطان را از اينجهت شيطان گفتند که رانده و دور شده از درگاه خداوند است چنانچه ميفرمايد فَاخرُج مِنها فَإِنَّكَ رَجِيمٌ«2» و يا مأخوذ از شاط و الف و نون آن زائد است بر وزن فعلان، و معني شاط احتراق و شعلهور شدن از غضب و خشم است و چون شيطان بواسطه بندگي عبد خشمناك و محترق ميشود او را شيطان گفتند و شيطان بر هر شخص متمرّد و سركشي اطلاق ميشود، و مراد از شياطين در اينکه
1- سوره توبه آيه 57
2- سوره ص آيه 78
[.....]
جلد 1 - صفحه 400
آيه رؤساء و بزرگان كفار و منافقينند که در عقيده و صفات با هم موافق و در خلوت همدم و همراز يكديگرند و كلمه الي بمعني مع ميباشد يعني وقتي با رؤساء و بزرگان خود خلوت ميكنند و مجتمع ميشوند ميگويند ما با شما هستيم، و اضافه شياطين بضمير جمع که مرجع آن منافقين است كمال دلالت را دارد بر اينكه از يك جنسند و در صفات و ملكات با هم مشتركند و چون داراي صفات شيطاني هستند از اينجهت از آنها بشياطين تعبير شده و امّا كلام درباره شيطان و خلقت او و نوع او و ذريه او و كيفيت توالد و تناسلش و طرز وسوسه و ساير خصوصيات آن بحث طويل الذيل و دامنهدار است که انشاء اللّه در ذيل آيه وَ إِذ قُلنا لِلمَلائِكَةِ اسجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلّا إِبلِيسَ«1» بمقداري که در خور اينکه كتاب است بيان خواهيم نمود.
«امر چهارم در بيان جمله انا معكم»:
از براي معيّت اقسامي ذكر كردهاند:
1- معيّت ذاتي مانند معيّت علّت تامه با معلول خود که انفكاك بين آنها عقلا محال است و مانند لوازم ماهيّت با ماهيّت مثل زوجيّت براي عدد چهار، بلكه مطلق متلازمين در وجود 2- معيّت قيّومي مانند معيّت حضرت باري نسبت بمخلوقات که قيام تمام موجودات منوط و مربوط باراده اوست در قرآن كريم ميفرمايد ما يَكُونُ مِن نَجوي ثَلاثَةٍ إِلّا هُوَ رابِعُهُم وَ لا خَمسَةٍ إِلّا هُوَ سادِسُهُم وَ لا أَدني مِن ذلِكَ وَ لا أَكثَرَ إِلّا هُوَ مَعَهُم«2» (سه نفر با هم راز نگويند جز اينكه خدا چهارمي آنها باشد و پنج نفر با هم نجوي نكنند جز اينكه خدا ششمي آنها باشد و كمتر از اينکه تعداد يا بيشتر از آن با هم راز نگويند جز اينكه خدا با آنها باشد)
1- سوره بقره آيه 32
2- سوره مجادله آيه 8
جلد 1 - صفحه 401
3- معيّت بمعني نصرت و اعانت، مانند آيه شريفه لا تَحزَن إِنَّ اللّهَ مَعَنا«1» و آيه شريفه إِنَّ اللّهَ مَعَ الصّابِرِينَ«2» و امثال اينها 4- معيّت بمعني مشاركت در فعل، مانند وَ أَنَا مَعَكُم مِنَ الشّاهِدِينَ«3» 5- معيّت بمعني حضور نزد شيء مانند آيه شريفه لا تَخافا إِنَّنِي مَعَكُما أَسمَعُ وَ أَري«4» 6- معيّت در صفات و اخلاق و آراء و عقائد مانند معيّت در آيه مورد بحث يعني مادر عقائد و آراء و عناد و دشمني با مسلمانان همراه و همقدم ميباشيم و بواسطه همين معيّت است که انسان در قيامت بصورت وحوش و بهائم و سباع و شياطين محشور ميشود چون متصف بصفات آنها بوده، و هر طايفه و گروهي با پيشوايان و رهبرانشان حضور مييابند يَومَ نَدعُوا كُلَّ أُناسٍ بِإِمامِهِم«5»
«امر پنجم»
در بيان جمله «إِنَّما نَحنُ مُستَهزِؤُنَ»:
اينکه جمله در مقام دفع ايراد است كانّ ساير كفار باينها اشكال ميكنند که اگر شما راست ميگوييد و با ما هستيد پس چرا اظهار اسلام ميكنيد و در حزب آنها وارد ميشويد، جواب ميدهند که ما با اينکه عمل مؤمنين را استهزاء و سخريه مينمائيم و اصل استهزاء حكايت اقوال و افعال و هيأت ديگري است بگفتار يا فعل يا اشاره بنحوي که موجب خنده حاضرين شود، و اينکه عمل خالي از ايذاء و تحقير و افشاء عيوب و نقائص اشخاص نيست و منشأ آن يا عداوت و كوچك نمودن طرف است و يا مجرّد خندانيدن حاضرين ميباشد، و در هر صورت از افعال زشت و شيمه اراذل و اوباش و كساني است که از حقيقت ديانت و انسانيت بيبهرهاند و در اينکه آيه آن را از
1- سوره توبه آيه 40
2- سوره انفال آيه 48
3- سوره آل عمران آيه 75
4- سوره طه آيه 48
5- سوره الاسراء آيه 73
جلد 1 - صفحه 402
اعمال زشت منافقين شمرده و در آيه ديگر ميفرمايد يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا يَسخَر قَومٌ مِن قَومٍ عَسي أَن يَكُونُوا خَيراً مِنهُم وَ لا نِساءٌ مِن نِساءٍ عَسي أَن يَكُنَّ خَيراً مِنهُنَّ وَ لا تَلمِزُوا أَنفُسَكُم وَ لا تَنابَزُوا بِالأَلقابِ بِئسَ الِاسمُ الفُسُوقُ بَعدَ الإِيمانِ وَ مَن لَم يَتُب فَأُولئِكَ هُمُ الظّالِمُونَ«1» اي مؤمنان نبايد مسخره كنند گروهي از شما گروه ديگر را شايد آنان بهتر از ايشان باشند و نبايد زناني از زنان ديگر استهزاء كنند شايد آن زنان بهتر از اينان باشند و عيبگويي از خودتان نكنيد و بالقاب بد، يكديگر را نخوانيد، بد اسمي است اسم فسق بعد از ايمان، و كساني که توبه نكنند پس ايشان خود ستمكارانند)
«امر ششم»
در جمله «اللّهُ يَستَهزِئُ بِهِم»:
استهزاء بمعني مصطلح بر خداوند روا نيست زيرا ذات خداوند از عيوب و قبايح منزّه و مبرّاست بنا بر اينکه مراد از استهزاء ممكن است يكي از چهار چيز باشد:
1- جزاء و عقوبت عمل آنها که معني اللّه يستهزئ بهم، يجازيهم و يعاقبهم باشد و تعبير بلفظ استهزاء از باب مشابهت در لفظ است مانند وَ مَكَرُوا وَ مَكَرَ اللّهُ وَ اللّهُ خَيرُ الماكِرِينَ«2» يعني «يجازيهم علي مكرهم» 2- استهزاء مؤمنين و ملائكه از آنها در قيامت، و اينکه عقوبتي است که خداوند براي آنها مقرر داشته چنانچه اينکه معني از آيه شريفه فَاليَومَ الَّذِينَ آمَنُوا مِنَ الكُفّارِ يَضحَكُونَ«3» (امروز مؤمنين بكفار ميخندند) استفاده ميشود و در مجمع البيان بر طبق اينکه مضمون حديثي از إبن عباس روايت كرده که گفت
«انه يفتح لهم و هم في النار باب من الجنة فيقلبون من النار اليه مسرعين حتي
1- سوره حجرات آيه 11
2- سوره آل عمران آيه 47
3- سورة المطففين آيه 34
جلد 1 - صفحه 403
اذا انتهوا اليه سد عليهم و فتح لهم باب آخر في موضع آخر فيقلبون اليه من النار مسرعين حتي اذا انتهوا اليه سد عليهم فيضحك المؤمنون منهم»
(بروي كفار در حالي که در آتشند دري از بهشت باز ميشود پس از آتش شتابان بطرف آن ميروند وقتي رسيدند بر آنان بسته ميشود، و از موضع ديگر دري از بهشت باز ميشود باز بطرف آن شتابان ميروند و وقتي رسيدند بسته ميشود، پس مؤمنان بآنان ميخندند) 3- مراد از استهزاء، استدراج باشد که خداوند آنان را مهلت دهد تا در معصيت و طغيان ازدياد كنند و اينان گمان ميكنند خدا خير آنان را خواسته و سپس بعذاب سخت گرفتار كند و بنا بر اينکه جملة «وَ يَمُدُّهُم فِي طُغيانِهِم يَعمَهُونَ» تفسير و بيان آنست 4- مراد از استهزاء الهي مكافات عمل آنها در دنيا باشد که همين طور که اينکه منافقان مؤمنانرا استهزاء ميكنند خداوند آنان را باستهزاء و سخريه ديگران مبتلا و گرفتار خواهد نمود مانند ظلم که نتيجه آن در دنيا دامنگير ظالم ميشود و بالاخره دست مكافات گلوي او را بدست ظالم ديگر ميفشارد و نسبتش بخداوند از جهت اينست که تمام امور در تحت مشيت و اراده اوست
(امر هفتم)
در بيان جمله «وَ يَمُدُّهُم فِي طُغيانِهِم يَعمَهُونَ»:
مدّ بمعني زياد نمودن چيزي است چنان که گويند «مدّ الجيش» يعني لشگر را زياد نمود براي مدد و كمك و تقويت سابقين، و از همين قبيل است مدّ دوات و مدّ سراج و مدّ نهر، و مدّ بمعني بسط است مانند آيه شريفه هُوَ الَّذِي مَدَّ الأَرضَ وَ جَعَلَ فِيها رَواسِيَ«1» (اوست خدايي که زمين را گسترد و در آن كوهها قرار داد) و مدّ بمعني طول و كشش است مثل آيه شريفه
1- سوره رعد آيه 3
جلد 1 - صفحه 404
أَ لَم تَرَ إِلي رَبِّكَ كَيفَ مَدَّ الظِّلَّ«1» (آيا نديدي پروردگارت چگونه سايه را امتداد داد) و از اينکه قبيل است مدّ بصر و مدّ صوت و مدّ عمر و مدّ در قرائت و يمدّ در آيه بمعني يطيل و يمهل است يعني آنان را مهلت ميدهد و رها ميكند تا طغيان را بنهايت برسانند و طغيان بمعني سركشي و تجاوز از حدّ است مثل اينكه گويند دريا طغيان نمود، وقتي که آب آن از اندازه بيرون رود چنانچه در آيه شريفه است إِنّا لَمّا طَغَي الماءُ«2» و انسان را طاغي گويند وقتي از حد خود خارج شود چنانچه درباره فرعون ميفرمايد اذهَب إِلي فِرعَونَ إِنَّهُ طَغي«3» و اينکه لفظ با عتو قريب المعني است.
و مراد از طغيان در آيه شريفه تجاوز از حدّ عبوديت و خروج از تحت اطاعت مولي است چه مولي حقيقي که ذات مقدس حق جلّ و علا باشد و چه موالي که از جانب حق معيّن شدهاند مانند پيغمبر و امام بلكه هر واجب الاطاعهاي مثل زوج و پدر و مادر و امثال اينها، و از اينکه بيان ظاهر ميشود که بر هر معصيتي طغيان صادق است ولي بحسب عرف طاغي بر كسي که در معصيت و كفر و نافرماني مولي غلوّ و زيادتي نمايد اطلاق ميشود و عمه بمعني تحيّر و ترديد و سرگرداني است که نداند كجا ميرود و چه ميكند و هدف و مقصدش چيست؟ و بعضي گفتند عمه بمعني كوري باطن است و نسبتش باعمي نسبت خاص با عامّ است چه عمي اعم از كوري ظاهري و باطني است پس مفاد آيه شريفه اينست که خداوند منافقين را بحال تحيّر و سرگرداني در طغيان و سركشي آنان را رها ميكند و مهلت ميدهد تا بطغيان خود ادامه دهند و در تحيّر فرو مانند
1- سوره فرقان آيه 47
2- سوره الحاقه آيه 11
3- سوره طه آيه 25
[.....]
جلد 1 - صفحه 405
و امّا وجه نسبت اينکه فعل بخداوند مانند نسبت ختم و طبع و ازدياد مرض و امثال اينهاست که در ذيل آيه خَتَمَ اللّهُ عَلي قُلُوبِهِم، فَزادَهُمُ اللّهُ مَرَضاً و اللّهُ يَستَهزِئُ بِهِم متذكر شديم که مراد همان خذلان الهي است که تهيّأ و آماده شدن معصيت براي شخص معصيت كار است که خود آن را سبب شده و مقتضيات آن را فراهم نمود، چنانچه شخص مطيع، عبادت و اطاعت او موجب ميشود که توفيقات الهي شامل حال او شود و اسباب و مقتضيات عبادت براي او فراهم گردد و بالجمله آنچه از آيات و اخبار در ابواب متفرقه استفاده ميشود، الطاف و عنايات الهي نسبت بمؤمنين در دنيا علاوه بر مثوبات و فيوضات اخروي، بسيار است که بطور فهرست بقسمتي از آنها اشاره ميشود:
«1» نورانيت قلب «2» ورود ملائكه در قلوب آنها «3» ميل و رغبت بعبادت، «4» حلاوت مناجات با حق «5» تقويت ايمان «6» ازدياد معرفت «7» طرد شيطان و سدّ ابواب او «8» معاشرت با علماء و صلحاء و مؤمنين «9» اعراض از جلساء و همنشينان بد «10» فراغت قلب از مشاغل دنيوي «11» آمرزش گناهان «12» دفع بليّات «13» قضاء حوائج «14» اجابت دعاء «15» اصلاح امور و غير اينها از فوائد ديني و دنيوي ديگر و همچنين اهل كفر و نفاق و عصيان علاوه بر عقوبات اخروي و عذابهاي ابدي، در دنيا بعقوبات و بلاهايي مبتلا ميگردند که عبارتند از:
«1» قساوت و سياهي قلب «2» تسلط شيطان بر قلب آنان «3» ورود وساوس شيطاني «4» ضعف ايمان اگر ايماني داشته باشند «5» سد طريق سعادت «6» رغبت بمعصيت «7» بيميلي بطاعت «8» حشر با همنشينان بد «9» اشتغال بدنيا بحدّي که بزرگترين همّ آنان و مبلغ علمشان دنيا ميشود «10» فساد امور «11» نزول بلاء «12» سلب نعمت «13» مستجاب نشدن دعاء «14» سلب توفيق و همه فوائدي که براي اهل ايمان است «15» تسلّط ظالم بر آنان و غير اينها از مضرّات ديگر، و منشأ همه خود بنده است که هر چه بطرف خدا رود وسائل قرب براي او آمادهتر
جلد 1 - صفحه 406
ميگردد و هر چه از خدا اعراض كند اسباب سعادت از وي دورتر ميگردد إِن أَحسَنتُم أَحسَنتُم لِأَنفُسِكُم وَ إِن أَسَأتُم فَلَها«1» وَ ما كانَ اللّهُ لِيَظلِمَهُم وَ لكِن كانُوا أَنفُسَهُم يَظلِمُونَ«2»
برگزیده تفسیر نمونه
(آیه 14)- سومین نشانه آنها آن است که هر روز به رنگی در میآیند و در
ج1، ص46
میان هر جمعیتی با آنها هم صدا میشوند، آنچنانکه قرآن میگوید: «هنگامی که افراد با ایمان را ملاقات کنند میگویند ایمان آوردیم» (وَ إِذا لَقُوا الَّذِینَ آمَنُوا قالُوا آمَنَّا).
ما از شما هستیم و پیرو یک مکتبیم، از جان و دل اسلام را پذیرا گشتیم و با شما هیچ فرقی نداریم! «امّا هنگامی که با دوستان شیطان صفت خود به خلوتگاه میروند میگویند ما با شمائیم»! (وَ إِذا خَلَوْا إِلی شَیاطِینِهِمْ قالُوا إِنَّا مَعَکُمْ). «و اگر میبینید ما در برابر مؤمنان اظهار ایمان میکنیم ما مسخرهشان میکنیم»! (إِنَّما نَحْنُ مُسْتَهْزِؤُنَ).
نکات آیه
۱ - منافقان، به هنگام حضورشان در میان مؤمنان، تظاهر به ایمان کرده و خود را مسلمان جلوه مى دهند. (و إذا لقوا الذین ءامنوا قالوا ءامنا)
۲ - منافقان عصر بعثت، متشکل از دو گروه: سردمداران نفاق و پیروان آنان (و إذا لقوا الذین ءامنوا قالوا ءامنا و إذا خلوا إلى شیطینهم) مراد از «شیاطینهم» رؤسا و سردمداران اهل نفاق است، و یاد کردن از آنان به عنوان شیطان، بیانگر این است که آنان صحنه گردان و خط دهنده مى باشند. قابل ذکر است که منافق بودن رؤساى نفاق، به صورت احتمال مطرح است.
۳ - منافقان صدر اسلام، داراى جلسات سرى با رؤساى خویش براى طرح توطئه علیه اسلام و مسلمین (و إذا خلوا إلى شیطینهم) «خلأ به و إلیه» به معناى با او خلوت کرده است. برخى گفته اند: خلأ آن گاه که به «الى» متعدّى شود متضمن معناى رفتن نیز مى باشد. بر این مبنا «و إذا خلوا ...»; یعنى: «و اذا ذهبوا الى شیاطینهم خالین بهم; آن گاه که به سوى رؤساى خود روند و با آنان خلوت کنند.»
۴ - سردمداران نفاق، توطئه گرانى شرور و شیطان گونه اند. (و إذا خلوا إلى شیطینهم)
۵ - منافقان صدر اسلام، به هنگام حضور در محفل سردمدارانشان، بر همگامى و هم مسلکى خویش با آنان (کفر به اسلام) تأکید مى کردند. (و إذا خلوا إلى شیطینهم قالوا إنّا معکم)
۶ - استهزاى مسلمانان و به تمسخر گرفتن جامعه ایمانى، هدف منافقان در تظاهر به اسلام (قالوا ءامنا ... إنما نحن مستهزءون)
۷ - صحنه گردانان نفاق در عصر بعثت، نگران تمایل پیروانشان به اسلام بودند. (قالوا إنّا معکم إنما نحن مستهزءون) حصر در جمله «إنما ...» حصر اضافى و از نوع «حصر قلب» است. کاربرد این گونه حصر در موردى است که گوینده در صدد بر طرف کردن توهمى باشد که مخاطب به آن مى اندیشد. این توهم در جمله «إنما نحن ...» گرایش منافقان پیرو، به اسلام است.
۸ - اعمال و رفتار اسلام گونه منافقان، هرگز برخاسته از کمترین گرایش آنان به دین نیست. (قالوا إنّا معکم إنما نحن مستهزءون) حصر در جمله «إنما نحن ...» گویاى برداشت فوق است; یعنى: کارهاى ما در رابطه با ایمان و مؤمنان جز استهزاء، چیزى دیگرى نیست.
۹ - «روى عن ابى جعفر (ع) (فى قوله «شیاطینهم») انهم کهانهم;(۱) از امام باقر (ع) روایت شده که: مراد از «شیاطینهم» در آیه شریفه، کاهنان یهود است».
۱- . تبیان شیخ طوسى، ج ۱، ص ۷۹; مجمع البیان، ج ۱، ص ۱۴۰.
موضوعات مرتبط
- اسلام: توطئه علیه اسلام ۳
- جامعه دینى: استهزاى جامعه دینى ۶
- مسلمانان: استهزاى مسلمانان ۶; توطئه علیه مسلمانان ۳
- منافقان: استهزاهاى منافقان ۶; تشکّل منافقان ۳; تظاهر منافقان به اسلام ۱، ۶، ۸; توطئه رهبران منافقان ۴; توطئه منافقان ۳; جرایم منافقان ۳; رهبران منافقان ۲; شرارت رهبران منافقان ۴ ; شیاطین منافقان ۹; شیطنت رهبران منافقان ۴; کاهنان منافقان ۹; کفر منافقان ۵; منافقان پیرو ۲; منافقان صدر اسلام ۲، ۳، ۵، ۷; منافقان و مؤمنان ۱; نفاق منافقان ۱; نگرانى رهبران منافقان ۷
منابع
- ↑ طبرسی، مجمع البيان في تفسير القرآن، ج ۱، ص ۱۱۱.
- ↑ محمدباقر محقق، نمونه بينات در شأن نزول آيات از نظر شیخ طوسی و ساير مفسرين خاصه و عامه، ص ۵.
- ↑ واحدى و ثعلبى و ميبدى از مفسرين عامه.
- ↑ صاحب لباب النقول از عامه اين شأن و نزول را از نكته نظر ضعيف بودن اخبار و احاديث وارده از جانب كلبى و ابوصالح رد كرده و آن را واهى شمرده است ولى ميبدى صاحب كشف الاسرار كه اين حديث و شأن و نزول را بدون سند ذكر نموده از ضعيف بودن آن سخن به ميان نياورده است.
- ↑ شيخ بزرگوار ما به عنوان شأن و نزول ذكرى به ميان نياورده، فقط اشاره نموده كه يكى از منافقين با اصحاب رسول خدا ملاقات نموده و به آنها گفته اند كه ما با شما هستيم و از منافق مزبور اسمى نبرده است.
- ↑ در كتاب اختيار معرفة الرجال معروف به رجال كشى تأليف شيخ بزرگوار، محمد بن مروان البصرى ذكر شده كه به نام محمد بن مروان السدى است اگر چه شهرت دادند كه وى از تفسير كلبى نقل نموده ولى چنين نيست و اين شخص اصلاً از اهل كوفه بوده و در بصره سكونت داشته و حمدويه گويد كه وى از نسل ابوالاسود الدؤلى است و مورد ثقه و اطمينان است.