عِيسَى

از الکتاب
نسخهٔ تاریخ ‏۳۱ خرداد ۱۳۹۴، ساعت ۰۳:۲۸ توسط 127.0.0.1 (بحث) (افزودن نمودار دفعات)

آیات شامل این کلمه

ریشه کلمه

قاموس قرآن

على نبيّنا واله و «عليه‏السلام» از انبیاء بنى اسرائيل و نام مباركش 25 بار در قرآن ذكر شده است. اينك قسمتى راجع به آن حضرت از قرآن: ولادت عيسى عليه السلام‏ مريم در «فلسطين» در مكانى دور از خانواده‏اش قرار داشت، فرشته‏اى در صورت بشر مستوى الخلقة از جانب خداوند پيش او آمد، مريم گمان كرد كه جوان هوسرانى است و قصد تجاوز به او دارد. گفت: اگر پرهيزكارى از تو به خدا پناه مى‏برم، فرشته گفت: من فرستاده پروردگار توام كه پسرى پاكيزه به تو عطا كنم. مريم به تعجّب گفت: چگونه مرا پسرى باشد كه انسانى به من دست نزده و زناكار نبوده‏ام. فرشته گفت: پروردگار تو چنين گفته: اين بر من آسان است و مى‏خواهم آن پسر را براى مردم از جانب خويش آيتى و رحمتى كنم و كارى مقرر شده و حتمى است. (فرشته در وجود مريم دميد و در دم حامله شد چنانكه فرموده: [تحريم:12]. ضمير «فيهِ» به فرج راجع است وگرنه مى‏فرمود «فيها» چنانكه فرموده: [انبیاء:91]. چون مريم حامله شد با حمل خويش در مكانى دور گوشه گرفت و چون وقت وضع حمل رسيد درد زادن او را سوى تنه درخت نخل كشيد فكر اتّهام مردم و ترس لكّه دار شدن عفتش چنان بى تابش كرد كه از ته قلب گفت: اى كاش پيش از اين مرده بودم و چيزى حقير بودم و فراموشم كرده بودند. عيسى كه در همان حال متولد شده بود به قدرت خدا سخن گفت و صدا زد: مادرم محزون مباش. پروردگارت پائین تو نهرى قرار داده، تنه نخل را سوى خويش تكان بده كه خرماى تازه پيش تو افكند، بخور و بنوش و دلت را آرام كن. و اگر از آدميان كسى را ديدى و از تو توضيح خواست به اشاره بگو: براى خدا روزه سكوت نذر كرده‏ام و امروز با كسى سخن نخواهم گفت. مريم مولود مسعود را در آغوش گرفت (و با بيم و اميد) پيش قومش آمد تا بچه را در آغوشش ديدند همه از جا در رفته و گفتند: مريم چيز شگفت آورى آورده‏اى؟!! اى خواهر هارون پدرت مرد بدى نبود و مادرت زناكار نبود اين چه وضعى است پيش آورده‏اى؟! مريم اشاره به عيسى كرد كه از خودش بپرسيد، گفتند با بچه‏اى كه در گهواره است چگونه سخن گوئيم؟! عيسى به سخن درآمد و گفت: من بنده خدايم مرا كتاب داده و پيغمبر كرده است. و هر كجا كه باشم با بركتم نموده و به نماز كردن و زكوة دادن سفارشم كرده است نسبت به مادرم نيكوكارم و خدا ستمگر بدبختم نكرده است. سلام بر من روزى كه تولد يافتم و روزى كه مى‏ميرم و روزى كه زنده برانگيخته مى‏شوم. (سوره مريم آيه 17-33 ترجمه آزاد). در جواب آنان كه ايراد كرده و ميگفتند: چگونه مى‏شود انسان بدون پدر به دنيا آيد و آن را دليل پسر خدا بودن مى‏گرفتند فرموده: [آل عمران:59]. داستان عيسى نظير جريان آدم ابوالبشر است كه خدا او را (بدون پدر و مادر) از خاك آفريد و گفت: باش... هرچه رطب و يابس درباره ولادت عيسى «عليه‏السلام» گفته شود قابل قبول نيست و از درجه اعتبار ساقط است حق همان است كه از قرآن كريم كلام دست نخورده خدا نقل كرديم [مريم:34-35]. معجزات عيسى عليه‏السلام‏ هر پيامبرى بايد معجزه داشته باشد كه دليل نبوّت و حقانيّت وى شود قرآن مجيد براى عيسى «عليه‏السلام» معجزاتى نقل مى‏كند كه ذيلاً مى‏آوريم: 1- ميتوانست از گل چون شكل مرغى بسازد و در آن بدمد و به اذن خدا مرغى بشود. 2- كور مادرزاد و برص زده را به اذن خدا شفا مى‏داد و مرده‏ها را به اذن خدا زنده مى‏كرد. 3- از آنچه مردم ميخوردند و يا در خانه‏ها ذخيره مى‏كردند خبر مى‏داد. [آل عمران:48]. قابل دقت است كه قيد «بِاِذْنِ اللَّهِ» دوبار در آيه ذكر شده يعنى اينكارها با اراده و اجازه خدا مى‏كنم و اوست كه تصّرف تكوينى را به من مى‏دهد. وانگهى آيه به صورت وعده و اظهار قدرت است و از اينكه آن حضرت چنان كرد يا نه ساكت ولى بالملازمه مى‏شود فهميد كه عملى كرده است اما اينكه خدا چنان قدرت را به او داده بود بى شك است. فضيلت عيسى عليه‏السلام‏ او رسول با عظمت خداست داراى معجزات و مؤيّد به روح القدس [بقره:87]. دين مبين اسلام در كليّات دين عيسى است چنانكه دين نوح، ابراهيم و موسى عليهم‏السلام نيز هست [شورى:13]. پيامبر پاك خدا از عباداللَّه الصالحين است [انعام:85]. او در زائيده شدن و مادرش در زائيدن بى شوهر، نشانه قدرت بى پايان خدا هستند [مؤمنون:50]. روز قيامت از شهداء اعمال است [نساء:159]. او از مقرّبان درگاه خدا و از راهنمايان توحيد و داراى جاه و شرف در دنيا و آخرت است [آل عمران:45]. خرافه پسر خدا بودن‏ آن حضرت از راهنمايان توحيد بود، مردم را به يگانگى و عبادت خدا دعوت مى‏كرد و ميگفت: [آل عمران:51]. [مائده:72]. پيغمبرى بود از پيامبران و مانند مردمان طعام مى‏خورد [مائده:75]. ولى پس از وى نصارى درباره او غلوّ كردند عدّه‏اى گفتند: او خداست!!!، عدّه‏اى گفتند: پسر خداست!!، عده ديگر قائل شدند كه او يكى از سه خداست كه عبارت اخراى تثليث است قرآن مجيد هر سه قول را به نصارى نسبت مى‏دهد و از آن مى‏فهميم كه آنها در عقيده به حضرت عيسى به سه گروه منقسم شده‏اند اينك آيات را به ترتيب بررسى مى‏كنيم: 1- [مائده:17]. اين لفظ عيناً در آيه 72 همين سوره تكرار شده است. پر روشن است كه عده‏اى از نصارى قائل بودند كه عيسى «عليه‏السلام» خداست و ظهور آن در اين است كه عيسى و خدا يكى است والعياذباللَّه خدا به بشر مبدّل شده است. اين آيه را گرچه مى‏شود با تثليث و ابن اللَّه بودن تطبيق كرد ولى ظهورش در اتحاد و يكى بودن خدا و عيسى است (معاذاللَّه). 2- [توبه:30]. ظهور آيه در فرزند بودن عيسى است گرچه با عقيده تثليث نيز قابل تطبيق است. 3-[نساء:171]. [مائده:73]. مراد از سه خدا، خدا و روح‏القدس و عيسى است از «وَلاتَقُولُوا ثَلثَةٌ» روشن مى‏شود كه به هر سه نسبت الوهيّت مى‏داده‏اند و نيز از «ثالِثُ ثَلثَةٍ» خدا سومى يعنى سه خدا هست. اين خرافات پس از عيسى «عليه‏السلام» رونق گرفت و مشخّص گرديد و چنانكه در «بنو-ابن» گفته‏ايم از ملل ديگر به نصارى راه يافت و در زمان عيسى «عليه‏السلام» از اين خرافه‏ها خبرى نبود و اينكه خداوند فرموده: [مائده:116]. يعنى آنگاه كه خدا فرمود: اى عيسى پسر مريم آيا تو به مردم گفته‏اى كه مرا و مادرم را جز خدا دو معبود بگيريد؟ گفت: پاك و منزّهى تو، مرا نرسد آنچه به من سزاوار نيست بگويم. اين آيه به قرينه آيات ذيل مخصوصاً آيه [مائده:119]. راجع به قيامت است و در قيامت واقع خواهد شد. خرافه صلب‏ نصارى عقيده دارد: هر كه بر دار آويخته شود ملعون است. آنگاه اصرار دارند كه عيسى «عليه‏السلام» به دار آويخته شد و قتل او با آن وضع كفّاره گناهان است. و آن حضرت فديه گناهان بشر است. پولس در رساله غلّاطيان فصل 3 بند 13 گويد: مسيح مارا از لعنت شريعت فدا كرد چون كه در راه ما لعنت شد چنانكه مكتوب است: ملعون است هر كه بر دار آويخته شود. يوحنّاى رسول در رساله اول باب دوم بند اول مى‏گويد: اى فرزندان من، اين را به شما مى‏نويسم تا گناه نكنيد و اگر كسى گناهى كند شفيعى داريم نزد پدر يعنى عيسى مسيح عادل. و اوست كفّاره به جهت گناهان ما و نه گناهان ما فقط بلكه به جهت تمام جهان نيز (تمام شد). مى‏گويند: چون آدم گناهكار شد او و فرزندانش مستحّق عذاب اخروى گشتند و چون فرزندان آدم نيز گناه كردند مستحق عذاب گشتند چنانكه قبلاً به وسيله گناه پدرشان مستحق شده بودند. از طرف ديگر خدا هم عادل است و هم مهربان. عذاب گناهكاران مخالف مهربانى و عفو از آنها مخالف عدل بود. اين مشكل لاينحل مانده بود تا خداوند به بركت عيساى مسيح آن را حل كرد. بدين طريق كه خدا پسر خود را كه در عين حال خود خدا بود به شكم زنى از فرزندان آدم وارد نمود و از وى به صورت انسانى كامل متولد شد. از گناهان معصوم بود و تا مدّتى با مردم زندگى كرد انسان كامل بود كه از انسان متولّد گرديد و در عين حال خدا بود زيرا كه پسر خدا بود و پسر خدا خود خداست. سپس خدا دشمنان را بر او مسلّط كرد تا وى را با فجيع‏ترين قتلى كه دار آويختن باشد بكشتند با آنكه شخص مصلوب در كتاب الهى مورد لعن است بدين طريق عيسى متحمّل لعن و صلب شد تا كفّاره گناهان تمام بشر گرديد (الميزان ج 3 ص 320- المنار ج 6 ص 24 به بعد). از اينجاست كه نصارى صليب را همه جا زينت مجالس كرده‏اند و گويند هر كه به صليب و كفاره گناهان بودن عيسى ايمان نداشته باشد اهل آتش است. *** ناگفته نماند: موضوع فداء و كفاره گناهان بودن عيسى «عليه‏السلام» افسانه‏اى بيش نيست و با موازين عقل و شرع سازگارى ندارد و به تصريح قرآن مجيد عيسى به دار آويخته نشده و نيز به دست يهود كشته نشده است اينك كلام قرآن را بررسى مى‏كنيم: [نساء:157]. اين آيه صريح است در اينكه عيسى به دست يهود نه به دار آويخته شده و نه كشته شده است ادّعاى نصارى و پيراهن عثمان كردن صلب عيسى «عليه‏السلام» بى‏جا و افسانه است. و نيز روشن است كه كار بر آنها مشتبه شده. با مراجعه به كتب تاريخ و تفاسير و تحقيقات رجال اسلامى روشن خواهد شد كه يهود به جاى عيسى«عليه‏السلام» مردى به نام يهوداى اسخريوطى را كه شبيه به حضرت عيسى بود گرفته و كشتند و گمان كردند عيسى را كشته‏اند. عيسى با حواريّون در باغى بود، لشكريان قيصر شبانه با كاهنان يهود براى گرفتارى او وارد باغ شدند، شاگردان عيسى پراكنده شده پابه‏فرار گذاشتند، يهوداى اسخريوطى كه شبيه عيسى بود و جاى عيسى را نيز او نشان داده بود به دست آنها افتاد او را با هلهله و غوغا كشان‏كشان بردند و چون مجال تحقيق بيشتر نبود به دارش زدند گوئى كاهنان يهود و لشكريان قيصر را مقصود آن بود كه طرفداران عيسى را در مقابل عمل انجام شده قرار بدهند لذا بى آنكه تحقيق كنند و به داد و بيداد آن بدبخت گوش بدهند در ميان هلهله به صليبش كشيدند. ظاهراً معناى «وَ لكِنَ شُبِّهَ لَهُمْ» اين است كه يهودا به جاى عيسى به دار رفت و يهود پنداشتند كه عيسى است به روايتى يكى از حواريّون پس از اجازه حضرت عيسى خود را عيسى معرفى كرد و او را گرفته و به دار زدند و امر برآنان مشتبه شد. آنگاه فرمود: آنان كه درباره عيسى اختلاف كردند در شّك‏اند و علمى ندارند و فقط از گمان پيروى مى‏كنند و سپس تأكيد فرموده «وَ ما قَتَلُوهُ يَقيناً» عيسى را روى يقين نكشتند بلكه ظّن كردند كه او را كشته‏اند. اصرار و پافشارى قرآن در اينكه عيسى به دست يهود كشته نشده براى از بين بردن افسانه كفاره گناهان بودن است كه نصارى نغمه آن را ساز كرده و دست بردار نيستند وگرنه از نظر قرآن مهم نبود كه عيسى را به دار زنند يا نه. عجب است از مسلمانان بى اطلاع بى آنكه از دين و قرآن خود خبرى داشته باشند و تحقيق كنند اين افسانه را زنده مى‏كنند. در فرهنگ اميركبير زير لفظ «عيسى» نوشته‏اند كه عيسى را به صليب كشيدند. در گذشته نصراللَّه فلسفى استاد دانشگاه در صفحه 240 از كتاب تاريخ سال اول دبيرستان‏ها نوشت: حاكم رومى به سبب اعتراض و اصرار يهود به كشتن عيسى رضا داد پس عيسى را با اجازه او بر صليب كشيدند و بدين وسيله صورت صليب پيش عيسويان محترم و مقدس گرديده است. تعجّب است از چنين اشخاص كه در محيط اسلام و ناف تشيع زندگى مى‏كنند و عمرى در طلب دانش مى‏گذرانند ولى از ساده‏ترين قضاياى دينشان بى‏اطلاع مى‏مانند و كوركورانه از غربى‏ها تقليد مى‏كنند. حقّا كه عذر اينان قابل پذيرش نيست. پايان كار عيسى عليه‏السلام‏ مشهور است كه عيسى (عليه‏السلام) به آسمان‏ها بالا رفت و در آسمان زنده است. بعضى نيز عقيده دارند كه: به وضع ناشناس به اجل طبيعى مرد. اينك آيات را بررسى كرده آنگاه به رويات مى‏رسيم: 1- [نساء:158]. از اين استفاده كرده‏اند كه خدا عيسى را زنده به سوى خود بالا برد و جمله «عَزيزاً حَكيماً» نيز مؤيّد آن است گرچه خدا در همه جا هست ولى «رَفَعَهُ اللَّهُ اِلَيْهِ» هم بالا رفتن را مى‏رساند و هم تقرّب را. ولى در الميزان فرموده: اين رفع نوع تخليص عيسى از دست آنهاست خواه در آن وقت به حتف انف مرده باشد يا نه... 2- [آل عمران:55]. توّفى به معنى تمام اخذ است و آن در قرآن بيشتر در موت به كار رفته مثل [نساء:97]. [انعام:61]. [اعراف:126]. و گاهى در مطلق اخذ آمده است مثل: [نساء:15]. يعنى آنها را در خانه نگاه داريد تا مرگ آنها را دريابد يا خدا بر ايشان راهى قرار دهد. ايضاً [زمر:42]. و در آيه [انعام:60]. اخذ به واسطه خواب است. در آيه مورد بحث كه فرموده: «اِنّى مُتَوَّفيكَ وَ رافِعُكَ اِلَىَّ...» اگر توّفى به معنى اخذ باشد مثل آيه: «بَلْ رَفَعَهُ اللَّهُ» است يعنى: اى عيسى من تو را اخذ مى‏كنم و به سوى خود بالا مى‏برم، اگر به معنى مرگ باشد آنوقت مرگ عادى عيسى «عليه‏السلام» را مى‏رساند. 3- [مائده:117]. اين آيه كلام عيسى است كه روز قيامت به خدا خواهد گفت: من تا در ميان مردم بودم بر آنها گواه بودم و چون مرا وفات دادى تو خودت بر آنها مراقب بودى. درباره «تَوَّفَيْتَنى» همان سخن هست كه در آيه بالا گفته شد. خلاصه سخن‏ ناگفته نماند: توّفى گرچه به معنى تمام اخذ است ولى در قرآن فقط در ميراندن به كار رفته نه در مطلق اخذ، و در آيه «يَتَوَفَّاهُنَّ الْمَوْتُ» نيز اخذ براى مرگ است لذا در آيه «مُتَوَّفيكَ وَ رافِعُكَ اِلَىَّ» قهراً بايد ميراندن مراد باشد و به قرينه آن مى‏شود گفت كه «بَلْ رَفَعَهُ اللَّهُ» با قيد توّفى است يعنى «تَوَفَّا اللَّهُ وَ رَفَعَهُ» در بحار در یک حديث نبوى كه خواهيم گفت نقل شده: «وَلكِنْ رَفَعَهُ اللَّهُ بَعْدَ اَنْ تَوَفَّاهُ» و خلاصه آنكه: به نظر نگارنده آیات در زنده زنده به آسمان رفتن عيسى صريح‏اند نه در مردن او به اجل طبيعى ولى اينكه به دست يهود كشته نشده و به دار آويخته نشده يقين است. اگر گويند:[مريم:33]. كه كلام عيسى است و از مرگ خود به لفظ «اَمُوتُ» خبر داده در مردن او صريح است؟ گوئيم: صريح است كه مرگ حتماً او را خواهد يافت ولى اگر زنده به آسمان رفتن ثابت شود، مرگ قهراً پس از آن خواهد بود. نظرى به روايات‏ فكر مى‏كنم جامع‏تر از همه راجع به آسمان رفتن آن حضرت از حيث روايات بحارالانوار است مجلسى رحمةاللَّه در ج 14 بحار چاپ جديد از ص 335 تا 339 در اين‏باره پانزده حدیث آورده بعضى مجمل و داراى دو احتمال است مثل آنكه از حضرت مجتبى «عليه‏السلام» نقل كرده كه چون اميرالمؤمنين صلوات‏اللَّه‏عليه از دنيا رفت حضرت مجتبى «عليه‏السلام» در خطبه خود به مردم فرموده: «اَيُّهَا النَّاسُ فى هذِهِ اللَّيْلَةِ رُفِعَ عيسَى بْنُ مَرْيَمَ...» ايضاً روايت دوم، سوم، چهارم، پنجم، پانزدهم و بعضى مطلقا خالى از ذكر رفع است. امّا بعضى در بالا رفتن به حالت زنده صريح‏اند در حديث ششم نقل شده: خدا عيسى را از زاويه خانه بالا برد در حاليكه يارانش نگاه مى‏كردند «ثُمَّ رَفَعَ اللَّهُ عيسى اِلَيْهِ مِنْ زاويَةِ الْبَيْتِ وَ هُمْ يَنْظُرُونَ اَلَيْهِ» ايضاً روايت 9-10-11 و در حديث 14 هست: «فَيُقالُ اَنَّهُ ماتَ وَ لَمْ‏يَمُتْ» گويند: امام زمان«عج» مرده ولى نمرده است. و در اين امر شبيه به عيسى است. در مجمع ذيل آيه «اِنّى مَتَوَفّيكَ وَ رافِعُكَ...» فرموده: «...روى عن النبى (عليه‏السلام) اَنَّهُ قالَ:اِنَّ عيسَى بْنَ مَرْيَمَ لَمْ يَمُتْ وَ اَنَّهُ راجِعٌ اِلَيْكُمْ قَبْلَ يَوْمِ الْقِيامَةِ» ايضاً فرمايد به صحّت رسيده كه آن حضرت «صلى‏اللَّه و عليه و آله» فرموده: «كَيْفَ اَنْتُمْ اِذا اُنزِلَ ابْنُ مَرْيَمَ فيكُمْ وَ اِمامُكُمْ مِنْكُمْ» چنانكه بخارى و مسلم در صحيح خود نقل كرده‏اند. نزول عيسى عليه‏السلام‏ از مجمع‏البيان از بخارى و مسلم نقل شد كه عيسى به ميان مردم نازل مى‏شود حال آنكه امام مردم از مردم است. اين روايت راجع به نزول حضرت عيسى است در زمان مهدى «عليه‏السلام». در الميزان ج 5 ص 152 فرموده: روايات از طرق اهل سنت و نيز از طرق شيعه از رسول خدا و اهل بيت عليهم‏السلام مستفيض است در اينكه هنگام ظهور مهدى «عليه‏السلام» عيسى «عليه‏السلام» نازل خواهد شد. نگارنده گويد: اگر مرگ عيسى ثابت شود بايد گفت: معنى روايات نزول در ظهور مهدى «عليه‏السلام» آن است كه عيسى به دستور خدا زنده خواهد شد و اگر زنده باشد كه مطلب روشن است. لفظ عيسى‏ عيسى اصل آن يسوع است به معنى نجات دهنده لفظ «عيسو» مقلوب يسوع است و شايد «عيسى» تحريف «عيسو» باشد در قاموس كتاب مقدس زير لغت يسوع گويد: آن به معنى نجات دهنده و مقصود از آن مسيح است. و در زبان عبرانى ميان لفظ يسوع و يوشع فرقى نيست. در اقرب الموارد گويد: عيسى لفظى است عبرانى يا سريانى به قولى آن مقلوب يسوع است آن نيز عبرانى است و شايد عيسى تحريف عيسو باشد لفظ عيسى را مسلمانان به سيّدما يسوع مسيح نام نهاده‏اند. در الميزان ج 3 ص 211 فرموده اصل عيسى يشوع (با شين) است و آن را نجات دهنده تفسير كرده‏اند در بعضى اخبار آن را به «يعيش» تفسير كرده‏اند و آن انسب است... لفظ مسيح مسيح لقب حضرت عيسى «عليه‏السلام» است هاكس در قاموس كتاب مقدس زير لفظ مسيح مى‏گويد:...عيسى به مسيح ملقب گشته زيرا كه از براى خدمت و فدا معين و قرار داده شده است. ولى چون قرآن مجيد اين لقب را براى آن حضرت قبول كرده حتماً معنى فدا در آن ملحوظ نيست و هاكس اشتباه كرده است. زمخشرى ذيل آيه [آل عمران:44]. گفته: اصل مسيح در عبرانى مشيحا است به معنى مبارك. الميزان نيز اختيار كرده كه آن معرّب مشيحا باشد كه در كتب عهدين واقع است معنى آن پادشاه يا مبارك است. نگارنده احتمال مى‏دهم در آيه «...اسْمُهُ الْمَسيحُ عيسَى بْنُ مَرْيَمَ» لفظ «المسيح» صفت «اسمه» باشد يعنى نام مبارك او عيسى بن مريم است.


در حال بارگیری...