التحريم ٢
کپی متن آیه |
---|
قَدْ فَرَضَ اللَّهُ لَکُمْ تَحِلَّةَ أَيْمَانِکُمْ وَ اللَّهُ مَوْلاَکُمْ وَ هُوَ الْعَلِيمُ الْحَکِيمُ |
ترجمه
التحريم ١ | آیه ٢ | التحريم ٣ | ||||||||||||||
|
معنی کلمات و عبارات
«فَرَضَ»: اجازه داده است. مقرّر داشته است. واژه (فَرَضَ) اگر با (عَلی) همراه باشد، به معنی (وجوب) است، و اگر با (ل) باشد، به معنی مقرّر و مشخّص داشتن و اجازه دادن است (نگا: بقره / و احزاب / ). «تَحِلَّةَ»: گشودن. حلال کردن. مراد کفّاره دادن و از زیر بار مسؤولیّت سوگند به در آمدن است (نگا: مائده / ).
آیات مرتبط (تعداد ریشههای مشترک)
نزول
عائشه گوید: وقتى که ابوبکر سوگند یاد کرده بود که به مسطح انفاق نکند، این آیه نازل گردید سپس انفاق خود را بر مسطح از سر گرفت.[۱] اگر چه این شأن و نزول دور از واقع و حقیقت به نظر مى آید.[۲]
عبدالله بن عمر از پدرش نقل نماید که گفت: رسول خدا صلی الله علیه و آله به حفصه فرمود: من امابراهیم (ماریه قبطیه) را بر خویش حرام کرده ام، این موضوع را به کسى اطلاع نده حفصه آن را به عائشه خبر داده بود.[۳]
تفسیر
- آيات ۱ - ۹، سوره تحريم
- مقصود از تحريم پيامبر(ص ) آنچه را كه خدا برايشحلال كرده (لم تحرم ما احل الله لك )
- افشاى سر پيامبر(ص ) و آزار او توسط يكى از همسرانش (حفضه دختر عمو)
- پشتيبانى خدا و جبرئيل و صالح مؤ منين و ملائكه از آن حضرت صلى الله عليه و آله وسلم
- لحن و بيان عجيبى كه در آيات متضمن پشتيبانى و تاءييدرسول الله (ص ) به كار رفته است
- اشاره به اينكه همه همسران پيامبر(ص ) نيكوكار و ماءجر نبوده اند
- بيان اينكه ملاك بهتر و برترى مفاد ((ازواجا خيرا منكن )) توبه و قننوت (اطاعت ) است
- مراد از توصيف ملائكه موكل بر جهنم به غلاظ و شداد بودن و اينكه : ((لا يعصون اللهما امرهم و يفعلون ما يؤ مرون ))
- توضيحى راجع به مكلف بودن ملائكه
- در قيامت جزا عبارت است از خود عمل و عذر خواهى در آن روز بلا اثر است
- معناى ((توبه نصوح )) كه خداوند به آن امر فرموده است
- دو احتمال در معناى جمله :((يوم لا يخزى الله النبى و الذين آمنوا معه ....))
- مقصود از دعاى مؤ منين در قيامت : ((ربنا اتمم لنا نورنا...))
- مراد از امر به جهاد با منافقين به پيامبر اكرم (ص )
- رواياتى در ذيل آيات نخست سوره تحريم و شاءننزول آن آيات
- نقد و بررسى روايات فوق
- شاءن نزول آيه تريم به نقل عمر بن الخطاب
- رواياتى راجع به اينكه منظور از ((صالح المؤ منين )) على (ع ) است
- چگونه اهل خود را از آتش خفظ كنيم (قوا انفسكم و اهليكم نارا...)
- چند روايت پيرامون مراد از توبه نصوح و راجع به نور مؤ منين در روز قيامت
تفسیر نور (محسن قرائتی)
يا أَيُّهَا النَّبِيُّ لِمَ تُحَرِّمُ ما أَحَلَّ اللَّهُ لَكَ تَبْتَغِي مَرْضاتَ أَزْواجِكَ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ «1» قَدْ فَرَضَ اللَّهُ لَكُمْ تَحِلَّةَ أَيْمانِكُمْ وَ اللَّهُ مَوْلاكُمْ وَ هُوَ الْعَلِيمُ الْحَكِيمُ «2»
اى پيامبر! چرا چيزى را كه خداوند براى تو حلال كرده، به خاطر جلب رضاى همسرانت، بر خود حرام مىكنى. خداوند آمرزنده و مهربان است. همانا خداوند، (راه) رهايى (از تعهّد) سوگندهايتان را (با پرداخت كفّاره) براى شما مقرّر كرده است و خداوند سرپرست شماست و او دانا و حكيم است.
جلد 10 - صفحه 121
نکته ها
براى اين آيه، شأن نزولهاى متفاوتى بيان شده است، امّا آنچه مسلّم است پيامبر كه همسران متعدّد داشت، گاهى گرفتار رفتارهاى حسادتآميز آنان مىشد و به خاطر جلب رضايت عمومى آنان، از حقوق مشروع خود مىگذشت. با آنكه اين تحريمها، امرى شخصى بود، امّا چون پيامبر به عنوان الگوى جامعه معرّفى شده است، ممكن بود ديگران احساس كنند حكم شرعى است و از آن پيروى كنند، لذا خداوند پيامبرش را از آن برحذر مىدارد و در واقع به مردم مىفهماند كه اينگونه رفتارهاى پيامبر، شخصى بوده و نبايد براى ديگران ملاك عمل قرار گيرد.
يكى از دلايلِ اينكه قرآن از طرف خداوند نازل شده است، لحن توبيخى قرآن نسبت به پيامبر در برخى آيات است، زيرا هيچ كس در كتاب رسمى و هميشگىاش، خودش را توبيخ نمىكند و همين عتابها نشانه آن است كه وحى الهى تحريف نشده است. نمونه ديگر آن را در آيه 43 سوره توبه مىخوانيم كه درباره مرخّصى دادن پيامبر براى ترك جبهه به بعضى از راحتطلبان مىفرمايد: «عَفَا اللَّهُ عَنْكَ لِمَ أَذِنْتَ لَهُمْ»
رعايت اهم و مهمّ را فراموش نكنيم. سوگند اهميّت دارد، ولى حفظ احكام دين مهمتر است و لذا كسى كه سوگند خورده، حلالى را بر خود حرام كند، سوگندش از طريق پرداخت كفّاره شكسته مىشود و ميزان اين كفّاره در آيه 89 سوره مائده آمده است: «فَكَفَّارَتُهُ إِطْعامُ عَشَرَةِ مَساكِينَ مِنْ أَوْسَطِ ما تُطْعِمُونَ أَهْلِيكُمْ أَوْ كِسْوَتُهُمْ أَوْ تَحْرِيرُ رَقَبَةٍ فَمَنْ لَمْ يَجِدْ فَصِيامُ ثَلاثَةِ أَيَّامٍ ذلِكَ كَفَّارَةُ أَيْمانِكُمْ إِذا حَلَفْتُمْ»
تحريم پيامبر، يك محروم كردن شخصى، از طريق سوگند بود كه در اين آيه، راه نجات از آن مطرح شده است.
پیام ها
1- انبيا، تحت تربيت الهى هستند. «يا أَيُّهَا النَّبِيُّ لِمَ تُحَرِّمُ»
2- حتّى پيامبر، حق ندارد بىدليل حلال خدا را بر خود حرام كند. «يا أَيُّهَا النَّبِيُّ لِمَ تُحَرِّمُ»
3- خشنودى خدا بر خشنودى ديگران مقدّم است. لِمَ تُحَرِّمُ ... تَبْتَغِي مَرْضاتَ أَزْواجِكَ
جلد 10 - صفحه 122
4- خواسته زن اگر فراتر از احكام الهى وحقوق همسرى باشد، نبايد عملى شود.
لِمَ تُحَرِّمُ ... تَبْتَغِي مَرْضاتَ أَزْواجِكَ (راضى كردن همسر به هر قيمت، لازم نيست.)
5- يكى از امورى كه انسان را گرفتار مىكند، علاقه به كسب رضايت ديگران به هر قيمتى است. «تَبْتَغِي مَرْضاتَ أَزْواجِكَ»
6- توبيخ افراد بزرگوار بايد همراه مغفرت و رحمت باشد. يا أَيُّهَا النَّبِيُّ لِمَ تُحَرِّمُ ... وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ
7- خداوند، هم گذشته را جبران مىكند، «غَفُورٌ رَحِيمٌ» و هم راه را براى آينده باز مىكند. «فَرَضَ اللَّهُ لَكُمْ تَحِلَّةَ أَيْمانِكُمْ»
8- توبيخ وانتقاد بايد همراه با بيان راه حلّ و راه گشايى باشد. لِمَ تُحَرِّمُ ... تَحِلَّةَ أَيْمانِكُمْ
9- در اسلام بن بست وجود ندارد. (هيچ حكمى حتّى سوگند نمىتواند تمام راهها را بر انسان ببندد.) «قَدْ فَرَضَ اللَّهُ لَكُمْ تَحِلَّةَ أَيْمانِكُمْ»
10- ما عبديم و بايد مطيع مولى باشيم، حلال را حلال شمريم، گرچه به قيمت شكستن سوگند باشد. «هُوَ مَوْلاكُمْ»
11- دستورات خداوند عالمانه و حكيمانه است، او مشكلات را حلّ و گرهها را باز مىكند. فَرَضَ اللَّهُ ... وَ هُوَ الْعَلِيمُ الْحَكِيمُ
تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)
قَدْ فَرَضَ اللَّهُ لَكُمْ تَحِلَّةَ أَيْمانِكُمْ وَ اللَّهُ مَوْلاكُمْ وَ هُوَ الْعَلِيمُ الْحَكِيمُ «2»
قَدْ فَرَضَ اللَّهُ لَكُمْ: بتحقيق تقدير فرمود براى شما، تَحِلَّةَ أَيْمانِكُمْ: گشودن سوگندهاى شما را، يعنى آن چيزى را كه به آن سوگندهاى شما را زايل گرداند و حلف را حلال سازد، وَ اللَّهُ مَوْلاكُمْ: و خدا متولى كار شماست، يعنى كارهائى كه صلاح شما در آنست، براى شما مىسازد. يا او سبحانه، اولى است به شما از نفوس شما، يعنى نصايح او بهتر است براى شما. وَ هُوَ الْعَلِيمُ الْحَكِيمُ: و او است دانا به مصالح بندگان صواب كار در اقوال و افعال.
تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ
يا أَيُّهَا النَّبِيُّ لِمَ تُحَرِّمُ ما أَحَلَّ اللَّهُ لَكَ تَبْتَغِي مَرْضاتَ أَزْواجِكَ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ «1» قَدْ فَرَضَ اللَّهُ لَكُمْ تَحِلَّةَ أَيْمانِكُمْ وَ اللَّهُ مَوْلاكُمْ وَ هُوَ الْعَلِيمُ الْحَكِيمُ «2» وَ إِذْ أَسَرَّ النَّبِيُّ إِلى بَعْضِ أَزْواجِهِ حَدِيثاً فَلَمَّا نَبَّأَتْ بِهِ وَ أَظْهَرَهُ اللَّهُ عَلَيْهِ عَرَّفَ بَعْضَهُ وَ أَعْرَضَ عَنْ بَعْضٍ فَلَمَّا نَبَّأَها بِهِ قالَتْ مَنْ أَنْبَأَكَ هذا قالَ نَبَّأَنِيَ الْعَلِيمُ الْخَبِيرُ «3» إِنْ تَتُوبا إِلَى اللَّهِ فَقَدْ صَغَتْ قُلُوبُكُما وَ إِنْ تَظاهَرا عَلَيْهِ فَإِنَّ اللَّهَ هُوَ مَوْلاهُ وَ جِبْرِيلُ وَ صالِحُ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمَلائِكَةُ بَعْدَ ذلِكَ ظَهِيرٌ «4»
عَسى رَبُّهُ إِنْ طَلَّقَكُنَّ أَنْ يُبْدِلَهُ أَزْواجاً خَيْراً مِنْكُنَّ مُسْلِماتٍ مُؤْمِناتٍ قانِتاتٍ تائِباتٍ عابِداتٍ سائِحاتٍ ثَيِّباتٍ وَ أَبْكاراً «5»
ترجمه
اى پيغمبر چرا حرام ميكنى چيزى را كه حلال كرد خدا براى تو ميجوئى خوشنودى زنانت را و خدا آمرزنده مهربان است
بتحقيق مقرّر فرمود خدا براى شما گشودن سوگندهاتان را و خداوند صاحب اختيار شما است و او است داناى درست كار
و هنگاميكه راز گفت پيغمبر به بعضى از زنانش سخنى را پس چون خبر داد آنزن از آن و آشكار كرد و مطلع ساخت پيغمبر را خدا بر آن بيان كرد پارهئى از آنرا و اعراض كرد از پارهاى پس چون خبر داد آنزن را بآن گفت چه كس خبر داد تو را از اين گفت خبر داد مرا داناى آگاه
اگر بازگشت كنيد شما دو تن بسوى خدا پس بتحقيق منحرف گشته است دلهاى شما از حقّ و اگر هم پشت شويد بر زيان او پس همانا خدا او است ياور او و جبرئيل و شايستهترين اهل ايمان و ملائكه بعد از آن پشتيبان و مددكارند
اميد است پروردگار او اگر طلاق دهد شما را بجاى شما باو دهد زنانى بهتر از شما كه باشند مسلمانان گروندگان فرمان
جلد 5 صفحه 229
برداران بازگشت كنندگان عبادت كنندگان هجرت كنندگان شوهر ديدگان و شوهر نديدگان.
تفسير
خلاصه مستفاد از روايات عامّه و خاصّه راجع بشأن نزول اين سوره شريفه آنستكه ميان دو زن از زنان پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم يكى عايشه دختر أبو بكر و ديگر حفصه دختر عمر آئين الفت و رسم مودّت براى توافق در مسلك و مرام مستحكم بود و روزى از روزها كه آنحضرت بر حسب نوبه در منزل يكى از آندو بود و ماريه قبطيّه كنيز آنحضرت مادر ابراهيم عليه السّلام خدمت ميكرد در غياب صاحب نوبه و منزل حضرت با او هم بستر شد و حفصه از اين امر مطّلع گرديد و برآشفت و حضرت براى استمالت خاطر او قسم ياد فرمود كه ديگر با ماريه نزديكى نكند و باو نويد داد كه بعد از من أبو بكر و عمر بر مردم حكومت خواهند نمود و سفارش فرمود كه اين راز را بپوشاند و با كسى در ميان نگذارد و او قبول نمود ولى تخلّف كرد و بعايشه ماجرا را خبر داد و او بپدرش گفت و او بعمر گفت و عمر حفصه را استنطاق نمود و قضيّه را از دختر خود شنيد و خداوند قضايا را به پيغمبر خود اعلام و لطفا او را معاتب فرمود بر مراعات خوشنودى زنان و قسم ياد نمودن بر ترك امر راجح يا مباحى كه اقتضاء اباحه در آن موجود است كه نزديكى با مادر ابراهيم يا بدست آوردن دل او احيانا باشد و ترخيص فرمود براى او تخلّف از قسم را بدادن كفّاره كه گفتهاند و قمّى ره از امام صادق عليه السّلام نقل نموده يا بدون آن چون مقتضاى قاعده عدم انعقاد آن قسم است مگر آنكه گفته شود بملاحظاتى مرجوح نبوده و سؤال خداوند كه چرا چنين كردى صرفا از باب عطوفت و مهربانى بوده و ميخواسته امر بر پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم موسّع باشد و اينمعنى قريب در نظر است در هر حال نقل نمودهاند بعد از مطّلع شدن پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم از افشاء سرّ خود حفصه را ملامت فرمود كه چرا گفتى من چنين كارى كردم و چنين قسمى ياد نمودم و نفرمود چرا گفتى آندو نفر بعد از من بحكومت ميرسند يا چه اراده دارند از باب بىاعتنائى يا بملاحظات ديگرى از انتشار اين خبر بين مسلمانان و امثال آن و چون پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم اين خطاب و عتاب را باو فرمود او عرضه داشت كه شما را از اين امر مطّلع نمود
جلد 5 صفحه 230
حضرت فرمود خداوند عليم خبير و بنابراين مفاد آيات آنستكه اى پيغمبر محترم چرا حرام ميكنى چيزيرا كه خدا حلال نموده و ميخواهد كه حلال باشد بر تو بقسم براى خوشنودى زنانت و خدا آمرزنده و مهربان است كه مقرّر داشته گشودن مسلمانان قسمهاى خودشان را بدادن كفّاره و اختيار حلّ و عقد امور آنان با خدا است و مقرّراتش از روى علم و حكمت است و مردم بايد متذكّر باشند وقتى را كه رازگوئى كرد پيغمبر ببعضى از زنانش مطلبى را پس چون خبر داد آنزن آن مطلب را به همكارش و آندو به پدرانشان و مطّلع فرمود خداوند پيغمبر خود را بر فاش شدن سرّش پيغمبر معرّفى و بيان فرمود براى حفصه بعض سرّى را كه فاش نموده بود و بيان شد و صرف نظر فرمود از بيان بعض ديگرى كه ذكر و اشاره بآن نمودم چون در بعضى از روايات اهتمام آن چهار نفر بمسموم نمودن پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ذكر شده بود و بيانش شرمآور بود و چون مطلب را پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم بحفصه فرمود و گفتهاند ميخواست او را طلاق بدهد يا داد عرضه داشت چه كسى شما را باين امر مطّلع نمود فرمود خداوندى كه دانا بأسرار مردم و آگاه از ضماير آنها است و چون ظاهرا آنها در مقام توبه و عذرخواهى برآمدند با آنكه واقعا عازم نبودند خداوند آندو را مخاطب بخطاب عتابآميز فرموده بر سبيل ترديد ميفرمايد اگر شما دو زن توبه نمائيد بسيار بجا و موقع است چون دلهاى هر دو منحرف از حفظ سرّ و مهر و محبّت سرور عالم بوده و هست و اينكه تعبير بقلوب فرموده با آنكه دو نفر بودند بنظر حقير اشاره است بده دله و صد دله بودن آندو يا بضميمه پدرانشان كه دلهاشان در عداوت با خانواده عصمت و طهارت متّحد بود چنانچه گفته شدهاى ده دله صد دله دل يكدله كن- مهر دگران را ز دل خود يله كن» «يكروز باخلاص بيا بر در دوست- گر كام تو بر نيايد آنگه گله كن» و اگر پشت بهم داديد و متّحد شديد در آزار و ايذاء و غلبه نمودن بر پيغمبر پس بدانيد كه خدا يار و نگهدار او است و بعد از او جبرئيل كه او را خبردار نمود از قضايا و شايستهترين اهل ايمان كه امير آنها است از طرف خداوند و ساير ملائكه هم پشتيبان و مددكار اويند چون در روايات متعدده از طرق خاصه و عامّه صالح المؤمنين بوجود مبارك امير ايشان
جلد 5 صفحه 231
على بن ابى طالب عليه السّلام تفسير شده و در مجمع از امام باقر عليه السّلام نقل نموده كه پيغمبر دو مرتبه آنحضرت را بامّت معرّفى فرمود يكمرتبه وقتى بود كه فرمود من كنت مولاه فعلى مولاه دفعه ديگر بعد از نزول اين آيه بود كه پيغمبر دست او را گرفت و باصحاب ارائه داد كه اين صالح المؤمنين است و ظاهرا چون توبه ننمودند يا خداوند چون از باطن آنها خبر داشته كه باز بعزم خودشان باقى هستند تهديد فرموده آنانرا بطلاق كه فرموده اگر پيغمبر شما و امثال شما زنان را طلاق دهد اميد است خداوند بجاى شما زنان بهترى نصيب او فرمايد كه صفاتشان بر خلاف صفات شما باشد مسلمان باشند اهل ايمان باشند فرمان بردار پيغمبر و حافظ سرّ او باشند و اگر احيانا خطائى از آنها سر زند از صميم قلب توبه نمايند فرائض و سنن خدا و پيغمبر را بجا آورند و در پرستش حق ريا و كوتاهى ننمايند و هر وقت پيغمبر بخواهد آنها را همراه خودش بجائى ببرد با كمال افتخار حاضر باشند از نوع زنان بيوه شوهر كرده و دختران بكر و اينكه اخيرا واو عطف آمده براى تقابل آندو صنف و اتّحاد نوعى است گوئيا فرموده زنان موصوفه بصفات مذكوره اعمّ از بيوه و بكرند چون اين دو صفت مهمّ نيست صفات مذكوره اهميّت دارد حال ملاحظه فرمائيد خداوند چگونه دو نفر امّ المؤمنين اهل سنّت را مفتضح و رسوا فرموده و خودشان اقرار نمودهاند بشأن نزول سوره باز در مقام تقديس و تطهير و اغماض از تقصير آنانند.
اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)
قَد فَرَضَ اللّهُ لَكُم تَحِلَّةَ أَيمانِكُم وَ اللّهُ مَولاكُم وَ هُوَ العَلِيمُ الحَكِيمُ «2»
بتحقيق خداوند واجب و فرض فرموده براي شما مسلمين که قسمهاي خود را حل كنيد بدون كفاره و خدا مولي و صاحب اختيار و فرمان فرماي شما است و او است داناي حكيم بجميع مصالح و حكم و صلاح و فساد.
قَد فَرَضَ اللّهُ لَكُم تَحِلَّةَ أَيمانِكُم از اينکه جمله استفاده ميشود که حضرت قسم ياد كرده بود که نزد ماريه نرود خداوند اولا ميفرمايد: براي رضاي زوجات چرا چنين كردي خدايي که بر تو حلال كرده بود ما ملكت يمينك را براي چه خود را ممنوع كردي و حال هم واجب فرمود که اينکه قسم را حل كني بدادن كفاره قسم و
جلد 17 - صفحه 71
كفاره قسم را خدا در قرآن سه چيز قرار داده که ميفرمايد: فَكَفّارَتُهُ إِطعامُ عَشَرَةِ مَساكِينَ مِن أَوسَطِ ما تُطعِمُونَ أَهلِيكُم أَو كِسوَتُهُم أَو تَحرِيرُ رَقَبَةٍ فَمَن لَم يَجِد فَصِيامُ ثَلاثَةِ أَيّامٍ ذلِكَ كَفّارَةُ أَيمانِكُم مائده آيه 91 در بعض اخبار دارد: حضرت اطعام عشرة مساكين فرمود، و در بعض كلمات دارد: عتق رقبه نمود.
مسألة: قسمهايي که انسان ياد ميكند چند قسم است: يكي قسم لغو به اينكه امر واجبي يا ممدوحي را ترك كند يا امر حرامي يا مرجوحي را بجا آورد که ميفرمايد:
لا يُؤاخِذُكُمُ اللّهُ بِاللَّغوِ فِي أَيمانِكُم اينکه نوع قسمها تأثير ندارد.
و يك قسم اينکه که بر فعل واجبي يا مندوبي باشد واجب ميشود يا وجوبش مؤكد ميشود و در مخالفتش كفاره دارد.
يك قسم بر امر مباحي است که بجا آورد يا ترك كند اينکه واجب يا حرام ميشود، و مورد چون امر را حجي بود و ترضيه قلب زوجات در همچو مواردي حسني نداشت خداوند امر فرمود که حل كند بدادن كفاره بعين نظير قسم ايوب بود که قسم ياد كرد که اگر گيسوان زوجه بريده شده او را صد تازيانه بزند پس از آنكه ديد اينکه اغواي شيطان بوده و زوجه او تقصير نداشته خدا ميفرمايد: وَ خُذ بِيَدِكَ ضِغثاً فَاضرِب بِهِ وَ لا تَحنَث ص آيه 43 که در آيه قبل فرمود: تَبتَغِي مَرضاتَ أَزواجِكَ با اينكه معلوم است اينکه از روي حسد و كينه و بغضي که عايشه و حفصه با ماريه داشتند که حتي نسبت زنا باو دادند که شرحش گذشت در مورد ابراهيم پسر پيغمبر و افك عايشه از آيه 4 تا آيه 20 در سوره نور.
وَ اللّهُ مَولاكُم ولايت كليه بر كافه موجودات علويه و سفليه حتي بر انبياء و ملائكه اختصاص باو دارد و بعد از آن ولايت جعليه که بر انبياء و اوصياء آنها جعل فرموده که ميفرمايد: إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤتُونَ الزَّكاةَ وَ هُم راكِعُونَ مائده آيه 55 در خاتم بخشي امير المؤمنين بايد تحت اطاعت و فرمان الهي باشيد.
وَ هُوَ العَلِيمُ الحَكِيمُ تفسيرش واضح است و مكرر بيان شده.
72
برگزیده تفسیر نمونه
]
(آیه 2)- در این آیه اضافه میکند: «خداوند راه گشودن سوگندهایتان را (در این گونه موارد) روشن ساخته است» (قد فرض الله لکم تحلة ایمانکم).
به این ترتیب که کفّاره قسم را بدهید و خود را آزاد سازید.
سپس میافزاید: «و خداوند مولای شماست و او دانا و حکیم است» (و الله مولاکم و هو العلیم الحکیم).
لذا او راه نجات از این گونه سوگندها را برای شما هموار ساخته، و طبق علم و حکمتش مشکل را برای شما گشوده است.
از روایات استفاده میشود که پیامبر صلّی اللّه علیه و آله بعد از نزول این آیه بردهای آزاد کرد و آنچه را بر خود از طریق قسم حرام کرده بود حلال نمود.
ج5، ص224
نکات آیه
۱ - توصیه خداوند به پیامبر(ص)، مبنى بر شکستن سوگند خود درباره محروم شدن از عملى مباح و حلال، براى جلب رضایت همسران خود (قد فرض اللّه لکم تحلّة أیمنکم)
۲ - سوگند پیامبر(ص)، بر محروم کردن خود از عملى مباح و حلال، به خاطر جلب رضایت برخى از همسران (قد فرض اللّه لکم تحلّة أیمنکم)
۳ - مقرر شدن شکستن سوگند بر محرومیت از مباحات و حلال هاى شرعى، با دادن کفّاره (قد فرض اللّه لکم تحلّة أیمنکم)
۴ - سوگند و تعهد بر محرومیت خویش از مباحات و حلال ها، عملى بى اعتبار در نگاه وحى (قد فرض اللّه لکم تحلّة أیمنکم)
۵ - وجود سنّت سوگند بر ترک برخى از حلال ها و مباحات در میان مردم صدراسلام و پیش از آن (قد فرض اللّه لکم تحلّة أیمنکم)
۶ - خداوند، مولا و سرپرست حقیقى انسان ها است. (و اللّه مولیکم)
۷ - تشریع خداوند، از موضع مولویت او نسبت به انسان ها است. (قد فرض اللّه لکم ... و اللّه مولیکم) یادآورى مولا و سرپرست بودن خداوند - پس از تشریع قانون شکستن سوگند - مى تواند گویاى حقیقت یاد شده باشد.
۸ - جلب رضاى مولاى حقیقى (خدا)، برتر و شایسته تر از جلب رضایت دیگران است. (تبتغى مرضات أزوجک ... و اللّه مولیکم) یادآورى مولا و سرپرست بودن خداوند - پس از فرمان به شکستن سوگندهایى که گاهى براى جلب رضایت دیگران است - مى تواند اشاره به مطلب یاد شده باشد.
۹ - خداوند، علیم (دانا) و حکیم (سنجیده کار) است. (و هو العلیم الحکیم)
۱۰ - تشریع خداوند، برخاسته از علم و حکمت او است. (قد فرض اللّه لکم ... و هو العلیم الحکیم) یادآورى علم و حکمت خداوند - پس از تشریع قانون شکستن سوگند - مى تواند بیانگر مطلب یاد شده باشد.
۱۱ - حکم خداوند مبنى بر شکستن سوگند درباره محرومیت از مباحات و حلال ها، عالمانه و حکیمانه بوده و در جهت مصالح و منافع انسان ها است. (قد فرض اللّه لکم تحلّة أیمنکم ... و هو العلیم الحکیم)
موضوعات مرتبط
- احکام :۳، ۱۱ منشأ تشریع احکام ۳، ۱۰ ۱۱
- اسماء و صفات: حکیم ۹; علیم ۹
- انسان: مصالح انسان ها ۱۱; مولاى انسان ها ۶، ۷
- خدا: آثار حکمت خدا ۱۰; آثار علم خدا ۱۰; برترى رضایت خدا ۸; توصیه هاى خدا ۱; ولایت خدا ۶، ۷
- سوگند: احکام سوگند ۳; بى اعتبارى سوگند بر تحریم حلال ۴; تاریخ سوگند ۵; حنث سوگند بر ترک حلال ۱۱; سوگند بر تحریم حلال ۳، ۵; سوگند در صدر اسلام ۵; فلسفه حنث سوگند ۱۱; کفاره حنث سوگند ۳
- محمد(ص): تاریخ محمد(ص) ۱، ۲; تحریم حلال محمد(ص) ۱، ۲; توصیه به محمد(ص)۱; حنث سوگند محمد(ص) ۱; زمینه رضایت همسران محمد(ص) ۲; فلسفه سوگند محمد(ص) ۲; محمد(ص) و همسران ۱، ۲
منابع