تفسیر:نمونه جلد۲۶ بخش۲۱
ََآيه ۱۵ - ۲۰
آيه و ترجمه
فَأَمَّا الانسنُ إِذَا مَا ابْتَلَاهُ رَبُّهُ فَأَكْرَمَهُ وَ نَعَّمَهُ فَيَقُولُ رَبى أَكْرَمَنِ(۱۵) وَ أَمَّا إِذَا مَا ابْتَلَاهُ فَقَدَرَ عَلَيْهِ رِزْقَهُ فَيَقُولُ رَبى أَهَنَنِ(۱۶)َكلا بَل لا تُكْرِمُونَ الْيَتِيمَ(۱۷) وَ لا تحَضونَ عَلى طعَامِ الْمِسكِينِ(۱۸) وَ تَأْكلُونَ الترَاث أَكلاً لَّمًّا(۱۹) وَ تحِبُّونَ الْمَالَ حُبًّا جَمًّا(۲۰) ترجمه : ۱۵ - اما انسان هنگامى كه خداوند او را براى آزمايش اكرام مى كند و نعمت مى بخشد (مغرور مى شود و) مى گويد: پروردگارم مرا گرامى داشته !. ۱۶ - و اما هنگامى كه براى امتحان روزى را بر او تنگ بگيرد ماءيوس مى شود و مى گويد پروردگارم مرا خوار كرده ! ۱۷ - چنان نيست كه شما خيال مى كنيد، بلكه شما يتيمان را گرامى نمى داريد. ۱۸ - و يكديگر را بر اطعام مستمندان تشويق نمى كند.
۱۹ - و ميراث را (از طريق مشروع و نامشروع ) جمع كرده مى خوريد. ۲۰ - و مال و ثروت را بسيار دوست مى داريد. تفسير : نه از نعمتش مغرور باش و نه از سلب نعمت ماءيوس ! در تعقيب آيات گذشته كه به طغيانگران هشدار مى داد و آنها را به مجازات الهى تهديد مى كرد، در آيات مورد بحث به مساءله امتحان كه معيار ثواب و عقاب الهى است و مهم ترين مساءله زندگى انسان محسوب مى شود مى پردازد. نخست مى فرمايد: «اما انسان هنگامى كه پروردگارش او را براى آزمايش اكرام كند و نعمت بخشد، مغرور مى شود، و مى گويد: خداوند مرا گرامى داشته است »! (فاما الانسان اذا ما ابتلاه ربه فاكرمه و نعمه فيقول ربى اكرمن ). او نمى داند كه آزمايش الهى گاه با نعمت است ، و گاه با انواع بلا، نه روى آوردن نعمت بايد مايه غرور گردد، و نه بلاها مايه ياس و نوميدى ، ولى اين انسان كم ظرفيت در هر دو حال هدف آزمايش را فراموش مى كند، به هنگام روى آوردن نعمت چنان مى پندارد كه مقرب درگاه خدا شده ، و اين نعمت دليل بر آن قرب است . قابل توجه اينكه در آغاز آيه مى گويد: خداوند او را مورد اكرام قرار مى دهد ولى در ذيل آيه از اينكه انسان خود را مورد اكرام خدا مى بيند ملامت مى شود اين به خاطر آن است كه اكرام اول به همان معنى انعام است و اكرام دوم به معنى قرب در درگاه خداست .
و اما هنگامى كه براى امتحان روزى را بر او تنگ بگيرد، ماءيوس مى شود و مى گويد: پروردگارم مرا خوار كرده ))! (و اما اذا ما ابتلاه فقدر عليه رزقه فيقول ربى اهانن ). ياءس سر تا پاى او را فرا مى گيرد، و از پروردگارش مى رنجد و ناخشنود مى شود، غافل از اينكه اينها همه وسائل آزمايش و امتحان او است ، امتحانى كه رمز پرورش و تكامل انسان ، و به دنبال آن سبب استحقاق ثواب ، و در صورت مخالفت مايه استحقاق عذاب است . اين دو آيه هشدار مى دهد كه نه اقبال نعمت دليل بر تقرب به خدا است ، و نه ادبار نعمت دليل بر دورى از حق ، اينها مواد مختلف امتحانى است كه خداوند طبق حكمتش هر گروهى را به چيزى آزمايش مى كند، اين انسانهاى كم ظرفيتند كه گاه مغرور، و گاه ماءيوس مى شوند. در آيه ۵۱ «فصلت » نيز آمده است : و اذا انعمنا على الانسان اعرض و نا بجانبه و اذا مسه الشر فذو دعاء عريض : «هنگامى كه نعمتى به انسان مى دهيم روى مى گرداند و با تكبر از حق دور مى شود، اما هنگامى كه مختصر ناراحتى به او برسد پيوسته دعا مى كند و بى تابى مى نمايد». و در آيه ۹ سوره «هود» آمده است : و لئن اذقنا الانسان منا رحمة ثم نزعناها منه انه ليؤ س كفور: «هر گاه ما به انسان رحمتى بچشانيم سپس از او بگيريم نوميد و ناسپاس مى شود». اين دو آيه علاوه بر اينكه مساءله آزمايش الهى را از طرق مختلف گوشزد مى كند اين نتيجه را نيز مى بخشد كه هرگز نبايد برخوردار شدن از نعمتها، و يا محروميت از آن را دليل بر شخصيت و مقام در پيشگاه خداوند، و يا دورى از ساحت مقدس او بدانيم ، بلكه معيار هميشه و همه جا ايمان و تقوى است .
چه بسيار پيامبرانى كه به انواع مصائب در اين دنيا گرفتار شدند، و در مقابل چه بسيار كفار ستمگرى كه از انواع نعمتها برخوردار بودند، و اين است طبيعت زندگى دنيا. در ضمن ، اين آيه اشاره سربسته اى به فلسفه بلاها و حوادث دردناك نيز مى كند. سپس به شرح اعمالى كه موجب دورى از خدا و گرفتارى در چنگال مجازات الهى مى شود پرداخته ، مى فرمايد: ((چنان نيست كه شما خيال مى كنيد (كه اموالتان دليل بر مقام شما نزد پروردگار است ، بلكه اعمالتان حاكى از دورى شما از خدا است ) شما يتيمان را گرامى نمى داريد)) (كلا بل لا تكرمون اليتيم ). «و يكديگر را بر اطعام مستمندان تشويق نمى كنيد» (و لا تحاضون على طعام المسكين ). قابل توجه اينكه در مورد يتيمان از «اطعام » سخن نمى گويد، بلكه از «اكرام » سخن مى گويد، چرا كه در مورد يتيم تنها مساءله گرسنگى مطرح نيست ، بلكه از آن مهم تر جبران كمبودهاى عاطفى او است ، يتيم نبايد احساس كند كه چون پدرش را از دست داده خوار و ذليل و بى مقدار شده ، بايد آنچنان مورد اكرام قرار گيرد كه جاى خالى پدر را احساس نكند، و لذا در روايات اسلامى به مساءله محبت و نوازش يتيمان اهميت خاصى داده شده است : در حديثى از امام صادق (عليه السلام ) مى خوانيم ما من عبد يسمح يده على راءس يتيم رحمة له الا اعطاه الله بكل شعرة نورا يوم القيامة : «هيچ بندهاى دست مرحمت بر سر يتيمى نمى كشد مگر اينكه خداوند به تعداد موهائى كه از زير
دست او مى گذرد نورى در قيامت به او مى بخشد». در آيه ۹ سوره «ضحى » نيز آمده است : فاما اليتيم فلا تقهر: «اما يتيم را مورد قهر و تحقير قرار مده ». و اين درست در مقابل چيزى است كه در جوامع دور از ايمان و اخلاق همچون جامعه عصر جاهليت ديروز و امروز رواج داشته و دارد، كه نه تنها به انواع حيله ها براى تملك اموال يتيمان متوسل مى شوند بلكه خود او را در جامعه چنان تنها مى گذارند كه درد يتيمى و فقدان پدر را به تلخ ترين صورتى احساس مى كند. از آنچه گفتيم روشن مى شود كه اكرام يتيمان منحصر به حفظ اموال آنها نيست ، آنچنانكه بعضى از مفسران پنداشته اند، بلكه معنى وسيع و گسترده اى دارد كه هم آن ، و هم امور ديگر را شامل مى شود. جمله «تحاضون » از ماده «حض » به معنى تحريص و ترغيب است ، اشاره به اينكه تنها اطعام مسكين كافى نيست ، بلكه مردم بايد يكديگر را بر اين كار خير تشويق كنند، تا اين سنت در فضاى جامعه گسترش يابد. عجب اينكه در آيه ۳۴ سوره «حاقه » اين موضوع را همرديف عدم ايمان به خداوند بزرگ ذكر كرده مى فرمايد: انه كان لا يؤ من بالله العظيم و لا يحض على طعام المسكين : «او به خداوند بزرگ ايمان نمى آورد و ديگران را به اطعام مستمندان تشويق نمى كند».
سپس به سومين كار زشت آنها اشاره كرده و آنها را مورد نكوهش قرار مى دهد، و مى افزايد: شما ميراث را (از طريق حلال و حرام ) جمع كرده و مى خوريد)) (و تاكلون التراث اكلا لما). بدون شك خوردن اموالى كه از طريق ميراث مشروع به انسان رسيده كار مذمومى نيست ، بنابر اين نكوهش اين كار در آيه فوق ممكن است اشاره به يكى از امور زير باشد: نخست اينكه منظور جمع ميان حق خود و ديگران است ، زيرا كلمه «لم » در اصل به معنى «جمع » است ، و بعضى از مفسران مانند «زمخشرى » در كشاف مخصوصا آن را به جمع ميان «حلال » و «حرام » تفسير كرده است ، به خصوص اينكه عادت عرب جاهلى اين بود كه زنان و كودكان را از ارث محروم مى كردند، و حق آنها را براى خود برمى داشتند، و معتقد بودند ارث را بايد كسانى ببرند كه جنگجو هستند (زيرا بسيارى از اموالشان از طريق غارت به دست مى آمد، تنها كسانى را سهيم مى دانستند كه قدرت بر غارتگرى داشته باشند!). ديگر اينكه وقتى ارثى به شما مى رسد به بستگان فقير و محرومان جامعه هيچ انفاق نمى كنيد، جايى كه با اموال ارث كه بدون زحمت به دست مى آيد چنين مى كنيد، مسلما در مورد درآمد دسترنج خود بخيل تر و سخت گيرتر خواهيد بود و اين عيب بزرگى است . سوم اينكه منظور خوردن ارث يتيمان و حقوق صغيران است زيرا بسيار ديده شده است كه افراد بى ايمان ، يا بى بندوبار هنگامى كه دستشان به اموال
ارث مى رسد به هيچوجه ملاحظه يتيم و صغير را نمى كنند، و از اينكه آنها قدرت بر دفاع از حقوق خويش ندارند حداكثر سوء استفاده را مى كنند، و اين از زشت ترين و شرم آورترين گناهان است . جمع ميان هر سه تفسير نيز امكان پذير است . بعد به چهارمين عمل نكوهيده آنها پرداخته مى افزايد: «و شما بسيار ثروت و اموال را دوست مى داريد» (و تحبون المال حبا جما). شما افرادى دنياپرست ، ثروتاندوز، عاشق و دلباخته مال و متاع دنيا هستيد، و مسلما كسى كه چنين علاقه فوق العاده اى به مال و ثروت دارد به هنگام جمع آورى آن ملاحظه مشروع و نامشروع و حلال و حرام را نمى كند، و نيز چنين شخصى حقوق الهى آن را اصلا نمى پردازد، و يا كم مى گذارد، و نيز چنين كسى كه حب مال تمام قلبش را فرا گرفته جايى براى ياد خدا در دل او نيست . و به اين ترتيب بعد از ذكر آزمايش انسانها به وسيله نعمت و بلا آنها را متوجه به چهار آزمايش مهم كه اين گروه مجرم در همه آنها ناكام و مردود شده بودند مى كند: آزمايش در مورد يتيمان . اطعام مستمندان . آزمايش جمع آورى سهام ارث از طريق مشروع و نامشروع . و بالاخره آزمايش جمع اموال بدون هيچ قيد و شرط.
و عجب اينكه تمام اين آزمونها جنبه مالى دارد، و در واقع اگر كسى از عهده آزمايشهاى مالى برآيد آزمايشهاى ديگر براى او آسانتر است . اين مال و ثروت دنيا است كه به قول معروف «ايمان فلك داده به باد» چرا بزرگترين لغزشهاى فرزندان آدم در همين قسمت است ؟ كسانى هستند در حدى از «مال » امينند، اما هنگامى پيمانه آنها پر شود و از آن حد بگذرد وسوسه هاى شيطان آنها را به خيانت مى كشاند، مؤ منان راستين كسانى هستند كه امانت و درستكارى و رعايت حقوق واجب و مستحب ديگران را در هر حدى از مال و بدون هيچ قيد و شرط رعايت كنند چنين كسانى مى توانند دم از ايمان و تقوى زنند. كوتاه سخن اينكه كسانى كه از عهده امتحانات مالى در هر اندازه و كميت و در هر شرايط برآيند افرادى قابل اعتماد متقى و پرهيزكار و با شخصيتند، و بهترين دوستان و ياران محسوب مى شوند، آنها در زمينه هاى ديگر نيز (غالبا) افراد پاك و درستى هستند، تكيه آيات فوق بر آزمونهاى مالى نيز از همين جهت است .
ََآيه ۲۱ - ۲۶
آيه و ترجمه
َكلا إِذَا دُكَّتِ الاَرْض دَكًّا دَكًّا(۲۱) وَ جَاءَ رَبُّك وَ الْمَلَك صفًّا صفًّا(۲۲) وَ جِاى ءَ يَوْمَئذِ بجَهَنَّمَ يَوْمَئذٍ يَتَذَكرُ الانسنُ وَ أَنى لَهُ الذِّكْرَى (۲۳) يَقُولُ يَلَيْتَنى قَدَّمْت لحَِيَاتى (۲۴) فَيَوْمَئذٍ لا يُعَذِّب عَذَابَهُ أَحَدٌ(۲۵) وَ لا يُوثِقُ وَثَاقَهُ أَحَدٌ(۲۶) ترجمه : ۲۱ - چنان نيست كه آنها خيال مى كنند، در آن هنگام كه زمين سخت درهم كوبيده شود. ۲۲ - و فرمان پروردگارت فرا رسد و فرشتگان صف در صف حاضر شوند. ۲۳ - و در آن روز جهنم را حاضر كنند (آرى ) در آن روز انسان متذكر مى شود، اما چه فايده كه اين تذكر براى او سودى ندارد. ۲۴ - مى گويد: ايكاش براى اين زندگى چيزى فرستاده بودم . ۲۵ - در آن روز هيچكس عذابى همانند عذاب او نمى كند. ۲۶ - و هيچكس همچون او كسى را به بند نمى كشد.
تفسير : روزى بيدار مى شوند كه كار از كار گذشته ! به دنبال نكوهشها كه در آيات قبل از طغيانگران دنياپرست و متجاوز به حقوق ديگران شده بود، در اين آيات به آنها اخطار مى كند كه سرانجام قيامتى در كار است ، و حساب و كتاب و مجازات شديدى در پيش است ، بايد خود را براى آن آماده كنند. نخست مى فرمايد: چنان نيست كه آنها خيال مى كنند (كه حساب و كتابى در كار نيست ، و اگر خدا مال و ثروتى به آنها داده به خاطر احترام آنها بوده نه براى آزمايش و امتحان ) (كلا). «در آن هنگام كه زمين سخت درهم كوبيده شود» (اذا دكت الارض دكا دكا). «دك » در اصل به معنى زمين نرم و صاف است ، و سپس به درهم كوبيدن در ارتفاعات و ساختمانها و صاف كردن آن اطلاق شده ، «دكان » به محلى گفته مى شود كه صاف و بدون پستى و بلندى است ، و «دكه » به سكويى مى گويند كه آن را صاف و آماده نشستن كرده اند. تكرار «دك » در آيه فوق براى تاءكيد است . رويهمرفته اين تعبير اشاره به زلزله ها و حوادث تكان دهنده پايان دنيا و آغاز رستاخيز است ، چنان تزلزلى در اركان موجودات رخ مى دهد كه كوهها همه از هم متلاشى شده ، و زمينها صاف و مستوى مى شوند، چنانكه در آيه ۱۰۶ - ۱۰۸ سوره طه آمده است : و يسئلونك عن الجبال فقل ينسفها ربى نسفا فيذرها قاعا صفصفا لا ترى فيها عوجا و لا امتا: «از تو درباره كوهها سؤ ال مى كنند، بگو: پروردگارم آنها را بر باد مى دهد، سپس زمين را صاف و هموار و بى آب و گياه
مى سازد، به گونه اى كه هيچ پستى و بلندى در آن نمى بينى ! بعد از پايان يافتن مرحله نخستين رستاخيز يعنى ويرانى جهان ، مرحله دوم آغاز مى شود و انسانها همگى به زندگى باز مى گردند، و در دادگاه عدل الهى حاضر مى شوند و ((در آن هنگام فرمان پروردگارت فرا رسد، و فرشتگان صف در صف حاضر شوند» (و جاء ربك و الملك صفا صفا). و گرداگرد حاضران در محشر را مى گيرند و آماده اجراى فرمان حقند. اين ترسيمى است از عظمت آن روز بزرگ و عدم توانايى انسان بر فراز چنگال عدالت . تعبير به «جاء ربك » (پروردگار تو مى آيد) كنايه از فرا رسيدن فرمان خدا براى رسيدگى به حساب خلايق است . يا اينكه منظور ظهور آيات عظمت و نشانه هاى خداوند است . و يا منظور از ظهور پروردگار ظهور معرفت او در آن روز است به گونه اى كه جاى انكار براى هيچكس باقى نمى ماند، گويى همه با چشم ، ذات بى مثالش را مشاهده مى كنند، و به هر حال مسلم است كه آمدن خداوند به معنى حقيقى كلمه كه لازمه آن جسم بودن و انتقال در مكان است ، معنى ندارد چرا كه او از جسم و خواص جسم مبرا است . همين معنى با صراحت در حديثى از امام على بن موسى الرضا (عليه السلام ) نقل
شده است . شاهد اين تفسير آيه ۳۳ سوره نحل است كه مى فرمايد: هل ينظرون الا ان تاتيهم الملائكة او ياتى امر ربك : «آيا آنها جز اين انتظارى دارند كه فرشتگان به سراغشان بيايند و يا امر پروردگارت فرا رسد»؟! تعبير به «صفاصفا» اشاره به اين است كه ملائكه در صفوف مختلفى وارد محشر مى شوند و احتمالا فرشتگان هر آسمان در يك صف حضور مى يابند و گرداگرد اهل محشر را مى گيرند. سپس مى افزايد: ((و در آن روز جهنم را حاضر كنند و در آن روز انسان متذكر مى شود، اما چه فايده كه اين تذكر براى او سودى ندارد (و جى ء يومئذ بجهنم يومئذ يتذكر الانسان و انى له الذكرى ). از اين تعبير استفاده مى شود كه جهنم قابل حركت دادن است ، و آن را به مجرمان نزديك مى كنند!، همانگونه كه در مورد بهشت نيز در آيه ۹۰ سوره شعرا مى خوانيم : و ازلفت الجنة للمتقين : «بهشت را به پرهيزكاران نزديك مى سازند»! گرچه بعضى ميل دارند اينها را بر معنى مجازى حمل كنند و كنايه از ظهور بهشت و جهنم در برابر ديدگان نيكوكاران و بدكاران بگيرند، ولى دليلى بر اين خلاف ظاهر در دست نيست ، بلكه بهتر است آن را به ظاهر خود رها سازيم ، چرا كه حقايق عالم قيامت دقيقا بر ما روشن نيست و شرايط حاكم بر آنجا با اينجا تفاوت بسيار دارد، و هيچ مانعى ندارد كه در آن روز بهشت و دوزخ تغيير مكان دهند.
در حديثى از پيغمبر اكرم (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) مى خوانيم كه وقتى آيه فوق (و جى ء يومئذ بجهنم ) نازل شده رنگ چهره مباركش دگرگون گشت ، اين حالت بر اصحاب گران آمد، بعضى به سراغ على ژ(عليه السلام ) رفتند و ماجرا را بيان كردند، على (عليه السلام ) آمد ميان دو شانه پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) را بوسيد و گفت : «اى رسول خدا! پدرم و مادرم به فدايت باد، چه حادثه اى روى داده »؟ فرمود: جبرييل آمد و اين آيه را بر من تلاوت كرد. على (عليه السلام ) مى گويد: عرض كردم : چگونه جهنم را مى آورند. فرمود: هفتاد هزار فرشته آن را با هفتاد هزار مهار مى كشند و مى آورند! و آن در حال سركشى است كه اگر او را رها كنند همه را آتش مى زند، سپس من در برابر جهنم قرار مى گيرم و او مى گويد اى محمد! مرا با تو كارى نيست ، خداوند گوشت تو را بر من حرام كرده ، در آن روز هر كس در فكر خويش است ولى محمد مى گويد: رب امتى ! امتى ! «پروردگارا! امتم امتم »!. آرى هنگامى كه انسان مجرم اين صحنه ها را مى بيند تكان مى خورد و بيدار مى شود، هاله اى از غم و اندوه وجودش را مى پوشاند، نگاهى به گذشته خويش مى كند، و از اعمال خود سخت پشيمان مى شود اما اين پشيمانى هيچ سودى ندارد. انسان آرزو مى كند بازگردد و گذشته تاريك را جبران كند، اما درهاى بازگشت به كلى بسته است . مى خواهد توبه كند اما زمان توبه سپرى شده است . مى خواهد اعمال صالحى بجا آورد تا اعمال سوئش را تلافى كند اما پرونده اعمال درهم پيچيده شده .
اينجا است كه فريادش بلند مى شود «مى گويد: ايكاش اعمال صالحى براى زندگى فرستاده بودم »! (يقول يا ليتنى قدمت لحياتى ). جالب توجه اينكه نمى گويد براى «زندگى آخرتم بلكه مى گويد براى ((زندگيم » گويى واژه «حيات » شايسته غير زندگى آخرت نيست ، و زندگى زودگذر آميخته با انواع مصائب در دنيا زندگى محسوب نمى شود. همانگونه كه در آيه ۶۴ عنكبوت مى خوانيم و ما هذه الحياة الدنيا الا لهو و لعب و ان الدار الاخرة لهى الحيوان لو كانوا يعلمون : اين حيات دنيا چيزى جز سرگرمى و بازى نيست ، و حيات حقيقى حيات آخرت است اگر مى دانستند)). آرى آنها كه اموال يتيمان را به غارت بردند، لقمه اى در دهان گرسنگان نگذاشتند، اموال ارث را از اين و آن به يغما گرفتند و محبت اموال دنيا تمام قلوبشان را تسخير كرده بود، در آن روز آرزو مى كنند كه ايكاش چيزى براى حيات آخرت كه حيات حقيقى و جاويدان است از پيش فرستاده بودند، ولى اين آرزويى است بى نتيجه كه هرگز بجايى نمى رسد. سپس در دو جمله كوتاه شدت عذاب الهى را در آن روز تشريح مى كند، مى فرمايد: «در آن روز خداوند او را چنان مجازات مى نمايد كه هيچكس عذابى همانند عذاب او نمى كند» (فيومئذ لا يعذب عذابه احد). آرى اين طغيانگرانى كه به هنگام قدرت بدترين جرائم و گناهان را مرتكب شدند در آن روز چنان مجازات مى شوند كه سابقه نداشته ، همانگونه كه نيكوكاران چنان پاداشهايى مى بينند كه حتى از خيال كسى نگذشته است ، چرا كه او در جاى خود «ارحم الراحمين » است و در جاى ديگر «اشدالمعاقبين ».
«و نيز در آن روز هيچكس همچون خداوند كسى را به بند نمى كشد» (و لا يوثق وثاقه احد). نه بند و زنجير او مانندى دارد، و نه مجازات و عذابش ، چرا چنين نباشد در حالى كه آنها نيز در اين دنيا بندگان مظلوم خدا را تا آنجا كه قدرت داشتند در بند كشيدند، و سخت ترين شكنجه ها را به آنها دادند.