تفسیر:نمونه جلد۲۶ بخش۷

از الکتاب
نسخهٔ تاریخ ‏۲۹ آبان ۱۳۹۲، ساعت ۰۹:۳۰ توسط 127.0.0.1 (بحث) (Edited by QRobot)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)


تفسير نمونه جلد ۲۶ صفحه ۱۴۳

ََآيه ۲۴ - ۳۲

آيه و ترجمه

فَلْيَنظرِ الانسنُ إِلى طعَامِهِ(۲۴) أَنَّا صبَبْنَا الْمَاءَ صبًّا(۲۵) ثمَّ شقَقْنَا الاَرْض شقًّا(۲۶) فَأَنبَتْنَا فِيهَا حَبًّا(۲۷) وَ عِنَباً وَ قَضباً(۲۸) وَ زَيْتُوناً وَ نخْلاً(۲۹) وَ حَدَائقَ غُلْباً(۳۰) وَ فَكِهَةً وَ أَبًّا(۳۱) مَّتَعاً لَّكمْ وَ لاَنْعَمِكمْ(۳۲) ترجمه : ۲۴ - انسان بايد به غذاى خويش بنگرد. ۲۵ - ما آب فراوانى از آسمان فروريختيم ! ۲۶ - سپس زمين را از هم شكافتيم . ۲۷ - و در آن دانه هاى فراوانى رويانديم .

تفسير نمونه جلد ۲۶ صفحه ۱۴۴

۲۸ - و انگور و سبزى بسيار، ۲۹ - و زيتون و نخل فراوان ، ۳۰ - و باغهايى پر درخت ، ۳۱ - و ميوه و چراگاه ، ۳۲ - تا وسيله اى براى بهره گيرى و چهارپايانتان باشد. تفسير : انسان بايد به غذاى خود بنگرد! از آنجا كه آيات قبل سخن از مساءله معاد مى گفت ، و آيات آينده نيز با صراحت بيشترى از اين مساءله سخن مى گويد، به نظر مى رسد كه آيات مورد بحث به منزله دليلى است براى مساءله معاد كه از طريق بيان قدرت خداوند بر همه چيز، و همچنين احياى زمينهاى مرده به وسيله نزول باران كه خود نوعى معاد در عالم گياهان است ، امكان رستاخيز را اثبات مى كند. در ضمن چون اين آيات از انواع غذاهايى كه خدا در اختيار انسان و چهار پايان قرار داده سخن مى گويد حس شكرگزارى انسان را برمى انگيزد و او را به شناخت منعم و معرفت الله دعوت مى كند. نخست مى فرمايد: «انسان بايد به غذاى خويش بنگرد كه چگونه خداوند آن را آفريده است ؟» (فلينظر الانسان الى طعامه ). نزديكترين اشياء خارجى به انسان غذاى او است كه با يك دگرگونى جزء بافت وجود او مى شود، و اگر به او نرسد به زودى راه فنا را پيش ‍ مى گيرد، و به همين دليل قرآن از ميان تمام موجودات روى مواد غذايى آن هم موادى

تفسير نمونه جلد ۲۶ صفحه ۱۴۵

كه از طريق گياهان و درختان ، عائد انسان مى شود تكيه كرده است . روشن است كه منظور از نگاه كردن تماشاى ظاهرى نيست ، بلكه نگاه به معنى دقت و انديشه در ساختمان اين مواد غذايى ، و اجزاء حياتبخش ‍ آن ، و تاءثيرات شگرفى كه در وجود انسان دارد، و سپس انديشه در خالق آنها است . و اينكه بعضى احتمال داده اند مراد نگاه ظاهرى است ، نگاهى كه باعث تحريك غده هاى بزاقى دهن ، مى شود، در نتيجه كمك به هضم غذا مى كند بسيار بعيد به نظر مى رسد، زيرا آيه به قرينه آيات قبل و بعد اصلا در مقام بيان اينگونه مسائل نيست ، منتها بعضى از دانشمندان غذاشناس كه قرآن را تنها از زاويه محدود مسائل شخصى خود مى نگرند طبيعى است چنين پندارى درباره آيه فوق داشته باشند. بعضى نيز معتقدند كه منظور از نگاه كردن به مواد غذايى اين است كه انسان هنگامى كه بر سر سفره مى نشيند دقيقا بنگرد كه آنها را از چه راهى تهيه كرده ؟ حلال يا حرام ؟ مشروع يا نامشروع ؟ و به اين ترتيب جنبه هاى اخلاقى و تشريعى را مورد توجه قرار دهد. در بعضى از روايات كه از معصومين نقل شده نيز آمده است كه منظور از «طعام » در اينجا «علم و دانشى » است كه غذاى روح انسان است ، بايد بنگرد كه آن را از چه كسى گرفته ؟ از جمله از امام باقر (عليه السلام ) نقل شده كه در تفسير اين آيه فرمود: «علمه الذى ياخذه عمن ياخذه ؟». نظير همين معنى از امام صادق (عليه السلام ) نيز نقل شده است . بدون شك معنى ظاهرى آيه همان غذاهاى جسمانى است كه در آيات بعد مشروحا ذكر شده ، ولى غذاى روح را نيز از طريق قياس اولويت مى توان استفاده كرد، چرا كه انسان تركيبى است از روح و جسم ، همانگونه كه جسم

تفسير نمونه جلد ۲۶ صفحه ۱۴۶

او نياز به غذاى مادى دارد، روح او نيز محتاج به غذاى روحانى است . و جايى كه انسان بايد در غذاى جسمانيش دقيق شود، و سرچشمه آن را كه باران حياتبخش است طبق آيات بعد بشناسد بايد در غذاى روحانى خود نيز دقت بخرج دهد كه از طريق باران وحى بر سر زمين قلب پاك پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) نازل مى گردد، و از آنجا در سينه هاى معصومين (عليهم السلام ) ذخيره مى شود و همچون چشمه هاى جوشانى در صفحه قلوب جارى مى گردد، و انواع ميوه هاى لذتبخش ‍ ايمان و تقوا و فضائل اخلاقى را پرورش مى دهد. آرى انسان بايد درست بنگرد كه سرچشمه اصلى علم و دانش او كه غذاى روحانى او است كجا است مبادا از سرچشمه آلوده اى تغذيه شود و روح و جان او را بيمار كند يا به هلاكت افكند. و نيز از طريق قياس اولويت مى توان مساءله «حلال و حرام » و مشروع و نامشروع را به وسيله «دلالت التزامى » از آيه استفاده كرد. اين احتمال نيز وجود دارد كه هم «طعام » در آيه شريفه معنى وسيع و گسترده دارد، و هم «نگاه كردن » و بنابراين تفسيرهاى سه گانه فوق در آن جمع مى گردد. در اينكه منظور از «انسان » در اينجا چه كسى است ؟ ناگفته پيدا است كه همه انسانها را شامل مى شود، اعم از مؤ من و كافر، همه بايد به اين مواد غذايى و شگفتيها و اسرار نهفته در آنها بنگرند، تا افراد بى ايمان راه حق را پيدا كنند و افراد مؤ من بر ايمانشان افزوده شود. و به راستى هر يك از مواد غذايى : ميوهها، دانه هاى غذايى سبزيها، براى خود دنياى شگفت انگيزى دارد كه مدتها مى توان روى آن مطالعه كرد، و درسهايى از آن آموخت كه در تمام عمر به ما روشنايى و بينش ‍ مى دهد.

تفسير نمونه جلد ۲۶ صفحه ۱۴۷

سپس به شرح تفصيلى اين مواد غذايى و منابع آن پرداخته ، مى فرمايد: «ما آب فراوانى از آسمان فرو ريختيم » (انا صببنا الماء صبا). «صب » به معنى «فرو ريختن آب است از طرف بالا» و در اينجا منظور نزول باران است ، و تعبير به «صبا» در آخر آيه براى بيان تاءكيد و فراوانى اين آب مى باشد آرى آب كه مهم ترين مايه حيات است همواره به مقدار فراوان به لطف پروردگار از آسمان نازل مى شود، و مى دانيم تمام نهرها، و چشمهها، و قناتها، و چاه هاى آب ، ذخائر آبى خود را از باران مى گيرند، و مايه اصلى همه آنها باران است كه «اگر باران به كوهستان نبارد به سالى دجله گردد خشك رودى ». بنابراين به هنگام مطالعه «مواد غذايى » قبل از هر چيز انسان به نظام بارش باران متوجه مى شود، كه چگونه دائما آفتاب بر سطح درياها مى تابد، و ابرها از آن برمى خيزند، و بادها آنها را بحركت در مى آورند، سپس به خاطر دور شدن از سطح زمين ، و قرار گرفتن در منطقه سرد جوى بار ديگر تبديل به آب شده ، و فرو مى ريزند آبى زلال و پاك و خالى از هر گونه املاح مضر و آلودگى ، آن هم به صورت قطرات كوچك ، يا دانه هاى نرم برف كه به آرامى بر زمين مى نشيند، و جذب زمين و گياهان و درختان مى شود. بعد از ذكر موضوع آب كه يكى از اركان مهم رويش گياهان است ، به سراغ ركن مهم ديگر يعنى «زمين » مى رود، و مى افزايد: «سپس ‍ زمين را از هم شكافتيم » (ثم شققنا الارض شقا). بسيارى از مفسران گفته اند كه اين شكافتن اشاره به شكافتن زمين به وسيله جوانه هاى گياهان است ، و به راستى اين يكى از عجائب است كه جوانهاى با آنهمه

تفسير نمونه جلد ۲۶ صفحه ۱۴۸

نرمى و لطافت خاكهاى سخت را مى شكافد، و گاه در كوهستانها از لابلاى سنگها عبور كرده ، سر بيرون مى آورد، چه قدرت عظيمى خالق بزرگ در اين جوانه لطيف آفريده است كه مى تواند اين چنين قدرتنمايى كند؟! بعضى نيز احتمال داده اند كه منظور شكافتن زمين به وسيله شخم زدن انسانها، يا حتى به وسيله كرمهايى است كه نوعى عمل شخم زدن را تواءم با اعمال حياتى ديگر در زمين انجام مى دهند! درست است كه شخم زدن كار انسان است ، ولى از آنجا كه تمام وسائل آن را خدا در اختيار او گذاشته ، به خداوند نسبت داده شده است . تفسير سومى كه براى اين تعبير به نظر مى رسد و از جهاتى ترجيح دارد اين است كه منظور از شكافتن زمين خرد شدن سنگهاى سطح آن است . توضيح اينكه : در آغاز سطح زمين را قشر عظيمى از سنگها پوشانده بود، بارانهاى سيلابى پى در پى فرو باريدند، و سنگها را شكافتند، ذرات آن را جدا كردند و در قسمتهاى گود زمين گستردند، و به اين ترتيب توده خاك قابل زراعت تشكيل شد، و هم اكنون نيز سيلابها قسمتى از آنها را در خود حل كرده به دريا مى ريزند، اما خاكهاى جديدى كه به وسيله برف و باران مجددا تشكيل مى شود جاى آن را مى گيرد، و گرنه انسان گرفتار كمبود خاك زراعتى مى شد! به اين ترتيب آيه اشاره به يكى از معجزات علمى قرآن است كه نشان مى دهد اول بارانها فرو مى بارند، و سپس زمينها شكافته مى شوند و آماده زراعت مى گردند، نه تنها در روزهاى نخست اين عمل صورت گرفته كه امروز نيز ادامه دارد. اين تفسير از آنجا كه مساءله «انبات » و روياندن گياه در آيه بعد ذكر مى شود مناسبتر به نظر مى رسد.

تفسير نمونه جلد ۲۶ صفحه ۱۴۹

جمع ميان هر سه تفسير نيز بعيد نيست . بعد از ذكر اين دو ركن اساسى يعنى «آب » و «خاك » به هشت قسمت از از روييدنيها كه از اركان اساسى غذاى انسان يا حيوانات است اشاره كرده ، مى فرمايد: «سپس ما در زمين دانه فراوانى رويانديم » (فانبتنا فيها حبا). دانه هاى غذايى كه مايه اصلى تغذيه انسان و انواع حيوانات است ، دانه هايى كه اگر يكسال بر اثر خشكسالى قطع شود قحطى و گرسنگى تمام جهان را فرا مى گيرد، و انسانها همه در زحمت فرو مى روند. تعبير به «حبا» به صورت «نكره » در اينجا دليل بر بيان عظمت ، و يا تنوع انواع اين دانه ها است ، و اينكه بعضى آن را تفسير به خصوص «گندم » و «جو» كرده اند دليلى بر آن نيست ، چرا كه اين تعبير همه حبوبات را شامل مى شود. و در مرحله بعد مى افزايد: «همچنين انگور و سبزى بسيار» (و عنبا و قضبا) ذكر «عنب » (انگور) از ميان تمام ميوهها به خاطر مواد غذايى و حياتى فراوانى است كه در اين ميوه نهفته شده ، و آن را به صورت يك غذاى كامل در آورده است (توجه داشته باشيد كه «عنب » هم به «انگور» گفته مى شود و هم به «درخت انگور» و در آيات قرآن بر هر دو اطلاق شده ، ولى در اينجا مناسب همان انگور است ). «قضب » (بر وزن جذب ) در اصل به معنى سبزيهايى است كه آن را در نوبتهاى مختلف مى چينند، و در اينجا به معنى انواع سبزيهاى خوردنى است ، و ذكر آن به دنبال انگور دليل بر اهميت اين ماده غذايى است .

تفسير نمونه جلد ۲۶ صفحه ۱۵۰

كه در علم غذاشناسى امروز فوق العاده روى آن تكيه مى شود. گاه كلمه «قضب » به معنى قطع كردن و چيدن ، و واژه «قضيب » به معنى شاخه درخت آمده ، و «سيف قاضب » به معنى شمشير قاطع است . از ابن عباس نقل شده كه منظور از «قضب » در اينجا «رطب » است كه آن را از درخت مى چينند، ولى اين تفسير بسيار بعيد به نظر مى رسد، چرا كه در آيه بعد اشاره جداگانه به مساءله رطب شده است . بعضى نيز احتمال داده اند كه «قضب » به معنى ميوه هاى بوته اى باشد (مانند خيار و هندوانه و مانند آنها) و يا ريشه هاى گياهى (مانند هويج و پياز و كلم ). ولى بعيد نيست كه قضب در اينجا معنى گسترده اى داشته باشد كه هم سبزيهاى خوردنى را شامل شود، و هم ميوه هاى بوته اى و هم ريشه هاى غذايى را. سپس مى افزايد: «و زيتون و نخل فراوان » (و زيتونا و نخلا). تكيه روى اين دو ميوه نيز دليلش روشن است چرا كه امروز ثابت شده كه هم «زيتون » و هم «خرما» از مهم ترين مواد غذايى نيروبخش و مفيد و سلامت آفرين است . و در مرحله بعد مى افزايد: «و باغهايى پر درخت (با انواع ميوه هاى رنگارنگ ») (و حدائق غلبا). «حدائق » جمع «حديقة » به معنى باغى است كه اطراف آن ديوار و محفوظ باشد، و در اصل به معنى قطعه زمينى است كه داراى آب است ، اين واژه از «حدقه » چشم گرفته شده كه دائما آب در آن جارى است . و از آنجا كه اينگونه باغها معمولا باغهاى ميوه است مى تواند اشاره اى به

تفسير نمونه جلد ۲۶ صفحه ۱۵۱

انواع ميوه هاى بهشتى بوده باشد. «غلب » (بر وزن قفل ) جمع «اغلب » و «غلباء» به معنى گردن كلفت است ، و در اصل از ماده غلبه گرفته شده ، و در اينجا به معنى درختان بلند و تنومند است . سپس مى افزايد: «و ميوه و چراگاه » (و فاكهة و ابا). «اب » (با تشديد باء) به معنى گياهان خودرو و چراگاهى است كه آماده چريدن حيوانات و يا چيدن گياهان باشد، و در اصل معنى «آمادگى » را مى بخشد، و از آنجا كه اينگونه چراگاهها آماده بهره بردارى است به آن «اب » گفته شده . بعضى نيز گفته اند منظور از «اب » ميوه هايى است كه قابل خشك كردن و ذخيره نمودن براى زمستان است ، به مناسبت اينكه هميشه آماده بهره بردارى است . بسيارى از مفسران اهل سنت و شيعه در ذيل اين آيه نقل كرده اند كه روزى عمر بر منبر بود و اين آيات را تلاوت كرد، سپس گفت : همه اينها را ما مى شناسيم اما «اب » چيست ؟ نمى دانم ، سپس عصايى را كه در دست داشت رها كرد و گفت : به خدا سوگند كه اين يكنوع تكلف است ، چه اشكالى دارد معنى «اب » را ندانى ! شما از چيزى از كتاب الله پيروى كنيد كه براى شما تبيين شده ، و به آن عمل نماييد و آنچه را نمى دانيد و نمى فهميد موكول به پروردگار كنيد!. اين نشان مى دهد كه او مفهوم كلمه «اب » را چيز پيچيده اى مى دانست ، در حالى كه با مراجعه به متون لغت روشن مى شود كه مطلب پيچيده اى نيست . و عجب اينكه در در المنثور آمده است كه همين سؤ ال را از ابو بكر

تفسير نمونه جلد ۲۶ صفحه ۱۵۲

كرده اند، او گفت من اگر در كتاب خدا چيزى را بگويم كه نمى دانم كدام آسمان بر سر من سايه مى افكند، و كدام زمين حاضر است مرا بپذيرد؟. درست است كه بسيارى از دانشمندان اهل سنت از اين دو حديث نتيجه گرفته اند كه هيچكس نبايد در مورد مسائلى كه آگاه نيست ، مخصوصا در كتاب الله ، سخنى بگويد، ولى بالاخره جاى اين سؤ ال باقى است كه چگونه كسى كه به عنوان پيشوا و خليفه مسلمين مى خواهد حكومت كند از مفهوم لغتى كه در متن قرآن مجيد آمده و چندان پيچيدگى ندارد آگاه نباشد؟ اينها همه دليل بر اين است كه بايد در هر عصر و زمان رهبرى الهى در ميان مردم بوده باشد كه از تمام مسائل شرع آگاه و از هر اشتباه و خطايى مصون و معصوم باشد. و لذا در ذيل حديثى كه مرحوم «مفيد» در «ارشاد» آورده است مى خوانيم : هنگامى كه اين ماجرا به گوش امير مؤ منان على (عليه السلام ) رسيد، فرمود: سبحان الله اما علم ان الاب هو الكلاء و المرعى و ان قوله تعالى : و فاكهه و ابا اعتداد من الله بانعامه على خلقه ، فيما غذاهم به ، و خلقه لهم و لانعامهم ، مما تحيى به انفسهم و تقوم به اجسادهم : «عجيب است ، آيا او نمى دانست كه ((اب » به معنى گياهان خودرو و چراگاه است ، و اينكه جمله «و فاكهة و ابا» عنايتى است از سوى خداوند نسبت به بندگانش در آنچه از مواد غذايى به آنها داده ، و براى آنان و چهارپايانشان آفريده ، از چيزهايى كه مايه حيات و قوام جسم آنها است ؟!. در اينجا اين سؤ ال پيش مى آيد كه در آيات گذشته بعضى از ميوهها بالخصوص مطرح شده بود، و در اينجا ميوه به طور كلى مطرح شده ، و از اين گذشته در آيه قبل كه سخن از باغها مى گفت ظاهرا نظر به ميوه هاى باغها داشت ، چگونه بار ديگر ميوه در اينجا مطرح شده است ؟

تفسير نمونه جلد ۲۶ صفحه ۱۵۳

در پاسخ مى گوييم : اما اينكه بعضى از ميوهها بالخصوص ذكر شده مانند انگور و زيتون و خرما (به قرينه درخت نخل ) به خاطر اهميت فوق العاده اى است كه از ميان ميوهها دارند، و اما اينكه چرا فاكهه (ميوه ) جداگانه از «حدائق » (باغها) ذكر شده ؟، ممكن است به خاطر اين باشد كه باغها منافع ديگرى غير از ميوه نيز دارند، منظره زيبا، طراوت و هواى سالم و مانند آن از اين گذشته برگ بعضى از درختان و ريشه و پوست بعضى ديگر، جزء مواد خوراكى هستند (مانند چاى و دارچين و زنجبيل و امثال آن ) به علاوه برگهاى بسيارى از درختان خوراك مناسبى براى حيوانات است و مى دانيم آنچه در آيات فوق آمده ، هم خوراك انسان را شامل مى شود، هم خوراك حيوان را. و لذا در آيه بعد كه آخرين آيه مورد بحث است ، مى افزايد: «تا وسيله بهره گيرى شما و چارپايانتان باشد» (متاعا لكم و لانعامكم ). «متاع » هر چيزى است كه انسان از آن متمتع و بهرهمند مى شود. نكته : نكته : مواد غذايى سالم آنچه در اين آيات آمده بود، هشت نوع از مواد غذايى براى انسان و چارپايان بود، و جالب اينكه همه آنها، غذاهاى گياهى و نباتى است ، اين به خاطر اهميتى است كه «گياهان » و «حبوبات » و «ميوهها» در تغذيه انسان دارند، بلكه غذاى حقيقى انسان همينها است ، و غذاهاى حيوانى در درجه بعد قرار دارد و

تفسير نمونه جلد ۲۶ صفحه ۱۵۴

به مقدار كمتر. آنچه در اينجا قابل توجه است اينكه : علم غذاشناسى امروز كه يكى از علوم گسترده و مهم است و براى خود دنياى وسيعى با چشم اندازهاى وسيعترى را مجسم مى كند، در حقيقت شرحى است بر آنچه در اين آيات آمده ، و عظمت قرآن را منعكس مى كند، مخصوصا موادى كه در آيات بالا روى آن تكيه شده هر يك از ديدگاه علم غذاشناسى ، بسيار مهم و با ارزش است . به هر حال دقت در اين امور، انسان را به عظمت خالق آنها، و الطاف و محبتهاى او نسبت به نوع بشر آشناتر مى سازد. آرى دقت در غذاى جسم ، و سپس در غذاى روح ، هم از نظر محتوى و ساختمان ، و هم از نظر طرق اكتساب ، مى تواند آدمى را در مسير معرفة الله و تهذيب نفس و خودسازى پيش برد، آرى «آدمى بايد در غذايش ‍ به دقت بنگرد» و چه پر معنى است همين يك جمله كوتاه

تفسير نمونه جلد ۲۶ صفحه ۱۵۵

ََآيه ۳۳ - ۴۲

آيه و ترجمه

فَإِذَا جَاءَتِ الصاخَّةُ(۳۳) يَوْمَ يَفِرُّ المَْرْءُ مِنْ أَخِيهِ(۳۴) وَ أُمِّهِ وَ أَبِيهِ(۳۵) وَ صحِبَتِهِ وَ بَنِيهِ(۳۶) لِكلِّ امْرِىٍ مِّنهُمْ يَوْمَئذٍ شأْنٌ يُغْنِيهِ(۳۷) وُجُوهٌ يَوْمَئذٍ مُّسفِرَةٌ(۳۸) ضاحِكَةٌ مُّستَبْشِرَةٌ(۳۹) وَ وُجُوهٌ يَوْمَئذٍ عَلَيهَا غَبرَةٌ(۴۰) تَرْهَقُهَا قَترَةٌ(۴۱) أُولَئك هُمُ الْكَفَرَةُ الْفَجَرَةُ(۴۲)

تفسير نمونه جلد ۲۶ صفحه ۱۵۶

ترجمه : ۳۳ - هنگامى كه آن صداى مهيب (صيحه رستاخيز) بيايد (كافران در اندوه عميقى فرو مى روند) ۳۴ - در آن روز كه انسان از برادر خود فرار مى كند، ۳۵ - و از مادر و پدرش ، ۳۶ - و زن و فرزندانش ، ۳۷ - در آن روز هر كدام از آنها وضعى دارد كه او را كاملا به خود مشغول ميسازد ۳۸ - صورتهايى در آن روز گشاده و نورانى است ، ۳۹ - خندان و مسرور است ۴۰ - و صورتهايى در آن روز غبارآلود است ، ۴۱ - و دود تاريكى آنها را پوشانده ۴۲ - آنها همان كافران فاجرند تفسير : صيحه رستاخيز بعد از ذكر قسمت قابل توجهى از مواهب الهى و نعم دنيوى ، به بيان معاد و گوشه اى از حوادث رستاخيز و سرنوشت مؤ منان و كافران مى پردازد، تا از يكسو اعلام كند كه اين مواهب و متاع هر چه باشد زود گذر است و نقطه پايانى دارد، و از سوى ديگر وجود اينها دليلى است بر قدرت خداوند بر همه چيز و بر مساءله معاد. مى فرمايد: ((هنگامى كه آن صداى مهيب و گوشخراش (صيحه رستاخيز) بيايد كافران و مجرمان در اندوه و ندامت عميقى فرو مى روند)) (فاذا جائت الصاخة ).

تفسير نمونه جلد ۲۶ صفحه ۱۵۷

«صاخه » از ماده «صخ » در اصل به معنى صوت شديدى است كه نزديك است گوش انسان را كر كند، و يا به راستى گوش را كر مى كند، و در اينجا اشاره به «نفخه دوم صور» است ، همان صيحه عظيمى كه صيحه بيدارى و حيات مى باشد، و همگان را زنده كرده ، به عرصه محشر دعوت مى كند. آرى اين صيحه چنان عظيم و تكان دهنده است كه انسان را از همه چيز جز خودش و اعمالش و سرنوشتش غافل مى كند. و لذا بلا فاصله بعد از آن مى افزايد: «در آن روز كه انسان از برادر خود فرار مى كند» (يوم يفر المرء من اخيه ). همان برادرى كه با جان برابر بود و همه جا به ياد او بود و در فكر او، امروز به كلى از او گريزان مى شود و همچنين «از مادر و پدرش » (و امه و ابيه ). «و زن و فرزندانش » و صاحبته و بنيه ). و به اين ترتيب انسان نزديكترين نزديكانش را كه برادر و پدر و مادر و زن و فرزند هستند نه فقط فراموش مى نمايد بلكه از آنها فرار مى كند، و اين نشان مى دهد هول و وحشت محشر آنقدر زياد است كه انسان را از تمام پيوندها و

تفسير نمونه جلد ۲۶ صفحه ۱۵۸

علائقش جدا مى كند. مادرى كه به او عشق مى ورزيد. پدرى كه سخت مورد احترام او بود. همسرى كه شديدا به او محبت داشت . و فرزندانى كه ميوه قلب و نور چشمان او محسوب مى شدند. بعضى گفته اند منظور فرار از برادران و پدران و مادران و همسر و فرزندانى است كه راه ايمان و تقوا و اطاعت خدا را نپيمودند، او از آنها فرار مى كند مبادا به سرنوشتشان گرفتار شود. بعضى نيز گفته اند اين فرار به خاطر آن است مبادا اينها حقوقى به گردن او داشته باشند و از او مطالبه كنند، و او از اداى آن عاجز باشد. در ميان اين سه تفسير، تفسير اول مناسبتر به نظر مى رسد، گرچه جمع ميان آنها نيز بى مانع است . در اين كه چرا نخست از برادر، و بعد مادر، سپس پدر، و بعد همسر، و در آخرين مرحله سخن از فرزندان به ميان آمده ؟ بعضى معتقدند به خاطر اين است كه در تمام اينها از مرحله پايين تر به مرحله بالاتر منتقل مى شود و مقتضاى بلاغت همين است كه نخست بگويد انسان از برادرش مى گريزد، بعد از مادر و پدر، و بعد از همسر و فرزندان . ولى با توجه به اين كه همه مردم در مورد علاقه و رابطه با اين پنج گروه يكسان نيستند گاه برادر نقش مهمترى در زندگى انسان دارد بيشتر مورد علاقه او است ، و گاه همسر، و گاه فرزند، و لذا نمى توان يك قاعده كلى در اينجا به دست داد. البته براى اهميت پيوند انسان با هر يك از اين گروه پنجگانه مطالب بسيارى مى توان گفت ولى چنان نيست كه بطور مطلق بتوان يكى را بر ديگرى

تفسير نمونه جلد ۲۶ صفحه ۱۵۹

از تمام جهات - مخصوصا به شكلى كه در آيه آمده است ترجيح داد، بنابراين ترتيب فوق روى حساب ترتيب در اهميت نيست در آيه بعد دليل اين فرار را بيان كرده ، مى فرمايد: «در آن روز هر كدام از آنها وضعى دارد كه او را كاملا به خود مشغول مى سازد» (لكل امرء منهم يومئذ شان يغنيه ). تعبير به «يغنيه » (او را بى نياز مى سازد) كنايه ظريفى است از اين حقيقت كه در آن روز آنقدر انسان به خود مشغول است ، كه به ديگرى نمى پردازد و حوادث بقدرى شديد و هولناك است كه براى اشغال تمامى فكر و قلب او كافى است . در حديثى آمده است كه بعضى از خاندان پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) از آن حضرت سؤ ال كردند كه آيا در روز قيامت انسان به ياد دوست صميميش مى افتد؟ در جواب فرمود: ((ثلاثة مواطن لا يذكر (فيها) احد احدا عند الميزان حتى ينظر ايثقل مى زانه ام يخف ؟ و عند الصراط حتى ينظر ايجوزه ام لا؟ و عند الصحف حتى ينظر بيمينه ياخذ الصحف ام بشماله ؟ فهذه ثلاثة مواطن لا يذكر فيها احد حميمه و لا حبيبه و لا قريبه و لا صديقه ، و لا بنيه و لا والديه و ذلك قول الله تعالى : لكل امرء منهم يومئذ شان يغنيه )) سه موقف است كه هيچكس در آنها به ياد هيچكس نمى افتد: اول پاى ميزان سنجش اعمال است تا ببيند آيا ميزانش سنگين است يا سبك ؟ سپس بر صراط است تا ببيند آيا از آن مى گذرد يا نه ؟ و سپس به هنگامى است كه نامه هاى اعمال را به دست انسانها مى دهند تا ببينند آن را به دست راستش مى دهند يا دست چپ ؟ اين سه موقف است كه در آنها كسى به فكر كسى نيست ،

تفسير نمونه جلد ۲۶ صفحه ۱۶۰

نه دوست صميمى ، نه يار مهربان ، نه افراد نزديك ، نه دوستان مخلص ، نه فرزندان ، و نه پدر و مادر، و اين همان است كه خداوند متعال مى فرمايد: در آن روز هر كسى به قدر كافى به خود مشغول است . سپس به چگونگى حال مؤ منان و كافران در آن روز پرداخته مى گويد: «صورتهايى در آن روز گشاده و نورانى است » (وجوه يومئذ مسفرة ). «خندان و مسرور است » (ضاحكة مستبشرة ) «و صورتهايى در آن روز غبارآلود است » (و وجوه يومئذ عليها غبرة ) «و دود تاريكى آن را پوشانده » (ترهقها قترة ). «آنها همان كافران فاجرند!» (اولئك هم الكفرة الفجرة ). «مسفرة » از ماده «اسفار» چنانكه قبلا هم نيز گفته ايم به معنى آشكار شدن و درخشيدن است ، همانند طلوع سپيده صبح در پايان شب تاريك . «غبرة » (بر وزن غلبه ) از «غبار» به معنى باقى مانده خاكى است كه از زمين بر خاسته و بر چيزى نشسته «قترة » (بر همان وزن ) در اصل از ماده «قتار» (بر وزن غبار) به معنى دودى است كه از چوب يا چيزى ديگرى برمى خيزد، بعضى از ارباب لغت آن را نيز به معنى غبار تفسير كرده اند، اما جمع ميان اين دو تعبير در آيات

تفسير نمونه جلد ۲۶ صفحه ۱۶۱

فوق نشان مى دهد كه اين دو واژه داراى دو معنى متفاوت است . «كفرة » و «فجرة » (بر همان وزن ) جمع «كافر» و «فاجر» است كه اولى اشاره به افراد فاسد العقيده و دومى اشاره به افراد فاسد العمل است . از اين آيات به خوبى استفاده مى شود كه در صحنه قيامت آثار عقائد و اعمال سوء انسانها در چهره هايشان نمايان مى گردد. ضمنا تعبير به وجوه به خاطر اين است كه رنگ صورت بيش از هر چيزى مى تواند بيانگر حالات درونى باشد، هم ناراحتيهاى فكر و روحى و هم ناراحتيهاى جسمانى . به هر حال گروهى در آنجا خندان و مسرورند، چهره هايشان گشاده و نورانى است ، روشنايى ايمان و پاكى عمل در صورت آنها موج مى زند، «و رنگ رخساره آنها خبر از سر درون مى دهد». بر عكس گروهى كه تاريكى كفر و زشتى اعمالشان در چهره هايشان نمايان است ، گويى گرد و غبار سياهى بر صورتشان نشسته ، و هاله اى از دود آن را در خود فرو برده ، آثار غم و اندوه و رنج و درد از صورتهايشان مى بارد، و اصولا همانگونه كه در آيه ۴۱ سوره رحمان آمده «يعرف المجرمون بسيماهم » «گنهكاران با سيمايشان شناخته مى شوند» در آن روز رنگ چهرهها براى شناخت انسانها كافى است . نكته : نكته : راه خودسازى تعبيراتى كه در آيات كوتاه و پر طنين اين سوره آمده برنامه جامعى براى خودسازى است :

تفسير نمونه جلد ۲۶ صفحه ۱۶۲

۱ - از يكسو به انسان دستور مى دهد كه براى درهم شكستن كبر و غرور به آغاز آفرينش خود باز گردد، و ببيند چگونه از نطفه بى ارزشى آفريده شده ؟ و مى دانيم يكى از بزرگترين موانع راه خودسازى همين كبر و غرور است . ۲ - از سوى ديگر هدايتهاى الهى را به عنوان بهترين زاد و توشه اين راه معرفى مى كند، اعم از هدايتهايى كه از طريق وحى و رهنمودهاى انبياء و اولياء سر چشمه مى گيرد، و هدايتهايى كه از طريق عقل و بررسى قوانين و نظامات عالم تكوين حاصل مى شود. ۳ - سپس به انسان دستور مى دهد كه به غذاى جسمانيش خوب بنگرد، چشمانش را بگشايد و ببيند اين خالق رحيم و مهربان چگونه انواع مواد غذايى دانهها و ميوهها را از اين خاك تيره براى او آفريده ، و در برابر ربوبيتش سر تعظيم فرود آورد نه تنها به ساختمان تكوينى اين مواد غذايى بنگرد، بلكه چگونگى تحصيل آن را نيز مورد توجه قرار دهد چرا كه غذاى پاك و حلال يكى از پايه هاى مهم خودسازى است . ۴ - به طريق اولى بايد به غذاى روحش بنگرد كه از كدامين سر چشمه تراوش كرده سر چشمه اى پاك يا آلوده ؟ چرا كه تعليمات ناسالم و تبليغات گمراه كننده همچون غذاى مسمومى است كه حيات معنوى انسان را به خطر مى افكند. عجب اينكه بعضى از مردم در مورد غذاى جسم بسيار سختگير و موشكافند، ولى در غذاى روحشان بى اعتنا، هر كتاب فاسد و مفسدى را ميخوانند، به هر گونه تعليمات گمراه كننده گوش فرامى دهند، و براى غذاى روحشان هيچ قيد و شرطى قائل نيستند. در حديثى از امير مؤ منان على (عليه السلام ) مى خوانيم : ما لى ارى الناس اذا قرب اليهم الطعام ليلا تكلفوا انارة المصابيح ، ليبصروا ما يدخلون بطونهم ، و لا يهتمون بغذاء النفس ، بان ينيروا مصابيح البابهم بالعلم ، ليسلموا من

تفسير نمونه جلد ۲۶ صفحه ۱۶۳

لواحق الجهالة و الذنوب ، فى اعتقاداتهم و اعمالهم : «براى چيست كه مى بينم مردم را هنگامى كه در شب طعامى نزدشان حاضر كنند حتما چراغ مى افروزند تا ببينند چه غذايى در شكم خود وارد مى سازند؟ ولى به غذاى روحشان اهميت نمى دهند، و چراغ عقل را به وسيله علم روشن نمى سازند، تا از عوارض جهالت و گناهان در اعتقادات و اعمال سالم بمانند». نظير همين معنى را فرزندش امام مجتبى (عليه السلام ) فرموده : عجبت لمن يتفكر فى ماكوله ، كيف لا يتفكر فى معقوله ، فيجنب بطنه ما يؤ ذيه ، و يودع صدره ما يردية : «عجب دارم از آنها كه به غذاى جسم خود مى انديشند، اما در غذاى روح دقت نمى كنند، خوراك زيانبار را از شكم خود دور مى دارند، اما قلب را با مطالب مهلك آكنده مى كنند». ۵ - بعد به خاطر بياورد كه صيحه گوشخراش محشر همه را از خواب مرگ بيدار مى كند، و انسان را در برابر اعمالش قرار مى دهد و آنچنان اوضاع محشر هولناك است كه انسان عزيزترين عزيزانش را فراموش ‍ مى كند، بايد بينديشد آيا امروز كارى مى كند كه در آن روز چهره اى خندان و مسرور و نورانى داشته باشد، يا چهره اى زشت و عبوس و تاريك ؟ و از هم اكنون خود را براى آن روز آماده كند خداوندا! به ما توفيق خودسازى مرحمت كن . پروردگارا! ما را از غذاى جانپرور روحى محروم مفرما. بار الها! پيش از صيحه محشر ما را از خواب گران بيدار نما. آمين يا رب العالمين