تفسیر:نمونه جلد۲۶ بخش۱
َسوره نبا
ََمقدمه
اين سوره مكى است و داراى ۴۰ آيه است
محتواى سوره «نبا» اصولا اكثريت قريب به اتفاق سوره هاى جزء آخر قرآن در مكه نازل شده ، و بيش از همه چيز روى مساءله مبدا و معاد، و بشارت و انذار، كه طبيعت سوره هاى مكى است تكيه مى كند، غالبا لحنى كوبنده و تكان دهنده و بيداركننده دارد، آيه ها همگى جز در موارد معدودى كوتاه ، و مملو از اشارات است ، و به همين دليل تاءثير بسيار عميقى روى هر فرد آگاه مى گذارد، ناآگاهان را نيز بيدار مى كند، و به كالبدهاى بى روح جان مى دهد، به افراد بى تفاوت احساس و تعهد و مسؤ وليت مى بخشد، و براى خود عالمى دارد، عالمى پرغوغا و پر از شور و نوا! سوره «نبا» نيز از اين اصل كلى مستثنا نيست ، با سؤ الى بيدارگر شروع مى شود، و با جمله اى پر از عبرت پايان مى يابد. محتواى اين سوره را مى توان در چند بخش خلاصه كرد. ۱ - سؤ الى كه در آغاز سوره از حادثه بزرگ (نبا عظيم ) يعنى روز قيامت مطرح شده است . ۲ - سپس به بيان نمونه هايى از مظاهر قدرت خداوند در آسمان و زمين و زندگى انسانها و مواهب آن - به عنوان دليلى بر امكان معاد و رستاخيز - مى پردازد. ۳ - در بخش ديگرى قسمتى از نشانه هاى آغاز رستاخيز را بيان مى دارد. ۴ - در بخش ديگرى گوشه اى از عذابهاى دردناك طغيانگران را. ۵ - به دنبال آن قسمتى از نعمتها و مواهب شوق انگيز بهشتى را شرح مى دهد.
۶ - سرانجام با انذار شديدى از عذاب قريب ، و سپس ذكر سرنوشت غم انگيز كافران سوره پايان مى گيرد. ضمنا نامگذارى اين سوره به خاطر تعبيرى است كه در آيه دوم آن آمده است ، و گاه از آن به عنوان سوره «عم » به تناسب آيه نخستين آن تعبير مى شود. فضيلت تلاوت سوره نبا در حديثى از پيغمبر گرامى اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) آمده است : من قراء سورة عم يتسائلون سقاه الله برد الشراب يوم القيامة : «كسى كه سوره عم يتسائلون را بخواند خداوند از نوشيدنى خنك و گواراى بهشتى در قيامت سيرابش مى كند». و در حديثى از امام صادق (عليه السلام ) ميخ وانيم : من قراء عم يتسائلون لم يخرج سنته اذا كان يدمنها فى كل يوم حتى يزور البيت الحرام !: «كسى كه همه روز سوره عم يتسائلون را ادامه دهد سال تمام نمى شود مگر اينكه خانه خدا را زيارت مى كند!». و نيز در حديث ديگرى از رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) نقل شده كه فرمود: من قراءها و حفظها كان حسابه يوم القيامة بمقدار صلوة واحدة : ((كسى كه آن را بخواند و حفظ كند حساب او در روز قيامت (چنان سريع انجام مى گيرد كه ) به مقدار خواندن يك نماز خواهد بود)).
ََآيه ۱ - ۵
آيه و ترجمه
بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ عَمَّ يَتَساءَلُونَ(۱) عَنِ النَّبَإِ الْعَظِيمِ(۲) الَّذِى هُمْ فِيهِ مخْتَلِفُونَ(۳)َكلا سيَعْلَمُونَ(۴) ثُمََّكلا سيَعْلَمُونَ(۵) ترجمه : بنام خداوند بخشنده بخشايشگر ۱ - آنها از چه چيز از يكديگر سؤ ال مى كنند؟! ۲ - از خبر بزرگ و پر اهميت (رستاخيز). ۳ - همان خبرى كه پيوسته در آن اختلاف دارند. ۴ - چنين نيست كه آنها فكر مى كنند، و به زودى مى فهمند. ۵ - باز هم چنين نيست كه آنها مى پندارند، و به زودى مى فهمند. تفسير : خبر مهم ! در نخستين آيه سوره به عنوان يك استفهام آميخته با تعجب مى فرمايد:
«آنها از چه چيز از يكديگر سؤ ال مى كنند؟» (عم يتساءلون ). سپس بى آنكه در انتظار پاسخ آنها باشد خود به پاسخگويى پرداخته مى افزايد: «آنها از خبر بزرگ و پر اهميت سؤ ال مى كنند» (عن النبا العظيم ). «همان خبرى كه پيوسته در آن اختلاف دارند» (الذى هم فيه مختلفون ). در اينكه منظور از اين خبر بزرگ (نبا عظيم ) چيست ؟ مفسران پاسخهاى متعددى گفته اند: گروهى آن را اشاره به روز رستاخيز، و بعضى اشاره به نزول قرآن مجيد، و بعضى به همه اصول دين از توحيد گرفته تا معاد، و در رواياتى نيز تفسير به مساءله ولايت و امامت شده است كه در نكته هاى آينده به آن اشاره خواهد شد دقت در مجموع آيات اين سوره مخصوصا تعبيراتى كه در آيات بعد آمده و جمله ان يوم الفصل كان ميقاتا كه بعد از ذكر نشانه هاى قدرت خداوند در زمين و آسمان آمده ، و توجه به اين حقيقت كه شديدترين مخالفت مشركان در مساءله «معاد» بود، رويهمرفته تفسير اول يعنى معاد و رستاخيز را تاييد مى كند. «نبا» به گفته «راغب » در «مفردات » به معنى خبرى است كه «مهم » باشد و داراى «فايده » و انسان نسبت به آن «علم » يا «ظن غالب » پيدا كند، و اين امور
سه گانه در معنى نبا شرط است . بنابراين توصيف به «عظيم » تاءكيد بيشترى را مى رساند و رويهمرفته نشان مى دهد كه اين خبر كه گروهى در آن ترديد داشتند واقعيتى بوده است شناخته شده ، پر اهميت ، و با عظمت ، و چنانكه گفتيم مناسبتر از همه اين است كه منظور خبر رستاخيز باشد. جمله «يتساءلون » (از يكديگر سؤ ال مى كنند) ممكن است تنها اشاره به كفار باشد كه آنها همواره درباره معاد از يكديگر سؤ ال مى كردند، نه سؤ ال براى تحقيق و درك حقيقت . اين احتمال نيز وجود دارد كه منظور از آن سؤ ال از مؤ منان باشد، و يا سؤ ال از شخص پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ). در اينجا سؤ الى مطرح شده كه اگر منظور از «نبا عظيم » رستاخيز است ، اين امر ظاهرا مورد انكار همه كفار بوده ، چرا مى فرمايد: «آنها در آن اختلاف دارند»؟ در پاسخ مى گوييم : اولا انكار معاد به صورت مطلق حتى در ميان مشركان قطعى نيست ، چه اينكه بسيارى از آنها بقاى روح را بعد از بدن و به تعبير ديگرى معاد روحانى را اجمالا قبول داشتند.
اما در مورد معاد جسمانى بعضى در آن اظهار ترديد و شك مى كردند كه لحن آيات قرآن آن را منعكس كرده است (نمل ۶۶) و بعضى شديدا منكر بوده و حتى پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) را به خاطر ادعاى معاد جسمانى (نعوذ بالله ) ديوانه ، يا مفترى بر خدا، مى دانستند (سبا ۷ و ۸) و به اين ترتيب اختلاف آنها در مساءله معاد قابل انكار نيست . سپس مى افزايد: «اينچنين نيست كه آنها درباره قيامت مى گويند و فكر مى كنند، و به زودى مى فهمند» (كلا سيعلمون ). باز هم چنين نيست كه آنها مى پندارند، و به زودى آگاه خواهند شد (ثم كلا سيعلمون ). «آن روز با خبر مى شوند كه فرياد واحسرتاى آنها بلند است ، و از تفريط و كوتاهى خود سخت پشيمان مى شوند» «ان تقول نفس يا حسرتى على ما فرطت فى جنب الله » (زمر - ۵۶). آن روز كه امواج عذاب گرداگرد آنها را مى گيرد، و تقاضاى بازگشت به دنيا را مى كنند «هل الى مرد من سبيل »: «آيا راهى به بازگشت وجود دارد» (شورى - ۴۴). حتى در لحظه مرگ كه حجابها از برابر چشم انسان كنار مى رود،
و حقايق عالم ديگر در برابر او آشكار مى شود، و به برزخ و معاد يقين پيدا مى كند در همان لحظه نيز فريادش بلند مى شود كه مرا باز گردانيد تا عمل صالحى انجام دهم «رب ارجعون لعلى اعمل صالحا فيما تركت » (مؤ منون ۹۹ - ۱۰۰). تعبير به «سيعلمون » (با «س » كه معمولا براى آينده نزديك مى آيد) اشاره به اين است كه قيامت امرى است نزديك ، و تمام عمر دنيا در برابر آن ساعتى بيش نيست ! در اينكه دو آيه فوق كه به صورت تكرار آمده به منظور تاءكيد يك واقعيت (آگاهى آنها در آينده نزديك از قيامت و رستاخيز) است ، يا بيان دو مطلب جداگانه (اولى اشاره به اين است كه در آينده نزديك عذاب دنيا را مى بينند، و دومى اشاره به اينكه عذاب آخرت را بعد از آن خواهند ديد) مفسران دو احتمال داده اند، ولى تفسير اول مناسبتر به نظر مى رسد. اين احتمال نيز داده شده كه منظور اين است كه با پيشرفت علم و دانش بشر شواهد و دلائل بر وجود رستاخيز آنقدر فراوان مى شود كه حتى منكران چاره اى جز اعتراف به آن نمى بينند. ولى اشكال اين تفسير آن است كه چنين آگاهى براى آيندگان از نوع بشر خواهد بود نه براى آن گروهى كه در عصر پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) مى زيستند و در امر قيامت اختلاف داشتند، در حالى كه آيه درباره آنها سخن مى گويد. نكته ها: ۱ - مساءله «ولايت » و «نبا عظيم »: چنانكه گفتيم نبا عظيم به چند معنى تفسير شده : قيامت ، قرآن ، تمام اصول عقائد دينى اعم از مبدا و معاد، ولى قرائن موجود در مجموعه آيات اين
سوره نشان مى دهد كه تفسير آن به معاد از همه برترى دارد. ولى در روايات زيادى كه از طرق اهل بيت (عليهم السلام ) و بعضى از طرق اهل سنت نقل شده ، «نبا عظيم » (خبر بزرگ ) به مساءله ولايت و امامت امير مؤ منان على (عليه السلام ) كه مورد اختلاف و گفتگو از سوى جمعى بود، يا به مساءله «ولايت به طور اعم » تفسير شده است . اين روايات گاه از خود على (عليه السلام )، و گاه از امامان ديگر (عليهم السلام ) نقل شده كه به عنوان نمونه سه روايت را در اينجا مى آوريم : ۱ - روايتى است كه حافظ محمد بن مؤ من شيرازى كه از علماى اهل سنت است نقل كرده كه رسول الله (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) در تفسير عم يتساءلون عن النبا العظيم فرمود: منظور ولايت على است كه از آنها درباره آن در قبر سؤ ال مى شود، و هيچكس در شرق و غرب عالم ، در بر و بحر از دنيا نمى رود مگر اينكه فرشتگان از او درباره ولايت امير مؤ منان (عليه السلام ) بعد از مرگ پرسش مى كنند، و به او مى گويند: دينت چيست ؟ پيامبرت كيست ؟ و امامت كيست ؟. ۲ - در حديث ديگرى آمده است كه روز جنگ صفين مردى از لشكر شام در حالى كه سلاح بر تن پوشيده ، و قرآنى حمايل كرده بود، وارد ميدان شد، و سوره عم يتساءلون عن النبا العظيم را تلاوت مى كرد، على (عليه السلام ) شخصا به ميدان او آمد و به او فرمود: اتعرف النبا العظيم الذى هم فيه مختلفون «آيا مى دانى نبا عظيمى كه در آن اختلاف دارند چيست ؟!» آن مرد در جواب گفت : نه ، نمى دانم ! امام فرمود: انا و الله النبا العظيم الذى فيه اختلفتم و على ولايته تنازعتم ، و عن ولايتى رجعتم بعد ما قبلتم ... و يوم القيامة تعلمون ما علمتم
«منم آن نبا عظيم كه درباره آن اختلاف داريد! و در ولايت او به نزاع برخاسته ايد، شما از ولايت من باز گشتيد بعد از آنكه پذيرفتيد، و در قيامت بار ديگر آنچه را قبلا در اين زمينه دانسته ايد خواهيد دانست !». ۳ - در روايتى از امام صادق (عليه السلام ) آمده است كه فرمود: النبا العظيم الولاية : «نبا عظيم همان مساءله ولايت است ». جمع ميان محتواى اين روايات و آنچه در مورد تفسير آيه به مساءله معاد ذكر كرديم از دو راه ممكن است : نخست اينكه «نبا عظيم » مفهوم وسيع و گسترده اى دارد كه همه اينها را شامل مى شود هر چند به هنگام نزول اين آيات تكيه قرآن بيش از همه در بيان اين جمله روى مساءله معاد بود، ولى اين مانع نمى شود كه آيه مصداقهاى ديگرى نيز داشته باشد ديگر اينكه همانگونه كه مى دانيم و بارها نيز گفته ايم قرآن داراى بطون مختلفى است ، يعنى يك آيه ممكن است معانى متعددى داشته باشد كه از ميان آنها يك معنى ظاهر است ، و معانى ديگر بطون قرآن است كه به كمك قرائن مختلفى از آن استفاده مى شود، و يا به تعبير ديگر نوعى دلالت التزامى است كه براى همه كس جز خاصان روشن نيست . تنها اين آيه نيست كه داراى ظاهر و باطنى است ، آيات زياد ديگرى در قرآن كريم داريم كه در روايات اسلامى تفسيرهاى گوناگونى براى آن آمده كه بعضى هماهنگ با ظاهر است ، و بعضى معنى باطن را بيان مى كند. ولى اين نكته را مؤ كدا يادآور مى شويم كه فهم باطن قرآن بدون وجود قرائن روشن ، يا تفسيرهايى كه از شخص پيغمبر و امامان معصوم (عليهم السلام ) رسيده است جائز نيست ، و وجود بطون براى قرآن نبايد دستاويزى براى هوسبازان
و منحرفان شود كه آيات قرآن را هرگونه بخواهند به ميل خود تفسير كنند.
اين همه تكيه بر معاد براى چيست ؟
گفتيم از مهم ترين مسائلى كه در جزء سيام قرآن مجيد كه اكثريت قريب به اتفاق سوره هاى آن مكى است روى آن تكيه شده مساءله «معاد» و شرح احوال انسان در روز رستاخيز است . اين به خاطر آن است كه براى اصلاح انسان نخستين گام اين است كه بداند حساب و كتابى در كار است . دادگاهى وجود دارد كه چيزى بر دادرسان آن مخفى نمى ماند. محكمه اى كه نه ظلم و جور در آن راه دارد و نه خطا و اشتباه . نه توصيه و رشوه در آن كارساز است ، و نه امكان دروغ و انكار و بالاخره هيچ راهى براى فرار از چنگال مجازات در آنجا نيست ، تنها راه ترك گناه در اينجاست . ايمان به وجود چنين محكمه و دادگاهى انسان را تكان مى دهد، و ارواح خفته را بيدار مى كند، روح تقوى و تعهد و احساس مسؤ وليت را زنده مى كند، و او را به وظيفه شناسى دعوت مى نمايد. اصولا در هر محيطى فساد رخنه كند عامل آن يكى از دو چيز است : ضعف نيروى مراقبت ، يا ضعف تشكيلات قضايى اگر مراقبين تيزبين اعمال انسانها را زير نظر بگيرند، و دادگاه ها دقيقا به جرائم متخلفان برسند، و هيچ «جرمى » بدون «جريمه » نماند، در چنين محيطى مسلما فساد و گناه و تجاوز و تعدى و طغيان به حداقل خواهد رسيد جايى كه زندگى مادى در پرتو مراقبين و دادگاه هاى آن چنين باشد
تكليف زندگى معنوى و الهى انسان روشن است . ايمان به وجود مبديى كه همه جا با او است لا يعزب عنه مثقال ذرة : «به اندازه سنگينى ذره اى چيزى از علم او مخفى نمى گردد» (سبا - ۳) و ايمان به وجود معادى كه به مصداق فمن يعمل مثقال ذرة خيرا يره و من يعمل مثقال ذرة شرا يره (زلزال - ۷ و ۸) ذره اى كار خوب و بد به دست فراموشى سپرده نمى شود، و در آنجا در برابر او قرار مى گيرد، چنين ايمانى ، چنان تقوايى در انسان ايجاد مى كند كه در تمام زندگى مى تواند راهنماى او در مسير خير باشد.
ََآيه ۶ - ۱۶
آيه و ترجمه
أَ لَمْ نجْعَلِ الاَرْض مِهَداً(۶) وَ الجِْبَالَ أَوْتَاداً(۷) وَ خَلَقْنَكمْ أَزْوَجاً(۸) وَ جَعَلْنَا نَوْمَكمْ سبَاتاً(۹) وَ جَعَلْنَا الَّيْلَ لِبَاساً(۱۰) وَ جَعَلْنَا النهَارَ مَعَاشاً(۱۱) وَ بَنَيْنَا فَوْقَكُمْ سبْعاً شِدَاداً(۱۲) وَ جَعَلْنَا سِرَاجاً وَهَّاجاً(۱۳) وَ أَنزَلْنَا مِنَ الْمُعْصِرَتِ مَاءً ثجَّاجاً(۱۴) لِّنُخْرِجَ بِهِ حَبًّا وَ نَبَاتاً(۱۵) وَ جَنَّتٍ أَلْفَافاً(۱۶)
ترجمه : ۶ - آيا ما زمين را محل آرامش (شما) قرار نداديم ؟ ۷ - و كوهها را ميخهاى زمين ؟ ۸ - و شما را به صورت زوجها آفريديم . ۹ - و خواب شما را مايه آرامشتان قرار داديم . ۱۰ - و شب را پوششى (براى شما). ۱۱ - و روز را وسيله اى براى زندگى و معاش . ۱۲ - و بر فراز شما هفت (آسمان ) محكم بنا كرديم . ۱۳ - و چراغى روشن و حرارت بخش آفريديم . ۱۴ - و از ابرهاى باران زا آبى فراوان نازل كرديم . ۱۵ - تا به وسيله آن دانه و گياه بسيار برويانيم . ۱۶ - و باغهايى پر درخت . تفسير : همه از بهر تو سر گشته و فرمانبردار... اين آيات در حقيقت پاسخى است به سؤ الاتى كه منكران معاد، و اختلاف كنندگان در اين نبا عظيم داشته اند، زيرا در اين آيات گوشه اى از نظام حكيمانه اين عالم هستى و مواهب حساب شده اى كه نقش بسيار مؤ ثرى در زندگى انسانها دارد بيان شده است ، كه از يكسو دليل روشنى بر قدرت خدا بر همه چيز و از جمله تجديد حيات مردگان است ، و از سوى ديگر اشاره به اين است كه اين نظام حكيمانه نمى تواند بيهوده و عبث باشد، در حالى كه اگر با پايان اين زندگى مادى دنيا همه چيز پايان يابد، مسلما طرحى عبث و بيهوده خواهد بود. و به اين ترتيب از دو جهت ، استدلال براى مساءله معاد محسوب مى شود، از طريق «برهان قدرت » و «برهان حكمت ».
در اين آيات يازده گانه به دوازده نعمت مهم ، با تعبيراتى آميخته با لطف و محبت ، و تواءم با استدلال و تحريك عواطف ، اشاره شده است ، چرا كه اگر در كنار استدلالات عقلى ، احساس و نشاط روحى نباشد كارايى آن كم است . نخست از زمين شروع كرده ، مى فرمايد: «آيا زمين را گاهواره و محل آرامش شما قرار نداديم ؟!» (الم نجعل الارض مهادا). «مهاد» به طورى كه «راغب » در «مفردات » مى گويد: به معنى مكان آماده و صاف و مرتب است ، و در اصل از «مهد» به معنى محلى كه براى استراحت كودك آماده مى كنند (اعم از گاهواره و يا بستر) گرفته شده و جمعى از ارباب لغت و مفسران ، آن را به فراش يعنى «بستر» تفسير كرده اند كه هم صاف و نرم است و هم راحت . انتخاب اين تعبير براى زمين ، بسيار پرمعنى است ، چرا كه از يك سو قسمتهاى زيادى از زمين آنچنان نرم و صاف و مرتب است كه انسان به خوبى مى تواند در آن خانه سازى كند، زراعت و باغ احداث نمايد. از سوى ديگر همه نيازمنديهاى او بر سطح زمين يا در اعماق آن به صورت مواد اوليه و معادن گرانبها نهفته است . و از سوى سوم مواد زائد او را به خود جذب مى كند، و اجساد مردگان با دفن در آن به زودى تجزيه و متلاشى مى شوند، و انواع ميكربها بواسطه اثر مرموزى كه دست آفرينش در خاك نهاده است نابود مى گردد. و از سوى چهارم با حركت نرم و سريع خود. به دور آفتاب ، و به دور خود گردش مى كند، شب و روز و فصول چهارگانه را كه نقش عمده اى در حيات انسان دارند مى آفريند. از سوى پنجم قسمت زيادى از آبهايى كه بر سطح آن مى بارد در درون خود ذخيره مى كند و به صورت چشمه ها و قناتها بيرون مى فرستد.
خلاصه در اين بستر آرام همه وسائل آسايش و آرامش فرزندان اين زمين آماده و مهيا است ، و هنگامى اهميت اين نعمت آشكارتر مى گردد كه مختصر تزلزل و دگرگونى در آن رخ دهد. و از آنجا كه ممكن است در برابر نرمى زمينهاى مسطح ، اهميت كوهها و نقش حياتى آنها، فراموش شود، در آيه بعد مى افزايد: «آيا، ما كوهها را ميخهاى زمين قرار نداديم ؟» (و الجبال اوتادا) كوهها علاوه بر اينكه ريشه هاى عظيمى در اعماق زمين دارند، و در آنجا به هم پيوسته اند و همچون زرهى پوسته زمين را در برابر فشار ناشى از مواد مذاب درونى ، و تاءثير جاذبه جزر و مد آفرين ماه از بيرون حفظ مى كنند، ديوارهاى بلندى در برابر طوفانهاى سخت و سنگين محسوب مى شوند، و پناهگاه مطمئنى براى مهد آسايش انسان مى سازند كه اگر نبودند دائما زندگى انسان زير ضربات كوبنده طوفانها دستخوش ناآرامى بود. و از سوى سوم كانونى هستند براى ذخيره آبها و انواع معادن گرانبها. علاوه بر همه اينها در اطراف كره زمين قشر عظيمى از هوا وجود دارد كه بر اثر وجود كوهها كه به صورت دنده هاى يك چرخ ، پنجه در اين قشر عظيم افكنده اند همراه زمين حركت مى كنند، دانشمندان مى گويند اگر سطح زمين صاف بود، قشر هوا به هنگام حركت زمين روى آن ميلغزيد، و طوفانهاى عظيم ايجاد مى شد، و هم ممكن بود اين اصطكاك دائمى سطح زمين را داغ و سوزان و غير قابل سكونت كند. بعد از بيان اين دو نمونه از مواهب و آيات آفاقى به سراغ مواهب درونى
وجودى انسان و آيات انفسى مى رود و مى فرمايد: «ما شما را زوجها آفريديم » (و خلقناكم ازواجا). «ازواج » جمع زوج به معنى جفت ، و جنس «مذكر و مؤ نث » است ، و آفرينش انسان از اين دو جنس علاوه بر اينكه ضامن بقاى نسل او است ، سبب آرامش جسم و جان او محسوب مى شود، چنانكه در آيه ۲۱ سوره روم مى خوانيم : و من آياته ان خلق لكم من انفسكم ازواجا لتسكنوا اليها و جعل بينكم مودة و رحمة : ((از نشانه هاى (عظمت ) خداوند اين است كه همسرانى از جنس خودتان براى شما آفريد، تا در كنار آنها آرامش بيابيد، و در ميان شما محبت و رجعت قرار داد)). و به تعبير ديگر جنس مذكر و مؤ نث هر كدام مكمل وجود ديگرى و بر طرف كننده كمبودهاى طرف مقابل مى باشد. و از آنجا كه «ازواج » در لغت به معنى «اصناف و انواع » نيز آمده ، بعضى اين آيه را اشاره به اصناف مختلف انسانها مى دانند، و تفاوتهايى كه از نظر رنگ و نژاد و روحيات و استعدادهاى مختلف در ميان انسانها است كه آن نيز از نشانه هاى عظمت حق و مايه تكامل جامعه انسانى است . سپس به پديده «خواب » كه از مواهب بزرگ الهى بر انسان است اشاره كرده ، مى افزايد: «ما خواب شما را مايه آرامش و آسايش شما قرار داديم » (و جعلنا نومكم سباتا)
«سبات » از ماده سبت (بر وزن وقت ) در اصل به معنى قطع نمودن است ، و سپس به معنى تعطيل كار به منظور استراحت آمده ، و اينكه «روز شنبه » در لغت عرب «يوم السبت » ناميده شده ، به خاطر آن است كه اين نامگذارى متاءثر از برنامه هاى يهود بوده كه روز شنبه را روز تعطيلى مى دانستند. تعبير به «سبات » اشاره لطيفى به تعطيل قسمتهاى قابل توجهى از فعاليتهاى جسمى و روحى انسان در حال خواب است ، و همين تعطيل موقت سبب استراحت و بازسازى اعضاى فرسوده ، و تقويت روح و جسم ، و تجديد نشاط انسان ، و رفع هرگونه خستگى و ناراحتى ، و بالاخره آمادگى براى تجديد فعاليت مى شود. با اينكه يك سوم زندگى انسان را «خواب » فرا گرفته ، و هميشه انسان با اين مساءله مواجه بوده ، هنوز اسرار خواب به خوبى شناخته نشده است ، و حتى اينكه چه عامل سبب مى شود كه در لحظه معينى بخشى از فعاليتهاى مغزى از كار بيفتد، و سپس پلك چشمها بر هم آمده ، و تمام اعضاى تن در سكون و سكوت فرو رود، هنوز به درستى روشن نيست ! ولى اين مساءله روشن است كه خواب نقش عظيمى در سلامت انسان دارد، و به همين دليل پزشكان روانى تلاش مى كنند كه خواب بيماران خود را به صورت عادى تنظيم كنند، چرا كه بدون آن ، تعادل روانى آن ممكن نيست . افرادى كه به صورت طبيعى نمى خوابند افرادى پژمرده ، عصبانى ، افسرده ، غمگين و ناراحتند، و به عكس كسانى كه از خواب معتدلى بهره مندند به هنگامى كه بيدار مى شوند نشاط و توان فوق العاده اى در خود مى بينند. مطالعه بعد از يك خواب آرام بخش بسيار سريع پيش مى رود، و كارهاى فكرى و جسمى بعد از چنين خوابى هميشه قرين موفقيت است ، و اينها همه بيانگر نقش پر اهميت خواب در زندگى انسان است . كمتر شكنجه اى براى انسان به اندازه «بى خوابى اجبارى و اضطرارى »
دردناك و جانكاه است و تجربه نشان داده تحمل انسان در برابر بى خوابى بسيار كم است ، و بعد از مدت كوتاهى سلامت خود را از دست مى دهد و بيمار مى شود. البته آنچه درباره اهميت خواب گفته شد، منظور از آن يك خواب متعادل و مناسب است و گرنه پر خوابى مانند پرخورى از صفات زشت و موجب بيماريهاى مختلف است . و عجب اينكه مقدار خواب طبيعى براى انسانها يكسان نيست ، و هيچگونه حد معينى براى آن نمى توان در نظر گرفت و لذا هر كس بايد با تجربه نياز خويش را به خواب با توجه به ميزان فعاليتهاى جسمى و روحى خود دريابد. و عجيب تر اينكه به هنگام بروز حوادث سخت كه انسان ناچار است مدتها بيدار بماند مقاومت انسان در برابر بى خوابى موقتا افزايش مى يابد، خواب از سر انسان مى پرد، و گاه به حداقل لازم يعنى يك يا دو ساعت مى رسد، ولى بسيار ديده شده كه اين كمبود به هنگام عادى شدن اوضاع جبران مى گردد، و جسم و روح انسان طلب خود را از خواب باز مى ستاند!. البته به ندرت كسانى يافت مى شوند كه ماه ها پشت سر هم بيدار بمانند، و لحظه اى خواب به چشمانشان نرود، و به عكس افرادى هستند كه حتى در موقع راه رفتن در كوچه و خيابان و حتى موقعى كه با شما سخن مى گويند خواب به آنها دست مى دهد و اگر كسى همراه آنها نباشد خطرناك است ، ولى اين افراد مسلما افراد سالمى نيستند، و خواه ناخواه گرفتار ضايعات جسمى و روحى مى گردند. خلاصه اين تحول و دگرگونى عجيبى كه به نام «خواب » در انسان پيدا مى شود شگفتيهاى زيادى دارد كه آن را شبيه يك «معجزه » مى كند.
گرچه آيه فوق ناظر به خواب به عنوان يك نعمت الهى است ، ولى از آنجا كه خواب شباهتى به «مرگ » و «بيدارى » شباهتى به «رستاخيز» دارد، مى تواند اشاره اى به اين مطلب نيز باشد. سپس در رابطه با مساءله «خواب » سخن از موهبت «شب » به ميان آورده ، مى فرمايد: «ما شب را پوششى قرار داديم » (و جعلنا الليل لباسا). و بلافاصله مى افزايد: «و روز را وسيله اى براى زندگى قرار داديم » (و جعلنا النهار معاشا) به عكس آنچه «ثنويين » (دو گانه پرستان ) بر اثر بى اطلاعى از اسرار آفرينش مى پنداشتند كه نور و روشنايى روز نعمت است ، و ظلمت و تاريكى شب شر و عذاب ، و براى هر كدام خالقى قائل بودند، يكى را از «يزدان » و ديگرى را از اهريمن مى دانستند، با كمى دقت روشن مى شود كه هر يك در جاى خود نعمتى است بزرگ و سرچشمه نعمتهايى ديگر. مطابق آيات فوق پرده شب لباس و پوششى است بر اندام زمين ، و تمام
موجودات زنده اى كه روى آن زيست مى كنند، فعاليتهاى خسته كننده زندگى را به حكم اجبار تعطيل مى كند، و تاريكى را كه مايه سكون و آرامش و استراحت است بر همه چيز مسلط مى سازد، تا اندامهاى فرسوده مرمت گردد و روح خسته تجديد نشاط كند، چرا كه خواب آرام جز در تاريكى ميسر نيست . از اين گذشته با فرو افتادن پرده شب ، نور آفتاب بر چيده مى شود كه اگر به طور مداوم بتابد تمام گياهان و حيوانات را مى سوزاند، و زمين جاى زندگى نخواهد بود! به همين دليل قرآن مجيد كرارا روى اين مساءله تكيه كرده ، در يك جا مى فرمايد: قل اءراءيتم ان جعل الله عليكم النهار سرمدا الى يوم القيامة من اله غير الله ياتيكم بليل تسكنون فيه : «بگو به من خبر دهيد اگر خداوند روز را تا قيامت بر شما جاويدان كند، چه كسى غير از خدا است كه ((شب » براى شما آورد تا در آن آرامش يابيد))؟! (قصص ۷۲) و به دنبال آن مى فرمايد: و من رحمته جعل لكم الليل و النهار لتسكنوا فيه و لتبتغوا من فضله : «از رحمت او است كه براى شما شب و روز قرار داد تا هم در آن آرامش يابيد، و هم براى بهره گيرى از فضل خدا تلاش كنيد» (قصص ۷۳). قابل توجه اينكه در قرآن مجيد به بسيارى از موضوعات مهم يكبار قسم ياد شده ، در حالى كه به «شب » هفت بار سوگند ياد شده است ! و مى دانيم سوگند به امور مهم ياد مى شود، و اين خود نشانه اهميت پرده ظلمت شب است . آنها كه «شب » را با نور مصنوعى روشن مى سازند، و تمام شب را بيدارند و بجاى آن روز را مى خوابند، افرادى رنجور و ناسالم و فاقد نشاط مى باشند. در روستاها كه به عكس شهرها شب را زود مى خوابند، و صبح زود برمى خيزند مردمى سالم تر زندگى مى كنند. شب منافع جنبى نيز دارد چرا كه سحرگاهانش بهترين وقت براى راز
و نياز به درگاه محبوب ، و عبادت و خودسازى و تربيت نفوس است ، همانگونه كه قرآن مجيد در توصيف پرهيزگاران مى گويد: و بالاسحار هم يستغفرون «آنها در سحرگاهان استغفار مى كنند» (ذاريات - ۱۸). روشنايى روز نيز خود نعمتى است بى نظير، جنب و جوش و حركت مى آفريند، انسان را براى كار و تلاش آماده مى سازد، گياهان را در پرتو نور خود مى روياند، و حيوانات در پرتو آن رشد مى كنند، و به حق تعبير بالا كه مى فرمايد: «روز را وسيله معاش و زندگى شما قرار داديم تعبيرى است از هر نظر رسا كه نياز به شرح و توصيف ندارد». آخرين سخن اينكه آمد و شد شب و روز و نظام دقيق تغييرات تدريجى آنها يكى از آيات خلقت و نشانه هاى خدا است ، بعلاوه سرچشمه پيدايش يك تقويم طبيعى براى نظام بندى زمانى زندگى انسانها محسوب مى شود. سپس از زمين به «آسمان » پرداخته ، مى فرمايد: «ما بالاى سر شما هفت آسمان محكم بنا كرديم » (و بنينا فوقكم سبعا شدادا). عدد «هفت » در اينجا ممكن است عدد «تكثير»، و اشاره به كرات متعدد آسمان ، و مجموعه هاى منظومه ها و كهكشانها و عوالم متعدد جهان هستى باشد، كه داراى خلقتى محكم و ساختمانى عظيم و قوى هستند، و يا عدد «تعداد» به اين ترتيب كه آنچه ما از ستارگان مى بينيم همه به حكم «آيه ۶ سوره صافات » انا زينا السماء الدنيا بزينة الكواكب : «ما آسمان پايين را با ستارگان زينت
بخشيديم » متعلق به آسمان اول است و ماوراى آن شش عالم و آسمان ديگر وجود دارد كه از دسترس علم بشر بيرون است . اين احتمال نيز وجود دارد كه منظور طبقات متعدد هواى اطراف زمين باشد كه در عين رقيق بودن ظاهرى ، از چنان استحكامى برخوردار است كه اين كره خاكى را از هجوم مستمر سنگهاى آسمانى حفظ مى كند، و به محض اينكه يكى از آنها جذب كره زمين شود بر اثر تصادم شديد با قشر هوا چنان داغ مى شود كه آتش مى گيرد، و مى سوزد، و خاكستر آن به طور ملايم بر زمين مى نشيند، و اگر اين قشر هوا نبود شهرها و آباديهاى ما شب و روز در معرض پرتاب اين سنگها قرار داشت . بعضى از دانشمندان محاسبه كرده اند كه استقامت قشر هواى اطراف زمين كه بيش از يكصد كيلومتر ضخامت دارد به اندازه يك «سقف پولادين به ضخامت ده متر» است ! و اين است يكى از تفسيرهاى سبع شده اند بعد از اشاره اجمالى به آفرينش آسمانها به سراغ نعمت بزرگ آفتاب عالمتاب مى رود و مى فرمايد: «ما چراغى نورانى و حرارتبخش آفريديم » (و جعلنا سراجا وهاجا). «وهاج » از ماده «وهج » (بر وزن كرج ) به معنى نور و حرارتى است كه از آتش صادر مى شود بنابراين ذكر اين وصف براى اين چراغ پر فروغ آسمانى
اشاره اى به دو نعمت بزرگ است كه خمير مايه همه مواهب مادى اين جهان است «نور» و «حرارت ». نور خورشيد نه تنها صحنه زندگى انسان و تمام منظومه شمسى را روشن مى سازد، بلكه تاءثير عميقى در پرورش موجودات زنده دارد. حرارت آن نيز علاوه بر تاءثيرى كه در حيات انسان و حيوان و گياه به طور مستقيم دارد، منبع اصلى وجود ابرها، و وزش بادها، و نزول بارانها و آبيارى سرزمينهاى خشك است . خورشيد به خاطر اشعه مخصوص «ماوراء بنفش » تاءثير فراوانى در كشتن ميكربها دارد، كه اگر نبود كره زمين به بيمارستان عظيمى تبديل مى شد، و چه بسا در مدت كوتاهى نسل موجودات زنده از ميان مى رفت . خورشيد نورى سالم و مجانى و دائمى و از فاصله اى مناسب ، نه چندان گرم و سوزان ، و نه سرد و بى روح ، در اختيار همه ما مى گذارد. اگر قيمت انرژى حاصل از خورشيد را با قيمت منابع ديگر انرژى محاسبه كنيم عدد بسيار عظيمى را تشكيل مى دهد، و اگر فرضا بخواهيم درخت سيبى را با نور و انرژى مصنوعى پرورش دهيم قيمت هر دانه سيب سرسام آور خواهد بود، آرى اين «سراج وهاج » عالم آفرينش همه اينها را رايگان در اختيار ما مى گذارد.
جرم خورشيد كه حدود «يك ميليون و سيصد هزار» برابر كره زمين است و فاصله آن حدود «يكصد و پنجاه ميليون » كيلومتر مى باشد، و حرارت برونى سطح خورشيد كه بالغ بر شش هزار درجه سانتيگراد، و حرارت درونى آن كه در حدود بيست ميليون درجه ! تخمين زده شده است ، همه آنچنان حساب شده است كه اگر كمى كمتر يا بيشتر مى بود، عرصه زندگى را بر اهل زمين تنگ مى كرد و ادامه حيات را غير ممكن مى ساخت كه شرح آن در حوصله اين بيان مختصر نمى گنجد. و به دنبال نعمت نور و حرارت از ماده حياتى مهم ديگرى كه ارتباط نزديكى با تابش خورشيد دارد سخن به ميان آورده ، مى افزايد: «و ما از ابرهاى باران زا آبى فراوان نازل كرديم » (و انزلنا من المعصرات ماء ثجاجا). «معصرات » جمع معصر از ماده «عصر» به معنى فشار است ، كه اشاره به «ابرهاى باران زا» است ، گويى خودش را مى فشارد تا آب از درونش فرو ريزد توجه داشته باشيد كه «معصرات » اسم فاعل است ). بعضى نيز آن را به معنى ابرهايى كه آماده ريزش باران است تفسير كرده اند
زيرا اسم فاعل گاه به معنى آمادگى براى چيزى مى آيد. بعضى نيز گفته اند «معصرات » صفت ابرها نيست بلكه صفت بادها است كه از هر سو ابرها را تحت فشار براى ريزش باران قرار مى دهد. و «ثجاج » از ماده «ثج » (بر وزن حج ) به معنى فرو ريختن آب به صورت پى در پى و فراوان است ، و با توجه به اينكه «ثجاج » صيغه مبالغه است كثرت و فزونى بيشترى را بيان مى كند، و در مجموع معنى آيه چنين مى شود كه ما از ابرهاى باران زا آبى فراوان و پى در پى فرو فرستاديم . گرچه نزول باران به خودى خود مايه خير و بركت است ، هوا را لطيف مى كند، آلودگيها را مى شويد، كثافات را با خود مى برد، گرماى هوا را فرو مى نشاند، و حتى سرما را تعديل مى كند، از عوامل بيمارى مى كاهد، و به انسان روح و نشاط مى دهد، ولى با اينهمه در آيات بعد به سه فايده مهم آن اشاره كرده ، مى فرمايد: «هدف از نزول باران اين است كه دانه هاى غذايى و گياهان را به وسيله آن از زمين خارج كنيم » (لنخرج به حبا و نباتا). «و باغهايى پر درخت » (و جنات الفافا). «الفاف » به گفته راغب در «مفردات » اشاره به اين است درختان اين باغها به قدرى زياد و انبوه است كه به يكديگر پيچيده شده .
در حقيقت در اين دو آيه به تمام مواد غذايى كه انسان و حيوان از آن استفاده مى كنند، و از زمين رويد، اشاره شده است ، زيرا قسمت مهمى از آنها را دانه هاى غذايى تشكيل مى دهد (حبا) و قسمت ديگرى سبزيجات و ريشه ها است (و نباتا) و بخش ديگرى نيز ميوه ها مى باشد (و جنات ). درست است كه در اين دو آيه تنها همين سه منفعت بزرگ براى نزول باران ذكر شده ، ولى بدون شك منافع باران منحصر به اينها نيست ، اصولا حدود هفتاد درصد بدن انسان را آب تشكيل مى دهد، و سرچشمه پيدايش همه موجودات زنده طبق صريح قرآن آب است : و جعلنا من الماء كل شى ء حى (انبياء - ۳۰) بنابراين آب نقش اصلى و اساسى را در مورد موجودات زنده مخصوصا انسان دارد. نه تنها بدن انسان كه غالب كارخانه ها نيز بدون آب فلج مى شود و نظام صنايع نيز فرو مى ريزد زيبايى چهره طبيعت و نشاط آن با آب است ، و بهترين جاده هاى تجارى و اقتصادى دنيا را راه هاى آبى تشكيل مى دهد. نكته : نكته : پيوند اين آيات با مساءله «معاد» در يازده آيه فوق به مهم ترين مواهب الهى ، و اساسيترين اركان زندگى انسان ، يعنى «نور» و «ظلمت » و «حرارت » و «آب » و «خاك » و «گياهان » اشاره شده است . بيان اين نظام دقيق از يكسو دليل روشنى است بر قدرت خداوند بر همه چيز، بنابراين جايى براى اين سخن باقى نمى ماند كه چگونه ممكن است خداوند بار ديگر مردگان را به زندگى و حيات باز گرداند همانگونه كه در پاسخ
منكران معاد در آيات آخر سوره «يس » نيز با كمال وضوح بيان شده است كه مى فرمايد: «آيا كسى كه آسمانها و زمين را آفريده قادر نيست همانند آن را بيافريند» (يس - ۸۱). از سوى ديگر اين تشكيلات عظيم حتما هدفى دارد، و اين هدف مسلما زندگى چند روزه دنيا نمى تواند باشد، و به همين خوردنها و آشاميدنها و خواب و بيداريها اكتفاء شود، بلكه حكمت خداوند ايجاب مى كند كه هدفى والاتر براى آن باشد يا به تعبير ديگر «نشاءه اولى » تذكرى است براى «نشاءه آخرت » و منزلگاهى است براى سير طولانى بشر، همانگونه كه در آيه ۱۱۵ سوره مؤ منون مى فرمايد: افحسبتم انما خلقناكم عبثا و انكم الينا لا ترجعون «آيا گمان كرديد كه شما را بيهوده آفريديم و به سوى ما باز نمى گرديد؟!» و از سوى سوم مساءله خواب و بيدارى كه خود نمونه اى از مرگ و حيات مجدد است ، و مساءله زنده شدن زمينهاى مرده بر اثر نزول باران كه صحنه معاد را همه سال در برابر چشمان انسانها جلوه گر مى كند، اشاراتى است پر معنى به مساءله رستاخيز و زندگى پس از مرگ ، همانگونه كه در آيه ۹ سوره فاطر بعد از ذكر تجديد حيات زمينهاى مرده با نزول باران مى فرمايد: كذلك النشور: «رستاخيز نيز چنين است ».