تفسیر:نمونه جلد۲۳ بخش۲۱
آيه ۸-۱۰
آيه و ترجمه
أَ لَمْ تَرَ إِلى الَّذِينَ نهُوا عَنِ النَّجْوَى ثمَّ يَعُودُونَ لِمَا نهُوا عَنْهُ وَ يَتَنَجَوْنَ بِالاثْمِ وَ الْعُدْوَنِ وَ مَعْصِيَتِ الرَّسولِ وَ إِذَا جَاءُوك حَيَّوْك بِمَا لَمْ يحَيِّك بِهِ اللَّهُ وَ يَقُولُونَ فى أَنفُسِهِمْ لَوْ لا يُعَذِّبُنَا اللَّهُ بِمَا نَقُولُ حَسبُهُمْ جَهَنَّمُ يَصلَوْنهَا فَبِئْس الْمَصِيرُ(۸) يَأَيهَا الَّذِينَ ءَامَنُوا إِذَا تَنَجَيْتُمْ فَلا تَتَنَجَوْا بِالاثْمِ وَ الْعُدْوَنِ وَ مَعْصِيَتِ الرَّسولِ وَ تَنَجَوْا بِالْبرِّ وَ التَّقْوَى وَ اتَّقُوا اللَّهَ الَّذِى إِلَيْهِ تحْشرُونَ(۹) إِنَّمَا النَّجْوَى مِنَ الشيْطنِ لِيَحْزُنَ الَّذِينَ ءَامَنُوا وَ لَيْس بِضارِّهِمْ شيْئاً إِلا بِإِذْنِ اللَّهِ وَ عَلى اللَّهِ فَلْيَتَوَكلِ الْمُؤْمِنُونَ(۱۰)
ترجمه : ۸ - آيا نديدى كسانى را كه از نجوى نهى شدند سپس به كارى كه از آن نهى شدند باز مى گردند و براى انجام گناه و تعدى و نافرمانى رسول خدا به نجوى مى پردازند، و هنگامى كه نزد تو مى آيند تو را تحيتى مى گويند كه خدا به تو نگفته است ، و در دل مى گويند چرا خداوند ما را به خاطر گفته هايمان عذاب نمى كند؟ جهنم براى آنها كافى است ! وارد آن مى شوند و بد جايگاهى است ! ۹ - اى كسانى كه ايمان آورده ايد هنگامى كه نجوى مى كنيد به گناه و تعدى و معصيت رسول خدا نجوى نكنيد، و به كار نيك و تقوى نجوى كنيد، و از مخالفت خدائى كه بازگشت و جمع شما به سوى او است بپرهيزيد. ۱۰ - نجوى تنها از ناحيه شيطان است ، مى خواهد با آن مؤ منان غمگين شوند، ولى نمى تواند ضررى به آنها برساند جز به فرمان خدا، بنابراين مؤ منان بايد تنها بر خدا توكل كنند. شان نزول : در مورد نخستين آيه مورد بحث دو شاءن نزول نقل شده كه هر كدام مربوط به يك قسمت از آيه است : نخست اينكه : جمعى از يهود و منافقان در ميان خودشان جدا از مؤ منان نجوى مى كردند و سخنان در گوشى مى گفتند و گاه با چشمه اى خود اشاره هاى ناراحت كننده اى به مؤ منان داشتند، مؤ منان هنگامى كه اين منظره را ديدند گفتند: ما فكر مى كنيم خبر ناراحت كننده از بستگان و عزيزان ما كه به جهاد رفته اند به آنها رسيده و از آن سخن مى گويند، و همين باعث غم و اندوه مؤ منان مى شد، هنگامى كه اين كار را تكرار كردند مؤ منان شكايت به رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله ) نمودند، پيامبر (صلى اللّه عليه و آله ) دستور داد كه هيچكس در برابر مسلمانان با ديگرى نجوى نكند، اما آنها گوش ندادند، باز هم تكرار كردند، آيه فوق نازل شد (و آنها را سخت بر اين كار تهديد كرد).
در صحيح «بخارى » و «مسلم » و بسيارى از كتب تفسير نقل شده كه گروهى از يهود خدمت پيامبر (صلى اللّه عليه و آله ) آمدند و بجاى «السلام عليك » گفتند: «السام عليك » يا اباالقاسم (كه مفهومش مرگ بر تو يا ملالت و خستگى بر تو) بود پيامبر (صلى اللّه عليه و آله ) در جواب آنها فرمود: و عليكم ! (همين بر شما باد!) عايشه مى گويد! من متوجه اين مطلب شدم و گفتم : عليكم السام و لعنكم الله و غضب عليكم : «مرگ بر شما، خدا لعنت كند شما را، و غضب كند»! پيامبر به من فرمود: مدارا كن و از خشونت و بدگوئى بپرهيز، گفتم : مگر نمى شنوى مى گويند: «مرگ بر تو» فرمود: مگر تو هم نشنيدى كه من در جواب «عليكم » گفتم ، اينجا بود كه خداوند آيه فوق را نازل كرد كه هنگامى كه اين گروه نزد شما مى آيند تحيتى مى گويند كه خدا چنان تحيتى به شما نگفته است . تفسير: نجوى از شيطان است ؟ بحث در اين آيات همچنان ادامه بحثهاى نجوى است كه در آيات گذشته بود. نخست مى فرمايد: ((آيا نديدى كسانى را كه از نجوى نهى شدند سپس به كارى كه از آن نهى شده اند باز مى گردند، و براى انجام گناه و تعدى و نافرمانى رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله ) به نجوى مى پردازند)) (الم تر الى الذين نهوا عن النجوى ثم يعودون لما نهوا عنه و يتناجون بالاثم و العدوان و معصية الرسول ). از اين تعبير به خوبى استفاده مى شود كه قبلا به آنها هشدار داده شده بود
كه از نجوى بپرهيزند، كارى كه ذاتا توليد بدگمانى در ديگران و نگرانى مى كند، ولى آنها نه تنها به اين دستور گوش فرا ندادند، بلكه محتواى نجواى خود را انجام گناه و امورى برخلاف دستور خدا و پيامبر (صلى اللّه عليه و آله ) انتخاب كردند. تفاوت ميان «اثم » و «عدوان » و «معصية الرسول » از اين نظر است كه «اثم » شامل گناهانى مى شود كه جنبه فردى دارد (مانند شرب خمر) و «عدوان » ناظر به امورى است كه موجب تعدى بر حقوق ديگران است ، و اما «معصية الرسول » مربوط به فرمانهائى است كه شخص پيامبر (صلى اللّه عليه و آله ) به عنوان رئيس حكومت اسلامى در زمينه مصالح جامعه مسلمين صادر مى كند. بنابراين آنها در نجواهاى خود هرگونه عمل خلاف را مطرح مى كردند، اعم از اعمالى كه در رابطه با خودشان بود يا ديگران و يا حكومت اسلامى و شخص پيامبر (صلى اللّه عليه و آله ). تعبير به «يعودون » و «يتناجون » كه به صورت فعل مضارع آمده است نشان مى دهد كه اين كار را پيوسته تكرار مى كردند، و قصدشان ايجاد ناراحتى در قلوب مؤ منان بود. به هر حال آيه فوق به عنوان يك اخبار غيبى پرده از روى اعمال خلاف آنها برداشت ، و خط انحرافى آنان را فاش كرد. در ادامه اين سخن به يكى ديگر از اعمال خلاف منافقان و يهود اشاره كرده ، مى افزايد: «و هنگامى كه نزد تو مى آيند تحيتى مى گويند كه خداوند چنان تحيتى به تو نگفته است » (و اذا جاؤ ك حيوك بما لم يحيك به الله ). «حيوك » از ماده «تحيت » در اصل از حيات گرفته شده ، و به معنى دعا كردن براى سلامت و حيات ديگرى است . منظور از «تحيت الهى » در اين آيه همان جمله السلام عليك (يا «سلام الله عليك » ) مى باشد كه شبيه آن در آيات قرآن در مورد پيامبران
و بهشتيان و غير آنها كرارا آمده است : از جمله در آيه ۱۸۱ سوره صافات مى خوانيم : و سلام على المرسلين «سلام بر تمام رسولان پروردگار». و اما تحيتى كه خداوند نگفته بود و مجاز نبود جمله «السام عليك » (مرگ بر تو، يا ملالت و خستگى بر تو) بوده است ، اين احتمال نيز وجود دارد كه اشاره به تحيت عصر جاهليت باشد كه مى گفتند: «انعم صباحا» (صبحت تواءم با راحتى باد) و «انعم مساءا» «عصرت توام با راحتى باد» بى آنكه در كلام خود توجهى به خدا كنند و از او سلامت و خير براى طرف مقابل بطلبند. اين امر گرچه در جاهليت معمول بود اما تحريم آن ثابت نيست و تفسير آيه فوق به آن بعيد است . سپس مى افزايد: آنها نه فقط مرتكب اين گناهان بزرگ مى شوند، بلكه آنچنان از باده غرور سرمست هستند كه «در دل مى گويند اگر اعمال ما بد است و خدا مى داند پس چرا ما را به خاطر گفته هايمان كيفر نمى دهد»؟! (و يقولون فى انفسهم لو لا يعذبنا الله بما نقول ). به اين ترتيب هم عدم ايمان خود را به نبوت پيامبر (صلى اللّه عليه و آله ) ثابت كردند و هم عدم ايمان به احاطه علمى خداوند. ولى قرآن در يك جمله كوتاه به آنها چنين پاسخ مى گويد: «جهنم براى آنها كافى است و نيازى به مجازات ديگر نيست ، همان جهنمى كه به زودى وارد آن مى شوند و چه بد جايگاهى است » (حسبهم جهنم يصلونها فبئس المصير). البته اين تعبير نفى عذاب دنيوى را درباره آنها نمى كند، ولى اين حقيقت را آشكارا مى گويد كه اگر هيچ كيفرى جز عذاب جهنم نباشد براى آنها كفايت مى كند و كيفر همه اعمال خود را يكجا در دوزخ خواهند ديد. و از آنجا كه مؤ منان نيز گهگاه به خاطر ضرورتها يا تمايلاتى به نجوى
مى پرداختند در آيه بعد روى سخن را به آنها كرده ، و براى اينكه در اين كار آلوده به گناهان منافقان و يهود نشوند مى فرمايد: «اى كسانى كه ايمان آورده ايد هنگامى كه نجوى مى كنيد به گناه و تعدى و معصيت رسول خدا نجوى نكنيد، محتواى نجواى شما بايد پاك و الهى باشد، به كارهاى نيك و تقوى نجوى كنيد» (يا ايها الذين آمنوا اذا تناجيتم فلا تتناجوا بالاثم و العدوان و معصيت الرسول و تناجوا بالبر و التقوى ). و از مخالفت خدا بپرهيزيد، همان خدائى كه بازگشت و جمع همه شما به سوى او است (و اتقوا الله الذى اليه تحشرون ). از اين تعبير به خوبى استفاده مى شود كه اصل نجوى اگر در ميان مؤ منان باشد، سوء ظنى بر نيانگيزد، و توليد نگرانى نكند و محتواى آن توصيه به نيكيها و خوبيها باشد مجاز است . ولى هرگاه از كسانى همچون يهود و منافقان سر زند كه هدفشان آزار مؤ منان پاكدل است نفس اين عمل زشت و حرام است تا چه رسد به اينكه محتواى آن نيز شيطانى باشد. لذا در آيه بعد كه آخرين آيه مورد بحث است مى افزايد: «نجوى تنها از ناحيه شيطان مى باشد» (انما النجوى من الشيطان ). «تا مؤ منان ناراحت و غمگين شوند» (ليحزن الذين آمنوا). «ولى بايد بدانند كه شيطان جز به اذن پروردگار نمى تواند به مؤ منان زيان برساند» (و ليس بضارهم شيئا الا باذن الله ). چرا كه هر مؤ ثرى در عالم هستى است تاثيرش به فرمان خدا است ، حتى سوزاندن آتش و برندگى شمشير كه اگر جليل نهى كند حتى فرمان خليل را نمى برند.
«بنابراين مؤ منان بايد تنها بر خدا توكل كنند، و از هيچ چيز جز او نترسند و بر غير او دل ننهند» (و على الله فليتوكل المؤ منون ). آنها با روح توكل و اعتماد بر خدا به خوبى مى توانند بر تمام اين مشكلات پيروز شوند و نقشه هاى پيروان شيطان را نقش بر آب كنند و توطئه هاى آنها را در هم بكوبند.
نكته ها:
۱ - انواع نجوى و سخنان در گوشى اين عمل از نظر فقه اسلامى احكام مختلفى برحسب اختلاف شرائط دارد، و به اصطلاح به احكام خمسه تقسيم مى شود، يعنى گاه حرام است و اين در صورتى است كه موجب اذيت و آزار و هتك حيثيت مسلمانى گردد (همانگونه كه در آيات فوق به آن اشاره شده بود) و چنين نجوائى نجواى شيطانى است كه هدفش غمگين ساختن مؤ منان است . در مقابل گاه حكم وجوب به خود مى گيرد، و اين در صورتى است كه مساءله سرى لازمى در ميان باشد كه افشاى آن خطرناك ، و عدم ذكر آن نيز موجب تضييع حق و يا خطرى براى اسلام و مسلمين است . و گاه متصف به استحباب مى شود و آن در جائى است كه انسان براى انجام كارهاى نيك و بر و تقوى به سراغ آن رود، و همچنين حكم كراهت و اباحه . ولى اصولا هرگاه هدف مهمترى در كار نباشد نجوى كردن كار پسنديده اى نيست ، و بر خلاف آداب مجلس است زيرا نوعى بى اعتنائى يا بى اعتمادى نسبت به ديگران محسوب مى شود لذا در حديثى از پيغمبر اكرم (صلى اللّه عليه و آله ) مى خوانيم : اذا كنتم ثلاثه فلا يتناج اثنان دون صاحبهما، فان ذلك يحزنه : ((هنگامى كه سه نفر باشيد دو نفر از شما جداى از شخص سوم به نجوى نپردازد چرا كه
اين امر نفر سوم را غمگين مى كند. در حديث ديگرى از ابو سعيد (خدرى ) مى خوانيم كه مى گويد: ما براى اجراى دستورات پيامبر (صلى اللّه عليه و آله ) در شبها كه گاهى مطلب لازمى پيش مى آيد به تناوب در نزديكى اقامتگاه آن حضرت مراقب بوديم ، يك شب عده زيادى گرد هم آمده بودند و آهسته سخن مى گفتيم ، پيامبر (صلى اللّه عليه و آله ) بيرون آمد و فرمود: ما هذه النجوى ؟ ا لم تنهوا عن النجوى ؟: اين سخنان در گوشى چيست ؟ آيا شما از نجوى نهى نشده ايد؟!. از روايات متعددى نيز استفاده مى شود كه شيطان براى غمگين ساختن مؤ منان از هر وسيله اى استفاده مى كند، نه فقط از نجوى بلكه گاه در عالم خواب صحنه هائى در برابر چشم او مجسم مى كند كه موجب اندوه او شود و دستور داده شده است كه مؤ منان در اينگونه موارد با پناه بردن به ذات پاك خدا و توكل بر او اينگونه القائات شيطانى را از خود دور كنند. ۲ - تحيت الهى كدام است ؟ معمولا هنگام ورود در مجالس مردم به يكديگر سخنانى كه حاكى از احترام و محبت است مى گويند و آنرا تحيت مى نامند، از آيات فوق استفاده مى شود كه تحيت نيز بايد جنبه الهى داشته باشد، همانگونه كه همه آداب و رسوم معاشرت بايد چنين باشد، در تحيت علاوه براحترام و اكرام طرف مقابل بايد
يادى از خدا نيز ديده شود، همانگونه كه در سلام سلامتى طرف را از خداوند تقاضا مى كنيم . در تفسير «على بن ابراهيم » ذيل آيات مورد بحث آمده است كه جمعى از ياران پيامبر (صلى اللّه عليه و آله ) هنگامى كه نزد او مى آمدند «انعم صباحا، و انعم مساءا» (صبحت تواءم با راحتى باد، يا عصرت توام با راحتى باد) مى گفتند، و اين تحيت عصر جاهليت بود، قرآن از اين كار نهى كرد و رسول خدا به آنها فرمود: خداوند به ما تحيتى بهتر از آن دستور داده كه آن تحيت اهل بهشت است «السلام عليكم » كه به معنى سلام الله عليكم مى باشد. امتياز سلام اسلامى در اين است كه از يكسو تواءم با ذكر خدا است ، و از سوى ديگر در آن سلامت همه چيز اعم از دين و ايمان و جسم و جان مطرح است ، نه تنها راحتى و رفاه و آسايش . درباره حكم تحيت و سلام و آداب آن ذيل آيه ۸۶ سوره نساء بحث مشروحى داشته ايم (به جلد ۴ تفسير نمونه صفحه ۴۱ به بعد مراجعه شود).
آيه ۱۱
آيه و ترجمه
يَأَيهَا الَّذِينَ ءَامَنُوا إِذَا قِيلَ لَكُمْ تَفَسحُوا فى الْمَجَلِسِ فَافْسحُوا يَفْسح اللَّهُ لَكُمْ وَ إِذَا قِيلَ انشزُوا فَانشزُوا يَرْفَع اللَّهُ الَّذِينَ ءَامَنُوا مِنكُمْ وَ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجَتٍ وَ اللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِيرٌ(۱۱) ترجمه : ۱۱ - اى كسانى كه ايمان آورده ايد هنگامى كه به شما گفته شود مجلس را وسعت بخشيد (و به تازه واردها جا دهيد) وسعت بخشيد، خداوند (بهشت را) براى شما وسعت مى بخشد، و هنگامى كه گفته شود برخيزيد برخيزيد، اگر چنين كنيد خداوند آنها را كه ايمان آورده اند و كسانى را كه از علم بهره دارند درجات عظيمى مى بخشد.
شان نزول :
«طبرسى » در «مجمع البيان » و «آلوسى » در «روح المعانى » و جمعى ديگر از مفسران نقل كرده اند كه پيامبر (صلى اللّه عليه و آله ) در يكى از روزهاى جمعه در «صفه » (سكوى بزرگى كه در كنار مسجد پيامبر (صلى اللّه عليه و آله ) قرار داشت ) نشسته بود و گروهى نزد حضرت حاضر بودند، و جا تنگ بود، پيامبر (صلى اللّه عليه و آله ) عادتش اين بود كه مجاهدان بدر را اعم از مهاجر و انصار احترام فراوان مى كرد، در اين هنگام گروهى از بدريون وارد شدند، در حالى كه ديگران قبل از آنها اطراف پيامبر (صلى اللّه عليه و آله ) را پر كرده بودند، هنگامى كه مقابل پيامبر (صلى اللّه عليه و آله ) رسيدند
سلام كردند، پيامبر (صلى اللّه عليه و آله ) پاسخ فرمود سپس به حاضران سلام كردند آنها نيز پاسخ گفتند، آنها روى پاى خود ايستاده بودند، و منتظر بودند حاضران به آنها جا دهند ولى هيچكس تكان نخورد! اين امر بر پيامبر (صلى اللّه عليه و آله ) سخت آمد، رو به بعضى از كسانى كه اطراف او نشسته بودند كرد و فرمود: فلان و فلانى برخيزيد، چند نفر را از جا بلند كرد تا واردين بنشينند (و اين در حقيقت نوعى ادب آموزى و درس احترام گذاردن به پيشكسوتان در ايمان و جهاد بود). ولى اين مطلب بر آن چند نفر كه از جا برخاستند ناگوار آمدبه طورى كه آثارش در چهره آنها نمايان گشت ، منافقان (كه از هر فرصتى استفاده مى كردند) گفتند پيامبر (صلى اللّه عليه و آله ) رسم عدالت را رعايت نكرد، كسانى را كه عاشقانه نزديك او نشسته بودند به خاطر افرادى كه بعدا وارد مجلس شدند از جا بلند كرد، در اينجا آيه فوق نازل شد (و قسمتى از آداب نشستن در مجالس را براى آنها شرح داد). تفسير : احترام به پيشكسوتان در مجالس در تعقيب دستورى كه در آيات گذشته در مورد ترك نجوى در مجالس ، و محدود ساختن آن به موارد معين آمده ، در اين آيه يكى ديگر از آداب مجلس را بازگو كرده ، مى فرمايد: «اى كسانى كه ايمان آورده ايد هرگاه به شما گفته شود به مجلس وسعت بخشيد و به تازه واردها جا دهيد اطاعت كنيد» (يا ايها
الذين آمنوا اذا قيل لكم تفسحوا فى المجالس فافسحوا). كه اگر چنين كنيد خداوند جاى شما را در بهشت وسعت مى بخشد، و در اين جهان به قلب و جان و رزق و روزى شما نيز وسعت مى دهد (يفسح الله لكم ). «تفسحوا» از ماده «فسح » (بر وزن قفل ) به معنى مكان وسيع است ، بنابراين «تفسح » به معنى توسعه دادن مى باشد و اين يكى از آداب مجلس است كه وقتى تازه واردى داخل مى شود حاضران جمع و جورتر بنشينند، و براى او جا باز كنند، مبادا سرگردان ، و احيانا خسته و شرمنده شود، اين موضوع يكى از وسائل تحكيم پيوندهاى محبت و دوستى است ، بر عكس نجوى كه در آيات قبل به آن اشاره شده بود كه از عوامل نفرت و بدبينى و دشمنى است . قابل توجه است كه قرآن مجيد اين كتاب بزرگى آسمانى كه به منزله قانون اساسى مسلمين است حتى بسيارى از جزئيات مسائل اخلاقى و زندگى دستجمعى مسلمانان را ناگفته نگذارده و در لابلاى دستورات مهم و بنيادى به اين جزئيات نيز اشاره مى كند، تا مسلمانان تصور نكنند تنها پايبند بودن به اصول كلى براى آنها كافى است . جمله «يفسح الله لكم » (خداوند به شما وسعت مى بخشد) را جمعى از مفسران به توسعه مجالس بهشتى تفسير كرده اند، و اين پاداشى است كه خداوند براى افرادى كه در اين جهان اين آداب را رعايت كنند مى دهد، ولى از آنجا كه آيه مطلق است و قيد و شرطى در آن نيست ، مفهوم گسترده اى دارد، و هر گونه
وسعت بخشيدن الهى را، چه در بهشت ، و چه در دنيا، و در روح و فكر، در عمر و زندگى ، و در مال و روزى را شامل مى شود، و از فضل خدا تعجب نيست كه در برابر يك چنين كار كوچكى چنان پاداش عظيمى قرار دهد كه پاداش به قدر كرم او است نه به قدر اعمال ما. و از آنجا كه گاهى مجلس آنچنان مملو است كه بدون برخاستن بعضى جا براى ديگران پيدا نمى شود، و يا اگر جائى پيدا مى شود مناسب حال آنها نيست در ادامه آيه مى افزايد: هنگامى كه به شما گفته شود برخيزيد برخيزيد (و اذا قيل انشزوا فانشزوا). نه تعلل جوئيد و نه به هنگامى كه برمى خيزيد ناراحت شويد، چرا كه گاه تازه واردها از شما براى نشستن سزاوارترند به خاطر خستگى مفرط، يا كهولت سن ، و يا احترام خاصى كه دارند، و يا جهات ديگر، اينجاست كه بايد حاضران ايثار كنند و اين ادب اسلامى را رعايت نمايند، همانگونه كه در شاءن نزول خوانديم پيامبر (صلى اللّه عليه و آله ) به جمعى از كسانى كه نزديك او نشسته بودند دستور داد جاى خود را به جمعى از تازه واردان كه از مجاهدان بدر بودند، و از نظر علم و فضيلت بر ديگران برترى داشتند بدهند. بعضى از مفسران با توجه به اينكه «انشزوا» (برخيزيد) در اينجا نيز مطلق است آنرا به معنى گسترده ترى تفسير كرده اند كه هم شامل برخاستن از مجلس مى شود، و هم قيام براى جهاد و نماز و كارهاى خير ديگر، ولى با توجه به جمله قبل كه قيد «فى المجالس » دارد ظاهر اين است كه اين جمله نيز مقيد
به همان قيد است كه از تكرار آن به سبب وجود قرينه پرهيز شده است . سپس به بيان پاداش انجام اين دستور الهى پرداخته مى افزايد: «اگر چنين كنيد خداوند كسانى را از شما كه ايمان آورده اند و بهره از علم دارند درجات عظيمى مى بخشد» (يرفع الله الذين آمنوا منكم و الذين اوتوا العلم درجات ). اشاره به اينكه اطاعت اين دستورات دليل بر ايمان و علم و آگاهى است ، و نيز اشاره به اينكه اگر پيغمبر اكرم (صلى اللّه عليه و آله ) به بعضى دستور داد از جا برخيزند و به تازه واردان جا دهند براى يك هدف مقدس الهى و احترام به پيشگامان در ايمان و علم بوده است . تعبير به «درجات » (به صورت نكره و با صيغه جمع ) اشاره به درجات عظيم و والائى است كه خداوند به اينگونه افرادى كه علم و ايمان را تواما دارا هستند مى دهد، در حقيقت كسانى كه به تازه واردان در كنار خود جا دهند درجه اى دارند و آنها كه ايثار كنند و جاى خود را به آنها بسپارند و از علم و معرفت بهره داشته باشند درجات بيشتر دارند. و از آنجا كه گروهى اين آداب را با طيب خاطر و از صميم دل انجام مى دهند، و گروه ديگرى با كراهت و ناخشنودى ، و يا براى ريا و تظاهر، در پايان آيه مى افزايد: «خداوند به آنچه انجام مى دهيد آگاه است » (و الله بما تعملون خبير).
نكته ها :
۱ - مقام علماء و دانشمندان گرچه آيه در مورد خاصى نازل شده ، ولى با اين حال مفهوم عامى دارد و نشان مى دهد آنچه مقام آدمى را نزد خدا بالا مى برد، دو چيز است : ۱ - ايمان
۲ - علم . مى دانيم مقام «شهيد» در اسلام والاترين مقام است ، در عين حال در حديثى از پيامبر اكرم (صلى اللّه عليه و آله ) مى خوانيم : فضل العالم على الشهيد درجة ، و فضل الشهيد على العابد درجه ... و فضل العالم على سائر الناس كفضلى على ادناهم !: «عالم يك درجه از شهيد بالاتر است ، و شهيد يكدرجه از عابد ... و برترى عالم بر ساير مردم مانند برترى من بر كوچكترين آنها است ». در حديث ديگرى از امير مؤ منان على (عليه السلام ) مى خوانيم : من جائته منيته و هو يطلب العلم فبينه و بين الانبياء درجة !: «كسى كه مرگ او فرارسد در حالى كه در طلب علم است ، ميان او و پيامبران يك درجه فاصله است »!. مى دانيم در شبهاى ماهتابى مخصوصا شب چهاردهم ماه كه «بدر كامل » است ، ستارگان در نور ماه محو مى شوند، و جالب اينكه در مقايسه عالم و عابد در حديث ديگرى از پيامبر (صلى اللّه عليه و آله ) آمده فضل العالم على العابد كفضل القمر ليلة البدر على سائر الكواكب :«برترى عالم بر عابد همچون برترى ماه در شب بدر، بر ساير ستارگان است ». جالب اينكه عابد عبادتى را انجام مى دهد كه هدف آفرينش انسان است ولى از آنجا كه روح عبادت معرفت است عالم بر او برترى فوق العاده دارد. آنچه درباره برترى عالم بر عابد در روايات فوق آمده ، منظور از آن فاصله عظيم ميان اين دو است ، و لذا در حديث ديگرى تفاوت ميان اين دو بجاى يك درجه ، يكصد درجه ذكر شده كه فاصله هر درجه با درجه ديگر، مقدار حركت سريع اسب در هفتاد سال است !.
اين نيز واضح است كه مقام شفاعت در قيامت از آن هر كس نيست ، بلكه مقام مقربان درگاه خدا است ، اما در حديثى از پيامبر (صلى اللّه عليه و آله ) مى خوانيم : يشفع يوم القيامة ثلاثة الانبياء ثم العلماء ثم الشهداء: «سه گروه در قيامت شفاعت مى كنند، پيامبران ، علما و شهيدان »!. در حقيقت موفقيت در طريق تكامل و جلب خشنودى خدا و قرب او مرهون دو عامل است : ايمان و علم يا آگاهى و تقوى كه هيچكدام بدون ديگرى براى هدايت و پيروزى كافى نيست . ۲ - آداب مجلس در قرآن مجيد كرارا در كنار مسائل مهم اشاراتى به آداب اسلامى مجالس شده است از جمله آداب تحيت ، و ورود در مجلس ، آداب دعوت به طعام ، آداب سخن گفتن با پيامبر (صلى اللّه عليه و آله ) و آداب جا دادن به تازه واردان مخصوصا افراد با فضيلت و پيشگام در ايمان و علم است . و اين به خوبى نشان مى دهد كه قرآن براى هر موضوعى در جاى خود اهميت و ارزش قائل است ، و هرگز اجازه نمى دهد آداب انسانى معاشرت به خاطر بى اعتنائى افراد زير پا گذارده شود. در كتب احاديث صدها روايت درباره آداب معاشرت با ديگران از پيامبر (صلى اللّه عليه و آله ) و ائمه معصومين (عليهم السلام ) نقل شده است ، و مرحوم «شيخ حر عاملى » آنها را در كتاب «وسائل » جلد هشتم در ۱۶۶ باب گردآورى كرده است ، ريزه كاريهائى
كه در اين روايات است نشان مى دهد اسلام تا چه حد در اين باره باريك بين و حتى سختگير است . در اين روايات حتى طرز نشستن ، سخن گفتن ، تبسم كردن ، مزاح نمودن اطعام كردن ، طرز نامه نوشتن ، و حتى طرز نگاه كردن به دوستان نيز مورد توجه قرار گرفته ، و دستورهائى در زمينه هر يك داده شده است كه نقل آنها ما را از بحث تفسيرى خارج مى كند، تنها به يك حديث از امير مؤ منان على (عليه السلام ) در اينجا قناعت مى كنيم : ليجتمع فى قلبك الافتقار الى الناس و الاستغناء عنهم ، يكون افتقارك اليهم فى لين كلامك ، و حسن سيرتك ، و يكون استغنائك عنهم فى نزاهة عرضك و بقاء عزك : «بايد در قلب تو نياز به مردم و بى نيازى از آنها جمع باشد نيازت در نرمى سخن ، و حسن سلوك تجلى كند، و بينيازيت در حفظ آبرو و عزت نفس ».
آيه ۱۲-۱۳
آيه و ترجمه
يَأَيهَا الَّذِينَ ءَامَنُوا إِذَا نَجَيْتُمُ الرَّسولَ فَقَدِّمُوا بَينَ يَدَى نجْوَاشْ صدَقَةً ذَلِك خَيرٌ لَّكمْ وَ أَطهَرُ فَإِن لَّمْ تجِدُوا فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَّحِيمٌ(۱۲) ءَ أَشفَقْتُمْ أَن تُقَدِّمُوا بَينَ يَدَى نجْوَاشْ صدَقَتٍ فَإِذْ لَمْ تَفْعَلُوا وَ تَاب اللَّهُ عَلَيْكُمْ فَأَقِيمُوا الصلَوةَ وَ ءَاتُوا الزَّكَوةَ وَ أَطِيعُوا اللَّهَ وَ رَسولَهُ وَ اللَّهُ خَبِيرُ بِمَا تَعْمَلُونَ(۱۳) ترجمه : ۱۲ - اى كسانى كه ايمان آورده ايد هنگامى كه مى خواهيد با رسول خدا نجوى كنيد قبل از آن صدقه اى (در راه خدا) بدهيد، اين براى شما بهتر و پاكيزهتر است ، و اگر توانائى نداشته باشيد خداوند غفور و رحيم است . ۱۳ - آيا ترسيديد فقير شويد كه از دادن صدقات قبل از نجوى خوددارى كرديد؟ اكنون كه اين كار را نكرديد و خداوند توبه شما را پذيرفت نماز را بر پا داريد و زكات را ادا كنيد و خدا و پيامبرش را اطاعت نمائيد و (بدانيد) خداوند از آنچه انجام مى دهيد باخبر است .
شان نزول : مرحوم «طبرسى » در «مجمع البيان » و جمعى ديگر از مفسران معروف در شاءن نزول اين آيات چنين نقل كرده اند: جمعى از اغنياء خدمت پيامبر (صلى اللّه عليه و آله ) مى آمدند و با او نجوى مى كردند (اين كار علاوه بر اين كه وقت گرانبهاى پيغمبر (صلى اللّه عليه و آله ) را مى گرفت مايه نگرانى مستضعفين و موجب امتيازى براى اغنياء بود) در اينجا خداوند نخستين آيات فوق را نازل كرد و به آنها دستور داد كه قبل از نجوى كردن با پيامبر (صلى اللّه عليه و آله ) صدقهاى به مستمندان بپردازند، اغنياء وقتى چنين ديدند از نجوى خوددارى كردند، آيه دوم نازل شد (و آنها را ملامت كرد و حكم آيه اول را نسخ نمود) و اجازه نجوى به همگان داد (ولى نجوى در مورد كار خير و اطاعت پروردگار). بعضى از مفسران نيز تصريح كرده اند كه هدف گروهى از نجوى كنندگان اين بود كه از اين راه برترى بر ديگران كسب كنند پيامبر (صلى اللّه عليه و آله ) هم روى بزرگوارى خاص خود در عين اين كه ناراحت بود از آنها ممانعت نمى كرد تا اين كه قرآن آنها را از اين كار نهى نمود. تفسير : يك آزمون جالب در بخشى از آيات گذشته سخن از مساءله نجوى بود آيات مورد بحث ادامه و تكميلى است براى همان مطلب .
نخست مى فرمايد: «اى كسانى كه ايمان آورده ايد هنگامى كه مى خواهيد با رسول خدا نجوى كنيد پيش از آن صدقه اى در راه خدا بدهيد» (يا ايها الذين آمنوا اذا ناجيتم الرسول فقدموا بين يدى نجواكم صدقة ). چنانكه در شاءن نزول گفتيم اين دستور به خاطر آن بود كه گروهى از مردم مخصوصا از اغنيا مرتبا مزاحم پيامبر (صلى اللّه عليه و آله ) مى شدند و با او نجوى مى كردند، كارى كه مايه اندوه ديگران ، و يا كسب امتياز بى دليلى براى اينان بود، بعلاوه موجب تضييع اوقات گرانبهاى پيامبر (صلى اللّه عليه و آله ) مى شد، حكم فوق نازل گشت و آزمونى بود براى آنها و نيز كمكى به مستمندان و وسيله مؤ ثرى براى كم شدن اين مزاحمتها. سپس مى افزايد: اين براى شما بهتر و پاكيزه تر است (ذلك خير لكم و اطهر). اما «خير» بودن اين صدقه هم براى متمكنان بود ، زيرا موجب ثوابى مى شد، و هم براى نيازمندان ، چرا كه وسيله كمكى به آنها محسوب مى گشت . و اما «اطهر» بودنش از اين نظر بود كه قلوب اغنيا را از حب مال مى شست ، و قلوب نيازمندان را از كينه و ناراحتى ، زيرا هنگامى كه نجوى از صورت مجانى در مى آيد و نياز به دادن صدقه اى داشت طبعا كمتر مى شد همان گونه اى كه شد و اين يكنوع پاكيزه گى براى محيط فكرى و اجتماعى مسلمانان بود. ولى از آنجا كه اگر وجوب صدقه قبل از نجوى عموميت مى داشت فقرا از طرح مسائل مهم يا نيازهاى خود در برابر پيامبر (صلى اللّه عليه و آله ) به صورت نجوى محروم مى شدند، در ذيل آيه حكم صدقه را از اين گروه برداشته مى فرمايد: «اگر توانائى نداشته باشيد خداوند غفور و رحيم است » (فان لم تجدوا فان الله غفور رحيم ). و به اين ترتيب آنها كه تمكن مالى داشتند دادن صدقه قبل از نجوى براى
آنان واجب بود، و آنها كه نداشتند بدون آن مى توانستند با پيامبر (صلى اللّه عليه و آله ) نجوى كنند. جالب اينكه دستور فوق تاثير عجيبى گذاشت و آزمون جالبى شد و همگى جز يك نفر از دادن صدقه و نجوى خوددارى كردند، و او امير مؤ منان على (عليه السلام ) بود اينجا بود كه آنچه لازم بود روشن شود شد و آنچه بايد مسلمانان از اين دستور بفهمند و درس گيرند گرفتند، لذا آيه بعد نازل گرديد و اين حكم را نسخ كرد و فرمود: «آيا ترسيديد فقير شويد كه از دادن صدقه قبل از نجوى خوددارى كرديد»؟! (ااشفقتم ان تقدموا بين يدى نجواكم صدقات ). معلوم مى شود حب مال در دل شما از علاقه به نجواى پيامبر (صلى اللّه عليه و آله ) بيشتر است ، و نيز معلوم مى شود در اين نجواها غالبا مسائل حياتى مطرح نمى شد، و گرنه چه مانعى داشت كه اين گروه قبل از نجوى صدقهاى مى دادند و نجوى مى كردند، به خصوص اينكه مقدار خاصى براى صدقه نيز تعيين نشده بود و مى توانستند با مبلغ كمى اين مشكل را حل كنند. سپس مى افزايد: «اكنون كه اين كار را نكرديد ، و خود به تقصير خويشتن پى برديد و خداوند شما را بخشيد، و توبه شما را پذيرفت ، نماز را بر پا داريد و زكات را ادا كنيد، و خدا و پيامبرش را اطاعت نمائيد، و بدانيد خداوند از آنچه انجام مى دهيد با خبر است » (فاذ لم تفعلوا و تاب الله عليكم فاقيموا الصلاة و آتوا الزكاة و اطيعوا الله و رسوله و الله خبير بما تعملون ). تعبير به «توبه » نشان مى دهد كه آنها در نجواهاى قبلى مرتكب گناهى شده بودند، خواه به خاطر تظاهر و ريا، و يا آزار پيامبر (صلى اللّه عليه و آله ) و يا ايذاء مؤ منان فقير. گرچه در اين آيه سخنى صريحا درباره جواز نجوى بعد از اين ماجرا
نيامده ، ولى تعبير آيه نشان مى دهد كه حكم سابق برداشته شد. اما دعوت به اقامه نماز و اداء زكات و اطاعت خدا و پيامبر (صلى اللّه عليه و آله ) به خاطر اهميت آن است و نيز اشارهاى است به اينكه اگر بعد از اين نجوا مى كنيد بايد در مسير اهداف بزرگ اسلامى و در طريق اطاعت از خدا و رسول (صلى اللّه عليه و آله ) باشد.
نكته ها :
تنها عمل كننده به آيه صدقه و نجوى
غالب مفسران شيعه و اهل سنت نوشته اند تنها كسى كه به اين آيه عمل كرد امير مؤ منان على (عليه السلام ) بود چنانكه طبرسى در روايتى از خود حضرت نقل مى كند كه فرمود: آية من كتاب الله لم يعمل بها احد قبلى ، و لا يعمل بها احد بعدى كان لى دينار فصرفته بعشرة دراهم فكنت اذا جئت الى النبى (صلى اللّه عليه و آله ) تصدقت بدرهم : ((آيه اى در قرآن است كه احدى قبل از من و بعد از من به آن عمل نكرده و نخواهد كرد، من يك دينار داشتم آنرا به ده درهم تبديل كردم و هر زمان مى خواستم با رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله ) نجوا كنم درهمى را صدقه مى دادم )). همين مضمون را «شوكانى » از «عبد الرزاق » و «ابن المنذر» و «ابن ابى حاتم » و «ابن مردويه » نقل كرده است . «فخر رازى » نيز اين حديث را كه تنها كسى كه به آيه فوق عمل كرد
على (عليه السلام ) بود از جمعى از محدثان از ابن عباس نقل كرده است . در «در المنثور» نيز روايات متعددى در ذيل آيات فوق در همين معنى آمده است . در تفسير «روح البيان » از «عبدالله فرزند عمر بن خطاب » نقل مى كند كه مى گفت : كان لعلى (عليه السلام ) ثلاث ، لو كانت لى واحدة منهن كانت احب الى من حمر النعم : تزويجه فاطمه (عليه السلام )، و اعطائه الراية يوم خيبر، و آية النجوى !: على (عليه السلام ) سه فضيلت داشت كه اگر يكى از آنها براى من حاصل مى شد بهتر بود از شتران سرخ موى (اين تعبير در ميان عرب براى اشاره به گرانبهاترين اموال به كار برده مى شد، و آن را به صورت ضرب المثل به هنگام بيان بسيار نفيس بودن چيزى ذكر مى كردند) نخست تزويج پيامبر (صلى اللّه عليه و آله ) فاطمه (سلام الله عليها) را به او بود، و ديگر دادن پرچم به دستش در روز خيبر، و ديگر آيه نجوى . ثبوت اين فضيلت بزرگ براى على (عليه السلام ) در غالب كتب تفسير و حديث آمده و چنان مشهور و معروف است كه نيازى به شرح بيشتر نيست .
فلسفه تشريع و نسخ حكم صدقه قبل از نجوى
چرا وجوب صدقه قبل از نجوى كردن با پيامبر (صلى اللّه عليه و آله ) تشريع شد و بعد از مدت كوتاهى نسخ گرديد؟
پاسخ اين سؤ ال را به خوبى مى توان از قرائن موجود در آيه فوق و شاءن نزول آن به دست آورد، هدف آزمايشى بود، براى افراد پر ادعائى كه از اين طريق اظهار علاقه خاصى به پيامبر (صلى اللّه عليه و آله ) مى كردند، معلوم شد اين اظهار علاقه ها تنها در صورتى است كه نجوى مجانى باشد، اما هنگامى كه نياز به بذل مقدارى مال داشت خاموش شدند. از اين گذشته ، اين حكم براى هميشه در مسلمانان اثر گذارد، و نشان داد تا ضرورتى نباشد نبايد وقت گرانبهاى پيامبر (صلى اللّه عليه و آله ) و ديگر رهبران بزرگ اسلامى را با نجوى گرفت ، و وسيله ناخشنودى مردم را فراهم ساخت ، و در حقيقت كنترلى بود براى نجواها در آينده . بنابراين حكم مزبور از آغاز جنبه موقتى داشته ، و پس از آنكه هدف آن تامين گرديد نسخ شد، زيرا ادامه آن نيز مشكلى ايجاد مى كرد، چرا كه گاه مسائل ضرورى پيش مى آمد كه لازم بود به طور خصوصى با پيامبر (صلى اللّه عليه و آله ) در ميان گذارده شود، چنانچه حكم صدقه باقى مى ماند اى بسا اين ضرورتها از دست ميرفت ، و افراد يا جامعه اسلامى زيان مى ديدند. به طور كلى در موارد نسخ ، حكم هميشه از اول جنبه محدود و موقت داشته ، هر چند مردم از اين معنى احيانا آگاه نبوده و آنرا هميشگى تصور مى كردند.
آيا اين فضيلت بود؟
بدون شك على (عليه السلام ) در زمره ثروتمندان اصحاب پيامبر (صلى اللّه عليه و آله ) نبود، زندگى ساده و زاهدانه اى داشت ، با اين حال براى احترام به اين حكم الهى در همان مدت كوتاه چند بار صدقه داد و مسائل ضرورى را از طريق نجوى با پيامبر (صلى اللّه عليه و آله ) در ميان نهاد، و چنانكه گفتيم اين مساءله در ميان مفسران و ارباب حديث مسلم
است . ولى بعضى با قبول اين موضوع ، اصرار دارند فضيلت بودن آنرا انكار كنند. از جمله اينكه مى گويند اگر بزرگان صحابه اقدام به اين كار نكردند نيازى به آن نديدند، و يا وقت كافى نداشتند، يا فكر مى كردند مبادا باعث ناراحتى فقرا و وحشت اغنيا گردد! بنابراين فضيلتى براى على (عليه السلام ) محسوب يا موجب سلب فضيلتى از ديگران نمى گردد!. ولى گويا آنها در متن آيه دوم دقت نكرده اند كه خداوند به عنوان سرزنش مى فرمايد: اءاءشفقتم ان تقدموا بين يدى نجواكم صدقات «آيا از فقر ترسيديد و بخل كرديد كه قبل از نجوى صدقه اى نداديد» و حتى در ذيل آيه تعبير به توبه مى كند كه ظاهرا ناظر به همين معنى است ، از اين تعبير روشن مى شود كه اقدام بر صدقه و نجوى با پيامبر (صلى اللّه عليه و آله ) كار مطلوبى بوده است و گرنه سرزنش و توبه نداشت . بدون شك جمعى از اصحاب سرشناس پيامبر (صلى اللّه عليه و آله ) قبل از اين ماجرا با پيامبر (صلى اللّه عليه و آله ) نجوى داشتند (چون افراد عادى و دور افتاده كمتر اقدام به چنين كارى ميكردند) ولى همين صحابه معروف بعد از دستور صدقه از اين كار خوددارى نمودند، تنها كسى كه به اين دستور احترام گذارد و جامه عمل به آن پوشانيد على (عليه السلام ) بود چه مى شود كه ما ظاهر آيات و رواياتى كه در اين زمينه است و در كتب مختلف اسلامى نقل شده بپذيريم و با احتمالات ضعيف و بى اساس يك واقعيت را ناديده نگيريم ، و با عبد الله بن عمر كه اين فضيلت را همرديف با تزويج فاطمه (عليه السلام ) و پرچمدارى روز فتح خيبر و برتر از «حمر النعم » قرار داده همصدا شويم ؟!
مدت حكم و مقدار صدقه
در اينكه حكم بالا يعنى وجوب صدقه قبل از نجوى با رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله ) چقدر به طول انجاميد و نسخ شد؟ نقلهاى مختلفى است : بعضى آنرا يكساعت ، و بعضى يكشب ، و بعضى ده روز ذكر كرده اند، و ظاهر همان قول سوم است چرا كه يكساعت و يكشب براى يك چنين امتحانى هرگز كافى نبود، چرا كه مى توانستند متعذر شوند كه در اين مدت كوتاه موجبى براى نجوى پيش نيامد، ولى مدت ده روز مى تواند حقايق را روشن سازد، و زمينه اى براى ملامت و سرزنش متخلفان فراهم كند. و اما در مورد مقدار صدقه نه در آيه مقدارى براى آن ذكر شده و نه در روايات اسلامى ، هر چند از عمل على (عليه السلام ) بر مى آيد كه حتى يكدرهم نيز كافى بوده است .