تفسیر:نمونه جلد۲۱ بخش۶

از الکتاب
نسخهٔ تاریخ ‏۲۹ آبان ۱۳۹۲، ساعت ۰۹:۲۶ توسط 127.0.0.1 (بحث) (Edited by QRobot)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)


تفسير نمونه جلد ۲۱ صفحه ۱۰۲

آيه ۶۳ - ۶۵

آيه و ترجمه

وَ لَمَّا جَاءَ عِيسى بِالْبَيِّنَتِ قَالَ قَدْ جِئْتُكم بِالْحِكْمَةِ وَ لاُبَينَ لَكُم بَعْض الَّذِى تخْتَلِفُونَ فِيهِ فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُونِ(۶۳) إِنَّ اللَّهَ هُوَ رَبى وَ رَبُّكمْ فَاعْبُدُوهُ هَذَا صِرَطٌ مُّستَقِيمٌ(۶۴) فَاخْتَلَف الاَحْزَاب مِن بَيْنهِمْ فَوَيْلٌ لِّلَّذِينَ ظلَمُوا مِنْ عَذَابِ يَوْمٍ أَلِيمٍ(۶۵) ترجمه : ۶۳ - هنگامى كه عيسى با دلائل روشن به سراغ آنها آمد گفت من براى شما حكمت آورده ام و آمده ام تا پاره اى از امورى را كه در آن اختلاف داريد تبيين كنم ، تقواى الهى پيشه كنيد و از من اطاعت نمائيد ۶۴ - خداوند پروردگار من و پروردگار شماست ، او را پرستش ‍ كنيد كه راه راست همين است . ۶۵ - ولى گروههائى از ميان آنها ظهور كردند كه (درباره مسيح ) اختلاف نمودند و بعضى او را خدا پنداشتند واى بر آنها كه ستم كردند از عذاب روز دردناك .

تفسير نمونه جلد ۲۱ صفحه ۱۰۳

تفسير: آنها كه درباره مسيح غلو كردند در آيات گذشته به گوشه اى از ويژگيهاى زندگى حضرت مسيح (عليه السلام ) اشاره شد، و آيات بحث آن را ادامه مى دهد، و مخصوصا روى دعوت حضرت مسيح به توحيد خالص و نفى هرگونه شرك تكيه مى كند. نخست مى فرمايد: ((هنگامى كه عيسى با در دست داشتن بينات (معجزات و آيات الهى ) آمد، گفت : من براى شما حكمت آورده ام و آمده ام تا بعض امورى را كه در آن پيوسته اختلاف داريد براى شما تبيين كنم )) (و لما جاء عيسى بالبينات قال قد جئتكم بالحكمة و لابين لكم بعض الذى تختلفون فيه ). به اين ترتيب سرمايه عيسى «بينات » يعنى آيات الهى و معجزات بود كه از يكسو حقانيت او را تبيين مى كرد، و از سوى ديگر حقايق مربوط به مبداء و معاد و نيازهاى زندگى بشر را. در اين عبارت حضرت مسيح (عليه السلام ) محتواى دعوت خود را «حكمت » توصيف مى كند، و مى دانيم ريشه اصلى «حكمت » به معنى «جلوگيرى كردن از چيزى به منظور اصلاح آن » است ، و سپس به تمام عقائد حق ، و برنامه هاى صحيح زندگى كه انسان را از هرگونه انحراف در ايمان و عمل بازمى دارد، و به تهذيب نفس و اخلاق او مى پردازد، اطلاق شده است ، و به اين ترتيب حكمت در اينجا معنى وسيعى دارد كه هم «حكمت علمى » را مى گيرد و هم «حكمت عملى » را اين حكمت علاوه بر اينها هدف ديگرى نيز به دنبال دارد و آن برطرف ساختن اختلافاتى است كه وجود آنها نظام جامعه را به هم مى ريزد، و مردم را سرگردان و بيچاره مى كند، و لذا حضرت مسيح در متن سخنانش روى اين مساءله تكيه مى نمايد. در اينجا سؤ الى مطرح است كه غالب مفسران نيز به آن توجه كرده اند

تفسير نمونه جلد ۲۱ صفحه ۱۰۴

و آن اينكه چرا مى گويد: آمده ام كه بعضى از امورى را كه در آن اختلاف داريد تبيين كنم ، چرا همه آن را تبيين نمى كند؟!. از اين سؤ ال جوابهاى متعددى داده شده كه از همه مناسبتر اين است : اختلافاتى كه مردم دارند دو گونه است : بخشهائى است كه در سرنوشت آنها از نظر اعتقاد و عمل ، و از نظر فرد و جامعه مؤ ثر است ، در حالى كه بخش ديگر اختلافاتى است در امورى كه هرگز سرنوشت ساز نيست ، مانند نظرات مختلفى كه درباره پيدايش ‍ منظومه شمسى و آسمانها، و چگونگى افلاك و ستارگان ، و ماهيت روح آدمى ، و حقيقت حيات و مانند اينها روشن است انبياء ماءموريت دارند كه به اختلافات در بخش اول از طريق تبيين واقعيتها پايان دهند، ولى هرگز ماءمور نيستند كه هر گونه اختلافى را هر چند تاءثيرى در سرنوشت آدمى نداشته باشد پايان دهند اين احتمال نيز وجود دارد كه تبيين پاره اى از اختلافات نتيجه و غايت دعوت انبياء است يعنى آنها سرانجام موفق مى شوند پاره اى از اختلافات را حل كنند، ولى حل همه اختلافات در دنيا امكانپذير نيست ، و به همين دليل در آيات متعددى از قرآن مجيد يكى از ويژگيهاى قيامت را پايان گرفتن تمام اختلافات بيان مى كند، در آيه ۹۲ - نحل مى خوانيم : و ليبينن لكم يوم القيامة ما كنتم فيه تختلفون : «به طور مسلم در روز قيامت آنچه را در آن اختلاف داشتيد براى شما تبيين مى كند» (همين معنى در آيات ۵۵ آل عمران - ۴۸ مائده - ۱۶۴ انعام - ۶۹ حج ، و غير آن آمده است ).

تفسير نمونه جلد ۲۱ صفحه ۱۰۵

و در پايان آيه مى افزايد: «اكنون كه چنين است و محتواى دعوت من اين است تقواى الهى پيشه كنيد و مرا اطاعت نمائيد» (فاتقوا الله و اطيعون ) سپس براى اينكه هر گونه ابهامى را در زمينه عبوديت خود برطرف سازد مى گويد: «به طور قطع خداوند پروردگار من و پروردگار شما است » ان الله هو ربى و ربكم ). قابل توجه اينكه كلمه «رب » را دو بار در اين آيه تكرار مى كند، يكبار در مورد خود، و يكبار در مورد مردم ، تا روشن سازد من و شما يكسانيم ، و پروردگار شما و من يكى است . من نيز در تمام وجود و هستيم همانند شما نيازمند به خالق و مدبرى هستم ، او مالك من و راهنماى من است . و براى تاءكيد بيشتر اضافه مى كند: «اكنون كه چنين است او را پرستش كنيد» (فاعبدوه ). چرا كه غير او لايق پرستش نيست ، همه مربوبند و او رب است ، و همه مملوكند و او مالك . باز هم سخن خود را با جمله ديگرى تاءكيد مى كند تا جاى هيچ بهانه اى باقى نماند مى گويد «اين است صراط مستقيم » (هذا صراط مستقيم ). آرى راه راست همان راه عبوديت و بندگى پروردگار است ، راهى است كه انحراف و اعوجاج در آن نيست ، همانگونه كه در آيه ۶۱ سوره يس آمده است : و ان اعبدونى هذا صراط مستقيم : «آيا با شما عهد نكردم كه مرا پرستش كنيد

تفسير نمونه جلد ۲۱ صفحه ۱۰۶

اين است راه مستقيم ». اما عجب اينكه با اينهمه تاءكيدات باز هم در ميان گروههاى زيادى كه بعد از عيسى (عليه السلام ) پيدا شدند احزابى ظهور كردند كه درباره عيسى اختلاف داشتند (فاختلف الاحزاب من بينهم ) بعضى او را خدا مى پنداشتند كه به زمين نازل شده ! بعضى ديگر فرزند خدايش مى خواندند. بعضى او را يكى از اقنومهاى سه گانه (سه ذات مقدس اب و ابن و روح القدس ) مى دانستند. تنها گروهى كه در اقليت بودند او را بنده خدا و فرستاده او مى شمردند، ولى سرانجام عقيده اكثريت غالب شد و مساءله تثليث و خدايان سه گانه جهان مسيحيت را فرا گرفت . در اين زمينه حديث تاريخى جالبى نقل كرده كه در جلد سيزدهم صفحه ۷۰ ذيل آيه ۳۶ سوره مريم آورده ايم . اين احتمال نيز در تفسير آيه وجود دارد كه اختلاف تنها در ميان مسيحيان نبود، بلكه در ميان يهود و پيروان مسيح در مورد او اختلاف درگرفت ، پيروانش درباره او غلو كردند و او را به مقام الوهيت رساندند، در حالى كه دشمنانش او و مادرش مريم پاكدامن را به بدترين اتهامات متهم ساختند، و اينگونه است راه و رسم جاهلان ، گروهى در افراطند، و گروهى در تفريط، و يا به گفته امير مؤ منان على (عليه السلام ) بعضى محب غال هستند و بعضى مبغض قال آنجا كه فرمود: هلك فى رجلان محب غال و مبغض قال : دو گروه درباره من هلاك شدند

تفسير نمونه جلد ۲۱ صفحه ۱۰۷

دوستان غلو كننده كه مرا خدا پنداشتند، و دشمنان تهمت زننده كه نسبتهاى ناروا به من دادند!. و چه شباهت دارد حالات اين دو بزرگوار! در پايان آيه آنها را به عذاب دردناك روز قيامت تهديد كرده ، مى فرمايد: ((واى بر كسانى كه ستم كردند، و از صراط مستقيم منحرف شدند، واى بر آنها از عذاب روز دردناك (فويل للذين ظلموا من عذاب يوم اليم ). آرى روز قيامت روز دردناكى است ، طول حسابش دردناك ، عذاب و مجازاتش دردناك ، حسرت و اندوهش دردناك ، رسوائى و فضيحتش نيز دردناك است .

تفسير نمونه جلد ۲۱ صفحه ۱۰۸

آيه ۶۶ - ۶۹

آيه و ترجمه

هَلْ يَنظرُونَ إِلا الساعَةَ أَن تَأْتِيَهُم بَغْتَةً وَ هُمْ لا يَشعُرُونَ(۶۶) الاَخِلاءُ يَوْمَئذِ بَعْضهُمْ لِبَعْضٍ عَدُوُّ إِلا الْمُتَّقِينَ(۶۷) يَعِبَادِ لا خَوْفٌ عَلَيْكمُ الْيَوْمَ وَ لا أَنتُمْ تحْزَنُونَ(۶۸) الَّذِينَ ءَامَنُوا بِئَايَتِنَا وَ كانُوا مُسلِمِينَ(۶۹) ترجمه : ۶۶ - آنها چه انتظارى مى كشند؟ جز اينكه قيامت ناگهان به سراغ آنها آيد در حالى كه خبر ندارند. ۶۷ - دوستان در آن روز دشمن يكديگرند مگر پرهيزگاران . ۶۸ - اى بندگان من ! امروز نه ترسى بر شماست و نه اندوهگين مى شويد. ۶۹ - آنها كه به آيات ما ايمان آوردند و تسليم بودند. تفسير: در انتظار چه هستيد؟ جز عذاب آخرت ؟ در آيات پيشين سخن از بت پرستان لجوج ، و همچنين منحرفان و مشركان امت عيسى بود، و در آيات مورد بحث پايان كار آنها را مجسم مى كند. نخست مى فرمايد: «اينها چه چيزى را انتظار مى كشند، جز اينكه ناگهان قيامت به سراغ آنها آيد در حالى كه متوجه نيستند»؟! (هل ينظرون الا الساعة ان تاءتيهم بغتة و هم لايشعرون ).

تفسير نمونه جلد ۲۱ صفحه ۱۰۹

اين سؤ ال كه به صورت استفهام انكارى طرح شده در حقيقت بيان حال واقعى اينگونه افراد است ، مثل اينكه در مقام مذمت فردى كه گوش به نصيحت هيچ ناصح مشفقى فرا نمى دهد و عوامل نابودى خود را به دست خويش فراهم مى سازد مى گوئيم : او تنها در انتظار مرگ خويش است ! منظور از «ساعة » در اين آيه مانند بسيارى ديگر از آيات قرآن روز قيامت است ، چرا كه حوادث آن به سرعت تحقق مى يابد، و گوئى همه در يك ساعت رخ مى دهد. البته اين كلمه گاهى به معنى لحظه پايان دنيا نيز آمده است ، و از آنجا كه اين دو فاصله زيادى با هم ندارند ممكن است اين تعبير هر دو مرحله را شامل شود. به هر حال قيام قيامت كه با پايان گرفتن ناگهانى دنيا شروع مى شود به دو وصف در آيه فوق توصيف شده است نخست همين ناگهانى بودن آن است (بغتة )، و ديگر عدم آگاهى عموم مردم از زمان وقوع آن مى باشد. ممكن است چيزى ناگهانى رخ دهد ولى قبلا انتظار آن را داشته باشيم و براى مقابله با مشكلات آن آماده شويم ، اما بدبختى آنجاست كه حادثه فوق العاده سخت و كوبنده اى به طور ناگهانى واقع شود و ما از آن به كلى غافل باشيم . حال مجرمان درست اينگونه است ، چنان غافلگير مى شوند كه طبق بعضى از روايات از پيغمبر گرامى اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ): تقوم الساعة و الرجلان يحلبان النعجة ، و الرجلان يطويان الثوب ، ثم قراء (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ): هل ينظرون الا الساعة تاتيهم بغتة و هم لا يشعرون : فرمود: ((قيامت به طور ناگهانى رخ مى دهد در حالى كه (هر كس به كار زندگى خويش مشغول است ) مردانى مشغول دوشيدن گوسفندانند، و مردان ديگرى مشغول گستردن پارچه (و گفتگو براى خريد و فروش ) سپس حضرت آيه فوق

تفسير نمونه جلد ۲۱ صفحه ۱۱۰

را تلاوت فرمود هل ينظرون الا الساعة تاتيهم بغتة و هم لا يشعرون . و چه دردناك است كه انسان در برابر چنين رخدادى كه هيچ راه بازگشت ندارد اينچنين غافلگير گردد و بدون هيچگونه آمادگى در امواج آن فرو رود. سپس از حالت دوستانى كه در مسير گناه و فساد، و يا زرق و برق دنيا، دست مودت به هم مى دهند پرده برداشته مى گويد: همه دوستان در آن روز دشمن يكديگرند مگر پرهيزگاران ! (الاخلاء يومئذ بعضهم لبعض عدو الا المتقين ). اين آيه كه توصيفى از صحنه هاى قيامت است به خوبى نشان مى دهد كه منظور از ساعت در آيه قبل نيز روز رستاخيز است ، روز از هم گسستن پيوندهاى دوستى ، مگر پيوندهائى كه براى خدا و به نام خدا برقرار شده است . تبديل شدن اينگونه دوستيها به عداوت در آن روز طبيعى است ، چرا كه هر كدام از آنها ديگرى را عامل بدبختى و بيچارگى خود مى شمرد: تو بودى كه اين راه را به من نشان دادى و مرا به سوى آن دعوت كردى ، تو بودى كه دنيا را در نظر من زينت دادى و مرا به آن تشويق نمودى ، آرى تو بودى كه مرا غرق غفلت و غرور ساختى و از سرنوشتم بيخبر كردى ، هر يك از آنها به ديگرى اينگونه مطالب را مى گويد. تنها پرهيزگارانند كه پيوند دوستى آنها جاودانى است ، چرا كه بر محور ارزشهاى جاودانى دور مى زند، و نتايج پربارش در قيامت آشكارتر مى شود و آن

تفسير نمونه جلد ۲۱ صفحه ۱۱۱

را استحكام بيشترى مى بخشد. طبيعى است كه دوستان در امور زندگى كمك يكديگرند اگر دوستى بر اساس شر و فساد باشد شريك در جرم يكديگرند، و اگر بر اساس خير و صلاح باشد شريك در پاداش يكديگر مى باشند، بنابراين جاى تعجب نيست كه دوستى از قسم اول در آنجا تبديل به دشمنى گردد، و از قسم دوم به دوستى محكمتر. امام صادق (عليه السلام ) مى فرمايد: الا كل خلة كانت فى الدنيا فى غير الله عز و جل فانها تصير عداوة يوم القيامة : «بدانيد هر دوستى كه در دنيا براى خاطر خدا نباشد در قيامت تبديل به عداوت و دشمنى مى شود». آيه بعد در حقيقت تفسيرى است براى اوصاف و حالات متقين و بيانى است از سرنوشت پرافتخار آنها. در آن روز خداوند به آنها مى گويد: «اى بندگان من ! امروز نه ترسى بر شما است ، و نه غم و اندوهى خواهيد داشت » (يا عباد لا خوف عليكم اليوم و لا انتم تحزنون ). چه پيام جالبى ؟! پيامى بدون واسطه از سوى خداوند، پيامى كه با بهترين توصيفها آغاز مى شود، اى بندگان خدا! پيامى كه مهمترين نگرانى انسان را در آن روز پرنگرانى زائل مى كند، پيامى كه هرگونه غم و اندوه از گذشته را از دل مى زدايد، آرى اين پيام داراى چهار مزيت بالا است . در آخرين آيه مورد بحث اين پرهيزگاران و بندگان گرامى را با دو جمله ديگر مشخصتر ساخته ، مى فرمايد: «همانها كه به آيات ما ايمان آوردند و در برابر فرمان و دستور ما تسليم بودند» (الذين آمنوا باياتنا و كانوا مسلمين ).

تفسير نمونه جلد ۲۱ صفحه ۱۱۲

آرى آنها هستند كه به چنان خطاب پرافتخارى مخاطب و مشمول چنان نعمتهائى مى شوند. در حقيقت دو جمله فوق تعريف گويائى از اعتقاد و عمل آنها است ، ايمان مبانى استوار اعتقادى آنها را روشن مى سازد، و اسلام تسليمشان را در عمل در برابر فرمان حق و اجراء دستورات او.

تفسير نمونه جلد ۲۱ صفحه ۱۱۳

آيه ۷۰ - ۷۳

آيه و ترجمه

ادْخُلُوا الْجَنَّةَ أَنتُمْ وَ أَزْوَجُكمْ تحْبرُونَ(۷۰) يُطاف عَلَيهِم بِصِحَافٍ مِّن ذَهَبٍ وَ أَكْوَابٍ وَ فِيهَا مَا تَشتَهِيهِ الاَنفُس ‍ وَ تَلَذُّ الاَعْينُ وَ أَنتُمْ فِيهَا خَلِدُونَ(۷۱) وَ تِلْك الجَْنَّةُ الَّتى أُورِثْتُمُوهَا بِمَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ(۷۲) لَكمْ فِيهَا فَكِهَةٌ كَثِيرَةٌ مِّنْهَا تَأْكلُونَ(۷۳) ترجمه : ۷۰ - (به آنها خطاب مى شود) وارد بهشت شويد شما و همسرانتان در نهايت شادمانى . ۷۱ - ظرفها (ى غذا) و جامها (ى شراب طهور) از طلا گرداگرد آنها مى گردانند، و در آن (بهشت ) آنچه دل مى خواهد و چشم از آن لذت مى برد وجود دارد، و شما در آن هميشه خواهيد ماند. ۷۲ - اين بهشتى است كه شما وارث آن مى شويد به خاطر اعمالى كه انجام مى داديد. ۷۳ - براى شما در آن ميوه هاى فراوان است كه از آن تناول مى كنيد. تفسير: آنچه دل بخواهد و چشم از ديدنش لذت برد ... اين آيات پاداش بندگان خالص خدا و مؤ منان صالحى را كه در آيات قبل توصيف آنها به ميان آمده بود بيان مى كند، و بهشت جاويدان را با هفت نعمت ارزنده به آنها نويد مى دهد.

تفسير نمونه جلد ۲۱ صفحه ۱۱۴

نخست مى فرمايد: «از سوى خداوند بزرگ و منان به آنها خطاب مى شود وارد بهشت شويد» (ادخلوا الجنة ). به اين ترتيب پذيرائى كننده واقعى از آنها خدا است كه از ميهمانان خودش دعوت كرده مى گويد: بفرمائيد و وارد بهشت شويد! سپس به نخستين نعمت اشاره كرده ، مى افزايد «شما و همسرانتان » (انتم و ازواجكم ). روشن است بودن در كنار همسران با ايمان و مهربان هم براى مردان لذت بخش است و هم براى زنانشان كه اگر در اندوه دنيا شريك بودند در شادى آخرت نيز شريك باشند. بعضى ازواج را در اينجا به معنى همرديفان و دوستان و نزديكان تفسير كرده اند كه اگر آنهم باشد خود نعمت بزرگى است ، ولى ظاهر آيه همان معنى نخست است . سپس اضافه مى كند «همگى غرق سرور و شادى باشيد، آنچنان كه سرور و شادمانى كه آثارش در چهره هاى شما پرتوافكن باشد» (تحبرون ). «تحبرون » از ماده «حبر» (بر وزن فكر) به معنى اثر مطلوب است ، و گاه به زينت و آثار شادمانى كه در چهره ظاهر مى شود نيز اطلاق شده ، و اگر به «علماء» «احبار» (جمع حبر بر وزن ابر) گفته مى شود به خاطر آثارى است كه از آنها در ميان مجتمعات بشرى باقى ميماند، چنانكه امير مؤ منان على (عليه السلام ) فرمود: العلماء باقون ما بقى الدهر اعيانهم مفقودة و امثالهم فى القلوب موجوده : «دانشمندان تا پايان جهان زنده اند شخص آنها در ميان نيست اما آثارشان در قلبها موجود است ».

تفسير نمونه جلد ۲۱ صفحه ۱۱۵

و در سومين نعمت مى فرمايد «ظرفهاى غذا و جامهاى شراب طهور از طلا مملو از بهترين غذا و شرابهاى بهشتى به وسيله خدمتكاران مخصوص گرداگرد آنها مى گردانند» (يطاف عليهم بصحاف من ذهب و اكواب ). آنها در بهترين ظروف ، و از بهترين غذا، در نهايت آرامش و آسايش و صفا، و بدون هيچ درد سر پذيرائى مى شوند. «صحاف » جمع «صحفة » (بر وزن صفحه ) در اصل از ماده «صحف » به معنى گستردن گرفته شده ، و در اينجا به معنى ظرفهاى بزرگ و وسيع است . «اكواب » جمع «كوب » به معنى ظروف آب است كه دسته اى در آن نباشد و به تعبير امروز «جام » يا «قدح » است . گر چه در آيه فوق تنها سخن از ظرفهاى طلا به ميان آمده ، و از غذا و نوشيدنيهاى آن بحثى نشده ، ولى پيداست ظرفهاى خالى را هرگز براى پذيرائى اطراف ميهمانها نمى گردانند. در مرحله چهارم و پنجم به دو نعمت ديگر اشاره مى كند كه تمام نعمتهاى مادى و معنوى جهان در آن جمع است مى فرمايد: «در بهشت آنچه دل مى خواهد و چشم از آن لذت مى برد موجود است » (و فيها ما تشتهيه الانفس و تلذ الاعين ). به گفته مرحوم طبرسى در مجمع البيان اگر تمام خلايق جمع شوند تا توصيف انواع نعمتهاى بهشتى را كنند هرگز قادر نخواهند بود چيزى بر آنچه در اين جمله آمده بيفزايند. چه تعبيرى از اين زيباتر و جامعتر؟ تعبيرى به گستردگى عالم هستى ، و به وسعت آنچه امروز در ذهن ما مى گنجد يا نمى گنجد، تعبيرى كه مافوق آن تعبيرى نمى توان يافت . جالب اينكه مساءله خواست دل از لذت چشم جدا بيان شده است ، و اين جدائى پرمعنى است :

تفسير نمونه جلد ۲۱ صفحه ۱۱۶

آيا از قبيل ذكر خاص بعد از عام است ؟ از اين جهت كه لذت نظر اهميت فوق العاده اى دارد كه از لذات ديگر برتر و بالاتر است ، يا از اين نظر كه جمله «ما تشتهيه الانفس » لذات ذائقه و شامه و سامعه و لامسه را بيان مى كند، ولى جمله تلذ الاعين بيانگر لذت چشم است ؟. بعضى نيز عقيده دارند كه جمله ما «تشتهيه الانفس » اشاره به تمام لذات جسمانى است ، در حالى كه جمله «تلذ الاعين » بيانگر لذات روحانى است ، چه لذتى در بهشت بالاتر از اينكه انسان با چشم قلب به جمال بى مثال پروردگار نگاه كند كه يك لحظه آن از تمام نعمتهاى مادى بهشت برتر است . بديهى است هر قدر شوق يار بيشتر باشد لذت ديدار بيشتر است . سؤ ال : در اينجا سؤ الى براى مفسران مطرح شده است ، و آن اينكه آيا عموميت و گسترش مفهوم اين آيه دليل بر اين است كه اگر مطالبى را كه در دنيا حرام است در آنجا تقاضا كنند خداوند به آنها مى دهد؟. پاسخ : طرح اين سؤ ال در حقيقت به خاطر عدم توجه به يك نكته است و آن اينكه محرمات و زشتيها در حقيقت همچون غذائى است نامناسب براى روح انسان ، و مسلما روح سالم اشتهاى چنين غذائى نمى كند، و اين ارواح بيمار است كه گاه به سموم و غذاهاى نامناسب متمايل مى شود. بيمارانى را مى بينيم كه در هنگام مرض حتى تمايل به خوردن خاك و يا اشياء ديگرى از اين قبيل پيدا مى كنند، اما به مجرد اينكه بيمارى بر طرف شود آن اشتهاى كاذب ساقط مى گردد، آرى بهشتيان هرگز تمايل به چنان اعمالى پيدا نخواهند كرد، چرا كه تمايل و كشش روح نسبت به آنها از ويژگيهاى ارواح بيمار دوزخى است . اين سؤ ال شبيه چيزى است كه در حديث وارد شده است كه يك اعرابى نزد

تفسير نمونه جلد ۲۱ صفحه ۱۱۷

پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) آمد و عرض كرد آيا در بهشت شتر هم پيدا مى شود؟ زيرا من بسيار به شتر علاقمندم !.پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) كه مى داند در آنجا نعمتهائى است كه با وجود آن ، مرد اعرابى شتر خود را فراموش خواهد كرد، در پاسخ با عبارتى كوتاه و پرمعنى مى فرمايد: يا اعرابى ان ادخلك الله الجنة اصبت فيها ما اشتهت نفسك و لذت عينك !: «اى اعرابى اگر خدا ترا وارد بهشت كند آنچه دلت بخواهد و چشمت از ديدنش لذت برد در آنجا خواهى يافت »!. و به تعبير ديگر آنجا عالمى است كه انسان كاملا با واقعيتها هماهنگ مى شود و به گفته شاعر: آنچه بينى دلت همان خواهد! و آنچه خواهد دلت همان بينى ! به هر حال از آنجا كه ارزش نعمت هنگامى است كه جاودانى باشد، در ششمين توصيف ، بهشتيان را از اين نظر آسوده خاطر ساخته ، مى فرمايد: «شما جاودانه در آن خواهيد ماند» (و انتم فيها خالدون ). مبادا فكر زوال نعمت خاطر آنها را مكدر سازد و از آينده نگران كند. در اينجا براى اينكه روشن شود اينهمه نعمتهاى بهشتى را به «بها» مى دهند و به «بهانه » نمى دهند مى افزايد «اين بهشتى است كه شما وارث آن مى شويد به خاطر اعمالى كه انجام مى داديد» (و تلك الجنة التى اورثتموها بما كنتم تعملون ). جالب اينكه از يكسو مقابله با اعمال را مطرح مى كند، و از سوى ديگر ارث را كه معمولا در جائى به كار مى رود كه نعمتى بى خون دل و بدون تلاش و زحمت به انسان برسد، اشاره به اينكه اعمال شما پايه اصلى نجات شماست ، ولى آنچه دريافت مى داريد در مقايسه با اعمالتان آنقدر برترى دارد كه گوئى همه را

تفسير نمونه جلد ۲۱ صفحه ۱۱۸

رايگان از فضل الهى به دست آورده ايد!. بعضى نيز اين تعبير را اشاره به همان مطلبى مى دانند كه قبلا گفته ايم كه هر انسانى مسكنى در بهشت و جايگاهى در دوزخ دارد، بهشتيان وارث منازل دوزخيان مى شوند، و دوزخيان وارث منازل بهشتيان ! اما تفسير اول مناسبتر به نظر مى رسد. در آخرين و هفتمين نعمت سخن از ميوه هاى بهشتى است كه از بهترين نعمتهاى الهى مى باشد، مى فرمايد: «براى شما در بهشت ميوه هاى فراوانى است كه از آنها تناول مى كنيد» (لكم فيها فاكهة كثيرة منها تاكلون ). در حقيقت ظرفها و جامها بيانگر انواع غذاها و نوشيدنيها بود، اما ميوه ها خود حساب جداگانه اى دارد كه در آخرين آيه مورد بحث به آن اشاره شده است . جالب اينكه با تعبير «منها» اين حقيقت را بيان مى كند كه ميوه هاى بهشتى آنقدر فراوان است كه شما تنها جزئى از آن را تناول مى كنيد، و به اين ترتيب مجموعه فناناپذيرى است ، و درختانش هميشه پر بار و پر ثمر است . در حديثى چنين آمده : لا ينزع رجل فى الجنة ثمرة من ثمرها الا نبت مثلاها مكانها: «هيچ انسانى ميوهاى از درختان بهشتى نمى چيند مگر اينكه دو چندان جاى آن مى رويد». اينها بخشى از نعمتهاى جانپرور بهشتى بود كه در انتظار كسانى است كه ايمانى روشن و اعمالى شايسته و صالح دارند.

تفسير نمونه جلد ۲۱ صفحه ۱۱۹

آيه ۷۴-۸۰

آيه و ترجمه

إِنَّ الْمُجْرِمِينَ فى عَذَابِ جَهَنَّمَ خَلِدُونَ(۷۴) لا يُفَترُ عَنْهُمْ وَ هُمْ فِيهِ مُبْلِسونَ(۷۵) وَ مَا ظلَمْنَهُمْ وَ لَكِن كانُوا هُمُ الظلِمِينَ(۷۶) وَ نَادَوْا يَمَلِك لِيَقْضِ عَلَيْنَا رَبُّك قَالَ إِنَّكم مَّكِثُونَ(۷۷) لَقَدْ جِئْنَكم بِالحَْقِّ وَ لَكِنَّ أَكْثرَكُمْ لِلْحَقِّ كَرِهُونَ(۷۸) أَمْ أَبْرَمُوا أَمْراً فَإِنَّا مُبرِمُونَ(۷۹) أَمْ يحْسبُونَ أَنَّا لا نَسمَعُ سِرَّهُمْ وَ نجْوَاهُم بَلى وَ رُسلُنَا لَدَيهِمْ يَكْتُبُونَ(۸۰) ترجمه : ۷۴ - مجرمان در عذاب دوزخ جاودانه مى مانند. ۷۵ - هرگز عذاب از آنها تخفيف نمى يابد و آنها در آنجا از همه چيز ماءيوسند.

تفسير نمونه جلد ۲۱ صفحه ۱۲۰

۷۶ - ما به آنها ستم نكرديم آنها خود ستمكار بودند. ۷۷ - آنها فرياد مى كشند اى مالك دوزخ ! آرزو داريم پروردگارت ما را بميراند (تا آسوده شويم !) مى گويد: شما در اينجا ماندنى هستيد! ۷۹ - بلكه آنها تصميم محكم بر توطئه گرفتند ما نيز اراده محكمى (درباره آنها) داريم . ۸۰ - آنها چنين مى پندارند كه ما اسرار پنهانى و سخنان درگوشى آنها را نمى شنويم آرى رسولان (و فرشتگان ) ما نزد آنها هستند و مى نويسند. تفسير: آرزو داريم بميريم و از عذاب راحت شويم ! در اين آيات سرنوشت مجرمان و كافران در قيامت تشريح شده تا در مقايسه با سرنوشت شوق انگيزى كه مؤ منان فرمانبردار پروردگار داشتند هر دو بعد مطلب روشنتر گردد. نخست مى فرمايد: «مجرمان در عذاب دوزخ جاودانه خواهند ماند» (ان المجرمين فى عذاب جهنم خالدون ) «مجرم » از ماده «جرم » در اصل به معنى قطع كردن است كه در مورد قطع ميوه از درخت ، و همچنين قطع خود درختان نيز به كار مى رود ولى بعدا در مورد انجام هر گونه اعمال بد به كار رفته است ، شايد به اين تناسب كه انسان را از خدا و ارزشهاى انسانى جدا مى سازد. ولى مسلم است كه در اينجا همه مجرمان را نمى گويد، بلكه مجرمانى كه راه كفر پيش گرفته اند منظور است ، به قرينه ذكر مساءله خلود و عذاب جاودان و هم به قرينه مقابله با مؤ منانى كه در آيات قبل سخن از آنها بود، و اينكه بعضى از مفسران گفته اند همه مجرمان را شامل مى شود بسيار بعيد است . ولى از آنجا كه ممكن است «عذاب دائم » با گذشت زمان تخفيف يابد، و تدريجا از شدت آن كاسته گردد در آيه بعد مى افزايد: «هرگز عذاب از آنها

تفسير نمونه جلد ۲۱ صفحه ۱۲۱

تخفيف نخواهد يافت ، و هيچگونه راه نجاتى براى آنان نيست ، و آنها از همه جا ماءيوس خواهند بود» (لا يفتر عنهم و هم فيه مبلسون ). و به اين ترتيب عذاب آنان هم از نظر زمان دائمى است ، و هم از نظر شدت ، چرا كه «فتور» همانگونه كه راغب مى گويد به معنى سكون بعد از حدت ، و نرمش بعد از شدت ، و ضعف بعد از قوت است . «مبلس » از ماده «ابلاس » در اصل به معنى اندوهى است كه از شدت ناراحتى به انسان دست مى دهد، و از آنجا كه چنين اندوهى انسان را به سكوت دعوت مى كند ماده «ابلاس » به معنى سكوت و بازماندن از جواب نيز به كار رفته ، و از آنجا كه در شدائد سخت ، انسان از نجات خود ماءيوس مى شود، اين ماده در مورد ياس نيز به كار رفته است ، و نامگذارى «ابليس » به اين نام به خاطر همين معنى است كه ماءيوس از رحمت خدا است . به هر حال در اين دو آيه روى سه نكته تكيه شده : مساءله خلود، عدم تخفيف عذاب ، و اندوه و ياس مطلق ، و چه دردناك است عذابى كه با اين امور سه گانه آميخته باشد. در آيه بعد اين نكته را خاطر نشان مى سازد كه اين عذاب دردناك الهى چيزى است كه آنها خود براى خويش فراهم ساخته اند مى فرمايد: «ما به آنها ستمى نكردهايم ولى آنها خود ستمكار بوده اند» (و ما ظلمناهم و لكن كانوا هم الظالمين ). در حقيقت همانگونه كه در آيات پيشين سرچشمه آنهمه نعمتهاى بى پايان را اعمال مؤ منان پرهيزگار معرفى كرد، در اينجا نيز سرچشمه اين عذاب جاودان را اعمال خود آنها مى شمرد. چه ظلم و ستمى از اين بالاتر كه انسان آيات الهى را تكذيب كند، و تيشه

تفسير نمونه جلد ۲۱ صفحه ۱۲۲

بر ريشه سعادت خود زند و «من اظلم ممن افترى على الله الكذب » (سوره صف - ۷). آرى قرآن سرچشمه اصلى همه سعادتها و شقاوتها را خود انسان و اعمال او مى شمرد نه مسائل پندارى كه گروهى براى خود درست كرده اند. سپس به بيان گوشه ديگرى از بيچارگى آنها پرداخته مى گويد: «آنها فرياد مى كشند كه اى مالك دوزخ ! آرزو داريم پروردگارت ما را بميراند تا از اين عذاب دردناك آسوده شويم »! (و نادوا يا مالك ليقض علينا ربك ). با اينكه هر كس از مرگ مى گريزد و خواهان ادامه حيات است ، اما گاهى چنان مصائب بر انسان فشار مى آورد كه از خدا تمناى مرگ مى كند، و اين چيزى است كه اگر در دنيا براى بعضى واقع شود در آنجا براى مجرمان جنبه عمومى دارد و همگى تمناى مرگ مى كنند. اما چه سود كه مالك دوزخ به آنها پاسخ مى گويد «شما در اينجا ماندنى هستيد»! و نجاتى حتى از طريق مرگ وجود ندارد (قال انكم ماكثون ). و عجب اينكه به گفته بعضى از مفسران مالك دوزخ اين پاسخ را با نهايت بى اعتنائى بعد از هزار سال ! به آنها مى گويد، و چه دردناك است اين بى اعتنائى . ممكن است گفته شود اين چه تقاضائى است كه آنها مى كنند با اينكه يقين دارند مرگ و ميرى در كار نيست ، ولى بايد توجه داشت كه اينگونه درخواستها

تفسير نمونه جلد ۲۱ صفحه ۱۲۳

از يك انسان بيچاره كه از همه جا قطع اميد كرده طبيعى است ، آرى آنها وقتى تمام راههاى نجات را به روى خود مسدود مى بينند چنين فريادى از دل برمى كشند! اما چرا آنها خودشان مستقيما تقاضاى مرگ از خدا نمى كنند، بلكه به مالك دوزخ مى گويند از پروردگارت بخواه تا به ما مرگ دهد؟ براى اينكه آنها در آن روز از خداى خود محجوبند، چنانكه در آيه ۱۵ مطففين مى خوانيم كلا انهم عن ربهم يومئذ لمحجوبون ، لذا تقاضاى خود را وسيله فرشته عذاب مطرح مى كنند، يا به علت اينكه او فرشته است و نزد خداوند مقرب است . در آيه بعد كه در حقيقت علتى است براى خلود آنها در آتش ‍ دوزخ مى گويد: «ما حق را براى شما آورديم ، ولى اكثر شما از حق كراهت داريد و در برابر آن تسليم نيستيد» (لقد جئناكم بالحق و لكن اكثركم للحق كارهون ). در اينكه سخن از ناحيه مالك دوزخ است و منظور از «ما» جمعيت فرشتگان است كه مالك دوزخ خود در زمره آنها مى باشد، يا گفتار خداوند است ؟ مفسران دو نظر متفاوت اظهار داشته اند. البته سوق كلام ايجاب مى كند كه دنباله گفتار «مالك دوزخ » باشد، ولى محتواى خود آيه تناسب با گفتار خداوند دارد، شاهد ديگر بر اين سخن آيه ۷۳ سوره زمر است : و قال لهم خزنتها ا لم ياتكم رسل منكم يتلون عليكم آيات ربكم : خازنان دوزخ به آنها مى گويند: آيا فرستادگانى از ميان خود شما به سراغ شما نيامدند كه آيات پروردگارتان را براى شما بخوانند؟ در اينجا خازنان دوزخ رسولان را آورنده حق مى شمرند نه خودشان را.تعبير به «حق » معنى گسترده اى دارد كه همه حقايق سرنوشت ساز را شامل مى شود هر چند در درجه اول مساءله توحيد و معاد و قرآن قرار دارد. اين تعبير در حقيقت اشاره به اين است كه شما تنها با پيامبران الهى مخالف

تفسير نمونه جلد ۲۱ صفحه ۱۲۴

نبوديد اصلا شما مخالف حق بوديد، و اين مخالفت ، عذاب جاويدان را براى شما به ارمغان آورد. در آيه بعد گوشهاى از كراهت و بيزارى آنها را از حق و طرفدارى آنها را از باطل منعكس ساخته ، مى فرمايد: «بلكه آنها تصميم محكمى بر توطئه گرفتند ما نيز اراده محكم و تغييرناپذيرى درباره آنها داريم » (ام ابرموا امرا فانا مبرمون ) آنها توطئه ها چيدند تا نور اسلام را خاموش كنند، و پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) را به قتل رسانند، و از هر طريقى بتوانند ضربه بر مسلمين وارد كنند. ما نيز اراده كرده ايم آنها را در اين جهان و جهان ديگر سخت كيفر دهيم . بعضى از مفسران شان نزول اين آيه را مساءله توطئه قتل پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) قبل از هجرت دانسته اند كه در آيه و اذ يمكر بك الذين كفروا ... (انفال - ۳۰) نيز به آن اشاره شده است . ولى ظاهر اين است كه اين مطلب از قبيل تطبيق است نه شان نزول . آيه بعد در حقيقت بيان يكى از علل توطئه گريهاى آنها است ، مى فرمايد: «بلكه آنها چنين مى پندارند كه ما اسرار پنهانى سخنان درگوشى آنها را نمى شنويم »! (ام يحسبون انا لا نسمع سرهم و نجواهم ). ولى چنين نيست ، هم ما مى شنويم ، و هم «رسولان و فرشتگان ما نزد آنان حاضر و ناظرند و پيوسته سر و نجواى آنها را مى نويسند» (بلى و رسلنا لديهم يكتبون ). «سر» به معنى مطلبى است كه انسان در دل پنهان مى كند، و يا تنها

تفسير نمونه جلد ۲۱ صفحه ۱۲۵

با دوستان رازدارش مطرح مى سازد، و نجوى به معنى سخنان درگوشى است . آرى خداوند نه تنها سخنان آهسته آنها را كه در مجالس مخفى و يا درگوشى مى گويند مى شنود، بلكه از حديث نفس و گفتگوئى كه در دل با خويشتن دارند نيز آگاه است ، چرا كه پنهان و آشكار براى او تفاوتى ندارد، فرشتگانى كه ماءمور ثبت اعمال و گفتار انسانها هستند نيز پيوسته اين سخنان را در نامه اعمالشان ثبت مى كنند، هر چند بدون آن نيز حقايق روشن است ، تا در دنيا و آخرت كيفر اعمال و گفتار و توطئه هاى خود را ببينند.