تفسیر:نمونه جلد۱۵ بخش۵۲
آيه ۴۵ - ۵۰
آيه و ترجمه
أَ لَمْ تَرَ إِلى رَبِّك كَيْف مَدَّ الظلَّ وَ لَوْ شاءَ لَجَعَلَهُ ساكِناً ثُمَّ جَعَلْنَا الشمْس عَلَيْهِ دَلِيلاً(۴۵) ثُمَّ قَبَضنَهُ إِلَيْنَا قَبْضاً يَسِيراً(۴۶) وَ هُوَ الَّذِى جَعَلَ لَكُمُ الَّيْلَ لِبَاساً وَ النَّوْمَ سبَاتاً وَ جَعَلَ النهَارَ نُشوراً(۴۷) وَ هُوَ الَّذِى أَرْسلَ الرِّيَحَ بُشرَا بَينَ يَدَى رَحْمَتِهِ وَ أَنزَلْنَا مِنَ السمَاءِ مَاءً طهُوراً(۴۸) لِّنُحْيِىَ بِهِ بَلْدَةً مَّيْتاً وَ نُسقِيَهُ مِمَّا خَلَقْنَا أَنْعَماً وَ أَنَاسىَّ كثِيراً(۴۹) وَ لَقَدْ صرَّفْنَهُ بَيْنهُمْ لِيَذَّكَّرُوا فَأَبى أَكثرُ النَّاسِ إِلا كفُوراً(۵۰) ترجمه : ۴۵ -آيا نديدى چگونه پروردگارت سايه را گسترده ؟ و اگر مى خواست آنرا ساكن قرار مى داد، سپس خورشيد را بر وجود آن دليل قرار داديم .
۴۶ - سپس آنرا آهسته جمع مى كنيم . ۴۷ - او كسى است كه شب را براى شما لباس قرار داد و روز را مايه حركت و حيات ! ۴۸ - و او كسى است كه بادها را بشارتگرانى پيش از رحمتش فرستاد و از آسمان آبى پاك كننده نازل كرديم . ۴۹ - تا به وسيله آن سرزمين مرده را زنده كنيم ، و آنرا براى نوشيدن در اختيار مخلوقاتى كه آفريده ايم - چهارپايان و انسانهاى بسيار - بگذاريم . ۵۰ - ما اين آيات را به صورتهاى گوناگون در ميان آنها قرار داديم تا متذكر شوند ولى بيشتر مردم جز انكار و كفر كارى نكردند. تفسير: حركت سايه ها! در اين آيات سخن از قسمتهاى مهمى از نعمتهاى الهى به عنوان بيان اسرار توحيد و خداشناسى است ، امورى كه انديشه در آنها ما را به خالقمان آشناتر و نزديكتر مى سازد و با توجه به اينكه در آيات گذشته گفتگوهاى فراوانى با مشركان بود پيوند و ارتباط اين آيات با گذشته روشن مى شود. در اين آيات سخن از نعمت سايه ها و سپس اثرات و بركات شب و خواب و استراحت و روشنائى روز و وزش بادها و نزول باران و زنده شدن زمينهاى مرده و سيراب شدن چهارپايان و انسانها است . نخست مى گويد: آيا نديدى چگونه پروردگارت سايه را گسترده است ؟ (الم تر الى ربك كيف مد الظل ). و اگر مى خواست آن را ساكن قرار مى داد (سايه اى هميشگى و جاودانى ) (و لو شاء لجعله ساكنا). بدون شك اين قسمت از آيه اشاره اى است به اهميت نعمت سايه هاى گسترده و متحرك ، سايه هائى كه يك نواخت باقى نمى ماند بلكه در حركت است و نقل مكان مى دهد، ولى در اينكه منظور از اين سايه كدام يك از سايه ها است در ميان مفسران
گفتگو است : جمعى مى گويند اين سايه كشيده و گسترده همان سايه اى است كه بعد از طلوع فجر و قبل از طلوع آفتاب بر زمين حكمفرما است و لذتبخش ترين سايه ها و ساعات همان است ، اين نور كم رنگ و سايه گستر، از لحظه طلوع فجر شروع مى شود و به هنگام طلوع آفتاب روشنائى جايگزين آن مى گردد. بعضى ديگر گفته اند منظور تمام سايه شب است كه از لحظه غروب شروع مى شود و به لحظه طلوع آفتاب منتهى مى گردد، زيرا مى دانيم شب در حقيقت سايه نيمكره زمين است كه در برابر آفتاب قرار گرفته ، سايه اى است مخروطى كه در طرف مقابل در فضا گسترده مى شود و اين سايه مخروطى دائما در حركت است و با طلوع آفتاب در يك منطقه پايان مى گيرد و در منطقه ديگر تشكيل مى شود. بعضى نيز گفته اند منظور سايه اى است كه بعد از ظهر براى اجسام پيدا مى شود و تدريجا كشيده تر و گسترده تر مى گردد. البته اگر جمله هاى بعد نبود ما از اين جمله معنى وسيعى مى فهميديم كه تمام سايه هاى گسترده را در برمى گرفت ولى ساير قرائنى كه به دنبال آن آمده نشان مى دهد كه تفسير اول از همه مناسبتر است . زيرا به دنبال آن مى فرمايد سپس خورشيد را بر وجود اين سايه گسترده دليل قرار داديم (ثم جعلنا الشمس عليه دليلا). اشاره به اينكه اگر آفتاب نبود مفهوم سايه روشن نمى شد، اصولا سايه از پرتو آفتاب به وجود مى آيد، زيرا سايه معمولا به تاريكى كم رنگى گفته مى شود كه براى اشياء پيدا مى شود و اين در صورتى است كه نور به جسمى كه قابل عبور از آن نباشد بتابد و در طرف مقابل سايه آشكار شود، بنابراين نه فقط طبق قانون تعرف الاشياء باضدادها سايه را با نور بايد تشخيص داد بلكه وجود آن نيز از بركت نور است .
بعد مى فرمايد: سپس ما آن را آهسته جمع مى كنيم (ثم قبضناه الينا قبضا يسيرا). مى دانيم هنگامى كه خورشيد طلوع مى كند تدريجا سايه ها برچيده مى شود تا به هنگام ظهر كه در بعضى از مناطق سايه به كلى معدوم مى شود، زيرا آفتاب درست بالاى سر هر موجودى قرار مى گيرد و در ديگر مناطق به حداقل خود مى رسد، و به اين ترتيب سايه ها نه يكدفعه ظاهر مى گردند، و نه يك دفعه برچيده مى شوند، و اين خود يكى از حكمتهاى پروردگار است ، چرا كه اگر انتقال از نور به ظلمت و بالعكس ناگهانى صورت مى گرفت براى همه موجودات زيان آور بود اما اين نظام تدريجى در اين حالت انتقالى چنان است كه بيشترين فائده را براى موجودات دارد بى آنكه ضررى داشته باشد. تعبير به يسيرا اشاره به جمع شدن تدريجى سايه است ، و يا اشاره به اينكه نظام ويژه نور و ظلمت در برابر قدرت پروردگار چيز ساده و آسانى است ، و كلمه الينا نيز تاكيد بر همين قدرت الهى است . به هر حال جاى ترديد نيست همانگونه كه انسان در زندگى خود نياز به تابش نور دارد براى تعديل و جلوگيرى از زمانهاى شدت نور، نياز به سايه دارد، تابش نور يكنواخت زندگى را مختل مى كند، همانگونه كه سايه يكنواخت و ساكن ، مرگبار است . در صورت اول همه موجودات زنده مى سوزند و در صورت دوم همه منجمد مى شوند اين نظام متناوب نور و سايه است كه زندگى را براى انسان ممكن و گوارا ساخته . لذا آيات ديگر قرآن وجود شب و روز را به دنبال يكديگر از نعمتهاى بزرگ الهى مى شمرد، در يكجا مى فرمايد: قل ا رأ يتم ان جعل الله عليكم الليل سرمدا الى يوم القيامة من اله غير الله ياتيكم بضياء ا فلا تسمعون : بگو
اگر خداوند شب را براى شما جاويدان تا روز قيامت قرار مى داد كدام معبود غير الله بود كه شعاعى از نور براى شما بياورد آيا نمى شنويد (قصص - ۷۱). و بلافاصله مى افزايد: قل اراءيتم ان جعل الله عليكم النهار سرمدا الى يوم القيامة من اله غير الله ياتيكم بليل تسكنون فيه ا فلا تبصرون : بگو هر گاه خداوند روز را جاويدان تا روز قيامت قرار مى داد كدام معبود غير الله بود كه براى شما شبى آورد كه در آن آرام بگيريد، آيا نمى بينيد؟ (قصص - ۷۲). و به دنبال اين سخن نتيجه گيرى مى كند كه اين از رحمت خدا است كه براى شما شب و روز قرار داد كه هم در آن بياراميد و بياسائيد و هم از فضل او براى تحصيل معاش استفاده كنيد شايد شكرگزارى نمائيد و من رحمته جعل لكم الليل و النهار لتسكنوا فيه و لتبتغوا من فضله و لعلكم تشكرون (قصص - ۷۳). و به همين دليل قرآن يكى از نعمتهاى بهشتى را ظل ممدود (سايه گسترده ) مى شمرد كه نه نور خيره كننده و خستگى آور است و نه تاريكى وحشت آفرين . بعد از ذكر نعمت سايه ها، به شرح دو نعمت ديگر كه كاملا متناسب با آن است پرداخته و گوشه ديگرى از اسرار نظام هستى را كه بيانگر وجود خدا است روشن مى سازد، مى فرمايد او كسى است كه شب را براى شما لباس قرار داد (و هو الذى جعل لكم الليل لباسا). چه تعبير زيبا و جالبى شب را لباس قرار داد... اين پرده ظلمانى نه تنها انسانها كه تمام موجودات روى زمين را در خود مستور مى سازد و آنها را همچون لباس ، محفوظ مى دارد و همچون پوششى كه انسان به هنگام خواب براى ايجاد تاريكى و استراحت از آن استفاده مى كند، او را در برمى گيرد.
بعد اشاره به نعمت خواب مى كند: او خواب را براى شما مايه راحت قرار داد (و النوم سباتا). سبات در لغت از ماده سبت (بر وزن وقت ) به معنى قطع نمودن است ، سپس به معنى تعطيل كردن كار به منظور استراحت آمده ، و اينكه روز شنبه را در لغت عرب يوم السبت مى نامند به خاطر آنست كه نامگذارى آن از برنامه يهود گرفته شده چرا كه روز شنبه ، روز تعطيلى آنها بود. در حقيقت اين تعبير اشاره اى به تعطيل تمام فعاليتهاى جسمانى به هنگام خواب است ، زيرا مى دانيم در موقع خواب ، قسمت مهمى از كارهاى بدن به كلى تعطيل مى شوند، و قسمت ديگر همچون كار قلب و دستگاه تنفس ، برنامه عادى خود را بسيار كم كرده و به صورت آرامتر ادامه مى دهند تا رفع خستگى و تجديد قوا شود. خواب به موقع و به اندازه ، تجديد كننده تمام نيروهاى بدن است و نشاط آفرين و مايه قدرت ، و بهترين وسيله براى آرامش اعصاب است به عكس ، قطع خواب مخصوصا براى يك مدت طولانى ، بسيار زيانبار و حتى مرگ آفرين است و به همين دليل يكى از مهمترين شكنجه ها براى شكنجه گران قطع برنامه خواب است كه مقاومت انسان را به سرعت در هم مى شكند. در پايان آيه به نعمت روز اشاره كرده ، مى فرمايد: و خداوند روز را مايه حركت و حيات قرار داد (و جعل النهار نشورا). واژه نشور در اصل از نشر به معنى گستردن ، در مقابل پيچيدن است اين تعبير ممكن است اشاره به گسترش روح به هنگام بيدارى در سراسر بدن باشد كه بى شباهت به زنده شدن بعد از مرگ نيست ، و يا اشاره به گسترش انسانها در صحنه اجتماع و حركت براى كارهاى مختلف زندگى در روى زمين . در حديثى از پيامبر گرامى اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) مى خوانيم كه همه روز صبحگاهان
اين جمله را مى فرمود: الحمد لله الذى احيانا بعد ما اماتنا و اليه النشور: ستايش مخصوص خداوندى است كه ما را بعد از مرگ زنده كرد و حيات نوين بخشيد، و سرانجام به سوى او محشور خواهيم شد. و براستى روشنائى روز از نظر روح و جسم انسان ، حركت آفرين است همانگونه كه تاريكى ، خواب آور و آرامبخش است . در جهان طبيعت نيز به هنگام درخشش اولين اشعه خورشيد جنب و جوش عظيمى همه موجودات زنده را فرا مى گيرد، رستاخيزى در ميان آنها بر پا مى شود و هر يك به دنبال برنامه خويش به حركت در مى آيند، و حتى گياهان نيز در برابر نور به سرعت تنفس و تغذيه و رشد و نمو مى كنند، در حالى كه با غروب آفتاب گوئى شيپور خاموشى در سراسر جهان طبيعت زده مى شود، پرندگان به لانه ها باز مى گردند و موجودات زنده به استراحت و خواب مى پردازند، حتى گياهان در نوعى خواب فرو مى روند. بعد از بيان اين مواهب عظيم كه از اساسى ترين پايه هاى زندگى انسانها است به موهبت بسيار مهم ديگرى پرداخته مى فرمايد: او كسى است كه بادها را بشارتگرانى پيش از رحمتش فرستاد، و از آسمان آبى پاك كننده نازل كرديم (و هو الذى ارسل الرياح بشرى بين يدى رحمته و انزلنا من السماء ماء طهورا). نقش بادها به عنوان پيش قراولان نزول رحمت الهى بر كسى پوشيده نيست چرا كه اگر آنها نبودند هرگز قطره بارانى بر سرزمين خشكى نمى باريد، درست است كه تابش آفتاب ، آب درياها را تبخير كرده به بالا مى فرستد و تراكم اين بخارها در قشر سرد بالاى هوا تشكيل ابرهاى باران زا مى دهد، ولى اگر بادها اين ابرهاى پر بار را از بالاى اقيانوسها به سوى زمينها خشك نرانند، بار ديگر ابرها
تبديل به باران مى گردد و در همان دريا فرو مى ريزد. خلاصه وجود اين مبشران رحمت كه به طور دائم در سرتاسر زمين در حركتند سبب آبيارى خشكيهاى روى زمين و نزول باران حياتبخش و تشكيل رودها و چشمه ها و چاههاى پر آب و پرورش انواع گياهان مى گردد. هميشه قسمتى از اين بادها كه در پيشاپيش توده هاى ابر در حركتند و آميخته با رطوبت ملايمى هستند، نسيم دل انگيزى ايجاد مى كنند كه از درون آن بوى باران به مشام مى رسد، اينان همچون بشارت دهنده اى هستند كه از قدوم مسافر عزيزى خبر مى دهند. تعبير به رياح (بادها) به صورت جمع شايد اشاره به انواع مختلف آنها باشد كه بعضى شمالى ، بعضى جنوبى بعضى از شرق به غرب ، و بعضى از غرب به شرق مى وزد، و طبعا سبب گسترش ابرها در كل مناطق روى زمين مى شود. قابل توجه اينكه در اينجا ماء (آب ) توصيف به طهور شده است كه صيغه مبالغه از طهارت و پاكيزگى است ، و به خاطر همين معنى مفهوم آن پاك بودن و پاك كردن است ، يعنى آب هم ذاتا پاك است و هم اشياء آلوده را پاك مى كند اما غير از آب ، بسيارى از اشياء پاكند، ولى هرگز نمى توانند آلوده اى را پاك كنند. و به هر حال آب علاوه بر خاصيت حياتبخشى خاصيت فوق العاده مهم پاك كننده را دارد، اگر آب نبود در يك روز سر تا سر جسم و جان و زندگى ما كثيف و آلوده مى شد، گر چه آب معمولا ميكرب كش نيست ولى به خاطر خاصيت حلال بودن فوق العاده اش انواع ميكربها را مى تواند در خود حل كند و بشويد و از بين ببرد، و از اين نظر كمك بسيار مؤ ثرى به سلامت انسان و مبارزه با انواع بيماريها
مى كند. بعلاوه مى دانيم پاكيزه كردن روح از آلودگيها به وسيله غسل و وضو نيز با آب انجام مى گيرد پس اين مايع حياتبخش هم پاك كننده روح است و هم جسم . اما اين خاصيت پاك كننده بودن با تمام اهميتى كه دارد در درجه دوم قرار داده شده ، لذا در آيه بعد اضافه مى كند هدف ما از نزول باران اين است كه سرزمين مرده را به وسيله آن زنده كنيم (لنحيى به بلدة ميتا). و نيز اين آب حياتبخش را براى نوشيدن در اختيار مخلوقانى كه آفريده ايم : چهارپايان و انسانهاى بسيار، بگذاريم (و نسقيه مما خلقنا انعاما و اناسى كثيرا). در اينجا چند نكته قابل توجه است : ۱ - در اين آيه سخن از چهارپايان و انسانهاى بسيار به ميان آمده هر چند تمام حيوانات و انسانها از آب باران استفاده مى كنند. اين به خاطر آن است كه اشاره به بيابانگردان و چادرنشينانى كند كه مطلقا آبى در اختيار ندارند و به طور مستقيم از آب باران استفاده مى كنند، اين نعمت بزرگ براى آنها محسوستر است ، هنگامى كه قطعه ابرى در آسمان ظاهر مى شود، رگبارى مى زند و گودالها پر از آب زلال باران مى شود حيواناتشان سيراب و خودشان نيز از آن مى نوشند، جنبش حيات و زندگى را در وجود خود و چهارپايانشان به خوبى احساس مى كنند. ۲ - جمله نسقيه از ماده اسقاء است ، و تفاوت آن با سقى ، چنانكه
راغب در مفردات و بعضى ديگر از مفسران گفته اند، اين است كه اسقاء به معنى آماده ساختن آب و در اختيار گذاردن است كه هر موقع انسان اراده كند از آن بنوشد، در حالى كه ماده سقى به معنى آن است كه ظرف آب را به دست كسى بدهند، تا بنوشد و به تعبير ديگر اسقاء معنى وسيعتر و گسترده ترى دارد. ۳ - در اين آيه ، نخست سخن از زمينهاى مرده به ميان آمده ، بعد چهارپايان و بعد انسانها، اين تعبير ممكن است به خاطر اين باشد كه تا زمينها بوسيله باران زنده نشوند چهارپايان غذائى نخواهند داشت ، و تا چهارپايان جان نگيرند انسان نمى تواند از آنها تغذيه كند. ۴ - مطرح كردن مساله حيات بخشى آب بعد از مساله پاكسازى ممكن است اشاره به ارتباط نزديك اين دو با هم باشد (درباره اثرات حياتبخش آب به طور مشروح در جلد ۱۳ ذيل آيه ۳۰ سوره انبياء بحث كرده ايم ). در آخرين آيه مورد بحث اشاره به قرآن كرده مى گويد: ما اين آيات را به صورتهاى گوناگون و مؤ ثر در ميان آنها قرار داديم تا متذكر شوند و از آن به قدرت پروردگار پى برند، اما بسيارى از مردم جز انكار و كفر كارى در برابر آن نشان ندادند (و لقد صرفناه بينهم ليذكروا فابى اكثر الناس الا كفورا). گر چه بسيارى از مفسران مانند مرحوم طبرسى و شيخ طوسى در تبيان و علامه طباطبائى در الميزان و بعضى ديگر، ضمير در جمله صرفناه را به باران بازگردانده اند كه مفهومش چنين مى شود ما قطرات باران را در جهات مختلف روى زمين و مناطق گوناگون مى فرستيم و آن را در ميان انسانها تقسيم مى كنيم تا متذكر اين نعمت بزرگ خدا بشوند، ولى حق اين است كه اين ضمير به قرآن و آيات آن باز مى گردد چرا كه اين تعبير (به صورت فعل ماضى و مضارع ) در ده
مورد از قرآن مجيد آمده كه در ۹ مورد صريحا به آيات قرآن و بيانات آن باز مى گردد، و در موارد متعددى جمله ليذكروا يا مانند آن ، پشت سر آن قرار گرفته ، بنابراين بسيار بعيد به نظر مى رسد كه در اين يك مورد، اين تعبير، مفهوم ديگرى داشته باشد. اصولا ماده تصريف كه به معنى تغيير دادن و دگرگون ساختن است تناسب چندانى با نزول آب باران ندارد در حالى كه با آيات قرآن كه در لباسهاى مختلف ، گاه به صورت وعد و گاهى به صورت وعيد، گاه به صورت امر و گاهى به صورت نهى و گاه به صورت سرگذشت پيشينيان مى آيد مناسبتر است .