تفسیر:نمونه جلد۱۱ بخش۶۶
آيه ۱۱۵ - ۱۱۹
آيه و ترجمه إِنَّمَا حَرَّمَ عَلَيْكمُ الْمَيْتَةَ وَ الدَّمَ وَ لَحْمَ الْخِنزِيرِ وَ مَا أُهِلَّ لِغَيرِ اللَّهِ بِهِ فَمَنِ اضطرَّ غَيرَ بَاغٍ وَ لا عَادٍ فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَّحِيمٌ(۱۱۵) وَ لا تَقُولُوا لِمَا تَصِف أَلْسِنَتُكمُ الْكَذِب هَذَا حَلَلٌ وَ هَذَا حَرَامٌ لِّتَفْترُوا عَلى اللَّهِ الْكَذِب إِنَّ الَّذِينَ يَفْترُونَ عَلى اللَّهِ الْكَذِب لا يُفْلِحُونَ(۱۱۶) مَتَعٌ قَلِيلٌ وَ لهَُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ(۱۱۷) وَ عَلى الَّذِينَ هَادُوا حَرَّمْنَا مَا قَصصنَا عَلَيْك مِن قَبْلُ وَ زمَا ظلَمْنَهُمْ وَ لَكِن كانُوا أَنفُسهُمْ يَظلِمُونَ(۱۱۸) ثُمَّ إِنَّ رَبَّك لِلَّذِينَ عَمِلُوا السوءَ بجَهَلَةٍ ثمَّ تَابُوا مِن بَعْدِ ذَلِك وَ أَصلَحُوا إِنَّ رَبَّك مِن بَعْدِهَا لَغَفُورٌ رَّحِيمٌ(۱۱۹) ترجمه : ۱۱۵ - خداوند تنها مردار و خون و گوشت خوك و آنچه را با نام غير خدا سر بريده اند بر شما تحريم كرده ، اما كسانى كه مجبور شوند در حالى كه تجاوز و تعدى از حد ننمايند (خداوند آنها را مجازات نخواهد كرد) چرا كه خدا غفور و رحيم است . ۱۱۶ - بخاطر دروغى كه زبانهاى شما توصيف مى كند نگوئيد اين حلال است و آن حرام ، تا بر خدا افترا ببنديد، كسانى كه به خدا دروغ مى بندند رستگار نخواهند شد. ۱۱۷ - بهره كمى در اين دنيا نصيبشان مى شود، و عذاب دردناكى در انتظار آنها است . ۱۱۸ - چيزهائى را كه قبلا براى تو شرح داديم بر يهود تحريم كرديم ، ما به آنها ستم نكرديم ، اما آنها به خودشان ظلم و ستم كردند. ۱۱۹ - اما پروردگارت نسبت به آنها كه از روى جهل اعمال بد انجام داده اند سپس توبه كردند و در مقام جبران بر آمدند، پروردگار تو بعد از آن آمرزنده و مهربان است . تفسير : دروغگويان هرگز رستگار نخواهند شد از آنجا كه در آيات گذشته سخن از نعمتهاى پاكيزه الهى و شكر اين نعمتها به ميان آمده بود آيات مورد بحث در تعقيب آنها، از محرمات واقعى و محرمات غير واقعى كه از طريق بدعت در آئين خدا تحريم شده بودند، سخن مى گويد تا اين حلقه تكميل گردد. نخست مى گويد خداوند منحصرا چهار چيز را از مواد غذائى مربوط به حيوانات را بر شما تحريم كرده است : مردار، خون ، گوشت خوك و حيواناتى كه با نام غير الله سر بريده شده اند (انما حرم عليكم الميت
الخنزير و ما اهل لغير الله به ). فلسفه تحريم گوشت مردار و خون و گوشت خوك را مفصلا ذيل آيه ۱۷۳ سوره بقره آورديم . (به جلد اول ذيل همان آيه مراجعه نمائيد). ولى آلودگى اين سه ، امروز بر كسى پوشيده نيست ، مردار منبع انواع ميكربهاست ، و خون نيز از تمام اجزاء بدن از نظر فعاليت ميكربها آلوده تر است ، و گوشت خوك نيز عاملى براى چند نوع بيمارى خطرناك است ، و از همه اينها گذشته همانطور كه در سوره بقره آورديم خوردن گوشت خوك و خون منهاى زيانهاى جسمانى ، آثار زيانبار روانى و اخلاقى از طريق تاثير در هورمونها در انسان به يادگار مى گذارد (گوشت مردار نيز چون ذبح نشده و خون از آن خارج نگرديده علاوه بر زيانهاى ديگر زيان تغذيه از خون را نيز دارد). اما در مورد حيواناتى كه با نام غير الله ذبح مى شدند (به جاى بسم الله كه امروز ما ميگوئيم نام بتها برده مى شد، و يا اصلا هيچ نامى را نمى بردند) مسلما فلسفه تحريم آن جنبه بهداشتى نيست ، بلكه جنبه اخلاقى و معنوى دارد، زيرا ميدانيم در اسلام علت حلال و حرام بودن چيزى تنها جنبه هاى بهداشتى آن نيست ، بلكه قسمتى از محرمات صرفا جنبه معنوى دارد و در رابطه با تهذيب روح و مسائل اخلاقى تحريم شده حتى گاهى به خاطر حفظ نظام اجتماع ، اشيائى تحريم گرديده اند، تحريم حيواناتى كه بدون نام خدا ذبح مى شوند نيز به خاطر جنبه اخلاقى آنست ، چرا كه از يكسو مبارزه اى است با آئين شرك و بت پرستى و از سوى ديگر توجهى است به آفريننده اين نعمتها. ضمنا از مجموع محتواى اين آيه و آيات بعد، اين نكته استفاده مى شود كه
اسلام ، اعتدال را در استفاده از گوشت توصيه مى كند، نه مانند گياهخواران اين منبع غذائى را بكلى تحريم كرده ، و نه مانند مردم عصر جاهليت و گروهى از به اصطلاح متمدنان زمان ما اجازه استفاده از هر نوع گوشتى (حتى سوسمار و خرچنگ و انواع كرمها) را مى دهد. پاسخ به يك سوال در اينجا سوالى پيش مى آيد كه آيه فوق ، حيوانات حرام يا اجزاى محرم حيوان را منحصر در چهار قسمت كرده است ، در حالى كه ما ميدانيم محرمات فراوان ديگرى مانند گوشت حيوانات درنده ، و انواع حيوانات دريائى جز ماهيان فلسدار وجود دارد، و حتى در بعضى از سوره هاى ديگر قرآن تعداد محرمات بيش از چهار ذكر شده است (سوره مائده آيه ۳) بنابر اين محدود بودن در چهار چيز براى چيست ؟ پاسخ اين سوال همانگونه كه در ذيل آيه ۱۴۵ سوره انعام (جلد ۶ صفحه ۱۵) گفتيم يك نكته است و آن اينكه حصر در اينجا به اصطلاح «حصر اضافى » است ، يعنى هدف از گفتن «انما» كه براى منحصر ساختن است نفى بدعتهائى است كه مشركان در زمينه تحريم پاره اى از حيوانات داشتند، در واقع قرآن مى گويد: اينها حرام است نه آنها كه شما ميگوئيد. اين احتمال نيز وجود دارد كه اين چهار موضوع كه در قرآن ذكر شده محرمات اصلى و بنيادى و ريشه اى است (حتى منخنقه يعنى حيواناتى را كه خفه كرده اند و مانند آن كه در آيه ۳ سوره مائده آمده نيز در اين چهار داخل است چون مردار محسوب مى شود) اما محرمات ديگر از اجزاى حيوانات و يا انواع حيوانات مانند درندگان در درجه بعد قرار دارد و لذا در سنت پيامبر حكم تحريم آنها آمده است ، و به اين ترتيب حصر در آيه ، حصر حقيقى مى تواند باشد
(دقت كنيد). و در پايان آيه همانگونه كه روش قرآن در بسيارى از موارد است ، موارد استثناء را بيان كرده مى گويد: آنها كه ناچار از خوردن گوشتهاى حرام شوند (فى المثل در بيابانى بدون غذا بمانند و جانشان در خطر باشد) در صورتى كه به مقدار حفظ جان از آن استفاده كنند و از حد تجاوز ننمايند بر آنها ايرادى نيست چرا كه خداوند، آمرزنده و مهربان است (فمن اضطر غير باغ و لا عاد فان الله غفور رحيم ). «باغ » يا «باغى » از ماده «بغى » به معنى «طلب » است ، و در اينجا به معنى طلب لذت و يا حلال شمردن حرام الهى تفسير شده . «عاد» يا «عادى » از ماده عدو به معنى تجاوز است و در اينجا منظور كسى است كه بيش از حد لازم ، به هنگام ضرورت از اين گوشتها استفاده كند. البته در رواياتى كه از طرف اهل بيت به ما رسيده گاهى «باغى » به معنى «ظالم » و «عادى » به معنى غاصب تفسير شده ، حتى باغى به معنى كسى كه بر ضد امام قيام كند و عادى به معنى دزد آمده است . اين روايات ممكن است اشاره به آن باشد كه اضطرار به گوشتهاى حرام معمولا در مسافرتها پيدا مى شود، و اگر كسى در راه ظلم و غضب و دزدى سفر كند و گرفتار چنين گوشتهائى شود، گرچه موظف است براى حفظ جان خود از آنها استفاده كند ولى خدا اين گناه را بر آنها نخواهد بخشيد. و به هر حال اين تفسيرها با آنچه در مفهوم كلى آيه ذكر شد منافات ندارد و قابل جمع است . آيه بعد بحثى را كه در زمينه تحريمهاى بى دليل مشركان كه به طور ضمنى
قبلا مطرح شده بود با صراحت شرح مى دهد و مى گويد: «به خاطر دروغى كه زبانهاى شما توصيف مى كند نگوئيد اين حلال است و آن حرام ، تا چيزى را به دروغ به خدا افترا ببنديد» (و لا تقولوا لما تصف السنتكم الكذب هذا حلال و هذا حرام لتفتروا على الله الكذب ). يعنى اين يك دروغ آشكار است كه تنها از زبان شما تراوش كرده كه اشيائى را از پيش خود حلال مى كنيد، و اشيائى را حرام (اشاره به چهارپايانى بوده كه بعضى را بر خود تحريم مى كردند و بعضى را حلال مى دانستند و قسمتى را به بتها اختصاص مى دادند). آيا خداوند به شما چنين حقى داده است ، كه قانونگذارى كنيد؟ اين افترا و دروغ بر خدا نيست ؟! و يا اينكه افكار خرافى و تقليدهاى كوركورانه ، شما را به چنين بدعتهائى واداشته است ؟! در آيه ۱۳۶ سوره انعام به وضوح آمده است كه آنها علاوه بر اين تحليل و تحريم بخشى از زراعت و چهارپايانشان را سهم خدا قرار مى دادند و بخشى را براى بتها! و عجب اينكه مى گفتند: سهمى كه براى بتها قرار داده شده هرگز به خدا نمى رسد، اما سهمى كه براى خدا است به بتها مى رسد! بنابر اين اگر سهم الله آسيب مى ديد از سهم بتها جبران نمى شد، اما اگر سهم بتها آسيب مى ديد از سهم «الله » جبران مى شد! و از اين گونه خرافات فراوان داشتند. همچنين از آيه ۱۴۸ سوره انعام : «سيقول الذين اشركوا لوشاء الله ما اشركنا و لا آبائنا و لا حرمنا من شى ء» به خوبى استفاده مى شود كه آنها
اين حق را براى خود قائل بودند كه اشيائى را حلال يا حرام كنند، و معتقد بودند خدا هم موافق بدعتهاى آنها است (بنابر اين نخست بدعتى مى گذاردند و حلال و حرامى درست مى كردند، سپس آنرا به خدا نسبت مى دادند و مرتكب افتراى ديگرى مى شدند). در پايان آيه به عنوان يك اخطار جدى مى گويد: كسانى كه به خدا دروغ و افترا مى بندند هيچگاه رستگار نخواهند شد (ان الذين يفترون على الله الكذب لا يفلحون ). اصولا دروغ و افترا مايه بدبختى و نارستگارى است ، درباره هر كس كه باشد تا چه رسد به اينكه درباره خداوند بزرگ صورت گيرد كه گناه و آثار سوء آن مضاعف مى گردد. آيه بعد اين عدم رستگارى را چنين توضيح مى دهد: با اين اعمال در اين دنيا تمتع و بهره كمى مى گيرند ولى در برابر آن عذاب دردناكى در انتظار آنها است (متاع قليل و لهم عذاب اليم ). اين متاع قليل ، ممكن است اشاره به جنينهاى مرده حيوانات باشد كه براى خود حلال مى شمردند، و از گوشت آن استفاده مى كردند، يا اشاره به اشباع حس خودخواهى و خود پرستيشان باشد كه بوسيله اين بدعتها صورت مى گرفت ، و يا اينكه وسيله پايه هاى شرك و بت پرستى را تحكيم مى كردند و مردم را با آن سرگرم ساخته ، مدتى بر آنها حكومت مى نمودند كه اينها همه متاع قليل بود كه به دنبال آن «عذاب اليم » قرار داشت .
در اينجا ممكن است سوالى ، طرح شود كه چرا غير از آن چهار چيز كه در بالا گفته شد، اشياء ديگرى از حيوانات بر قوم يهود حرام بوده است ؟ آيه بعد گويا به پاسخ اين سوال پرداخته ، مى گويد: ما بر يهود چيزهائى را كه قبلا براى تو شرح داديم تحريم كرديم (و على الذين هادوا حرمنا ما قصصنا عليك من قبل ). اشاره به امورى است كه در آيه ۱۴۶ سوره انعام آمده : و على الذين هادوا حرمنا كل ذى ظفر و من البقر و الغنم حرمنا عليهم شحومهما الا ما حملت ظهورهما او الحوايا او ما اختلط بعظم ذلك جزيناهم ببغيهم و انا لصادقون : بر يهوديان هر حيوان ناخن دارى را حرام كرديم (اشاره به حيواناتى است كه سم يكپارچه دارند همچون اسب ) و از گاو و گوسفند، پيه و چربيشان را تحريم نموديم ، مگر چربيهائى را كه بر پشت آنها قرار داشت ، و يا در لابلاى امعاء، و دو طرف پهلوها، و يا با استخوان آميخته بود، اين را به خاطر ظلم و ستم آنها، به عنوان كيفر، قرار داديم و ما راست ميگوئيم . در حقيقت اين محرمات اضافى جنبه مجازات و كيفر در برابر مظالم و ستمهاى يهود داشته ، و لذا در پايان آيات مورد بحث اضافه مى كند: ما به آنها ستم نكرديم ولى آنها به خويشتن ستم روا مى داشتند (و ما ظلمناهم و لكن كانوا انفسهم يظلمون ). در سوره نساء آيه ۱۶۰ و ۱۶۱ نيز مى خوانيم فبظلم من الذين هادوا حرمنا عليهم طيبات احلت لهم و بصدهم عن سبيل الله كثيرا و اخذهم الربا و قد نهوا عنه و اكلهم اموال الناس بالباطل : «به خاطر ظلم يهود قسمتى از غذاهاى پاكيزه را كه ذاتا حلال بود بر آنها تحريم كرديم ، چرا كه مردم را از راه خدا باز مى داشتند، و رباخوارى مى كردند با اينكه از آن نهى شده بودند، و اموال مردم را بدون جهت مى خوردند».
بنابر اين تحريم قسمتى از گوشتها بر يهود جنبه مجازات داشت ، و هرگز مشركان نمى توانستند به آن استدلال كنند. به علاوه چيزهائى را كه مشركان تحريم كرده بودند نه در آئين يهود بود، نه در آئين اسلام ، صرفا بدعتهائى بود كه از ريشه خرافات مايه مى گرفت (آيه مورد بحث ممكن است اشاره به اين نكته نيز باشد كه شما كارى كرديد كه با هيچ كتاب آسمانى سازگار نيست ). در آخرين آيه مورد بحث ، آنچنان كه روش قرآن است ، درهاى بازگشت را به روى افراد فريب خورده و يا پشيمان مى گشايد، و مى گويد: پروردگارت نسبت به آنها كه از روى جهل اعمال بد انجام داده اند، سپس بعد از آن توبه كرده اند و اصلاح و جبران نمودند، آرى پروردگارت بعد از اين توبه و اصلاح ، آمرزنده و مهربان است (ثم ان ربك للذين عملوا السوء بجهالة ثم تابوا من ذلك و اصلحوا ان ربك من بعدها لغفور رحيم ). قابل توجه اينكه اولا علت ارتكاب گناه را جهالت مى شمرد، چرا كه جهل عامل اصلى بسيارى از گناهان است ، و اينگونه افرادند كه پس از آگاهى به راه حق باز مى گردند، نه آنها كه آگاهانه و از روى استكبار و غرور يا تعصب و لجاجت و مانند آن راه غلط را مى پيمايند. ثانيا: مساله توبه را به توبه قلبى و ندامت درونى محدود نمى كند، بلكه روى اثر عملى آن تاكيد كرده ، و اصلاح و جبران را مكمل توبه مى شمارد، تا اين فكر غلط را از مغز خود بيرون كنيم كه هزاران گناه را با يك جمله استغفر الله مى توان جبران كرد. نه ، بايد عملا خطاها جبران گردد و قسمتهائى كه از روح انسان و يا جامعه بر اثر گناه آسيب يافته اصلاح و مرمت شود. توبه حقيقى اين است نه لقلقه لسان .
ثالثا: به قدرى روى اين مساله تاكيد دارد كه مجددا با جمله «ان ربك من بعد لغفور رحيم » تاكيد مى كند كه مشمول آمرزش و رحمت الهى شدن تنها بعد از توبه و اصلاح امكان پذير است . به عبارت ديگر اين واقعيت كه پذيرش توبه حتما بعد از ندامت و جبران و اصلاح است با سه تعبير ضمن يك آيه بيان شده است : نخست به وسيله كلمه «ثم » سپس «من بعد ذلك » و سرانجام با كلمه «من بعدها» تا آلودگانى كه پشت سر هم گناه مى كنند و مى گويند ما به لطف خدا و غفران و رحمتش اميدواريم اين فكر نادرست را از سر به در كنند.
آيه ۱۲۰ - ۱۲۴
آيه و ترجمه إِنَّ إِبْرَهِيمَ كانَ أُمَّةً قَانِتاً لِّلَّهِ حَنِيفاً وَ لَمْ يَك مِنَ الْمُشرِكِينَ(۱۲۰) شاكراً لاَنْعُمِهِ اجْتَبَاهُ وَ هَدَاهُ إِلى صِرَطٍ مُّستَقِيمٍ(۱۲۱) وَ ءَاتَيْنَهُ فى الدُّنْيَا حَسنَةً وَ إِنَّهُ فى الاَخِرَةِ لَمِنَ الصلِحِينَ(۱۲۲) ثُمَّ أَوْحَيْنَا إِلَيْك أَنِ اتَّبِعْ مِلَّةَ إِبْرَهِيمَ حَنِيفاً وَ مَا كانَ مِنَ الْمُشرِكينَ(۱۲۳) إِنَّمَا جُعِلَ السبْت عَلى الَّذِينَ اخْتَلَفُوا فِيهِ وَ إِنَّ رَبَّك لَيَحْكمُ بَيْنهُمْ يَوْمَ الْقِيَمَةِ فِيمَا كانُوا فِيهِ يخْتَلِفُونَ(۱۲۴) ترجمه : ۱۲۰ - ابراهيم (به تنهائى ) يك امت بود مطيع فرمان خدا، و خالى از هر گونه انحراف ، و هرگز از مشركان نبود. ۱۲۱ - او شكرگزار نعمتهاى پروردگار بود، خدا او را برگزيد، و به راه راست هدايتش كرد. ۱۲۲ - و ما در دنيا به او همت نيكو داديم ، و در آخرت از صالحان است . ۱۲۳ - سپس به تو وحى فرستاديم كه از آئين ابراهيم ، كه خالى از هر گونه انحراف بود و از مشركان نبود، پيروى كن .
۱۲۴ - شنبه (و تحريمهاى روز شنبه براى يهود) بعنوان يك مجازات بود كه در آنهم اختلاف كردند و پروردگارت روز قيامت در ميان آنها در آنچه اختلاف كردند داورى مى كند. تفسير : ابراهيم (به تنهائى ) يك امت بود! گفتيم اين سوره سوره بيان نعمتها است و هدف از آن تحريك حس شكرگزارى انسانها است ، به گونه اى كه آنها را به شناخت بخشنده اينهمه نعمت برانگيزد. در آيات مورد بحث سخن از يك مصداق كامل بنده شكرگزار خدا، يعنى «ابراهيم » قهرمان توحيد، به ميان آمده كه مخصوصا از اين نظر نيز براى مسلمانها عموما و عربها خصوصا الهام آفرين است كه او را پيشوا و مقتداى نخستين خود مى دانند. از ميان صفات برجسته اين مرد بزرگ به پنج صفت اشاره شده است . ۱ - در آغاز مى گويد ابراهيم خود امتى بود (ان ابراهيم كان امة ). در اينكه چرا نام «امت » بر ابراهيم گذارده شده ، مفسران نكات مختلفى ذكر كرده اند كه چهار نكته از آن قابل ملاحظه است : - ابراهيم آنقدر شخصيت داشت كه به تنهائى يك امت بود، چرا كه گاهى شعاع شخصيت انسان آنقدر افزايش مى يابد كه از يك فرد و دو فرد و يك گروه فراتر مى رود و شخصيتش معادل يك امت بزرگ مى شود. - ابراهيم رهبر و مقتدا و معلم بزرگ انسانيت بود و به همين جهت به او امت گفته شده ، زيرا امت به معنى اسم مفعولى به كسى گفته مى شود كه مردم به او اقتدا كنند و رهبريش را بپذيرند. البته ميان اين معنى و معنى اول پيوند معنوى خاصى برقرار است زيرا
كسى كه پيشواى صدق و راستى براى ملتى شد در اعمال همه آنها شريك و سهيم است و گوئى خود، امتى است . - ابراهيم در آن زمان كه هيچ خدا پرستى در محيطش نبود و همگى در منجلاب شرك و بت پرستى غوطه ور بودند تنها موحد و يكتاپرست بود، پس او به تنهائى امتى و مشركان محيطش امت ديگر بودند. - ابراهيم سرچشمه پيدايش امتى بود و به همين سبب نام امت بر او گذارده شده . و هيچ اشكالى ندارد كه اين كلمه كوچك يعنى «امت » تمام اين معانى بزرگ را در خود جمع كند، آرى ابراهيم يك امت بود، يك پيشواى بزرگ بود، يك مرد امت ساز بود، و در آن روز كه در محيط اجتماعيش كسى دم از توحيد نمى زد او منادى بزرگ توحيد بود. در اشعار عرب نيز مى خوانيم : ليس على الله بمستنكر ان يجمع العالم فى واحد! از خداوند عجيب نيست كه جهان را در انسانى جمع كند! ۲ - وصف ديگر او (ابراهيم ) اين بود كه بنده مطيع خدا بود (قانتا لله ) ۳ - «او همواره در خط مستقيم ((الله » و طريق حق ، گام مى سپرد)) (حنيفا) ۴ - «او هرگز از مشركان نبود» و تمام زندگى و فكر و زواياى قلبش را تنها نور «الله » پر كرده بود (و لم يك من المشركين ).
۵ - و به دنبال اين ويژگيها سرانجام او مردى بود كه همه نعمتهاى خدا را شكرگزارى مى كرد (شاكرا لانعمه ). و پس از بيان اين اوصاف پنجگانه به بيان پنج نتيجه مهم اين صفات پرداخته و چنين مى گويد: ۱ - «خداوند ابراهيم را براى نبوت و ابلاغ دعوتش برگزيد» (اجتباه ) ۲ - «خدا او را به راه راست هدايت كرد» و از هر گونه لغزش و انحراف حفظ نمود (و هداه الى صراط مستقيم ). چرا كه هدايت الهى همانگونه كه بارها گفته ايم به دنبال لياقتها و شايستگيهائى است كه انسان از خود ظاهر مى سازد چون بى حساب چيزى بى كسى نمى دهند. ۳ - «ما در دنيا به او حسنه داديم » (و آتيناه فى الدنيا حسنة ). «حسنة » به معنى وسيعش كه هر گونه نيكى را در بر مى گيرد، از مقام نبوت و رسالت گرفته ، تا نعمتهاى مادى و فرزندان شايسته و مانند آن . ۴ - «و در آخرت از صالحان است » (و انه فى الاخرة لمن الصالحين ). با اينكه ابراهيم از سر سلسله صالحان بود در عين حال مى گويد او از صالحان خواهد بود، و اين نشانه عظمت مقام صالحان است كه ابراهيم با اينهمه مقام در زمره آنها محسوب مى شود، مگر نه اينكه خود ابراهيم از خدا اين تقاضا را كرده بود «رب هب لى حكما و الحقنى بالصالحين »: خداوندا نظر صائب به من عطا كن و مرا از صالحان قرار ده (سوره شعرا آيه ۸۳). ۵ - آخرين امتيازى كه خدا به ابراهيم در برابر آنهمه صفات برجسته داد اين بود كه مكتب او نه تنها براى اهل عصرش كه براى هميشه ، مخصوصا براى امت
اسلامى يك مكتب الهام بخش گرديد، به گونه اى كه قرآن مى گويد: «سپس به تو وحى فرستاديم كه از آئين براى ابراهيم ، آئين خالص توحيد، پيروى كن ». (ثم اوحينا اليك ان اتبع ملة ابراهيم حنيفا). بار ديگر تاكيد مى كند ابراهيم از مشركان نبود (و ما كان من المشركين ). با توجه به آيات گذشته سوالى در اينجا پيش مى آيد و آن اينكه اگر آئين اسلام آئين ابراهيم است و مسلمانان در بسيارى از مسائل از سنن ابراهيم پيروى مى كنند از جمله احترام روز جمعه ، پس چرا يهود شنبه را عيد مى دانند و تعطيل مى كنند؟ آخرين آيه مورد بحث به پاسخ اين سوال مى پردازد و مى گويد: شنبه (و تحريمهاى روز شنبه ) براى يهود به عنوان يك مجازات قرار داده شد، و تازه در آن هم اختلاف كردند بعضى آن را پذيرفتند و به كلى دست از كار كشيدند و بعضى هم نسبت به آن بى اعتنائى كردند (انما جعل السبت على الذين اختلفوا فيه ). جريان از اين قرار بود كه طبق بعضى از روايات ، موسى (عليهالسلام ) بنى اسرائيل را دعوت به احترام و تعطيل روز جمعه كرد كه آئين ابراهيم بود، اما آنها به بهانه اى از آن سر باز زدند و روز شنبه را ترجيح دادند، خداوند روز شنبه
را براى آنها قرار داد، اما توام با شدت عمل و محدوديتها، بنابر اين به تعطيلى روز شنبه نبايد استناد كنيد، چرا كه جنبه فوق العاده و مجازات داشته است ، و بهترين دليل بر اين مساله اين است كه يهود حتى در اين روز انتخابى خود نيز اختلاف كردند، گروهى آن را ارج نهادند و احترام نمودند و گروهى نيز احترام آن را شكستند، و به كسب و كار پرداختند و به مجازات الهى گرفتار شدند. اين احتمال نيز وجود دارد كه آيه فوق در رابطه با بدعتهاى مشركان در زمينه غذاهاى حيوانى باشد، زيرا پس از ذكر اين مطلب در آيات گذشته اين سوال پيش آمد پس چرا محرماتى در آئين يهود بود كه در اسلام نيست ؟ و جواب داده شد كه آن جنبه مجازات داشت . دگر بار اين سوال پيش مى آيد كه چرا فى المثل صيد ماهى در روزهاى شنبه بر يهود حرام بوده كه آنهم در اسلام نيست ؟ باز پاسخ داده مى شود كه اين يك نوع مجازات و كيفر براى آنها محسوب مى شده است . به هر حال اين آيه ارتباط و پيوندى با آيات «اصحاب السبت » (آيات ۱۶۳ - ۱۶۶ سوره اعراف ) دارد كه شرح ماجراى آنها و چگونگى تحريم صيد ماهى در روز شنبه و مخالفت گروهى از يهود با اين دستور و آزمايش الهى و مجازات شديدى كه به آن گرفتار شدند گذشت (به جلد ۶ تفسير نمونه صفحه ۴۱۸ - ۴۲۸ مراجعه فرمائيد). ضمنا بايد توجه داشت كه «سبت » در اصل به معنى تعطيل كردن كار براى استراحت است ، و روز شنبه را از اين جهت يوم السبت مى ناميدند كه يهود برنامه كسب و كار معمولى خود را در آن تعطيل مى كردند، سپس اين نام براى اين روز در اسلام باقى ماند هر چند روز تعطيلى نبود. و در پايان آيه مى فرمايد: «خداوند ميان آنها كه اختلاف كردند روز قيامت
داورى خواهد كرد» (و ان ربك ليحكم بينهم يوم القيامة فيما كانوا فيه يختلفون ). همانگونه كه سابقا هم اشاره كرديم يكى از هدفهائى كه در قيامت پياده مى شود، برچيده شدن اختلافات در تمام زمينه ها، و بازگشت به توحيد مطلق است ، چرا كه آن روز يوم البروز و يوم الظهور و روز كشف سرائر و بواطن و كشف غطاء و كنار رفتن پرده ها و آشكار شدن پنهانيها است .