الأنفال ٢٣
ترجمه
الأنفال ٢٢ | آیه ٢٣ | الأنفال ٢٤ | ||||||||||||||
|
معنی کلمات و عبارات
«أَسْمَعَهُمْ»: به گوش آنان رساند. گوش ایشان را باز و شنوا کرد. «خَیْراً»: نیکی. در اینجا مراد استعداد و زمینه پذیرش حق است. معنی آیه فوق درست به آن میماند که کسی بگوید: من اگر میدانستم فلان کس دعوت مرا میپذیرد، از او دعوت میکردم. ولی در حال حاضر وضع طوری است که اگر او را دعوت کنم نخواهد پذیرفت. بنابراین دعوت نخواهم کرد.
آیات مرتبط (تعداد ریشههای مشترک)
تفسیر
- آيات ۲۹ - ۱۵، سوره انفال
- بيان آيات شريفه متضمن دستوراتى راجع به جهاد اسلامى و نهى از فرار از جنگ
- پيروزى مسلمين در جنگ بدر مرهون عنايت الهى و امدادهاى غيبى بوده است (...و ما رميت اذا رمين...)
- معناى (( الذين قالوا سمعنا و هم لا يسمعون )) و اينكه مراد از آن در آيه شريفه چه كسانى است
- بدترين جنبندگان ، كر و لالهايى هستند كه تعقل نمى كنند
- شرحى در مورد (( حيات )) و اقسام آن از نظر قرآن ، در ذيل آيه شريفه : (( استجيبوا لله وللرسول اذا دعاكم و لما يحييكم ))
- آيه شريفه ناظر به زندگى حقيقى انسان است كه اشرف واكمل از حيات دنيوى است و با علم و عمل درك مى شود
- وجوهى كه درباره مراد از آنچه رسول الله (ص ) بدان دعوت مى كند و موجب احياء است گفته شده است
- معناى (( قلب )) در قرآن كريم و توضيح درباره جمله : (( ان اللهيحول بين المرء و قبله ))
- از آنجا كه خدا مالك حقيقى تمام موجودات است و انسان به تمليك او مالك مى شود، پس خداوند ميان انسان و متعلقات او حائل و رابط است
- براى ترك اجابت دعوت پيامبر (ص ) هيچ عذرى مقبولنيست
- از آنجا كه دلها مسخر خداوند است ، غرور به خاطر تمايل قلب به صلاح و تقوا، و ياءس و نوميدى از عدم اقبال قلب به خيرات و صالحات بى مورد است
- اشاره به اينكه آيه شريفه : (( ان الله يحول بين المرء و قبله )) از جامع ترين آيات قرآنى است
- فتنه اى كه دامنه آن همه را (ظالمين وفتنه اى كه دامنه آن همه را (ظالمين و غير ظالمين )فرا مى گيرد و از آن زنهار داده شده است عبارتست از اختلاف داخلى بين امت
- معناى آيه شريفه : (( واتقوا فتنة لاتصيبن الذين ظلموا منكم خاصه )) بنابر قرائت مشهورو بنابر قرائت (( لتصيبن ))
- روزگار استضعاف و نگرانى خود و تاءييد و يارى خدا را بياد آوريد
- معناى : (( و تخونوا اماناتكم و انتم تعلمون )) در آيه شريفه كه از خيانت به خدا و رسول (ص ) نهى مى كند
- نهى از خيانت به خدا و رسول (ص ) ناظر به عمل بعضى از مسلمين بوده است كه تصميمات سرى را به دشمن اطلاع مى داده اند
- (در ذيل آيات مربوط به جنگ بدر)
- عدم اختصاص نهى از فرار از جنگ به جنگ بدر و سخن صاحب المنار در اين باره
- اشكال سخن صاحب المنار
- رواياتى در مورد شاءن نزول آيه : (( و ما رميت اذ رميت و لكن اله رمى ))
- چند روايت در معناى : (( واعملوا ان الله يحول بين المرء و قبله ))
- رواياتى در ذيل آيه شريفه : (( واتقوا فتنة لا تصيبن الذين ظلموا منكم خاصه ))
- چند روايت در مورد شاءن نزول آيه : (( يا ايها الذين آمنوا لاتخوفوا اللهوالرسول ... ))
تفسیر نور (محسن قرائتی)
وَ لَوْ عَلِمَ اللَّهُ فِيهِمْ خَيْراً لَأَسْمَعَهُمْ وَ لَوْ أَسْمَعَهُمْ لَتَوَلَّوْا وَ هُمْ مُعْرِضُونَ «23»
و اگر خداوند خيرى در آنان مىدانست، شنوايشان مىساخت، (حرف حقّ را به گوش دلشان مىرساند،) ولى با (اين روحيهى لجاجتى كه فعلًا دارند، حتّى) اگر شنوايشان مىساخت، باز هم سرپيچى كرده روى مىگرداندند.
(در دل يقين پيدا مىكردند، ولى در ظاهر اقرار نمىكردند)
«1». اعراف، 179.
«2». تفسير درّالمنثور.
«3». ملك، 10.
جلد 3 - صفحه 293
نکته ها
افراد لجوج، چند گروهند:
برخى حتّى حاضر به شنيدن حقّ نيستند. «لا تَسْمَعُوا لِهذَا الْقُرْآنِ» «1»
برخى مىشنوند، ولى مسخره و استهزا مىكنند. «قالُوا قَدْ سَمِعْنا لَوْ نَشاءُ لَقُلْنا مِثْلَ هذا» «2»
برخى مىشنوند و مىفهمند، ولى تحريف مىكنند. «يُحَرِّفُونَ الْكَلِمَ عَنْ مَواضِعِهِ وَ يَقُولُونَ سَمِعْنا وَ عَصَيْنا» «3»
برخى به خاطر دلبستگىهاى شديد، حسادتها و قساوتها، قدرت تشخيص ندارند. «وَ جَعَلْنا قُلُوبَهُمْ قاسِيَةً» «4»
پیام ها
1- از سنّتهاى الهى اين است كه فيض خود را به افراد مستعد عطا مىكند و به هر كس به مقدار لياقت و استعداد حقّپذيرى كه در خود ايجاد كرده، توفيق داده و لطف مىكند. «وَ لَوْ عَلِمَ اللَّهُ فِيهِمْ خَيْراً لَأَسْمَعَهُمْ»
2- زمينههاى بهرهگيرى از لطف الهى را بايد خودمان به وجود آوريم. «وَ لَوْ عَلِمَ اللَّهُ فِيهِمْ خَيْراً لَأَسْمَعَهُمْ»
3- تنها فراگيرى و شنيدن آيات ملاك نيست، حقّپذيرى و تسليم بودن نيز لازم است. «وَ لَوْ أَسْمَعَهُمْ لَتَوَلَّوْا»
4- خداوند از هدايت افراد مضايقهاى ندارد، ولى لجوجان از سخن حقّ روى برمىتابند. لَوْ عَلِمَ ... لَأَسْمَعَهُمْ
5- انسان داراى اختيار است و در برابر نداى حقّ مىتواند اعراض كند. «وَ لَوْ أَسْمَعَهُمْ لَتَوَلَّوْا وَ هُمْ مُعْرِضُونَ» (آرى، كسى كه استعداد رشد را در خود كور كند، فيض خدا را نيز نمىپذيرد.)
«1». فصّلت، 26.
«2». انفال، 31.
«3». نساء، 46.
«4». مائده، 13.
تفسير نور(10جلدى)، ج3، ص: 294
تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)
وَ لَوْ عَلِمَ اللَّهُ فِيهِمْ خَيْراً لَأَسْمَعَهُمْ وَ لَوْ أَسْمَعَهُمْ لَتَوَلَّوْا وَ هُمْ مُعْرِضُونَ «23»
وَ لَوْ عَلِمَ اللَّهُ فِيهِمْ خَيْراً: و اگر دانستى خداى تعالى در ايشان خيرى را كه انتفاع است به آيات قرآنى و قبول هدايت و اقبال بر طلب حق، لَأَسْمَعَهُمْ:
هر آينه شنوانيدى ايشان را، يعنى لطف و توفيق ارزانى فرمودى تا بشنوند آن را بر وجه اختيار، چنانچه مؤمنان مىشنوند و به آن منتفع شوند، و لكن آنها بسوء اختيار معرض، و مصرّ بر كفر شدند، لذا حق تعالى تخليه ايشان نموده به حال خود واگذاشت، وَ لَوْ أَسْمَعَهُمْ لَتَوَلَّوْا: و اگر شنوانيدى ايشان را بوسيلهاى، هر آينه پشت كردى و برگشتندى از آن، وَ هُمْ مُعْرِضُونَ: در حالتى كه اعراض كنندگان باشند از قبول حق و هدايت. پس چون لطف به آنها فايدهاى نداشت، ما ايشان را خذلان و تخليه نموديم.
حسن گويد اين جمله اخبار است از علم سبحانى كه اين جماعت كفره اشخاصى هستند كه اگر حق را بر آنها شنوانيم عدول نمايند، چنانكه فرمايد: وَ لَوْ رُدُّوا لَعادُوا لِما نُهُوا عَنْهُ.
در تبيان- به نقل از امام باقر عليه السّلام مراد جماعتى هستند از بنى عبد الدار، فقط دو نفر آنها مصعب بن عمير يكى از هم پيمان هايشان مسلمان شدند، لكن ما بقى مىگفتند: نحن صمّ بكم عمّا جاءنا به محمّد صلّى اللّه عليه
«1» بحار الانوار، جلد 70، صفحه 59، حديث 39.
جلد 4 صفحه 317
و آله و سلّم و مؤيد اين روايت حضرت باقر عليه السّلام است در جوامع الجامع به همين مضمون. «2» أبو علي گفته: در نزول اين آيه، كفار به پيغمبر گفتند: ما وقتى كلام تو را باور كنيم كه جماعتى از قصى بن كلاب كه سالها مردهاند زنده كنى و با تو تكلم نمايند و ما بشنويم. حق تعالى فرمود: اگر كلام موتى را نيز به آنها بشنوانيم، هر آينه از عناد و لجاج اعراض نكنند و قبول حق را نخواهند كرد.
تنبيه: اين مطلب مبرهن گرديده كه: ذات احديت الهى الطافى كه نسبت به مؤمنان نموده از ايجاد فطرت اسلاميه و اعطاى عقل و ارسال رسل و انزال كتب، تمام را در باره كافران نيز مرعى داشته بدون تفاوت، لكن كافر بسوء اختيار خود مقتضيات اين الطاف را مجرى ندارد و عنان مركب را در عرصه شهوات نفسانى و مخالفت رانده هيچگونه التفاتى ندارد، لذا به مرور انغمار در كفر و عناد، به كلى خود را از قابليت انتفاع به مواعظ سبحانى انداخته، در ورطه هلاكت غوطه ور باشد؛ اينست معنى خذلان و تخليه الهى. و اگر خداى تعالى دانستى كه در اينها خيرى و انتفاعى از آيات قرآنيه بود، هر آينه مىشنوانيد ايشان را و لازمه ندارد عدم انتفاع كفره به آيات عدم سماع الهى آيات را به آنها؛ زيرا مراد آيه نفى سماع است به جهت علم به انتفاع خير در آنها نه بالعكس كه علم به انتفاع موجب نفى سماع باشد. بعبارت اخرى: علم الهى سبب نيست براى عدم سماع آيات به ايشان، و همچنين علم الهى به ايمان و كفر بندگان، علت كفر و ايمان نمىشود، و الا نقض غرض و منافى با حكمت ارسال رسل و انزال كتب خواهد بود.
علم ازلى علت عصيان بودن
نزد حكما ز غايت جهل بود. «1»
مثلا شخص به مقدمات علميه مىداند زيد كه با سرمايه گزاف داخل
«2» تبيان، جلد 5، صفحه 117- مجمع البيان، جلد 2، صفحه 532- تفسير جوامع الجامع، صفحه 167 (نام فرد دوّم در تبيان و مجمع البيان «سويبط ذكر شده و در تفسير جوامع الجامع «سويد بن حرمله» نقل گرديده است)
«1» شعر از حكيم و متكلّم بزرگ، خواجه نصير الدين طوسى در پاسخ شعرى از عمر خيّام نيشابورى.
جلد 4 صفحه 318
تجارت شده بالاخره خسران براى او حاصل، و سرمايه و ربح را از دست دهد، زيرا بدون هادى اقدام به امرى نمودن بعد از مقصد و محل خطر است. پس از مدتى تجارت، زيد تهى دست و جز ضرر چيزى عايد او نشود، در اين صورت بديهى است كه علم اوليه شخص به خسران زيد، موجب ضرر و خسران او نگرديده، بلكه خود كرده را تدبير نيست؛ وَ ما كانَ اللَّهُ لِيَظْلِمَهُمْ وَ لكِنْ كانُوا أَنْفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ. «1»
تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)
إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللَّهِ الصُّمُّ الْبُكْمُ الَّذِينَ لا يَعْقِلُونَ «22» وَ لَوْ عَلِمَ اللَّهُ فِيهِمْ خَيْراً لَأَسْمَعَهُمْ وَ لَوْ أَسْمَعَهُمْ لَتَوَلَّوْا وَ هُمْ مُعْرِضُونَ «23»
جلد 2 صفحه 521
ترجمه
همانا بدترين جنبندگان نزد خدا كران گنگانند آنانكه تعقّل نمىكنند
و اگر ميدانست خداوند در آنها خيرى را هر آينه شنوانده بود آنها را و اگر شنوانده بودشان هر آينه روى ميگرداندند و آنها بودند اعراض كنندگان.
تفسير
در مجمع از امام باقر (ع) روايت نموده كه نازل شده است در باره بنى عبد الدّار كه دو نفر از آن طائفه بيشتر مسلمان نشده بودند و مراد كران و گنگان معنوى هستند كه تفكر و تدبّر در معارف حقّه نمىنمايند و اگر قابل هدايت بدين اسلام بودند خداوند ديده بصيرت آنها را باز ميفرمود و مىفهماند حق بودن دين اسلام را بآنها ولى چون عنود و لجوج بودند اگر هم خداوند اين لطف را در باره آنها مىفرمود قبول اسلام و عمل باحكام آن نمىنمودند و اعراض مىكردند و كفر جحودى را شعار خود مىنمودند و حالشان بدتر ميشد و عقابشان اشدّ بود و در آيه دلالت است بر آنكه خداوند هيچ مرتبه از لطف را در باره هيچ طبقه از خلق دريغ نمىفرمايد مگر براى عدم قابليت آنها ..
اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)
وَ لَو عَلِمَ اللّهُ فِيهِم خَيراً لَأَسمَعَهُم وَ لَو أَسمَعَهُم لَتَوَلَّوا وَ هُم مُعرِضُونَ «23»
و اگر ميدانست خداوند در اينکه كفار و مشركين که قابل هدايت هستند و پيجويي ميكنند از دين حق هر آينه گوش قلب آنها را باز ميكرد و فرمايشات پيغمبر صلّي اللّه عليه و آله و سلّم و قرآن را ميشنيدند و هدايت ميشدند و چون قابل هدايت نيستند اگر خدا گوش قلب آنها را باز كند و حق را درك كنند مع ذلک انكار ميكنند و اعراض ميكنند چنانچه در آيه شريفه ميفرمايد وَ جَحَدُوا بِها وَ استَيقَنَتها أَنفُسُهُم نمل آيه 14، مكرر اشاره شد که هدايت الهي و جعل احكام دو نحوه است يكي عام است نسبت بكليه مكلفين از كفار و مسلمين که حجت بر همه تمام باشد و راه عذر بر همه بسته شود و ديگري خاص است نسبت بكساني که قابليت هدايت داشته باشند عنايات خاصه و توفيقات مخصوصه نسبت بآنها اعمال ميفرمايد زيرا قابليت محل شرط است لذا ميفرمايد وَ لَو عَلِمَ اللّهُ فِيهِم خَيراً لَأَسمَعَهُم خداوند عالم السرّ و الخفيات از قلوب بندگان با خبر است كساني هستند که اگر بر آنها از روي برهان عقل و حسّ هزار دليل اقامه شود از عناد و عصبيتي که دارند دست از كفر و شرك و فساد برنميدارند حتي بديهيات را هم منكر ميشوند حتّي حاضر ميشوند كشته شوند و بجهنم روند و زير بار حق نروند و ميگويند
(النار و لا العار)
البته از اينها سلب توفيق ميشود.
وَ لَو أَسمَعَهُم و بر فرض محال اگر تمام اسباب موفقيت بر آنها جمعآوري شود
جلد 8 - صفحه 98
باز هم لَتَوَلَّوا گوش نميدهند و بزبان حال ميگويند (من گوش استماع ندارم لمن تقول)
بر سيه دل چه سود خواندن وعظبرگزیده تفسیر نمونه
]
(آیه 23)- در روایات آمده است که جمعی از بت پرستان لجوج نزد پیامبر آمده، گفتند: اگر جدّ بزرگ ما «قصیّ بن کلاب» را زنده کنی و گواهی به نبوت تو دهد ما همگی تسلیم خواهیم شد- آیه نازل شد و به آنها پاسخ داد.
آیه میگوید: خداوند هیچ گونه مضایقه در دعوت آنها به سوی حق ندارد اگر آنها آمادگی میداشتند و «خدا از این نظر خیر و نیکی در آنها میدید حرف حق را به هر صورت بود به گوش آنها میرسانید» (وَ لَوْ عَلِمَ اللَّهُ فِیهِمْ خَیْراً لَأَسْمَعَهُمْ). ولی آنها دروغ میگویند و بهانه میگیرند و هدفشان شانه خالی کردن از زیر بار حقّ است.
«و اگر با این حال (خداوند خواسته آنها را بپذیرد و) سخنان حق را بیش از این به گوش آنها بخواند (و یا جدّشان قصیّ بن کلاب را زنده کند و گواهی او را بشنوند) باز رو گردان میشوند و اعراض میکنند» (وَ لَوْ أَسْمَعَهُمْ لَتَوَلَّوْا وَ هُمْ مُعْرِضُونَ).
این جملهها در باره کسانی است که بارها سخنان حق را شنیدهاند و آیات روح پرور قرآن به گوش آنها رسیده و محتوای عالی آن را فهمیدهاند ولی باز بر اثر تعصّب و لجاجت در مقام انکار بر آمدند.
این آیه جواب دندان شکنی است برای پیروان مکتب جبر، و نشان میدهد که سر چشمه همه سعادتها از خود انسان شروع میشود.
نکات آیه
۱- تفهیم معارف دینى به انسانهاى مستعد، از سنتهاى خداوند (و لو علم اللّه فیهم خیرا لأسمعهم)
۲- حق ناشنوایى کافران و منافقان، نشانه نبودن استعداد پذیرش معارف الهى در آنان است. (و لو علم اللّه فیهم خیرا لأسمعهم) مراد از خیر به قرینه آیه قبل، استعداد پذیرش معارف الهى است.
۳- دریغ نشدن فیض الهى از هر موجود مستعد، سنت خداوند (و لو علم اللّه فیهم خیرا لأسمعهم)
۴- دارندگان خیر و استعداد کمال، برخوردار از هدایتهاى ویژه خداوند و توفیق پذیرش معارف دین (و لو علم اللّه فیهم خیرا لأسمعهم) چون خداوند معارف دین را براى تمامى انسانها بیان کرده و به گوش همگان رسانده، معلوم مى شود مراد از «اسماع» در این آیه هدایتها و توفیقات ویژه خداوند است که تنها شامل دارندگان استعدادهاى خاص مى شود.
۵- فاقدان خیر و استعداد کمال، ناشایست براى شمول هدایتهاى ویژه خداوند و توفیق یافتن به پذیرش معارف دین (و لو علم اللّه فیهم خیرا لأسمعهم)
۶- فاقدان خیر و استعداد کمال، اگر چه مشمول هدایتهاى ویژه خداوند شوند، از آن رویگردان و گریزانند. (و لو أسمعهم لتولوا و هم معرضون) ضمیر مفعولى در «أسمعهم» همان کسانى هستند که با جمله «و لو علم ... .» توصیف شدند. بنابراین جمله «و لو أسمعهم ... » چنین معنا مى شود: «و لو اسمع الذین لیس فیهم خیرا ... » یعنى اگر خداوند هدایت ویژه اش را شامل حال کسانى کند که در آنها خیرى نیست ... .
۷- فیض رسانى خداوند به انسانها متناسب با استعداد و پذیرش آنان است. (و لو علم اللّه فیهم خیرا لأسمعهم و لو أسمعهم لتولوا و هم معرضون) خداوند در آیه افاضه هدایتها و توفیقات خویش را مبتنى بر وجود استعداد و پذیرش انسانها کرده است و طبعاً مقدار آن نیز بستگى به استعداد و پذیرش آنان دارد.
۸- عدم لزوم ارشاد و هدایتگرى، در صورت نبودن زمینه تأثیر (و لو علم اللّه فیهم خیرا لأسمعهم) همان گونه که خداوند فاقدان خیر را به هدایتهاى ویژه خویش رهنمون نخواهد ساخت، مى توان نتیجه گرفت که بر مکلفان نیز با نبودن زمینه تأثیر، ارشاد و هدایتگرى ضرورت ندارد.
موضوعات مرتبط
- استعداد: آثار استعداد ۷ ; برخورداران از استعداد ۴ ; حق ناپذیرى فاقدان استعداد ۶ ; فاقدان استعداد کمال ۵ ; مراتب استعداد ۷
- انسان: مستعد ۱
- بیخاستعدادى: نشانه هاى بیخاستعدادى ۲
- توفیق: برخوردارى از توفیق ۴ ; محرومیت از توفیق ۵
- حق ناپذیران:۶
- خدا: سنتهاى خدا ۱، ۳ ; فیض خدا ۳ ; نظام فیض خدا ۷ ; هدایت خاص خدا ۴، ۵، ۶
- خیر: فاقدان خیر ۵، ۶
- دین: تعلیم دین ۱ ; پذیرش دین ۱، ۲، ۴، ۵
- کافران: حقناشنوایى کافران ۲
- منافقان: حقناشنوایى منافقان ۲
- هدایت: زمینه هدایت ۸ ; شرایط هدایت ۸ ; محرومیت از هدایت ۵