نَجْوَاهُم
«نجوا» تنها به معناى سخنان درگوشى نیست، بلکه هر گونه جلسات سرّى و مخفیانه را نیز شامل مى شود; زیرا در اصل، از مادّه «نجوة» (بر وزن دفعة) به معناى «سرزمین مرتفع» گرفته شده است، بدین جهت که سرزمین هاى مرتفع از اطراف خود جدا هستند. و از آنجا که جلسات سرّى و سخنان درگوشى از اطرافیان جدا مى شود، به آن «نجوا» گفته اند.
بعضى معتقدند: همه اینها از مادّه «نجات» به معناى «رهایى» گرفته شده است; زیرا یک نقطه مرتفع از هجوم سیلاب در امان است، و یک مجلس سرّى یا سخن درگوشى از اطلاع دیگران برکنار مى باشد.
ریشه کلمه
قاموس قرآن
بيخ گوشى حرف زدن و سخن سرى (راز و راز گفتن) اسم و مصدر هر دو به كار رفته است در لغت آمده: «نَجا فُلاناً نَجْواً وَ نَجْوى سارَّهُ» يعنى پنهانى با او گفتگو كرد ايضاً «ناجاهُ مُناجاةٌ: سارَّهُ». راغب در علت اين تسميه گفته: اصل اين كلمه آن است كه درجاى مرتفعى به اطراف راز خلوت كنى. به قولى اصل آن نجات است و آن اينكه به كسى در آنچه خلاص و نجات اوست يارى كنى. طبرسى ذيل آيه «أَلَمْ يَعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ يَعْلَمُ سِرَّ هُمْ وَ نَجْواهُمْ» فرموده: نَجْوى در اصل به معنى دورى است گوئى نجوى كنندگان خود را از مردم دور مىكنند و به قولى آن از نَجْوَة به معنى مكان مرتفع است كه سيل به آن نمىرسد گوئى متناجيان سخن خويش را به محلى بالا مىبرند كه كسى غير از خودشان به آنجا نمىرسد. و در ذيل آيه [نساء:114]. از زجاج نقل مىكند: نجوى در كلام آن است كه جمعى يا دو نفر در آن منفرد باشند خواه سرى بگويند يا آشكار. پس در نجوى بيخ گوشى بودن لازم نيست بلكه آن سخنى است كه دور از اغيار باشد قرآن كريم نيز اين معنى را تأييد مىكند [توبه:78]. ظاهراً مراد از سّر آن است كه در نفس خويش دارند و نجوا هم سخن پنهانى آنهاست يعنى مگر نمىدانند كه خدا نهان آنها و راز گفتنشان را مىداند و خدا داناى نهانهاست. * [مجادله:8]. ظهور آيه در آن است كه منافقان و غير هم ميان خويش نجوى مىكردند در آنچه مايه ايذاء و ناراحتى مؤمنين بود و بعد از نهى شدن همترك نمىكردند و نجوايشان در خصوص گناه و تعدى و مخالفت رسول خدا «صلى اللَّه عليه و آله» بود و آيه شريفه از آن حكايت مىكند. لذا در آيه [مجادله:10]. مراد از نجوى ظاهراً همان نجواى منافقان و مريض القلبها است و آيه تذكر مىدهد كه مؤمنان از آن نترسند. * [يوسف:80]. نجى بر وزن فعيل قومى است كه با هم نجوا مىكنند در واحد و جمع يكسان باشد يعنى: چون از يوسف نااميد شدند (از اينكه برادر آنها را بدهد) از مردم كنار شدند در حاليكه ميان خويش نجوى مىكردند كه چه بكنند ايضاً [مريم:52] نجياً حال است از فاعل «قَرَّبْناهُ»يعنى: موسى را از جانب راست طور ندا كرديم درحاليكه با او مناجات مىكرديم مقرب درگاه خود نموديم، ممكن حال باشد از مفعول «قَرَّبْنَّاهُ» كه مراد موسى «عليه السلام» است. * [اسراء:47]. نجوى مصدر است به معنى فاعل، واحد و جمع در آن يكسان است يعنى ما به آنچه گوش مىدهند در حين استماعشان دانائيم و نيز آنگاه كه نجوى كنندگانند، به قول بعضى تقدير آن «وَاذْهُمْ ذُونَجْوى» است. *** * [مجادله:12]. يعنى چون خواستيد با رسول خدا مناجات و گفتگو كنيد پيش از آن صدقهاى بدهيد آن براى شما خير و پاك كنندهتر است و اگر نيافتيد خدا غفور رحيم است. آيه روشن است در اينكه ثروتمندان اگر مىخواستند محضر رسول خدا «صلى اللَّه عليه و آله» مشرف شوند و مذاكره كنند، لازم بود اول صدقهاى بدهند جمله «فَاِنْ لَمْ تَجِدُوا...» نشان مىدهد كه آن حكم وجوبى بوده و از فقراء ساقط بوده است. الميزان در علت اين حكم احتمال داده كه: اغنياء بيشتر با آن حضرت خلوت مىكردند و در آن نوعى تقرب و اختصاص به آنحضرت نشان مىدادند و آن سبب حزن و شكسته خاطر بودن فقراء مىشد لذا مأمور شدند كه صدقه دهند تا سبب از بين رفتن حزن و غيظ قلوب فقراء شود (از يك طرف به زيارت و مناجات آن حضرت نائل شوند و از طرف ديگر با صدقه از شكسته خاطر بودن بينوايان جلوگيرى كنند). نگارنده گويد: علت حكم همان «ذلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ وَ أَطْهَرُ» است و مىشود احتمال الميزان را از آن استفاده كرد. آيه بعدى كه نقل خواهد شد حكم اين آيه را نسخ كرده و از قرار معلوم كسى جز على بن ابيطالب «عليه السلام» به اين آيه تا نسخ شدنش عمل نكرده است در مجمع از آن حضرت نقل شده كه فرمود: در قرآن آيهاى هست كه كسى پيش از من به آن عمل نكرده و بعد از من نخواهد كرد آن «يا اَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اِذا ناجَيْتُمُ الرَّسُولَ...»است من دينارى داشتم آن را به ده درهم فروختم هرگاه خواستم با رسول الله «صلى الله عليه واله» مناجات كنم يك درهم صدقه دادم تا آيه «أَأَشْفَقْتُمْ أَنْ تُقَّدِمُوابَيْن يَدَىْ نَجْواكُمْ صَدَقاتٍ» آن را نسخ كرد اين روايت در تفسير كشاف نيز نقل شده، در الميزان آنرا از در منثور نقل مىكند. در مجمع و كشاف از ابن عمر نقل كرده كه گفت: براى على بن ابيطالب سه فضيلت است اگر يكى براى من بود از شتران سرخ موى در پيشم محبوبتر بود: تزويج فاطمه، اعطاء رأيه روز خيبر و آيه نجوى. در مجمع و تفسير خازن و ابن كثير نقل شده: چون مردم از مناجات جز در صورت صدقه نهى شدند كسى جز على بن ابيطالب با آن حضرت مناجات نكرد كه او دينار صدقه داد و مناجات كرد سپس آيه رخصت نازل شد. زمخشرى گويد: به قولى مدت اين حكم ده شب و به قولى قسمتى از يك روز بود. آيه بعدى چنين است «أَأَشْفَقْتُمْأَنْ تُقَدِّمُوا بَيْنَ يَدَىْ نَجْواكُمْ صَدَقاتٍ فَاِذْلَمْ تَفْعَلُوا وَ تابَ اللَّهُ عَلَيْكُمْ فَأَقيمُوا الصَّلوةَ وَ آتُوا الزَّكوةَ وَ اَطيعُوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ...» يعنى آيا از فقر ترسيديد از اينكه پيش از نجوى صدقاتى بدهيد پس حالا كه نكرديد و خداوند از شما اغماض نمود نماز بخوانيد و زكوة بدهيد و خدا و رسول را اطاعت كنيد (يعنى به دستورات ديگر عمل نمائيد).