ریشه قدر
تکرار در قرآن: ۱۳۲(بار)
قاموس قرآن
(بر وزن فلس) و قدرت و مقدرة به معنى توانائى است. [نحل:75]. خدا عبد مملوكى را مثل زده كه بر چيزى قادر نيست. 2- ايضاً قدر به معنى تنگ گرفتن است «قَدَرَ اللَّهُ عَلَيْهِ الرِّزْقَ: ضَيَّقَهُ» اين معنى از لفظ «بسط» كه در آيات در مقابل قدر آمده به خوبى روشن مىشود [رعد:26]. خدا وسعت مىدهد روزى را به كسى كه مىخواهد و مصلحت اقتضا مىكند. 3- ايضاً قدر به معنى تقدير و اندازهگيرى و نيز به معنى اندازه است راغب گويد:«اَلْقَدْرُ وَ التَّقْديرُ: تَبْيينُ كَمِّيَّةِ الشَّىْءِ». طبرسى ذيل آيه «لَيْلةِ الْقَدْر» فرموده: قدر آن است كه شىء با شىء ديگرمساوى باشد بدون زياده و نقصان «قَدَرَ اللَّهُ هذا الْاَمْرَ يَقْدِرُهُ قَدْراً» يعنى خدا آن را بر مقدارى كه مصلحت اقتضا مىكرد قرار داد. [طلاق:3]. خدا براى هر چيزى اندازهاى معين قرار داده است [قمر:12]. شكافتيم زمين را چشمه هائى پس آب آسمان و زمين به هم رسيدند بر نحوى كه تقدير شده بود بدون زيادت و نقصان. راجع به «اِنّا اَنْزَلْناهُ فى لَيْلَةِ الْقَدْرِ» مستقلاً بحث خواهد شد. [انعام:91]. اين تعبير در سوره حج آيه 74 و در زمر آيه 67 نيز آمده است در معنى آن گفتهاند: خدا نشناختند حق شناختنش، خدا را تعظيم نكردند حق تعظيمش. اين هر دو قابل قبول است، از راغب نقل شد كه قدر بيان كميت شىء است. آن در معانى غير محسوس نيز به كار مىرود گويند قدر فلانكس و از آن احترام، وقار، عظمت و وزنه اجتماعى اراده مىكنند چنانكه در كتب لغت هست. پس مانعى ندارد كه بگوئيم: خدا را تعظيم نكردند تعظيم لايق، خدا را نشناختند شناختن لايق. آيهاى كه نقل شد در رد يهود است كه براى مقابله با رسول خدا «صلى اللَّه عليه و آله» مىگفتند: اصلاً خدا به بشرى وحى نكرده است در ذيل آيه فرموده: «قُلْ مَنْ اَنْزَلَ الْكِتابَ الَّذى جاءَ بِهِ مُوسى...» و در صدر فرموده: خدا نشناختند حق شناختن (وگرنه مىدانستند كه لازمه خدايى ارسال رسل است و نمىگفتند: خدا به انسانى وحى نكرده است). *** قَدَر: (بر وزن فرس) توانائى. اندازه. در جوامع الجامع گفته: قَدْر و قَدَر (بر وزن فلس و فرس) دو لغت اند. يعنى به يك معنى مثل [بقره:236]. به زنان متاع دهيد ثروتمند به اندازه قدرتش و تنگدست به اندازه توانائيش. [قمر:49]. ما هر چيز را به اندازه آفريديم. [حجر:21]. هيچ چيزى نيست مگر آنكه خزائن آن نزد ماست و جز به اندازه معين نمىفرستيم. [طه:40]. شايد مراد از «قدر» مقدار و اندازه باشد يعنى مقدار ابتلاآت و امتحانهائى كه به موسى تا رسيدن به نبوت رخ داده بود صدر آيه مؤيّد آن است يعنى اى موسى سپس بر حالى كه به قدر كافى امتحان شده بودى آمدى و من تو را خاصه خويش كرده و نبوت دادم.و شايد مراد زمان معين باشد يعنى در وقتى آمدى كه براى نبوتت تعيين شده بود. [احزاب:38]. «قَدَراً مَقْدُوراً» ظاهراً عبارت اخراى «وَ كانَ اَمْرُ اللَّهِ مَفْعُولاً» است كه در آيه ماقبل واقع شده لذا طبرسى و زمخشرى و بيضاوى «قَضاءً - مَقْضِّياً - حُكْماً مَبْتُوتاً» گفتهاند، مقدور بودن امر نسبت به خداست پس مىشود آن را حتمى معنى كرد يعنى: امر خدا حكم حتمى است و جاى خود را مىگيرد قدر گاهى به معنى وقت مقدر و مكان مقدر نيز آيد چنانكه راغب گفته مثل [مرسلات:22]. كه به معنى وقت معلوم است و مثل [رعد:17]. يعنى نهرها به قدر وسعتشان جارى شدند. *** تقدير: اندازهگيرى و تعيين راغب گفته: تقدير خدا بر دو وجه است يكى اعطاء قدرت بر اشياء ديگرى آنكه اشياء را بر مقدار مخصوص و وجه مخصوص قرار بدهد به اقتضاء حكمت...مثل تقدير هسته خرما كه از آن خرما برويد نه سيب و زيتون و مثل تقدير منى انسان كه از آن انسان به وجود آيد نه حيوانات ديگر. پس تقدير خدا بر دو وجه است يكى حكم به اينكه فلانطور باشد يا نباشد... دوم اعطاء قدرت بر اشياء... [فصّلت:10]. يعنى در زمين بركت گذاشت و اقوات آن را براى عموم نيازمندان اعم از انسان و غيره در چهار دوران مقدر و تعيين كرد رجوع شود به «ارض». [مدثر:18-20]. مراد از تقدير همان تعيين و اندازهگيرى است كه دشمن درباره رسول خدا كردو گفت: ساحرش بناميد [يس:39]. مراد تعيين منازل ماه است در حركت خويش كه هر روز در نظر بيننده در محلى قرار مىگيرد. [انسان:15-16]. فاعل «قَدَّرُوا» ممكن است اهل بهشت باشد يعنى ظرفها و اكواب را اندازهگيرى كردهاند كه از آن اندازه كم و زياد نيست و ممكن است به خدمتكاران و «طائفين» برگردد كه آنها اندازه كردهاند. [مرسلات:20-23]. «قَدَرْنا» ظاهراً به معنى تقدير است مثل [عبس:19]. ظاهراً مراد تقدير نطفه است تا به حالت جنينى بيايد يعنى تقدير و تعيين كرديم كه نطفه از مراحل مختلف گذشته و به شكل انسان درآيد مثل [مؤمنون:14]. بعضى از بزرگان آن را اعم گرفته گويد: تقدير كرديم آنچه از حوادث بر شما رخ مىدهد... از طول عمر، كوتاهى آن، هيئت، جمال، صحت، مرض، رزق و غيره. ولى ظاهراً اين عموم مراد نباشد بعضى «قَدَرْنا» را از قدرت گرفته يعنى بر اينها توانا بودهايم پس بهتر توانائيم ولى به قرينه آيات ديگر تقدير بهتر است. * [اعلى:1-3]. ظاهراً آيه ذيل نظير آيه [طه:50]. است و ظاهراً مفعول «فَهَدى» جمله «قَدَّرَ» يعنى «هَدی اِلی ما قدَّرَ» پروردگارى كه براى اشياء عالم اندازه گرفت، مقادير و مراحلى معين كرد و آنها را به آنچه تقدير كرده هدايت نمود و همه تكويناً به آنچه تقدير كرده مىروند مثلا يك پرنده مىداند چگونه تخم بگذارد، چگونه بچه در بياورد، چگونه لانه بسازد، به كدام طعام احتياج دارد، از دشمن چگونه بپرهيزد، در زمستان چگونه به جاهاى گرمسير بكوچد و...هكذا انسان و ساير موجودات. و اين يكى از عجائب خلقت است گويند آنگاه كه بشر خواست از ماشينهاى جوجه كشى استفاده كند نتيجه مثبت نداد، دفعه ديگر درحال مرغ خانگى دقت كردند ديدند كه هر روز تخم را زير سينهاش زير و رو مىكند دانستند كه بايد به تخم از هر طرف حرارت داد آن كار را كردند نتيجه مطلوب به دست آمد و تخمها مبدل به جوجه شدند، پاك و منزه و توانا است پروردگارى كه زندگى هر حيوان را تقدير كرده و طبعاً به آن هدايتش فرموده است، ممكن است هدايت تشريعى و تكوينى هر دو مراد باشند. *** قدير: توانا. و آن از اسماء حسنى است و چهل و پنج بار در قرآن كريم آمده است [بقره:20]. راغب مىگويد قدير آن است كه آنچه را بخواهد مطابق مقتضاى حكمت مىكند نه زياد و نه كم، لذا صحيح نيست غير خدا با آن توصيف شود، «مقتدر» نظير قدير است مثل [قمر:55]. ليكن آن گاهى وصف بشر آيد... قدير يا مقتدر در قرآن پيوسته در وصف خدا آمده است. قِدر: (به كسر قاف و سكون دال) ديك. در مفردات گفته: اسم ظرفى است كه در آن گوشت مىپزند [سباء:13]. كاسه هايى به بزرگى حوضها و ديكهاى ثابت. ليله قدر ليله قدر يعنى شب تقدير، شب اندازهگيرى، شب تعيين بعضى از اشياء. از اين سوره مباركه چند مطلب استفاده مىشود : 1- قرآن در شب قدر نازل شده، شب قدر در ماه رمضان است زيرا در قرآن مىخوانيم [بقره:185]. در «نزل» روشن خواهد شد، چگونه قرآن در يك شب نازل شد حال آنكه در بيست و سه سال به تدريج نازل شده است. 2- شب قدر از هزار ماه بهتر است «لَيْلَةُ الْقَدْرِ خَيْرٌ مِنْ اَلْفِ شَهْرٍ» آيا از اين جهت بهتر است كه قرآن در آن نازل شده؟ مثل اينكه بگوئيم روز بيست و هفت رجب از هزار روز بهتر است زيرا در آن روز رسول خدا «صلى اللَّه عليه و آله» مبعوث شده است وگرنه وقت به خودى خود از وقت ديگر بهتر نيست. و يا عمل در آن بهتر از عمل در هزار ماه است كه در آنها شب قدر نيست؟ بسيارى از اهل تفسير شق دوم را اختيار فرمودهاند، در الميزان بعد از نقل آن فرموده: اين به غرض قرآن نزديك است پس احياء آن با عبادت بهتر از عمل هزار ماه است طبرسى رحمهاللَّه در مجمع و جوامع الجامع آن را اختيار فرموده است از اهل بيت عليهم السلام نيز در همين زمينه وارد شده در برهان از امام صادق «عليه السلام» نقل شده كه راوى گفت: «كَيْفَ يَكُونُ لَيْلَةُ الْقَدْرِ خَيْراً مِنْ اَلْفِ شَهْرٍ؟ قالَ: اَلْعَمَلُ فيها خَيْرٌ مِنَ الْعَمَلِ فى اَلْفِ شَهْرٍ لَيْسَ فيها لَيْلَةُ الْقَدْرِ». نيز در همان كتاب از كافى در ضمن روايت حمران از حضرت باقر «عليه السلام» مروى است كه: «فَقالَ وَ الْعَمَلُ الصَّالِحُ فيها مِنَ الصَّلوُِ وَ الزَّكوُةِ وَ اَنْواعِ الْخَيْرِ خَيْرٌ مِنَ الْعَمَلِ فى اَلْفِ شَهْرٍ لَيْسَ فيها لَيْلَةُ الْقَدْرِ...». دركشاف گويد: ارتقاء فضيلت شب قدر تا اين حد، علتش وجود مصالح دينيه است از قبيل نزول ملائكه و روح و تفصيل هر امر از روى حكمت. اين كلام همان شق اول است كه دراول نقل شد در كافى از امام صادق از امام زين العابدين عليهما السلام در ضمن حديثى نقل شده كه: خداوند به رسول خدا فرمود: «َ هَلْ تَدْرى لِمَ هِىَ خَيْرٌ مَنْ اَلْفِ شَهْرٍ؟ قالَ: لا، قالَ: لِاَنَّها تَنَزَّلُ فيهَا الْمَلائِكَةُ وَ الرُّوحُ بِاِذْنِ رَبِّهِمْ مِنْ كُلِّ اَمْرٍ...» اين روايت در بيان شق اول است يعنى علت خير بودن آن نزول ملائكه و تفصيل امر در آن است. بنابراين هزار ماه براى بيان كثرت است نه عدد واقعى مثل [توبه:80]. به موجب بعضى از روايات شيعه و اهل سنت مراد خير بودن از هزار ماه سلطنت بنى اميه است در اين باره بايد بيشتر تحقيق شود قطع نظر از روايات، شق دوم از نظر نگارنده به ظهور قرآن بهتر مىسازد و شايد بهتر بودن عبادت در آن شب غير از بهتر بودن خود آن شب باشد به عبارت ديگر به موجب روايات عمل در آن شب از عمل هزار ماه بهتر است و خود آن شب در اثر «تَنَزَّلُ الْمَلائِكَةُ...» از هزار ماه بهتر است. واللَّهالعالم. چه كارى در شب قدر واقع مىشود؟ 3- «تَنَزَّلُ الْمَلائِكَةُ وَ الرُّوحُ فيهَا بِاِذْنِ رَبِّهِمْ مِنْ كُلِّ اَمْرٍ» ظاهر اين كلمات مىرساند كه در شب قدر ملائكه و جبرئيل (روح شايد ملك ديگرى باشد) براى تمشيت همه كارها نازل مىشوند. آيا به زمين نازل مىشوند؟ آيا براى كارهاى يكساله نازل مىشوند تا شب قدر سال آينده؟ آيه به محضر پيغمبر و جانشينان او عليهم السلام مىرسند؟ آيا به مؤمنان سلام مىدهند؟ اوائل سوره دخان كه مستحب است شب 23 رمضان خوانده شود چنين است: [دخان:1-6]. اين آيات مىگويند: قرآن در شبى با بركت نازل شده، براى انذار نازل شده كه خدا به وسيله پيامبران گذشته هم انذار مىكرده است، در آن شب هر كار حكيمانه از هم جدا و متمايز مىشود، كار حكيمانهاى كه از جانب خداست، تفريق و متمايز شدن و تعين كارها رحمتى است از جانب خدا كه گفتار و در خواست همه را مىشنود و به همه چيز داناست اينكه خدا مىفرمايد: [حجر:21]. آيا قدر معلوم نازل شدهها در شب قدر معين مىشود؟ از آيات گذشته دو چيز به طور يقين به دست مىآيد يكى اينكه در شب قدر امور از هم متمايز و منفصل مىشوند و تقديرات از هم جدا و روشن مىشوند ديگر اينكه شب قدر هميشه هست و خواهد بود زيرا «فيها يُفْرَقُ...» «تَنَزَّلُ الْمَلائِكَةُ...» هر دو مضارع اند و دلالت بر دوام دارند، رواياتى كه در ذيل براى نمونه نقل مىشود مؤيّد استظهارات فوق است: «...اِنَّهُ لَيَنْزِلُ فى لَيْلَةِ الْقَدْرِ اِلى وَلِىِّ الْاَمْرِ تَفْسيرُ الْاُمُورِ سَنَةً سَنَةً يُؤْمَرُ فيها فى اَمْرِ نَفْسِهِ بِكَذا وَ كَذا فى اَمْرِ النَّاسِ بِكَذا وَ كَذا...» (كافى از امام باقر «عليهالسلام»). يعنى در شب قدر به ولى امر (امام هر عصر) تفسير امور سال به سال نازل مىشود درباره خويش و مردم به دستوارت مخصوصى مأمور مىگردد. «...لَقَدْ خَلَقَ اللَّهُ جَلَّ ذِكْرُهُ لَيْلَةَ الْقَدْرِاَوّلَ ما خَلَقَ الدُّنْيا وَ لَقَدْ خَلَقَ فيها اَوَّلَ نَبِیٍّ یَکوُنُ وَصِىٍّ يَكُونُ وَ لَقَدْ قَضى اَنْ يَكُونَ فى كُلِّ سَنَةٍ لَيْلَةٌ يُهْبَطُ فيها بِتَفْسيرِ الْاُمُورِ اِلى مِثْلِها مِنَ السَّنَةِ الْمُقْبِلَةِ...» (كافى از امام باقر «عليه السلام»). اين روايت از روايت قبلى اعم است. «...يُقَدَّرُ فى لَيْلَةِ الْقَدْرِ كُلَّ شَىْءٍ يَكُونُ فى تِلْكَ السَّنَةِ اِلى مِثْلِها مِنْ قابِلٍ من خير و شر طاعة و معصية و مولود و احل او رزق فما قدر فى تلك السنة و قضى فهوالمحتوم وللَّه عزوجل فيه المشية...» تفسير برهان از امام باقر «عليه السلام». يعنى: در شب قدر هر شىء تا شب قدر آينده درآن سال مقدر و معين مىشود از خير، شر، طاعت، گناه، ولادت، مرگ و روزى و هر چه در آن سال تقدير شده حتمى است و خدا را در آن مشيت است و خدا در آن مسلوب القدرة نيست. در تفسير برهان است كه ابوذر گويد: به رسول خدا گفتم ليلة قدر چيزى است كه در زمان انبیاء مىشود و درآن امر بر آنان نازل مىگردد و چون رفتند برداشته مىشود؟ فرمود: «لابَلْ هِىَ اِلى يَوْمِ الْقِيمَةِ» امور چطور تفصيل مىشود؟ به ملائكه چطور خبر مىرسد؟ واقعيت اين قضايا چيست؟ خدا بهتر مىداند، ولى عبادت آن شب را در سرنوشت نيكوى يكساله تأثير به سزائى است. در دعاهاى مخصوص آن شب نيز به اين قضايا اشاره شده است. 4- «سَلامٌ هِىَ» آن شب سلامتى است. اين سلام قهراً شامل حال بندگان خداست و اگر مراد سلام دادن ملائكه باشد چنانكه در بعضى روايات وارد شده آنهم براى بندگان مخصوص است چنانكه در«سلم» از صحيفه سجاديه نقل شد. 5- شب قدر كدام شب است؟ در ابتداى بحث گفته شد كه آن يقينا در ماه رمضان است ولى كدام شب از شبهاى ان ماه است؟ نزديك به يقين آن است كه شب بيست و سوم ماه باشد. در مجمع از امام صادق«عليه السلام» نقل شده براوى فرمود: «اُطْلُبْها فى تِسْعَ عَشَرَةَ وَاِحْدى وَ اِحْدى وَ عِشْرينَ وَ ثَلثَ وَ عِشْرينَ» در اين روايت امام «عليه السلام» سه شب را لاعلى التعيين فرموده است، ظاهرا براى ان است كه هر سه شب را به عبادت و دورى از گناهان به سربرند. باز در مجمع از عياشى ازامام باقر«عليه السلام» نقل شده كه فرمود: آن در دو شب 21 و 23 (رمضان)است راوى گفت: يكى معين كنيد فرمود: ضررى ندارد كه در هر دو عمل كنى آن يكى از آندو است. شيعه و اهل سنت روايت كردهاند عبداللَّه انيس انصارى (جهنّى) به رسول خدا «صلى اللَّه عليه و آله» گفت: منزل من از مدينه دور است شبى را امر كنيد كه در آن داخل مدينه شوم. حضرت شب بيست و سوم را امر فرمودند. لذا آن شب را شب جهنّى مىخواندند. ولى مشهور در ميان اهل سنت شب هفدم رمضان است.
ریشههای نزدیک مکانی
کلمات مشتق شده در قرآن
کلمه | تعداد تکرار در قرآن |
---|---|
قَدِيرٌ | ۳۷ |
قَدَرُهُ | ۲ |
يَقْدِرُونَ | ۳ |
قَدِيراً | ۶ |
تَقْدِرُوا | ۲ |
قَادِرٌ | ۲ |
الْقَادِرُ | ۱ |
قَدَرُوا | ۳ |
قَدْرِهِ | ۳ |
تَقْدِيرُ | ۳ |
قَدَّرَهُ | ۱ |
قَادِرُونَ | ۱ |
بِمِقْدَارٍ | ۱ |
بِقَدَرِهَا | ۱ |
يَقْدِرُ | ۱۱ |
بِقَدَرٍ | ۵ |
قَدَّرْنَا | ۳ |
مُقْتَدِراً | ۱ |
قَدَرٍ | ۲ |
نَقْدِرَ | ۱ |
لَقَدِيرٌ | ۱ |
لَقَادِرُونَ | ۳ |
فَقَدَّرَهُ | ۲ |
تَقْدِيراً | ۲ |
قَدَّرْنَاهَا | ۱ |
الْقَدِيرُ | ۱ |
مِقْدَارُهُ | ۲ |
قَدَراً | ۱ |
مَقْدُوراً | ۱ |
قَدِّرْ | ۱ |
قُدُورٍ | ۱ |
قَدَّرْنَاهُ | ۱ |
بِقَادِرٍ | ۳ |
قَدَّرَ | ۵ |
مُقْتَدِرُونَ | ۱ |
قُدِرَ | ۲ |
مُقْتَدِرٍ | ۲ |
قَدْراً | ۱ |
قَادِرِينَ | ۲ |
يُقَدِّرُ | ۱ |
قَدَّرُوهَا | ۱ |
فَقَدَرْنَا | ۱ |
الْقَادِرُونَ | ۱ |
لَقَادِرٌ | ۱ |
فَقَدَرَ | ۱ |
يَقْدِرَ | ۱ |
الْقَدْرِ | ۳ |