تفسیر:نمونه جلد۱۵ بخش۴۹
→ صفحه قبل | صفحه بعد ← |
آيه ۱۷ - ۱۹
آيه و ترجمه
وَ يَوْمَ يَحْشرُهُمْ وَ مَا يَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ فَيَقُولُ ءَ أَنتُمْ أَضلَلْتُمْ عِبَادِى هَؤُلاءِ أَمْ هُمْ ضلُّوا السبِيلَ(۱۷) قَالُوا سبْحَنَك مَا كانَ يَنبَغِى لَنَا أَن نَّتَّخِذَ مِن دُونِك مِنْ أَوْلِيَاءَ وَ لَكِن مَّتَّعْتَهُمْ وَ ءَابَاءَهُمْ حَتى نَسوا الذِّكرَ وَ كانُوا قَوْمَا بُوراً(۱۸) فَقَدْ كذَّبُوكُم بِمَا تَقُولُونَ فَمَا تَستَطِيعُونَ صرْفاً وَ لا نصرا و من يظلم منكم نذقه عذابا كبيرا(۱۹) ترجمه : ۱۷ - به خاطر بياور روزى را كه همه آنها و معبودانى را كه غير از خدا پرستش مى كردند جمع مى كند، و به آنها مى گويد: آيا شما اين بندگان مرا گمراه كرديد؟ يا خود گمراه شدند؟ ۱۸ - آنها (در پاسخ ) مى گويند منزهى تو، براى ما شايسته نبود كه غير از تو اوليائى برگزينيم ، ولى آنان و پدرانشان را از نعمتها برخوردار نمودى تا اينكه آنها (به جاى شكر نعمت ) ياد تو را فراموش كردند، و هلاك شدند. ۱۹ - (خداوند به آنها مى گويد ببينيد) اين معبودان ، شما در آنچه مى گوئيد تكذيب كردند اكنون قدرت نداريد عذاب الهى را بر طرف سازيد يا از كسى يارى بطلبيد،
و هر كس از شما ظلم و ستم كند عذاب شديدى به او مى چشانيم ! تفسير: محاكمه معبودان و عابدان گمراه از آنجا كه در آيات گذشته سخن از سرنوشت مؤ منان و مشركان در قيامت و پاداش و كيفر اين دو گروه بود، آيات مورد بحث همين موضوع را به شكل ديگرى ادامه مى دهد و سؤ الى را كه خداوند از معبودهاى مشركان در قيامت مى كند همراه جواب آنها به عنوان يك هشدار بيان مى فرمايد: نخست مى گويد: به ياد آور روزى را كه خداوند همه آنها و معبودهايشان را كه غير از الله پرستش مى كردند جمع و محشور مى كند (و يوم يحشرهم و ما يعبدون من دون الله ). و از آنها سؤ ال مى كند: آيا شما اين بندگان مرا گمراه كرديد يا خود آنها راه را گم كردند؟! (فيقول ء أ نتم اضللتم عبادى هؤ لاء ام هم ضلوا السبيل ). اما آنها در پاسخ مى گويند: منزهى تو اى پروردگار براى ما شايسته نبود كه اوليائى غير از تو برگزينيم (قالوا سبحانك ما كان ينبغى لنا ان نتخذ من دونك من اولياء). نه تنها ما آنها را به سوى خود دعوت نكرديم ، بلكه ما به ولايت و عبوديت تو معترف بوديم و غير از تو را معبود براى خود و ديگران برنگزيديم ! علت انحراف آنها اين بود كه آنان و پدرانشان را از نعمتها و مواهب دنيا برخوردار نمودى (آنان به جاى اينكه شكر نعمتت را بجا آورند در شهوات و كامجوئيها فرو رفتند) تا ياد تو را فراموش كردند (و لكم متعتهم و آبائهم حتى نسوا الذكر).
و به همين دليل فاسد شدند و هلاك گشتند (و كانوا قوما بورا). در اينجا خداوند روى سخن را به مشركان كرده ، مى گويد: اين معبودانتان شما را در آنچه مى گوئيد تكذيب كردند (مى گفتيد: اينها شما را از راه منحرف كردند و به سوى عبادت خود دعوت نمودند در حالى كه آنها گفته شما را دروغ مى شمرند) (فقد كذبوكم بما تقولون ). و چون چنين است و خود مرتكب انحراف خويش بوده ايد، قدرت نداريد عذاب الهى را از خود بر طرف سازيد و خويش را يارى كنيد و يا از ديگران يارى بطلبيد (فما تستطيعون صرفا و لا نصرا). و كسى كه از شما ستم كند، عذاب شديد و بزرگى به او مى چشانيم (و من يظلم منكم نذقه عذابا كبيرا). بدون شك ظلم مفهوم وسيعى دارد هر چند موضوع بحث در آيه شرك است كه يكى از مصداقهاى روشن ظلم مى باشد، اما با اين حال كلى بودن مفهوم آيه را از بين نمى برد. جالب اينكه من يظلم به صورت فعل مضارع آمده است و اين نشان مى دهد قسمت اول بحث اگر چه مربوط به گفتگوهاى رستاخيز است ، اما جمله اخير خطابى است به آنها در دنيا، گوئى همين كه دلهاى مشركان بر اثر شنيدن گفتگوهاى عابدان و معبودان در قيامت آماده اثرپذيرى مى شود سخن را از قيامت به دنيا كشانده و به آنها مى گويد هر كسى ظلم و ستمى انجام دهد او را شديدا كيفر مى دهيم .
نكته ها:
منظور از معبودها در اينجا كيانند؟
در پاسخ اين سؤ ال دو تفسير در ميان مفسران معروف وجود دارد: نخست اينكه منظور معبودهاى انسانى (همچون مسيح ) يا شيطانى (همچون جن ) و يا فرشتگان است كه هر كدام را گروهى از مشركان براى پرستش انتخاب كرده بودند. و از آنجا كه آنها داراى عقل و شعور و ادراك هستند مى توانند، مورد اين بازپرسى قرار گيرند، و براى اتمام حجت و اثبات دروغ مشركان كه مى گويند اينها ما را به عبادت خود دعوت كردند از آنها سؤ ال مى شود آيا چنين سخنى صحيح است ؟ و آنها صريحا گفتار مشركان را تكذيب مى كنند! تفسير دوم كه جمعى از مفسران آن را ذكر كرده اند، اين است كه خداوند در آن روز نوعى از حيات و درك و شعور به بتها مى بخشد به طورى كه مى توانند مورد بازپرسى قرار گيرند و پاسخ لازم را بدهند كه خدايا ما اينها را گمراه نكرديم ، بلكه آنها خودشان بر اثر غرق شدن در شهوات و غرور گمراه شدند. اين احتمال نيز وجود دارد كه تمام معبودها را شامل بشود اعم از آنها كه داراى عقل و شعورند و به زبان خود واقعيتها را مى گويند، و معبودهائى كه از عقل و شعور برخوردار نيستند و به زبانحال حقيقت را منعكس مى سازند. ولى قرائن موجود در آيه با تفسير اول هماهنگتر است ، چرا كه فعلها و ضميرها همه نشان مى دهد كه طرف صحبت صاحبان عقل و شعورند و اين متناسب با معبودهائى همچون مسيح و فرشتگان و مانند آنها است . بعلاوه از جمله فقد كذبوكم (آنها شما را تكذيب كردند) چنين برمى آيد كه مشركان قبلا ادعا نموده اند اين معبودان ما را گمراه ساختند، و به سوى
خويش دعوت كردند، و بعيد است مشركان اين ادعا را در مورد بتهاى سنگى و چوبى كرده باشند، زيرا خودشان - آنگونه كه در داستان ابراهيم آمده - يقين داشتند كه بتها سخن نمى گويند لقد علمت ما هؤ لاء ينطقون (انبياء - ۶۳). در حالى كه مثلا در مورد مسيح در آيه ۱۱۶ سوره مائده مى خوانيم ءانت قلت للناس اتخذونى و امى الهين من دون الله : آيا تو، به مردم گفتى كه من و مادرم را دو معبود غير از خدا انتخاب كنيد؟! و در هر حال مسلم است كه ادعاى مشركان و بت پرستان ، واهى و بى اساس بوده و آنان ايشان را به عبادت خود دعوت نكرده اند. جالب اينكه معبودان در جواب نمى گويند: خدايا ما آنها را به عبادت خود دعوت نكرديم ، بلكه مى گويند: ما غير از تو معبودى براى خود انتخاب ننموديم ، يعنى وقتى خود ما تنها تو را پرستش مى كنيم بطريق اولى براى آنها ديگرى را معرفى نكرده ايم بخصوص اينكه اين سخن با جمله سبحانك (منزهى تو) و با جمله ما كان ينبغى لنا (براى ما سزاوار نبود) همراه است كه نهايت ادب و تاكيد آنها را بر توحيد روشن مى سازد.
انگيزه انحراف از اصل توحيد
قابل توجه اينكه معبودان ، عامل اصلى انحراف اين گروه مشرك را زندگى مرفه آنها مى شمرند، و مى گويند: خداوندا آنها و پدرانشان را از نعمتهاى اين زندگى برخوردار ساختى ، و همين باعث فراموشكارى آنها شد، بجاى اينكه بخشنده اين نعمتها را بشناسند و به شكر و طاعتش پردازند در گرداب غفلت و غرور فرو رفتند، و تو و روز قيامت را به دست فراموشى سپردند. و به راستى زندگى مرفه براى جمعيتى كه ظرفيت كافى ندارند و پايه هاى ايمانشان سست است از يكسو غرور آفرين است ، چرا كه وقتى به نعمت فراوان
رسيدند خود را گم مى كنند و خدا را فراموش مى نمايند، حتى گاه فرعون وار كوس انا الله مى كوبند! و از سوئى ديگر اين گونه افراد مايلند هر چه بيشتر آزاد باشند و هيچ محدوديتى در كامجوئى از لذائذ در كارشان نباشد، و قيد و بندهائى از قبيل حلال و حرام و مشروع و نا مشروع آنها را از رسيدن به هدفهايشان منع نكند، و به اين دليل نمى خواهند در برابر قوانين و مقررات دينى سر تعظيم فرود آورند و روز حساب و جزا را بپذيرند. هم اكنون نيز طرفداران آئين خدا و تعليمات انبيا در ميان مرفهين زياد نيستند، و اين مستضعفينند كه طرفداران سرسخت و دوستان با وفاء ايثارگر دين و مذهبند. البته اين سخن در هر دو طرف استثناهائى دارد ولى اكثريت هر دو گروه چنانند كه گفتيم ضمنا در آيه فوق تنها روى مرفه بودن زندگى خود آنها تكيه نشده ، بلكه روى مرفه بودن زندگى نياكان آنها نيز تكيه شده است ، زيرا هنگامى كه انسان از كودكى در ناز و نعمت پرورش يافت طبيعى است كه ميان خود و ديگران غالبا جدائى و امتياز ببيند و به آسانى حاضر نباشد منافع مادى و زندگى مرفه خود را از دست بدهد. در حالى كه پايبند بودن به فرمان خدا و برنامه هاى مذهب نياز به ايثار و گاهى هجرت و حتى جهاد و شهادت دارد، و گاه تن در دادن به انواع محروميتها و تسليم دشمن نشدن ، و اينها امورى است كه با مزاج مرفهين كمتر سازگار است مگر آنها كه شخصيتشان فوق زندگى ماديشان است كه اگر يك روز بود، شكر خدا مى گويند و اگر نبود متزلزل و ناراحت نمى شوند، و به تعبير ديگر آنها بر زندگى ماديشان حاكمند نه محكوم ، اميرند نه اسير!
ضمنا از اين توضيح استفاده مى شود كه منظور از جمله نسوا الذكر فراموش كردن ياد خدا است كه در آيه ۱۹ سوره حشر بجاى آن و لا تكونوا كالذين نسوا الله آمده است ، و يا فراموش كردن روز قيامت و دادگاه عدل پروردگار آنچنان كه در آيه ۲۶ سوره ص آمده لهم عذاب شديد بما نسوا يوم الحساب : براى آنها عذاب شديدى است بخاطر فراموش كردن روز حساب . و يا فراموش كردن هر دو و همه برنامه هاى الهى .
واژه بور
بور از ماده بوار در اصل به معنى شدت كساد بودن چيزى است و چون شدت كسادى باعث فساد مى شود چنانكه در ضرب المثل عرب آمده كسد حتى فسد اين كلمه به معنى فساد، و سپس هلاكت اطلاق شده است . و از آنجا كه زمين خالى از درخت و گل و گياه در حقيقت فاسد و مرده است به آن بائر مى گويند. بنابراين جمله كانوا قوما بورا اشاره به اين است كه اين گروه بر اثر غرق شدن در زندگى مرفه مادى و فراموش كردن خدا و رستاخيز به فساد و هلاكت كشيده شدند و سرزمين دلشان همچون بيابانى خشك و بائر، از گلهاى ملكات ارزشمند انسانى و ميوه هاى فضيلت و حيات معنوى خالى گرديد. مطالعه حال ملتهائى كه امروز در ناز و نعمت غرقند و از خدا و خلق بى خبرند عمق معنى اين آيه را روشنتر مى سازد كه چگونه در درياى فساد اخلاقى غرق شده اند و چگونه فضائل انسانى از سرزمين باير وجودشان برچيده شده است .
آيه ۲۰
آيه و ترجمه
وَ مَا أَرْسلْنَا قَبْلَك مِنَ الْمُرْسلِينَ إِلا إِنَّهُمْ لَيَأْكلُونَ الطعَامَ وَ يَمْشونَ فى الاَسوَاقِ وَ جَعَلْنَا بَعْضكمْ لِبَعْضٍ فِتْنَةً أَ تَصبرُونَ وَ كانَ رَبُّك بَصِيراً(۲۰) ترجمه : ۲۰ - ما هيچيك از رسولان را پيش از تو نفرستاديم مگر اينكه غذا مى خوردند و در بازارها راه مى رفتند، و بعضى از شما را، وسيله امتحان بعض ديگر قرار داديم ، آيا صبر و شكيبائى مى كنيد؟ (و از عهده امتحانات بر مى آئيد) و پروردگار تو بصير و بينا بوده و هست . شان نزول : جمعى از مفسران در شان نزول نخستين آيه از آيات فوق چنين آورده اند كه جمعى از سران مشركان خدمت پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) آمدند و گفتند: اى محمد تو از ما چه مى خواهى ؟ اگر رياست مى طلبى ما تو را سرپرست خود مى كنيم ، و اگر علاقه به مال دارى از اموال خود براى تو جمع مى كنيم ، اما هنگامى كه ديدند پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) در برابر اين پيشنهادهايشان تسليم نشد به بهانه جوئى پرداختند و گفتند تو چگونه فرستاده خدا هستى با اينكه غذا مى خورى و در بازارها توقف مى كنى ؟! آنها پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) را به خوردن غذا سرزنش كردند چرا كه مى خواستند او فرشته باشد، و به راه رفتن در بازارها ملامت كردند چرا كه آنها كسراها و قيصرها و پادشاهان جبار را ديده بودند كه هرگز گام در بازارها نمى گذاردند، در حالى كه پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) با مردم در بازارها حشر و نشر داشت و با آنها مانوس بود، و امر و نهى الهى را به آنها ابلاغ مى كرد، بهانه جويان ايراد كردند و گفتند: او مى خواهد
حكمران ما شود، در حالى كه روش او مخالف سيره پادشاهان است ! آيه فوق نازل شد و اين حقيقت را روشن ساخت كه روش پيامبر اسلام روش همه پيامبران پيشين بوده است . تفسير: همه پيامبران چنين بودند در چند آيه قبل يكى از بهانه جوئيهاى مشركان را به اين عنوان كه چرا پيامبر اسلام غذا مى خورد و در بازارها راه مى رود، آمده بود و جوابى اجمالى و سر بسته براى آن گفته شد، آيه مورد بحث به همان مطلب بازگشته و پاسخى صريحتر و مشروحتر به آن مى دهد و مى گويد: ما هيچيك از رسولان را قبل از تو نفرستاديم مگر اينكه همه آنها از جنس بشر بودند، غذا مى خوردند و در بازارها راه مى رفتند (و با مردم حشر و نشر داشتند) (و ما ارسلناك قبلك من المرسلين الا انهم لياكلون الطعام و يمشون فى الاسواق ). و در عين حال بعضى از شما را وسيله امتحان بعض ديگر قرار داديم (و جعلنا بعضكم لبعض فتنة ). اين آزمايش ممكن است از اين طريق باشد كه انتخاب پيامبران از جنس بشر آن هم از انسانهائى كه از ميان توده هاى جمعيت محروم برمى خيزند خود آزمايش بزرگى است ، چرا كه گروهى ابا دارند زير بار همنوع خود بروند بخصوص كسى كه از نظر امكانات مادى در سطح پائينى قرار داشته باشد، و آنها از اين نظر در سطح بالا و يا سن و سالشان بيشتر و در جامعه سرشناستر باشند.
اين احتمال نيز وجود دارد كه منظور آزمودن عمومى مردم به وسيله يكديگر است ، چرا كه افراد از كار افتاده و ناتوان و بيمار و يتيم و دردمند، آزمونى هستند براى اقويا و افراد سالم و تندرست ، و به عكس افراد تندرست و قوى ، آزمونى هستند براى افراد ضعيف و ناتوان ، آيا گروه دوم راضى به رضاى خدا هستند؟ و آيا گروه اول وظيفه و تعهد انسانى خود را در برابر گروه دوم انجام مى دهند يا نه ؟ و از آنجا كه اين دو تفسير با هم منافاتى ندارند ممكن است هر دو در مفهوم وسيع آيه كه امتحان مردم به وسيله يكديگر است جمع باشد. و به دنبال اين سخن ، همگان را مورد خطاب قرار داده و سؤ ال مى كند: آيا صبر و شكيبائى پيشه مى كنيد؟ (اءتصبرون ). چرا كه مهمترين ركن پيروزى در تمام اين آزمايشها صبر و استقامت و پايمردى است ، صبر و استقامت در برابر هوسهاى سركشى كه مانع از قبول حق مى شود، صبر و استقامت در برابر مشكلاتى كه در آنجا وظائف و اداء رسالتها وجود دارد، و همچنين شكيبائى در برابر مصائب و حوادث دردناك كه زندگى انسان به هر حال خالى از آن نخواهد بود. خلاصه تنها با نيروى پايدارى و صبر است كه مى توان از عهده اين امتحان بزرگ الهى برآمد. و در پايان آيه به عنوان يك هشدار مى فرمايد: پروردگار تو همواره بصير و بينا بوده و هست (و كان ربك بصيرا). مبادا تصور كنند چيزى از رفتار شما در برابر آزمونهاى الهى از ديده بينا و موشكاف علم خداوند مكتوم و پنهان مى ماند، او همه را دقيقا مى داند و مى بيند.
سؤ ال : در اينجا پرسشى پيش مى آيد و آن اينكه : پاسخ قرآن در آيات فوق به مشركان دائر بر اينكه همه پيامبران از جنس بشر بودند نه تنها مشكل را حل نمى كند، بلكه به اصطلاح از قبيل تكثير اشكال است ، چرا كه ممكن است آنها ايراد خود را به همه پيامبران تعميم دهند. پاسخ : آيات مختلف قرآن نشان مى دهد كه آنها اين ايراد را به شخص پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) داشتند و معتقد بودند كه او وضع خاصى به خود گرفته و لذا مى گفتند. ما لهذا الرسول ... (چرا اين پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) اين چنين است ...). قرآن در پاسخ آنها مى گويد: اين منحصر به پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) نيست كه غذا مى خورد و در بازارها گام بر مى دارد همه آنها چنين اوصافى را داشتند، و به فرض كه آنها اين اشكال را به همه پيامبران تعميم دهند، قرآن پاسخ آنها را نيز گفته آنجا كه مى گويد: و لو جعلناه ملكا لجعلناه رجلا: به فرض كه پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) را فرشته قرار مى داديم باز ناگزير او را به صورت انسانى در مى آورديم (تا بتواند سرمشق و الگو در تمام زمينه ها براى انسانها باشد) اشاره به اينكه تنها انسان مى تواند رهبر انسان باشد كه از تمام نيازها و خواسته ها و مشكلات و مسائل او آگاه است .
آيه ۲۱ - ۲۴
آيه و ترجمه
وَ قَالَ الَّذِينَ لا يَرْجُونَ لِقَاءَنَا لَوْ لا أُنزِلَ عَلَيْنَا الْمَلَئكَةُ أَوْ نَرَى رَبَّنَا لَقَدِ استَكْبرُوا فى أَنفُسِهِمْ وَ عَتَوْ عُتُوًّا كَبِيراً(۲۱) يَوْمَ يَرَوْنَ الْمَلَئكَةَ لا بُشرَى يَوْمَئذٍ لِّلْمُجْرِمِينَ وَ يَقُولُونَ حِجْراً محْجُوراً(۲۲) وَ قَدِمْنَا إِلى مَا عَمِلُوا مِنْ عَمَلٍ فَجَعَلْنَهُ هَبَاءً مَّنثُوراً(۲۳) أَصحَب الْجَنَّةِ يَوْمَئذٍ خَيرٌ مُّستَقَرًّا وَ أَحْسنُ مَقِيلاً(۲۴) ترجمه : ۲۱ - و آنها كه اميدى به لقاى ما ندارند (و رستاخيز را انكار مى كنند) مى گويند: چرا فرشتگان بر ما نازل نمى شوند؟ و يا پروردگارمان را با چشم خود نمى بينيم ؟ آنها درباره خود تكبر ورزيدند و طغيان بزرگى كردند. ۲۲ - (آنها به آرزوى خود مى رسند) اما روزى كه فرشتگان را مى بينند روز بشارت مجرمان نخواهد بود! (بلكه روز مجازات و كيفر آنان است ) و مى گويند ما را امان دهيد ما را معاف داريد ۲۳ - و ما به سراغ اعمالى كه آنها انجام دادند مى رويم و همه را همچون ذرات غبار پراكنده در هوا مى كنيم ! ۲۴ - بهشتيان در آن روز قرارگاهشان از همه بهتر، و استراحت گاهشان نيكوتر است !
تفسير: ادعاهاى بزرگ گفتيم مشركان لجوج براى فرار از زير بار تعهدات و مسئوليتهائى كه ايمان به خدا و رستاخيز بر دوش آنها مى گذارد، بهانه هائى را مطرح مى كردند كه يكى از آنها اين بود چرا پيامبر مثل ما نياز به غذا دارد، و در بازارها راه مى رود كه پاسخ آن را در آيات قبل خوانديم . آيات مورد بحث دو قسمت ديگر از بهانه هاى آنها را مطرح كرده پاسخ مى گويد، نخست مى فرمايد: آنها كه اميدى به لقاى ما ندارند و رستاخيز را انكار مى كنند)، مى گويند چرا فرشتگان بر ما نازل نمى شوند، و يا پروردگارمان را با چشم خود نمى بينيم (و قال الذين لا يرجون لقائنا لو لا انزل علينا الملائكة او نرى ربنا). به فرض كه ما بپذيريم پيامبر هم مى تواند همچون ما زندگى عادى داشته باشد اما اين قابل قبول نيست كه پيك وحى تنها بر او نازل شود و ما او را نبينيم ! چه مانعى دارد فرشته آشكار شود، و بر نبوت او صحه بگذارد، و يا قسمتى از وحى را در حضور ما بازگو كند؟! و يا خدا را با چشم ببينيم كه جاى هيچ شك و شبهه اى براى ما باقى نماند؟ اينها است كه براى ما سؤ ال انگيز است و اينها است كه مانع از پذيرش دعوت محمد (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) مى شود! مهم اين است كه قرآن اين بهانه جويان را به عنوان لا يرجون لقائنا توصيف مى كند كه نشان مى دهد سرچشمه اين گفتارهاى بى اساس ، عدم ايمان به آخرت ، و عدم قبول مسئوليت در برابر خدا است . در آيه ۷ سوره حجر نيز شبيه اين سخن را مى خوانيم كه آنها مى گفتند: لو ما تاتينا بالملائكة ان كنت من الصادقين : اگر راست مى گوئى چرا فرشتگان
را براى ما نمى آورى تا تو را تصديق كنند؟! در آغاز همين سوره فرقان نيز خوانديم كه مشركان مى گفتند: لو لا انزل اليه ملك فيكون معه نذيرا: چرا فرشته اى همراه او مامور انذار انسانها نشده است ؟ در حالى كه يك انسان حق طلب براى اثبات يك مطلب ، تنها مطالبه دليل مى كند اما نوع دليل هر چه باشد، مسلما تفاوت نمى كند، هنگامى كه پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) با نشان دادن معجزات و از جمله خود قرآن حقانيت دعوت خويش را به وضوح ثابت كرده ، ديگر اين بهانه ها چه معنى دارد؟ و بهترين دليل براى اينكه اين سخنان را به خاطر تحقيق پيرامون نبوت پيامبر نمى گفتند اين است كه تقاضاى مشاهده پروردگار كردند و او را تا سر حد يك جسم قابل رؤ يت تنزل دارند، همان تقاضاى بى اساسى كه مجرمان بنى اسرائيل نيز داشتند، و پاسخ قاطع آن را شنيدند كه شرح آن در سوره اعراف آيه ۱۴۳ آمده است . لذا قرآن در پاسخ اين تقاضاها ذيل آيه مورد بحث مى گويد: آنها در مورد خود تكبر ورزيدند و گرفتار غرور و كبر و خود بينى شدند (لقد استكبروا فى انفسهم ). و طغيان كردند، چه طغيان بزرگى ؟ (و عتوا عتوا كبيرا). عتو (بر وزن غلو) به معنى خوددارى از اطاعت و سرپيچى از فرمان توأ م با عناد و لجاج است . تعبير فى انفسهم ممكن است به اين معنى باشد كه آنها در مورد خود به كبر و خود بينى گرفتار شدند و نيز ممكن است به اين معنى باشد كه آنها كبر و غرورشان را در دل پنهان كردند و اين بهانه ها را آشكار در عصر و زمان ما نيز كسانى هستند كه منطق مشركان پيشين را تكرار مى كنند و مى گويند تا خدا را در محيط آزمايشگاه خود نبينيم و تا روح را در زير چاقوى
جراحى مشاهده نكنيم باور نخواهيم كرد! و سرچشمه هر دو يكى است استكبار و سركشى . اصولا تمام كسانى كه تنها ابزار شناخت را حس و تجربه مى دانند به طور ضمنى همين سخن را تكرار مى كنند، و همه ماترياليستها و ماديون در اين جمع داخلند، در حالى كه حس ما تنها توانائى درك قسمت ناچيزى از ماده اين جهان را دارد. سپس به عنوان تهديد مى گويد اينها كه تقاضا دارند فرشتگان را به بينند سرانجام خواهند ديد اما روزى كه فرشتگان را مى بينند روزى است كه در آن روز بشارتى براى مجرمان نخواهد بود (چرا كه روز مجازات و كيفرهاى دردناك اعمال آنها است ) (يوم يرون الملائكة لا بشرى يومئذ للمجرمين ). آرى در آن روز از ديدن فرشتگان خوشحال نخواهند شد بلكه چون نشانه هاى عذاب را همراه مشاهده آنان مى بينند بقدرى در وحشت فرو مى روند كه همان جمله اى را كه در دنيا به هنگام احساس خطر در برابر ديگران مى گفتند بر زبان جارى مى كنند و مى گويند ما را امان دهيد، ما را معاف داريد (و يقولون حجرا محجورا). ولى بدون شك نه اين جمله و نه غير آن اثرى در سرنوشت محتوم آنها ندارد چرا كه آتشى را كه خود افروخته اند خواه و ناخواه دامانشان را مى گيرد، و اعمال زشتى را كه انجام داده اند در برابرشان مجسم مى گردد و خود كرده را تدبير نيست !.
واژه حجر (بر وزن قشر) در اصل به منطقه اى گفته مى شود كه آن را سنگ چين (تحجير) كرده و ممنوع الورود مى ساختند، و اگر مى بينيم حجر اسماعيل را حجر مى گويند به خاطر ديوارى است كه اطراف آن كشيده شده و جدا گرديده است ، عقل را نيز حجر مى گويند، چون انسان را از كارهاى خلاف منع مى كند، لذا در آيه ۵ سوره فجر مى خوانيم هل فى ذلك قسم لذى حجر (آيا در اين سخن ، سوگند قانع كننده اى براى صاحبان عقل وجود دارد؟). و نيز اصحاب حجر، كه در قرآن نامشان آمده (آيه ۸۰ سوره حجر) به قوم صالح گفته شده است كه خانه هاى سنگى محكمى در دل كوه ها براى خود مى تراشيدند و در حفاظت آن قرار مى گرفتند. اين در مورد معنى واژه حجر. اما جمله حجرا محجورا اصطلاحى بوده است در ميان عرب كه وقتى به كسى برخورد مى كردند كه از او مى ترسيدند براى گرفتن امان اين جمله را در برابر او مى گفتند. مخصوصا رسم عرب اين بود كه در ماههاى حرام كه جنگ ممنوع بوده هنگامى كه كسى با ديگرى روبرو مى شد و احتمال مى داد اين سنت شكسته شود و به او صدمه اى برسد، اين جمله را تكرار مى كرد، طرف مقابل نيز با شنيدن آن ، او را امان مى داد و از نگرانى و اضطراب و وحشت بيرون مى آورد، بنابراين معنى جمله مزبور اين است : امان مى خواهم امانى كه برگشت و تغييرى در آن نباشد. ضمنا از آنچه در بالا گفتيم روشن شد كه در اينجا گوينده اين سخن مجرمانند و تناسب افعال موجود در آيه و سير تاريخى و سابقه اين جمله در ميان عرب نيز
همين اقتضا مى كند، هر چند بعضى احتمال داده اند كه گوينده اين سخن فرشتگان خواهند بود و هدفشان ممنوع ساختن مشركان از رحمت خدا است . و بعضى نيز گفته اند كه گوينده اين سخن مجرمانند كه به يكديگر اين را مى گويند، ولى ظاهر همان معنى اول است كه بسيارى از مفسران آن را اختيار كرده و يا به عنوان اولين تفسير از آن ياد نموده اند. اما در اينكه آن روز كه مجرمان ، فرشتگان را ملاقات مى كنند كدام روز است ؟ مفسران دو احتمال داده اند بعضى گفته اند روز مرگ است كه انسان فرشته مرگ را مى بيند چنانكه در آيه ۹۷ سوره نساء مى خوانيم : و لو ترى اذ الظالمون فى غمرات الموت و الملائكة باسطوا ايديهم اخرجوا انفسكم : اگر ظالمان را ببينى هنگامى كه در امواج مرگ قرار گرفته اند و فرشتگان دستها را گشوده اند و مى گويند جان خود را بيرون كنيد .... بعضى ديگر اين تفسير را انتخاب كرده اند كه منظور روز قيامت و رستاخيز است كه مجرمان در برابر فرشتگان عذاب قرار مى گيرند و آنها را مشاهده مى كنند. تفسير دوم با توجه به آيات بعد كه سخن از رستاخيز مى گويد و مخصوصا جمله يومئذ اشاره به آن مى گيرد، نزديكتر به نظر مى رسد. آيه بعد وضع اعمال اين مجرمان را در آخرت مجسم ساخته ، مى گويد: ما به سراغ تمام اعمالى كه آنها انجام دادند مى رويم و همه را همچون ذرات غبار پراكنده در هوا مى كنيم ! (و قدمنا الى ما عملوا من عمل فجعلناه هباء منثورا).
واژه عمل به طورى كه راغب در مفردات گفته به معنى هر كارى است كه با قصد انجام مى گيرد، ولى فعل ، اعم از آن است ، يعنى به كارهائى كه با قصد يا بى قصد انجام مى گيرد هر دو اطلاق مى شود. جمله قدمنا از ماده قدوم به معنى وارد شدن يا به سراغ چيزى رفتن است ، و در اينجا دليل بر تاكيد و جدى بودن مطلب است ، يعنى مسلما و بطور قطع تمام اعمال آنها را كه با توجه و از روى اراده انجام داده اند - هر چند ظاهرا كارهاى خير باشد - به خاطر شرك و كفرشان همچون ذرات غبار در هوا محو و نابود مى كنيم . آفات اعمال صالح واژه هباء به معنى ذرات بسيار ريز غبار است كه در حال عادى ، ابدا به چشم نمى آيد، مگر زمانى كه نور آفتاب از روزنه يا دريچه اى به داخل اطاق تاريكى بيفتد و اين ذرات را روشن و قابل مشاهده سازد. اين تعبير نشان مى دهد كه اعمال آنها بقدرى بى ارزش و بى اثر خواهد شد كه اصلا گوئى عملى وجود ندارد، هر چند ساليان دراز تلاش و كوشش كرده باشند. اين آيه نظير آيه ۱۸ سوره ابراهيم است كه مى فرمايد: مثل الذين كفروا بربهم اعمالهم كرماد اشتدت به الريح فى يوم عاصف : اعمال كسانى كه به پروردگارشان كافر شدند همچون خاكسترى است در برابر تندباد در يك روز
طوفانى ! دليل منطقى آن هم روشن است ، زيرا چيزى كه به عمل انسان شكل و محتوا مى دهد، نيت و انگيزه و هدف نهائى عمل است ، افراد با ايمان ، با انگيزه الهى و توحيدى ، هدفهاى مقدس و پاك ، و برنامه صحيح و سالم به سراغ انجام كارها مى روند در حالى كه مردم بى ايمان غالبا گرفتار تظاهر رياكارى و تقلب و غرور و خود بينى هستند، و همين سبب بى ارزش شدن اعمال آنها مى شود. به عنوان نمونه ما مسجدهائى را از صدها سال پيش سراغ داريم كه گذشت قرنها كمترين تاثير بر آنها نگذاشته است ، و به عكس خانه هائى را مى بينيم كه با گذشت يكماه يا يكسال شكستها و نقصهاى فراوان در آن ظاهر مى شود، اولى چون انگيزه الهى داشت از هر نظر محكم و با بهترين مصالح با پيش بينى تمام حوادث آينده ساخته شده ، اما دومى چون هدف تهيه مال و ثروتى از طريق تظاهر و فريب بوده است تنها به رنگ و آبش توجه شده است . اصولا از نظر منطق اسلام ، اعمال صالح آفاتى دارد كه بايد دقيقا مراقب آن بود: گاه از آغاز ويران و فاسد است ، همچون عملى كه براى ريا انجام مى گيرد. گاه انسان در حين عمل گرفتار غرور و عجب و خودبينى مى شود و ارزش عملش به خاطر آن از بين مى رود. و گاه بعد از عمل به خاطر انجام كارهاى مخالف و منافى ، اثرش محو و نابود مى گردد، مانند انفاقى كه پشت سر آن منت باشد، و يا اعمال صالحى كه پشت سر آن كفر و ارتداد صورت گيرد. و حتى طبق بعضى از روايات اسلامى گاه انجام گناهانى قبل از انجام عمل
روى آن اثر مى گذارد، چنانكه در مورد شرابخوار مى خوانيم كه تا چهل روز اعمال او مقبول درگاه خدا نخواهد شد. به هر حال اسلام برنامه اى فوق العاده دقيق و باريك و حساب شده درباره خصوصيات عمل صالح دارد. در حديثى از امام باقر (عليه السلام ) مى خوانيم : روز قيامت خداوند گروهى را مبعوث مى كند در حالى كه نورى در مقابل آنان همچون لباسهاى سفيد و درخشنده است (اين نور همان اعمال آنها است ) سپس به آن اعمال فرمان مى دهد: همگى ذرات پراكنده غبار شويد (و به دنبال آن همه محو مى گردند) سپس فرمود: انهم كانوا يصومون و يصلون و لكن كانوا اذا عرض لهم شى ء من الحرام اخذوه و اذا ذكر لهم شى ء من فضل امير المؤ منين انكروه !: آنها نماز و روزه را بجا مى آوردند ولى هنگامى كه حرامى به آنها عرضه مى شد آن را مى چسبيدند و موقعى كه از فضائل امير مؤ منان على (عليه السلام ) براى آنها بيان مى گشت انكار مى كردند!. و از آنجا كه قرآن معمولا نيك و بد را در برابر هم قرار مى دهد تا با مقايسه ، وضع هر دو روشن شود، آيه بعد، از بهشتيان سخن مى گويد و مى فرمايد: بهشتيان در آن روز قرارگاهشان بهتر و استراحت گاهشان نيكوتر است (اصحاب الجنة يومئذ خير مستقرا و احسن مقيلا). معنى اين سخن آن نيست كه دوزخيان وضعشان خوبست و بهشتيان وضعشان از آنها بهتر، زيرا صيغه افعل تفضيل گاه در مواردى به كار مى رود كه يك طرف به كلى فاقد آن مفهوم است و طرف ديگر واجد، مثلا در سوره فصلت آيه ۴۰
مى خوانيم : اءفمن يلقى فى النار خير ام من ياتى آمنا يوم القيامة : آيا كسى كه در آتش افكنده مى شود بهتر است يا كسى كه روز قيامت در نهايت امنيت وارد محشر مى شود؟! مستقر به معنى قرارگاه و مقيل به معنى محل استراحت در نيمه روز است (از ماده قيلوله به معنى خواب نيم روز آمده است ).
→ صفحه قبل | صفحه بعد ← |