الفرقان ٤٣
کپی متن آیه |
---|
أَ رَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلٰهَهُ هَوَاهُ أَ فَأَنْتَ تَکُونُ عَلَيْهِ وَکِيلاً |
ترجمه
الفرقان ٤٢ | آیه ٤٣ | الفرقان ٤٤ | ||||||||||||||
|
معنی کلمات و عبارات
«أَرَأَیْتَ»: مرا خبر بده. به من بگو (نگا: المصحف المیسّر). «مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ»: کسی که هوی و هوس را معبود و خدای خود ساخته است. مراد از آرزوپرستی، به فرمان دل گوش کردن، و فرمان خدا و رسول و رهنمود عقل را رها کردن است (نگا: کهف / ، طه / ، قصص / ). «وَکیلاً»: کسی که کار و بار خود را بدو وامیگذارند. مراد این است رسول خدا قادر به دفاع و هدایت چنین اشخاصی نیست و تنها بَشیر و نَذیر و سِراج مُنیر و رحمةًلِلْعَالَمِین است، و بر رسولان پیام باشد و بس.
آیات مرتبط (تعداد ریشههای مشترک)
نزول
این آیه درباره قریش نازل گردیده که هر وقت معاش و زندگى بر آنها سخت میشد از مکه بیرون رفته و متفرق مى گشتند و هرگاه به درخت یا سنگ خوبى میرسیدند، آن را پرستش مى کردند و از براى آن چارپایانى قربانى مینمودند و درخت یا سنگ مزبور را با خون آن حیوان مى آلودند و اگر دردى و یا مرضى بر چارپایان آنها عارض میگردید، به طرف آن درخت یا سنگ مى رفتند و حیوان مریض را به آن درخت یا سنگ مى مالیدند.[۱]
تفسیر
- آيات ۴۱ ۶۲، سوره فرقان
- بيان استهزاء كفار و پاسخ خداوند به اين عمل آنها
- مراد از معبود گرفتن هواى نفس و توضيحى درباره جمله : ((اتخذ الهه هويه ))
- نفى سمع و عقل از كفار و تشبيه آنان به چهار پايانبل هم اضل سبيلا
- تشبيه و تنظير جهل و ضلالت مردم و هدايت آنان به وسيله انبياء، به كشيدن سايه و...
- معناى ((مد الظل )) از نظر ديگر مفسرين
- اشاره به نعمت باد و آب باران
- مقصود از اينكه فرمود با قرآن با دشمنان جهاد كن (جاهدهم به جهادا كبيرا)
- تشبيه انقسام مردم به مؤ من و كافر، به آب دو دريا (يكى گوارا و ديگرى ناگوار) وبه خلقت زن و مرد از نطفه
- مقصود از استثنا ((الا من شاء ان يتخذ الى زبه سبيلا)) در آيه :((قل ما اسئلكم عليه من اجر الا من شاء...))
- نظر مفسرين درباره استثناء مذكور
- تنها وكيل و متصرف در امور بندگان خدا است كه داراى حيات و ملك و علم مطلق است
- معناى جمله ((الرحمن فسئل به خبيرا)) و اقوال مختلف مفسرين در اين باره
- حكايت استكبار مشركين از سجده براى خداوند و فزونى نفرتشان از آن
- بيان استغنا و تعزز خداوند در مقابل استكبار مشركين
- تنظير روشنگرى عالم روحانى و معنوى انسانها باارسال رسل ، به روشنگرى عالم طبيعت با شمس و قمر
- بحث روايتى (رواياتى در ذيل برخى آيات گذشته )
تفسیر نور (محسن قرائتی)
أَ رَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ أَ فَأَنْتَ تَكُونُ عَلَيْهِ وَكِيلًا «43»
آيا كسى كه هواى نفس خود را معبود خود قرار داده است ديدهاى؟ آيا تو مىتوانى وكيل او باشى (و به دفاع از او برخيزى و او را هدايت كنى)؟
نکته ها
به هر معبودى غير از حقّ، هوى گفته مىشود. «1»
هوىپرستى از نظر قرآن و روايات:
- هواپرستى، سرچشمه غفلت است. «وَ لا تُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنا قَلْبَهُ عَنْ ذِكْرِنا وَ اتَّبَعَ هَواهُ» «2»
- هواپرستى، سرچشمهى كفر است. «مَنْ لا يُؤْمِنُ بِها وَ اتَّبَعَ هَواهُ فَتَرْدى» «3»
- هواپرستى، بدترين انحراف است. «وَ مَنْ أَضَلُّ مِمَّنِ اتَّبَعَ هَواهُ» «4»
- هواپرستى، مانع قضاوت عادلانه است. «فَاحْكُمْ بَيْنَ النَّاسِ بِالْحَقِّ وَ لا تَتَّبِعِ الْهَوى» «5»
- هواپرستى، سرچشمهى فساد است. «لَوِ اتَّبَعَ الْحَقُّ أَهْواءَهُمْ لَفَسَدَتِ السَّماواتُ وَ الْأَرْضُ» «6»
- هواپرستى، سرچشمهى غصّههاست.
- هواپرست، ايمان ندارد.
- هواپرست، بى عقل است.
- آغاز فتنهها پيروى از هوسها و ايجاد بدعتها مىباشد.
- هوا وهوسها انسان را كر وكور كرده وقدرت تشخيص حقّ از باطل را مىگيرد.
- شجاعترين مردم كسانى هستند كه بر هوسهاى خود غلبه كنند.
- پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: هوى را بدان سبب هوى ناميدهاند كه صاحب خود را فرو مىافكند. «7»
«1». تفسير قرطبى.
«2». كهف، 28.
«3». طه، 16.
«4». قصص، 50.
«5». ص، 26.
«6». مؤمنون، 71.
«7». مجموعه احاديث از ميزانالحكمة مىباشد.
جلد 6 - صفحه 261
پیام ها
1- ريشهى بتپرستى، هواپرستى است. «صبرنا على آلهتنا- اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ»
2- خداجويى در فطرت هر انسانى وجود دارد، لكن او در مصداق و يافتن حقّ گرفتار اشتباه مىشود. «اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ»
3- انبيا مسئوليّتى در هدايت اجبارى هواپرستان ندارند. «أَ فَأَنْتَ تَكُونُ عَلَيْهِ وَكِيلًا» 4- انسان داراى اختيار است. «أَ فَأَنْتَ تَكُونُ عَلَيْهِ وَكِيلًا»
5- تربيت و ايمان بايد بدون اجبار و اكراه باشد. «أَ فَأَنْتَ تَكُونُ عَلَيْهِ وَكِيلًا»
تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)
أَ رَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ أَ فَأَنْتَ تَكُونُ عَلَيْهِ وَكِيلاً (43)
شأن نزول: سعيد بن جبير نقل نموده كه مشركان سنگى يا كلوخى يا چوبى را مىپرستيدند، و چون سنگى نيكوتر و چوبى زيباتر ديدندى، معبود خود را گذاشته به پرستش آن مىپرداختند؛ حق تعالى فرمود:
أَ رَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ: 1- آيا ديدى كسى را كه فرا گرفت هواى خود را خداى خود، يعنى كسى كه هر چند گاه آنچه آرزو كند پرستد. «1» 2- ابن عباس در تفسير آيه گفته: آيا ديدى آن را كه ترك عبادت خالق خود كند و تابع آرزوى باطل خود شده سنگ يا چوب را پرستد و بدان ثبات ورزد و بناى دين خود را بر آرزو و ميل خود نهاده بدون شنيدن دليلى يا ديدن حجّتى بر آن. «2» 3- آيا ديدى كسانى را كه به دنبال شهوتند و آن را پيروى كنند، چنانكه خداپرستان پيروى فرمان خداى خود نمايند.
أَ فَأَنْتَ تَكُونُ عَلَيْهِ وَكِيلًا: آيا پس تو باشى بر آن كس كه هواى خود را خداى خود ساخته نگهبانى كه او را به اكراه و اجبار از آن منع نمايد، يعنى تو قادر نيستى بر بازداشتن آن.
نكته: استفهام اول براى تقرير و تعجب و دوم براى انكار است. «3»
«1». تفسير مجمع البيان، ج 4، ص 172، چاپ كتابخانه آية اللّه العظمى المرعشى النجفى.
«2». تفسير منهج الصادقين، ج 6، ص 382، چاپ كتابفروشى اسلاميّه.
«3». تفسير منهج الصادقين، ج 6، ص 383، چاپ كتابفروشى اسلاميّه.
جلد 9 - صفحه 344
تبصره: راغب در مفردات خود گويد: «هوى» ميل نفس است بسوى شهوت، و گفته مىشود هوى به نفسى كه مايل به شهوت است و آن را «هوى» ناميدند به سبب آنكه فرود مىآورد صاحب خود را در دنيا به هر داهيه، و در آخرت به هاويه، و خداى تعالى بزرگ شمرده مذمت هوى را از جمله اين آيه شريفه و احاديث ائمه هدى عليهم السّلام نيز وارد شده: «1» 1- در كافى- از حضرت صادق عليه السّلام: قال احذروا اهوائكم كما تحذرون اعدائكم و ليس شىء اعدى للرجال من اتباع اهواءهم و حصائد السنتهم.
فرمود: حذر كنيد هواهاى خود را چنانكه حذر مىكنيد دشمنان خود را، پس نيست چيزى دشمن از براى مردان پيروى هوى و در و شدههاى زبانهاى آنان. «2» 2- در اكمال الدين صدوق رحمه اللّه از حضرت رسالت صلّى اللّه عليه و آله:
انّ اخوف ما اخاف على امّتى الهوى و طول الامل امّا اتّباع الهوى يصدّ عن الحقّ و امّا طول الامل فينسى الآخرة: بدرستى كه ترسترين چيزى كه مىترسم براى امت خود، هوى و درازى آرزو است؛ اما پيروى هوى باز مىدارد و منع كند از حق؛ و اما درازى آرزو پس فراموش گرداند آخرت را. «3» 3- در معانى الاخبار- حضرت امير المؤمنين عليه السّلام فرمود: اشجع النّاس من غلب هواه: شجاع ترين مردمان كسى است كه غلبه نمايد هواى خود را. «4»
تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)
وَ إِذا رَأَوْكَ إِنْ يَتَّخِذُونَكَ إِلاَّ هُزُواً أَ هذَا الَّذِي بَعَثَ اللَّهُ رَسُولاً (41) إِنْ كادَ لَيُضِلُّنا عَنْ آلِهَتِنا لَوْ لا أَنْ صَبَرْنا عَلَيْها وَ سَوْفَ يَعْلَمُونَ حِينَ يَرَوْنَ الْعَذابَ مَنْ أَضَلُّ سَبِيلاً (42) أَ رَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ أَ فَأَنْتَ تَكُونُ عَلَيْهِ وَكِيلاً (43) أَمْ تَحْسَبُ أَنَّ أَكْثَرَهُمْ يَسْمَعُونَ أَوْ يَعْقِلُونَ إِنْ هُمْ إِلاَّ كَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبِيلاً (44) أَ لَمْ تَرَ إِلى رَبِّكَ كَيْفَ مَدَّ الظِّلَّ وَ لَوْ شاءَ لَجَعَلَهُ ساكِناً ثُمَّ جَعَلْنَا الشَّمْسَ عَلَيْهِ دَلِيلاً (45)
ثُمَّ قَبَضْناهُ إِلَيْنا قَبْضاً يَسِيراً (46) وَ هُوَ الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ اللَّيْلَ لِباساً وَ النَّوْمَ سُباتاً وَ جَعَلَ النَّهارَ نُشُوراً (47) وَ هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ الرِّياحَ بُشْراً بَيْنَ يَدَيْ رَحْمَتِهِ وَ أَنْزَلْنا مِنَ السَّماءِ ماءً طَهُوراً (48) لِنُحْيِيَ بِهِ بَلْدَةً مَيْتاً وَ نُسْقِيَهُ مِمَّا خَلَقْنا أَنْعاماً وَ أَناسِيَّ كَثِيراً (49) وَ لَقَدْ صَرَّفْناهُ بَيْنَهُمْ لِيَذَّكَّرُوا فَأَبى أَكْثَرُ النَّاسِ إِلاَّ كُفُوراً (50)
ترجمه
و چون بينند تو را نميگيرندت مگر باستهزاء آيا اينست آنكه برانگيخت او را خدا برسالت
همانا نزديك بود كه گمراه كند ما را از خدايانمان اگر نبود آنكه صبر كرديم بر آنها و زود باشد بدانند وقتى كه بينند عذاب را كه كيست گمراهتر
آيا ديدى آنرا كه گرفت خدايش را خواهش نفس خود آيا پس تو ميباشى بر او نگهبان
يا مىپندارى كه بيشتر آنها ميشنوند يا بعقل در مىيابند نيستند آنها مگر مانند چهار پايان بلكه آنها گمراهترند
آيا نظر نكردى بسوى پروردگارت كه چگونه گسترده گردانيد سايه را و اگر خواسته باشد هر آينه بگرداند آنرا ثابت پس قرار داديم آفتاب را بر آن راهنما
پس كشيديم آنرا بسوى خود كشيدنى آسان
جلد 4 صفحه 78
و او است آنكه قرار داد براى شما شب را پوشش و خواب را آسايش و قرار داد روز را زمان انتشار
و او است آنكه فرستاد بادها را بشارت دهندگان پيشاپيش رحمتش و فرو فرستاديم از آسمان آبى پاك
تا زنده كنيم بآن ديار بائرى را و سيراب كنيم بآن از آنچه آفريديم چهارپايان و مردمان بسيارى را
و هر آينه بتحقيق دوران داديم آنرا ميانشان تا متذكر شوند پس ابا نمودند بيشتر مردم مگر ناسپاسى و كفران را.
تفسير
خداوند متعال در تعقيب احوال كفار مكه فرموده كه و چون تو را به بينند فقط وسيله استهزاء و سخريّه براى خودشان قرار ميدهند و بطور تمسخر با يكديگر ميگويند آيا اين مرد فقير آنچنان كسى است كه خدا او را مبعوث به پيغمبرى نمود نزديك بود بسحر بيان و گفتار شيرين و ارائه خوارق عادات ما را از پرستش بتهامان منصرف و از راه آباء و اجدادمان باز دارد و خوب شد ما گول نخورديم و باقى مانديم بدين خودمان و صبر نموديم بر عبادت بتهامان ولى زود باشد كه بدانند وقتى كه عذاب سخت ما را به بينند كه حق با كه بود و چه كسانى در طريق ضلالت و گمراهى مشى مينمودند پيروان تو يا آنها و براى قوّت قلب در انجام وظيفه و تسلّاى خاطر پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله فرموده آيا ديدى تو كسيرا كه فقط دلخواه خود را مانند خدا مطاع و متبوع خود قرار داده يا بدلخواه خود هر چندى خدائى براى خود اتّخاذ ميكند چون گفتهاند بتپرستان مكه چنين بودند تا پيغمبر صلى اللّه عليه و اله اقرار كند كه چنين كسيرا ديده و بعدا فرموده آيا تو ميتوانى او را نگهدارى كنى و مانع شوى از هوا پرستى يا بتپرستى او يقينا نميتوانى چون تو چنين قدرتى ندارى و او گوش بحرف حساب نميدهد و فكر نميكند تا چيزى بفهمد وظيفه تو فقط دعوت و موعظه و نصيحت و نتيجه آن اتمام حجّت است و گفتهاند استفهام اول براى تقرير و تعجب است و استفهام دوم براى انكار ولى بنظر حقير محتمل است أ رأيت بمعناى اخبرنى باشد و يك استفهام انكارى بيش نباشد يعنى بگو بمن كسيكه هواپرست شد و گوش بسخن حق نداد تو ميتوانى بقوه خود او را خداپرست كنى نه چنين است بلكه گمان ميكنى كه
جلد 4 صفحه 79
بيشتر آنها گوش بحرف حق ميدهند و تعقل و تفكر مينمايند لذا اهتمام بشأن آنها و طمع بايمانشان دارى ولى آنها مانند چهارپايانند در نشنيدن حق و نداشتن عقل و فكر بلكه گمراهترند از آنها بجهات عديده از آن جمله آنكه آنها مطيع و منقاد مالك و مربّى و ولىّ نعمت خودشانند و اينها مطيع و منقاد پروردگار و منعم خودشان نيستند و آنها تميز ميدهند كسانيرا كه بآنها احسان ميكنند از كسانيكه بآنها اسائه نمايند و اينها اين تميز را هم ندارند و آنها منافع خودشان را جلب مينمايند و مضار خودشان را دفع ميكنند باندك الهامى كه از حق بآنها ميشود و اينها با اين همه آيات بيّنات و معجزات ظاهرات از خدا و پيغمبر او براى بيان مضار و منافع دنيوى و اخروى آنها ابدا اعتنائى نميكنند و متوجه بصلاح و فساد كار خودشان نيستند و آنها قادر بر تحصيل علم و كمال و ترقى و تعالى بمقامات عاليه نيستند لذا طلب نميكنند و اينها با آنكه قادرند خود را ببلندترين مقامات خلق برسانند رو باسفل السافلين ميروند و آنها مرض جهلشان مسرى نيست و بكسى ضرر نميرساند و اينها عالمى را بجهالت و ضلالت و غوايت و گمراهى مياندازند و اينكه خداوند فرموده بيشتر آنها گوش بسخن حق نميدهند و تعقل نميكنند براى آنستكه بعضى از آنها گوش ميدهند و ميفهمند و ميدانند ولى تكبر و عناد و رياست دو روزه دنيا آنها را از قبول حق باز ميدارد و اينها حال و مئالشان بمراتب بدتر از سايرين است چون كفرشان جحودى است كه بدترين اقسام كفر است و قمى ره فرموده نازل شد در باره قريش براى آنكه امر معاش بر آنها سخت شد و از مكه بيرون آمدند و متفرق شدند و چون يكنفر از آنها درخت خوب يا سنگ خوبى را ميديد و خوشش ميآمد پرستش مينمود آنرا و قربانى مينمودند براى آن و بخونش آنرا آلوده ميكردند و چون شتر و گوسفندشان مريض ميشد آنرا براى شفاء بمعبودشان مىماليدند تا روزى مردى شترش را آورد بمالد بچنين سنگى كه آنرا سعد صخره ميناميدندرم كرد و پرت شد و اعضائش متفرق گشت و دو شعر از او نقل نموده كه حاصلش آنستكه ما آمديم بوسيله سعد بسعادت برسيم بشقاوت رسيديم اين سنگ بى ثمرى است كه سعادت و شقاوت را تميز نميدهد و ديگرى براى تبرك آمد ديد روباهى بر سر آن بول ميكند و شعرى از او نقل نموده كه
جلد 4 صفحه 80
معناى آن آنستكه خدائى كه روباه بر سرش بول كند ذليل و ناتوان است و در مجمع از سعيد بن جبير نقل نموده كه معمول بتپرستان مكه اين بود كه سنگ يا بتى را ميپرستيدند و چون بهتر از آنرا ميديدند آنرا دور ميانداختند و ديگرى را اختيار ميكردند و اين معناى من اتّخذا آلهه هواه است و خداوند بعد از نكوهش كفار بطرز بديعى اظهار قدرت خود را براى مردم نموده بمخاطبه جديدى با پيغمبر خود باين تقريب كه آيا نديدى پروردگارت چگونه كشيد و پهن نمود سايه را كه روشنى خالى از حرارت و زنندگى و ملايم با حس و طبع و واجد روح و صفا است از طلوع فجر تا بعد از طلوع آفتاب چنانچه قمى ره از امام باقر عليه السّلام نقل نموده در اين آيه كه فرمود سايه ما بين طلوع فجر است تا طلوع آفتاب و اگر ميخواست خدا آنرا ثابت و ساكن و بيك منوال بدون كم و زياد شدن قرار ميداد ولى بمقتضاى حكمت و براى آنكه مردم اين نعمت خدا را بشناسند و قدردانى كنند آفتاب را معرّف و مبيّن و دليل بر وجود او قرار داد چون اگر تابش نور آفتاب نبود وجود سايه معلوم نميشد لذا بتبع حركت آفتاب كم و زياد شد و قدر و قيمتش ظاهر گشت پس خداوند گرفت و كشيد آنرا بسوى خود و عالم غيب بارتفاع آفتاب در وسط روز و غروب آن در شب بگرفتن و كشيدنى آسان و ملايم و بتدريج و تبع حركت غير تا باين بسط و قبض و ارتفاع و انخفاض و طلوع و غروب مصالح و منافع بندگان تأمين و امورشان منظم و مرتب گردد و الحق سايه يكى از نعمتهاى بزرگ خدا است كه بيشتر قدرش در هواى گرم مخصوصا مناطق حاره معلوم ميشود لذا ظلّ ممدود جزء نعم بهشت شمرده شده و در برهان از اين شهر آشوب نقل نموده كه پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله و سلّم در جحفه نزول فرمود در زير درخت كم سايهئى و اصحاب دور آنحضرت جمع شدند و او ناراحت گرديد پس آندرخت كوچك باذن خداوند بلند شد و همه را سايه كرد و نازل شد الم تر الى ربّك كيف مدّالظّلّ و لو شاء لجعله ساكنا و حكماء باين آيه استشهاد براى وجود منبسط نمودهاند و او است آن خداوندى كه شب را مانند لباس ساتر بندگان و پوشاننده آنها از انظار قرار داد و خواب را راحت ابدان و قاطع اعمال آنها فرمود چون اصل سبت بمعناى قطع است تا استراحت كنند و خستگى آنها رفع شود و روز را
جلد 4 صفحه 81
وقت حشر و نشر براى اداره معاش قرار داد و از اينجا است كه خواب و بيدارى را نمونهئى از مرگ و حشر قرار دادهاند و در حديث نبوى است كه چنانچه ميخوابيد ميميريد و چنانچه بيدار ميشويد برانگيخته ميگرديد و او است آن خداوندى كه فرستاد بادها را در حاليكه بشارت دهندگان يا پراكنده كنندگان ابرند چون نشرا بنون جمع نشور بمعناى ناشر نيز قرائت شده است پيش از نزول باران رحمت خود و نازل نموديم ما از جانب بالا آبيرا كه پاك و پاكيزه و پاك كننده هر چيزى است كه بآن اصابت نمايد براى تكميل نعمت و تتميم منّت در احياء اراضى موات بروئيدن نبات و ابقاء بساتين معموره بمايه حيات و براى آنكه بياشامانيم آنرا ببسيارى از مخلوقاتمان از جنس شتر و گاو و گوسفند و افراد بشر و چون از بلدة بلد و مكان اراده شده موصوف بصفت مذكّر كه ميّت باشد گرديده و ما ذكر اين نعمت بزرگ را در قرآن و ساير كتب به بيانات مختلفه نموديم يا باران را در بلاد مختلفه و اوقات متغايره با صفات متفاوته از ريز و درشت و تند و كند و غيرها نازل نموديم تا مردم متذكر شوند بوفور نعمت و كمال قدرت ما و شكرگزار و فرمانبردار باشند يا بدانند كه ما ميتوانيم آنرا طورى و وقتى و جائى نازل نمائيم كه براى آنها نافع باشد يا مضر و ميتوانيم آنرا از بلد آنها ببلد غير و از بلد غير ببلد آنها و از بيابان ببلد و از بلد به بيابان منتقل نمائيم خلاصه آنكه تمام اختياراتش بدست ما است و بر طبق حكمت و اقتضاء مصلحت گردش ميكند و در فقيه از پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله و سلّم روايت نموده كه فرمود هيچ روزى نيامده است بر اهل دنيا از بدو آفرينش مگر آنكه آمده است در آنروز باران و خواهد آمد پس قرار ميدهد خدا آنرا در هر جا كه بخواهد و نيز از آنحضرت روايت شده كه هيچ سالى بارانش بيشتر از سال ديگر نيست ولى چون گروهى گنه كار شوند خدا باران آنها را بر گروه ديگر نازل فرمايد و اگر همه گناه كار باشند بارانشان در بيابان و كويرها ببارد و با اين همه موجبات شكر گذارى از طرف خداوند باز بيشتر مردم كارى نكردند جز كفران نعمت به ناشكرى و معصيت و انكار و استكبار و نسبت دادن باران را بنزول يا طلوع كواكب كه گفتهاند معمول عرب بوده اگر بقصد استقلال باشد از مراتب
جلد 4 صفحه 82
كفران بلكه كفر است و اگر بقصد وساطت و مسخّر بودن آنها باراده الهى باشد ظاهرا عيبى ندارد و اگر مراد بيان اماره نزول آن باشد خالى از اشكال نيست و بهتر آنستكه هر وقت امرى نسبت بوسائط داده شود اسمى از اراده الهى ببرند كه به ادب نزديكتر است.
اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)
أَ رَأَيتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ أَ فَأَنتَ تَكُونُ عَلَيهِ وَكِيلاً (43)
آيا ميبيني كسي که گرفته است اله خود را هواي نفس خود هوي پرست شده آيا پس تو ميباشي بر او وكيل.
امروز هوي پرستي رواج پيدا كرده هر كس خودسر شده هر چه دلخواه او است رفتار ميكند هر روز يك شكلي و يك طريقهاي مشي ميكند (هر روز بشكلي بت عيار در آيد) بكلي خداپرستي از ميان جامعه برداشته شده مگر يك عده قليلي که اساس دين بوجود آنها برقرار است نوع افراد نه بدستورات قرآن و نه باحكام الهي و نه بفرمايشات ائمه و نه به احاديث آنها و نه به بيانات علماء و نه بوعظ واعظين و نه به آمرين بمعروف و ناهين از منكر توجه دارند (بگذار تا بميرند در عين خودپرستي) (أَ رَأَيتَ) استفهام تعجبي است.
(مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ) که چگونه با داشتن عقل و ادله و براهين متقنه و آيات محكمه صرف نظر كنند و بدلخواه خود عمل كنند که گفتند انسان سه دشمن بزرگ دارد.
اول دنيا که خود را جلوه ميدهد.
دوم نفس اماره که تمايل پيدا ميكند.
سوم شيطان که راه نشان ميدهد.
جلد 13 - صفحه 626
(أَ فَأَنتَ تَكُونُ عَلَيهِ وَكِيلًا) در عهده حضرت رسالت و ائمه طاهرين و علماء دين اينست که حجت را بر همه تمام كنند ديگر تكليف ديگري ندارند.
حافظ وظيفه تو دعا گفتن است و بسبرگزیده تفسیر نمونه
]
(آیه 43)- دومین پاسخی که قرآن به سخنان آنها میدهد در این آیه آمده است، روی سخن را به پیامبر کرده، به عنوان دلداری و تسلّی خاطر و هم به عنوان بیان دلیل اصلی عدم پذیرش دعوت پیامبر از سوی آنان میفرماید: «آیا دیدی کسی که معبود خود را هوای نفس خویش برگزیده»؟! (أَ رَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ).
«آیا با این حالت تو قادر به هدایت او و دفاع از او هستی»؟! (أَ فَأَنْتَ تَکُونُ عَلَیْهِ وَکِیلًا).
یعنی، اگر آنها در برابر دعوت تو دست به استهزاء و انکار و انواع مخالفتها
ج3، ص339
زدند نه خاطر آن بوده که منطق تو ضعیف و دلائل تو غیر قانع کننده و در آئینت جای شک و تردید است بلکه به خاطر این است که آنها پیرو فرمان عقل و منطق نیستند، معبود آنها هوای نفسشان است، و هوی پرستی سر چشمه غفلت و بیخبری و کفر و بیایمانی است.
نکات آیه
۱ - مشرکان و بت پرستان، مردمانى هواپرست (أرءیت من اتّخذ إلهه هویه)
۲ - هواپرستى، منشأ گرایش مشرکان به شرک و بت پرستى است. (أرءیت من اتّخذ إلهه هویه) جمله «أرءیت من اتّخذ إلهه هواه» استینافیه بیانیه است و در مقام بیان منشأ و علت گرایش مشرکان به معبودهاى متعدد و مقاومت آنان بر این عقیده باطل مى باشد.
۳ - مبارزه با هواى نفس، در رأس دعوت پیامبراسلام(ص) (أرءیت من اتّخذ إلهه هویه)
۴ - هواپرستى، مانع اصلى حق پذیرى و هدایت است. (أرءیت من اتّخذ إلهه هویه)
۵ - پیامبر(ص) مسؤولیت نداشت تا همچون موکلان، بر جریان عقیده هواپرستان ناظر و نگهبان باشد و آنان را به ایمان آوردن مجبور کند. (أرءیت من اتّخذ إلهه هویه أفأنت تکون علیه وکیلاً)
۶ - هیچ کس، حتى پیامبران الهى، توانایى هدایت هواپرستان حق ناپذیر را ندارد. (من اتّخذ إلهه هویه أفأنت تکون علیه وکیلاً)
موضوعات مرتبط
- بت پرستان: هواپرستى بت پرستان ۱
- بت پرستى: منشأ بت پرستى ۲
- تزکیه: دعوت به تزکیه ۳
- حق: موانع حق پذیرى ۴
- دین: نفى اکراه در دین ۵
- شرک: منشأ شرک ۲
- محمد(ص): دعوت محمد(ص) ۳; محدوده مسؤولیت محمد(ص) ۵
- مشرکان: هواپرستى مشرکان ۱
- هدایت: موانع هدایت ۴
- هواپرستان ۱: هدایت ناپذیرى هواپرستان ۶
- هواپرستى: آثار هواپرستى ۲، ۴
منابع
- ↑ تفسیر على بن ابراهیم.