الطور ٢٨
کپی متن آیه |
---|
إِنَّا کُنَّا مِنْ قَبْلُ نَدْعُوهُ إِنَّهُ هُوَ الْبَرُّ الرَّحِيمُ |
ترجمه
الطور ٢٧ | آیه ٢٨ | الطور ٢٩ | ||||||||||||||
|
معنی کلمات و عبارات
«نَدْعُوهُ»: بفریادش میخواندیم. او را میپرستیدیم. «الْبَرُّ»: نیکوکار (نگا: روحالمعانی).
تفسیر
- آيات ۱۱ - ۲۸ سوره طور
- عذاب مُكذّبان، عين عمل آنهاست و از آنان جدا شدنى نيست
- معناى اين كه در وصف متقين فرمود: «فَاكِهين بِمَا آتَاهُم رَبُّهُم ...»
- توضيح آيه: «وَ الّذِينَ آمنُوا وَ اتّبَعَتهُم ذُرّيَتُهُم بِإيمَانٍ ألحَقنَا بِهِم ذُرّيَتهُم...»
- معناى جمله: «هر انسانی، در گروِ عمل خویش است»
- شرح پاره اى از لذّت ها و نعمت هاى اهل بهشت
- معناى اين كه بهشتيان مى گويند: «ما، در خانواده مان، مشفق بوديم»
- بحث روايتى
تفسیر نور (محسن قرائتی)
إِنَّا كُنَّا مِنْ قَبْلُ نَدْعُوهُ إِنَّهُ هُوَ الْبَرُّ الرَّحِيمُ «28»
زيرا ما پيش از اين همواره او را مىخوانديم، همانا اوست نيكوكار مهربان.
نکته ها
«كأس»، جام پُر و «قدح»، جام خالى است. كلمه «مشفق» اگر با حرف (مِن) بيايد، به معناى ترس و نگرانى و اگر با حرف (فى) بيايد به معناى توجّه و عنايت است.
«يَتَنازَعُونَ» به معناى گرفتن جام از دست يكديگر با شوخى و محبت است، نظير آنچه در شبهاى عروسى ميان دوستان واقع مىشود.
شراب دنيوى، عقل انسان را زايل مىكند و او را به ياوهگويى و بيهودهگويى مىكشاند، علاوه بر آنكه موجب تحريك قواى جنسى گشته و انسان را به گناه سوق مىدهد. لذا قرآن مىفرمايد: بهشتيان، جامهايى بجز شراب را به يكديگر تعارف مىكنند كه نه موجب بيهودهگويى مىشود و نه گناه، بلكه به تعبير قرآن «شَراباً طَهُوراً» «1» است.
در قرآن دو بار عبارت «لُؤْلُؤٌ مَكْنُونٌ» آمده است: يكبار درباره همسران بهشتى «2» و يكبار درباره خادمان بهشتى «3».
«سموم» به باد داغ و سوزانى گفته مىشود كه همچون سمّ در اجزاى بدن تأثير مىگذارد. در حديث مىخوانيم: اگر روزنهاى به اندازه سرانگشت از آن باد به روى اهل زمين باز شود، زمين و هر كه را روى آن است مىسوزاند. «4»
رسول اكرم صلى الله عليه و آله به اميرالمؤمنان عليه السلام فرمودند: نوجوانان زيبايى كه خادم بهشتيان هستند، فرزندان كفّار و مشركانند كه نه مجرم هستند تا به دوزخ برده شوند و نه نيكوكارند كه از
«1». انسان، 21.
«2». واقعه، 23.
«3». طور، 24.
«4». تفسير درّالمنثور.
جلد 9 - صفحه 288
نعمتهاى بهشتى متنعّم شوند، اين افراد به صورت خدمتگزارانى در بهشت در مىآيند. «1»
پیام ها
1- تفريحى رواست كه به دور از لغو وگناه باشد. يَتَنازَعُونَ ... لا لَغْوٌ ... وَ لا تَأْثِيمٌ
2- با اينكه در بهشت، نهرها از شير و عسل و شراب و آب جارى است، بهشتيان با ظروف خاصى پذيرايى مىشوند، زيرا ظروف مناسب، لذّت نوشيدن را زياد مىكند. «كَأْساً»
3- در بهشت هيچ امر بيهوده، لهو و گناهى راه ندارد. «لا لَغْوٌ فِيها وَ لا تَأْثِيمٌ»
4- هر حركتى كه در آن بيهودگى و گناه نباشد، جايز است. «لا لَغْوٌ فِيها وَ لا تَأْثِيمٌ»
5- خادمان بهشتى، عاشقانه و پروانهوار پذيرايى مىكنند. يَطُوفُ ...
6- خدمتكاران بهشتى، عاريه و قرضى نيستند، خادمان ويژهاند. «غِلْمانٌ لَهُمْ»
7- زيبايى مسئولان پذيرايى بهشت، خود نعمتى ديگر است. «كَأَنَّهُمْ لُؤْلُؤٌ مَكْنُونٌ»
8- پوشش براى چيزهاى زيبا و قيمتى، يك ارزش است. «لُؤْلُؤٌ مَكْنُونٌ»
9- از لذّتهاى بهشت، گفتگوى بهشتيان با يكديگر است. «وَ أَقْبَلَ بَعْضُهُمْ عَلى بَعْضٍ يَتَساءَلُونَ»
10- كليد بهشت را بايد در دنيا جست. «كُنَّا قَبْلُ فِي أَهْلِنا»
11- دلسوزى و شفقت به خصوص در مورد خانواده، كليد بهشت است. «فِي أَهْلِنا مُشْفِقِينَ»
12- انسان بايد نسبت به خانواده خود، توجّه و تعهّد و دغدغه و سوز داشته باشد. «فِي أَهْلِنا مُشْفِقِينَ»
13- بهشتيان، بهشت را امتنان الهى مىدانند، نه پاداش عمل خود. «فَمَنَّ اللَّهُ عَلَيْنا»
14- به سراغ كسى بايد رفت و كسى را بايد خواند كه سرچشمه نيكى و رحمت است. «نَدْعُوهُ إِنَّهُ هُوَ الْبَرُّ الرَّحِيمُ»
«1». بحار، ج 5، ص 291.
جلد 9 - صفحه 289
15- جز خداوند سرچشمهاى براى نيكى و رحمت نيست. «إِنَّهُ هُوَ الْبَرُّ الرَّحِيمُ» (كلمه «هو» نشانه انحصار نيكى و رحمت در اوست)
16- نيكى خداوند برخاسته از رحمت اوست، (نه براى جلب منفعت يا راحتى وجدان يا برآوردن توقّع ديگران). «الْبَرُّ الرَّحِيمُ»
17- راهيابى متقين به بهشت و نجات از عذاب دوزخ، جلوهاى از نيكى و رحمت خداوند است. فَمَنَّ اللَّهُ عَلَيْنا وَ وَقانا عَذابَ السَّمُومِ ... إِنَّهُ هُوَ الْبَرُّ الرَّحِيمُ
تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)
إِنَّا كُنَّا مِنْ قَبْلُ نَدْعُوهُ إِنَّهُ هُوَ الْبَرُّ الرَّحِيمُ «28»
إِنَّا كُنَّا مِنْ قَبْلُ نَدْعُوهُ: بدرستى كه ما بوديم پيش از اين مىخوانديم خدا را به پرستش و ستايش با اخلاص و مىخوانديم او را در نجات از آتش جحيم و عذاب اليم، پس او اجابت دعاى ما فرمود، إِنَّهُ هُوَ الْبَرُّ الرَّحِيمُ: بدرستى كه ذات الهى او است بسيار نيكوكار به بندگان، بسيار مهربان بر ايشان، و لهذا عابد او مثاب وسائل او مجاب است نزد بعضى (بر) به معنى صدق است در وعده، و رحيم به معنى بخشاينده بر بنده.
تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)
إِنَّ الْمُتَّقِينَ فِي جَنَّاتٍ وَ نَعِيمٍ «17» فاكِهِينَ بِما آتاهُمْ رَبُّهُمْ وَ وَقاهُمْ رَبُّهُمْ عَذابَ الْجَحِيمِ «18» كُلُوا وَ اشْرَبُوا هَنِيئاً بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ «19» مُتَّكِئِينَ عَلى سُرُرٍ مَصْفُوفَةٍ وَ زَوَّجْناهُمْ بِحُورٍ عِينٍ «20» وَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ اتَّبَعَتْهُمْ ذُرِّيَّتُهُمْ بِإِيمانٍ أَلْحَقْنا بِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ وَ ما أَلَتْناهُمْ مِنْ عَمَلِهِمْ مِنْ شَيْءٍ كُلُّ امْرِئٍ بِما كَسَبَ رَهِينٌ «21»
وَ أَمْدَدْناهُمْ بِفاكِهَةٍ وَ لَحْمٍ مِمَّا يَشْتَهُونَ «22» يَتَنازَعُونَ فِيها كَأْساً لا لَغْوٌ فِيها وَ لا تَأْثِيمٌ «23» وَ يَطُوفُ عَلَيْهِمْ غِلْمانٌ لَهُمْ كَأَنَّهُمْ لُؤْلُؤٌ مَكْنُونٌ «24» وَ أَقْبَلَ بَعْضُهُمْ عَلى بَعْضٍ يَتَساءَلُونَ «25» قالُوا إِنَّا كُنَّا قَبْلُ فِي أَهْلِنا مُشْفِقِينَ «26»
فَمَنَّ اللَّهُ عَلَيْنا وَ وَقانا عَذابَ السَّمُومِ «27» إِنَّا كُنَّا مِنْ قَبْلُ نَدْعُوهُ إِنَّهُ هُوَ الْبَرُّ الرَّحِيمُ «28»
جلد 5 صفحه 75
ترجمه
همانا پرهيزكاران در بهشتها و نعمتند
با آنكه متنعّم و شاد مانند بآنچه داده است بايشان پروردگارشان و نگاه داشت آنان را پروردگارشان از عذاب دوزخ
بخوريد و بياشاميد گواراى شما باد بپاداش آنچه كه ميكردند
تكيهزدگان بر تختهاى رديف هم نهاده و تزويج نموديم ايشانرا با زنان سفيد پوست درشت چشم
و آنانكه ايمان آوردند و پيرو شدند از ايشان فرزندانشان در ايمان ملحق ساختيم بايشان فرزندانشان را و كم نكرديم از جزاى عملشان چيزى هر مردى بآنچه كسب كرده در گرو است
و پيوسته دهيم بايشان ميوه و گوشت از آنچه رغبت و ميل ميكنند
ميگيرند از يكديگر در آن بهشتها جام شرابى را كه نه بيهودهگوئى در آن معمول است و نه كار زشت كردن
و ميگردند گرد ايشان پسرانى كه مخصوص ايشانند تو گوئى آنان مرواريد در صدف پنهانند
و روى آورند بعضيشان بر بعضى از يكديگر ميپرسند گويند
همانا ما بوديم پيش از اين در ميان كسانمان ترسندگان
پس منّت نهاد خدا بر ما و محفوظ داشت ما را از عذاب آتش سوزان
همانا ما از اين پيش ميخوانديم او را همانا او است نيكوكار مهربان.
تفسير
خداوند متعال بر حسب معمول در كلام خود بعد از احوال كفّار بيان فرموده است احوال اهل ايمان و تقوى را كه در باغهاى پردرخت و نعمتهاى گوناگون متنعّم و متلذّذ و شاد مانند كه خداوند آنها را از عذاب دوزخ حفظ فرمود و بچنين فوز عظيم كه بوصف در نيايد نائل شدند و بآنها گفته ميشود بخوريد و بياشاميد گواراى وجود شما براى آنكه كسانى بوديد در دنيا كه بوظايف خود عمل مينموديد و اينها پاداش شما است كه در مقابل كار شما و باستحقاق بشما رسيده است و ايشان بر تختهائى كه رديف يكديگر قرار داده شده نشسته و بر بالشها تكيه دادهاند و خداوند دختران سفيد پوست آهوى چشم را كه سياهى
جلد 5 صفحه 76
آن بر سفيدى غالب و درشت خوشحالت باشد براى آنان تزويج و جفت قرار داده و ساير اوصاف كمال و جمال آنها قبلا كرارا ذكر شده است و كسانيكه ايمان آوردند و اولاد ايشان به تبع آنها قبول اسلام نمودند اگر چه اعتقاد آنها كامل نباشد و عملشان كمتر از پدرانشان باشد صغير باشند يا كبير خداوند باحترام پدرانشان و براى خشنودى آنها ذريّه و نسل آنانرا ملحق بايشان فرموده هم درجه آنها در بهشت قرار ميدهد و در مقابل اين كرامت چيزى از پاداش اعمال آنها كاسته نميفرمايد بلكه صرف تفضّل است و در كافى و فقيه و توحيد از امام صادق عليه السّلام و در حديث نبوى اينمعنى نقل شده و از چند روايت معتبر استفاده ميشود كه اطفال اهل ايمان در بهشت تحت تربيت حضرت ابراهيم و ساره قرار ميگيرند و از درخت مخصوصى تغذّى مينمايند و روز قيامت ملبّس و معطّر بپدرانشان هديه داده ميشوند و اين روايات در ذيل اين آيه و در تفسير آن وارد شده است و فرد اكمل اين الحاق تبعيّت ذريّه طاهره پيغمبر صلى اللّه عليه و آله و سلّم و امير المؤمنين عليه السّلام است در درجات آن دو و در بعضى از روايات به اين معنى اشاره و بكمتر نبودن ائمه اطهار از امير المؤمنين عليه السّلام در حجيّت قول و اطاعت امر بنصّ پيغمبر صلى اللّه عليه و آله و سلّم تصريح شده است و پس از اين براى آنكه فرزندان مغرور بعمل پدران خود نشوند ميفرمايد هر كس در گرو عمل خود ميباشد اگر عملش خوب شد آزاد ميگردد و اگر عملش بد شد هلاك ميشود بلى اگر عمل پسر خوب و عمل پدر خوبتر باشد براى كرامت پدر پسر را با او محشور خواهند نمود و باز عود باحوال اهل تقوى نموده ميفرمايد پى در پى براى ايشان از انواع ميوجات و اقسام گوشتهاى پرندگان و چرندگان حلال گوشت هر چه مايل باشند و اشتها داشته باشند حاضر و آماده ميگردد و جامهاى شراب طهور بهشتى را بيكديگر تعارف نموده و از هم ميگيرند و مىنوشند بدون آنكه در بين سخن لغو و ناروائى گفته شود يا بعد كار زشتى از ايشان صادر گردد كه معمول شراب خواران دنيا است يعنى آن جام نه موجب ياوهگوئى ميشود نه موجب گناه و كأس مؤنّث مجازى است و پسران خوش صورتى گرد ايشان براى خدمتگزارى ميگردند كه مملوك آنانند و در سفيدى و صفا و جلوه مانند مرواريدى
جلد 5 صفحه 77
هستند كه تازه از صدف بيرون آمده در مجمع از پيغمبر صلى اللّه عليه و آله و سلّم نقل نموده كه پرسيدند خدمتگزاران كه مانند لؤلؤ باشند پس آنها چگونه خواهند بود فرمود قسم بخدائيكه جان من در دست قدرت او است فضيلت مخدوم بر خادم مانند فضيلت ماه شب چهارده است بر ساير ستارگان و در ضمن با يكديگر صحبت ميكنند يكى برفقايش ميگويد حال شما در دنيا چگونه بود كه به اين مقام رسيديد آنها جواب ميدهند ما در دنيا در بين كسانمان خدا ترس بوديم پس او بر ما منّت نهاد و ما را از عذاب آتش سوزان يا نافذ در مسامات بدن مانند باد سام نجات داد و حفظ فرمود ما در دنيا خدا را بيگانگى ميخوانديم و باخلاص عبادت ميكرديم و او محسن و نيكوكار و مهربان بر بندگان است لذا ما را باين نعم بىپايان متنعّم فرموده و باين مقامات عاليات فائز ساخته است.
اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)
إِنّا كُنّا مِن قَبلُ نَدعُوهُ إِنَّهُ هُوَ البَرُّ الرَّحِيمُ «28»
بدرستي که ما بوديم از قبل در دنيا که او را ميخوانديم محققا او بذل كننده رحيم است.
إِنّا كُنّا مِن قَبلُ نَدعُوهُ اشاره به اينكه شريك براي او قرار نداديم و غير او را نميخوانديم و گفتيم که اقسام شرك پنج است، شرك ذاتي صفاتي افعالي عبادتي نظري، شرك ذاتي منسوب بابن كمونه است که در منظومه ميگويد: (هويتان به تمام الذات قد خالفتا بابن الكمونة استند.) و ما در جوابش گفتيم که اصلا اينکه كلام تناقض است. زيرا هويتان لا بد ما به الامتيازي دارند که دوائيت محقق شود، و البته ما به الاشتراك هم دارند در الوهيت پس بتمام ذات مخالفت ندارند شرك صفاتي منسوب باكثر عامه و اهل تسنن است که صفات زائده بر ذات قائلند اينکه كلام هم تناقض است زيرا ذات اقدس حق صرف الوجود است ماهيت ندارد که وجود عارض بر ماهيت شود که گفتند: (ان الوجود عارض الماهية تصورا و اتحدا هوية) و صفت زائد بر وجود غلط صرف است، و از امير المؤمنين است که فرمود:
و كمال توحيده نفي الصفات عنه لشهادة کل صفة انها غير الموصوف و شهادة کل موصوف انه غير الصفة فمن وصفه فقد قرنه و من قرنه فقد جزاه و من جزاه فقد جهله.
شرك افعالي اينكه امر خلقت و رزق و افعال را منسوب بغير بدانند مثل حكماء که ميگفتند (الواحد لا يصدر منه الا الواحد و الواحد لا يصدر الا من الواحد) خداوند فقط عقل اول را خلق فرمود الي آخر مزخرفاتهم از عقول طوليّه و عرضيّه و كدخداي عالم ناسوت، و اينکه كلام باعث سلب قدرت و اختيار و علم و حكمت باري است و مورث قدم عالم است. زيرا تصور كردند که خدا علت تامه است که مركب است از علت فاعلي و غايي و مادي و صوري است و علت قدرت بر ترك معلول ندارد و اختيار در او نيست، بالذات مورث«1» معلول
1- موجد معلول. م
جلد 16 - صفحه 305
ميشود و مثل يهود که روز شنبه را ميگويند خدا تعطيل كرد و كنار رفت و اينکه عالم بخودي خود ميچرخد و مثل كساني که امر خلق و رزق را بدست ملائكه و انبياء و اولياء قرار ميدهند. و اشباه اينها شرك عبادتي مثل عبده اصنام و ملائكه و شمس و قمر و كواكب و آتش و امثال اينها، شرك نظري نظر باسباب و وسائط ظاهريه داشته باشد و توكل بر غير او كند و از اينکه بيان معلوم ميشود که موحد بجميع معاني منحصر است بمؤمن پاك معتقد به جميع عقايد حقه.
إِنَّهُ هُوَ البَرُّ الرَّحِيمُ با سه تأكيد كلمه ان تكرار ضمير انه هو جمله اسميه خداوند برّ است احسان و بذل و عنايت زيادي دارد رحيم است برحمت واسعه.
برگزیده تفسیر نمونه
]
(آیه 28)- بهشتیان در آخرین سخنی که از آنها در اینجا نقل شده به این واقعیت اعتراف میکنند که نیکوکار و رحیم بودن خدا را در آنجا از هر زمان دیگر، بیشتر احساس میکنند.
میگویند: «ما از پیش او را میخواندیم (و میپرستیدیم) که اوست نیکوکار و مهربان»! (إِنَّا کُنَّا مِنْ قَبْلُ نَدْعُوهُ إِنَّهُ هُوَ الْبَرُّ الرَّحِیمُ).
ولی در اینجا به واقعیت و عمق این صفات بیشتر پی میبریم که چگونه در مقابل اعمال ناچیز ما این همه نیکی کرده، و در برابر آن همه لغزشها ما را مشمول رحمتش ساخته است.
نکات آیه
۱ - دعا و نیایش به درگاه خداوند، زمینه ساز راهیابى انسان به بهشت و رهایى از دوزخ (فمنّ اللّه علینا و وقینا عذاب السموم . إنّا کنّا من قبل ندعوه)
۲ - متقین، دستیابى خود به بهشت را مرهون دعاها و نیایش هاى خود به درگاه خداوند مى دانند. (فمنّ اللّه علینا ... إنّا کنّا من قبل ندعوه)
۳ - تقواپیشگان، هماره به یاد خدا و ملتجى به او در زندگى خویش (إنّا کنّا من قبل ندعوه) تعبیر «کنّا... ندعوه» استمرار دعا و التجا را افاده مى کند.
۴ - خداوند، یگانه مبدأ نیکى (برّ) و رحمت گسترده (رحیم)، در نظام وجود (إنّه هو البرّ الرحیم) ضمیر فصل «هو» بیانگر حصر است.
۵ - ستایش تقواپیشگان از نیکى هاى خداوند، در مجالس انس خویش در بهشت (یتساءلون ... إنّه هو البرّ الرحیم)
۶ - توجه انسان به نیکى و رحمت گسترده خداوند، مایه گرایش به پرستش او و التجا به درگاهش (ندعوه إنّه هو البرّ الرحیم) از ارتباط «ندعوه» با «إنّه هو البرّ الرحیم» و بیان تعلیلى «إنّه هو...»، مطلب بالا استفاده مى شود.
۷ - نیکى هاى گسترده خداوند به خلق، نشأت یافته از رحمت بى کران او است; و نه معلول نیاز و چشمداشت. (هو البرّ الرحیم) توصیف «البرّ» به صفت «الرحیم»، مى رساند که نیکى هاى خداوند از سر رحمت است; نه مانند نیکى خلق که براى جلب منافع مادى یا معنوى است و یا دستکم رهانیدن خود از شکنجه وجدان.
۸ - راهیابى متقین به بهشت، جلوه اى از نیکى و رحمت گسترده خداوند (فمنّ اللّه علینا و وقینا عذاب السموم ... إنّه هو البرّ الرحیم)
موضوعات مرتبط
- اسماء و صفات: برّ ۴; رحیم ۴
- التجا: زمینه التجا به خدا ۶
- بهشت: زمینه بهشت ۱; موجبات بهشت ۲
- بهشتیان: مجلس انس بهشتیان ۵
- جهنم: زمینه نجات از جهنم ۱
- خدا: آثار رحمت خدا ۷; خدا و نیاز ۷; مدح خدا ۵; منشأ نیکى خدا ۷; نشانه هاى رحمت خدا ۸; نشانه هاى نیکى خدا ۸
- دعا: آثار دعا ۱، ۲
- ذکر: آثار ذکر رحمت خدا ۶; آثار ذکر نیکى خدا ۶; اهمیت ذکر خدا ۳
- عبادت: زمینه عبادت خدا ۶
- متقین: التجاى متقین ۳; بینش متقین ۲; مدحهاى متقین ۵; ذاکریت متقین ۳; متقین در بهشت ۵، ۸; مجلس انس متقین ۵
منابع