تفسیر:نمونه جلد۱۵ بخش۶۸

از الکتاب
نسخهٔ تاریخ ‏۱۶ مرداد ۱۳۹۳، ساعت ۱۷:۲۳ توسط Masha n (بحث | مشارکت‌ها)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)

→ صفحه قبل صفحه بعد ←



تفسير نمونه جلد ۱۵ صفحه ۴۴۹

آيه ۲۷ - ۳۵

آيه و ترجمه

قَالَ سنَنظرُ أَ صدَقْت أَمْ كُنت مِنَ الْكَذِبِينَ(۲۷) اذْهَب بِّكِتَبى هَذَا فَأَلْقِهْ إِلَيهِمْ ثُمَّ تَوَلَّ عَنهُمْ فَانظرْ مَا ذَا يَرْجِعُونَ(۲۸) قَالَت يَأَيهَا الْمَلَؤُا إِنى أُلْقِىَ إِلىَّ كِتَبٌ كَرِيمٌ(۲۹) إِنَّهُ مِن سلَيْمَنَ وَ إِنَّهُ بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ(۳۰) أَلا تَعْلُوا عَلىَّ وَ أْتُونى مُسلِمِينَ(۳۱) قَالَت يَأَيهَا الْمَلَؤُا أَفْتُونى فى أَمْرِى مَا كنت قَاطِعَةً أَمْراً حَتى تَشهَدُونِ(۳۲) قَالُوا نحْنُ أُولُوا قُوَّةٍ وَ أُولُوا بَأْسٍ شدِيدٍ وَ الاَمْرُ إِلَيْكِ فَانظرِى مَا ذَا تَأْمُرِينَ(۳۳) قَالَت إِنَّ الْمُلُوك إِذَا دَخَلُوا قَرْيَةً أَفْسدُوهَا وَ جَعَلُوا أَعِزَّةَ أَهْلِهَا أَذِلَّةً وَ كَذَلِك يَفْعَلُونَ(۳۴) وَ إِنى مُرْسِلَةٌ إِلَيهِم بِهَدِيَّةٍ فَنَاظِرَةُ بِمَ يَرْجِعُ الْمُرْسلُونَ(۳۵)

تفسير نمونه جلد ۱۵ صفحه ۴۵۰

ترجمه : ۲۷ - (سليمان ) گفت : ما تحقيق مى كنيم ببينيم راست گفتى يا از دروغگويان هستى ؟!. ۲۸ - اين نامه مرا ببر و بر آنها بيفكن سپس برگرد (و در گوشه اى توقف كن ) ببين آنها چه عكسالعملى نشان مى دهند. ۲۹ - (ملكه سبا) گفت : اى اشراف ! نامه پر ارزشى به سوى من افكنده شده !. ۳۰ - اين نامه از سليمان است و چنين مى باشد: به نام خداوند بخشنده مهربان ... ۳۱ - توصيه من اين است برترى جوئى نسبت به من نكنيد و به سوى من آئيد در حالى كه تسليم حق هستيد. ۳۲ - (سپس ) گفت : اى اشراف (و اى بزرگان ) نظر خود را در اين امر مهم بازگو كنيد كه من هيچ كار مهمى را بدون حضور شما انجام نداده ام . ۳۳ - گفتند: ما داراى نيروى كافى و قدرت جنگى فراوان هستيم ، ولى تصميم نهائى با تو است ببين چه دستور مى دهى ؟ ۳۴ - گفت : پادشاهان هنگامى كه وارد منطقه آبادى شوند آن را به فساد و تباهى مى كشند و عزيزان آنجا را ذليل مى كنند، (آرى ) كار آنها همين گونه است . ۳۵ - و من ( اكنون جنگ را صلاح نمى بينم ) هديه گرانبهائى براى آنها مى فرستم تا ببينم فرستادگان من چه خبر مى آورند. تفسير: پادشاهان ويرانگرند! سليمان با دقت به سخنان هدهد گوش فرا داد، و در فكر فرو رفت ، ممكن است بيشترين گمان سليمان اين بوده كه اين خبر راست است ، و دليلى بر دروغى به اين بزرگى وجود ندارد، اما از آنجا كه مساله ساده اى نبود و با سرنوشت يك

تفسير نمونه جلد ۱۵ صفحه ۴۵۱

كشور و يك ملت بزرگ گره مى خورد، مى بايست تنها به گفتار يك مخبر اكتفا نكند، بلكه بايد تحقيقات بيشترى در زمينه اين موضوع حساس به عمل آورد. لذا چنين گفت : ما تحقيق به عمل مى آوريم ببينيم تو راست گفتى يا از دروغگويان هستى ؟! (قال سننظر اصدقت ام كنت من الكاذبين ). اين سخن به خوبى ثابت مى كند كه در مسائل مهم و سرنوشت ساز بايد حتى به اطلاعى كه از ناحيه يك فرد كوچك مى رسد توجه كرد و به زودى (همانگونه كه سين در جمله سننظر اقتضا مى كند) پيرامون آن تحقيقات لازم را به عمل آورد. سليمان نه هدهد را متهم ساخت و محكوم كرد، و نه سخن او را بى دليل تصديق نمود، بلكه آن را پايه تحقيق قرار داد. به هر حال سليمان نامه اى بسيار كوتاه و پر محتوى نوشت و به هدهد داد و گفت : اين نامه مرا ببر و نزد آنها بيفكن سپس برگرد و در گوشه اى توقف كن ببين آنها چه عكسالعملى نشان مى دهند؟ (اذهب بكتابى هذا فالقه اليهم ثم تول عنهم فانظر ما ذا يرجعون ). از تعبير القه اليهم (به سوى آنها بيفكن ) چنين استفاده مى شود كه آن را به هنگامى كه ملكه سبا در ميان جمع خويش حضور دارد بر آنها افكن ، تا جاى فراموشى و كتمان باقى نماند، و از اينجا روشن مى شود اينكه بعضى از مفسران گفته اند هدهد وارد قصر ملكه سبا و خوابگاه او شد و نامه را بر سينه يا گلوى او

تفسير نمونه جلد ۱۵ صفحه ۴۵۲

افكند! چندان دليلى ندارد، هر چند با جمله اى كه در آيه بعد مى آيد انى القى الى كتاب كريم : نامه اى به سوى من افكنده شده بى تناسب نيست . ملكه سبا نامه را گشود و از مضمون آن آگاهى يافت و چون قبلا اسم و آوازه سليمان را شنيده بود و محتواى نامه نشان مى داد كه سليمان تصميم شديدى درباره سرزمين سبا گرفته ، سخت در فكر فرو رفت ، و چون در مسائل مهم مملكتى با اطرافيانش به شور مى نشست از آنها دعوت كرد، رو به سوى آنها نموده گفت : اى اشراف و بزرگان ! نامه ارزشمندى به سوى من افكنده شده است (قالت يا ايها الملا انى القى الى كتاب كريم ). آيا به راستى ملكه سبا پيك نامه رسان را نديده بود ولى از قرائن كه در نامه وجود داشت اصالت نامه را احساس كرد، و هيچ احتمال نداد كه نامه مجعولى باشد؟ و يا به چشم خودش پيك را ديد و وضع اعجاب آور او خود دليل بر اين بود كه واقعيتى در كار است و مساله يك مساله عادى نيست ، هر چه بود با اطمينان روى نامه تكيه كرد. و اينكه ملكه مى گويد: اين نامه كريم و پر ارزشى است ممكن است به خاطر محتواى عميق آن ، يا اينكه آغازش به نام خدا، و پايانش به مهر و امضاى صحيح بود يا فرستنده آن كه شخص بزرگوارى بوده - كه هر يك از اينها را بعضى از مفسران احتمال داده اند - و يا همه اينها زيرا هيچگونه منافاتى بين اين امور نيست و ممكن

تفسير نمونه جلد ۱۵ صفحه ۴۵۳

است همه در اين مفهوم جامع جمع باشد. درست است كه آنها آفتاب پرست بودند، ولى مى دانيم بسيارى از بت پرستان نيز به الله اعتقاد داشتند و او را رب الارباب مى ناميدند و تعظيم و احترام او را مهم مى شمردند. سپس ملكه سباء به ذكر مضمون نامه پرداخت و گفت : اين نامه از سوى سليمان است و محتوايش چنين است : به نام خداوند بخشنده مهربان ... (انه من سليمان و انه بسم الله الرحمن الرحيم ) توصيه ام به شما اين است برترى جوئى در برابر من نكنيد، و به سوى من آئيد و تسليم حق شويد (الا تعلوا على و أ تونى مسلمين ). بعيد به نظر مى رسد كه سليمان نامه را با همين عبارات و الفاظ عربى نوشته باشد، بنابراين جمله هاى فوق مى توانند نقل به معنى و يا به صورت خلاصه گيرى و فشرده نامه سليمان بوده باشد كه ملكه سبا براى ملت خود بازگو كرد. جالب اينكه : مضمون اين نامه در واقع سه جمله بيش نبود: يك جمله نام خدا و بيان وصف رحمانيت و رحيميت او. جمله دوم توصيه به كنترل هواى نفس و ترك برترى جوئى كه سرچشمه بسيارى از مفاسد فردى و اجتماعى است . و سوم تسليم در برابر حق شدن !. و اگر دقت كنيم چيز ديگرى وجود نداشت كه نياز به ذكر داشته باشد.

تفسير نمونه جلد ۱۵ صفحه ۴۵۴

بعد از ذكر محتواى نامه سليمان ، براى ملت خود رو به سوى آنها كرده چنين گفت اى اشراف و صاحب نظران ! رأ ى خود را در اين كار مهم براى من ابراز داريد كه من هيچ كار مهمى را بى حضور شما و بدون نظر شما انجام نداده ام ! (قالت يا ايها الملا افتونى فى امرى ما كنت قاطعة امرا حتى تشهدون ). او مى خواست با اين نظر خواهى موقعيت خود را در ميان آنها تثبيت كرده و نظر آنها را به سوى خويش جلب نمايد، ضمنا ميزان هماهنگيشان را با تصميمات خود مورد مطالعه و بررسى قرار دهد. افتونى از ماده فتوا است ، در اصل به معنى حكم كردن دقيق و صحيح در مسائل پيچيده است ، ملكه سبا با اين تعبير، هم پيچيدگى مساله را به آنها گوشزد كرد، و هم آنها را به اين نكته توجه داد كه بايد در اظهار نظر دقت به خرج دهند تا راه خطا نپويند. تشهدون از ماده شهود به معنى حضور است ، حضورى كه توأ م با همكارى و مشورت بوده باشد. اشراف قوم در پاسخ او چنين گفتند: ما قدرت كافى داريم و مرد جنگيم اما تصميم نهائى با تو است ، ببين چه فرمان مى دهى ؟ (قالوا نحن اولوا قوة و اولوا باس شديد و الامر اليك فانظرى ما ذا تامرين ). به اين ترتيب هم تسليم خود را در برابر دستورات او نشان دادند، و هم تمايل خود را به تكيه بر قدرت و حضور در ميدان جنگ ! ملكه هنگامى كه تمايل آنها را به جنگ مشاهده كرد، در حالى كه خود باطنا تمايل به اين كار نداشت براى فرونشاندن اين عطش ، و هم براى اينكه حساب شده با اين جريان برخورد كند، چنين گفت : پادشاهان هنگامى كه وارد منطقه

تفسير نمونه جلد ۱۵ صفحه ۴۵۵

آبادى شوند آن را به فساد و ويرانى مى كشانند! (قالت ان الملوك اذا دخلوا قرية افسدوها). و عزيزان اهل آن را به ذلت مى نشانند (و جعلوا اعزة اهلها اذلة ). جمعى را مى كشند، عده اى را اسير مى كنند، و گروهى را آواره و بى خانمان ، و تا آنجا كه مى توانند دست به غارت و چپاول مى زنند. سپس براى تاكيد بيشتر گفت : آرى اين چنين مى كنند (و كذلك يفعلون ) در حقيقت ملكه سبا كه خود پادشاهى بود، شاهان را خوب شناخته بود كه برنامه آنها در دو چيز خلاصه مى شود: فساد و ويرانگرى و ذليل ساختن عزيزان ، چرا كه آنها به منافع خود مى انديشند، نه به منافع ملتها و آبادى و سر بلندى آنها و هميشه اين دو بر ضد يكديگرند. سپس ملكه افزود: ما بايد قبل از هر كار سليمان و اطرافيان را بيازمائيم و ببينيم به راستى چه كاره اند؟ سليمان پادشاه است يا پيامبر؟ ويرانگر است يا مصلح ؟ ملتها را به ذلت مى كشانند يا عزت ؟ و براى اين كار بايد از هديه استفاده كرد، لذا من هديه قابل ملاحظه اى براى آنها مى فرستم تا ببينم فرستادگان من چه واكنشى را از ناحيه آنها براى ما مى آورند (و انى مرسلة اليهم بهدية فناظرة بم يرجع المرسلون ). پادشاهان علاقه شديدى به هدايا دارند، و نقطه ضعف و زبونى آنها نيز همين جا است آنها را مى توان با هداياى گرانبها تسليم كرد، اگر ديديم سليمان با اين هدايا تسليم شد، معلوم مى شود شاه است ! در برابر او مى ايستيم و تكيه بر قدرت مى كنيم كه ما نيرومنديم ، و اگر بى اعتنائى به ما نشان داد و بر سخنان خود و پيشنهادهايش اصرار ورزيد معلوم مى شود، پيامبر خدا است در اين صورت

تفسير نمونه جلد ۱۵ صفحه ۴۵۶

بايد عاقلانه برخورد كرد. در اينكه ملكه سبا چه هدايائى براى سليمان فرستاد، قرآن سخنى نگفته و تنها با نكره آوردن كلمه هديه ، عظمت آن را نشان داده ، ولى مفسران مسائل زيادى ذكر كرده اند، كه گاه خالى از اغراق و افسانه نيست . بعضى نوشته اند پانصد غلام و پانصد كنيز ممتاز براى سليمان فرستاد، در حالى كه به غلامها لباس زنانه و به كنيزها لباس مردانه پوشانيده بود، در گوش غلامان گوشواره و در دستشان دستبند و بر سر كنيزان كلاههاى زيبا گذارده بود، و در نامه خود تاكيد كرده بود تو اگر پيامبرى غلامان را از كنيزان بشناس ! و آنها را بر مركبهاى گرانبها كه با زر و زيور آراسته بودند سوار كرد، و مقدار قابل ملاحظه اى از جواهرات نيز همراه آنها فرستاد. ضمنا به فرستاده خود سفارش كرد، اگر به محض ورود نگاه سليمان را به خود خشم آلود ديدى بدان اين ژست پادشاهان است ، و اگر با خوشروئى و محبت با تو برخورد كرد بدان پيغمبر است

نكته ها:

آداب نامه نگارى

آنچه در آيات فوق در مورد نامه سليمان به مردم سبا آمده الگوئى است براى طرز نامه نگارى كه گاه از مسائل مهم و سرنوشت ساز است ، با نام خداوند رحمان و رحيم شروع مى شود و با دو جمله حساب شده جان سخن را بيان مى كند. از تواريخ اسلامى و روايات به خوبى بر مى آيد كه پيشوايان بزرگ ما هميشه اصرار داشتند نامه ها را فشرده و مختصر، خالى از حشو و زوائد و كاملا حساب شده بنگارند. امير مؤ منان على (عليه السلام ) به كارمندان و نمايندگانش در يك بخشنامه چنين نوشت :

تفسير نمونه جلد ۱۵ صفحه ۴۵۷

ادقوا اقلامكم ، و قاربوا بين سطوركم ، و احذفوا عنى فضولكم و اقصدوا قصد المعانى ، و اياكم و الاكثار، فان اموال المسلمين لا تحتمل الاضرار: نوك قلمها را تيز كنيد، و سطرها را به هم نزديك سازيد، و مطالب زائد و اضافى را از نامه هايتان براى من حذف كنيد، بيشتر به معنى توجه كنيد و از پر گوئى بپرهيزيد كه اموال مسلمانان توانائى اين هزينه و ضرر را ندارد. تيز كردن نوك قلمها كه سبب مى شود كلمات را كوچكتر بنويسند و نزديك ساختن سطور به يكديگر و حذف تشريفات و اضافات ، نه تنها صرفه جوئى در اموال بيت المال يا اموال خصوصى است كه صرفه جوئى در وقت نويسنده و خواننده نيز هست و حتى گاه سبب مى شود كه هدف اساسى نامه در لابلاى جمله بنديهاى تشريفاتى از بين برود و نويسنده و خواننده به هدف خود نرسند. در اين اواخر معمول شده بود كه بر خلاف رويه صدر اسلام ، نامه ها را با القاب فراوان و الفاظ زياد و مقدمات و حواشى و اضافات پر مى كردند، و چه وقتهاى گرانبهائى كه بيهوده از اين راه تلف مى شد و چه سرمايه هائى كه از بين مى رفت . مخصوصا اين نكته قابل توجه است كه در شرائط آن زمان كه فرستادن يك نامه بوسيله يك پيك مخصوص ، گاه هفته ها طول مى كشيد و هزينه ها داشت تا به مقصد برسد، در عين حال نهايت اختصار به كار مى رفت كه نمونه هاى آن را در نامه هاى پيامبر اسلام به خسرو پرويز و قيصر روم و مانند آن مى توان ملاحظه كرد. اصولا نامه انسان دليل بر چگونگى شخصيت او است همانگونه كه پيام آور و رسول انسان چنين است ، چنانكه در نهج البلاغه از على (عليه السلام ) مى خوانيم : رسولك ترجمان عقلك و كتابك ابلغ من ينطق عنك : فرستاده تو

تفسير نمونه جلد ۱۵ صفحه ۴۵۸

بازگو كننده عقل تو است و نامه ات گوياترين چيزى است كه از تو سخن مى گويد. امام صادق (عليه السلام ) مى فرمايد: يستدل بكتاب الرجل على عقله ، و موضع بصيرته ، و برسوله على فهمه و فطنته : نامه انسان دليلى است بر ميزان عقل او و مقدار بصيرت او و فرستاده او نشانه اى است از مقدار فهم و ذكاوت او. ذكر اين نكته نيز لازم است كه از روايات اسلامى استفاده مى شود كه پاسخ نامه لازم است همانگونه كه پاسخ سلام . در حديثى از امام صادق (عليه السلام ) مى خوانيم كه فرمود: رد جواب الكتاب واجب كوجوب رد السلام : پاسخ نامه واجب است همانگونه كه پاسخ سلام واجب مى باشد. و از آنجا كه هر نامه اى معمولا با تحيتى همراه است بعيد نيست مشمول آيه شريفه اذا حييتم بتحية فحيوا باحسن منها او ردوها: هنگامى كه به شما تحيتى گفته شود پاسخ آن را به صورت بهتر يا همانند آن بدهيد (سوره نساء آيه ۸۶) بوده باشد.

آيا سليمان دعوت به تقليد كرد؟

بعضى از مفسران گويا از ظاهر نامه سليمان چنين استفاده كردند كه او مى خواست مردم كشور سبا را به پذيرش دعوت خود بدون ذكر دليل وادارد. سپس پاسخ داده اند كه آمدن هدهد به آن صورت معجزآسا خود دليلى بر حقانيت دعوت او بوده است .

تفسير نمونه جلد ۱۵ صفحه ۴۵۹

ولى ما فكر مى كنيم نيازى به اين گونه جوابها نيست ، وظيفه پيامبر دعوت است ، و وظيفه ديگران تحقيق كردن ، و به تعبير ديگر: دعوت انگيزه اى براى تحقيق است ، همانگونه كه ملكه سباء اين كار را انجام داد، و در مقام تحقيق و آزمايش سليمان برآمد تا روشن شود آيا او يك پادشاه است يا پيامبر؟!

اشارات پر معنى در ماجراى سليمان

در اين بخش از داستان سليمان نيز اشارات كوتاه ، به مطالب مهمى ديده مى شود: ۱ - روح دعوت انبياء در نفى برترى جوئى كه نفى هر گونه استعمار و تسليم در برابر قانون حق است خلاصه مى شود. ۲ - در حالى كه اطرافيان ملكه سباء، اعلام آمادگى براى جنگ كردند طبع ظريف زنانه او موافق جنگ نبود، لذا نظر آنها را به مسائل ديگر معطوف داشت ! ۳ - از اين گذشته اگر او تسليم جنگ طلبى اطرافيان خود مى شد از حقيقت دور مى ماند و خواهيم ديد كه اقدام او براى آزمايش سليمان از طريق فرستادن هديه ، نتيجه بسيار خوبى براى خودش و هم براى مردم كشور سبا بار آورد و سبب شد كه آنها راه حق را بيابند و متوسل به خونريزى نشوند. ۴ - ضمنا از اين ماجرا روشن مى شود كه برنامه هاى شورائى چنان نيست كه هميشه به حق منتهى شود، چرا كه در اينجا عقيده اكثريت اطرافيان او اين بود كه توسل به نيروى نظامى مقدم است در حالى كه عقيده ملكه سباء بر عكس آن بود، و در پايان ماجرا مى بينيم كه حق با او بوده است . و مى توان گفت كه اين نوع مشورت غير از آن است كه امروز در ميان ما رائج است ، ما نظريه اكثريت را معيار قرار مى دهيم و حق تصميم گيرى را براى

تفسير نمونه جلد ۱۵ صفحه ۴۶۰

آنها قائل هستيم ، در حالى كه در اين نوع مشورت حق تصميم گيرى با رهبر جمعيت است و مشاورين تنها اظهار نظر مى كنند، و آيه شاورهم فى الامر فاذا عزمت فتوكل على الله : با آنها در كارها مشورت كن و به هنگامى كه تصميم گرفتى بر خدا توكل نما (آل عمران - ۱۵۹) نيز اشاره به اين قسم دوم از شورا است در حالى كه آيه ۳۸ شورى و امرهم شورى بينهم كار مؤ منان بايد به صورت مشورت انجام يابد ظاهرا اشاره به قسم اول است . ۵ - مشاوران ملكه سبا به او گفتند: ما صاحبان قوة و صاحبان باس ‍ شديد هستيم ممكن است تفاوت اين دو در اين باشد كه قوة اشاره به كميت عظيم لشكر و باس شديد اشاره به كيفيت كار آزمودگى و روح شجاعت و شهامت لشكريان باشد، يعنى ما هم از نظر كميت لشكر و هم از نظر كيفيت آمادگى كامل براى رزم با دشمن داريم ۶ - نشانه پادشاهان ! از اين آيات به خوبى استفاده مى شود كه سلطنت و حكومت استبدادى همه جا مايه فساد و تباهى ، و ذليل كردن عزيزان يك قوم است ، چرا كه افراد با شخصيت را كنار مى زنند، و متملقان چاپلوس را به خدمت دعوت مى كنند، و در همه چيز منفعت و سود خود را مى جويند اهل هديه و رشوه و زر و زيورند و طبعا ظالمان زورگو كه دسترسى به اين امور دارند نزد آنها محبوبترند. شاهان ، فكر و قلبشان در گرو مقام و هدايا و زر و زيورها است ، در حالى كه پيامبران جز به صلاح امتها نمى انديشند.


→ صفحه قبل صفحه بعد ←