الأنفال ٧
کپی متن آیه |
---|
وَ إِذْ يَعِدُکُمُ اللَّهُ إِحْدَى الطَّائِفَتَيْنِ أَنَّهَا لَکُمْ وَ تَوَدُّونَ أَنَ غَيْرَ ذَاتِ الشَّوْکَةِ تَکُونُ لَکُمْ وَ يُرِيدُ اللَّهُ أَنْ يُحِقَ الْحَقَ بِکَلِمَاتِهِ وَ يَقْطَعَ دَابِرَ الْکَافِرِينَ |
ترجمه
الأنفال ٦ | آیه ٧ | الأنفال ٨ | ||||||||||||||
|
معنی کلمات و عبارات
«غَیْرَ ذَاتِ الشَّوْکَةِ»: فاقد قوّت و قدرت. بینیرو و شکوه. «یُحِقُّ»: ثابت و پابرجا دارد. «دَابِرَ»: دنبالهرو. آخر. (قَطْعُ الدَّابِر) کنایه از ریشهکن کردن است.
نزول
شأن نزول آیات ۵ تا ۸:
قافله قریش براى تجارت عازم شام میشد و با خزائن زیاد و مال فراوان به عزم سفر از مکه بیرون مى آمدند. پیامبر اسلام به اصحاب دستور داد که براى مقابله با آنان آماده گردند و به آنها فرمود: خداوند به ما وعده پیروزى یکى از دو طائفه یا کاروان ابوسفیان و یا کاروان تجارى قریش را داده است ولذا با سیصد و سیزده نفر از مدینه بیرون آمدند.
وقتى که نزدیکى بدر رسیدند، کاروان ابوسفیان متوجه عزیمت پیامبر با اصحاب او گردیدند و فوقالعاده ترسیدند و وحشت عجیبى در دلهاى آنها ایجاد شد لذا راه خود را کج کرده به طرف شام عازم گردیدند در عین حال ابوسفیان به شخصى به نام ضمضم خزاعى ده دینار با یک شتر ماده داد و از او خواست که به طرف کاروان قریش برود و آنها را از بیرون آمدن محمد با یاران خود خبر بدهد و نیز به او سفارش کرد که با وضع خاصى خبر مزبور را به قریش بدهد. لذا ضمضم گوش یا بینى شتر مزبور را برید و در حالتى که خون از او میریخت و خود هم با جامه که آن را پارهپاره نموده بود وارد مکه شد و با صداى بلند با فریاد زدن و گفتن یا آل غالب مردم را به خود متوجه ساخت و آنان را از حرکت قافله پیامبر اسلام خبر داد و آنها را از واقعه مهمى آگاه ساخت.
عاتکه دختر عبدالمطلب سه روز قبل از آمدن ضمضم چنین منظره اى را در خواب دیده و به عباس خبر داده بود، عباس نیز به عتبة بن ربیعة گفته بود و عتبه آن را مصیبتى از براى قریش تعبیر کرد و کمکم این خواب در میان قریش شایع گردید و به گوش ابوجهل رسید.
ابوجهل آن را دروغ مى پنداشت و میگفت: اگر تعبیر این خواب تا سه روز معلوم نشود، عاتکه دروغگوترین زنان بنىهاشم خواهد بود تا این که دو روز از این خواب گذشت و روز سوم فریاد و فغان ضمضم در میان قریش با منظره اى که گفته شد، هویدا گردید و قریش را به یارى مى طلبید و آنها را از حرکت قافله مسلمین بسوى آنان آگاه میساخت و در عین حال تشویق مینمود که خود را آماده جنگ و کارزار با مسلمین نمایند. بزرگان قریش از قبیل سهیل بن عمرو و صفوان بن امیه و ابوالبخترى بن هشام و نبیه و منبه پسران حجاج و نوفل بن خویلد به خود آمدند و به یکدیگر مى گفتند بزرگترین مصیبت به آنها روى آورده است و این واقعه را بالاترین بدبختى و ذلت از براى خویش تلقى کردند در حالتى که اغلب آنها با مال و امتعه و ثروت فراوان خود را آماده خروج از مکه جهت تجارت، نموده بودند.
چنان که خداوند در قرآن راجع به این موضوع فرموده: «خَرَجُوا مِنْ دِیارِهِمْ بَطَراً وَ رِئاءَ النَّاسِ»، آیه ۴۷ همین سوره که در جاى خود مذکور شده است) در موقع خروج از مکه عباس بن عبد المطّلب و نوفل بن حارث و عقیل بن ابى طالب با آنان همراه بودند و قافله مزبور با دف و ساز و سایر آلات موسیقى و شراب مجهّز بود و چنانکه گفته شد پیامبر اسلام با سیصد و سیزده نفر از مدینه بیرون آمدند وقتى که به نزدیکى بدر رسیدند پیامبر شبانه دو نفر را بنام بشر بن ابى الرغیا و مجدى بن عمر را براى بدست آوردن اخبار مربوط بقافله مأمور نمود این دو نفر وقتى که نزدیک چشمه بدر رسیدند دو کنیز را دیدند که یکى از آن دو مطالبه قرضى که بدیگرى داده بود میکرد ایندو نفر استراق سمع نموده و کلام آنها را مى شنیدند کنیزى که مقروض بود به طلبکار خود گفت: قافله قریش دیروز به فلان موضع رسیده اند و فردا به این مکان خواهند آمد و من از براى آنان به کنیزى و کارکردن خواهم پرداخت و قرض تو را نیز خواهم داد.
این دو نفر وقتى خبر قافله قریش را از آن دو کنیز شنیدند، خبر آن را به رسول خدا صل الله علیه و آله رسانیدند، در این میان قافله ابوسفیان وقتى نزدیک بدر رسیدند. ابوسفیان به تنهائى به طرف چشمه آن پیش آمد و مردى از طائفه جهینه را در آنجا دید که نام وى کسب الجهنى بود.
از او پرسید: که آیا خبرى از محمد و یاران او دارد یا نه؟ او سوگند یاد کرد که خبرى از محمد ندارد ولى به ابوسفیان گفت: که صبح امروز دو نفر را که سوار شتر بودند در این چشمه به خوردن آب پرداختند و سپس رفتند، دیده است ابوسفیان در حوالى چشمه شروع به جستجو کرد و پشکل شتران آن دو نفر را پیدا کرد پس از جستجو و یافتن هسته خرما در میان پشکل متوجه گردید که آن دو نفر از اهل مدینه و از جاسوسان پیامبر اسلام بوده اند. لذا باعجله و شتاب فراوان بسوى قافله خویش برگشت و راه را به طرف ساحل دریا کج کرد و از مسیرى که قصد عبور داشتند، منحرف گردید. در این موقع جبرئیل به رسول خدا صلی الله علیه و آله انحراف قافله ابوسفیان و روى آوردن قافله قریش را خبر داد و آنان را به جنگ با قوافل مزبور با وعده پیروزى و فتح تشویق نمود.
پیامبر اسلام خبر جبرئیل را به اصحاب فرمود و نیز دستور قتال و نبرد با آنها را گوشزد اصحاب نمود. یاران رسول خدا صلی الله علیه و آله ترسیدند و وحشت عجیبى در آنها ایجاد گردید. پیامبر دستور فرمود: که اصحاب آماده کارزار گردند در این میان ابوبکر برخاست و گفت: یا رسول اللّه افراد قافله قریش زیادند، ممکن است ما نتوانیم در قبال کثرت افراد و ازدیاد نفرات آنها تاب مقاومت بیاوریم.
پیامبر به ابوبکر فرمود: بنشیند سپس باز دستور بسیج و آمادگى داد سپس عمر از جا برخاست و گفتارى که ابوبکر گفته بود، تکرار نمود. پیامبر به او نیز دستور نشستن داد سپس مقداد از جا برخاست و گفت: یا رسول اللّه اگر چه افراد قریش زیاد هستند ولى ما مردانه خواهیم جنگید و از آنها به دلهاى خویش هراس و ترس راه نخواهیم داد و مانند بنىاسرائیل نخواهیم بود که به حضرت موسی|موسى گفته بودند: «اذهب انت و ربّک فقاتلا انّا هاهنا قاعدون؛ تو با خداى خود بجنگ با فرعونیان برو، ما در اینجا مى نشینیم) بلکه ما مى گوئیم که ما هم با شما در این جنگ به نبرد و کارزار خواهیم پرداخت.
پیامبر مقداد را دعا کرد پس از مقداد، سعد بن معاذ از جا برخاست و گفت: یا رسول اللّه پدر و مادرم فداى تو باد و کلماتى که مقداد گفته بود، تکرار کرد. رسول خدا رو به اصحاب کرد و فرمود: مثل اینست که من جایگاه کشته شدن و مقتل ابوجهل و عتبة و شیبة پسران ربیعه و نبیه و منبه پسران حجاج را با چشم خود مى بینم و خداوند در این جنگ به من وعده فتح و پیروزى داده است و به هیچ وجه در وعده خداوند خلافى وجود نداشته و ندارد سپس این آیات بر پیامبر نازل گردید.[۱]
از ابوایوب انصاری[۲] و نیز از ابن عباس[۳] چنین روایت کنند که گفته اند: ما در مدینه بودیم به رسول خدا صلی الله علیه و آله خبر دادند که قافله ابوسفیان به طرف مدینه میآید، پیامبر به ما فرمود: در این باره چه مى اندیشید؟ برویم شاید خدا بخواهد که از قافله او غنائمى بدست ما بیاید لذا یک الى دو روز براى بدست آوردن قافله مزبور از شهر بیرون آمدیم.
وقتى که به نزدیکى آنها رسیدیم، پیامبر فرمود: چه مى بینید؟ آیا میخواهید که حملهور شویم؟ اصحاب گفتند: یا رسول الله ما را طاقت و یاراى ستیز و جنگ با آنها نیست، در این میان مقداد فریاد برآورد و گفت: اى مؤمنین مانند قوم حضرت موسی|موسى نباشید که به پیامبر خود، موسى گفتند: برو با خداى خود بجنگ با فرعونیان بپرداز ما در این جا مى نشینیم، سپس آیه ۵ به رسول خدا صلی الله علیه و آله نازل گردید.
شیخ ما نیز این موضوع را بدون عنوان شأن و نزول ذکر نموده است.
تفسیر
- آيات ۱۴ - ۷، سوره انفال
- بيان آيات مربوط به جنگ بدر و وضع و حال روحى مسلمين در آن جنگ كه نخستين جنگ آنان بود
- مراد از (( مردف )) بودن ملائكه اى كه در جنگ بدر به يارى مسلمين نازل شدند
- امداد مسلمين با فرستادن ملائكه به منظور بشارت مسلمين و آرامش دلهاى آنان بوده نه براى كشتن كفار
- امداد مسلمين در جنگ بدر با فرو فرستادن باران
- (رواياتى درباره جنگ بدر و شاءن نزول آيات مربوطه )
- داستان جنگ بدر
- خواب عاتكه (دختر عبدالمطلب ) تعبير شد!
- انصار هم همچو مهاجرين دست يارى به پيامبر اكرم (ص ) مى دهند
- پيامبر اكرم (ص ) دستور حركت صادر مى كند
- جنگ بدر آغاز مى شود
- خطابه رسول الله (ص ) براى لشگر اسلام در روز جنگ بدر
- حكايت جريان جنگ بدر بنقل از واقدى در كتاب مغازى
- جنگ بدر بروايت تفسير قمى
- اسامى كفارى كه به نقل شيخ مفيد عامه و خاصه اتفاق دارند در جنگ بدر به دست اميرالمؤمنين على (ع ) هلاك شدند
- فهرست اسامى شهداى جنگ بدر
تفسیر نور (محسن قرائتی)
وَ إِذْ يَعِدُكُمُ اللَّهُ إِحْدَى الطَّائِفَتَيْنِ أَنَّها لَكُمْ وَ تَوَدُّونَ أَنَّ غَيْرَ ذاتِ الشَّوْكَةِ تَكُونُ لَكُمْ وَ يُرِيدُ اللَّهُ أَنْ يُحِقَّ الْحَقَّ بِكَلِماتِهِ وَ يَقْطَعَ دابِرَ الْكافِرِينَ «7»
و (به ياد آوريد) زمانى كه خداوند شما را وعده مىداد كه يكى از دو گروه (كاروان تجارتى يا لشكر مسلح دشمن،) از آنِ شما خواهد بود، و شما (به خاطر راحتطلبى
«1». آلعمران، 66.
«2». كهف، 56.
«3». نحل، 125.
جلد 3 - صفحه 273
و منافع مادّى) دوست داشتيد گروه غير مسلّح (كاروان تجارتى) در اختيارتان قرار گيرد. در حالى كه خداوند مىخواهد حقّ را با كلمات (و سنّتهاى) خويش استوار ساخته و ريشهى كفّار را بركند. (از اين رو شما را با تعداد كم و نداشتن آمادگى جنگى در بدر با لشكر قريش درگير و سرانجام پيروز ساخت.)
نکته ها
«شوكة» از «شوك»، به معناى خار و سرنيزه، و سمبل «گروه مسلّح» است. مراد از «غَيْرَ ذاتِ الشَّوْكَةِ»، در اينجا همان كاروان تجارى غير مسلّح مىباشد.
مراد از «كلمات حقّ»، سنّتها، اوامر الهى و اولياى الهى مىباشد. كلمهى «دابِرَ»، به معناى عقب و دنبالهى چيزى مىباشد و «يَقْطَعَ دابِرَ»، كنايه از ريشهكن ساختن است.
در ماه رمضان، سال دوم هجرى، به پيامبر صلى الله عليه و آله اطلاع دادند كه ابوسفيان در رأس يك كاروان تجارى بسيار مهم در راه رسيدن به مدينه مىباشد. آن حضرت براى تضعيف قدرت كافران و جبران اموالى كه كفّار مكّه از مسلمانان مهاجر مصادره كرده بودند، به همراه 313 نفر آمادهى حمله به آن كاروان تجارى شدند. ابوسفيان سردسته كاروان، پس از با خبر شدن از اين تصميم، كفّار مكّه را خبردار كرد و كاروان را از بيراهه، راهى مكّه كرد.
از آنجا كه بسيارى از مشركان مكّه در آن كاروان سهمى داشتند وهمچنين با زور وتهديد آنان، حدود هزار نفر به سرعت بسيج شدند و به همراه بزرگان و سرشناسان مكّه و با ساز و برگ كامل نظامى به فرماندهى ابوجهل، براى دفاع از گروه چهل نفرى تجّار حركت كردند.
روز هفدهم ماه رمضان، در بيابانى بين مكّه و مدينه، سه گروه حاضر بودند: مسلمانان، سپاه كفر و كاروان تجارى كفّار.
پيامبر پس از اطلاع از حركت سپاه دشمن، با ياران و اصحاب مشورت كرد، آيا به تعقيب كاروان تجارى بپردازند و يا آنكه با سپاه كفر مقابله كنند؟ نظرهاى متعدّدى بيان شد، ولى سرانجام تصميم گرفتند با سپاه كفر مقابله كنند. با آنكه مسلمانان ساز و برگ نظامى چندانى نداشتند و به قصد جنگ ودرگيرى مسلحانه بيرون نيامده بودند و تعداد كفّار سه برابر آنان بود، ولى عاقبت با امدادهاى غيبى خداوند، بر دشمن پيروز شدند. در اين جنگ، ابوجهل و
جلد 3 - صفحه 274
هفتاد كافر ديگر كشته شدند كه بيشتر كشتهشدگان به دست على عليه السلام بود و هفتاد نفر اسير گشتند، در حالى كه تنها چهارده نفر از سپاه اسلام به شهادت رسيدند. «1»
پیام ها
1- يادآورى امدادهاى الهى، لازم و عامل تقويت ايمان است. «وَ إِذْ»
2- پيروزى، تنها با تعداد نفرات و تجهيزات جنگى نيست، عامل عمده، ارادهى خداوند است. «يُرِيدُ اللَّهُ» آرى، اراده خدا، غالب بر عوامل طبيعى است.
3- گاهى ارادهى الهى، به دست مؤمنان انجام مىشود. «يُرِيدُ اللَّهُ»
4- طبع انسان، راحتطلب است. «تَوَدُّونَ أَنَّ غَيْرَ ذاتِ الشَّوْكَةِ تَكُونُ لَكُمْ» (به خاطر سختى و مشكلات، برنامههاى اساسى و اصولى را فداى مسائل ساده و غير اصولى نكنيم.)
5- احقاق حقّ، به وسيلهى كلمات الهى، (اوليا، سنن، قوانين، اوامر، فداكارى، جهاد و عمل به دستورات الهى) است. «يُحِقَّ الْحَقَّ بِكَلِماتِهِ»
6- پيروزى حقّ بر باطل، بالاتر از درآمد اقتصادى است. تَوَدُّونَ أَنَّ غَيْرَ ذاتِ الشَّوْكَةِ تَكُونُ لَكُمْ ... يُرِيدُ اللَّهُ أَنْ يُحِقَّ الْحَقَّ بِكَلِماتِهِ
7- پيروزى نهايى، با عزّت حقّ و ذلّت باطل خواهد بود. يُرِيدُ اللَّهُ أَنْ يُحِقَّ الْحَقَ ... وَ يَقْطَعَ دابِرَ الْكافِرِينَ
8- هدف جهاد اسلامى، احقاق حقّ و انهدام باطل است، نه كشورگشايى و اشغال سرزمين. «أَنْ يُحِقَّ الْحَقَّ بِكَلِماتِهِ وَ يَقْطَعَ دابِرَ الْكافِرِينَ»
تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)
وَ إِذْ يَعِدُكُمُ اللَّهُ إِحْدَى الطَّائِفَتَيْنِ أَنَّها لَكُمْ وَ تَوَدُّونَ أَنَّ غَيْرَ ذاتِ الشَّوْكَةِ تَكُونُ لَكُمْ وَ يُرِيدُ اللَّهُ أَنْ يُحِقَّ الْحَقَّ بِكَلِماتِهِ وَ يَقْطَعَ دابِرَ الْكافِرِينَ «7»
وَ إِذْ يَعِدُكُمُ اللَّهُ إِحْدَى الطَّائِفَتَيْنِ: و بياد بياوريد وقتى را كه وعده فرمود حق تعالى شما را يكى از اين دو طايفه نفير يا عير را كه، أَنَّها لَكُمْ: آن طايفه براى شما باشد، وَ تَوَدُّونَ أَنَّ غَيْرَ ذاتِ الشَّوْكَةِ: و شما دوست داريد آنكه غير صاحبان سلاح و عد و عدد، تَكُونُ لَكُمْ: باشد براى شما، چه شنيدهايد كاروان چهل سوار، و لكن لشگر كفار نهصد و پنجاه مردند، پس شما آسان تر را خواهيد؛ لكن، وَ يُرِيدُ اللَّهُ: و اراده فرموده خداوند متعال، أَنْ يُحِقَّ الْحَقَّ بِكَلِماتِهِ: اينكه ثابت و مستقر گرداند حق را به آيات خود كه در باب محاربه ذات الشوكه فرستاده و يا به كلمات ازلى كه در باب قتل و اسر آنها در لوح ثبت فرموده: وَ لَقَدْ سَبَقَتْ كَلِمَتُنا لِعِبادِنَا الْمُرْسَلِينَ إِنَّهُمْ لَهُمُ الْمَنْصُورُونَ وَ إِنَّ جُنْدَنا لَهُمُ الْغالِبُونَ؛ «1» و قوله: لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَ لَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ* «2»، يا به وعدههاى
«1» سوره صافات، آيه 171 تا 173.
«2» سوره توبه، آيه 33.
جلد 4 صفحه 298
فتح و ظفر كه پيغمبر خود را وعده فرموده، يا مراد به آيات، امر الهى است به امداد ملائكه مر مؤمنين را، يعنى مشيت الهى تعلق گرفته كه دين اسلام را ثابت و قائم گرداند به امداد ملائكه مؤمنين در محاربه مشركين.
وَ يَقْطَعَ دابِرَ الْكافِرِينَ: و قطع فرمايد دنباله و بنياد كفار را و مستأصل نمايد معاندان را. حاصل آنكه شما مىخواهيد هميشه مستغرق نعم و آلاى سبحانى باشيد و هيچ مكروهى به شما نرسد، لكن خداى تعالى مىخواهد به سبب مكاره وارده بر شما در جهاد، اعلاى دين اسلام فرمايد بر ساير اديان.
تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)
وَ إِذْ يَعِدُكُمُ اللَّهُ إِحْدَى الطَّائِفَتَيْنِ أَنَّها لَكُمْ وَ تَوَدُّونَ أَنَّ غَيْرَ ذاتِ الشَّوْكَةِ تَكُونُ لَكُمْ وَ يُرِيدُ اللَّهُ أَنْ يُحِقَّ الْحَقَّ بِكَلِماتِهِ وَ يَقْطَعَ دابِرَ الْكافِرِينَ «7» لِيُحِقَّ الْحَقَّ وَ يُبْطِلَ الْباطِلَ وَ لَوْ كَرِهَ الْمُجْرِمُونَ «8»
ترجمه
و هنگاميكه وعده ميداد شما را خدا يكى از دو طائفه را كه آنها مر شما را است و دوست ميداشتيد كه غير صاحب سلاح بوده باشد شما را و مىخواست خداوند كه ثابت كند حق را بسخنان خود و بر اندازد نسل كافران را
تا ثابت كند حق را و نابود نمايد باطل را اگر چه كراهت داشتند گناهكاران.
تفسير
از قمّى ره و ابو حمزه و جمهور مفسّرين نقل شده است كه كاروان قريش با مال التجاره بسيارى از شام بازگشته عازم مكه معظمه بودند و ابو سفيان و عمرو عاص و بعضى ديگر از رؤساى قريش امراء قافله بودند و اهل قافله غير از امراء چهل نفر بودند و چون نزديك بدر رسيدند كه آن زمينى است كه بدر بن قريش در آن چاهى حفر نموده جبرئيل نازل شد و حضرت رسول (ص) را خبر داد و او هم بمسلمانان اعلام فرمود ايشان مايل شدند كه بروند آنها را كه كفار حربى بودند بكشند و اموالشان را غارت نمايند چون اسلحه نداشتند و عدّه آنها كم و اموالشان زياد بود لذا از مدينه با اسلحه و بدون آن بيرون آمدند و پيغمبر (ص) هم با آنها حركت فرمود و چون اين خبر بابو سفيان رسيد قاصدى بمكه روانه نمود و از قريش استمداد كرد و پس از ورود او بمكه طائفه قريش با استعداد كامل براى دفاع از مكه حركت كردند و جبرئيل حضرت رسول (ص) را از حركت آنها آگاه فرمود و عرضه داشت كه خداوند تو را مخيّر فرموده ميان نيل و ظفر بر كاروان و جهاد و ظفر بر كفار قريش كه از مكه حركت كرده بودند مسلمانان چون نزديك بقافله شده بودند و اسلحه كافى هم نداشتند مايل بشقّ اول تخيير بودند ولى پيغمبر (ص) مايل بشق دوم بود و اختيار آنها را نمىپسنديد با اينحال مشورت فرمود أبو بكر و عمر شق اول را اختيار نمودند و شق دوم را كه مرضىّ پيغمبر بود مقداد و سعد بن معاذ و برخواستند و هر يك بنوبه خود اظهاراتى نمودند كه دلالت بر كمال خلوص و انقياد آندو داشت و پس از اين قسمت مهمّى از مهاجرين و انصار حاضر براى جهاد شدند و پيغمبر (ص) فرمان رحيل داد و فرمود برويد بنام خدا و بشارت باد شما را كه خداوند بمن وعده فرموده كه يكى از اين دو طايفه يعنى قافله و بيرون شدگان از مكه با اموالشان از آن شما باشد ولى ميدانست كه اگر
جلد 2 صفحه 514
بجانب قافله توجه نمايند كفار قريش ميرسند و مسلمانان را محاصره مىكنند و كار مشكل ميشود و اگر بجانب قريش كه از مكه حركت كردند متوجه شوند و بر آنها غلبه كنند تمام اموال آنها و مال التجاره قافله نصيب مسلمانان خواهد شد و خدا اراده فرموده است كه حق را ثابت و آشكار فرمايد بحكم جهاد و وعده ظفر و اخبار از حركت كفار و ثبات قدم اولياء و اخيار و ميخواهد ريشه كفار را از بن بركند و نسل آنها را قطع فرمايد نه آنكه فقط اموالى بىزحمت از كفار بدست مسلمانان افتد لذا جهاد را اختيار نمود و اراده خدا باثبات حق و هلاك كفار براى واضح نمودن حقّ و محو باطل بود على رغم كسانيكه كراهت داشتند از آن از كفار و اهل نفاق مانند آندو نفر كه مىگفتند ما مهيّاى براى جنگ از مدينه بيرون نيامديم و كراهت داشتند از جهاد چنانچه كراهت داشتند از اختصاص انفال و مقبل بودند بغارت و غنيمت و معرض بودند از صاحب شوكت و شدّت و گفتهاند پيغمبر (ص) فرمود عير را ميخواهيد يا نفير را كه اول بمعنى كاروان و دوم كوچ كنندگان است و در عير أبو سفيان بود و در نفير أبو جهل و اين دو نفر دو دشمن بزرگ اسلام بودند و أبو جهل در اين جنگ كشته شد و پيغمبر (ص) سجده شكر كرد و أبو سفيان بود و پيوسته با پيغمبر (ص) جنگ ميكرد تا در موقع فتح مكه مجبورا اسلام اختيار كرد و پيغمبر (ص) او را آزاد فرمود و در زمره طلقاء رسول (ص) محسوب گرديد و خطاب حضرت زينب عليها السّلام يا ابن الطلقاء در مجلس شام به يزيد پليد اشاره باين است ولى باطنا كافر و مترصّد بود كه فرصتى بدست بياورد و علم مخالفت را بپا نمايد و با رفقاى خودش در مجالس خصوصى اظهار كفر خود را مينمود و بعد از رحلت حضرت رسول (ص) خواست با امير المؤمنين (ع) بيعت كند آن حضرت از قصد او مطلع شد و قبول نفرمود و خلفاء او را بحكومت شام قانع نمودند تا پسرش معويه خونخواهى عثمان را بهانه كرد و با امير المؤمنين (ع) جنگ نمود و بالاخره بسلطنت رسيد و امام حسن (ع) را مسموم كرد و بعد از او پسرش يزيد امام حسين (ع) را شهيد نمود و كينه ديرينه را بروز داد و كفر خود را اظهار كرد خلاصه آنكه بين اين شجره خبيثه و شجره طيبه رسالت مرتبا نزاع بود تا خداوند بكلى نسل آنها را با كثرت اولاد قطع فرمود و ذريّه پيغمبر (ص) از يك دختر عليها سلام اللّه عالم گير شدند و احقاق
جلد 2 صفحه 515
حق و ابطال باطل با كراهت آنها باراده الهى بعمل آمد و اهل سنت و جماعت اينها را مسلمان و بعضى را امام ميدانند و مجتهد معذور ميخوانند زهى شريعت و آئين زهى طريقت و كيش.
اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)
وَ إِذ يَعِدُكُمُ اللّهُ إِحدَي الطّائِفَتَينِ أَنَّها لَكُم وَ تَوَدُّونَ أَنَّ غَيرَ ذاتِ الشَّوكَةِ تَكُونُ لَكُم وَ يُرِيدُ اللّهُ أَن يُحِقَّ الحَقَّ بِكَلِماتِهِ وَ يَقطَعَ دابِرَ الكافِرِينَ «7»
و ياد كن زماني که وعده فرمود خداوند شما را که يكي از دو طائفه عير ابي سفيان يا جيش قريش محققا آن يكي از براي شما باشد و شما دوست ميداشتيد که آن عير که عدّه آنها كم بود و چندان قوه و قدرت نداشتند از براي شما باشد و خداوند اراده فرمود اينكه حق که دين مقدس اسلام است بفرمايشات خود ثابت فرمايد و ريشه كفار را بر كند خلاصه كلام- مستفاد از تفسير علي إبن ابراهيم و ابي حمزه و از ارباب سير و تواريخ اينكه ابو سفيان با جماعتي که بالغ بر چهل نفر بودند از شام مال التجاره براي مكه ميآوردند از آن طرف كفار قريش هم انتظار آنها را داشتند حضرت رسالت باصحاب فرمود از مدينه ميرويم و بيكي از دو امر نائل ميشويم يا غنائمي بدست شما ميآيد از قافله ابي سفيان که خداوند غنائم كفار حربي را براي مسلمانان حلال فرموده فقط خمس آن را بايد رد كنند، يا جهاد با كفار و خداوند وعده نصرت داده و غلبه با شما است، و اصحاب اولا كراهت داشتند از خروج از مدينه زيرا خطر جاني داشت براي آنها و آن ايمان كامل را بوعده الهي نداشتند که در آيه قبل بيان شد و پس از خروج متمايل بودند که برخورد كنند بقافله و غنائم از آنها بدست آورند چون عده آنها كم بود فقط چهل نفر بودند و خطر احتمالش ضعيف بود ولي خداوند اراده فرموده بجهاد با كفار و اعلاء كلمه اسلام و هلاكت كفار و فتح و فيروزي مسلمانان لذا ميفرمايد:
وَ إِذ يَعِدُكُمُ اللّهُ إِحدَي الطّائِفَتَينِ طائفه ابي سفيان که تعبير بعير ميكنند که قافله شام باشد يا طائفه كفار قريش که جهاد با آنها باشد أَنَّها لَكُم ضمير
جلد 8 - صفحه 81
ها مرجعش بكلمه احدي است که يكي از اينکه دو براي شما و بنفع شما باشد يا استفاده مادي غنائم يا غلبه بر كفار و اهلاك آنها.
وَ تَوَدُّونَ أَنَّ غَيرَ ذاتِ الشَّوكَةِ تَكُونُ لَكُم که عير و قافله باشد و كراهت داشتيد از جهاد با كفار چون عدّه آنها بسيار و با قوّه و قدرت و مكمل و مسلّح بودند که آنها ذات الشوكه بودند و لكن اراده خداوند تعلق گرفته بود بجهاد که مفاد وَ يُرِيدُ اللّهُ أَن يُحِقَّ الحَقَّ بِكَلِماتِهِ حق دين اسلام است و كلمات الهي قرآن مجيد و فرامين الهي است که امر بجهاد فرموده وَ يَقطَعَ دابِرَ الكافِرِينَ که سركوبي كفار و ذلت و هلاكت و از بين رفتن آنها است و پس از آنكه پيغمبر با اصحاب خارج شدند از مدينه خبر بابي سفيان رسيد فرستاد نزد كفار قريش که حركت كنند و بيايند بطرف مدينه و مسلمين را بقتل رسانند و بكلي دستگاه اسلام و مسلمين را درهم كوبند و قريش ملحق شدند بعير ابو سفيان و مقابل شدند با لشكر اسلام و خداوند آنها را مخذول و منكوب نمود چنانچه بيايد و اينکه مفاد آيه شريفه است
برگزیده تفسیر نمونه
]
اشاره
(آیه 7)- غزوه بدر نخستین درگیری مسلّحانه اسلام و کفر:
چون در آیات گذشته اشارهای به جنگ بدر شد، قرآن مجید بحث را به جنگ بدر کشانده و فرازهای حساسی از آن را تشریح میکند.
برای روشن شدن تفسیر این آیات و آیات آینده قبلا باید فشردهای از جریان این جهاد اسلامی را از نظر بگذرانیم، تا ریزه کاریها و اشاراتی که در این آیات هست کاملا روشن گردد.
غزوه بدر از اینجا آغاز شد که «ابو سفیان» بزرگ «مکّه» در رأس یک کاروان نسبتا مهم تجارتی که از چهل نفر با 50 هزار دینار مال التجاره تشکیل میشد از شام به سوی مدینه باز میگشت، پیامبر صلّی اللّه علیه و آله به یاران خود دستور داد آماده حرکت شوند و به طرف این کاروان بزرگ که قسمت مهمی از سرمایه دشمن را با خود حمل میکرد بشتابند و با مصادره کردن این سرمایه، ضربه سختی بر قدرت اقتصادی و در نتیجه بر قدرت نظامی دشمن وارد کنند.
ابو سفیان از یک سو به وسیله دوستان خود در مدینه از این تصمیم پیامبر صلّی اللّه علیه و آله آگاه شد و از سوی دیگر چون موقعی که این کاروان برای آوردن مال التجاره به سوی شام میرفت نیز مورد چنین تعرض احتمالی قرار گرفته بود، قاصدی را به سرعت به مکّه فرستاد، قاصد در حالی که طبق توصیه ابو سفیان بینی و گوش شتر خود را دریده و خون به طرز هیجان انگیزی از شتر میریخت و پیراهن خود را از دو طرف پاره کرده و وارونه سوار بر شتر نشسته بود تا توجه همه مردم را به سوی خود جلب کند، وارد مکّه شد، و فریاد برآورد: «ای مردم پیروزمند! کاروان خود را دریابید، کاروان خود را دریابید»! و از آنجا که بسیاری از مردم مکّه در این کاروان سهمی داشتند مردم به سرعت بسیج شدند و حدود 950 نفر مرد جنگی که جمعی از آنها بزرگان و سرشناسان مکّه بودند با هفتصد شتر و یکصد رأس اسب به حرکت درآمدند، و فرماندهی لشکر به عهده «ابو جهل» بود.
پیامبر اسلام صلّی اللّه علیه و آله با 313 نفر که تقریبا مجموع مسلمانان مبارز اسلام را در آن روز تشکیل میدادند به نزدیکی سرزمین بدر، بین راه مکّه و مدینه رسیده بود که
ج2، ص133
خبر حرکت سپاه قریش به او رسید.
در این هنگام با یاران خود مشورت کرد که آیا به تعقیب کاروان ابو سفیان و مصادره اموال کاروان بپردازد و یا برای مقابله با سپاه آماده شود جمعی مقابله با سپاه دشمن را ترجیح دادند ولی گروهی از این کار اکراه داشتند، ولی پیامبر صلّی اللّه علیه و آله نظر گروه اول را پسندید، و دستور داد آماده حمله به سپاه دشمن شوند.
از طرفی جمعی از مسلمانان در وحشت و ترس فرو رفته بودند، و اصرار داشتند که مبارزه با این گروه عظیم که هیچ گونه موازنهای با آنها ندارد صلاح نیست، ولی پیامبر صلّی اللّه علیه و آله با این وعده الهی آنها را دلگرم ساخت و گفت: «خداوند به من وعده داده که بر یکی از دو گروه پیروز خواهید شد، یا بر کاروان قریش یا بر لشکرشان، و وعده خداوند تخلف ناپذیر است».
سپس به مسلمانان دستور داد که در کنار چاه بدر فرود آیند.
در این گیر و دار ابو سفیان توانست خود را با قافله از منطقه خطر رهایی بخشد، و از طریق ساحل دریا (دریای احمر) از بیراهه به سوی مکّه با عجله بشتابد، و به وسیله قاصدی به لشکر پیغام فرستاد که خدا کاروان شما را رهایی بخشید، من فکر میکنم مبارزه با محمد در این شرایط لزوم ندارد ولی رئیس لشکر ابو جهل به بتهای بزرگ «لات» و «عزّی» قسم یاد کرد که ما نه تنها با آنها مبارزه میکنیم بلکه تا داخل مدینه آنها را تعقیب خواهیم کرد.
سر انجام لشکر قریش نیز وارد سرزمین بدر شد، و غلامان خود را برای آوردن آب به سوی چاه فرستادند، یاران پیامبر صلّی اللّه علیه و آله آنها را گرفته و برای بازجویی به خدمت پیامبر صلّی اللّه علیه و آله آوردند، حضرت از آنها پرسید شما کیستید؟ گفتند: غلامان قریشیم، فرمود: تعداد لشکر چند نفر است، گفتند: اطلاعی از این موضوع نداریم.
فرمود: هر روز چند شتر برای غذا میکشند، گفتند: نه تا ده شتر.
فرمود: جمعیت آنها از نهصد تا هزار نفر است (هر شتر خوراک یکصد مرد جنگی).
محیط، محیط رعبآور و به راستی وحشتناکی بود، لشکر قریش که با ساز
ج2، ص134
و برگ جنگی فراوان و نیرو و غذای کافی و حتی زنان خواننده و نوازنده برای تهییج یا سرگرمی لشکر قدم به میدان گذارده بودند، خود را با حریفی رو برو میدیدند که باورشان نمیآمد، با آن شرایط قدم به میدان جنگ بگذارند.
مشکل دیگری که جنگجویان از آن وحشت داشتند، وضع میدان بدر بود که از شنهای نرم که پاها در آن فرو میرفت پوشیده بود، در آن شب باران جالبی بارید، هم توانستند با آب آن وضو بسازند، خود را شستشو و صفا دهند و هم زمین زیر پای آنها سفت و محکم شد، و عجب این که این رگبار در سمت دشمن بطور شدید بود که آنها را ناراحت ساخت.
خبر تازهای که به وسیله گزارشگران مخفی لشکر اسلام دریافت شد و بسرعت در میان مسلمانان انعکاس یافت این بود که آنها گزارش دادند، که لشکر قریش با آن همه امکانات، سخت بیمناکند گویی خداوند لشکری از وحشت در سرزمین قلب آنها فرو ریخته است.
فردا صبح لشکر کوچک اسلام با روحیهای نیرومند در برابر دشمن صف کشیدند. قبلا پیامبر صلّی اللّه علیه و آله به آنها پیشنهاد صلح کرد تا عذر و بهانهای باقی نماند.
بعضی از سران قریش نیز مایل بودند صلح کنند، ولی باز ابو جهل مانع شد.
سر انجام آتش جنگ شعلهور گردید «حمزه» عموی پیامبر صلّی اللّه علیه و آله و «علی» علیه السّلام که جوانترین افراد لشکر بودند و جمعی دیگر از جنگجویان شجاع اسلام در جنگهای تن به تن که سنّت آن روز بود، ضربات شدیدی بر پیکر حریفان خود زدند و آنها را از پای درآوردند.
پیامبر صلّی اللّه علیه و آله دست به سوی آسمان برداشت و عرض کرد: یا ربّ ان تهلک هذه العصابة، لم تعبد: «اگر این گروه کشته شوند کسی تو را پرستش نخواهد کرد».
باد بشدت به سوی لشکر قریش میوزید و مسلمانان پشت به باد به آنها حمله میکردند.
در نتیجه هفتاد نفر از سپاه دشمن که ابو جهل در میان آنها بود، کشته شدند و در میان خاک و خون غلتیدند و 70 نفر به دست مسلمانان اسیر گشتند. ولی
ج2، ص135
مسلمانان تعداد کمی کشته بیشتر نداشتند و به این ترتیب نخستین پیکار مسلحانه مسلمانان با دشمن نیرومندشان با پیروزی غیر منتظرهای پایان گرفت.
اکنون باز گردیم به تفسیر آیه:
در این آیه نخست اشاره به وعده پیروزی اجمالی خداوند در جریان جنگ بدر شده، و میگوید: «به یاد بیاورید هنگامی را که خداوند به شما وعده داد که یکی از دو گروه (کاروان تجاری قریش یا لشکر آنها) در اختیار شما قرار خواهد گرفت» (وَ إِذْ یَعِدُکُمُ اللَّهُ إِحْدَی الطَّائِفَتَیْنِ أَنَّها لَکُمْ).
اما شما برای پرهیز از دردسرهای جنگ و تلفات و ناراحتیهای ناشی از آن «دوست میداشتید کاروان در اختیارتان قرار بگیرد، نه لشکر قریش» (وَ تَوَدُّونَ أَنَّ غَیْرَ ذاتِ الشَّوْکَةِ تَکُونُ لَکُمْ).
یعنی، گروهی از شما روی حس راحت طلبی یا علاقه به منافع مادی، ترجیح میدادند که با مال التجاره دشمن رو برو شوند، نه با سربازان مسلح، در حالی که پایان جنگ نشان داد، صلاح و مصلحت قطعی آنها در این بود که قدرت نظامی دشمن را درهم بکوبند، تا راه برای پیروزیهای بزرگ آینده هموار گردد.
لذا به دنبال آن میگوید: «خدا میخواهد به این وسیله حق را با کلمات خود تثبیت کند (و آیین اسلام را تقویت نماید) و ریشه کافران را قطع کند» (وَ یُرِیدُ اللَّهُ أَنْ یُحِقَّ الْحَقَّ بِکَلِماتِهِ وَ یَقْطَعَ دابِرَ الْکافِرِینَ).
این تنها درسی برای مسلمان آن روز نبود، بلکه مسلمانان امروز نیز باید از این تعلیم آسمانی الهام بگیرند، هرگز به خاطر مشکلات و ناراحتیها و زحمات طاقت فرسا از برنامههای اصولی چشم نپوشند و به سراغ برنامههای غیر اصولی و ساده و کم زحمت نروند.
نکات آیه
۱- مسلمانان صدر اسلام موظف به هجوم به کاروان تجارى مشرکان قریش و یا نبرد با سپاه مسلح آن بودند. (کما أخرجک ربک ... إذ یعدکم اللّه إحدى الطائفتین ... و یرید اللّه أن یحق الحق بکلمته)
۲- کاروان تجارى قریش، فاقد نیروى دفاعى مقاوم (غیر ذات الشوکة) «شوکة» به معناى خار درخت و بوته است و در آیه کنایه از سلاحهاى جنگى است. بنابراین «غیر ذات الشوکة» یعنى گروهى نامسلح. و مقصود از آن کاروان تجارى قریش است که به سرکردگى ابوسفیان و همراه با چهل نفر از شام به سوى مکه در حرکت بودند.
۳- سپاه مشرکان مکه مجهز به سلاحهاى جنگى و داراى برترى نظامى نسبت به مسلمانان (و تودون أن غیر ذات الشوکة تکون لکم) عدم تمایل مسلمانان به رویارویى با سپاه شرک و نیز جمله «کانما یساقون إلى الموت» در آیه قبل دلالت بر این دارد که مشرکان در جنگ بدر از نیروى نظامى برترى برخوردار بودند.
۴- پیروزى بر سپاه مشرکان قریش و یا تسلط بر کاروان تجارى آنان، وعده خداوند به اهل ایمان (و إذ یعدکم اللّه إحدى الطائفتین)
۵- مسلمانان، مشتاق رویارویى با کاروان تجارى قریش و ناخشنود از درگیرى با سپاه مسلح آنان (و تودون أن غیر ذات الشوکة تکون لکم)
۶- خداوند خواهان رویارویى مسلمانان با سپاه مسلح قریش و مشرکان مکه (تودون أن ... و یرید اللّه أن یحق الحق بکلمته) از مقابله دو جمله «تودون ... » و «یرید اللّه ... » به دست مى آید که اراده خداوند بر خلاف خواسته مسلمانان در انتخاب یکى از دو گروه (کاروان تجارى و سپاه مسلح مشرکان) بوده است.
۷- تعلق اراده الهى به تحقق یافتن حق و ریشه کن شدن کافران (و یرید اللّه أن یحق الحق بکلمته و یقطع دابر الکفرین) «دابر» به معناى آخرت است و از بین بردن آخر هر چیز به معناى نابودسازى کامل آن چیز است.
۸- پیاده شدن حق و ریشه کن شدن بنیان کافران، هدف از فرمان خداوند به نبرد با مشرکان مکه در بدر (و یرید اللّه أن یحق الحق بکلمته و یقطع دابر الکفرین)
۹- فرمان خداوند به مبارزه با کفر و شرک و به وجود آوردن صحنه مبارزه، از اسباب تحقق اراده خداوند براى اظهار حق و نابودى کفر (و یرید اللّه أن یحق الحق بکلمته) خداوند در برابر مؤمنان که خواهان هجوم به کاروان تجارى قریش بودند، خواست تا آنان با لشکریان کفر درآویزند و به جهاد با آنان بپردازند و همان را نیز مقدر ساخت و بیان داشت که احقاق حق در پرتو آن حاصل مى شود. بنابراین مراد از «بکلمته» همان فرمان به جهاد و تحقق یافتن صحنه مبارزه است.
۱۰- قضایاى جنگ بدر و پیروزى مسلمانان در آن، نعمتى بزرگ و شایسته و بایسته به یاد داشتن و شامل درسهایى از توحید (إذ یعدکم اللّه إحدى الطائفتین أنها لکم) مقصود از فرمان خداوند به یادآورى قضایاى بدر، یادآورى حاکمیت خداوند بر عوامل طبیعى است. زیرا نیروى برتر و غیر قابل مقایسه مشرکان نسبت به مسلمانان اقتضا مى کرد که مشرکان پیروز شوند ; ولى تقدیر خداوند بر این بود که پیروزى از آن مسلمانان باشد ; و چنین شد.
۱۱- لزوم یادآورى حقایق آموزنده تاریخ (إذ یعدکم اللّه إحدى الطائفتین)
۱۲- تأثیر عمیق جنگ بدر در تحکیم پایه هاى توحید و آیین اسلام و شکست شرک و کفر (و یرید اللّه أن یحق الحق بکلمته و یقطع دابر الکفرین)
۱۳- برکنده شدن ریشه هاى کفر از زمین، هدفى متعالى در بینش الهى (و یرید اللّه أن یحق الحق بکلمته و یقطع دابر الکفرین)
۱۴- پیروزى حق و شکست باطل، هدفى بس والاتراز رسیدن به ثروت دنیا در بینش الهى (تودون أن غیر ذات الشوکة تکون لکم و یرید اللّه ... و یقطع دابر الکفرین)
روایات و احادیث
۱۵- عن جابر قال: سألت ابا جعفر (ع) عن تفسیر هذه الآیة فى قول اللّه: «یرید اللّه أن یحق الحق بکلماته و یقطع دابر الکافرین» قال ابو جعفر(ع): ... و اما قوله: «یحق الحق بکلماته» فانه یعنى یحق حق آل محمد(ع) و اما قوله: «بکلماته» قال: ک--لماته فى الباطن على(ع) هو کلمة اللّه فى الب--اطن و اما قوله: «و یقطع دابر الکاف---رین» فهم بنوا ام---یة هم الکافرون ... .[۴] امام باقر(ع) در پاسخ سؤال جابر از تفسیر آیه «یرید اللّه أن یحق الحق ... »، فرمود: ... اما سخن خدا «یحق الحق بکلماته» یعنى: خدا احقاق حق آل محمد(ع) مى کند. و اما مراد از «بکلماته»، کلمات خدا در باطن، حضرت على(ع) است ; زیرا او در باطن، کلمة اللّه است. اما مراد از «و یقطع دابر الکافرین»، بنى امیه است ; زیرا آنان، کافرانند ... .
موضوعات مرتبط
- ارزشها:۱۳، ۱۴
- اسلام: تاریخ صدر اسلام ۱، ۲، ۳، ۴، ۵، ۸ ; عوامل تحکیم اسلام ۱۲
- اهداف مقدس:۱۳، ۱۴
- باطل: شکست باطل ۱۴
- تاریخ: عبرت از تاریخ ۱۱
- توحید: تعالیم توحید ۱۰ ; عوامل تحکیم توحید ۱۲
- جهاد: با مشرکان قریش ۱ ; جهاد با مشرکان مکه ۸ ; کراهت از جهاد ۵ ; مشروعیت جهاد ابتدایى ۱
- حق: اظهار حق ۹ ; برپایى حق ۸ ; پیروزى حق ۱۴
- خدا: اراده خدا ۶، ۷، ۹ ; اوامر خدا ۸، ۹ ; نعمتهاى خدا ۱۰ ; وعده خدا ۴
- دشمنان: سلطه بر اموال دشمنان ۴
- دنیاطلبى: ارزش دنیاطلبى ۱۴
- ذکر: حقایق تاریخ ۱۰، ۱۱
- شرک: عوامل شکست شرک ۱۲ ; مبارزه با شرک ۹
- غزوه بدر: آثار غزوه بدر ۱۲ ; فلسفه غزوه بدر ۸ ; قصه غزوه بدر ۱۰
- قریش: سپاه مشرکان قریش ۳ ; ضعف مشرکان قریش ۲ ; قدرت نظامى قریش ۳ ; کاروان تجارتى قریش ۱، ۲، ۴، ۵
- کافران: هلاکت کافران ۷، ۸
- کفر: عوامل شکست کفر ۱۲ ; مبارزه با کفر ۹ ; نابودى کفر ۹، ۱۳
- کنترل اجتماعى: شیوه کنترل اجتماعى ۱۱
- مؤمنان: وعده به مؤمنان ۴
- مسلمانان: پیروزى مسلمانان ۱۰ ; ضعف مسلمانان ۳ ; علایق مسلمانان صدر اسلام ۵ ; مسلمانان و مشرکان قریش ۵، ۶ ; مسؤولیت مسلمانان صدر اسلام ۱ ; ناخشنودى مسلمانان ۵
- مشرکان: پیروزى بر مشرکان ۴
- مشرکان مکه: جنگ با مشرکان مکه ۶
منابع