تفسیر:نمونه جلد۱۷ بخش۶۸
آيه ۴۹
آيه و ترجمه
يَأَيهَا الَّذِينَ ءَامَنُوا إِذَا نَكَحْتُمُ الْمُؤْمِنَتِ ثُمَّ طلَّقْتُمُوهُنَّ مِن قَبْلِ أَن تَمَسوهُنَّ فَمَا لَكُمْ عَلَيْهِنَّ مِنْ عِدَّةٍ تَعْتَدُّونهَا فَمَتِّعُوهُنَّ وَ سرِّحُوهُنَّ سرَاحاً جَمِيلاً(۴۹) ترجمه : ۴۹ - اى كسانى كه ايمان آورده ايد هنگامى كه زنان با ايمان را ازدواج كرديد و قبل از همبستر شدن طلاق داديد عدهاى براى شما بر آنها نيست كه بخواهيد حساب آنرا نگاه داريد، آنها را با هديه مناسبى بهره مند سازيد و به طرز شايسته اى آنها را رها كنيد. تفسير: گوشه اى از احكام طلاق ، و جدائى شايسته قسمتهاى مختلف آيات اين سوره (احزاب ) به صورت مجموعه هاى گوناگونى است كه بعضى خطاب به پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) و بعضى خطاب به همه مؤ منان مى باشد، لذا گاهى «يا ايها النبى » مى گويد و گاه «يا ايها الذين آمنوا» و دستورات لازمى به موازات با يكديگر در اين آيات آمده است كه نشان مى دهد هم شخص پيامبر در اين برنامه ها مورد نظر بوده است و هم عموم مؤ منان . آيه مورد بحث يكى از اين خطابها است كه روى سخن در آن به همه اهل ايمان است ، در حالى كه در آيات قبل روى سخن ظاهرا به شخص پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) بود، و در آيات آينده بار ديگر نوبت خطاب پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) فرا مى رسد، و به اصطلاح «لف و نشر مرتب » را در قسمتى از اين سوره تشكيل مى دهد. مى فرمايد: اى كسانى كه ايمان آورده ايد هنگامى كه با زنان با ايمان
ازدواج كرديد، سپس قبل از آميزش آنها را طلاق داديد عده اى براى شما بر آنها نيست كه حساب آنها را نگاه داريد (يا ايها الذين آمنوا اذا نكحتم المؤ منات ثم طلقتموهن من قبل ان تمسوهن فما لكم عليهن من عدة تعتدونها). در اينجا خداوند استثنائى براى حكم عده زنان مطلقه بيان فرموده كه كه اگر طلاق قبل از دخول واقع شود نگاه داشتن عده لازم نيست ، و از اين تعبير به دست مى آيد كه قبل از اين آيه حكم عده بيان شده بوده است . تعبير به «مؤ منات » دليل بر اين نيست كه ازدواج با غير زنان مسلمان به كلى ممنوع است ، بلكه ممكن است اشاره به اولويت آنها بوده باشد، بنابراين با روايت و فتاواى مشهور فقها كه ازدواج موقت با زنان كتابيه را مجاز مى شمرد منافاتى ندارد. ضمنا از تعبير «لكم » و همچنين جمله «تعتدونها» (عده را محاسبه كنيد) استفاده مى شود كه عده نگهداشتن زن يكنوع حق براى مرد محسوب مى شود، و بايد چنين باشد، زيرا امكان دارد در واقع زن باردار باشد و ترك عده و ازدواج با مرد ديگر سبب مى شود كه وضع فرزند نامشخص گردد و حق مرد در اين زمينه پايمال شود، گذشته از اينكه نگهداشتن عده فرصتى به مرد و زن مى دهد كه اگر تحت تاثير هيجانات عادى حاضر به طلاق شده باشند مجالى براى تجديد نظر و بازگشت پيدا كنند، و اين حقى است هم براى زن و هم براى مرد. و اما اينكه بعضى ايراد كرده اند كه اگر عده حق مرد باشد بايد بتوان آن را اسقاط نمود درست نيست ، زيرا در فقه حقوق زيادى داريم كه قابل اسقاط نيست ، مانند حقى كه بازماندگان ميت در اموال او دارند، و يا حقى كه فقراء در زكات دارند كه هيچيك را نمى توان با اسقاط كردن ساقط نمود. سپس به حكم ديگرى از احكام «زنانى كه قبل از آميزش جنسى طلاق گرفته اند»
مى پردازد كه در سوره بقره نيز به آن اشاره شده است ، مى فرمايد: ((آنها را (با هديه مناسبى ) بهره مند سازيد)) (فمتعوهن ). بدون شك پرداختن هديه مناسب به زن در جائى واجب است كه مهرى براى او تعيين نشده باشد، همانگونه كه در آيه ۲۳۶ سوره بقره آمده است «لاجناح عليكم ان طلقتم النساء ما لم تمسوهن او تفرضوا لهن فريضة و متعوهن »: ((گناهى بر شما نيست اگر زنان را قبل از آميزش يا تعيين مهر (به عللى ) طلاق دهيد، ولى در اين موقع آنها را (با هديه اى مناسب ) بهره مند سازيد. بنابراين آيه مورد بحث گرچه مطلق است و مواردى را كه مهر تعيين شده يا نشده هر دو را شامل مى شود، ولى بقرينه آيه سوره بقره آيه مورد بحث را محدود به موردى مى كنيم كه مهرى تعيين نشده باشد، زيرا در صورت تعيين مهر و عدم دخول پرداختن نصف مهر واجب است (همانگونه كه در آيه ۲۳۷ سوره بقره آمده ). اين احتمال را نيز بعضى از مفسران و فقها داده اند كه حكم «پرداختن هديه اى مناسب » در آيه مورد بحث عام است ، حتى مواردى را كه مهر در آن تعيين شده شامل مى شود، منتهى در اين موارد جنبه استحبابى دارد، و در مواردى كه مهر تعيين نشده جنبه وجوبى . در بعضى از آيات و روايات نيز اشارهاى به اين معنى ديده مى شود. در اينكه مقدار اين «هديه » چه اندازه بايد باشد؟ قرآن مجيد در سوره
بقره آن را اجمالا بيان كرده و فرموده است : متاعا بالمعروف : «هديه اى مناسب و متعارف » (بقره - ۲۳۶) و باز در همان آيه مى گويد: على الموسع قدره و على المقتر قدره : «آن كس كه توانائى دارد به اندازه توانائيش و آن كس كه تنگدست است به اندازه خودش ». بنابراين اگر در روايات اسلامى مواردى از قبيل خانه ، خادم ، لباس ، و مانند آن ذكر شده بيان مصداقهائى از اين كلى است كه بر حسب امكانات شوهر و شؤ ون زن تفاوت مى كند. آخرين حكم آيه مورد بحث اين است كه زنان مطلقه را به طرز شايسته اى رها كنيد و به صورت صحيحى از آنها جدا شويد (و سرحوهن سراحا جميلا) «سراح جميل » به معنى رها ساختن تواءم با محبت و احترام ، و ترك هر گونه خشونت و ظلم و ستم و بى احترامى است ، خلاصه همانگونه كه در آيه ۲۹ سوره بقره آمده است يا بايد همسر را به طور شايسته نگاهداشت ، و يا با نيكى و احترام رها كرد فامساك بمعروف او تسريح باحسان . هم ادامه زوجيت بايد تواءم با معيارهاى انسانى باشد، و هم جدا شدن ، نه اينكه هر گاه شوهر تصميم بر جدائى گرفت هر گونه بى مهرى ، ظلم ، بدگوئى و خشونت را در مورد همسرش مجاز بشمرد كه اين رفتار قطعا غير اسلامى است . بعضى از مفسران «سراح جميل » را به معنى انجام طلاق طبق سنت اسلامى گرفته اند، و در روايتى كه در تفسير «على بن ابراهيم » و «عيون الاخبار» آمده نيز اين معنى منعكس است ، ولى مسلم است كه «سراح جميل » محدود در اين معنى نيست هر چند يكى از مصاديق روشن آن همين است بعضى ديگر از مفسران سراح جميل را در اينجا به معنى اجازه خروج از منزل و نقل مكان دانسته اند، زيرا زن در اينجا موظف به نگاهدارى عده نيست ، بنابراين بايد او را رها كرد كه هر كجا مايل است برود.
ولى با توجه به اينكه تعبير به «سراح جميل » يا مانند آن در آيات ديگر قرآن حتى در مورد زنانى كه بايد عده نگاهدارند وارد شده معنى فوق بعيد به نظر مى رسد. درباره اصل معنى «سراح » و ريشه لغوى آن ، و اينكه چرا در اطلاقات متعارف به معنى رها ساختن به كار مى رود، شرحى در ذيل آيه ۲۸ همين سوره (احزاب ) داشتيم .
آيه ۵۰
آيه و ترجمه
يَأَيُّهَا النَّبىُّ إِنَّا أَحْلَلْنَا لَك أَزْوَجَك الَّتى ءَاتَيْت أُجُورَهُنَّ وَ مَا مَلَكَت يَمِينُك مِمَّا أَفَاءَ اللَّهُ عَلَيْك وَ بَنَاتِ عَمِّك وَ بَنَاتِ عَمَّتِك وَ بَنَاتِ خَالِك وَ بَنَاتِ خَلَتِك الَّتى هَاجَرْنَ مَعَك وَ امْرَأَةً مُّؤْمِنَةً إِن وَهَبَت نَفْسهَا لِلنَّبىِّ إِنْ أَرَادَ النَّبىُّ أَن يَستَنكِحَهَا خَالِصةً لَّك مِن دُونِ الْمُؤْمِنِينَ قَدْ عَلِمْنَا مَا فَرَضنَا عَلَيْهِمْ فى أَزْوَجِهِمْ وَ مَا مَلَكت أَيْمَنُهُمْ لِكَيْلا يَكُونَ عَلَيْك حَرَجٌ وَ كانَ اللَّهُ غَفُوراً رَّحِيماً(۵۰) ترجمه : ۵۰ - اى پيامبر! ما همسران تو را كه مهرشان را پرداخته اى براى تو حلال كرديم ، و همچنين كنيزانى كه از طريق غنائمى كه خدا به تو بخشيده است مالك شده اى و دختران عموى تو، و دختران عمه ها، و دختران دائى تو و دختران خاله ها كه با تو مهاجرت كردند، هر گاه زن با ايمانى خود را به پيامبر ببخشد (و مهرى براى خود قائل نشود) چنانچه پيامبر بخواهد مى تواند با او ازدواج كند اما چنين ازدواجى تنها براى تو مجاز است نه ساير مؤ منان ، ما مى دانيم براى آنها در مورد همسرانشان و كنيزانشان چه حكمى مقرر داشته ايم (و مصالح آنها چه ايجاب مى كند) اين به خاطر آن است كه مشكلى (در اداى رسالت ) بر تو نبوده باشد، و خداوند آمرزنده و مهربان است .
تفسير: با اين زنان ميتوانى ازدواج كنى گفتيم بخشهائى از آيات اين سوره ، وظائف پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) و مؤ منان را به صورت لف و نشر مرتب تعقيب مى كند، لذا بعد از ذكر پاره اى از احكام مربوط به طلاق دادن زنان در آيه قبل ، در اينجا روى سخن را به شخص پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) كرده ، و موارد هفتگانه اى را كه ازدواج با آنها براى پيامبر مجاز بوده شرح مى دهد: ۱ - نخست مى گويد: «اى پيامبر! ما همسران تو را كه مهر آنها را پرداخته اى براى تو حلال كرديم » (يا ايها النبى انا احللنا لك ازواجك اللاتى آتيت اجورهن ). منظور از اين زنان به قرينه جمله هاى بعد زنانى هستند كه با پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) رابطه خويشاوندى نداشتند و با او ازدواج كردند و شايد مساله پرداختن مهريه نيز به خاطر همين باشد، زيرا مرسوم بوده است كه به هنگام ازدواج با غير خويشاوندان مهريه را نقدا پرداخت مى كردند، بعلاوه تعجيل در پرداختن مهر، مخصوصا در موردى كه همسر نياز به آن داشته باشد، بهتر است ، ولى به هر حال اين كار جزء واجبات نيست ، و با توافق طرفين ممكن است مهر به صورت ذمه در عهده زوج كلا يا بعضا بماند. ۲ - «كنيز انى را كه از طريق غنائم و انفال خدا به تو بخشيده است » (و ما ملكلت يمنيك مما افاء الله عليك ). «افاء الله » از ماده «فى ء» (بر وزن شى ء) به اموالى گفته مى شود كه بدون مشقت به دست مى آيد، لذا به غنائم جنگى و همچنين انفال (ثروتهاى طبيعى كه متعلق به حكومت اسلامى است و مالك مشخص ندارد) اطلاق مى شود. «راغب » در «مفردات » مى گويد:«فى ء» به معنى بازگشت و رجوع
به حالت نيك است ، و اگر به «سايه » فى ء گفته مى شود به خاطر اين است كه حالت برگشت دارد سپس مى افزايد به اموال بى دردسر نيز فى ء مى گويند، چون با تمام حسنى كه دارد باز هم مثل سايه عارضى و از بين رفتنى است ! درست است كه در غنائم جنگى گاهى دردسر فراوان است ولى از آنجا كه باز با مقايسه به اموال ديگر درد سر كمترى دارد، و گاه اموال هنگفتى در يك حمله به دست مى آيد، «فى ء» به آن اطلاق شده است . در اينكه آيا اين حكم در مورد كداميك از همسران پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) مصداق داشته ؟ بعضى از مفسران گفته اند: يكى از زنان پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) به نام «ماريه قبطيه » از غنائم و دو همسر ديگر بنام «صفيه » و «جويريه » از انفال بود كه پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) آنها را از قيد بردگى آزاد كرد و به همسرى خود پذيرفت ، و اين خود جزئى از برنامه كلى اسلام براى آزادى تدريجى بردگان و باز گرداندن شخصيت انسانى به آنها بوده است . ۳ - «دختران عموى تو و دختران عمه ها و دختران دائى تو و دختران خاله هائى كه با تو مهاجرت كرده اند اينها نيز بر تو حلالند» (و بنات عمك و بنات عماتك و بنات خالك و بنات خالاتك اللاتى هاجرن معك ). به اين ترتيب از ميان تمام بستگان تنها ازدواج با دختر عموها و عمه ها و دختر دائيها و دختر خاله ها با قيد اينكه با پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) مهاجرت كرده باشند مجاز و مشروع بوده است . انحصار در اين چهار گروه روشن است ، ولى قيد مهاجرت بخاطر آنست كه در آن روز هجرت دليل بر ايمان بوده ، و عدم مهاجرت دليل بر كفر و يا به خاطر اين است كه هجرت امتياز بيشترى به آنها مى دهد و هدف در آيه بيان زنان با شخصيت و با فضيلت است كه مناسب همسرى پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) مى باشند. در اينكه آيا اين مورد چهارگانه كه به صورت حكم كلى در آيه ذكر
شده مصداق خارجى در ميان همسران پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) داشته يا نه ؟ تنها موردى را كه براى آن مى توان ذكر كرد ازدواج پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) با «زينب بنت جحش » است كه داستان پر ماجراى او در همين سوره گذشت زيرا زينب دختر عمه پيغمبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) بود، و جحش همسر عمه او محسوب مى شد. ۴ - ((هر گاه زن با ايمانى خود را به پيامبر ببخشد (و هيچگونه مهرى براى خود قائل نشود) اگر پيامبر بخواهد مى تواند با او ازدواج كند)) (و امراءة مؤ منة ان وهبت نفسها للنبى ان اراد النبى ان يستنكحها). «اما چنين ازدواجى تنها براى تو مجاز است نه بر ساير مؤ منان » (خالصة لك من دون المؤ منين ). «ما مى دانيم براى آنها در مورد همسران و كنيزانشان چه حكمى مقرر داريم و مصالح آنها چه ايجاب مى كرده است »؟ (قد علمنا ما فرضنا عليهم فى ازواجهم و ما ملكت ايمانهم ). بنابراين اگر در مسائل مربوط به ازدواج براى آنها در بعضى موارد محدوديتى قائل شده ايم روى مصالحى بوده است كه در زندگى آنها و تو حاكم بوده ، و هيچيك از اين احكام و مقررات بى حساب نيست . سپس مى افزايد: اين به خاطر آنست كه مشكل و حرجى (در اداى رسالت ) بر تو نبوده باشد و بتوانى در انجام اين وظيفه مسؤ ليتهاى خود را ادا كنى
(لكيلا يكون عليك حرج ). «و خداوند آمرزنده و رحيم است » (و كان الله غفورا رحيما). در مورد گروه اخير (زنان بدون مهر) به نكات زير بايد توجه داشت : ۱ - بدون شك اجازه گرفتن همسر بدون مهر از مختصات پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) بود و آيه نيز صراحت در اين مساله دارد، و به همين جهت از مسلمات فقه اسلام است ، بنابراين هيچكس حق ندارد همسرى را بدون مهر (كم باشد يا زياد) ازدواج كند، حتى اگر نام مهر به هنگام اجراى صيغه عقد برده نشود، و قرينه تعيين كننده اى نيز در كار نباشد، بايد «مهر المثل » پرداخت ، منظور از «مهر المثل » مهريه اى است كه زنانى با شرائط و خصوصيات او معمولا براى خود قرار مى دهند. ۲ - در اينكه آيا اين حكم كلى در مورد پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) مصداقى پيدا كرده يا نه ؟ در ميان مفسران گفتگو است . بعضى همچون ابن عباس و برخى ديگر از مفسران معتقدند كه پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) با هيچ زنى به اين كيفيت ازدواج نكرد، بنابر اين حكم بالا فقط يك اجازه كلى براى پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) بود كه هرگز عملا مورد استفاده قرار نگرفت . در حالى كه بعضى ديگر نام سه يا چهار زن از همسران پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) را برده اند كه بدون مهر به ازدواج آن حضرت در آمدند، «ميمونه » دختر حارث و «زينب » دختر خزيمه كه از طايفه انصار بود، و زنى از بنى اسد به نام «ام شريك » دختر جابر و «خوله » دختر حكيم بوده است . از جمله در بعضى از روايات آمده است هنگامى كه «خوله » خود را به پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) بخشيد صداى اعتراض «عايشه » بلند شد و گفت : ما بال
النساء يبذلن انفسهن بلا مهر؟!: «چرا بعضى از زنان بدون مهر خود را در اختيار ازدواج مى گذارند»؟! و در اين هنگام آيه فوق نازل شد، ولى «عايشه » رو به سوى پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) كرد و گفت : «من مى بينم خداوند مقصود تو را به سرعت انجام مى دهد» (و اين يكنوع تعريض بر پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) بود) اما پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) فرمود: و انك ان اطعت الله سارع فى هواك !: «تو نيز اگر اطاعت خدا كنى مقصودت را به سرعت انجام مى دهد»!. بدون شك اينگونه زنان تنها خواهان كسب افتخار معنوى بودند كه از طريق ازدواج با پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) براى آنها حاصل مى شد، لذا بدون هيچگونه مهرى آماده همسرى با او شدند، ولى همانگونه كه گفتيم وجود چنين مصداقى براى حكم بالا از نظر تاريخى مسلم نيست ، آنچه مسلم است اينست كه خداوند چنين اجازه اى را به پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) داده بود، به خاطر فلسفه اى كه بعدا به آن اشاره مى شود. ۳ - از اين آيه به خوبى استفاده مى شود كه اجراى صيغه ازدواج با لفظ «هبه » تنها مخصوص پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) بوده ، و هيچ فرد ديگرى نمى تواند با چنين لفظى عقد ازدواج را اجرا كند، ولى اگر اجراى عقد با لفظ ازدواج و نكاح انجام گيرد جائز است هر چند نامى از مهر برده نشود، زيرا همانگونه كه گفتيم در صورت عدم ذكر مهر بايد مهر المثل پرداخت (در حقيقت همانند آن است كه
تصريح به مهر المثل شده باشد). ۴ - گوشه اى از فلسفه تعدد زوجات پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) جمله اخير در آيه فوق در واقع اشاره به فلسفه اين احكام مخصوص پيامبر گرامى اسلام است ، اين جمله مى گويد: پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) شرايطى دارد كه ديگران ندارند و همين تفاوت سبب تفاوت در احكام شده است . به تعبير روشنتر مى گويد: هدف اين بوده كه قسمتى از محدوديتها و مشكلات از دوش پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) از طريق اين احكام بر داشته شود. و اين تعبير لطيفى است كه نشان مى دهد ازدواج پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) با زنان متعدد و مختلف براى حل يك سلسله مشكلات اجتماعى و سياسى در زندگى او بوده است . زيرا مى دانيم هنگامى كه پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) نداى اسلام را بلند كرد تك و تنها بود، و تا مدتها جز عده محدود و كمى به او ايمان نياوردند، او بر ضد تمام معتقدات خرافى عصر و محيط خود قيام كرد، و به همه اعلان جنگ داد، طبيعى است كه همه اقوام و قبائل آن محيط بر ضد او بسيج شوند. و بايد از تمام وسائل براى شكستن اتحاد نامقدس دشمنان استفاده كند كه يكى از آنها ايجاد رابطه خويشاوندى از طريق ازدواج با قبائل مختلف بود، زيرا محكمترين رابطه در ميان عرب جاهلى رابطه خويشاوندى محسوب مى شد، و داماد قبيله را همواره از خود مى دانستند، و دفاع از او را لازم ، و تنها گذاشتن او را گناه مى شمردند. قرائن زيادى در دست داريم كه نشان مى دهد ازدواجهاى پيامبر لااقل در بسيارى از موارد جنبه سياسى داشته است . و بعضى ازدواجهاى او مانند ازدواج با «زينب »، براى شكستن سنت جاهلى بوده كه شرح آن را ذيل آيه ۳۷ همين سوره بيان كرديم .
بعضى ديگر براى كاستن از عداوت ، يا طرح دوستى و جلب محبت اشخاص و يا اقوام متعصب و لجوج بوده است . روشن است كسى كه در سن ۲۵ سالگى كه عنفوان جوانى او بوده با زن بيوه چهل ساله اى ازدواج مى كند، و تا ۵۳ سالگى تنها به همين يك زن بيوه قناعت مى نمايد و به اين ترتيب دوران جوانى خود را پشت سر گذاشته و به سن كهولت مى رسد و بعد به ازدواجهاى متعددى دست مى زند حتما دليل و فلسفه اى دارد، و با هيچ حسابى آن را نمى توان به انگيزه هاى علاقه جنسى پيوند داد، زيرا با اينكه مساله ازدواج متعدد در ميان عرب در آن روز بسيار ساده و عادى بوده و حتى گاهى همسر اول به خواستگارى همسر دوم مى رفته و هيچگونه محدوديتى براى گرفتن همسرى قائل نبودند براى پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) ازدواجهاى متعدد در سنين جوانى نه مانع اجتماعى داشت ، و نه شرائط سنگين مالى ، و نه كمترين نقصى محسوب مى شد. جالب اينكه در تواريخ آمده است پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) تنها با يك زن باكره ازدواج كرد و او عايشه بود، بقيه همسران او همه زنان بيوه بودند كه طبعا نمى توانستند از جنبه هاى جنسى چندان تمايل كسى را برانگيزند. حتى در بعضى از تواريخ مى خوانيم كه پيامبر با زنان متعددى ازدواج كرد و جز مراسم عقد انجام نشد، و هرگز آميزش با آنها نكرد، حتى در مواردى تنها به خواستگارى بعضى از زنان قبائل قناعت كرد. و آنها به همينقدر خوشحال بودند و مباهات مى كردند كه زنى از قبيله آنان به نام همسر پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) ناميده شده ، و اين افتخار براى آنها حاصل گشته است ، و به اين ترتيب رابطه و پيوند اجتماعى آنها با پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) محكمتر، و در دفاع از او مصممتر مى شدند.
از سوى ديگر با اينكه پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) مسلما مرد عقيمى نبود ولى فرزندان كمى از او به يادگار ماند، در حالى كه اگر اين ازدواجها به خاطر جاذبه جنسى اين زنان انجام مى شد بايد فرزندان بسيارى از او به يادگار مانده باشد. و نيز قابل توجه است كه بعضى از اين زنان مانند عايشه هنگامى كه به همسرى پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) در آمد بسيار كم سن و سال بود، و سالها گذشت تا توانست يك همسر واقعى براى او باشد، اين نشان مى دهد كه ازدواج با چنين دخترى انگيزه هاى ديگرى داشته و هدف اصلى همانها بوده است كه در بالا اشاره كرديم . گر چه دشمنان اسلام خواستهاند ازدواجهاى متعدد پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) را دستاويز شديدترين حملات مغرضانه قرار دهند، و از آن افسانه هاى دروغين بسازند، ولى سن بالاى پيامبر به هنگام اين ازدواجهاى متعدد از يك سو، و شرائط خاص سنى و قبيله اى اين زنان از سوى ديگر، و قرائن مختلفى كه در بالا به قسمتى از آن اشاره كرديم از سوى سوم حقيقت را آفتابى مى كندو توطئه هاى مغرضان را فاش مى سازد.