تفسیر:نمونه جلد۱۴ بخش۵۷
آيه ۱۲ - ۱۶
آيه و ترجمه :
وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الانسنَ مِن سلَلَةٍ مِّن طِينٍ(۱۲) ثمَّ جَعَلْنَهُ نُطفَةً فى قَرَارٍ مَّكِينٍ(۱۳) ثُمَّ خَلَقْنَا النُّطفَةَ عَلَقَةً فَخَلَقْنَا الْعَلَقَةَ مُضغَةً فَخَلَقْنَا الْمُضغَةَ عِظماً فَكَسوْنَا الْعِظمَ لحَْماً ثُمَّ أَنشأْنَهُ خَلْقاً ءَاخَرَ فَتَبَارَك اللَّهُ أَحْسنُ الخَْلِقِينَ(۱۴) ثمَّ إِنَّكم بَعْدَ ذَلِك لَمَيِّتُونَ(۱۵) ثُمَّ إِنَّكمْ يَوْمَ الْقِيَمَةِ تُبْعَثُونَ(۱۶) ترجمه : ۱۲ - ما انسان را از عصاره اى از گل آفريديم . ۱۳ - سپس آن را نطفه اى در قرارگاه مطمئن (رحم ) قرار داديم . ۱۴ - سپس نطفه را به صورت علقه (خون بسته ) و علقه را به صورت مضغه (چيزى شبيه گوشت جويده ) و مضغه را به صورت استخوانهائى در آورديم ، از آن پس آن را آفرينش تازه اى ايجاد كرديم ، بزرگ است خدائى كه بهترين خلق كنندگان است ! ۱۵ - سپس شما بعد از آن مى ميريد. ۱۶ - سپس در روز قيامت برانگيخته مى شويد. تفسير: مراحل تكامل جنين در رحم مادر ذكر اوصاف مؤ منان راستين و همچنين پاداش بى نظيرى كه خداوند به آنها مى دهد در آيات گذشته ، اين شوق را در دلها زنده مى كند كه بايد به صفوف آنها پيوست ، اما از چه راهى ؟ و از كدام طريق ؟ آيات مورد بحث و قسمتى از آيات آينده ، طرق اساسى تحصيل ايمان و معرفت را نشان مى دهد، نخست دست انسان را گرفته و به كاوش در اسرار درون و
«سير در عالم انفس » وا مى دارد، و در آياتى كه بعد از آن خواهد آمد او را به جهان برون و موجودات شگرف عالم هستى توجه مى دهد و به «سير آفاقى » مى پردازد. نخست مى گويد: «ما انسان را از چكيده و خلاصه اى از گل آفريديم » (و لقد خلقنا الانسان من سلالة من طين ). آرى اين گام نخست است كه انسان با آن عظمت ، با آنهمه استعداد و شايستگى ها اين افضل مخلوقات و برترين موجودات جهان از خاكى بى ارزش است همان خاكى كه در كم ارزش بودن ضرب المثل است ، و اين نهايت قدرتنمائى او است كه از چنين مواد ساده اى چنان موجود بديعى آفريد. در آيه بعد اضافه مى كند: «سپس او را نطفه اى قرار داديم در قرارگاه امن و امانى » (ثم جعلناه نطفة فى قرار مكين ). در حقيقت نخستين آيه به آغاز وجود همه انسانها اعم از آدم و فرزندان او اشاره مى كند كه همه به خاك باز مى گردند و از گل برخاسته اند، اما در دومين آيه به تداوم نسل آدم از طريق تركيب نطفه نر و ماده و قرار گرفتن در قرارگاه رحم توجه مى دهد. در حقيقت اين بحث شبيه تعبيرى است كه در آيات ۷ و ۸ سوره سجده آمده است : و بدء خلق الانسان من طين ثم جعل نسله من سلالة من ماء مهين «آغاز آفرينش انسان را از گل قرار داد و نسل او را از چكيده اى از آب بى ارزش ». تعبير از رحم به «قرار مكين » (قرارگاه امن و امان ) اشاره به موقعيت خاص رحم در بدن انسان است ، در واقع در محفوظترين نقطه بدن كه از هر طرف
كاملا تحت حفاظت است قرار گرفته ، ستون فقرات و دنده ها از يك سو، استخوان نيرومند لگن خاصره از سوى ديگر، پوششهاى متعدد شكم از سوى سوم حفاظتى كه از ناحيه دستها به عمل مى آيد از سوى چهارم ، همگى شواهد اين قرارگاه امن و امان است . بعد به مراحل شگفت آور و بهت آور سير نطفه در رحم مادر و چهره هاى گوناگون خلقت كه يكى بعد از ديگرى در آن قرارگاه امن و دور از دست بشر ظاهر مى شود اشاره كرده مى فرمايد: «سپس ما نطفه را به صورت خون بسته اى درآورديم و بعد اين خون بسته را به ((مضغه » كه شبيه گوشت جويده است تبديل كرديم و بعدا آن را به صورت استخوان در آورديم ، و از آن پس بر استخوانها گوشت پوشانديم )) (ثم خلقنا النطفة علقة فخلقنا العلقة مضغة فخلقنا المضغة عظاما فكسونا العظام لحما). اين چهار مرحله متفاوت كه به اضافه مرحله نطفه بودن ، مراحل پنجگانه اى را تشكيل مى دهد هر كدام براى خود عالم عجيبى دارد مملو از شگفتيها كه در علم جنين شناسى امروز دقيقا مورد بررسى قرار گرفته و پيرامون آن كتابها نوشته اند، ولى روزى كه قرآن از اين مراحل مختلف خلقت جنينى انسان و شگفتيهاى آن سخن مى گفت ، اثرى از اين علم و دانش نبود. و در پايان آيه به آخرين مرحله كه در واقع مهمترين مرحله آفرينش بشر است با يك تعبير سر بسته و پر معنى اشاره كرده مى فرمايد: «سپس ما او را آفرينش تازه اى بخشيديم » (ثم انشاناه خلقا آخر). «بزرگ و پر بركت است خدائى كه بهترين خلق كنندگان است » (فتبارك الله احسن الخالقين ). آفرين بر اين قدرتنمائى بى نظير كه در ظلمتكده رحم اين چنين تصوير
بديعى با اينهمه عجائب و شگفتيها بر قطره آبى نقش مى زند. آفرين بر آن علم و حكمتى كه اينهمه استعداد و لياقت و شايستگى را در چنين موجود ناچيزى ايجاد مى كند، آفرين بر او و بر خلقت بى نظيرش . ضمنا بايد توجه داشت كه «خالق » از ماده خلق ، و خلق در اصل به معنى اندازه گيرى است ، هنگامى كه يك قطعه چرم را براى بريدن ، اندازه گيرى مى كنند، عرب واژه «خلق » در باره آن به كار مى برد، و از آنجا كه در آفرينش مساءله اندازه گيرى بيش از همه چيز اهميت دارد اين كلمه خلق در باره آن به كار رفته است . تعبير به «احسن الخالقين » (بهترين آفرينندگان ) اين سؤ ال را به وجود مى آورد كه مگر غير از خدا آفريدگار ديگرى وجود دارد؟! بعضى از مفسران توجيهات گوناگونى براى آيه كرده اند، در حالى كه نيازى به اين توجيهات نيست ، و كلمه خلق به معنى اندازه گيرى و صنعت درباره غير خداوند نيز صادق است ، ولى البته خلق خدا با خلق غير او از جهات گوناگونى متفاوت است : - خداوند ماده و صورت اشياء را مى آفريند، در حالى كه اگر انسان بخواهد چيزى ايجاد كند تنها مى تواند با استفاده از مواد موجود اين جهان صورت تازه اى به آن ببخشد مثلا از مصالح ساختمانى خانه اى بسازد، يا از آهن و فولاد، اتومبيل يا كارخانه اى اختراع كند. - از سوئى ديگر خلقت و آفرينش خداوند، نامحدود است و او آفريدگار همه چيز است الله خالق كل شى ء (سوره رعد آيه ۱۶) در حالى انسان موجودات بسيار محدودى را مى تواند ابداع كند، و گاه تواءم با انواع ضعفها و نقصها است كه در جريان عمل بايد آنها را تكميل كند، اما خلق و ابداع پروردگار خالى از هر گونه عيب و نقص است . - از سوى سوم در آنجا كه انسان توانائى بر اين امر پيدا مى كند، آن نيز به اذن
و فرمان خدا است كه بى اذن او در عالم حتى برگى بر درختى نمى جنبد چنانكه درباره حضرت مسيح (عليه السلام ) در سوره مائده آيه ۱۱۰ مى خوانيم و اذ تخلق من الطين كهيئة الطير باذنى : «در آن هنگام كه تو از گل ، صورتى همچون صورت پرنده به اذن من خلق مى كردى ». آيه بعد از مساءله توحيد و شناخت مبدء به طرز زيبا و ظريفى به مساءله «معاد» منتقل مى شود، و مى گويد: اين انسان با همه شگفتيهايش تا ابد زنده نمى ماند، زمانى فرا مى رسد كه اين ساختمان عجيب از هم فرو مى ريزد و شما بعد از اين زندگى همگى مى ميريد (ثم انكم بعد ذلك لميتون ). ولى براى اينكه اين تصور پيش نيايد كه با مردن انسان همه چيز پايان مى گيريد (پس اين آفرينش با اينهمه شكوه و عظمت براى اين چند روز زندگى امرى بيهوده بوده است ) بلافاصله مى افزايد: «سپس شما روز قيامت بار ديگر به زندگى باز مى گرديد و برانگيخته مى شويد» (البته در سطحى عاليتر و در جهانى وسيعتر و گسترده تر) (ثم انكم يوم القيامة تبعثون ). نكته ها:
اثبات مبدء و معاد با يك دليل
جالب اينكه در آيات فوق براى اثبات وجود خدا و قدرت و عظمت او از همان دليلى استفاده شده است كه در سوره حج براى اثبات معاد، و آن مساءله مراحل مختلف خلقت انسان در عالم جنين است و اتفاقا در ذيل همين آيات مورد بحث چنانكه ديديم گريزى به مساءله معاد نيز زده شده است .
آرى از يكسو مى توان عظمت خدا را از عجائب خلقت انسان در مخفيگاه رحم كه هر روز شكل و نقش تازه اى به خود مى گيريد شناخت كه گوئى جمعى نقاش چيره دست ، گروهى صنعتگر و ابداعگر ماهر در كنار اين قطره آب نشسته اند و شب و روز روى آن كار مى كنند و اين ذره ناچيز را در زمان بسيار كوتاهى با ظرافت فوق العاده از مراحل و گذرگاههاى مختلف حيات مى گذرانند. اگر مى توانستيم از مراحل رشد و نمو جنين بطور كامل فيلم بردارى كنيم و آنها را از مقابل چشم بگذرانيم آنگاه مى فهميديم چه شگفتيها در اين كار نهفته است ؟ هر چند پيشرفت فوق العاده جنين شناسى در عصر ما و تحقيقات روز افزون دانشمندان و تجربيات و آزمايشهايشان روى اين امر، بسيارى از مسائل را روشن ساخته و هنگامى كه انسان در برابر نتيجه اين تحقيقات قرار مى گيريد بى اختيار جمله فتبارك الله احسن الخالقين را زمزمه مى كند. و از سوى ديگر اين آفرينشهاى پى در پى كه هر روز چهره تازه اى به خود مى گيريد، و اصولا پيدايش يك انسان كامل از يك قطره كوچك آب ، بيانگر قدرت خداوند بر مساءله معاد و بازگشت انسان به زندگى مجدد است ، و به اين ترتيب با بيان يك دليل دو هدف و با يك كرشمه دو كار، انجام شده است .
آخرين مرحله تكامل انسان در رحم
جالب اينكه در مراحل پنجگانه اى كه براى آفرينش انسان در آيه فوق ذكر شده همه جا تعبير به «خلق » شده است ، اما هنگامى كه به آخرين مرحله مى رسد تعبير به «انشاء» مى كند. «انشاء» همانگونه كه ارباب لغت گفته است به معنى «ايجاد كردن چيزى
تواءم با تربيت آن » است ، اين تعبير نشان مى دهد كه مرحله اخير با مراحل قبل (مرحله نطفه و علقه و مضغه و گوشت و استخوان ) كاملا متفاوت است مرحله اى است مهم كه قرآن از آن سر بسته ياد كرده و تنها مى گويد: «سپس ما به آن آفرينش تازه اى داديم » و بلافاصله پشت سر آن «فتبارك الله احسن الخالقين » مى گويد. اين چه مرحله اى است كه اين قدر شايان اهميت است ، اين همان مرحله اى است كه جنين وارد مرحله حيات انسانى مى شود، حس و حركت پيدا مى كند، و به جنبش در مى آيد كه در روايات اسلامى از آن تعبير به مرحله «نفخ روح » (دميدن روح در كالبد) شده است . اينجا است كه انسان با يك جهش بزرگ زندگى نباتى و گياهى را پشت سر گذاشته و گام به جهان حيوانات و از آن برتر به جهان انسانها مى گذارد، و فاصله آن با مرحله قبل آنقدر زياد است كه تعبير از آن با جمله ثم خلقنا كافى نبود و لذا «ثم انشاءنا» فرمود. در اينجا است كه انسان ، ساختمان ويژه اى پيدا مى كند كه او را از همه جهان ممتاز مى سازد، به او شايستگى خلافت خدا در زمين مى دهد، و قرعه امانتى را كه كوهها و آسمانها بار آن را نتوانست كشيد، به نام او مى زنند. در واقع همينجا است كه «عالم كبير» با همه شگفتيهايش در اين «جرم صغير» منطوى و پيچيده مى شود و به راستى شايسته «تبارك الله احسن الخالقين » است .
لباس گوشتين بر اندام استخوانها!
نويسنده تفسير فى ظلال ذيل آيه مورد بحث در اينجا جمله عجيبى نقل مى كند و آن اينكه : جنين بعد از آنكه مرحله علقه و مضغه را پشت سرگذاشت تمام سلولهايش تبديل به سلولهاى استخوانى مى شود و بعد از آن تدريجا عضلات و گوشت روى آن را مى پوشاند، بنابراين جمله كسونا العظام لحما يك معجزه علمى است كه پرده از روى اين مساءله
كه در آن روز براى هيچكس روشن نبود بر مى دارد، زيرا قرآن نمى گويد: ما مضغه را تبديل به استخوان و گوشت كرديم بلكه مى گويد: ما مضغه را تبديل به استخوان كرديم و بر استخوانها لباس گوشت پوشانديم اشاره به اينكه مضغه نخست تبديل به استخوان مى شود و بعد از آن گوشت روى آن را مى پوشاند.
لباس مقاوم براى استخوانها!
اصولا اينكه از عضلات تعبير به لباس مى كند خود گوياى اين واقعيت است كه اگر اين لباس بر استخوانها نبود بسيار اندام انسان زشت و نازيبا بود (درست همانند اسكلتهائى كه همه ما خود آن يا لااقل عكس آن را ديده ايم ). از اين گذشته لباس حافظ بدن است ، عضلات نيز حافظ استخوانها هستند كه اگر آنها نبودند، ضربه هائى كه بر بدن وارد مى شد استخوانها را مرتبا صدمه مى زد يا مى شكست ، همچنين كارى را كه لباس در حفاظت انسان از گرما و سرما مى كند گوشتها در نگهدارى استخوانها كه ستون اصلى بدن هستند انجام مى دهند اينها همه نشان دهنده دقت قرآن در تعبيرات است .
آيه ۱۷ - ۲۲
آيه و ترجمه
وَ لَقَدْ خَلَقْنَا فَوْقَكمْ سبْعَ طرَائقَ وَ مَا كُنَّا عَنِ الخَْلْقِ غَفِلِينَ(۱۷) وَ أَنزَلْنَا مِنَ السمَاءِ مَاءَ بِقَدَرٍ فَأَسكَنَّهُ فى الاَرْضِ وَ إِنَّا عَلى ذَهَابِ بِهِ لَقَدِرُونَ(۱۸) فَأَنشأْنَا لَكم بِهِ جَنَّتٍ مِّن نخِيلٍ وَ أَعْنَبٍ لَّكمْ فِيهَا فَوَكِهُ كَثِيرَةٌ وَ مِنهَا تَأْكلُونَ(۱۹) وَ شجَرَةً تخْرُجُ مِن طورِ سيْنَاءَ تَنبُت بِالدُّهْنِ وَ صِبْغٍ لِّلاَكلِينَ(۲۰) وَ إِنَّ لَكمْ فى الاَنْعَمِ لَعِبرَةً نُّسقِيكم مِّمَّا فى بُطونهَا وَ لَكمْ فِيهَا مَنَفِعُ كَثِيرَةٌ وَ مِنهَا تَأْكلُونَ(۲۱) وَ عَلَيهَا وَ عَلى الْفُلْكِ تحْمَلُونَ(۲۲)
ترجمه : ۱۷ - ما بر بالاى سر شما هفت راه (طبقه ) قرار داديم ، و ما از خلق (خود) غافل نبوده و نيستيم . ۱۸ - و از آسمان آبى به اندازه معين نازل كرديم و آن را در زمين (در مخازن مخصوصى ) ساكن نموديم و ما بر از بين بردن آن كاملا قادريم . ۱۹ - سپس به وسيله آن باغهائى از درخت نخل و انگور براى شما ايجاد كرديم ، باغهائى كه در آن ميوه هاى بسيار است و از آن تناول مى كنيد. ۲۰ - و نيز درختى كه از طور سينا مى رويد و از آن روغن و «نان خورش » براى خورندگان فراهم مى گردد. ۲۱ - و براى شما در چهارپايان عبرتى است ، از آنچه در درون آنها است (از شير) شما را سيراب مى كنيم و براى شما در آنها منافع فراوانى است و از گوشت آنها مى خوريد. ۲۲ - و بر آنها و بر كشتيها سوار مى شويد. تفسير: باز هم نشانه هاى توحيد گفتيم قرآن پس از ذكر صفات مؤ منان به طرق تحصيل ايمان پرداخته ، و در آيات گذشته چنانكه ديديم از آيات انفسى و نشانه هاى عظمت پروردگار در وجود خود ما سخن گفت ، اكنون به جهان برون و آيات آفاقى مى پردازد و عظمت آفرينش را در آسمان و زمين منعكس مى كند: نخست مى فرمايد: «ما بر فراز شما هفت طريقه آفريديم » (و لقد خلقنا فوقكم سبع طرائق ). «طرائق » جمع «طريقه » به معنى «راه » يا به معنى «طبقه » است ، در صورت اول معنى آيه چنين مى شود كه ما هفت راه بالاى سر شما آفريديم ، ممكن است اين راهها طرق رفت و آمد فرشتگان باشد، و ممكن است مدار گردش ستارگان آسمان .
بنابر معنى دوم مفهومش اين است كه ما هفت طبقه (هفت آسمان ) بر فراز شما آفريديم . درباره آسمانهاى هفتگانه قبلا سخن بسيار گفته ايم آنچه در اينجا به عنوان اشاره بايد گفت اين است كه اگر عدد هفت را به معنى «تكثير» بگيريم مفهومش اين است كه بر فراز شما عالمهاى بسيار و كرات و كواكب و سيارات بيشمارى است . تعبير به طبقه هرگز نبايد افلاك بطلميوسى را كه همچون پوست پياز بر فراز يكديگر قرار داشتند تداعى كند، و چنين تصور شود كه قرآن بر اين فرضيه نادرست تكيه كرده ، بلكه «طرائق و طبقات » اشاره به عوالمى است كه در فواصل مختلف از ما قرار دارند و نسبت به ما هر يك فوق ديگرى است ، بعضى دورتر و بعضى نزديكتر. و اگر عدد «سبع » (هفت ) را، عدد «شمارش و تعداد» بگيريم ، مفهومش اين است غير از اين عالمى كه شما مى بينيد (مجموعه ثوابت و سيارات و كهكشانها) شش عالم ديگر ما فوق آن قرار دارد كه هنوز دست علم و دانش بشر به آن نرسيده است . و هرگاه به نقشه منظومه شمسى و قرار گرفتن سيارات مختلف بر گردد آن درست دقت كنيم تفسير ديگرى نيز براى اين آيه مى توان يافت و آن اينكه از اين نه سياره كه گرد آفتاب مى گردند دو سياره (عطارد و زهره ) مدارشان زير مدار زمين است ، در حالى كه شش سياره ديگر مدارشان بيرون مدار زمين و شبيه طبقاتى است كه يكى بر فراز ديگرى قرار گرفته و هنگامى كه مدار كره ماه را كه آنهم گرد زمين مى چرخد بر آن بيفزائيم عدد هفت مدار (مسير) يا هفت طبقه تكميل مى گردد (دقت كنيد).
و از آنجا كه تعدد عوالم و طرق آنها ممكن است اين توهم را به وجود آورد كه آيا اين وسعت و عظمت عالم موجب نخواهد شد كه آفريدگار از آنها غافل گردد، در پايان آيه بلافاصله مى فرمايد: ما هرگز از آفرينش خود غافل نبوده و نخواهيم بود (و ما كنا عن الخلق غافلين ). تكيه بر روى عنوان «خلق » در اينجا اشاره به اين است كه مساءله آفرينش و خلقت به خودى خود دليل علم آفريدگار و توجه او به آنها است ، مگر مى شود «آفريننده » از «آفريده » خود غافل باشد؟!. اين احتمال نيز در تفسير آيه وجود دارد كه منظور اين است : ما راههاى فراوانى براى آمد و شد فرشتگان بر فراز شما قرار داديم و از حال شما غافل نيستيم و فرشتگان ما نيز شاهد و ناظر اعمال شمايند. آيه بعد به يكى ديگر از مظاهر قدرت الهى كه از بركات آسمان و زمين محسوب مى شود يعنى باران اشاره كرده مى گويد: «ما از آسمان آبى فرو فرستاديم به اندازه معين » (و انزلنا من السماء ماء بقدر). نه آنقدر زياد كه زمينها را در خود غرق كند، و نه آنقدر كم كه تشنه كامان در جهان گياهان و حيوانات سيراب نگردند. آرى از «آسمان » كه بگذريم و به «زمين » بپردازيم يكى از مهمترين مواهب الهى آبى است كه مايه حيات همه موجودات زنده است . سپس به مساءله مهمترى در همين رابطه كه مساءله ذخيره آبها در منابع زيرزمينى است پرداخته مى گويد ما اين آب را در زمين در مخازن مخصوص ساكن كرديم ، در حالى كه اگر مى خواستيم آن را از بين ببريم كاملا قدرت داشتيم (فاسكناه فى الارض و انا على ذهاب به لقادرون ). مى دانيم قشر روئين زمين از دو طبقه كاملا مختلف تشكيل يافته : طبقه نفوذپذير
و طبقه نفوذ ناپذير، اگر تمام قشر زمين نفوذ پذير بود آبهاى باران فورا در اعماق زمين فرو مى رفتند و بعد از يك باران ممتد و طولانى همه جا خشك مى شد و قطرهاى آب پيدا نبود! و اگر تمام قشر زمينى طبقه نفوذ ناپذير همچون گل رس بود تمام آبهاى باران در سطح زمين مى ماندند آلوده و متعفن مى شدند و عرصه زمين را بر انسان تنگ مى كردند، و اين آبى كه مايه حيات است مايه مرگ انسان مى شد. ولى خداوند بزرگ و منان قشر بالا را نفوذ پذير و قشر زيرين را نفوذ ناپذير قرار داده تا آبها در زمين فرو روند و در منطقه نفوذ ناپذير مهار شوند و ذخيره گردند، و بعدا از طريق چشمه ها، چاهها و قناتها مورد استفاده واقع شوند، بى آنكه بگندند و توليد مزاحمت كنند يا آلودگى پيدا كنند. اين آب گوارائى را كه ما امروز از چاه عميق بيرون مى كشيم و با نوشيدن آن جان تازه پيدا مى كنيم ممكن است از قطرات بارانى باشد كه هزاران سال قبل از ابرها نازل شده و در اعماق زمين براى امروز ذخيره گشته است ، بى آنكه فاسد شود. به هر حال كسى كه انسان را براى زندگى آفريد و مهمترين مايه حيات او را آب قرار داد منابع بسيار مهمى براى ذخيره اين ماده حياتى قبل از او آفريده و آبها را در آن ذخيره كرده است ! البته قسمتى از ذخيره هاى اين ماده حياتى بر فراز كوهها است (به صورت برفها و يخها) كه گاهى همه ساله آب شده جريان مى يابد و گاه صدها و يا هزاران سال بر قله كوهى مى مانند تا روزى كه فرمان نزول به آنها داده شود و بر اثر تغيير حرارت جوى به سوى دشت و هامون سرازير گردد و زمينهاى تشنه را سيراب كند،
ولى با توجه به كلمه «فى » در «فى الارض » چنين به نظر مى رسد كه آيه اشاره به منابع زير زمينى آب مى كند نه فوق زمينى . در آيه بعد به دنبال نعمت پر بركت باران به محصولاتى كه از آن مى رويد اشاره كرده مى گويد: «ما به وسيله اين آب ، باغهائى از درخت نخل و انگور براى شما ايجاد كرديم ، باغهائى كه در آن ميوه هاى بسيار است و از آن مى خوريد» (فانشانا لكم به جنات من نخيل و اعناب لكم فيها فواكه كثيرة و منها تاكلون ). خرما و انگور تنها محصول آنها نيست بلكه اين دو محصول عمده و پرارزش آنها است و گرنه انواع مختلفى از ديگر ميوه ها در آن يافت مى شود. جمله «و منها تاءكلون » (از آن مى خوريد) ممكن است اشاره به اين باشد كه محصول اين باغهاى پر بركت تنها ميوه هاى آنها نيست ، بلكه خوردنى بخشى از آن است . اين باغها (از جمله نخلستانها) استفاده هاى فراوان ديگرى براى زندگى انسان دارد، از برگهاى آنها، فرش ، و گاهى لباس درست مى كنند، از چوبهاى آنها خانه مى سازند، از ريشه ها و برگها و ميوه هاى بعضى از اين درختان مواد داروئى مى گيرند، و نيز از بسيارى از آنها علوفه براى دامها، و از چوب آنها براى سوخت استفاده مى كنند. فخر رازى در تفسير خود اين احتمال را نيز داده است كه منظور از «منها تاكلون » اين است كه زندگى و روزى شما از اين باغها اداره مى شود، درست همانند اينكه در فارسى مى گوئيم : فلانكس از فلان كسب و كار نان مى خورد (يعنى گذران زندگى او از آن است ). اين نكته نيز قابل توجه است كه در آيات فوق ، مبدء حيات انسانى آب
نطفه شمرده شده ، و مبدء حيات گياهى آب باران ، در واقع اين دو نمونه برجسته حيات هر دو از آب سرچشمه مى گيرند، آرى قانون خداوند، قانون واحد و گسترده اى در همه جا است . بعد به يكى ديگر از درختان پر بركتى كه از همين آب باران پرورش مى يابد اشاره كرده مى گويد: علاوه بر اين باغهاى نخل و انگور و ميوه هاى ديگر درختى ايجاد كرديم كه از طور سيناء مى رويد و از آن روغن و نان خورش براى خورندگان بدست مى آيد (و شجرة تخرج من طور سيناء تنبت بالدهن و صبغ للاكلين ). در اينكه منظور از «طور سيناء» چيست ، مفسران دو احتمال عمده داده اند: نخست اينكه اشاره به همان كوه طور معروف است كه در صحراى سينا قرار دارد، و اگر مى بينيم كه قرآن در اينجا درخت زيتون را به عنوان درختى كه از كوه طور مى رويد توصيف كرده به خاطر آن است كه عربهاى حجاز هنگامى كه از بيابانهاى خشك اين منطقه مى گذشتند و به شمال رو مى آوردند نخستين منطقه اى كه در آن به درختهاى پر بار زيتون بر خورد مى كردند، منطقه طور در جنوب صحراى سيناء بوده است ، مشاهده نقشه جغرافيائى اين مطلب را به خوبى روشن مى كند. احتمال ديگر اينكه طور سيناء جنبه توصيفى دارد و به معنى كوه پربركت يا كوه پردرخت يا كوه زيبا است (چون طور به معنى كوه و سيناء به معنى پر بركت و زيبا و مشجر است ). واژه «صبغ » در اصل به معنى رنگ است ، ولى از آنجا كه انسان به هنگام
خوردن غذا معمولا نان خود را با خورشى كه مى خورد رنگين مى كند به تمام انواع نان خورشها، «صبغ » گفته شده است ، به هر حال كلمه صبغ ، ممكن است اشاره به همان روغن زيتون باشد كه با نان مى خوردند و يا انواع نان خورشها كه از درختان ديگر استفاده مى كردند. در اينجا سؤ الى پيش مى آيد كه چرا در ميان انواع ميوه ها بالخصوص روى اين سه ميوه تكيه شده است : خرما، انگور و زيتون ؟ در پاسخ بايد به اين نكته توجه داشت كه از نظر تحقيقات علمى غذاشناسان كمتر ميوه اى وجود دارد كه براى بدن انسان به اندازه اين سه ميوه مفيد و مؤ ثر باشد. «روغن زيتون » براى توليد سوخت و ساز بدن ارزش فراوانى دارد، كالرى حرارتى آن بسيار زياد، دوست صميمى كبد انسان ، برطرف كننده عوارض كليه ها و سنگهاى صفراوى و قلنجهاى كليوى ، تقويت كننده اعصاب و بالاخره اكسير سلامتى است . در مورد «خرما» آنقدر توصيف شده كه در اين مختصر نمى گنجد: قند فراوان خرما از سالمترين قندها است و از نظر بسيارى از غذاشناسان خرما يكى از عوامل جلوگيرى از سرطان است ، دانشمندان در خرما سيزده ماده حياتى ، و پنج نوع ويتامين كشف كرده اند كه آن را به صورت يك منبع فوق العاده ارزشمند غذائى در مى آورد. اما «انگور» به عقيده بعضى از دانشمندان ، يك داروخانه طبيعى است ، از نظر خواص همچون شير مادر است و دو برابر گوشت در بدن ايجاد حرارت مى كند، خون را تصفيه مى كند، سموم بدن را دفع مى نمايد، انواع ويتامين موجود در آن به انسان نيرو و توان مى بخشد.
بعد از بيان گوشه اى از نعمتهاى پروردگار در جهان گياهان كه به وسيله آب باران پرورش مى يابد به بخش مهمى از نعمتها و مواهب او در جهان حيوانات پرداخته مى گويد: «در چهارپايان براى شما عبرت بزرگى است » (و ان لكم فى الانعام لعبرة ). سپس اين عبرت را چنين شرح مى دهد: «ما از آنچه در درون آنها است شما را سيراب مى كنيم » (نسقيكم مما فى بطونها). آرى شير گوارا اين غذاى نيروبخش و كامل از درون اين حيوانات ، از لابلاى خون و مانند آن بيرون مى فرستيم تا بدانيد چگونه خداوند قدرت دارد از ميان چنين اشياء ظاهرا آلوده اى يك نوشيدنى به اين پاكى و گوارائى بيرون فرستد. سپس اضافه مى كند: مسائل عبرت انگيز و بركات حيوانات منحصر به شير نيست بلكه براى شما در آنها منافع بسيارى است و از گوشت آنها نيز مى خوريد (و لكم فيها منافع كثيرة و منها تاكلون ). علاوه بر گوشت كه آن نيز در حد اعتدالش از بخشهاى عمده مواد غذائى مورد نياز بدن را تشكيل مى دهد، از چرم آنها انواع لباس و خيمه هاى پر دوام ، و از پشم آنها انواع لباسها و پوششها و فرشها، و از بعضى اجزاى بدن آنها مواد داروئى و حتى از مدفوع آنها مواد تقويت كننده براى درختان و زراعتها تهيه مى كنيد. از همه اينها گذشته ، از چهارپايان به عنوان مركبهاى راهوار در خشكى و از كشتيها براى درياها استفاده كرده بر چهارپايان و كشتيها سوار و به منزلگاههاى
مقصود خود مى رسيد)) (و عليها و على الفلك تحملون ). اينهمه آثار و خواص و فوائد در اين حيوانات به راستى مايه عبرت است ، هم انسان را به آفريننده اينهمه نعمت آشنا مى سازد و هم حس شكرگزارى را در او برمى انگيزد. تنها سؤ الى كه اينجا باقى مى ماند اين است كه چگونه چهارپايان و كشتيها در يك رديف قرار گرفته اند؟ اما با توجه به يك نكته پاسخ اين سؤ ال روشن مى شود: زيرا انسان نياز به مركب در همه روى زمين دارد، در كنار مركب براى خشكى مركبهاى دريائى يعنى كشتيها را ذكر مى كند و در حقيقت اين تعبير همانند چيزى است كه در آيه ۷۰ سوره اسراء كه در مورد مواهب بنى آدم مى فرمايد: وحملناهم فى البر و البحر: «ما آنها را در خشكيها و درياها حمل و نقل مى كنيم ».