تفسیر:نمونه جلد۱۴ بخش۵۳

از الکتاب
نسخهٔ تاریخ ‏۲۹ آبان ۱۳۹۲، ساعت ۰۹:۲۰ توسط 127.0.0.1 (بحث) (Edited by QRobot)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)


تفسير نمونه جلد ۱۴ صفحه ۱۲۸

آيه ۴۶ - ۴۸

آيه و ترجمه

أَ فَلَمْ يَسِيرُوا فى الاَرْضِ فَتَكُونَ لهَُمْ قُلُوبٌ يَعْقِلُونَ بهَا أَوْ ءَاذَانٌ يَسمَعُونَ بهَا فَإِنهَا لا تَعْمَى الاَبْصرُ وَ لَكِن تَعْمَى الْقُلُوب الَّتى فى الصدُورِ(۴۶) وَ يَستَعْجِلُونَك بِالْعَذَابِ وَ لَن يخْلِف اللَّهُ وَعْدَهُ وَ إِنَّ يَوْماً عِندَ رَبِّك كَأَلْفِ سنَةٍ مِّمَّا تَعُدُّونَ(۴۷) وَ كَأَيِّن مِّن قَرْيَةٍ أَمْلَيْت لهََا وَ هِىَ ظالِمَةٌ ثُمَّ أَخَذْتهَا وَ إِلىَّ الْمَصِيرُ(۴۸) ترجمه : ۴۶ - آيا آنها سير در زمين نكردند تا دلهائى داشته باشند كه با آن حقيقت را درك كنند يا گوشهاى شنوائى كه نداى حق را بشنوند چرا كه چشمهاى ظاهر نابينا نمى شود بلكه دلهائى كه در سينه ها جاى دارد بينائى را از دست مى دهد!. ۴۷ - آنها با عجله از تو تقاضاى عذاب مى كنند، در حالى كه خداوند هرگز از وعده خود تخلف نخواهد كرد، و يك روز نزد پروردگار تو همانند هزار سال از سالهائى است كه شما مى شمريد. ۴۸ - و چه بسيار شهرها و آباديها كه به آنها مهلت دادم در حالى كه ستمگر بودند (اما از اين مهلت براى اصلاح خويش استفاده نكردند) سپس آنها را گرفتم ، و همه به سوى من باز مى گيردند.

تفسير نمونه جلد ۱۴ صفحه ۱۲۹

تفسير: سير در ارض و بيدارى دلها از آنجا كه در آيات گذشته ، سخن از اقوام ظالم و ستمگرى بود كه خداوند آنها را به كيفر اعمالشان رسانيد و شهر و ديارشان را ويران ساخت ، در نخستين آيه مورد بحث به عنوان تاءكيد روى اين مساءله مى گويد: «آيا آنها سير در زمين نكردند تا دلهائى داشته باشند كه با آن حقيقت را درك كنند؟ يا گوشهاى شنوائى كه نداى حق را بشنوند» (افلم يسيروا فى الارض فتكون لهم قلوب يعقلون بها او اذان يسمعون بها). آرى ويرانه هاى كاخهاى ستمگران و مساكن ويران شده جباران و دنيا پرستان كه روزى در اوج قدرت مى زيستند، هر يك در عين خاموشى هزار زبان دارند و با هر زبانى هزاران نكته مى گويند. اين ويرانه ها، كتابهاى گويا و زندهاى است از سرگذشت اين اقوام ، از نتائج اعمال و رفتارشان و از برنامه هاى ننگين و كيفر شومشان . اين زمينهاى خاموش ، و آثارى كه در اين ويرانه ها به چشم مى خورد، چنان نغمه هاى شورانگيزى در جان انسان مى دمند كه گاه مطالعه يكى از آنها به اندازه مطالعه يك كتاب قطور به انسان درس مى دهد، و با توجه به تكرار تاريخ كه اصل اساسى زندگى انسانها است آينده را در برابرش مجسم مى كنند آرى مطالعه آثار گذشتگان گوش را شنوا، چشم را بينا مى سازد. و به همين دليل در بسيارى از آيات قرآن ، دستور جهانگردى داده شده است ، اما جهانگردى الهى و اخلاقى كه دل عبرت بين از ديده بيرون آيد و ايوان مدائن و قصرهاى فراعنه را آئينه عبرت بداند، گاهى از راه دجله سرى به مدائن زند و گاه سيلابى از اشك همچون دجله بر خاك مدائن جارى سازد. از دندانه هاى قصرهاى ويران شده شاهان جبار پندهائى نو نو بشنود، و از

تفسير نمونه جلد ۱۴ صفحه ۱۳۰

درون اين ذرات خاك اين نغمه را به گوش جان دريابد كه «گامى دو سه بر، ما نه ، اشكى دو سه هم بفشان »!. سپس براى اينكه حقيقت اين سخن آشكارتر گردد، قرآن مى گويد: چه بسيارند كسانى كه ظاهرا چشم بينا و گوش شنوا دارند اما در واقع كوران و كرانند، «چرا كه چشمهاى ظاهر نابينا نمى شود، بلكه دلهائى كه در سينه ها جاى دارد، بينائى را از دست مى دهد» (فانها لا تعمى الابصار و لكن تعمى القلوب التى فى الصدور). در حقيقت آنها كه چشم ظاهرى خويش را از دست مى دهند، كور و نابينا نيستند و گاه روشندلانى هستند از همه آگاهتر، نابينايان واقعى كسانى هستند كه چشم قلبشان كور شده و حقيقت را درك نمى كنند!. لذا در روايتى از پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) مى خوانيم شر العمى ، عمى القلب : «بدترين نابينائى نابينائى دل است »!. و اعمى العمى عمى القلب : «نابينائى ترين نابينائى ها نابينائى دل است ». و در روايت ديگرى كه در كتاب غوالى اللئالى آمده ، مى خوانيم : پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) فرمود: اذا اراد الله بعبد خيرا فتح عين قلبه فيشاهد بها ما كان غائبا عنه : «هنگامى كه خدا بخواهد در حق بندهاى نيكى كند چشمان قلب او را مى گشايد تا چيزهائى را كه از او پنهان بود مشاهده كند». اما اين سؤ ال كه چگونه نسبت درك حقايق به قلبها كه در سينه ها قرار دارد داده شده است با اينكه مى دانيم قلب جز تلمبه اى براى گردش خون نيست ، در

تفسير نمونه جلد ۱۴ صفحه ۱۳۱

جلد اول تفسير نمونه ذيل آيه ۷ سوره «بقره » مشروحا به آن پاسخ داده ايم و خلاصه و فشرده اش اين است . يكى از معانى قلب ، عقل است و يكى از معانى صدر، ذات و سرشت انسان . بعلاوه قلب ، مظهر عواطف است و هر گاه برقى از عواطف و ادراكهائى كه مايه حركت و جنبش است در روح انسان آشكار شود، نخستين اثرش در همين قلب جسمانى ، ظاهر مى گردد، ضربان قلب دگرگون مى شود، خون با سرعت به تمام ذرات بدن انسان مى رسد، و نشاط و نيروى تازه اى به آن مى بخشد، بنابراين اگر پديده هاى روحى به قلب نسبت داده مى شود بخاطر آن است كه نخستين مظهر آن در بدن انسان قلب او است (دقت كنيد). جالب توجه اينكه مجموعه ادراكات انسان در آيه فوق به «قلب » (عقل ) و «آذان » (گوشها) نسبت داده شده است ، اشاره به اينكه براى درك حقايق دو راه بيشتر وجود ندارد يا بايد انسان از درون جانش جوششى داشته باشد و مسائل را شخصا تحليل كند و به نتيجه لازم برسد، و يا گوش به سخن ناصحان مشفق ، هاديان راه و پيامبران الله و مردان حق بدهد و يا از هر دو راه به حقايق برسد. دومين آيه مورد بحث ، چهره ديگرى از جهالت و بيخبرى كوردلان بى ايمان را ترسيم مى كند، مى گويد: «آنها با عجله از تو تقاضاى عذاب مى كنند و مى گويند اگر راست مى گوئى پس چرا مجازات الهى دامان ما را نمى گيرد»؟! (و يستعجلونك بالعذاب ). در پاسخ به آنها بگو زياد عجله نكنيد: «خداوند هرگز از وعده خود تخلف نخواهد كرد»! (و لن يخلف الله وعده ).

تفسير نمونه جلد ۱۴ صفحه ۱۳۲

عجله كسى مى كند كه بترسد فرصت از دستش برود و امكاناتش پايان گيرد، اما خدائى كه از ازل تا ابد بر همه چيز قادر بوده و هست ، عجله براى او مطرح نيست و هميشه قادر بر انجام وعده هاى خود مى باشد. براى او يكساعت و يكروز و يكسال ، فرق نمى كند: «چرا كه يك روز در نزد پروردگار تو همانند هزار سال از سالهائى است كه شما مى شمريد» (و ان يوما عند ربك كالف سنة مما تعدون ). بنابراين آنها چه از روى حقيقت و چه از روى استهزاء و مسخره ، اين سخن را تكرار كنند و بگويند «چرا عذاب خدا بر سر ما نازل نمى شود»؟! بايد بدانند عذاب در انتظار آنها است ، و دير يا زود به سراغشان مى آيد، و اگر مهلتى داده شود فرصتى است براى بيدارى و تجديد نظر، ولى آنها بايد توجه كنند كه بعد از نزول عذاب درهاى توبه و بازگشت به كلى بسته مى شود و راهى به سوى نجات نيست . در مورد جمله ان يوما عند ربك كالف سنة مما تعدون ، علاوه بر تفسير بالا (يكسان بودن يك روز و هزار سال در برابر قدرت خدا،) تفسيرهاى ديگرى نيز ذكر كرده اند. از جمله اينكه : ممكن است شما براى انجام دادن كارى يكهزار سال وقت لازم داشته باشيد اما خداوند در يكروز (بلكه كمتر) آن را انجام مى دهد، بنابراين مجازات او مقدمات زيادى نمى خواهد. ديگر اينكه يك روز از ايام آخرت ، همانند يكهزار سال در دنيا است (و پاداش و كيفرش نيز به همين نسبت افزايش مى يابد) لذا در روايتى مى خوانيم : «ان الفقراء يدخلون الجنة قبل الاغنياء نصف يوم ، خمسماة عام : تهيدستان قبل از ثروتمندان به نصف روز - پانصد سال - وارد بهشت مى شوند»!.

تفسير نمونه جلد ۱۴ صفحه ۱۳۳

در آخرين آيه بار ديگر روى همان مساءله اى كه در چند آيه قبل تكيه شده بود تاءكيد مى كند و به كافران لجوج اينچنين هشدار مى دهد: ((چه بسيار شهرها و آباديها كه به آنها مهلت دادم در حالى كه ستمگر بودند (مهلت دادم تا اينكه بيدار شوند و هنگامى كه بيدار نشدند باز هم مهلت دادم تا در ناز و نعمت فرو روند) اما ناگهان آنها را زير ضربات مجازات گرفتم )) (و كاين من قرية امليت لها و هى ظالمة ثم اخذتها). آنها نيز مثل شما از دير شدن عذاب ، شكايت داشتند و مسخره مى كردند و آن را دليل بر بطلان وعده پيامبران مى گرفتند، ولى سرانجام گرفتار شدند و هر چه فرياد كشيدند، فريادشان به جائى نرسيد. آرى ، «همه به سوى من باز مى گردند» و تمام خطوط به خدا منتهى مى شود و همه اين اموال و ثروتها مى ماند و وارث همه او است (و الى المصير).

تفسير نمونه جلد ۱۴ صفحه ۱۳۴

آيه ۴۹ - ۵۱

آيه و ترجمه

قُلْ يَأَيهَا النَّاس إِنَّمَا أَنَا لَكمْ نَذِيرٌ مُّبِينٌ(۴۹) فَالَّذِينَ ءَامَنُوا وَ عَمِلُوا الصلِحَتِ لهَُم مَّغْفِرَةٌ وَ رِزْقٌ كَرِيمٌ(۵۰) وَ الَّذِينَ سعَوْا فى ءَايَتِنَا مُعَجِزِينَ أُولَئك أَصحَب الجَْحِيمِ(۵۱) ترجمه : ۴۹ - بگو اى مردم من براى شما بيم دهنده آشكارى هستم . ۵۰ - آنها كه ايمان آوردند و عمل صالح انجام دادند آمرزش و روزى پر ارزشى براى آنها است . ۵۱ - و آنها كه (براى تخريب و محو) آيات ما تلاش كردند و چنين مى پنداشتند كه مى توانند بر اراده حتمى ما غالب شوند اصحاب دوزخند. تفسير: رزق كريم از آنجا كه در آيات گذشته سخن از تعجيل كافران در عذاب الهى بود و اين مساءله اى است كه تنها به مشيت ذات پاك خداوند مربوط مى شود و حتى پيغمبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) را در آن اختيارى نيست ، نخستين آيه مورد بحث چنين مى گويد: «بگو اى مردم ! من تنها براى شما انذار كننده آشكارى هستم »(قل يا ايها الناس انما انا لكم نذير مبين ). اما اينكه در صورت سرپيچى و تخلف از فرمان الهى ، كيفر و عذابش دير يا زود دامان شما را بگيرد، اين مربوط به من نيست .

تفسير نمونه جلد ۱۴ صفحه ۱۳۵

بدون شك پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) هم انذار كننده است ، و هم بشارت دهند، ولى تكيه كردن بر روى انذار در اينجا و عدم ذكر بشارت به خاطر تناسب با مخاطبين مورد بحث است كه آنها افراد بى ايمان و لجوجى بودند كه حتى مجازات الهى را به باد استهزاء مى گرفتند. اما در دو آيه بعد چهره اى از مساءله بشارت و چهره اى از انذار را ترسيم مى كند و از آنجا كه همواره رحمت واسعه خدا بر عذاب و كيفرش پيشى دارد نخست از بشارت ، سخن مى گويد: «كسانى كه ايمان آوردند و عمل صالح انجام دادند آمرزش خدا و روزى پر ارزشى در انتظار آنها است » (فالذين آمنوا و عملوا الصالحات لهم مغفرة و رزق كريم ). نخست با آب آمرزش و مغفرت الهى شستشو داده و پاك مى شوند، خاطرى آسوده و وجدانى آرام از اين ناحيه پيدا مى كنند. سپس مشمول انواع الطاف و نعمتهاى ارزشمند او مى گردند. «رزق كريم » (با توجه به اينكه كريم به معنى هر موجود شريف و پر ارزش ‍ است ) مفهوم وسيعى دارد كه تمام نعمتهاى گرانبهاى معنوى و مادى را شامل مى شود. آرى خداى كريم در آن سراى كريم ، انواع نعمتهاى كريم را به بنده هاى مؤ من و صالحش ارزانى مى دارد. راغب در كتاب «مفردات » مى گويد: «كرم » معمولا به امور نيك و پر ارزشى گفته مى شود كه بسيار قابل توجه است ، بنابراين به نيكيهاى كوچك كرم گفته نمى شود. و اگر بعضى «رزق كريم » را به معنى روزى مستمر و بى عيب و نقص ، و بعضى به معنى روزى شايسته ، تفسير كرده اند همه در آن معنى جامع و كلى كه اشياء

تفسير نمونه جلد ۱۴ صفحه ۱۳۶

پر ارزش و قابل توجه است جمع مى شود. و در آيه بعد اضافه مى كند: «اما كسانى كه براى تخريب و محو آيات الهى كوشش كردند و چنين مى پنداشتند كه مى توانند بر اراده حتمى پروردگار غالب شوند، آنها اصحاب دوزخند» (و الذين سعوا فى اياتنا معاجزين اولئك اصحاب الجحيم ). حجيم از ماده «جحم » (بر وزن شرم ) به معنى شدت برافروختگى آتش است و به شدت غضب نيز گفته مى شود، بنابراين جحيم به معنى جائى است كه آتش ‍ شعله ور و برافروخته اى دارد و اشاره به دوزخ است .

تفسير نمونه جلد ۱۴ صفحه ۱۳۷

آيه ۵۲ - ۵۴

آيه و ترجمه

وَ مَا أَرْسلْنَا مِن قَبْلِك مِن رَّسولٍ وَ لا نَبىٍ إِلا إِذَا تَمَنى أَلْقَى الشيْطنُ فى أُمْنِيَّتِهِ فَيَنسخُ اللَّهُ مَا يُلْقِى الشيْطنُ ثُمَّ يحْكمُ اللَّهُ ءَايَتِهِ وَ اللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ(۵۲) لِّيَجْعَلَ مَا يُلْقِى الشيْطنُ فِتْنَةً لِّلَّذِينَ فى قُلُوبهِم مَّرَضٌ وَ الْقَاسِيَةِ قُلُوبُهُمْ وَ إِنَّ الظلِمِينَ لَفِى شِقَاقِ بَعِيدٍ(۵۳) وَ لِيَعْلَمَ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِن رَّبِّك فَيُؤْمِنُوا بِهِ فَتُخْبِت لَهُ قُلُوبُهُمْ وَ إِنَّ اللَّهَ لَهَادِ الَّذِينَ ءَامَنُوا إِلى صِرَطٍ مُّستَقِيمٍ(۵۴) ترجمه : ۵۲ - ما هيچ رسول و پيامبرى را پيش از تو نفرستاديم مگر اينكه هر گاه آرزو مى كرد (و طرحى براى پيش برد اهداف الهى خود مى ريخت ) شيطان القائاتى در آن مى كرد، اما خداوند القائات شيطان را از ميان مى برد سپس آيات خود را استحكام مى بخشيد و خداوند عليم و حكيم است . ۵۳ - هدف از اين ماجرا اين بود كه خداوند القاى شيطان را آزمونى براى آنها كه در قلبشان بيمارى است و آنها كه سنگدلند قرار دهد، و ظالمان در عداوت شديدى

تفسير نمونه جلد ۱۴ صفحه ۱۳۸

دور از حق قرار گرفته اند. ۵۴ - و نيز هدف اين بود كسانى كه خدا آگاهى به آنان بخشيده بدانند اين حقى است از سوى پروردگار تو، در نتيجه به آن ايمان بياورند و دلهايشان در برابر آن خاضع گردد و خداوند كسانى را كه ايمان آوردند به سوى صراط مستقيم هدايت مى كند. تفسير: وسوسه هاى شياطين در تلاشهاى انبيا از آنجا كه در آيات گذشته سخن از تلاش و كوشش مشركان و كافران براى محو آئين الهى و استهزاء و سخريه آنها نسبت به آن در ميان بود، در آيات مورد بحث هشدار مى دهد كه اين توطئه هاى مخالفان برنامه تازه اى نيست ، هميشه اين القائات شيطانى در برابر انبياء بوده و هست . نخست چنين مى گويد: «ما هيچ رسول و پيامبرى را پيش از تو نفرستاديم مگر اينكه هر گاه آرزو مى كرد و طرحى براى پيشبرد اهداف الهى خود مى كشيد شيطان ، القائاتى در آن طرح مى كرد» (و ما ارسلنا من رسول و لا نبى الا اذا تمنى القى الشيطان فى امنيته ). اما خداوند پيامبر خود را در برابر هجوم اين القائات شيطانى تنها نمى گذاشت «خداوند القائات شيطان را از ميان مى برد، سپس آيات خود را استحكام مى بخشيد» (فينسخ الله ما يلقى الشيطان ثم يحكم الله آياته ). و اين كار براى خدا آسان است چرا كه «خداوند عليم و حكيم مى باشد» و از همه اين توطئه ها و نقشه هاى شوم با خبر است و طرز خنثى كردن آنها را به خوبى مى داند (و الله عليم حكيم ). ولى همواره اين توطئه هاى شيطانى مخالفان ، ميدان آزمايشى براى آگاهان و مؤ منان و كافران تشكيل مى داد، لذا در آيه بعد اضافه مى كند: «اين ماجراها

تفسير نمونه جلد ۱۴ صفحه ۱۳۹

براى اين بود كه خداوند القاى شيطان را آزمونى براى آنها كه در قلبشان بيمارى است و آنها كه سنگدلند قرار دهد» (ليجعل ما يلقى الشيطان فتنة للذين فى قلوبهم مرض و القاسية قلوبهم ). «و ظالمان بيدادگر در عداوت و مخالفت شديدى دور از حق قرار گرفته اند» (و ان الظالمين لفى شقاق بعيد). و نيز «هدف از اين ماجرا اين بود آنها كه عالمند و آگاه ، حق را از باطل تشخيص ‍ دهند، و برنامه هاى الهى را از القائات شيطانى جدا سازند و در مقايسه با يكديگر بدانند كه آئين خدا حق است ، و از سوى پروردگار تو است ، در نتيجه به آن ايمان آوردند و دلهايشان در برابر آن خاضع گردد» (و ليعلم الذين اوتوا العلم انه الحق من ربك فيؤ منوا به فتخبت له قلوبهم ). البته خدا اين مؤ منان آگاه و حق طلب را در اين مسير پر خطر تنها نمى گذارد بلكه «خداوند افرادى را كه ايمان آوردند به سوى صراط مستقيم هدايت مى كند» (و ان الله لهاد الذين آمنوا الى صراط مستقيم ). نكته ها:

القاآت شيطان چيست

آنچه در بالا در تفسير آيات فوق گفتيم هماهنگ با نظرات جمعى از محققين است ، با اين حال احتمالات ديگرى در تفسير آيه نيز ذكر شده : از جمله اينكه «تمنى » و «امنيه » به معنى تلاوت و قرائت است ، چنانكه در اشعار عرب گاه به اين معنى آمده ، بنابراين ، آيه و ما ارسلنا من قبلك من رسول ... مى گويد ((تمام پيامبران پيشين و انبياء به هنگامى كه كلمات خدا را بر مردم مى خواندند شياطين (مخصوصا شياطين از نوع بشر) در لابلاى سخنان آنها القائاتى مى كردند

تفسير نمونه جلد ۱۴ صفحه ۱۴۰

و مطالبى براى انحراف افكار عمومى در لابلاى آن مى گفتند تا اثرات هدايت بخش آنها را خنثى كنند، اما خداوند اين القائات شيطانى را محو و نابود مى كرد و آيات خود را استحكام مى بخشيد)). البته اين تفسير با جمله ثم يحكم الله آياته هماهنگى دارد، و با افسانه «غرانيق » كه بعدا مى آيد (طبق بعضى از توجيهات ) سازگار است ، ولى مهم اين است كه «تمنى » و «امنيه » كمتر به معنى تلاوت آمده تا آنجا كه در آيات قرآن در هيچ موردى در اين معنى به كار نرفته است . ريشه اصلى «تمنى » كه از ماده «منى » (بر وزن مشى ) گرفته شده ، در اصل به معنى تقدير و فرض است ، و اگر نطفه انسان و حيوانات را «منى » مى گويند به خاطر اين است كه صورت بندى از طريق آن انجام مى گيريد، و اگر به مرگ «منية » گفته مى شود به خاطر آن است كه اجل مقدر انسان در آن فرا مى رسد آرزوها را از اين رو «تمنى » مى گويند كه انسان تقدير و تصوير آن را در ذهن خود مى گيريد، نتيجه اينكه ريشه اصلى اين كلمه همه جا به «تقدير و فرض و تصوير» باز مى گردد. البته «تلاوت » را مى توان به نوعى با اين معنى ارتباط داد و گفت : تلاوت عبارت از تقدير و تصوير الفاظ مى باشد، ولى ارتباطى است بسيار دور كه كمتر در كلمات عرب اثرى از آن ديده شده است . اما معنى گذشته كه در تفسير آيه گفتيم ، (طرحها و برنامه هاى پيامبران براى پيشبرد اهداف الهى ) تناسب زيادى با معنى ريشه اى «تمنى » دارد. سومين احتمالى كه در تفسير آيه فوق از سوى بعضى از مفسران اظهار شده اين است كه منظور اشاره به پاره اى «از خطورات و وسوسه هاى شيطانى » است كه گاه در يك لحظه زودگذر در ميان افكار پاك و نورانى انبياء افكنده مى شد، اما چون آنها داراى مقام عصمت بودند و با نيروى غيبى و امداد الهى تقويت مى شدند

تفسير نمونه جلد ۱۴ صفحه ۱۴۱

خدا اين خطورات زودگذر و القائات شيطانى را از صفحه افكارشان محو مى كرد و آنها را در همان صراط مستقيم پيش مى برد. اين تفسير نيز با آيات دوم و سوم مورد بحث چندان سازگار نيست ، چرا كه قرآن اين القائات شيطانى را وسيله آزمايش كافران و آگاهى مؤ منان مى شمرد در حالى كه خطورات قلبى پيامبران كه بزودى محو مى شود چنين اثرى نمى تواند داشته باشد. از مجموع آنچه گفتيم روشن مى شود كه تفسير اول از همه مناسبتر است ، كه در حقيقت اشاره به فعاليتهاى شياطين و وسوسه هاى آنها در برابر برنامه هاى سازنده انبياء است چرا كه آنها هميشه مى خواستند با القائات خود اين برنامه ها و تقديرها را بهم بزنند، اما خدا مانع از آن مى شد.

افسانه ساختگى غرانيق !

در بعضى از كتب اهل سنت روايات عجيبى در اينجا از ابن عباس نقل شده كه : پيامبر خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) در مكه مشغول خواندن سوره النجم بود، چون به آياتى كه نام بتهاى مشركان در آن بود رسيد (افراءيتم اللات و العزى و منات الثالثة الاخرى در اين هنگام شيطان اين دو جمله را بر زبان او جارى ساخت : تلك الغرانيق العلى ، و ان شفاعتهن لترتجى !). (اينها پرندگان زيباى بلند مقامى هستند و از آنها اميد شفاعت است !). در اين هنگام مشركان خوشحال شدند و گفتند محمد (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) تاكنون نام خدايان ما را به نيكى نبرده بود، در اين هنگام پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) سجده كرد و آنها هم سجده كردند، جبرئيل نازل شد و به پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) اخطار كرد كه اين دو جمله را من

تفسير نمونه جلد ۱۴ صفحه ۱۴۲

براى تو نياورده بودم ، اين از القائات شيطان بود در اين موقع آيات مورد بحث (و ما ارسلنا من قبلك من نبى ...) نازل گرديد و به پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) و مؤ منان هشدار داد! گر چه جمعى از مخالفان اسلام براى تضعيف برنامه هاى پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) به گمان اينكه دستاويز خوبى پيدا كرده اند اين قضيه را با آب و تاب فراوان نقل كرده و شاخ و برگهاى زيادى به آن داده اند ولى قرائن فراوان نشان مى دهد كه اين يك حديث مجعول و ساختگى است كه براى بى اعتبار جلوه دادن قرآن و كلمات پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) وسيله شيطان صفتان جعل شده است زيرا: اولا - به گفته محققان ، راويان اين حديث افراد ضعيف و غير موثقند، و صدور آن از ابن عباس نيز به هيچوجه معلوم نيست ، و به گفته محمد بن اسحاق اين حديث از مجعولات زنادقه مى باشد و او كتابى در اين باره نگاشته است . ثانيا - احاديث متعددى در مورد نزول سوره نجم و سپس سجده كردن پيامبر و مسلمانان در كتب مختلف نقل شده ، و در هيچيك از اين احاديث سخنى از افسانه غرانيق نيست ، و اين نشان مى دهد كه اين جمله بعدا به آن افزوده شده است . ثالثا - آيات آغاز سوره نجم صريحا اين خرافات را ابطال مى كند آنجا كه مى گويد و ما ينطق عن الهوى ان هو الا وحى يوحى : پيامبر از روى هواى نفس ‍ سخن نمى گويد آنچه مى گويد تنها وحى الهى است اين آيه با افسانه فوق چگونه سازگار است ؟ رابعا - آياتى كه بعد از ذكر نام بتها در اين سوره آمده ، همه بيان مذمت

تفسير نمونه جلد ۱۴ صفحه ۱۴۳

بتها و زشتى و پستى آنها است و با صراحت مى گويد: اينها اوهامى است كه شما با پندارهاى بى اساس خود ساخته ايد و هيچگونه كارى از آنها ساخته نيست (ان هى الا اسماء سميتموها انتم و آبائكم ما انزل الله بها من سلطان ان يتبعون الا الظن و ما تهوى الانفس و لقد جائهم من ربهم الهدى . با اين مذمتهاى شديد چگونه ممكن است چند جمله قبل از آن ، مدح بتها شده باشد بعلاوه قرآن صريحا يادآور شده كه خدا تمامى آن را از هر گونه تحريف و انحراف و تضييع حفظ مى كند چنانكه در آيه ۹ سوره حجر مى خوانيم : «انا نحن نزلنا الذكر و انا له لحافظون ». خامسا - مبارزه پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) با بت و بت پرستى يك مبارزه آشتى ناپذير و پيگير و بى وقفه از آغاز تا پايان عمر او است ، پيغمبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) در عمل نشان داد كه هيچگونه مصالحه و سازش و انعطافى در مقابل بت و بت پرستى - حتى در سخت ترين حالات - نشان نمى دهد، چگونه ممكن است چنين الفاظى بر زبان مباركش جارى شود. و سادسا - حتى آنها كه پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) را از سوى خدا نمى دانند و مسلمان نيستند او را انسانى متفكر و آگاه و مدبر مى دانند كه در سايه تدبيرش به بزرگترين پيروزيها رسيد، آيا چنين كسى كه شعار اصليش لا اله الا الله و مبارزه آشتى ناپذير با هر گونه شرك و بت پرستى بوده ، و عملا نشان داده است كه در ارتباط با مساءله بتها حاضر به هيچگونه سازشى نيست ، چگونه ممكن است برنامه اصلى خود را رها كرده و از بتها اين چنين تجليل به عمل آورد؟! از مجموع اين بحث بخوبى روشن مى شود كه افسانه غرانيق ساخته و پرداخته دشمنان ناشى و مخالفان بيخبر است كه براى تضعيف موقعيت قرآن و پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) چنين حديث بى اساس را جعل كرده اند. لذا تمام محققان اسلامى اعم از شيعه و اهل تسنن اين حديث را قويا نفى

تفسير نمونه جلد ۱۴ صفحه ۱۴۴

و تضعيف كرده اند و به جعل جاعلين نسبت داده اند. البته بعضى از مفسران توجيهى براى اين حديث ذكر كرده اند كه بر فرض ثبوت اصل حديث ، قابل مطالعه بود و آن اينكه : ((پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) آيات قرآن را آهسته و با تاءنى مى خواند، و گاه در ميان آن لحظاتى سكوت مى كرد، تا دلهاى مردم آن را بخوبى جذب كند، هنگامى كه مشغول تلاوت آيات سوره نجم بود و به آيه «افراءيتم اللات و العزى و منات الثالثة الاخرى » رسيد بعضى از شيطان صفتان (مشركان لجوج ) از فرصت استفاده كرده و جمله تلك الغرانيق العلى و ان شفاعتهن لترتجى را در اين وسط با لحن مخصوصى سر دادند تا هم دهن كجى به سخنان پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) كنند و هم كار را بر مردم مشتبه سازند، ولى آيات بعد به خوبى از آنها پاسخ گفت و بت پرستى را شديدا محكوم كرد)). و از اينجا روشن مى شود اينكه بعضى خواسته اند داستان غرانيق را نوعى انعطاف از ناحيه پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) نسبت به بت پرستان به خاطر سرسختى آنها و علاقه پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) به جذب آنان به سوى اسلام بدانند و از اين راه تفسير كنند، مرتكب اشتباه بزرگى شده اند، و نشان مى دهد كه اين توجيه گران موضع اسلام و پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) را در برابر بت و بت پرستى درك نكرده اند و مدارك تاريخى كه مى گويد دشمنان هر بهائى را حاضر شدند به پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) در اين زمينه بپردازند و او قبول نكرد و ذره اى از برنامه خود عدول ننمود نديده اند، و يا عمدا تجاهل مى كنند. ۳ - فرق رسول و «نبى » در مورد فرق ميان «رسول » و «نبى » سخن بسيار است ، آنچه مناسبتر

تفسير نمونه جلد ۱۴ صفحه ۱۴۵

به نظر مى رسد اين است كه «رسول » به پيامبرانى گفته مى شود كه ماءمور تبليغ و دعوت به آئين خود بوده اند، و چنانكه در حالات آنها مى خوانيم از هر گونه كوشش و تلاشى در اين راه فروگذار نكردند و انواع مشكلات را به جان خريدند. اما «نبى » چنانكه از ماده اصلى اين لغت پيدا است كسى است كه از وحى الهى خبر مى دهد، هر چند ماءمور به تبليغ گسترده نيست ، و در واقع به طبيبى مى ماند كه دردمندان به سراغ او مى روند و از او دارو و درمان مى جويند، مى دانيم شرائط محيطها و پيامبران با هم مختلف بوده و هر كدام ماءموريتى داشتند.