روایت:الکافی جلد ۱ ش ۱۳۵۹

از الکتاب
نسخهٔ تاریخ ‏۲۶ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۱۴:۴۲ توسط 127.0.0.1 (بحث) (Edited by QRobot)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)


آدرس: الكافي، جلد ۱، كِتَابُ الْحُجَّة

علي عن النضر بن صباح البجلي عن محمد بن يوسف الشاشي قال :


الکافی جلد ۱ ش ۱۳۵۸ حدیث الکافی جلد ۱ ش ۱۳۶۰
روایت شده از : امام مهدى عليه السلام
کتاب : الکافی (ط - الاسلامیه) - جلد ۱
بخش : كتاب الحجة
عنوان : حدیث امام مهدى (ع) در کتاب الكافي جلد ۱ كِتَابُ الْحُجَّة‏ بَابُ مَوْلِدِ الصَّاحِبِ ع‏
موضوعات :

ترجمه

کمره ای, اصول کافی ترجمه کمره ای جلد ۳, ۵۳۷

محمد بن يوسف شاشى گويد: در مقعد من زخمى پيدا شد و آن را به پزشكان نشان دادم و پولى خرج كردم و گفتند: ما داروئى براى درمان آن نمى‏شناسيم و نامه‏اى نوشتم و خواهش دعا كردم و به من پاسخ آمد: كه خدا جامه سلامتى در برت كند و تو را با ما در دنيا و آخرت همراه سازد، گويد: جمعه بر من نگذشت كه خوب شدم و مانند كف دستم شد و يك پزشكى از هم مذهبان خود را خواستم و به او نشان دادم و گفت: ما براى اين درد دوائى‏ نمى‏شناسيم.

مصطفوى‏, اصول کافی ترجمه مصطفوی جلد ۲, ۴۵۸

محمد بن يوسف گويد: در نشيمنگاهم دمل و زخمى پيدا شد (كه گويا در اين زمان فيستول نام دارد) من آن را به پزشكان نشان دادم و پولها خرج كردم، همه گفتند: ما داروئى برايش سراغ نداريم، نامه‏ئى (بحضرت قائم عليه السلام) نوشتم و تقاضاى دعا كردم، آن حضرت بمن نوشت: «خدا ترا لباس عافيت پوشاند و در دنيا و آخرت همراه ما دارد» يك هفته نگذشت كه عافيت يافتم و مثل كف دستم شد، پزشكى از رفقاى خود را ديدم و باو نشان دادم. گفت: ما براى اين داروئى سراغ نداريم (يعنى از راه معجزه بهبودى يافته است، نه از راه دوا).

محمدعلى اردكانى, تحفة الأولياء( ترجمه أصول كافى) - جلد ۲, ۷۷۳

على، از نصر بن صبّاح بَجلى، از محمد بن يوسف شاشى روايت كرده است كه گفت: بر نشست‏گاه من ناصورى پديد آمد. «۱» به هر تقدير، راوى مى‏گويد: پس، آن را به طبيبان نمودم و مال بسيارى بر آن خرج كردم، پس ايشان گفتند: دوايى را از براى اين جراحت نمى‏دانيم. بعد از آن عريضه‏اى به حضرت صاحب عليه السلام نوشتم و از او سؤال كردم كه دعا بفرمايد، آن حضرت عليه السلام فرمان همايونى به من نوشت: «خدا تو را لباس عافيت بپوشاند و در دنيا و آخرت تو را با ما قرار دهد». راوى مى‏گويد كه: يك جمعه بر من نگذشت كه عافيت يافتم و نشست‏گاه من در هموارى، چون كف دستم گرديد. پس طبيبى را از اصحاب خويش طلبيدم و آن را به وى نمودم، گفت كه: ما از براى اين ناخوشى، دوايى را ندانستيم. __________________________________________________

(۱). و ناصور و ناسور به صاد و سين، ريش و جراحت كهنه را گويند. و ناسور، به سين، رگى را هم گويند كه پيوسته ازآن خون رود. و شايد كه راوى، آن جراحت را به اعتبار طولى كه كشيده بود، ناصور ناميده باشد. و اگر نه، جراحت در اوّل عروض و پديد آمدن، ناصور نيست. (مترجم)


شرح

آیات مرتبط (بر اساس موضوع)

احادیث مرتبط (بر اساس موضوع)